Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 1. داستان درب
آقای Utterson وکیل انسان را از لقاء ناهموار بود که روشن هرگز
توسط یک لبخند ، سرد ، کم و خجالت در گفتمان عقب مانده در احساسات ، لاغر ،
طولانی ، گرد و خاکی ، دلتنگ کننده و در عین حال به نوعی دوست داشتنی.
در جلسات دوستانه ، و هنگامی که شراب را به سلیقه خود ، چیزی برجسته انسان
beaconed از چشم او ، چیزی در واقع که به بحث خود را راه خود را هرگز در بر داشت ،
اما که نه تنها در این سکوت سخن گفت
نمادهای صورت پس از شام ، اما اغلب بیشتر و با صدای بلند در اعمال عمر خود را.
او با خود تند و تلخ بود. نوشیدند ماشین پنبه پاک کنی زمانی که او به تنهایی ، به ریاضت دادن طعم و مزه برای
vintages و هر چند او لذت می برد تئاتر بود ، درهای یک عبور
برای بیست سال.
اما او تا به حال تحمل مصوب برای دیگران ، گاهی اوقات تعجب ، تقریبا با
حسادت ، در فشار بالا از ارواح در misdeeds خود و در هر
اندام تمایل برای کمک به به جای به عتاب کردن.
"شیب به الحاد قابیل است" ، او با استفاده از به می گویند quaintly : "من برادر من اجازه رفتن به
شیطان در راه خود است. "
در این شخصیت ، آن را اغلب با استفاده از شانس و بخت خود را به معتبر تاریخ و زمان آخرین
آشنایی و تاثیر خوب گذشته در زندگی مردان downgoing است.
و مانند این ، تا زمانی که آنها در مورد اتاق او آمد ، او را به سایه مشخص شده اند هرگز
تغییر در رفتار خود.
بدون شک شاهکار آسان به آقای Utterson بود ، برای او غیر مدلل در بهترین بود ، و
حتی دوستی او به نظر می رسید به در catholicity مشابه خوب طبیعت تاسیس شده است.
این علامت از انسان متوسطی است به پذیرفتن دایره دوستانه خود را آماده ساخته شده از
دست ها از فرصت و راه وکیل بود.
دوستان او کسانی که از خون خود و یا کسانی که آنها او طولانی ترین شناخته شده بود ، خود را
عواطف ، مانند پیچک ، رشد هم بودند ، آنها هیچ شایستگی در به طور ضمنی بیان
شی.
از این رو ، شکی نیست که این باند است که متحد او را به آقای ریچارد Enfield ، خویشاوند دور خود ،
مرد شناخته شده در مورد شهر.
این یک مهره به کرک برای بسیاری از افراد بود ، چه این دو می تواند در هر یک دیگری را ببینید ، و یا آنچه
موضوع آنها می تواند مشترک پیدا کنید.
توسط کسانی که آنها را در پیاده روی یکشنبه خود مواجه می شوند منتشر شده بود ، که آنها گفتند :
هیچ چیز ، تگرگ singularly کسل کننده خواهد بود و با تسکین آشکار نگاه ظاهر
یک دوست.
که همه ، این دو نفر بزرگترین فروشگاه این سفرها را قرار دهید ، شمارش آنها را
گوهر اصلی در هر هفته ، و نه تنها خود را کنار بگذارند موارد از لذت ، اما حتی
مقاومت تماس های کسب و کار ، که آنها ممکن است به لذت بردن از آنها را بدون وقفه است.
در یکی از این rambles chanced که راه خود را به آنها منجر به پایین توسط خیابانی در
سه ماهه شلوغ لندن.
خیابان کوچک بود و آنچه به نام آرام است ، اما تجارت پر رونق در راند
روزهای هفته.
ساکنان همه به خوبی انجام شد ، به نظر می رسید و همه emulously امید به انجام
هنوز بهتر ، و تخمگذار از مازاد غلات خود را در طنازی ، به طوری که مغازه
جبهه ایستادند همراه که شاهراه
هوا از دعوت ، مانند ردیف saleswomen خندان.
حتی در تاریخ یکشنبه ، هنگامی که آن محجبه بیشتر پوشیده از گل خود را charms و وضع نسبتا خالی
عبور از این مناطق ، خیابان در مقابل ، به همسایگی چرک تاب خود تاباند ، مانند
آتش سوزی در جنگل ، و با تازه آن
رنگ آمیزی کرکره ، برنجی ، به خوبی جلا و تمیزی و خوشنودی توجه داشته باشید ،
فورا گرفتار و خوشحال چشم از مسافر است.
دو درب از یک گوشه ، در دست چپ رفتن شرق خط ورود شکسته شد
دادگاه ؛ و فقط در آن نقطه یک بلوک شیطانی خاصی از رانش ساختمان
شیروانی رو به جلو خود را در کوچه و خیابان.
این دو طبقه بالا بود پنجره را نشان نداد ، چیزی جز یک درب در پایین طبقه و
پیشانی کور از دیوار بی رنگ در بالا ، و با مته سوراخ در هر ویژگی ، علامت
از سهل انگاری طولانی و کثیف.
درها ، که با نه بل و نه کوبنده مجهز شد و متصلب بود
distained.
Tramps slouched به زنگ تفریح و مسابقات در پانل رخ داد ؛ کودکان نگه داشته فروشگاه
بر مراحل ، این دانش آموز چاقو خود را بر روی قالبگیریهای سعی کرده بود و برای نزدیک در
نسل ، هیچ کس به درایو ظاهر شده بود
دور این بازدید کننده های تصادفی و یا برای تعمیر صدمات خود.
آقای Enfield و وکیل بودند در طرف دیگر خیابان ، اما زمانی که آنها
آمد پهلو به پهلو از ورود ، سابق بلند نیشکر او با اشاره.
؟ آیا می کرد که درب او پرسید ، و وقتی که همدم خود را در پرسشنامه پاسخ داده بودند
مثبت. "این است که در ذهن من متصل شود ، افزود : او ،
"با یک داستان بسیار عجیب و غریب است."
