Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هفدهم فصل را از حوادث
آن سه بار در شب بیدار و زیارت به پنجره او را تا مطمئن شوید که
پیش بینی عمو آبه بود درست نیست.
در نهایت صبح مروارید وار و درخشان در آسمان پر از نقره شین dawned و
درخشندگی و روز فوق العاده بود وارد شدند.
دایانا به نظر می رسد به زودی پس از صبحانه ، با یک سبد گل بیش از یک بازو و HER
لباس چیت موصلی بیش از دیگر... برای آن نمی خواهد انجام دهید تا آن را تا زمانی که همه شام دان
آماده سازی بودند به پایان رسید.
در عین حال او به تن چاپ بعد از ظهر خود را به رنگ صورتی و یک صحن چمن ترس و زیبا
ژولیده و frilled و بسیار شسته و رفته و زیبا و گلگون او بود.
"شما به سادگی شیرین به نظر میرسند ، گفت :" آن ضمن ستایش از شخصیت.
دیانا آهی کشید. "اما من اجازه دهید هر یک از من تا به حال به
لباس های دیگر.
من وزن چهار پوند بیش از من در ماه ژوئیه انجام داد.
آن ، از کجا می خواهد این پایان؟ قهرمانان خانم مورگان تمام قد بلند و
بلند و باریک است. "
"خوب ، اجازه دهید فراموش مشکلات ما و فکر می کنم از رحمت خود ، گفت :" آن پر زرق و برق.
"خانم آلن می گوید که هرگاه ما از هر چیزی فکر می کنم که یک محاکمه به ما ما باید
چیزی خوب است که ما می توانیم در برابر آن نیز فکر می کنم.
اگر شما کمی بیش از حد گوشتالو شما فرورفتگی عزیزترین و اگر من
بینی freckled شکل آن ، همه حق است. آیا شما فکر می کنید آبلیمو هر خوبی؟ "
، گفت : "بله ، من واقعا فکر می کنم این کار را کرد" دیانا انتقادی ، و ، بسیار وجد آمدیم ، آن را رهبری کرد
راه به باغ ، که پر از سایه های روح و مردد چراغ طلایی بود.
"ما برای اولین بار اطاق نشیمن تزئین.
ما مقدار زیادی از زمان ، برای پریسیلا گفت : آنها در اینجا می شود حدود دوازده یا گذشته نیمی در
آخرین ، بنابراین ما باید در یک شام. "
ممکن است دو دختر شادتر و بیشتر هیجان زده شده در جایی در کانادا و یا
ایالات متحده در آن لحظه ، اما من شک دارم.
هر ادم کوچک یا بی اهمیت از قیچی ، به عنوان گل رز و گل صد تومانی و انواع گل استکانی ابی رنگ افتاد ، به نظر می رسید به زق زق کردن ،
"خانم مورگان در حال آمدن است. "
آن تعجب که چگونه آقای هریسون می تواند بر روی placidly یونجه mowing در این زمینه در سراسر
لین ، فقط به عنوان اگر چیزی اتفاق خواهد افتاد.
اطاق نشیمن در Gables سبز یک آپارتمان نسبتا شدید و غم انگیز بود ، با سفت و سخت
مبلمان موی دم اسب ، پرده های توری سفت ، و antimacassars سفید که همیشه
گذاشته شده در یک زاویه کاملا درست ، به جز
در زمان از جمله آنها به دکمه های مردم تاسف چسبیده.
حتی آن شده بود ، هرگز قادر به بر انگیختن لطف زیادی به آن ، برای Marilla نمی
اجازه هر گونه تغییرات.
اما این بسیار جالب است چه گل می توانند انجام اگر شما آنها را از شانس عادلانه بدهد ؛
هنگامی که آن و دیانا به پایان رسید ، با اتاق شما نمی توانست آن را به رسمیت شناخته شده است.
bowlful آبی بزرگ snowballs سرریز روی میز جلا.
گچ بری دور بخاری درخشان سیاه و سفید با گلهای رز و سرخس را نشانه رفته بود.
هر قفسه از چه ، برگزار نمی شود دسته یا بافه گندم از bluebells ؛ گوشه های تیره در هر دو طرف
رنده با کوزه پر از peonies درخشان قرمز روشن شد ، و رنده
خود را با خشخاش زرد شعله ور شد.
