Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای هاکلبری فین
XVII فصل.
در حدود یک دقیقه از کسی صحبت کرد
پنجره بدون قرار دادن از سر او ، و
می گوید :
"انجام شود ، پسران!
چه کسی وجود دارد؟ "
من می گوید :
"این من است."
"چه کسی به من است؟"
"جکسون جورج ، آقا".
"چه می خواهید؟"
"من هیچ چیز ، آقا را نمی خواهم.
من فقط می خواهم به همراه توسط ، اما سگ
به من اجازه نمی دهد. "
"تو از چیست؟ تکاپو در این حوالی این
ساعت از شب برای -- هی "
"من warn't تکاپو در اطراف ، آقا ، من افتاد
دریا از روی کشتی بخار. "
"آه ، شما بود ، شما کرده اید؟
اعتصاب نور وجود داشته است ، کسی.
شما چه می گویند نام شما بود؟ "
"جکسون جورج ، آقا.
من فقط یک پسر. "
"نگاه کن اینجا ، اگر شما گفتن حقیقت به شما
نیاز نترس -- nobody'll آزار شما خواهد شد.
اما سعی نکنید به تکان دادن ؛ راست ایستاده که در آن
شما می شوند.
بهیجان در اوردن از باب و تام ، برخی از شما ، و
واکشی اسلحه.
جورج جکسون ، است کسی با شما اومد؟ "
"نه ، آقا ، هیچ کس."
من شنیده ام مردم در اطراف تکان دهنده
خانه در حال حاضر ، و دیدن یک نور است.
مرد از سونگ :
"قاپ زنی که نور دور ، بتسی ، شما قدیمی
احمق -- ain't دارید؟ اندیشید؟
آن را روی کف پشت درب خانه.
باب ، اگر شما و تام هستند آماده شود ، را خود
مکان ".
"همه آماده اند."
"در حال حاضر ، جورج جکسون ، آیا می دانید
Shepherdsons؟ "
"نه ، آقا ، من از آنها شنیده نشد."
"خب ، به طوری که ممکن است ، و آن را mayn't.
در حال حاضر ، همه آماده.
گام به جلو ، جورج جکسون.
و ذهن ، تو نمی عجله بسر می رسانید -- آمده توانا
آرام است.
اگر کسی را با شما وجود دارد ، به او اجازه دهید نگه دارید
پشت -- اگر او خودش را نشان می دهد او خواهم بود به گلوله بست.
بیا همراه در حال حاضر.
آهسته بیا ؛ فشار درب باز خودتان --
فقط به اندازه کافی به فشار در ، د 'را می شنوید؟"
من عجله نیست ، من می توانم اگر نه می خواستم I'da
به.
من یک قدم آهسته در یک زمان و در زمان وجود دارد
صدا warn'ta ، فقط من فکر کردم من می توانم بشنوم
قلب من.
سگ به عنوان هنوز هم به عنوان انسان بودند ، اما
آنها پس از کمی پشت سر من.
زمانی که من به ورود سه کردم من doorsteps
بازکردن آنها را شنیده و unbarring و
unbolting.
من دستم را بر روی درب قرار داده و آن را تحت فشار قرار دادند
کمی و کمی بیشتر تا کسی
گفت ، "، که به اندازه کافی وجود دارد -- قرار دادن سر خود را
شوید. "
من آن را انجام داده است ، اما من آنها را مورد قضاوت قرار می کشد
خاموش است.
شمع بود روی زمین ، و در آنجا
تمام شد ، به من نگاه کن ، و من در آنها ، برای
حدود یک چهارم از یک دقیقه : سه مرد بزرگ
با اسلحه اشاره کرد به من ، که من ساخته شده
خود را لرزاندن و تکان دادن ، من به شما بگویم ؛ قدیمی ترین ، خاکستری و
حدود شصت ، دو نفر دیگر سی و یا بیشتر --
همه آنها خوب و خوش تیپ -- و
شیرین قدیمی سر بانوی خاکستری ، و عقب
او دو جوان از زنان که من نمی تونستم ببینم
حق است.
