Tip:
Highlight text to annotate it
X
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل هفدهم.
"پسر عموی شما کنتس به نام بر مادر در حالی که شما دور بودند،" آرچر Janey
در شب از بازگشت او به برادرش اعلام کرد.
مرد جوان بود که به تنهایی غذا با مادر و خواهر خود، نگاه در
تعجب و دیدم نگاه خانم آرچر demurely در بشقاب خود را خم است.
خانم آرچر انزوا خود را از جهان به عنوان دلیلی برای بودن در نظر نمی
فراموش توسط آن و Newland حدس زد که او کمی ناراحت شده بود که او باید
تعجب توسط سفر مادام Olenska به.
"او در نوعی رقص موزون لهستانی مخملی سیاه با دکمه های جت، و خیط و پیت کردن میمون سبز کوچک بود؛
Janey ادامه داد: من او را دیدم هرگز به زیبایی لباس پوشیدن ".
"او به تنهایی آمد، در اوایل بعد از ظهر یکشنبه، خوشبختانه آتش سوزی در نقاشی روشن شد.
اتاق. او یکی از موارد کسانی که کارت های جدید است.
او گفت که او می خواست به ما می دانیم دلیل این که شما به او خیلی خوب بوده است می خواهم. "
Newland خندید. "Olenska مادام همیشه طول می کشد که تن
در مورد دوستان او.
او بسیار خوشحال که در میان مردم خود را دوباره است. "
"بله، او به ما گفت، گفت:" خانم آرچر. "من باید بگویم او از بودن در اینجا خدا را شکر به نظر می رسد."
"من امیدوارم که شما او را دوست داشت، مادر است."
خانم آرچر کشید: لب های او با هم. "او قطعا خود را می گذارد به لطفا.
حتی زمانی که وی خواستار بانوی پیر است. "
"مادر فکر نمی کند که او ساده،" Janey interjected، چشم خود را بر او پیچ
صورت برادر. "این فقط احساس من از مد افتاده؛ عزیز
می ایده آل است، گفت: «خانم آرچر.
"آه، گفت:« پسر او، «آنها به طور یکسان نیست." آرچر سنت آگوستین اتهام را ترک کرده بودند
پیام های زیادی را برای خانم Mingott قدیمی و یک یا دو روز پس از بازگشت خود را به شهر او
خواست او.
بانوی پیر او را با گرمای غیر معمول او به او سپاسگزار بود
قانع کردن Olenska به کنتس را به این ایده از طلاق، و هنگامی که او به او گفت
که او را به دفتر بدون ترک بود
را ترک کند، و با عجله به سنت آگوستین فقط به خاطر او می خواست به ماه می،
به خنده چربی و زانو خود را با پف توپ دست خود را بصورت تماسهای مکرر.
"آه، آه - تا شما را بیش از آثار لگد، آیا شما؟
و گمان می کنم آگوستا و Welland کشیده به چهره و رفتار در صورتی که پایان
جهان آمده بود؟
اما کمی ممکن است - او می دانست بهتر است، من محدود می شود "؟
"من امیدوار است او، اما او بعد از همه موافق آنچه که من به درخواست شدم
برای. "
"آیا او نه؟ و چه بود؟ "
"من می خواستم به او قول می دهم که ما باید در ماه آوریل با هم ازدواج.
استفاده از ما هدر رفتن یک سال دیگر چه؟ "
خانم منسون Mingott پیچ دهان کوچک خود را به ادا و اصول از تقلید تظاهر و
او را از طریق درب های مخرب twinkled.
"" بپرسید ماما، "من گمان می - داستان معمول است. آه، این Mingotts - همه به طور یکسان!
متولد در یک شیار، و شما می توانید اونا ریشه کن نه خارج از آن.
وقتی که من این خانه ساخته شده است شما می خواهم فکر می کردم در حال حرکت بود به کالیفرنیا!
هیچ کس بالاتر از خیابان چهلم ساخته بود - نه، می گوید که من، و نه بالاتر از باتری
یا قبل از کریستف کلمب کشف امریکا.
نه، نه، یکی از آنها می خواهد متفاوت باشد و آنها از آن به عنوان ترس
کوچک آبله.
آه، آقای تیرانداز عزیز من، من از ستاره من من چیزی جز یک اسپایسر مبتذل، اما
یکی از فرزندان خود طول می کشد که پس از من اما کمی الن من وجود ندارد. "
او قطع، هنوز نسبتا درخشان در او، و با بی ربطی گاه به گاه از قدیمی پرسید:
سن: در حال حاضر، در جهان آیا شما ازدواج کمی الن من "
آرچر خندید.
"برای یک چیز، او وجود ندارد به ازدواج می شود."
"نه - تا مطمئن شوید که حیف است. و اکنون دیگر خیلی دیر شده، زندگی خود را
به پایان رسید. "
او با خوشنودی خون سرد از زمین پرتاب سالمندان به قبر صحبت کرد
امید جوان.
قلب مرد جوان رشد لرز، و او با عجله گفت: "آیا من می توانم متقاعد کردن شما را به
استفاده از نفوذ خود را با Wellands، Mingott خانم؟
من برای درگیری های طولانی ساخته شده بود. "
قدیمی کاترین او را تایید میکرد. "نه، من می توانم که دیدن.
تو چشم سریع است. هنگامی که شما یک پسر کوچک من بدون شک
شما دوست کمک شود. "
او انداختند پشت سر خود را با خنده ای که موج دار شدن او را چانه مانند امواج کوچک ساخته شده است.
"آه، در اینجا الن من در حال حاضر" او بانگ زد: به عنوان portieres جدا پشت سر او.
مادام Olenska به جلو با لبخند آمد.
چهره او زنده و شاد به نظر می رسید، و او برگزار شد از دست او پر زرق و برق به آرچر در حالی که او
stooped به بوسه مادر بزرگ او. "من تنها گفتن به او، عزیز من: در حال حاضر،
چرا ازدواج کمی الن من؟ "
مادام Olenska نگاه در آرچر، هنوز هم لبخند بر لب.
"و آنچه که او پاسخ؟" "اوه، من عزیزم، من شما را برای پیدا کردن که
کنید!
او به فلوریدا بوده است برای دیدن یار او. "
"بله، من می دانم." او هنوز در او نگاه کردم.
"من رفتم برای دیدن مادر خود، بپرسید که در آن شما به آنجا نرفته بودم.
توجه داشته باشید که به شما جواب داد: هرگز، من فرستاده و من می ترسم شما بیمار بود. "
او گفتم چیزی در مورد ترک به طور غیر منتظره، در یک شتاب بزرگ، و داشتن
در نظر گرفته شده برای نوشتن به او را از سنت آگوستین.
"و البته هنگامی که شما در آنجا بودند که از من هرگز فکر نمی کردم دوباره!"
او در پرتو افکندن او را با خوشنودی است که ممکن است یک فرض مورد مطالعه
بی تفاوتی.
او فکر کرد که: "اگر او هنوز هم به من نیاز دارد، او مصمم و نه اجازه آن را،" نیش زده
شیوه او.
او می خواست به او شده برای دیدن مادرش، اما تحت ancestress
چشم های مخرب او احساس خود را به زبان گره خورده و محدود است.
"در نگاه او را - در چنین عجله گرم به ازدواج است که او در زمان مرخصی و
عجله کردن را به درخواست دختر احمقانه بر روی زانوی خود را!