این همه شکوه و جلال و رنگ ، مخلوط با نور آفتاب در حال سقوط را از طریق
تاک پیچ امین الدوله در پنجره ها در شورش برگ از رقص سایه ها از دیوار و
طبقه ساخته شده از کمی معمولا ملال انگیز
اتاق واقعی "الاچیق" تخیل آن ، و حتی extorted ادای احترام
تحسین از Marilla ، که به انتقاد و به ستایش باقی ماند.
"در حال حاضر ، ما باید جدول تنظیم ، گفت :« آن ، در لحن priestess در مورد به انجام
برخی از آئین مقدس به افتخار از الوهیت.
"ما می خواهیم vaseful بزرگ از گل سرخ وحشی در مرکز و یک واحد در مقابل افزایش یافت
بشقاب همه -- و دسته گل ویژه rosebuds تنها با Morgan's خانم -- اشاره
به باغ Rosebud "شما می دانید."
جدول در اتاق نشسته بود ، مجموعه ای با Marilla بهترین کتانی و بهترین چین ،
شیشه ، و نقره است.
شما ممکن است کاملا خاص است که هر مقاله قرار داده شده بر روی آن و یا جلا شد
scoured به بالاترین کمال ممکن است براق و زرق و برق.
سپس دختران tripped به آشپزخانه ، که پر از بوی اشتها آور شد
نشأت گرفته از اجاق گاز ، که در آن جوجه ها در حال حاضر پر زرق و برق بسیار گرم بودند.
آن آماده سیب زمینی و دیانا نخود فرنگی و لوبیا آماده کردم.
سپس ، در حالی که دیانا خودش را به شربت خانه بسته به ترکیب سالاد کاهو ، آن ،
که گونه ها در حال حاضر شروع شد به درخشش قرمز سیر ، به همان اندازه با هیجان از
گرما از آتش ، آماده نان
سس برای جوجه ، سوپ پیاز خود را خرد کرده ، و در نهایت شلاق کرم
برای کیک لیمو او. و آنچه در مورد دیوی تمام این زمان؟
او بازخرید وعده خود را به خوب باشد؟
او ، در واقع. مطمئنا ، او اصرار داشت باقی مانده در
آشپزخانه ، کنجکاوی او می خواست برای دیدن همه ی رفت و در.
اما او بی سر و صدا در یک گوشه نشسته است ، میرسند ، با گرفتاری تمام مشغول در untying گره ها در یک قطعه درگیر
خالص شاه ماهی ، او خانه را از آخرین سفر خود را به ساحل آورده بود ، هیچ کس اعتراض
این.
دایره طلایی از پای در نیمی از یازده گذشته سالاد کاهو ساخته شده بود ،
مشبع با خامه ، و همه چیز بسیار گرم بود و متلاطم که باید به
صدای هیس کردن و حباب.
"ما بهتر است بروید و لباس به تن در حال حاضر ، گفت :" آن ، "برای آنها ممکن است توسط دوازده.
ما باید صرف شام در یکی تیز داشته باشد ، برای سوپ باید در خدمت به محض آن انجام می شود. "
جدی واقع مناسک توالت در حال حاضر در شیروانی شرق انجام شد.
آن نگرانی در بینی او peered و خشنود که کک و مک آن نبودند
در تمام برجسته ، و یا عصاره لیمو و یا بطور ناگهانی غضبناک شدن غیر عادی در او
گونه ها.
هنگامی که آنها آماده بودند آنها نگاه کاملا به عنوان شیرین و تر و تمیز و دختر وار مثل همیشه هیچ
"خانم قهرمانان مورگان. "
گفت : "من امیدوارم که من قادر به یک بار در در حالی که می گویند چیزی ، و مانند لال نشستن نیست ،"
گفت : دیانا نگرانی. "قهرمانان همه خانم مورگان مکالمه تا
زیبایی.
اما من می ترسم من خواهید بود زبان - گره خورده است و احمقانه.
و من مطمئن باشید می گویند "من دیده می شود.'