نجیب زاده قدیمی می گوید :
"وجود دارد ، من روی چیزی حساب کردن آن همه حق.
بفرمایید تو. "
به محض این که من در آقای مسن بود
قفل درب و منع آن و پیچ
آن ، و گفت : مردان جوان برای آمدن با
اسلحه خود را ، و همه آنها در رفت و بزرگ
اطاق نشیمن که فرش پوش جدید در حال
طبقه ، و با هم در یک گوشه ای که کردم
خارج از محدوده از جلو پنجره بود --
- وجود دارد warn't هیچ کدام در سمت.
آنها برگزار شمع ، و در زمان خوب به نظر می
در من ، و همه گفتند : "چرا ، او ain'ta
Shepherdson -- نه ، هر وجود ندارد
Shepherdson در مورد او. "
سپس پیر مرد گفت که او امیدوار من نمی
ذهن در حال جستجو برای اسلحه ، چرا که او
آیا هیچ آسیبی با آن معنی نیست -- آن را تنها به
اطمینان حاصل کنید.
بنابراین او کنجکاوی را در جیب من نیست ، اما تنها
احساس در خارج با دست او ، و گفت : آن
همه حق بود.
او به من گفت که خودم را آسان و در خانه ،
و به همه در مورد خودم ، اما بانوی پیر
می گوید :
"چرا ، شما را برکت دهد ، شاول ، خبرش را به عنوان
به عنوان مرطوب او می تواند و نه شما آن را روی چیزی حساب کردن
ممکن است او گرسنه است؟ "
"واقعی برای شما ، راشل -- من را فراموش کرده."
پس بانوی پیر می گوید :
"بتسی" (این زن سیاه پوست بود) ، "پرواز شما
در اطراف او و چیزی برای خوردن به عنوان دریافت
سریع آنجا که می توانید ، فقیر چیزی ؛ و یکی از
دختران شما بروید و از خواب بیدار باک و به او -
- آه ، در اینجا خودش است.
باک ، گرفتن این غریبه کوچک و گرفتن
لباس های خیس را از او دور و او را پیراستن
در برخی از شما که خشک شود. "
باک نگاه به اندازه من قدیمی -- سیزده یا
چهارده یا همراه وجود دارد ، هر چند او
کمی بزرگتر از من.
او در هیچ چیز به جز پیراهن نمی بود ، و او
بسیار بد بو بود سر.
او در خمیازه و حفر یک مشت آمد
چشم او ، و او با کشیدن اسلحه همراه
با یکی دیگر.
او می گوید :
"آیا نیست که آنها هیچ Shepherdsons اطراف؟"
آنها گفتند ، نه ، 'twas زنگ نادرست است.
"خوب ،" او می گوید ، "اگر برخی از they'da بن ، من
روی چیزی حساب کردن I'da داری. "
همه آنها خندید ، و باب می گوید :
"چرا ، باک ، آنها ممکن است scalped همه ما ،
تو خیلی آهسته در آینده. "
"خب ، هیچ کس بعد از من آمده ، و آن نمی باشد.
حق من همیشه پایین نگه داشته ، من نمی تواند هیچ
نشان می دهد. "
"هرگز ذهن ، باک ، پسر من ، می گوید :" قدیمی
مرد ، "شما باید به اندازه کافی نشان می دهد ، همه در خوب
زمان ، اخم نمی کنید در مورد آن.
برو »است طولانی ، با شما در حال حاضر ، و خود را به عنوان انجام
مادر شما گفت. "
هنگامی که ما بلند شد ، پله ها به اتاق او من شدم
پیراهن درشت و میدان و شلوار
از او ، و من آنها را مشاهده کنید.
در حالی که من در آن بود که او از من پرسید چه نام من
بود ، اما قبل از من می توانم به او میگویند او آغاز شده
به من بگو در مورد bluejay و جوان
خرگوش او در روز جنگل catched بود
پیش از دیروز ، و او از من خواست که در آن
موسی بود که شمع خاموش می شود.