که چیزی مانند یک عاشق - که خوش تیپ باب اسپایسر انجام فقیر من
مادر، و سپس قبل از او من شیر گرفته بود خسته شدم - هر چند آنها فقط به صبر
هشت ماه برای من!
اما وجود دارد - you're اسپایسر، مرد جوان، خوشبختانه برای شما و برای ماه مه.
این تنها فقرا الن من این است که هر یک از خون ستمکاران خود را نگه داشته است و بقیه از آنها
تمام Mingotts مدل، "گریه بانوی پیر scornfully.
آرچر آگاه بود که خانم Olenska، که خودش را در مادربزرگ خود نشسته بود.
طرف بود، هنوز هم روی ملاحظه او را دقیق.
خوشنودی از چشمان او پژمرده شده بود، و او با بزرگ نجابت گفت: "مسلما.
مادر بزرگ، ما می توانیم آنها را بین ما برای انجام این کار که بخواهد متقاعد کردن. "
آرچر گل رز، و دست خود را ملاقات کرد خانم را Olenska او احساس کردند که او بود
انتظار برای او به برخی از اشاره به نامه بی جواب خود را.
چه زمانی می توانم شما را ببینم؟ "او پرسیده می شود، تا او را با او به درب اتاق راه می رفت.
"هر زمان که دوست دارید، اما به زودی باید اگر می خواهید برای دیدن خانه کوچک است.
من در حال حرکت در هفته آینده است. "
شات را از طریق او درد در حافظه از ساعت lamplit را در پایین نوک
اتاق نقاشی،. کمتر از آنها بوده است، آنها ضخیم با
خاطرات.
"فردا شب؟" او راننده سرشونو تکون دادن.
گفت: "فردا، بله، اما در اوایل. من قصد دارم. "
روز بعد یکشنبه بود، و اگر او بودند: "بیرون رفتن" در یک یکشنبه عصر می تواند،
البته، تنها به خانم Lemuel Struthers باشد.
او جنبش اندکی از ناراحتی، احساس او قصد دارد به طوری نبود (برای او به جای
دوست او رفتن جایی که او در وجود ون der Luydens) به خوشحال، اما به دلیل آن بود
نوع از خانه که در آن او مطمئن بود
دیدار بیوفورت، جایی که او باید شناخته شده از قبل که او را او را ملاقات کند - و
جایی که او احتمالا برای این منظور است.
"بسیار خوب، عصر فردا، تکرار کرد، به درون حل و فصل است که او نمی خواهد بروم
در اوایل، و با رسیدن به درب خود را اواخر او یا او را از رفتن به جلوگیری از
خانم Struthers، و یا دیگری وارد و پس از او
آغاز شده بود - که همه چیز را در نظر گرفته شده، بدون شک ساده ترین راه حل خواهد بود.
این تنها نیمه گذشته بود هشت، بعد از همه، هنگامی که او زنگ زد زنگ تحت wisteria؛
به عنوان دیر نیست که او نیم ساعت در نظر گرفته شده بود - اما بی قراری منحصر به فرد بود
او به خانه خود رانده است.
او منعکس شده است، با این حال، که شب یکشنبه خانم Struthers نبود
توپ، و که مهمان خود را، تا اگر به حداقل رساندن بزهکاری خود را، معمولا رفت
در اوایل.
چیزی که او نه در شمارش، در ورود سالن مادام Olenska را برای پیدا کردن
کلاه و overcoats ها وجود دارد. چرا او را او bidden آمده اوایل اگر او
داشتن مردم که به ناهار خوردن؟
در بازرسی از لباس است که علاوه بر Nastasia تخمگذار خود نزدیک تر،
خشم خود را به راه به کنجکاوی است.
overcoats در واقع بسیار عجیب او تا کنون تحت مودب بود دیده بودند
پشت بام و آن را در زمان، اما یک نگاه به خود اطمینان می دهم که نه از آنها متعلق به
ژولیوس بیوفورت.
یکی از اولستر زرد کرک شده از دسترس من پایین "برش، دیگر بسیار قدیمی بود و
ردای فرسوده با شنل - چیزی شبیه به آنچه که در فرانسه به نام "مک فارلین است."
این جامه، که به نظر می رسد برای یک شخص از اندازه شگرف ساخته شود، آشکارا بود
دیده فرسایش، طولانی و سخت و سیاه مایل به سبز آن را برابر به بوی sawdusty مرطوب
حاکی از جلسات طولانی مدت در برابر دیوار اتاق نوار.
بر روی آن ذخیره کردن یک روسری خاکستری پاره پاره و کلاه عجیب و غریب احساس شکل semiclerical.
آرچر مطرح ابرو خود را enquiringly در Nastasia، که مخصوص اوست در عوض با افزایش
اشتباه "GIA" را به عنوان او به باز کردن درب اتاق نقاشی انداخت.
مرد جوان در یک بار دیدم که میزبان او در اتاق نبود و پس از آن، با تعجب،
او را کشف یکی دیگر از بانوی ایستاده آتش.
این خانم، که بلند، لاغر و آزادانه با یکدیگر قرار داده بود، در جامه پوشیده شد
پیچیده لوپ و حاشیه، با فرش ها و خطوط و باندهای رنگ ساده
دفع در طراحی که نشانه از دست رفته به نظر می رسید.
موهایش که سفید و تنها در محو موفق به نوبه خود سعی کرده بود، توسط surmounted شد
یک شانه اسپانیایی و روسری توری سیاه و سفید، و دستکش های ابریشم، به وضوح سر در گم، تحت پوشش خود
روماتیسمی دست.
در ابری از دود سیگار، در کنار او ایستاده بود از صاحبان دو overcoats، هر دو
در لباس های صبح است که آنها آشکارا گرفته بود نه از صبح.
در یکی از این دو، آرچر، در کمال تعجب او به ند Winsett دیگر، به رسمیت شناخته و
مسن تر، که به او ناشناخته بود، و قاب غول پیکر که اعلام کرد، او را به
پوشنده لباس از "مک فارلین" اسید ضعیفی بوده
سر شیری با موهای خاکستری مچاله، و اسلحه خود را با حرکات pawing بزرگ نقل مکان کرد.
هر چند او به عنوان توزیع دراز نعمت به بسیاری زانو.
این سه نفر با هم در کوره کشتی، فرش ایستاده بود، چشم خود را بر ثابت
فوق العاده دسته گل بزرگ از گلهای رز قرمز سیر، با گره بنفش pansies در
پایه را، که بر روی مبل که در آن خانم Olenska معمولا نشسته دراز.
"آنها باید هزینه در این فصل داشته باشند - هر چند البته از یک احساس
در مورد مراقبت "خانم گفت: در قطع آه به عنوان کماندار آمد شوید.
این سه تن با تعجب در ظاهر او تبدیل شده است، و خانم، پیشبرد برگزار شد،
از دست او. "جناب آقای آرچر - تقریبا پسر عموی من
Newland! "او گفت.
«من منسون کلفت آرچر تعظیم، و او ادامه داد:" الن من
من در چند روز گرفته شده است.
من از کوبا بود، که در آن من شده اند با صرف زمستان با دوستان اسپانیایی -
چنین لذت بخش نیست. مردم: بالاترین اشراف قدیمی کاستیا - چگونه میتوانم آرزو کنم
شما می توانید آنها را بدانید!
اما من دور شده توسط دوست عزیز بزرگ ما در اینجا، دکتر کارور نامیده می شد.