من نه اغلب گفت از خانم Stacy تدریس در اینجا ، اما در لحظات هیجان
آن را به موسیقی پاپ است. آن ، اگر من به می گویند : "من دیده می شود قبل از خانم
مورگان من از خجلت می میرند.
و این امر می تواند تقریبا به بدی به هیچ حرفی برای گفتن. "
، گفت : "من عصبی مورد بسیاری از چیزهای خوب" آن ، "اما من فکر نمی کنم بسیار وجود دارد
ترس که من قادر به صحبت کردن نمی خواهد. "
و به عدالت او ، وجود ندارد. آن افتخارات چیت موصلی خود را در بزرگ کفن
صحن و رفت به جعل کردن سوپ او.
Marilla خود و دوقلوها لباس بود ، و نگاه هیجان زده تر از او تا کنون به حال
نگاه قبل از شناخته شده. در نیمی از دوازده گذشته Allans و دوشیزه
Stacy آمد.
همه چیز خوبی پیش می رفت اما آن شروع به احساس عصبی.
قطعا زمان برای پریسیلا و خانم مورگان به وارد است.
او سفرهای مکرر خود به دروازه و به عنوان نگرانی پایین خط نگاه کرد مثل همیشه
کسی که بنام دیگری نام گذاری شود او را در داستان Bluebeard peered از پنجره برج.
"فرض کنید که آنها نمی آیند در همه؟" او گفت : piteously.
"آیا آن را فرض کنید.
این امر می تواند بیش از حد متوسط ، دیانا ، که ، با این حال ، آغاز شده است گفت :
سوء ظن های ناراحت کننده در مورد این موضوع.
«آنه ، گفت :" Marilla ، بیرون آمدن از سالن ، "دوشیزه Stacy می خواهد به دیدن خانم
پلاتر willowware بری "آن عجله به گنجه اتاق نشسته به
پلاتر.
او ، در مطابق با وعده خود را به خانم Lynde بود ، نوشته شده به خانم بری از
Charlottetown و درخواست وام از آن است.
خانم بری دوست قدیمی در آن بود ، و او بی درنگ فرستاده پلاتر ، با
نامه مشوق آن بسیار مراقب باشید از آن ، برای او ، بیست دلار برای آن پرداخت کرده بود.
پلاتر هدف آن در بازار کمک خدمت کرده بود و به حال و سپس به بازگشت
گنجه سبز Gables ، برای آن که به کسی اعتماد ندارند ، اما خودش آن را به عقب
به شهر.
وی حامل این صفحه گرامافون به دقت به درب جلو که مهمان او لذت می بردند
نسیم خنک که از بروک منفجر.
مورد مطالعه قرار گرفت مورد تحسین و پس از آن ، فقط به عنوان آن را به دست خود او گرفته شده بود ،
یک تصادف فوق العاده و جغ جغ یا تلق تلق کردن صدا از شربت خانه آشپزخانه است.
Marilla ، دیانا ، و آن فرار کرد ، دومی pausing تنها به اندازه کافی بلند به مجموعه ای از
گرانبها پلاتر عجله در مرحله دوم از پله ها پایین.
وقتی که آنها به شربت خانه منظره واقعا دلخراش ملاقات چشمان خود را...
پسر به دنبال گناه کوچک تکاپوی پایین از جدول ، با بلوز چاپ خود را تمیز
آزادانه با پر کردن زرد گچ بری ،
و بر روی میز باقی مانده ویران شده از دو شجاع ، لیمو becreamed شده بود
پای. دیوی ravelling به پایان رسید تا به حال از شاه ماهی خود را
خالص و تا به حال بهم بافتن را به یک توپ زخم.
سپس او را به شربت خانه رفته بود آن را در قفسه بالای جدول ، جایی که او
در حال حاضر یک امتیاز یا بیشتر از توپ های مشابه ، که ، تا آنجا که می تواند نگه داشته
کشف شد ، در خدمت هیچ هدف مفید را نجات لذت داشتن عملکرد.
دیوی بود در جدول صعود و دسترسی به قفسه در خطرناک
زاویه... چیزی که توسط Marilla شده بود به انجام ممنوع ، به عنوان او را به غم و اندوه آمده بودند یکبار
قبل از این آزمایش است.