من گفتم : من نمی دانستم ؛ من تا به حال در مورد آن چیزی نمی دانند
قبل از آن ، به هیچ وجه.
"خب ، حدس می زنم :" او می گوید.
"How'm من رفتن به حدس زدن ،" من می گوید ، "وقتی که من
هرگز شنیده بگوید از آن را قبل از؟ "
"اما شما می توانید حدس بزنید ، می تواند به شما نیست؟
این به همان اندازه آسان است ".
"کدام شمع؟"
من می گوید.
"چرا ، هر شمع ،" او می گوید.
"من نمی دانم که در آن او بود ،" من می گوید : "که در آن
او بود؟ "
"چرا ، او در تاریکی بود!
که در آن او بود! "
"خب ، اگر شما knowed که در آن او بود ، چه
شما از من بپرسید برای؟ "
"چرا ، آن را مقصر بدانم ، it'sa معما ، تو نمی
ببینید؟
بگو ، چه مدت اینجا اقامت خواهید داشت؟؟
شما باید همیشه بماند.
ما فقط می تواند بار پررونق -- این کار را نکنند
هیچ مدرسه در حال حاضر.
آیا شما خود را سگ؟
من به یک سگ -- و او به در رودخانه بروید
و خارج کردن تراشه های که شما پرتاب شوید.
آیا دوست دارید به شانه تا یکشنبه ها ، و تمام
این نوع از سفاهت؟
شما شرط می بندم من نیست ، اما او به من کارشناسی ارشد می سازد.
رسوا این شلوار کوتاه اوله!
من روی چیزی حساب کردن من بهتر قرار داده است می خواهم اونا در ، اما من می خواهم
ruther نیست ، خیلی گرم.
آیا شما همه آماده؟
همه حق.
بیا همراه قدیمی هوس ".
سرد ذرت نان شیر مال ، سرد ذرت گوشت گاو ، کره و
دوغ -- این چیزی است که آنها برای من بود
پایین وجود دارد ، است و هیچ چیز وجود ندارد بهتر
است که تا کنون من آمده ام در سراسر نشده است.
باک و کارشناسی ارشد خود را و همه آنها را دودی چوب بلال
لوله ها ، به جز زن سیاه پوست ، که بود
رفته ، و دو زن جوان است.
همه آنها سیگار می کشیدند و صحبت کردیم ، و من بخورد و
صحبت کردیم.
زنان جوان quilts در اطراف آنها بود ، و
موهای خود را پشت خود را.
همه آنها از من پرسید سؤال ، و گفتم
آنها را چگونه پاپ اسمیر و من و همه خانواده بود
زندگی در یک مزرعه کوچک در پایین به پایین
از Arkansaw ، من و خواهر مری ان را خاموش
و و ازدواج از هیچ نشنیده بود
بیشتر ، و بیل رفت و به شکار آنها و او
warn't شنیده از نه بیشتر ، و تام و Mort
درگذشت ، و پس از آن وجود دارد اما هیچ کس warn't فقط
من و نوک پستان چپ ، و او فقط trimmed شد
به پایین هیچ چیز ، در حساب خود را از
مشکلات ، تا زمانی که من در زمان مرگ او چه وجود دارد
، چپ بود ، چون مزرعه بود متعلق به
ما ، و آغاز شده تا رودخانه ، عبور عرشه ،
و دریا سقوط کرد و این بود که چگونه است که من می آیند
از بودن در اینجا.
از همین رو آنها گفت : من می توانم یک خانه وجود دارد که به عنوان
زمانی که من آن را می خواستم.
سپس آن را بیشتر نور روز و همه بود
به رختخواب رفت ، و من به رختخواب رفت و با باک ،
و هنگامی که من در صبح waked ، آن drat
همه ، من چه نام من بود فراموش کرده بود.
پس من وجود دارد و حدود یک ساعت تلاش برای گذاشته
فکر می کنم ، و هنگامی که باک waked تا من می گوید :
"آیا می توانید طلسم ، باک؟"
"بله ،" او می گوید.