شما دکتر Agathon کارور، بنیانگذار دره عشق جامعه نمی دانید؟ "
دکتر کارور تمایل سر اسدی و کلفت خود، ادامه داد: "اوه، نیویورک -
نیویورک - کمی زندگی روح آن رسیده است!
اما من نمی دانم آقای Winsett. "
"اوه، بله - من رسید او چند وقت پیش، اما نه با این مسیر،" Winsett با خود گفت:
لبخند خشک. کلفت سرش را تکان داد reprovingly.
"چگونه می دانید، آقای Winsett؟
bloweth روح آن listeth "" لیست - آه، لیست interjected دکتر کارور در
یک سوفل رسا. اما نشستن، آقای آرچر.
چهار شده اند با داشتن یک شام لذت کمی با هم، و فرزند من است
بالا رفته است به لباس. او از شما انتظار او خواهد بود در
لحظه.
ما فقط توصیف شد و این گل های شگفت انگیزی خواهد کرد که از او تعجب هنگامی که او
دوباره ظاهر شد. "Winsett روی پای خود باقی ماند.
"من می ترسم من باید باشد.
لطفا با ارسال مادام Olenska که همه ما باید احساس از دست داده وقتی که او را رها خیابان ما.
این خانه شده است، یک واحه است. "" آه، اما او شما را رها نمی کند.
شعر و هنر نفس زندگی را به او هستند.
آن شعر این است که تو می نویسم، آقای Winsett؟ "
"خب، نه، اما من گاهی اوقات خواندن آن، گفت:« Winsett، از جمله گروه عمومی
اشاره و لغزش به بیرون از اتاق. "مواد سوزاننده روح - peu sauvage سازمان ملل متحد.
اما شوخ. دکتر کارور، شما فکر می کنم او را شوخ "؟
"من شوخ طبعی فکر می کنم هرگز، گفت:" دکتر کارور به شدت.
"آه - آه - شما را از شوخ طبعی فکر می کنم هرگز!
بی رحم چگونه او را به ما فانی ضعیف است، آقای آرچر
اما او تنها در زندگی از روح زندگی می کند و امشب او به لحاظ ذهنی
آماده سازی سخنرانی او است که برای ارائه در حال حاضر در خانم را Blenker.
دکتر کارور وجود دارد، هم می شود، قبل از شما برای Blenkers ها شروع به توضیح آقای
آرچر کشف روشن خود را از تماس مستقیم؟
اما نه، من از آن است که نزدیک به 9:00، و ما حق ندارد به شما در حالی که بازداشت
بسیاری از آنها انتظار برای پیام خود را. "
دکتر کارور نگاه کمی در این نتیجه نا امید شده است، اما پس از مقایسه خود
زمان تکه طلا سنگین با مسافرت، ساعت کمی مادام Olenska، او
اکراه جمع شده بودند تا اندام توانا و خود را برای خروج.
"من باید شما بعد از دیدن، دوست عزیز؟" او را به نوعی گلابی، که پاسخ داد: پیشنهاد
با لبخند: "به محض این که حمل الن می آید من به شما بپیوندند. من امیدوارم که
سخنرانی آغاز نشده است. "
دکتر کارور روی ملاحظه در آرچر نگاه کرد. شاید، اگر این آقا جوان
علاقه مند به تجربه من، خانم Blenker ممکن است به شما اجازه می دهد تا او را با شما به ارمغان بیاورد؟ "
"آه، دوست عزیز، اگر امکان پذیر بود - من مطمئن هستم که او را بیش از حد خوشحال است.
اما من می ترسم من تعداد الن در آرچر آقای خودش است. "
"این"، دکتر کارور، گفت: "مایه تاسف است - اما در اینجا این است که کارت من است."
او آن را در شخصیت های گوتیک به دست آرچر، که بر روی آن، به عنوان خوانده شده
+ ها ها --------------------------- + Agathon کارور
دره عشق Kittasquattamy، و NY + --------
------------------- +
دکتر کارور خود را متمایل، و خانم منسون، با آه است که ممکن است
یا از حسرت و یا امداد رسانی، دوباره دست تکان داد آرچر به صندلی.
"الن خواهد بود در یک لحظه و قبل از او دارد می آید، من خوشحالم از این آرام
لحظه ای با شما. "
آرچر لذت خود را در نشست خود را زمزمه و کلفت ادامه داد: در
کم او را آه لهجه: "من می دانم همه چیز، جناب آقای آرچر - فرزند من است
به من گفت که شما برای او انجام می شود.
رهنمودهای حکیمانه شما: شجاع خود را استحکام تشکر آسمان خیلی دیر شده بود و نه "!
مرد جوان به گوش با خجالت قابل توجهی است.
شد وجود دارد، او تعجب، هر یک به چه کسی خانم Olenska اعلام کرد نه به قول او
مداخله در امور خصوصی خود را؟ "Olenska مادام را بزرگ نمایی و من به سادگی داد
نظر خود را قانونی، او از من خواست. "
"آه، اما در انجام آن - از - - در انجام آن به شما ابزار ناخودآگاه بود
کلمه ما مدرن برای پراویدنس، آقای آرچر؟ "گریه خانم، کج کردن سرش را
در یک طرف و افتادگی پلک خود را به طرز مرموزی است.
"کوچک شما می دانم که در آن لحظه بود که به تجدید نظر:
در واقع، با نزدیک شدن - از طرف دیگر اقیانوس اطلس "!
او بیش از شانه اش نگاه، به عنوان اینکه از ترس از حال شنید، و پس از آن،
طراحی صندلی خود را نزدیکتر، و بالا بردن فن عاج کوچک به لب او، نفس پشت
: "تعداد خود - فقیر من، دیوانه،
Olenski احمقانه، که تنها به پشت خود را در شرایط خود را می پرسد ".
خوب خدا! "آرچر بانگ زد: springing تا.
"شما به وحشت انداخت؟
بله، البته من درک می کنم. من انجام Stanislas فقیر دفاع کنم، هر چند او
همواره به نام بهترین دوست خود را به من. او از خود دفاع می کند - او ریختگی
خود را در پاهای خود را در شخص من "
او سینه لاغر خود را شنود گذاشته باشند. "من باید نامه خود را در اینجا."
"نامه -؟ مادام Olenska را از آن دیده می شود" آرچر stammered، چرخش مغز او با
شوک از اعلام است.
منسون کلفت سرش را تکان داد کن.
"زمان - زمان باید زمان داشته باشند. من می دانم که الن من - والا، مقاوم؛
باید به من می گویند، فقط سایه ای بی رحم؟
"اما، آسمان خوب است، به بخشش و عفو یک چیز است و برای رفتن به آن جهنم -
"آه، بله،" کلفت تن. "او این کار را توصیف - کودک حساس من!
اما در کنار مواد، آقای آرچر، اگر کسی ممکن است خم شدن به در نظر گرفتن چنین چیزهایی، انجام
شما می دانید آنچه او ارائه شده است تا؟
کسانی که گل رز وجود دارد روی مبل - هکتار مانند آنها، تحت شیشه ای و در فضای باز، خود را در
بی همتا باغ تراس در نیس!
جواهرات - مروارید تاریخی: زمرد Sobieski - sables، - اما او اهمیت چیزی
برای تمام این!
هنر و زیبایی، کسانی که او برای مراقبت از او را برای زندگی می کند، که من همیشه و کسانی که
همچنین او احاطه شده است.