در نتیجه در این مثال بود ، فاجعه آمیز است. دیوی تضعیف و وسیع صریحا آمد
مرگ در پای لیمو است. بلوز پاک او برای آن زمان خراب شد
و پای برای تمام زمان.
است ، با این حال ، باد بد که هیچ کس خوب ضربات ، و خوک بود در نهایت
استفاده کننده توسط بدبختی دیوی.
"دیوی کیت ، گفت :" Marilla ، تکان دادن او را توسط شانه ، "آیا من نمی ممنوع شما را به صعود
در آن جدول دوباره؟ آیا من؟ "
من را فراموش کرده ، به دیوی whimpered.
"شما به من گفت به انجام چنین خیلی افتضاح از چیزهایی که من می توانم همه آنها را به یاد نمی آورید."
"خوب ، شما راهپیمایی طبقه بالا و اقامت وجود دارد تا بعد از شام.
شاید شما آنها را در حافظه خود را با آن زمان مرتب شده اند.
نه ، آن ، شما هرگز ذهن interceding برای او.
من او را تنبیه نمی کند چرا که او فاسد پای خود را که یک تصادف بود.
من او را تنبیه برای نافرمانی او. برو ، دیوی ، من می گویم. "
"مگر من به هر شام؟" wailed دیوی.
"شما می توانید پایین آمدن بعد از شام به پایان رسیده است و مال شما را در آشپزخانه است."
"اوه ، همه حق است ، گفت :" دیوی ، تا حدودی آرامش.
"من می دانم Anne'll صرفه جویی در برخی از استخوانها خوب برای من ، شما ، آن؟
'باعث می دانید من معنی نیست که بر روی پای سقوط.
بگو ، آن ، از آنجا که آنها فاسد می توانید من را برخی از قطعات طبقه بالا با من؟ "
"نه ، هیچ پای لیمو برای شما ، استاد دیوی ، گفت :" Marilla ، هل دادن او را به سمت سالن.
"آنچه در ما برای دسر انجام دهید؟ پرسید :" آن ، به دنبال متاسفانه در خراب کردن و خراب کردن.
Marilla consolingly گفت : : "یک خمره حفاظت شده توت فرنگی ،" است.
"مقدار زیادی از خامه در سمت چپ در کاسه ای برای آن وجود دارد."
یک ساعت آمد... اما هیچ پریسیلا یا خانم مورگان.
آن در عذاب است.
همه چیز را به نوبه خود انجام شد و سوپ بود فقط به آنچه سوپ باید ، اما نمی توانست
شود وابسته باقی بماند بنابراین برای هر طول زمان است.
"من اعتقاد ندارم که بعد از همه آنها ، گفت :" Marilla crossly.
آن و دیانا راحتی در چشم های یکدیگر را به دنبال.
در نیمه گذشته یکی Marilla دوباره آن را از اطاق نشیمن پدید آمده است.
"دختران ما باید شام داشته باشند. همه گرسنه و آن استفاده از انتظار
دیگر هیچ.
پریسیلا و خانم مورگان در می آیند نیست ، که ساده ، و نه چیزی است که بهبود یافته
توسط انتظار. "
آن و دیانا مجموعه در مورد بلند کردن شام ، با تمام شور و حرارت زیادی که رفته
عملکرد. "من اعتقاد ندارم من قادر به خوردن
لقمه ، گفت : "دیانا dolefully.
نه I. اما من امیدوارم که همه چیز خواهد شد خوب برای دوشیزه
Stacy و sakes آقای و خانم آلن ، گفت : "آن listlessly.
هنگامی که دایانا مقعر نخود او آنها را در طعم و بیان بسیار عجیب و غریب عبور خود را
مواجه خواهند شد. «آنه ، آیا شکر شما را در این نخود؟"
"بله ، گفت :« آن ، mashing سیب زمینی با هوا انتظار می رود برای انجام وظایف او.
"من یک قاشق مربا خوری شکر. ما همیشه این کار را قرار داده است.
آیا شما آن را دوست دارم؟ "
"اما من قرار دادن یک قاشق مربا خوری بیش از حد ، زمانی که من آنها را بر روی اجاق گاز مجموعه ، گفت :" دیانا.
الت قطع کردن یا خرد کردن آن کاهش یافته است و طعم نخود نیز.