"من شرط می بندم شما می توانید نام من طلسم نیست ، می گوید :" I.
"من شرط شما را از آنچه به شما جرات من می توانم" ، او می گوید.
"کلیه حقوق این ،" من می گوید : "برو جلوتر".
"جورج Jaxon -- وجود دارد در حال حاضر ،" او
می گوید.
"خب ،" من می گوید ، "شما آن را انجام داده ، اما من نه
فکر می کنم شما می توانید.
این هیچ دولا دولا راه رفتن از یک نام به طلسم نمی باشد --
خاموش بدون حق تحصیل ".
من آن را پیاده کردن ، خصوصی ، چرا که کسی
در صورت تمایل ، من به آن املا بعدی ، و برای همین من
می خواست می شود دستی با آن سر و صدا و آن را
کردن مثل من به آن مورد استفاده قرار گرفت.
این خانواده بزرگ خوب بود ، و توانا
خانه خوب ، بیش از حد.
من تا به حال هیچ خانه ندیده در کشور
قبل از آن بسیار خوشایند بود و تا به حال خیلی
سبک.
این نبود آهن در مقابل محکم نگاه داشتن
درب ، و نه یک چوبی با پوست گوزن
رشته ، اما حرکت برنج به نوبه خود ، همان
به عنوان خانه ها در شهر می شود.
warn't بدون تخت در سالن وجود دارد ، و نه
نشانه ای از تخت ، اما انبوه سرو در
شهرهای دارای تخت در آنها است.
شومینه بود که بزرگ بود bricked وجود دارد
در پایین ، و آجر بود نگه داشته
تمیز و قرمز توسط ریختن آب بر آنها و
شستشو آنها را با آجری دیگر ؛
گاهی اوقات آنها را بیش از شستشو با رنگ قرمز
آب رنگ که آنها تماس اسپانیایی قهوه ای ،
همان طور که در شهر انجام دهد.
آنها تا به حال بزرگ برنج سگ آهن است که می تواند
با اسلحه سرقت کردن اره وارد شوید.
یک ساعت در وسط وجود داشت
گچ بری دور بخاری ، با تصویری از یک شهر
نقاشی شده در نیمه پایین شیشه ای
جلو و جای دور در وسط
آن را برای خورشید ، و شما می توانید ببینید
آونگ حرکت در پشت آن.
این زیبا بود شنیدن این که ساعت تیک تیک ؛
و گاهی اوقات وقتی یکی از این peddlers
شده بود ، همراه و scoured خود را تا بلند شده و
او را در شکل خوب است ، او را در شروع و
اعتصاب صد و پنجاه و قبل از او کردم
tuckered بیرون.
آنها به هر پول را برای او انجام گرفته است.
خوب بود ، طوطی بزرگ عجیب و غریب وجود دارد در
هر طرف از ساعت ، از آن ساخته شده
چیزی شبیه به گچ و رنگ آمیزی تا پر زرق و برق.
توسط یکی از طوطی های ساخته شده از گربه بود
کاسه های سفالی ، کاسه های سفالی و سگ های دیگر ؛
و هنگامی که شما بر آنان فرود آنها فشرده
squeaked ، اما دهان خود خاموش کنند و نه باز نمی شود
نگاه متفاوت و نه علاقه مند.
آنها را از طریق زیر squeaked.
بود زن و شوهر از بزرگ وحشی ترکیه جناح وجود دارد
طرفداران از پشت آن همه چیز منتقل می شود.
روی میز در وسط اتاق بود
نوع سبد کاسه های سفالی دوست داشتنی که تا به حال
سیب و پرتقال و هلو و انگور
در آن انباشته شده بود که بسیار و رنگ قرمز
yellower و زیباتر نسبت به آنهایی که واقعی است ،
اما آنها warn't واقعی می باشد زیرا شما می توانید ببینید
که در آن قطعات رنده کردم به حال کردن و نشان داد
گچ سفید ، یا هر چیز دیگری از آن بود ،
زیر.