در واقع گفت : «آقای Utterson ، با اندکی تغییر صدا ،" و آنچه که بود؟ "
"خوب ، آن را به این صورت بوده ،" بازگشت آقای Enfield : "من از آمدن به خانه از بعضی از محل
در پایان جهان ، حدود سه ساعت از صبح زمستان سیاه و سفید ، و من
راه دراز را از طریق بخشی از شهر که در آن چیزی می شود اما لامپ دیده می شود به معنای واقعی کلمه وجود دارد.
خیابان بعد از خیابان و تمام کسانی که در خواب -- خیابان بعد از خیابان ، همه روشن
اگر در صفوف منظم و به عنوان به عنوان یک کلیسا خالی -- تا در تاریخ و زمان آخرین من به آن
وضعیت ذهن یک مرد گوش و
گوش و شروع به بلند برای دید یک پلیس است.
همه در یک بار من تو را دیدم ، دو چهره دارد : یک مرد کوچک که stumping همراه به سمت شرق بود
در یک پیاده روی خوب است ، و از سوی دیگر یک دختر شاید هشت یا ده که در حال اجرا به عنوان سخت بود
او به عنوان قادر پایین یک خیابان متقاطع بود.
خوب ، آقا ، این دو را به یکدیگر به طور طبیعی به اندازه کافی در گوشه ای زد و سپس
آمد بخش وحشتناک چیزی که برای انسان آرامش بیش از فرزند پایمال
بدن و چپ خود را بر روی زمین فریاد.
آن را برای تلفن های موبایل را می شنوم ، اما آن بود جهنمی برای دیدن.
آن را مانند یک انسان نشده بود ، آن را مانند برخی از نیروی عظیم منهدم کننده سر در گم بود.
halloa چند دادم ، صورت گرفت تا پاشنه من ، collared آقایی من ، آورده و او را به عقب
به جایی که بود در حال حاضر وجود دارد کاملا یک گروه در مورد کودک فریاد.
او کاملا سرد بود و بدون مقاومت ساخته شده است ، اما به من یک نگاه ، خیلی زشت
که آن را آورده از عرق بر من مانند دویدن.
مردم که تبدیل شده بود به خانواده خود دختر بودند و خیلی زود ،
دکتر ، او برای آنها فرستاده شده بود که در ظاهر خود را قرار داده است.
خوب ، کودک به مراتب بدتر می کند ، وحشت زده ، با توجه به Sawbones ؛
و شما ممکن است تصور می شود پایان دادن به آن.
اما یکی از شرایط کنجکاو وجود دارد.
من نفرت را در نگاه اول به آقایی من گرفته بود.
بنابراین به حال خانواده کودک ، که تنها طبیعی بود.
اما مورد دکتر چیزی بود که به من زده است.
او برش معمول و داروساز خشک ، هیچ سن و رنگ خاص با قوی بود
لهجه ادینبورگ و به عنوان به عنوان پرحرف عاطفی است.
خوب ، آقا ، او مانند بقیه از ما بود ، هر بار که او در زندانی من نگاه ، من تو را دیدم
که Sawbones به نوبه خود بیمار و سفید را با میل به او را بکشند.
من می دانستم که آنچه در ذهن او بود ، درست مثل او می دانست آنچه در معدن شد ؛ و کشتن بودن
از این سوال ، ما بهترین بعدی است.
ما به مرد ما می توانیم گفت و چنین رسوایی را از این باید
نام خود را از یک انتهای لندن به دیگر بدبو است.
اگر او تا به حال هیچکدام از دوستان و یا هر گونه اعتبار ، ما به عهده گرفته است که او باید آنها را از دست بدهند.
و تمام وقت ، که ما آن را تبادل نظر در قرمز داغ ، ما نگه داشتن زنان او را
به عنوان بهترین ما می تواند برای آنها به عنوان وحشی به عنوان harpies.
من یک دایره چنین چهره نفرت را دیدم و مرد در وسط وجود دارد ، با
نوع خنکی sneering سیاه و سفید -- وحشت بیش از حد ، من که -- اما حمل آن ،
آقا ، واقعا مثل شیطان.
`اگر شما انتخاب می کنید را سرمایه از این حادثه ، گفت که او ،` من به طور طبیعی
درمانده. هیچ نجیب زاده اما آرزوهای خود را به اجتناب از یک صحنه ، '
می گوید که او.
: نام و نام خانوادگی شکل.
خب ، ما او را پیچ به صد پوند برای خانواده کودک ، او را
به وضوح دوست به چوب ، اما چیزی در مورد بسیاری از ما که به معنای وجود دارد
شرارت ، و در تاریخ و زمان آخرین او رخ داد.
چیزی که بعد از گرفتن پول ، و جایی که می توانم به شما فکر می کنم او ما را به اجرا درآمد ، اما به
که با درب -- شلاق یک کلید ، رفت ، و در حال حاضر آمد با
ماده ده پوند در طلا و
برای بررسی تعادل در Coutts ، کشیده شده قابل پرداخت به حامل و امضا شده با نام
که من نمی توانم به ذکر است ، هر چند آن را یکی از نقاط داستان من است ، اما این نام بود
حداقل به خوبی شناخته شده و اغلب چاپ شده است.
شکل سفت بود ، اما امضاء برای بیش از آن خوب بود اگر آن را تنها
واقعی.
من در زمان آزادی از اشاره به آقایی من که کل کسب و کار نگاه
جعلی است ، و یک مرد در زندگی واقعی ، نه ، به درب دخمه در چهار راه رفتن
در صبح و بیرون آمدن با یکی دیگر از
مرد را بررسی کنید برای نزدیک بر صد پوند است.
اما او کاملا آسان و sneering است.
`تنظیم و ذهن شما را در حالت استراحت ،' می گوید : من با شما باقی بماند تا بانک باز و پول نقد
خودم چک. '
بنابراین همه ما مجموعه ای خاموش ، دکتر ، پدر و فرزند ، و دوست ما را و خودم را ،
تصویب و بقیه شب را در اتاق من و روز بعد ، زمانی که ما تا به حال
breakfasted ، رفت و در بدن به بانک.