سپس او ادا و اصول.
"چگونه افتضاح! من هرگز رویای شما قند را در قرار داده بود ،
زیرا من می دانستم که هرگز مادر خود را می کند. من اتفاق افتاد به آن فکر می کنم ، تعجب...
من همیشه آن را فراموش... بنابراین من ظهور قاشق مربا خوری. "
"مورد اتمام حجت از آشپز بیش از حد بسیاری از ، من حدس می زنم ، گفت :" Marilla ، که تا به حال گوش به این
گفت و گو با بیان و نه گناه.
"من فکر می کنم شما می خواهم در مورد قند ، آن به یاد داشته باشید ، برای من کاملا خاص شما
پیش از این هرگز... من در یک قاشق مربا خوری قرار داده است. "
مهمانان را در اطاق نشیمن ترق و تروق کردن پس از ترق و تروق کردن از خنده از آشپزخانه شنید ، اما آنها
هرگز نمی دانستند آنچه سرگرم کننده بود. هیچ نخود سبز را در شام وجود دارد
جدول که روز ، با این حال.
"خوب ، گفت :« آن ، جدی پایین دوباره با آه از خاطره ، "ما سالاد
به هر حال من فکر نمی کنم هر چیزی به لوبیا اتفاق افتاده است.
بیایید حمل و گرفتن آن را. "
این را نمی توان گفت که که شام یک موفقیت قابل توجه اجتماعی است.
Allans و دوشیزه Stacy خود را به صرفه جویی در وضعیت و اعمال
روح عرفی Marilla بود به طرز محسوسی ژولیده.
اما آن و دیانا ، بین ناامیدی خود و واکنش خود را از
هیجان قبل از ظهر ، نه می تواند و نه صحبت و خوردن.
آن تلاش قهرمانانه برای خاطر او به تحمل بخشی خود را در مکالمه
مهمان ، اما درخشش او در سال ها بوده است فرو نشستن برای هم بودن بود ، و در
با وجود عشق او را برای Allans و خانم
Stacy ، او نمی تواند کمک به تفکر چه خوب خواهد بود وقتی همه به خانه رفته بود
و او می تواند خستگی و ناامیدی خود را در بالش از شرق دفن
شیروانی.
یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که واقعا در زمان الهام به نظر می رسد...
"باران می آید اما هرگز آن هرچه است." اندازه گیری سختی آن روز بود
هنوز رتبهدهی نشده است کامل.
همانطور که آقای آلن لطف بازگشت به پایان رسید حال به وجود آمد ، عجیب ، صدای شوم
بر روی پله ها ، به عنوان برخی از سخت ، جسم سنگین محدوده از مرحله به مرحله ،
به پایان رساندن تا با سر و صدا بزرگ در پایین است.
همه خارج به داخل سالن زد. آن داد فریاد از بی میلی.
در پایین پله ها بزرگ صورتی پوسته صدف حلزونی در میان قطعاتی از آنچه بود دراز
پلاتر خانم بری شده است و در بالای پلکان دیوی وحشت زده زانو زد ،
نگاه کردن با چشم باز گسترده در ویران کردن.
"دیوی ، گفت :" Marilla بهمین : "آیا پرتاب که صدف حلزونی را بر روی هدف؟"
"نه ، من هرگز" whimpered دیوی.
"من فقط دو زانو در اینجا بود ، آرام آرام ، به شما مردمی از طریق bannisters تماشا ،
و پای من که چیز های قدیمی را زده و تحت فشار قرار دادند آن را خاموش... و من افتضاح گرسنه... و
من بخواهند شما می خواهم یک همکار لیسیدن و انجام داده اند
با آن ، به جای آن از همیشه به او ارسال طبقه بالا ، از دست بدهد تمام لذت. "
، گفت : "سرزنش دیوی نکنید" آن ، جمع آوری قطعات با انگشتان لرزان.
"تقصیر من بود.
من مجموعه ای که صفحه گرامافون وجود دارد و در مورد آن را فراموش کرده.
من به درستی برای بی دقتی من مجازات ، اما اوه ، چه خانم بری می گویند؟
"خب ، شما می دانید او فقط آن را خریدم ، پس از آن همان است که اگر آن را موروثی بود ،"
گفت : دیانا ، تلاش برای کنسول.