این جدول به حال پوشش از آن ساخته شده
پارچه مشمع زیبا ، با رنگ قرمز و آبی
تصویر عقاب بال گسترده بر روی آن نقاشی شده و نقاشی شده
مرز همه جا هست.
این همه راه آمده از فیلادلفیا ، آنها
گفت.
در برخی از کتاب وجود دارد ، بیش از حد ، انباشته کردن
کاملا دقیق ، در هر گوشه ای از
جدول.
یکی بود خانواده بزرگ پر از کتاب مقدس
ورود.
یک پیشرفت زائر بود ، در مورد مرد
سمت چپ که خانواده اش ، آن را نداشتم که بگویم چرا.
من خواندن قابل توجهی در آن در حال حاضر و پس از آن.
اظهارات جالب بود ، اما دشوار است.
یکی دیگر از ارائه شد دوستی را ، پر از
چیزهای زیبا و شعر ، اما من دیگر چنین نکردم
خواندن شعر است.
یکی دیگر از سخنرانیهای خشت هنری بود ، و
یکی دیگر از دکتر بود
تفنگت را خانواده پزشکی ، گفت که از همه شما
در مورد چه باید بکنید اگر بدن بیمار بود یا
مرده است.
کتابی بود سرود وجود دارد ، و بسیاری از دیگر
آثار.
و خوب تقسیم پایین صندلی وجود داشت ، و
کاملا صدا ، بیش از حد -- نمایش دهنده نمی کردن در
متوسط و گران ، مانند سبد قدیمی است.
آنها تا به حال تصاویر و تابلوهای روی دیوار -- به طور عمده
Washingtons و Lafayettes ، و جنگ ،
و مریم مقدس به آغاز کوهستانی ، و یکی به نام "امضای
اعلامیه ".
بود که برخی از آنها به نام مداد رنگی وجود دارد ،
که یکی از دختران که مرده بود
ساخته شده خود را خود به خود وقتی که او فقط پانزده
سال قدمت دارد.
آنها متفاوت از هر گونه ورود من همیشه بود
قبل از دیدن -- blacker ، عمدتا ، از است
رایج است.
یک زن در لباس سیاه و سفید و باریک بود ،
کوچک زیر بغل belted ، با bulges
مانند کلم در وسط
آستین ، و سیاه و سفید بزرگ حرکت شبیه چمچه زنی - بیل
نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه با حجاب سیاه و سفید ، سفید و باریک
در مورد مچ پا با نوار سیاه گذشتند ، و
بسیار دمپایی سیاه و سفید ، لحظهای مانند سبوس ، و
او علاقه شدید به چیزی پکر در سنگ قبر در
آرنج خود را ، درست در زیر بید بید ،
و از سوی دیگر او را حلق آویز کردن در کنار او
برگزاری یک دستمال سفید و
شبکه شطرنجی و امثال آن ، و در زیر تصویر آن را
گفت : "باید من هرگز تو را بیشتر افسوس".
یکی دیگر از یک بانوی جوان با موهای او بود
همه خار تا مستقیما به بالای او
سر ، و در آنجا در مقابل شانه گره دار
مثل یک صندلی پشت ، و او بود که به گریه
دستمال و تا به حال پرنده مرده تخمگذار
در پشت آن در طرف دیگر او با آن
کفش پاشنه بلند کردن ، و زیر این تصویر
گفت : "من هرگز نخواهد بشنو تو شیرین جیک جیک کردن
بیشتر افسوس ".
که در آن یک بانوی جوان در وجود داشت
پنجره نگاه در ماه ، و اشک
در حال اجرا کردن گونه او را ، و او تا به حال
نامه ای سرگشاده از یک سو با مهر و موم سیاه و سفید
موم نمایش بر روی یک لبه آن ، و او بود
mashing locket با زنجیره ای به آن را در برابر
دهان او را ، و زیر این تصویر
گفت : "هنر و تو رفته بله تو رفته هنر
افسوس. "
این همه عکس خوب ، من روی چیزی حساب کردن بود ، اما
من به نوعی نه به نظر می رسد نگاهی به آنها ،
چرا که اگر تا به حال من بود پایین کمی آنها
همیشه به من بدهید فن tods.