من در خودم چک داد ، و گفت من تا به حال هر دلیلی برای باور کردن آن جعل بود.
نه از آن بیتی. چک واقعی بوده است. "
"اوه ، اوه ، گفت :" آقای Utterson.
من می بینم شما احساس می کنید که من ، گفت : "آقای Enfield. "بله ، اتمام حجت داستان بد.
برای انسان یک شخص که هیچ کس می توانست با یک مرد واقعا لعنتی بود و
فرد است که جلب چک بسیار proprieties صورتی ، جشن گرفته بیش از حد ،
(چه سردرد را بدتر میکند) و یکی از همنوعان خود را که خودشان آن را خوب.
ایمیل سیاه گمان می کنم ؛ صادقانه مرد پرداخت از طریق بینی برای برخی از کیپر
جوانی خود را.
سیاه و سفید خانه ایمیل این همان چیزی است که من اسمش با درب ، در نتیجه.
اگرچه حتی این که ، می دانید ، به دور از توضیح همه "او اضافه کرد ، و با
کلمات سقوط به داخل ورید از غرق در افکار.
از این رو ، او با آقای Utterson درخواست و نه به طور ناگهانی به یاد می آورد این بود : "و شما نمی دانید
اگر کشو از زندگی چک وجود دارد؟ "" به احتمال زیاد محل ، این طور نیست؟ "بازگشت آقای
Enfield.
"اما من اتفاق می افتد را به آدرس خود متوجه شده اند ، او در برخی از مربع یا دیگر زندگی می کند."
و شما در مورد این خواسته هرگز -- با درب گفت : "آقای Utterson.
"نه ، آقا : من تا به حال ظرافت ،" پاسخ.
"من احساس می کنم بسیار به شدت در مورد قرار دادن سوالات ، آن را partakes بیش از حد از
سبک روز قضاوت. شما شروع به پرسش ، و آن را مانند
شروع یک سنگ است.
شما بی سر و صدا در بالای تپه نشسته و دور سنگ می رود ، شروع به دیگران و
در حال حاضر برخی از پرنده ای شیرین و مطلوب (آخرین شما را از تصور) در زدم
سر در باغ پشت خود و خانواده مجبور به تغییر نام خود است.
نه آقا ، من آن را به حکومت من : بیشتر آن را مانند خیابان دگرباشان جنسی به نظر می رسد ، کمتر از من
بپرسید. "
"بسیار خوب یک قانون ، بیش از حد" گفت وکیل. "اما من جایی برای خودم مطالعه ،
در ادامه آقای Enfield. به نظر می رسد به ندرت یک خانه است.
هیچ درب دیگری وجود دارد ، و هیچ کس می رود که در داخل یا خارج ، اما یک بار در بزرگ
در حالی که ، نجیب زاده از ماجراجویی من.
سه پنجره به دنبال در دادگاه در طبقه اول وجود دارد ، هیچ کدام در زیر ؛
پنجره ها همیشه بسته اما آنها تمیز است.
و سپس یک دودکش است که به طور کلی مصرف سیگار وجود دارد ، بنابراین کسی باید زندگی
وجود دارد.
و در عین حال نه چندان مطمئن ، برای ساختمان ها آنقدر با هم در مورد دادگاه های بسته بندی شده ،
که آن را سخت گویند که در آن یک به پایان می رسد و دیگری آغاز می شود. "
این جفت ارز مجددا در حالی که در سکوت راه می رفت و پس از آن "Enfield ، گفت :" آقای
Utterson ، "حکومت that'sa خوبی از مال شما." "بله ، من فکر می کنم آن است که ،" بازگشت Enfield.
اما برای که ، "وکیل ادامه داد ،" یک نقطه وجود دارد من می خواهم بپرسم : من می خواهم به
بپرسید نام آن مرد که در طول کودک راه می رفت. "
"خوب ، گفت :" آقای Enfield "من نمی توانید ببینید چه آسیب آن را انجام دهید.
آقای Utterson گفت : این مرد به نام هاید بود. "" HM ".
"چه نوع از یک مرد است او را به بینید؟"
"او آسان است برای توصیف نیست. مشکلی با او وجود دارد
ظاهر displeasing چیزی ، چیزی نفرت انگیز پایین سمت راست.
من هرگز یک مرد تا دوست نداشتند شاهد ، و در عین حال کمیاب بدانم چرا.
او باید به تغییر شکل در جایی ، او می دهد احساس قوی از بدشکلی ، اگر چه من
می تواند نقطه مشخص نیست.
او مرد فوق العاده ای به دنبال ، و در عین حال من واقعا می تواند نام هیچ چیز خارج از راه.
نه آقا ، من می توانم بدون دست از آن را ، من می توانم او را توصیف کند.
و آن را از حافظه را نمی خواهم ، برای من اعلام می کنم من می توانم او این لحظه را ببینید ".
آقای Utterson دوباره برخی از راه در سکوت و بدیهی است که تحت وزن از راه می رفت
در نظر گرفتن.
"شما مطمئن نیستید که او با استفاده از یک کلید؟" او در تاریخ و زمان آخرین نپرسید.
"عزیزم آقا..." Enfield ، از خود شگفت زده آغاز شد.
گفت : Utterson : "بله ، من می دانم ،" ، "من می دانم که باید عجیب و غریب به نظر می رسد.
حقیقت این است که اگر من از شما درخواست نام از طرف دیگر نیست ، آن است که چون من آن را می دانم
در حال حاضر.
ببینید ، ریچارد ، داستان خود را رفته است خانه. اگر شما از روی عدم دقت در هر مرحله شما بوده است
بهتر است اصلاح آن است. "
"من فکر می کنم شما ممکن است به من هشدار داد ، از سوی دیگر با لمس بازگشت
sullenness. "اما من pedantically دقیق بوده است ، همانطور که شما
آنرا.