مهمانان رفت به زودی پس از آن ، این حس که با نزاکت ترین چیز برای انجام شد ،
و آن و دیانا شسته ظروف ، صحبت کردن کمتر از آنها شناخته شده بود
قبل از.
سپس با استفاده از دیانا خانه با سردرد رفت و آن رفت و با دیگری به شیروانی شرق ،
جایی که او در آنجا ماند تا Marilla از اداره پست در غروب به خانه آمد ، با
نامه ای از پریسیلا ، نوشته شده در روز قبل از.
خانم مورگان مچ پا او را رگ به رگ شده بود ، بنابراین به شدت که او می تواند اتاق خود را ترک کنید.
"و آه ، آن عزیز ،" نوشت : پریسیلا ، "من متاسفم ، اما من می ترسم ما نمی خواهد تا
Gables سبز در همه حال حاضر ، توسط مچ پا عمه هم به خوبی او را مجبور به رفتن
بازگشت به تورنتو.
او تا تاریخ معینی وجود داشته باشد. "
"خب ، آهی کشید آن ، تخمگذار نامه را در گام ماسه سنگ قرمز از پشت
ایوان ، جایی که او نشسته بود ، در حالی که گرگ و میش را از یک آسمان چیزی با نقاط رنگارنگ بارید ،
"من همیشه فکر می کردم درست است که خانم مورگان واقعا باید آن را بیش از حد خوب بود.
اما آن سخنرانی وجود دارد برای تلفن های موبایل به عنوان بدبین به عنوان دوشیزه الیزا اندروز و من
شرمنده ساختن آن است.
پس از همه ، آن را بیش از حد خوب درست باشد... چیز به همان اندازه خوب و به مراتب بهتر
می آیند واقعی برای من تمام وقت است. و من فرض کنید از حوادث امروز
طرف خنده دار بیش از حد.
شاید زمانی که من دیانا و قدیمی و خاکستری ما قادر خواهد بود به بیش از آنها را به خنده.
اما من احساس می کنم که من نمی توان انتظار داشت که آن را قبل از آن انجام دهید ، برای آن را تا واقعا تلخ بوده است
ناامیدی. "
شما احتمالا خوب بسیاری از نومیدی چیره میشوند بیشتر و بدتر از آن را قبل از شما
دریافت از طریق زندگی ، گفت : "Marilla ، که صادقانه فکر او بود از ساختن
آرام سخنرانی.
"این برای من ، آن ، است که می خواهید هرگز به بزرگ تر شدن از مد روز خود را تنظیم به نظر می رسد
قلب خود را به طوری در چیزها و پس از آن crashing پایین را به یاس و ناامیدی به دلیل از شما دریافت نمی
آنان است. "
"من می دانم که من بیش از حد مایل است که ، راه موافقت کرد :" آن ruefully.
"هنگامی که من فکر می کنم به چیزی خوب است اتفاق خواهد افتاد من به نظر می رسد به پرواز در بال
پیش بینی و پس از آن اولین چیزی که من متوجه کشویی با تپ تپ به زمین.
اما در واقع ، Marilla ، بخشی پرواز تا زمانی با شکوه است آن را به عنوان طول می کشد... آن را مانند
سر به فلک کشیده از طریق غروب. من فکر می کنم آن را تقریبا برای تپ تپ می پردازد. "
"خب ، ممکن است که آن ،" اعتراف Marilla.
"من ترجیح می دهم با آرامش راه رفتن همراه و انجام بدون هر دو پرواز و تپ تپ.
اما همه کس راه خود را از زندگی... من استفاده می شود فکر می کنم تنها یک راه درست وجود دارد
... اما از آنجایی که من به حال شما و دوقلوها را به من احساس بنابراین مطمئن شوید که از آن نیست.
چه می خواهید در مورد پلاتر خانم بری؟ "
"پرداخت او بیست دلار که برای آن پرداخت می شود ، گمان می کنم.
من سپاسگزار آن نبود دارایی منقولی که باری رسیده باشد گرامی چون هیچ پولی نمی تواند
جایگزین آن گردد. "" شاید شما می توانید از یکی مانند آن را در جایی پیدا
و آن را خریداری برای او. "
"من نمی ترسم. پلاتر به عنوان قدیمی که بسیار کمیاب است.