همه متاسفم اون مرده بود ، چرا که او
بیرون گذاشته بود خیلی بیشتر از این عکسها
برای انجام دادن ، و بدن می توانم ببینم آنچه او تا به حال
انجام آنچه که از دست داده بود.
اما من گمان که با سرشت او
او بود که با داشتن یک زمان بهتر است در
قبرستان.
او در محل کار در باره آنچه که گفته شد او را
بزرگترین تصویر هنگامی که او در زمان بیماری ، و
هر روز و هر شب آن دعای او بود
به او داده شود تا او زندگی کردم آن را انجام داده ،
اما او این فرصت رو هرگز.
این یک عکس از یک زن جوان بود در مدت
لباس شب سفید ، ایستاده در راه آهن از
پل همه آماده به پرش کردن ، با موهای او
همه را پشت او ، و به دنبال تا
ماه ، با اشک های در حال اجرا کردن صورت خود ،
و او تا به حال دو اسلحه در سراسر خورده او
پستان ، و دو اسلحه در کشیده
جلو ، و دو رسیدن به بالا نسبت به
ماه -- و ایده این بود که برای دیدن جفت
بهترین را نگاه کنید ، و پس از آن ابتدا از تمام
دیگر اسلحه ، اما ، همانطور که من در گفتن ، او
فوت قبل از وقتی که ذهن او ساخته ، و
اکنون آنها به این تصویر بیش از سر نگه داشته
تخت خواب در اتاق او را ، و هر بار که او را
تولد گل آمد آنها بر روی آن را قطع کرد.
بار دیگر آن را با کمی مخفی شده است
پرده.
زن جوان را که در تصویر به حال نوع
از صورت شیرین خوب بود ، اما بسیاری وجود دارد
اسلحه از آن ساخته شده او را نگاه بیش از حد شبیه تار عنکبوت ، به نظر می رسید
به من.
این دختر جوان نگه داشته قراضه کتاب زمانی که وی به
زنده بود ، و مورد استفاده برای چسباندن obituaries و
حوادث و موارد از درد و رنج بیمار در
آن را از آبزرور پروتستان به دنیا آمد ، و
نوشتن شعر بعد از آنها از خود
سر.
این شعر خیلی خوب بود.
این همان چیزی است که او در مورد یک پسر توسط نوشت
نام استفان داولینگ رباتها که به زمین افتاد
خوب بود و drownded :
عوده به استفان رباتها داولینگ ، DEC'D
و آیا بیمار کردن جوان استفان ،
استفان و جوان مرد؟
و آیا غمگین غلیظ شدن قلب ،
و آیا گریه عزاداران؟
نه ؛ چنین بود سرنوشت نیست
استفان جوان داولینگ رباتها ؛
اگر چه دل غمگین دور او را ضخیم ،
'Twas از بیماری نیست' عکس.
نه سیاه سرفه - آیا رک قاب او ،
نه سرخک با نقاط drear ؛
نه ، اینها نه اختلال به نام مقدس
از رباتها داولینگ استفان.
عشق با نفرت وای نمی زده
که سر از گره های فرفری ،
و نه مشکلات معده گذاشته او را کم ،
جوان استفان رباتها داولینگ.
ای ندارد.
سپس لیست با چشم گریان ،
در حالیکه من سرنوشت خود را بگویید.
روح او بود از این دنیا سرد پرواز
با سقوط است.
آنها او را از آنجا خارج و تخلیه او را ؛
افسوس آن دیگر دیر شده بود ؛
روح خود در او برای به ورزش در هوا رفته بود
در عرصه خوب و بزرگ است.
اگر Emmeline Grangerford می تواند شعر را
می خواهم که قبل از او بود چهارده ، وجود دارد
هیچ نمی گوید آنچه را که او می تواند با انجام
و.
باک گفت که او می تواند سر و صدا کردن شعر مانند
هیچ چیز نیست.