هموطنان به حال یک کلید و بیشتر چه ، او آن را هنوز.
استفاده از آن او را نه یک هفته پیش من تو را دیدم. "آقای Utterson آهی کشید عمیقا اما گفت هرگز
کلمه و مرد جوان در حال حاضر از سر گرفته.
"در اینجا یکی دیگر از درس به چیزی ، گفت :" او.
"من از زبان بلند من شرمنده هستم. اجازه دهید چانه زنی ما را به هرگز اشاره
این دوباره. "
"با تمام قلب من ، گفت :" وکیل. "من لرزش دست ها بر روی آن ، ریچارد."
- فصل 2. جستجو برای MR. هاید
در عصر همان روز آقای Utterson به خانه آمد به خانه لیسانس خود را در روح محزون و نشست
به شام بدون رغبت.
سفارشی خود را از روز جمعه ، زمانی که این غذا تمام شد ، برای نشستن نزدیک آتش ،
حجم برخی از الوهیت خشک روی میز خواندن خود ، تا زمانی که ساعت از همسایه
کلیسا زنگ زد از ساعت دوازده ، زمانی که او soberly و سپاسگزاری به رختخواب.
در این شب با این حال ، به محض به عنوان پارچه را گرفته بود ، او در زمان شمع و
به اتاق کسب و کار خود می رفتند.
او باز وجود دارد امن خود ، از خصوصی ترین بخش از آن را در زمان یک سند تایید
در پاکت به عنوان دکتر در جکیل و پایین با پیشانی تیره و ابر آلود نشسته ، به مطالعه آن
مطالب.
اراده وصیتنامه یا سند دیگری ، برای آقای Utterson بود هر چند او در زمان شارژ آن در حال حاضر که در آن بود
ساخته شده ، به من قرض بدهید حداقل کمک در ساخت آن را رد کرده بود ، آن را ارائه
نه تنها این ، در مورد مرگ
هنری جکیل ، MD ، DCL ، LLD ، FRS ، و غیره ، تمام اموال خود را برای تصویب به
دست از "دوست و بانی خیر ادوارد هاید ،" او اما در مورد دکتر
جکیل "ناپدید شدن و یا غیر قابل توضیح
غیبت برای هر دوره بیش از سه ماه تقویم ، "ادوارد هاید گفت :
باید قدم به گفت کفش هنری جکیل بدون تاخیر بیشتر و عاری از
هر burthen و یا تعهدی فراتر از
پرداخت مبالغ چند کوچک به اعضای خانواده پزشک.
این سند طولانی شده بود چشم درد وکیل.
او را هم به عنوان یک وکیل و هم به عنوان یک عاشق از دو طرف عاقل و مرسوم از جرم
زندگی ، به آنها خیالی نا نجیب بود.
و تا کنون آن را جهل خود را از آقای هاید که خشم خود را دارای عقاید بود ، و اکنون ،
چرخش ناگهانی ، دانش او بود. این در حال حاضر به اندازه کافی بد بود وقتی که نام
اما یک نام که او می تواند بیشتر یاد بگیرند.
بود بدتر از زمانی که شروع به بر با ویژگی های نفرت انگیز می شود لباس و خارج از
تغییر ، مه خیالی است که تا زمانی بافل به حال چشم خود را ، همگانی روندی وجود دارد
طرز ناگهانی و قطعی شیطان.
"من فکر می کردم جنون شد ،" او گفت ، به عنوان جایگزین او در مقاله مضر در امن ،
و در حال حاضر من شروع به ترس از آن است ننگ است. "
که او با منفجر کردن شمع خود ، قرار داده شده بر روی پالتو ، و جلو در جهت تعیین
کاوندیش میدان ، که ارگ پزشکی ، که در آن دوست او ، دکتر بزرگ
Lanyon ، خانه اش داشتند و بیماران ازدحام خود را دریافت کرد.
"اگر کسی می داند ، آن را خواهد Lanyon ،" او تا به حال فکر است.
موقر باتلر می دانستند و او را استقبال و او را به هیچ مرحله از تاخیر قرار گرفت ، اما
مستقیم از درها را به اتاق ناهار خوری که در آن دکتر Lanyon به تنهایی بیش از او نشسته طلیعه
شراب.
این دلچسب ، سالم ، تمیز ، قرمز رو نجیب زاده بود ، با یک شوک مو
قبل از موعد مقرر سفید ، و به شیوه ای خشن و بی ادب و تصمیم گرفت.
در نگاه آقای Utterson ، او را از صندلی خود را بر خاست و او را با هر دو دست استقبال.
خوش مشربی ، به عنوان راه مرد بود ، تا حدی تئاتر به چشم بود ؛ اما
reposed در احساس واقعی.
این دو نفر دوستان قدیمی ، جفت های قدیمی هر دو در مدرسه ها و کالج ها ، هر دو دقیق
respectors از خود و از یکدیگر ، و چه همیشه دنبال کند ، مردانی که
بسیار لذت بخش هر شرکت دیگر.
پس از بحث کمی درهم و برهم ، وکیل منجر به موضوع که تا disagreeably
سرگرم ذهن او.
"گمان می کنم ، Lanyon ، گفت :" او ، "من و شما را باید در دو تا از قدیمی ترین دوستان که هنری
جکیل دارد؟ "و" ای کاش دوستان بودند جوانتر ، "chuckled
دکتر Lanyon.
"اما من فرض کنید ما هستند. و آنچه از آن؟
من می بینم کمی از او در حال حاضر است. "" در واقع؟ "گفت : Utterson.
"من فکر می کردم شما تا به حال یک پیوند منافع مشترک است."
ما تا به حال ، پاسخ. اما بیش از ده سال است که از سال هنری
جکیل شد بیش از حد خیالی برای من.
او شروع به به اشتباه ، اشتباه را در ذهن ، و هر چند البته من همچنان به گرفتن
علاقه به او به خاطر به خاطر قدیمی ، که آنها می گویند ، من می بینم و من را دیده اند اهریمنی
کمی از مرد است.