تصاویر، مبلمان گرانبها، موسیقی، مکالمه درخشان - اه، که، عزیز من
مرد جوان، اگر شما مرا ببخشید، همان چیزی است که شما هیچ مفهوم از اینجا!
و او آن را تمام و تجلیل از بزرگترین.
او به من می گوید او تصور می شود که نه خوش تیپ در نیویورک - آسمان خوب!
پرتره او نقاشی شده است تا نه برابر بزرگترین هنرمندان در اروپا التماس
برای امتیاز. آیا این چیزی چیز؟
و ندامت از شوهر عاشقانه است؟ "
به عنوان کلفت منسون به اوج خود رسید چهره او بیان را به عهده گرفت
نگاه به قهقرا نشئه که نقل مکان کرد و نشاط آرچر او بوده است، نه بی حس
با تعجب.
او خندید و اگر هر یک پیشگویی به او که نگاه اول خود را از
فقیر Medora منسون در پوشش رسول شیطان بوده است، اما او
در هیچ حالت خنده در حال حاضر، و او به نظر می رسید
او را به مستقیم از جهنمی که از آن الن Olenska فرار کرده بود.
"او می داند هنوز هیچ - از این همه" از او پرسید: به طور ناگهانی.
خانم منسون انگشت ارغوانی بر روی لب های او گذاشته شد.
"هیچ چیز به طور مستقیم - اما او گمان؟ چه کسی می تواند بگوید؟
حقیقت این است که آقای آرچر، من شده اند در انتظار تو رو ببینم.
از لحظه ای که من از غرفه شرکت گرفته شده بود شنیده می شود، و نفوذ خود را بیش از
او، من امیدوار ممکن است آن را بر روی حمایت شما حساب - برای متقاعد کردن شما ...
"این که او باید به عقب برگردید؟
من ترجیح می دهم او مرده! "گریه مرد جوان با خشونت است.
"آه،" کلفت، بدون خشم قابل مشاهده زمزمه.
در حالی که او را در بازوی خود را، صندلی نشسته، باز کردن و بستن فن عاج پوچ
در میان انگشت mittened او، اما ناگهان سر برداشت و گوش.
"در اینجا او دارد می آید،" او در زمزمه سریع گفت و سپس، با اشاره به دسته گل
روی مبل: "من به درک که شما ترجیح می دهند که آقای آرچر؟
پس از همه، ازدواج ازدواج و ... خواهر زاده من است هنوز هم یک زن ... "
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل هجدهم.
"چه شما دو توطئه با هم، Medora عمه؟
مادام Olenska گریه او را به اتاق آمد.
او اگر برای یک توپ به تن داشت.
همه چیز در مورد او shimmered و به نرمی glimmered، اگر لباس او شده بود
از شمع تیرها بافته شده و او به اجرا درآمد و بالا سر او، مانند زن زیبا
به چالش کشیدن بقدر یک اتاق پر از رقبای.
"ما می گفتند، عزیز من، که در اینجا چیزی زیبا شما را شگفت زده بود،
خانم منسون دوباره، بالا بردن پا شد و از روی شیطنت با اشاره به گل.
مادام Olenska متوقف کوتاه و در دسته گل نگاه کرد.
رنگش را تغییر دهید، اما نوعی از درخشندگی سفید از خشم فرار بیش از مانند او
رعد و برق در تابستان.
"آه، او بانگ زد، صدای تیز که مرد جوان هرگز نشنیده بود،" چه کسی است
مسخره به اندازه کافی برای ارسال دسته گل؟ چرا دسته گل؟
چرا امشب از همه شبها؟
من به یک توپ نیست؛ من یک دختر مشغول به ازدواج می شود.
اما برخی از مردم همیشه مضحک است. "او پشت به درب، باز و
به نام: "Nastasia!
handmaiden همه جا حاضر به سرعت ظاهر شد، و آرچر شنیده مادام Olenska
می گویند، در ایتالیا است که او به نظر می رسید به را با deliberateness عمد تلفظ کنید
که او ممکن است آن را شرح زیر است: "در اینجا -
پرتاب این را به زباله دانی "و پس از آن، به عنوان Nastasia خیره protestingly:" اما هیچ -
این گسل از گل فقیر نیست.
به پسر انتقال آن به خانه سه درب دور، خانه آقای Winsett، به
نجیب زاده تاریک که dined. همسر او بیمار است - آنها ممکن است را او
لذت ...
پسر است، به شما می گویند؟ سپس، عزیز من، خود راه اندازی کنید، در اینجا قرار دهید
ردای من بر شما و پرواز. من می خواهم چیزی خارج از خانه
بلافاصله!
و شما زندگی می کنند، می گویند نه آنها از من می آیند! "
او ردای مخملی اپرای خود را بر شانه خدمتکار پرت و پشت به تبدیل
طراحی اتاق، بستن درها به شدت.
آغوش او رو به افزایش بود بالا زیر توری خود را، و برای یک لحظه آرچر بود
به گریه، اما او را به خنده به جای پشت سر هم، و نگاه از نوعی گلابی
به آرچر، ازش پرسید ناگهان: "و شما دو - شما دوستان ساخته شده است!"
"برای آقای آرچر به گفتن نیست، عزیزم، او صبورانه منتظر است در حالی که شما
پانسمان.
بله - من به تو هم به اندازه کافی: موهایم را نمی خواهد، "مادام Olenska گفت: بالا بردن
دست خود را به فر انباشته از گیسو او.
"اما این مرا به یاد: می بینم دکتر کارور رفته است، و شما خواهید بود در اواخر Blenkers.
آقای آرچر، عمه ام را در کالسکه؟
او کلفت را به سالن دنبال می دیدند، او را به پشته متفرقه نصب شده
overshoes، شال و tippets، و نامیده می شود از آستان: "ذهن، حمل
به من ده نفر! "
سپس او را به طراحی اتاق بازگشت، که در آن آرچر، دوباره آن را ورود، خود را
نمای بخاری ایستاده، بررسی خود را در آینه است.
بود معمول در جامعه نیویورک، برای یک خانم را به آدرس خود سالن دوشیزه یا زن جوان را به عنوان "من
عزیز 1 "و او را از ارسال در ماموریت پیچیده شده در اپرا، ردای خود را، و آرچر،
از طریق تمام احساسات خود را عمیق تر، طعم
هیجان لذت بخش بودن در جهان که در آن عمل بر روی احساس با چنین پس از
سرعت المپیک.
مادام Olenska حرکت نمی کند وقتی که او پشت سر او آمد، و برای یک لحظه چشمان خود را ملاقات کرد
در آینه، سپس او را تبدیل، خودش را به گوشه اش مبل انداخت و آهی کشید
از: "زمان برای سیگار وجود دارد."
او دست خود را در جعبه و نشت برای او روشن و شعله را به او را دیدم
چهره او در او را با چشمان خنده نگاه کرد و گفت: "چه چیزی شما را از من را در فکر می کنم
خلق و خوی؟
آرچر مکث لحظه ای و سپس او را با وضوح ناگهانی پاسخ داد: "من می کند
درک آنچه که عمه خود را در مورد شما گفته است. "
"من می دانستم که او می خواهم صحبت کردن در مورد من.
خوب است؟ "" او گفت: شما را به همه انواع مورد استفاده قرار گرفت
چیز - زرق و برق ها و سرگرمی ها و هیجانات - که ما هرگز می تواند امید به
به شما. "
مادام Olenska کمرنگ به دور از دود در مورد لب های او لبخند زد.