خانم Lynde کسی می تواند پیدا کند در هر نقطه برای شام.
من فقط آرزو من می توانم ، البته خانم بری به همان اندازه به زودی که یک صفحه گرامافون
به عنوان یکی دیگر ، اگر هر دو به همان اندازه واقعی و قدیمی بودند.
Marilla ، که در آن ستاره های بزرگ بیش از بیشه آقای هریسون افرا نگاه کنید ، با همه آن مقدس
صدا در نیاوردن از آسمان نقره ای در مورد آن. این به من یک احساس است که مانند یک را می دهد
نماز.
پس از همه ، وقتی که یکی از ستاره ها و آسمان مانند آن ، کمی نومیدی چیره میشوند و ببینید
حوادث نمی تواند بسیار مهم ، می تواند آنها؟ "" را دیوی؟ گفت : "Marilla ، با
نگاه بی تفاوت در ستاره است.
"در بستر است. من وعده داده شده را به او و دورا به
ساحل برای فردا پیک نیک. البته ، به توافق اولیه بود که
او باید خوب باشد.
اما او سعی می شود خوب است... و من تا به حال قلب او را نا امید نیست. "
"شما از خودتان یا دوقلو ، غرق پارو زدن در مورد تالاب در آن تخت ،" بیدارم
Marilla.
"من برای شصت سال در اینجا زندگی می کردند و من در برکه هرگز شده است."
"خوب ، آن را هرگز خیلی دیر به ترمیم آن ، گفت :" roguishly.
"فرض کنید که شما با ما آمده فردا.
خواهیم Gables سبز بسته و صرف تمام روز را در ساحل ، daffing جهان
کنار بگذارند. "" نه ، متشکرم ، گفت : "Marilla ، با
تاکید خشمگین.
"من می خواهم یک دید خوب ، من نمی ، پارو زدن پایین تالاب در یک خانه آپارتمانی؟
من فکر می کنم می شنوم راشل تلفظ بر روی آن. آقای هریسون رانندگی دور
جایی.
آیا شما فرض کنید هر حقیقت در شایعات بی اساس است که آقای هریسون می رود برای دیدن وجود دارد
ایزابلا اندروز؟ "" نه ، من مطمئن هستم که وجود ندارد.
او فقط به نام یک شب وجود دارد را بر روی کسب و کار با آقای هارمون اندروز و خانم
Lynde او را دید و گفت : او می دانستند با وی معاشرت داشته ، چرا که او تا به حال یک یقه سفید در.
من اعتقاد ندارم آقای هریسون خواهد ازدواج.
او به نظر می رسد به تعصب علیه ازدواج است. "
"خب ، شما هرگز نمی توانید بگویید که در مورد اینها مجرد قدیمی.
و اگر او تا به حال یک یقه سفید رنگی بر روی من می خواهم با راشل توافق می کنید که آن مشکوک به نظر می رسد ، برای
من مطمئن هستم که او با یکی بود هرگز دیده می شود. "
"من فکر می کنم او فقط آن را به خاطر او می خواست به این نتیجه یک معامله تجاری با
هارمون اندروز ، گفت : "آن.
"من شنیده ام او می گویند که تنها زمانی یک مرد نیاز دارد به ویژه در مورد خود
ظاهر ، چرا که اگر او مرفه به نظر می رسد حزب بخش دوم خواهد شد تا
به احتمال زیاد را امتحان کنید به او تقلب.
من واقعا احساس تاسف برای آقای هریسون ؛ من اعتقاد ندارم او احساس با او رضایت
زندگی است.
باید بسیار به تنهایی هیچ کس در مورد مراقبت از جز طوطی ، آیا شما نمی
فکر می کنید؟ اما من متوجه آقای هریسون می کند دوست ندارم
شود pitied.
هیچ کس نمی کند ، من تصور کنید. "" گیلبرت وجود دارد تا خط ، گفت : "
Marilla. "اگر او می خواهد شما را به برای یک ردیف در
ذهن تالاب به شما کت و لاستیک قرار داده است.
There'sa امشب شبنم سنگین است. "