چنین غیرعلمی سخن بی معنی ، افزود : "دکتر ، گرگرفتگی ناگهان بنفش ،"
estranged دیمون و Pythias. "این روح کمی از خلق و خوی بود تا حدودی
امداد رسانی به آقای Utterson.
آنها تنها در برخی از نقطه نظر علم متفاوت ، فکر و یک مرد بودن از هیچ
احساسات علمی (به جز در ماده انقال) ، او حتی افزود : "این است که
هیچ چیز بدتر از آن! "
او به دوستش چند ثانیه برای بازیابی خونسردی خود را ، و سپس با نزدیک شدن
سوال او برای قرار دادن آمده بودند. "آیا تا به حال در سراسر تحت الحمایه ، او آمده
یک هاید؟ "او پرسید.
"هاید؟" تکرار Lanyon. "نه. هرگز از او شنیده می شود.
از آنجا که هم من. "
این مقدار از اطلاعات است که وکیل با او به بزرگ انجام شده بود ،
بستر تاریک که در آن او و وپیش پرتاب ، تا ساعت کوچکی از صبح امروز آغاز شد
بزرگ رشد می کنند.
این شب سهولت کمی به ذهن زحمتکش خود بود ، زحمتکش در تاریکی محض و
محاصره توسط پرسش است.
ساعت شش را بر روی زنگ کلیسا بود که تا به راحتی نزدیک به آقای لرزاند
خانه Utterson ، و هنوز هم او در مشکل حفر شد.
تاکنون از آن او را در سمت عقلانی به تنهایی لمس بود ، اما در حال حاضر خود را
تخیل نیز ، مشغول بود و یا نه به بردگی کشانده ، و او به عنوان وضع و در پرتاب
تاریکی ناخالص شب و
اتاق curtained ، داستان آقای Enfield قبل از ذهن خود در اسکرول از چراغ دار رفت
تصاویر.
او آگاه از میدان بزرگ لامپ از یک شهر شبانه و پس از آن
شکل یک مرد که پیاده روی سریع و سپس یک کودک در حال اجرا از دکتر است ، و پس از آن
این ملاقات کرد ، و آن گام زد انسان نیروی عظیم منهدم کننده
کودک و بدون توجه به فریادهای او به تصویب رساند.
و یا دیگری او را یک اتاق در یک خانه غنی ، جایی که دوست خود را دراز خواب ببینید ،
خواب و خندان در خواب به او ، و سپس درب آن اتاق باز می شود ،
پرده از تخت جدا plucked ،
دارای جای خواب به یاد می آورد ، و LO! که ایستاده در کنار او وجود دارد رقم را به آنها قدرت بود
داده می شود و حتی در آن ساعت مرده ، او باید افزایش یابد و انجام مناقصه آن.
رقم در این دو فاز وکیل تمام شب خالی از سکنه ، و اگر او در هر زمان
dozed بیش از آن بود ، اما برای دیدن آن سرش نگاتیف از طریق خانه های خواب ، یا حرکت
سریع و هنوز هم
به سرعت ، حتی به سرگیجه ، از طریق labyrinths های وسیع تری از شهرستان lamplighted ، و در
هر گوشه خیابانی درهم شکستن یک کودک و ترک او را فریاد.
و هنوز این رقم تا به حال هیچ چهره که او ممکن است آن را می دانم ، حتی در خواب به او ، آن را
تا به حال هیچ صورت ، یا یکی که او را بافل و ذوب قبل از چشمان او ؛ و به این ترتیب بود
که پیمود ، تا وجود دارد و بی درنگ در بزرگ
ذهن وکیل singularly قوی ، تقریبا مفرط ، کنجکاوی به ناگهان
ویژگی های آقای هاید واقعی.
اگر او می تواند ، اما پس از نصب چشم بر او ، او رمز و راز را روشن و
شاید در مجموع رول دور ، به عنوان عادت چیز مرموز هنگامی که به خوبی
بررسی قرار گیرد.
او ممکن است دلیلی برای ترجیح عجیب و غریب دوست خود یا اسارت (آنرا
که شما لطفا) و حتی برای بند شگفت انگیز اراده.
حداقل این امر می تواند چهره ارزش دیدن دارد : چهره مردی بود که بدون روده از
رحمت : چهره ای که تا به حال اما خود را نشان دهد که برای بالا بردن ، در ذهن
unimpressionable Enfield ، روح نفرت پایدار.
از آن زمان به بعد ، آقای Utterson شروع به درب در خیابان از امد و شد زیاد
مغازه ها.
در صبح روز قبل از ساعات اداری ، در ظهر هنگامی که کسب و کار مقدار زیادی ، و هم کمیاب ،
در شب تحت چهره ماه شهر fogged ، تمام چراغ ها و در تمامی ساعات
تنهایی یا محل تلاقی چند خیابان یا جاده ، وکیل بود که در پست انتخاب او یافت می شود.
"اگر او آقای هاید ،" او تا به حال فکر کردم ، "من باید آقای دنبال."
و در آخرین صبر خود پاداش است.
یک شب خوب خشک شد. فراست در هوا ؛ خیابان به عنوان پاک به عنوان یک طبقه سالن رقص ؛
لامپ ، unshaken هر باد ، رسم الگوی منظم از نور و سایه است.
تا ساعت ده ، زمانی که مغازه ها بسته شدند توسط خیابان بسیار انفرادی بود و در
علی رغم غرغر کردن کم از لندن از همه دور ، بسیار ساکت.
صداهای کوچک به مراتب به اجرا درآمد ، برای تلفن های موبایل داخلی از خانه ها به وضوح قابل شنیدن بودند در
دو طرف جاده و شایعه از رویکرد از هر مسافر قبل
او مدت طولانی.
آقای Utterson چند دقیقه ای در پست خود شده بود ، زمانی که او آگاه بود از نور عجیب و غریب
نقاشی گام نزدیک است.