"Medora incorrigibly عاشقانه است. این است تا چیزهای زیادی برای او ساخته شده! "
آرچر تردید دوباره و دوباره در زمان خطر خود را.
رمانتیک عمه خود را همیشه با دقت سازگار است؟ "
"یعنی: آیا حقیقت صحبت کند؟"
خواهرزاده او در نظر گرفته شود. "خب، من به شما بگویم: تقریبا همه چیز
او می گوید، چیزی درست و چیزی نادرست وجود دارد.
اما چرا از کسی می پرسید؟
چه او به شما می گویم؟ "او را به آتش نگاه کرد، و سپس به
در حضور درخشان او.
قلب او را سخت تر با این فکر که این شب خود را با آن بود
پای بخاری، و در یک لحظه حمل می آمد او را با خود ببر.
"او می گوید: - او وانمود میکند که تعداد Olenski او خواسته شد تا شما را متقاعد به بازگشت به
او مادام Olenska ساخته شده پاسخ.
او بی حرکت نشست، برگزاری سیگار خود را در نیمه برداشته دست خود را.
چهره اش تغییر نکرده بود و آرچر به یاد او که به حال قبل
متوجه عدم صلاحیت آشکار او را برای جای تعجب است.
"شما می دانستند، و سپس؟" او را شکست.
او تا زمانی که خاکستر سیگار خود را کاهش ساکت بود.
او آن را به کف خار. "او در مورد نامه اشاره شده است: فقیر
عزیزم!
نکات Medora - "" آیا در صورت درخواست شوهر خود را که او
وارد کرده است به طور ناگهانی؟ "مادام Olenska به نظر می رسید در نظر گرفتن این
این پرسش همچنان.
"دوباره وجود دارد: نمی تواند بگوید که. او به من گفت که او یک روحانی
احضار، "آنچه که شده است، از دکتر کارور.
من می ترسم او ازدواج کارور دکتر ... فقرا Medora می، همیشه وجود دارد برخی از
یکی او می خواهد به ازدواج است. اما شاید مردم در کوبا
خسته از او!
من فکر می کنم او با آنها را به عنوان نوعی همدم پرداخت بود.
در واقع، من نمی دانم که چرا او از آن پرتو ها آمدند. "" اما شما باور او نامه ای از
شوهر خود را؟ "
دوباره مادام Olenska brooded در سکوت و پس از آن گفت: "پس از همه، آن بود که
انتظار می رود. "مرد جوان بلند شد و رفت به لاغر در برابر
شومینه.
بی قراری ناگهانی او را برخوردار است، و او زبان، گره خورده است به این معنا که خود را
دقیقه، شماره شد و او در هر لحظه ممکن است که چرخ ها از شنیدن
بازگشت کالسکه.
"شما می دانید که عمه خود را معتقد است که شما به عقب خواهد رفت؟"
مادام Olenska مطرح سرش را به سرعت. وهله عمیق گل رز به صورت خود و گسترش
بیش از شانه ها و گردن خود را.
او به ندرت سردرپیش و دردناکی، اگر او را به عنوان درد سوختگی.
او گفت: "بسیاری از چیزهای بی رحمانه از من بر این باور شده اند،".
"اوه، الن - منو ببخش، من احمق و بی رحم!
او لبخند زد. "شما به طرز وحشیانه ای عصبی هستند و شما باید خود را
خود مشکلات.
من می دانم که شما فکر می کنید Wellands در مورد ازدواج خود را غیر منطقی هستند، و
البته من با شما موافقم.
در اروپا مردم تعهدات آمریکا طولانی ما را متوجه نمی شوید و گمان می کنم آنها
تا آرام ما نیست. ما "با ضعف" او تلفظ "
تاکید می کند به این صدای طعنه آمیز.
آرچر احساس طنز، اما جرات نکرد آن را.
پس از همه، او بود شاید به عمد منحرف مکالمه از خود او
امور، و بعد از درد آخرین کلمات او آشکارا باعث شده بود او او احساس کردند که همه
می تواند او را به دنبال او است.
اما به معنای از ساعت زوال او را از جان گذشته: او می تواند فکر را تحمل نمی کند
که مانع از کلمات باید بین آنها را رها کردن دوباره.
"بله، او گفت: ناگهان" رفتم جنوب به درخواست ماه مه تا من بعد از عید پاک ازدواج.
دلیلی وجود ندارد که چرا ما باید ازدواج و سپس وجود دارد. "
"است و ممکن به شما adores - و در عین حال شما می توانید او را متقاعد کنم؟
من فکر کردم او را بیش از حد هوشمند به بنده از خرافات پوچ است. "
"او خیلی باهوش است - او بنده خود را ندارد."
مادام Olenska نگاه به او. "خب، پس - من را درک نمی کنند."
آرچر قرمز، و با عجله هول هولکی.
"ما بحث فرانک - تقریبا اولین. او فکر می کند بی تابی من علامت بدی است. "
"آسمان مهربان - یک نشانه بد؟"
"او فکر می کند به این معنی است که من نمی توانم به خودم اعتماد به مراقبت از او را.
او فکر می کند، در کوتاه مدت، من می خواهم با او ازدواج در یک بار به دور از کسی که من -
مراقبت بیشتر. "
مادام Olenska مورد بررسی قرار این جالب است. "اما اگر او فکر می کند که - به همین دلیل است که در او نمی
عجله بیش از حد "" از آنجا که دوست ندارم: او بسیار
شرافتمندانه تر است.
او اصرار دارد در تعامل طولانی، برای من مدت زمان را -
"زمان به او داد تا زن دیگر است؟" "اگر من می خواهم."
مادام Olenska تکیه به سوی آتش و با چشمان دوخته به آن خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود.
پایین خیابان کماندار آرام صدای یورتمه رفتن اسب نزدیک شدن به اسب او را شنید.
"که از اصیل" او با استراحت اندکی در صدای او گفت.
"بله. اما مضحک است. "" مسخره است؟
از آنجا که شما را برای هر کس دیگر مهم نیست؟ "
"از آنجا که من معنی نیست که هر یک دیگری را به ازدواج کنند."
"آه" بود. یکی دیگر از فاصله طولانی وجود دارد.
او در طول در او نگاه کرد و پرسید: "این زن دیگر - او شما را دوست دارم؟"
"اوه، هیچ زن دیگری نیز وجود دارد، منظورم این است، که ممکن است به فکر است - بود
- "
"سپس، به همین دلیل، بعد از همه، شما را با عجله از جمله؟
حمل شما وجود دارد، گفت: "آرچر. او نیمه رز و نگاه خود را با
چشم وجود ندارد.
فن و دستکش او روی مبل کنار او گذاشته و او آنها را برداشت مکانیکی.
"بله، من گمان من باید رفت." "شما قصد دارید به خانم را Struthers"؟
"بله."
او لبخندی زد و افزود: "من باید به جایی از من دعوت شده، یا من باید خیلی تنهایی.
چرا با من نمی آیند؟ "
آرچر احساس کردند که او به هر قیمتی باید او را در کنار او باشید، باید او را به او بدهد
بقیه شب او را.
نادیده گرفتن سوال خود را، او ادامه داد: در مقابل دودکش تکه تکیه می کنم، چشم های او ثابت
در دست که در آن او برگزار شد دستکش و طرفداران او، به عنوان اگر تماشای تا ببینید که آیا او تا به حال
قدرت آنها را رها کردن او.