آیا او هرگز مجبور به توقف فکر می کنم.
او گفت : او را با کف دست زدن کردن یک خط ، و اگر
او می تواند هر چیزی را به قافیه با آن را پیدا کند
که فقط آن را از ابتدا و با کف دست زدن کردن
یکی دیگر ، و پیش بروید.
او خاص warn't ؛ او می تواند نوشتن
در مورد هر چیزی شما انتخاب می کنید به او بدهد به
نوشتن در مورد خیلی از آن بود sadful.
هر بار که مرد مرده یا زن مرده ، یا
فرزند مرده ، او را در دست با او باشد
"احترام" قبل از اینکه هوا سرد بود.
او آنها را به نام بزرگداشت.
همسایه گفت که دکتر اول شد ،
سپس Emmeline ، پس از آن مقاطعه کار کفن ودفن --
مقاطعه کار کفن ودفن کردم هرگز در پیش از Emmeline
اما یک بار ، و سپس او آتش در قافیه را گذاشت
نام شخص مرده ، که بود
ویسلر.
او warn't همیشه همان بعد از آن ، او
هرگز شکایت نکرد ، اما او مهربانتر pined دور
و زیادی زنده نماند.
آخر طفلک ، بسیاری از آن زمان من خودم ساخته شده است
برو به اتاق کوچکی که استفاده می شود
مخصوص اوست و خارج شدن او فقیر قدیمی قراضه کتاب
و خواندن در آن زمانی که ورود او را به حال شده است
تشدید من و من تا به حال soured در او
کم است.
من دوست داشتم که تمام خانواده ، آنهایی که مرده و همه ،
warn't و رفتن به هر چیزی اجازه می آیند
بین ما.
ضعیف Emmeline شعر در مورد تمام ساخته شده است
مردم هنگامی که او مرده بود زنده ، و آن را
به نظر نمی رسد که حق هیچ کس وجود دارد warn't
به برخی اطلاعات مربوط به اکنون خود را با او رفته بود ، پس
من سعی کردم به عرق از آیه یا خودم دو ،
اما من نمی توانستم به نظر می رسد ، آن را به به نحوی.
نگهداری آنها در اتاق Emmeline تر و تمیز و زیبا ،
و همه چیز در آن ثابت تنها راه
او دوست داشت آنها را هنگامی که او زنده بود ،
و هیچ کس تا به حال خواب وجود دارد.
بانوی پیر در زمان مراقبت از اتاق خودش ،
هر چند بسیاری از *** وجود داشت ، و او
دوخته وجود دارد خوب معامله و خواندن کتاب مقدس او را
وجود دارد که عمدتا.
خوب ، همانطور که من در مورد اطاق پذیرایی شد و گفت ،
پرده های زیبا بر روی وجود داشت
پنجره های : سفید ، با رنگ آمیزی تصاویر در
آنها را از قلعه با تاک همه را
دیوارها ، و گاو فرو می ریزند تا آب بنوشد.
بود کمی قدیمی پیانو وجود دارد ، بیش از حد ، که تا به حال
تابه قلع در آن ، من روی چیزی حساب کردن ، و نه چیزی بود
همیشه دوست داشتنی تا به عنوان گوش به زنان جوان
خواندند : "آخرین لینک خراب است" و بازی
"نبرد پراگ" بر روی آن.
دیوارهای تمام اتاق شد مست ،
فرش و بیشتر در طبقات شده بود ، و
خانه کامل در خارج از whitewashed شد.
این خانه دو برابر شد و باز بزرگ
در میان آنها بود محل مسقف و floored ،
و در برخی موارد در جدول وجود دارد می توان در
وسط روز ، و آن را داغ ،
مکان راحت.
هیچ چیز نمی تواند بهتر است.
و warn't پخت و پز خوب است ، و فقط
بوشل از آن بیش از حد!
رونوشت به نثر Ccprose Audiobook ادبیات کتاب های صوتی کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و Captioning زیرنویسها پرشین همزمان متن کامل بخشهای رایگان کامل