در این دوره از گشت های شبانه اش ، او مدت رشد عجیب و جالب عادت کرده اند
اثر که با آن footfalls از یک نفر ، در حالی که او هنوز هم یک راه بسیار خوبی خاموش ،
ناگهان بهار خارج متمایز از همهمه گسترده و جغ جغ یا تلق تلق کردن از شهر.
با این وجود توجه خود را به حال قبل هرگز تا به شدت و قاطعانه دستگیر و از آن بود
با قوی ، پیش بینی خرافی از موفقیت است که او را از ورود انصراف
دادگاه.
مراحل جلب کرد سریع نزدیکتر ، و دارای عقاید ناگهان بلندتر به آنها تبدیل پایان
خیابان.
وکیل ، به دنبال چهارم از ورود ، به زودی می تواند شیوه ای انسان او تا به حال به
برخورد با.
او کوچک بود و بسیار به سادگی لباس و ظاهر او ، حتی در آن فاصله ،
رفت و به نوعی به شدت در برابر تمایل ماهان.
اما او راست درب ساخته شده ، عبور از سواره رو به صرفه جویی در وقت و او آمد ،
او یک کلید را از جیب خود را مانند یک خانه نزدیک شدن به خود جلب کرد.
آقای Utterson پا و او را بر روی شانه لمس او به تصویب رساند.
"آقای هاید ، من فکر می کنم؟ "آقای هاید با صدای خش خش مصرف کاهش
از نفس.
اما ترس خود را برای تنها لحظه ای بود و هرچند او از وکیل در صورت به نظر نمی آید ، او
پاسخ خونسردی به اندازه کافی : "این نام من است. چه می خواهید؟ "
بازگشت وکیل : "من می خواهید ،.
"من دوست قدیمی دکتر Jekyll's -- MR. Utterson از خیابان Gaunt در -- شما باید
شنیده اسم من و ملاقات شما تا به راحتی ، من فکر کردم شما ممکن است اعتراف
من. "
"شما دکتر جکیل را پیدا کند ، او از خانه است ،" پاسخ آقای هاید ، دمیدن در
کلیدی است.
و سپس ناگهان ، اما هنوز هم بدون نگاه کردن ، "چگونه به من می دانید؟" او
پرسیده می شود. "را در کنار خود ، گفت :" آقای Utterson "شما
من را به نفع؟ "
"با لذت ،" پاسخ داد. "چه خواهد بود؟"
"آیا شما اجازه دهید صورت خود را مشاهده کنم؟" از وکیل خواست.
آقای هاید ظاهر شد به دریغ ، و پس از آن ، تا اگر بر برخی از انعکاس ناگهانی ، خوی
با هوا از سرپیچی ، و جفت خیره در هر یک از دیگری بسیار fixedly
چند ثانیه.
حالا من باید شما دوباره می دانیم ، گفت : "آقای Utterson.
"ممکن است مفید باشد."
"بله ،" بازگشت آقای هاید ، "و ما را ملاقات کرده اید و بجا ، شما باید من
آدرس. "و او تعدادی از خیابان در سوهو داد.
"خوب خدا!" فکر آقای Utterson ، "می تواند او ، بیش از حد شده اند ، به فکر خواهد کرد؟"
اما او احساسات خود را به خود نگه داشته و تنها در اذعان به grunted
آدرس.
و در حال حاضر ، گفت : «از سوی دیگر ،" چگونه به من می دانید؟ "
"بر اساس توضیحات ،" پاسخ. »که شرح؟"
ما دوستان مشترک ، گفت : «آقای Utterson.
"مشترک دوستان ، در واقع همان تکرار :" آقای هاید ، یک کمی hoarsely.
"چه کسی هستند؟"
"جکیل ، به عنوان مثال ، گفت :" وکیل. "او به شما گفت : هرگز ،" گریه آقای هاید ، با
خیط و پیت کردن خشم. "من فکر نمی کنم شما که دروغ گفته است."
"، گفت :" آقای Utterson "است که زبان اتصالات نیست."
دیگر با صدای بلند به خنده وحشیانه snarled ، و لحظه ای بعد ، با
سرعت فوق العاده ای ، او را به درب قفل بود و به خانه ناپدید شد.
وکیل ایستاد چندی هنگامی که آقای هاید او را ترک کرده بودند ، تصویری از بی قراری است.
سپس او شروع به آرامی به mount کردن خیابان ، pausing هر مرحله یا دو و قرار دادن او
دست به پیشانی خود را مانند یک انسان در سرگشتگی ذهنی.
مشکل او این ترتیب بحث بود که او راه می رفت ، یکی از یک کلاس است که به ندرت بود
حل شده است.
آقای هاید رنگ پریده و dwarfish بود ، او بدون هیچ گونه برداشت از ناهنجاری داد
مالفورماسیون نامبردنی ، او به حال لبخند displeasing ، او خود را به وکیل متحمل شده بود
با نوعی از مخلوط مرگبار
بزدلی و ترسویی و جسارت ، و او با نیرومند و درشت هیکل ، زمزمه و تا حدودی شکسته صحبت کرد
صدای تمام این نقاط علیه او بودند ، اما نه همه از این هم می تواند توضیح دهد
انزجار تاکنون ناشناخته ، نفرت و ترس که با آن آقای Utterson او را در نظر گرفته است.
باید چیز دیگری وجود دارد ، گفت : "نجیب زاده درمانده است.
"چیزی بیشتر وجود دارد ، اگر من می تواند یک نام برای آن را پیدا کنید.
خدا به من برکت دهد ، مرد به سختی انسان به نظر می رسد!
غارنشین چیزی ، باید به ما می گویند؟ یا می توانید آن را به داستان های قدیمی از دکتر افتاد؟ و یا آن را
درخشندگی صرف روح ناپاک که در نتیجه از طریق transpires و transfigures ، خود را
قاره رس؟
گذشته ، من فکر می کنم ، O فقیر من هری جکیل ، اگر تا کنون امضا شیطان من به عنوان خوانده شده
پس از یک چهره ، آن را در دوست جدید شما است. "
گوشه ای از خیابان را دور بود ، یک مربع از خانه های باستانی ، خوش تیپ وجود دارد ،
در حال حاضر در بیشتر قسمت ها از املاک و بالای آنها فاسد و اجازه دهید در آپارتمان و اتاق
همه نوع و شرایط از مردان ؛ | نقشه
engravers ، معماران ، وکلا و ماموران شرکت های مبهم سایه.