اردیبهشت حقیقت را حدس زد، "او گفت. زن دیگری است - اما نه
او فکر می کند. »الن Olenska: جواب ندارد، و نمی
حرکت می کند.
پس از لحظه ای او را در کنار او نشسته، و گرفتن دست او، آرام unclasped،
که دستکش و فن بر روی مبل بین آنها کاهش یافت.
او آغاز شده، و آزاد خود را از او نقل مکان کرد را به طرف دیگر
اتشدان. "آه، عشق به من را ندارد!
بیش از حد بسیاری از مردم انجام داده اند که، "او گفت، frowning.
آرچر، تغییر رنگ، ایستاد: آن تلخ ملامت او می تواند بود
با توجه به او.
او گفت: "من با تو عشق هرگز"، "و من نباید هرگز.
اما شما زن ازدواج کرده من می خواهم که اگر آن را ممکن است برای هر کدام از ما بوده است. "
"ممکن است برای هر یک از ما؟"
او در او با شگفتی واقعی به نظر می رسید.
"و به شما می گویند که - زمانی که شما که آن را غیر ممکن ساخته ام؟"
او در او خیره شد، groping در سیاهی که از طریق آن فلش واحد از نور را پاره
راه خیره کننده آن است. "من آن را غیر ممکن ساخته -؟"
"شما، شما، شما!" در حالی که گریه، لرزش لب او را مانند یک کودک در آستانه
اشک می ریخت.
"آیا این نیست که شما ساخته شده است که به من داد تا طلاق - آن را دلیل این که شما به من نشان داد
چگونه خودخواه و بدجنس بود، چگونه باید خود را به حفظ قربانی
شأن و منزلت ازدواج ... و به فراغت خانواده های تبلیغاتی، رسوایی؟
و از آنجایی که خانواده ام به خانواده خود را - به خاطر ماه مه است و برای شماست - من
تو به من چه گفته اند، چیزی که شما به من ثابت کرد که من باید برای انجام این کار است.
آه، او با خنده ناگهانی آغاز شد، "من هیچ راز داشتن آن برای انجام
شما! "
او روی مبل غرق دوباره زانو درآمده اند در میان موج جشن لباس او مانند
ایستاده بود زده masquerader و مرد جوان در شومینه و ادامه داد: به
مات ومبهوت به آن می نگری در او را بدون حرکت.
"خوب خدا"، او موضوعات آغاز شده است. "هنگامی که من فکر کردم -"
"شما؟" "آه، من را بخواهید من فکر می کردم!"
هنوز به دنبال به او، او را دیدم همان تراز سوزش خزش تا گردن خود را به او
صورت می شود. او راست نشسته، و از مواجه او با سفت و سخت
کرامت است.
"من از شما بپرسید." "خب، پس از آن چیز در آن وجود دارد
نامه شما از من خواست به خواندن - "" نامه ای شوهر من؟
"بله."
"من تا به حال هیچ چیز به ترس از نامه ای را که: هیچ!
ترسیدم بود را به بد نامی، رسوایی، در خانواده - شما و مه "
"خوب خدا، او موضوعات آغاز دوباره، رکوع چهره خود را در دست خود.
سکوت بعد از آن آنها را با وزن از چیزهای نهایی و غیر قابل فسخ نثارت می کنم.
به آرچر به نظر می رسید به او خرد مانند سنگ قبر خود را در گسترده
آینده چیزی است که هرگز بلند این بار از قلب خود او را دیدم.
او از محل خود حرکت می کند، و یا افزایش سر خود را از دست خود را پنهان او
چشم خیره به تاریکی مطلق می رفت.
"حداقل من تو را دوست داشم -" او آورده است.
از طرف دیگر از کوره کشتی، از گوشه مبل که او تصور که او
هنوز crouched، او شنیده ام یک خفه ضعف گریه مانند یک کودک.
او شروع و به طرف او آمد.
"الن! چه جنون!
چرا تو گریه می کنی؟ هیچ چیزی انجام شده است که می تواند قابل بازگشت نیست.
من هنوز آزاد، و شما خواهد بود. "
او را در آغوش خود داشت، چهره اش مانند گل مرطوب در لب های او، و بیهوده خود را
ترور shrivelling مانند ارواح در طلوع خورشید.
یکی از چیزهایی که او را شگفت زده شده بود که او باید به مدت پنج دقیقه ایستاد
استدلال با او در سراسر عرض اتاق، هنگامی که تنها با لمس کردن او ساخته شده
همه چیز ساده ای.
او تمام بوسه اش او را، اما پس از لحظه ای او سفت او را در آغوش او احساس،
و او را کنار گذاشته و از جا برخاست. "آه، Newland فقیر من - گمان می کنم این تا به حال به
باشد.
نگاه کردن به او را در نوبت او اما آن را در حداقل چیزهایی را تغییر دهید نمی کند، "او گفت:
اتشدان. "این تغییر تمام زندگی من است."
"نه، نه - باید، نمی تواند.
شما می Welland مشغول و من ازدواج "است.
او ایستاده بود تا بیش از حد، برافروخته و مصمم است. "مزخرف!
برای این نوع از چیزی که خیلی دیر است.
ما هیچ حق دروغ گفتن به افراد دیگر و یا به خودمان.
ما صحبت از ازدواج خود را نمی خواهد، اما شما می بینید من ازدواج ماه مه بعد از این "؟
او ساکت ایستاده بود، استراحت آرنج نازک خود را بر روی نمای بخاری، مشخصات خود را منعکس
در شیشه ای پشت سر او.
یکی از قفل ها از گیسو او سست تبدیل شده بود و در پشت گردن او آویزان او نگاه کرد
نحیف و تقریبا قدیمی است. او در طول گفت: "من شما را نمی بینم".
"قرار دادن این پرسش تا ماه مه است. آیا شما؟
او بی اعتنایی تلقی بی پروا است. "این خیلی دیر است به هر چیز دیگری است."
"شما می گویند که به دلیل این ساده ترین چیزی که برای گفتن در این لحظه - نه به خاطر
این درست است.
در واقع آن خیلی دیر است تا هر کاری را انجام دهند، اما آنچه که ما هر دو تصمیم گرفتند حرف است. "
"آه، من شما را نمی فهمم!" او را مجبور لبخند رقت انگیز است که باریکش او
از صاف کردن آن، به جای مواجه.
"شما را متوجه نمی شوید چون شما هنوز حدس زد که چگونه شما را برای تغییر
من: آه، از اول - مدت ها قبل از من می دانستم که همه شما می خواهم انجام می شود "
"من می خواهم انجام می شود؟"
"بله. من کاملا ناخودآگاه بود در ابتدا که مردم اینجا از من خجالتی بود - که آنها
من به شخصه بسیار ناراحت کننده از یک نوع بود. به نظر می رسد آنها حتی از ملاقات با من خودداری کرده بود
در وعده شام است.
که من پیدا کردم که بعد از آن، و چگونه شما می خواهم مادر شما به شما گردد ون
Luydens و چگونه شما می خواهم اعلام تعهد خود را در بیوفورت اصرار
توپ، به طوری که ممکن است دو خانواده به من ایستاده به جای یکی از -
در آن او را به یک خنده آغاز شد. او گفت: "فقط تصور کنید" و "احمق و
unobservant من بود!
من می دانستم که هیچ چیزی از این همه تا بیبی کمربندش را بست و یک روز است.
نیویورک به سادگی به معنای صلح و آزادی برای من است: آن را به خانه می آیم.
و من خیلی خوشحال بودن در میان مردم خود من این بود که هر یک از ملاقات کردم نوع به نظر می رسید و
خوب است، و خوشحالم که من را ببینید.
اما از همان آغاز، "او ادامه داد:" من احساس می کرد هیچ کس به عنوان نوعی وجود دارد
شما به عنوان هیچ کس که به من داد دلیل که من برای انجام آنچه در ابتدا درک به نظر می رسید
چنان سخت و - های غیر ضروری.
مردم خیلی خوب من را قانع نمی کند؛ من احساس آنها هرگز وسوسه.
اما شما می دانستم و شما فهمیده می شود؛ شما تا به حال جهان خارج عمل کشیدن در یکی با تمام احساس
دست های طلایی خود را - و در عین حال شما را متنفر آن را یکی می پرسد، شما متنفر شادی
خریداری شده توسط خیانت و ظلم و ستم و بی تفاوتی است.
این چیزی بود که من می خواهم قبل از هرگز شناخته شده - و آن را بهتر از هر چیزی که من فهمیدم ".
او در صدای کم حتی صحبت کرد، بدون اشک و یا تحریک قابل مشاهده و هر کلمه،
آن را از او کاهش یافته است، کاهش یافت به پستان خود را مانند سوزش شود.
به او تعظیم نشسته، سر خود را بین دست های خود را، خیره hearthrug، و در
نوک کفش ساتن که در زیر لباس خود را نشان داد.
او ناگهان به زانو در آمدند پایین و کفش را بوسید.
او بر او خم، تخمگذار دست خود را بر روی شانه های او، و به دنبال او را با چشم پس از
عمیق است که او برای حرکت در زیر نگاه او باقی مانده است.
"آه، اجازه ندهید که ما خنثیسازی آنچه شما انجام داده ام!" او گریه.
"من نمی توانم به عقب در حال حاضر به آن راه دیگری برای فکر کردن.
من می توانم شما را دوست ندارد مگر اینکه شما را بیان می کنم. "
اسلحه خود را به حسرت تا به او بودند، اما او به خود جلب کرد دور، و باقی مانده آنها روبرو هر
دیگر، تقسیم بر فاصله ای که کلمات خود را خلق کرده بود.
سپس، ناگهان، خشم خود را سرشار است.
"بیوفورت؟ آیا او به من جایگزین؟
به عنوان کلمات پیمود، از او برای پاسخ دادن به شعله ور شدن خشم آماده شد و او را
آن را به عنوان سوخت برای خود استقبال.
اما مادام Olenska تنها رشد سایه paler، ایستاده بود و با آغوش خود را حلق آویز قبل
او را، و سرش را کمی خم، به عنوان راه خود را به بمب بود که او به یک سوال.
او در انتظار شما در حال حاضر در خانم را Struthers، چرا به او نیست؟ "
آرچر sneered. او تبدیل به زنگ زنگ.
"من نباید این شب را به حمل و واکشی خانم
Marchesa، "او گفت: هنگامی که خدمتکار آمد. پس از دم در دوباره بسته شده بود آرچر
ادامه در او نگاه با چشم های تلخ.
"چرا این قربانی؟ از آنجا که من به شما بگویم که تو تنهایی من
حق شما را از دوستان خود. "کمی تحت مرطوب او ضربه شلاق او لبخند زد.
"من باید به تنهایی در حال حاضر است.
تنها بود و ترسیده بودم. اما پوچی و تاریکی
رفته، زمانی که من به عقب بازگردیم به خودم در حال حاضر من مثل یک کودک که در شب را به یک اتاق هستم
که همیشه نور وجود دارد. "
لحن او و او را نگاه کنید هنوز هم احاطه او در عدم دسترسی به نرم، و Archer
موضوعات آغاز شده، مجددا به خارج از: "من شما را نمی فهمم!"
اما شما را در درک ماه مه!
او تحت تلافی قرمز است، اما چشم خود را بر روی خود نگه داشته است.
"به من داد تا آماده است." "چه!
سه روز پس از شما او را بر روی زانوی تو را entreated برای تسریع ازدواج خود را؟ "
"او خودداری کرد. است که به من حق می دهد -" "آه، تو به من آموخت چه کلمه زشت
است که، "او گفت.
او را با احساس خستگی مطلق تبدیل شده است.
او احساس به عنوان اینکه او ساعت ها تلاش شده بود تا چهره پرتگاه تند،
و در حال حاضر، فقط به او به عنوان راه خود را به بالا مبارزه کرده بود، نگه اش راه داده بود و او
تبادل پایین بی پروا به تاریکی.
اگر او می تواند او را در آغوش او دوباره او ممکن است از جاروب دور استدلال خود را، اما
او هنوز او را در فاصله را با چیزی inscrutably دور برگزار شد، در نگاه او و
نگرش و احساس خود را انگشت حیرت به دهان خود را صداقت او است.
او در طول شروع دوباره کار را بکند. "اگر ما این کار را در حال حاضر از آن بدتر خواهد شد
پس از آن - بدتر برای هر کس - "
"نه - نه - نه" او تقریبا داد زدم، تا اگر او را وحشت زده است.
در همان لحظه زنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طولانی از طریق خانه فرستاده می شود.
آنها هیچ حمل توقف در درب شنیده بود، و آنها بی حرکت ایستاده بود، به دنبال در
یکدیگر را با چشمان مبهوت است.
خارج، گام Nastasia در عبور از سالن، درب بیرونی را باز کرد، و لحظه ای بعد
او در حمل تلگراف که او به کنتس Olenska "دست آمد.
"خانم بسیار خوشحال در گل بود، Nastasia گفت، صاف صحن او.
او فکر خود آقا marito که آنها را فرستاده بود، و او گریه می کردی و
گفت: این حماقت بود. "
معشوقه اش لبخندی زد و پاکت زرد گرفت.
او باز شده را پاره و آن را به لامپ انجام و پس از آن، زمانی که درب بسته شده بود،
او دست تلگراف به آرچر.
آن را از سنت آگوستین مورخ بود، و خطاب به کنتس Olenska ".
او در این است: "تلگراف بیبی موفق.
پاپا و ماما هم با این نظر موافقند ازدواج بعد از عید پاک است.
من telegraphing Newland. برای کلمات بیش از حد خوشحال هستم و دوستت دارم از صمیم قلب.
سپاسگزار می کنید. "
نیم ساعت بعد، زمانی که کمانداران خود را درب جلو باز، متوجه شد که مشابه
پاکت بر روی میز سالن در بالای شمع خود را از یادداشت ها و نامه.
پیام در داخل پاکت همچنین از Welland از ماه مه بود، و فرار به شرح زیر است:
"عروسی رضایت پدر و مادر سه شنبه پس از عید پاک در جمله گریس کلیسای 8
bridesmaids مراجعه کنید پیشوا خیلی خوشحال عشق مه. "
آرچر مچاله کردن ورق زرد که اگر حرکت می تواند این خبر را نابود
موجود است.
بعد از آن او جیب کوچک، دفترچه خاطرات را از جیبش در آورد و تبدیل صفحات با لرزش
انگشتان دست، اما او را پیدا کند آنچه او می خواست، و قراردادن تلگراف را به خود
جیب او نصب شده است از پله ها.