یک خانه ، با این حال ، دوم از گوشه ، هنوز کل اشغال و در درب
از این که هوای زیادی ثروت و آسایش را به تن ، اگر چه در حال حاضر در سقوط
تاریکی به جز پنجره بالای در ، آقای Utterson متوقف و زدم.
خوب لباس پوشیدن ، بنده سالمندان را باز کرد.
"دکتر جکیل در خانه ، پول؟" از وکیل خواست.
"من خواهید دید ، آقای Utterson ، گفت :" پول ، اعتراف به این بازدید کننده ، به عنوان او صحبت کرد ، به
بزرگ ، کم مسقف ، سالن راحت هموار با پرچم ، گرم (بعد از مد
خانه کشور) ، آتش روشن و باز ، و مبله با کابینت هزینه از بلوط.
"آیا شما منتظر اینجا آتش ، آقا؟ یا باید من به شما نور در ناهار خوری
اتاق؟ "
"در اینجا ، متشکرم ، گفت :" وکیل ، و او جلب کرد در نزدیکی و تکیه بر روی گلگیر بلند.
این سالن ، که او در حال حاضر در سمت چپ بود ، به تنهایی ، علاقه داشتن حیوان خانگی از دوست خود دکتر است بود ؛
و Utterson خود را معتاد به آن به عنوان pleasantest اتاق در لندن صحبت می کنند.
اما امشب میلرزد در خون او وجود دارد ؛ صورت از هاید سنگین بر او نشسته
حافظه ؛ او احساس (چه نادر بود با او) تهوع و لکه دار کردن زندگی و در
دل تنگی از روح خود ، او به نظر می رسید به عنوان خوانده شده
تهدید در نور سوسو از رعد و برق کابینت جلا و مضطرب
با شروع از سایه بر روی پشت بام.
او کمک های خود شرمنده بود ، زمانی که پول در حال حاضر بازگشت خود را اعلام کنند که دکتر
جکیل رفته بود. "من تو را دیدم آقای هاید توسط قدیمی تشریحی
اتاق ، پول ، "او گفت.
"آیا این درست است ، هنگامی که دکتر جکیل از خانه است؟"
"کاملا راست ، آقای Utterson ، آقا ،" پاسخ داد : بنده.
"آقای هاید تا یک کلید است. "
"استاد شما به نظر می رسد به دراز کشیدن در آن مرد جوان ، پول زیادی از اعتماد ،" از سر گرفت
دیگر musingly. "بله ، آقا ، او در واقع ، گفت :" پول.
"ما باید تمام دستورات او را اطاعت کند."
"من فکر نمی کنم من همیشه با آقای هاید؟ پرسید :" Utterson.
"O ، نه عزیز ، آقا. او dines هرگز در اینجا ، "باتلر پاسخ :.
در واقع ما می بینیم بسیار کمی از او در این سمت از خانه ، او بیشتر می آید و می رود
توسط آزمایشگاه است. "" خب ، خوب شب پول. "
"خوب شب ، آقای Utterson."
و وکیل homeward با یک قلب بسیار سنگین است.
"هری جکیل پور ،" او فکر کرد ، "به نظر من به من misgives او در آبهای عمیق است!
او وحشی زمانی که او جوان بود و بلند در حالی که پیش تا مطمئن شوید ، اما در قانون خدا ،
هیچ قانون مرور زمان وجود دارد.
AY ، باید این باشد که شبح برخی از گناه ، سرطان برخی از رسوایی پنهان :
مجازات های آینده ، PEDE CLAUDO ، سال پس از حافظه فراموش کرده است و عشق به خود چشم پوشی
گسل است. "
و وکیل ، ترس توسط فکر ، مدتی را در گذشته خود را brooded ، groping در
تمام گوشه های از حافظه ، دست کم شانس برخی از جک در جعبه از شرارت های قدیمی
باید کبیسه به نور وجود دارد.
گذشته خود را نسبتا منزه از گناه بود ، چند مرد می تواند رول از زندگی خود را با خوانده
کمتر دلهره ، با این حال او توسط بسیاری از چیزهای بد او تا به حال به گرد و غبار فروتنی
انجام شده ، و مطرح کردن دوباره به هوشیار و
قدردانی ترس توسط بسیاری از او بسیار نزدیک به انجام هنوز اجتناب شود آمده بود.
و سپس با بازگشت به موضوع سابق خود ، او تصور جرقه از امید.
"این هاید استاد ، اگر او مورد مطالعه قرار گرفتند ،" فکر می کرد "، باید اسرار خود را داشته باشند ؛
در مقایسه با اسرار ، سیاه و سفید نگاه از او اسرار که بدترین فقیر جکیل
مثل آفتاب.
چیزهایی که نمی توانند ادامه هستند ، می باشند. به نظر می رسد به من سرد به این مخلوق فکر می کنم
سرقت مانند دزد به بالین هری هری فقیر ، چه wakening!
و خطر از آن ، در صورتی که این هاید مشکوک به وجود خواهد ، او ممکن است
رشد بی تاب را به ارث.
AY ، من باید شانه های من به چرخ قرار داده است -- اگر جکیل خواهد شد اما به من اجازه دهید ، "او افزود :" اگر
جکیل فقط به من اجازه دهید "
او یک بار دیگر قبل از چشم ذهن او را دیدم ، به عنوان روشن به عنوان شفافیت ، عجیب و غریب
بند از اراده.
- فصل 3. DR. جکیل بود کاملا در سهولت
دو هفته بعد ، بخت عالی خوب ، پزشک به یکی از
شام دلپذیر به برخی از پنج یا شش cronies قدیمی ، هوشمند ، مردان معتبر و
همه قضات از شراب خوب و آقای Utterson
بنابراین ساختگی که پشت سر او باقی ماند پس از ترک بود.
این هیچ چیدمان جدید است ، اما چیزی که نمرات بسیاری از بار پا افتادهی کرده بود.
از کجا Utterson دوست بود ، او دوست شد.
میزبان عاشق بازداشت وکیل خشک ، هنگامی که نور دل و گشاد زبان
در حال حاضر پای خود را در آستانه ، آنها علاقه داشتند به نشستن ، در حالی که در محجوب خود را
شرکت ، تمرین برای تنهایی ، جدی
ذهن خود را در سکوت غنی مرد پس از هزینه و فشار خوشنودی.
به این قاعده ، دکتر جکیل از این قاعده مستثنی بود ، و او در حال حاضر در طرف مقابل نشسته
آتش -- بزرگ ، به خوبی ساخته شده ، صاف رو مرد پنجاه ، با چیزی از شیک
ریخته گری شاید ، ولی هر علامت از ظرفیت
و محبت -- شما می توانید به نظر می رسد خود را دید که او را برای آقای Utterson گرامی
محبت صادقانه و گرم. "من شده اند که مایل به صحبت با شما ،
جکیل ، "دومی را آغاز کرد.
"شما می دانید که اراده شما؟" ناظر نزدیک ممکن است جمع آوری کرده اند که
موضوع ناخوشایند بود ، اما دکتر آن را به اجرا درآمد پر زرق و برق.
"فقیر Utterson من ، گفت :" او ، "شما تأسف در چنین مشتری.
من تو را دیدم هرگز یک مرد آنقدر مضطرب است که شما به خواست من بود ، مگر آن که پنهان موظف شدند
ملانقطی ، Lanyon ، در آنچه که او به نام heresies علمی من.
O ، من می دانم که هموطنان he'sa خوب -- شما نیاز به اخم -- همکار بسیار عالی ، و من همیشه
به منظور دیدن از او ، اما فضل فروش که پنهان و محدود می شود. نادان ، آشکار
ملانقطی.
من در هر انسان نسبت به Lanyon بود بیشتر نا امید هرگز. "
دنبال Utterson : "شما می دانید من از آن مورد تایید هرگز ،" ، بی رحمانه نادیده گرفتن تازه
موضوع.
"اراده من؟ ، گفت : "بله ، قطعا ، من می دانم که
دکتر ، یک چیز جزیی به شدت. "شما به من گفت."
وکیل ، "ادامه داد :" خب ، شما بگویم تا دوباره.
"من یادگیری چیزی از جوان هاید شده اند."
چهره خوش تیپ زیادی از دکتر جکیل به لب های بسیار رنگ پریده رشد و آمد
سیاهی در مورد چشمان او. "من اهمیتی نمی دهند بیشتر به شنیدن ، گفت :" او.
این موضوع من فکر کردم ما به قطره موافقت کرده است. "
چیزی که من شنیده شد ناپسند است ، گفت : "Utterson.
"این می تواند هیچ تغییری کند.
سمت من شما را درک کنند ، "بازگشت دکتر ، با برخی از
incoherency از شیوه ای.
"من دردناکی واقع ، Utterson سمت من است بسیار عجیب و غریب -- بسیار عجیب و غریب
یکی است. این یکی از آن امور که نمی تواند است
mended با صحبت کردن. "
"جکیل" ، گفت : Utterson ، "من می دانم شما : من یک مرد قابل اعتماد است.
سینه پاک از این اعتماد به نفس در ؛ و من شکی نیست من می توانم شما را از انجام
"Utterson خوب من ، گفت :" پزشک ، "این بسیار خوب است از شما ، این است که کاملا خوب
از شما و من می توانم و کلمات به شما تشکر می شوید. را پیدا کند
من فکر می کنید به طور کامل ، من به شما قبل از هر انسان زنده ، برای همیشه اعتماد ، قبل از خودم ، اگر
من می توانم انتخاب کنند ، اما در واقع آن چیزی است که شما علاقه داشتن نه آن است که به بدی نیست
که و فقط به قرار دادن قلب خوب خود را در
استراحت ، من به شما یک چیز بگویید : لحظه ای که انتخاب می کنید ، من می توانم از شر آقای هاید.
من به شما دست من را بر آن و از شما سپاسگزارم من دوباره و دوباره ؛ و من فقط اضافه خواهد شد
یک کلمه کم ، Utterson ، که من مطمئن هستم که شما در بخش خوب : این خصوصی است
ماده ، و من از شما التماس برای اجازه به آن خواب است. "
Utterson منعکس کوچک ، به دنبال در آتش است.
"من هیچ شکی ندارم که شما کاملا راست هستند ،" او در آخرین گفت : رسیدن به پای او.
"خوب ، اما از آنجا که ما را بر این کسب و کار را لمس ، و برای آخرین بار من امیدوارم که ،"
دکتر ادامه داد ، "یکی از نقطه نظر من باید شما را به درک وجود دارد.
من واقعا علاقه بسیار زیادی در هاید فقیر.
من می دانم که شما او را دیده اند ، او به من گفت و من از ترس او بی ادب است.
اما من صادقانه بزرگ ، علاقه بسیار زیادی در آن مرد جوان را ، و اگر من
هستم بردند Utterson ، من آرزو می کنم شما به من وعده است که شما با او داشت و
حقوق خود را برای او.
من فکر می کنم شما می توانید ، اگر شما می دانستید و این امر می تواند وزن کردن به نظر من اگر شما خواهد بود
وعده. "" من نمی توانم وانمود که من همیشه باید مانند
او گفت : "وکیل.
"من که درخواست ، التماس کرد جکیل ، تخمگذار دست خود را بر بازوی دیگر ،" من فقط بپرسید
برای عدالت ؛ من فقط شما را به او به خاطر من کمک کند ، وقتی که من دیگر در اینجا بپرسید ".
Utterson heaved آه غیر قابل جلوگیری است.
"خوب ، گفت :" او ، "قول می دهم."