نور درخشان را از طریق درب سالن کوچک اتاق که Janey به عنوان یک خدمت کرده بود
پانسمان، اتاق و خلوتگاه، و برادر او بی صبرانه در پانل rapped شده است.
باز شد، و خواهر خود را قبل از او را در خود جامه فلانل یا پشمی بسیار قدیم بنفش ایستاده بود
با موهایش را در سوزن، پانسمان، لباس شب. "چهره او رنگ پریده و نگران به نظر می رسید.
"Newland!
من امیدوارم که هیچ خبر بد در این تلگرام وجود دارد؟
من منتظر بر روی هدف، در مورد - "(هیچ مورد از مکاتبات خود را از Janey امن بود.)
او هیچ اطلاع قبلی سوال خود.
"نگاه کن اینجا - چه روزی عید پاک امسال؟" او غیر مسیحی از جمله نگاه شوکه
جهل است. "عید پاک
Newland!
چرا، البته، هفته اول در ماه آوریل است. چرا؟ "
"هفته اول" او تبدیل دوباره به صفحات دفتر خاطرات خود،
محاسبه سرعت تحت نفس خود را.
هفته اول، به شما می گویند؟ "او انداخت پشت سر خود را با خنده ای طولانی است.
"به خاطر رحمت است چه چیزی مهم است؟" "هیچ چیز ماده است، به جز من
در ماه ازدواج می شود. "
Janey بر گردن او افتاد و او را به پستان جامه فلانل یا پشمی خود را بنفش فشرده.
"اوه Newland، فوق العاده! من خیلی خوشحال شدم!
اما عزیزترین، چرا شما به خندیدن ادامه بده؟
آیا ساکت باش، یا شما را بیدار ماما.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل نوزدهم.
روز تازه بود، با باد بهاری پر از گرد و غبار پر جنب و جوش.
همه خانمها در هر دو خانواده را پژمرده رو بود sables و زرد
ermines و بوی کافور از pews های جلو تقریبا خفه ضعف
بوی بهار از نیلوفرهای بانکی محراب.
Newland آرچر، یک سیگنال را از گورکن، از اتاق دعا آمده بود و
خود را با بهترین مرد خود در مرحله کشیش کلیسای گریس قرار می گیرد.
سیگنال به معنای آن بود که تحمل کالسکه عروس و پدرش در چشم بود، اما
به فاصله قابل توجهی از تنظیم و مشاوره در
لابی، که در آن bridesmaids
در حال حاضر معلق در هوا مانند یک خوشه از شکوفه های عید پاک است.
در طول این اجتناب ناپذیر گذشت زمان داماد، در اثبات اشتیاق خود را،
انتظار می رود تا خود را در معرض تنها به نگاه از شرکت مونتاژ و Archer
از طریق این تشریفات به عنوان از دست رفته
resignedly از طریق همه دیگران ساخته شده است که از قرن نوزدهم نیویورک
عروسی مراسم که به نظر می رسید متعلق به سپیده دم تاریخ.
همه چیز به همان اندازه آسان است - و یا به همان اندازه دردناک بود، به عنوان یک انتخاب به آن قرار داده است - در
راه او به آج متعهد شده بود، و او احکام flurried تلاش خود را اطاعت
انسان به عنوان حیاتی توأم با تقوا به عنوان داماد دیگر
اطاعت خود، در روز هنگامی که او آنها را از طریق لابیرنت همان هدایت بود.
تا کنون او به تحقق تمام تعهدات خود را منطقی مطمئن بود.
bridesmaids هشت دسته از یاس بنفش سفید و نیلوفرهای از دره بوده است.
فرستاده شده در زمان مقتضی، و همچنین به عنوان طلا و یاقوت کبود آستین لینک از هشت ushers
و بهترین مرد باباغوری روسری پین؛
کماندار نشسته بود تا نیمی از شب در تلاش برای تغییر بیان تشکر خود را برای آخرین بار
دسته ای از حاضرین از مردان دوستان و بانوی سابق را دوست دارد، هزینه برای اسقف و
پیشوا با خیال راحت در جیب خود بودند
بهترین مرد، توشه خود را در حال حاضر در خانم منسون را Mingott بود، که در آن از ازدواج
صبحانه بود می گیرد، و به همین ترتیب لباس سفر که به او به
تغییر و یک محفظه خصوصی بوده است.
درگیر در قطار بود که برای حمل زن و شوهر جوان را به مقصدی نامعلوم سفر خود را -
پنهان از نقطه ای که در آن شب لباس عروس صرف می شود که یکی از مهمترین
تابوهای مقدس آیین ماقبل تاریخ.
"حلقه درست است؟" زمزمه های van der جوان Luyden Newland، بود که در
بی تجربه در وظایف بهترین مرد، و وزن خود را انگشت حیرت به دهان
مسئولیت.
آرچر ژست که او تا داماد را دیده بود: با ungloved خود را
دست راست او را در جیب جلیقه خاکستری تیره خود را احساس و خود را مطمئن
کمی که انگشتری طلا (حکاکی
داخل: Newland تا ماه مه، ---، 187 -) در خود جای داده بود و پس از آن، از سرگیری سابق خود
نگرش، کلاه بلند و مروارید خاکستری دستکش با stitchings سیاه و سفید را در خود درک
دست چپ او ایستاده، به دنبال درب کلیسا.
هزینه های بالاسری، مارس هندل pompously از طریق تقلید vaulting سنگ دارای عقاید،
حمل بر روی امواج آن رانش پژمرده از مراسم عروسی که در آن، با شاد
بی تفاوتی، او ایستاده بود بر روی همان بود
کشیش گام به تماشای عروس شناور سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ نسبت به داماد دیگر.
"چگونه می خواهم یک شب در اپرا" به گمان او، به رسمیت شناختن چهره
همان جعبه (بدون ها، pews)، و تعجب اگر هنگامی که تهمت آخرین صدا، خانم
Selfridge حالیکه به بازی "چرخ چرخ" وجود دارد که با
همان پرهای بلند شترمرغ در کلاه سر گذاشتن او، و بیوفورت خانم با همان
گوشواره الماس و همان لبخند - و اینکه آیا صندلی های جلو صحنه مناسب بود
در حال حاضر برای آنها را در دنیای دیگر آماده کرده است.
پس از آن هنوز هم وجود دارد برای این فایل نقد می نویسید، یک به یک، countenances آشنا در
1 ردیف تیز زنان را با کنجکاوی و هیجان، دلخور مردان
با تعهد داشتن به انجام دادن
خود رهبانیت کتهای قبل از ناهار، و مبارزه برای مواد غذایی در صبحانه از ازدواج است.
"بیش از حد بد صبحانه قدیمی کاترین،" داماد می تواند تصور
مکتوبات الکترونیکی Reggie گفت.
"اما من گفته که لاول Mingott در اصرار بر آن که توسط آشپز خود پخته شده، پس از آن
باید خوب باشد اگر تنها می توانید آن را دریافت کند. "
و او می تواند تصور Sillerton جکسون اضافه کردن تصویبکننده: "همکار عزیزم،
شما نمی شنید؟ این در جداول های کوچک ارایه می شود، در
مد جدید انگلیسی.
چشم آرچر، یک لحظه در پیو دست چپ، جایی که مادر او، که تا به حال درنگ
کلیسا بر روی بازوی آقای هنری ون der Luyden وارد شد، گریه آرام نشسته در زیر خود
Chantilly حجاب، دست خود را در قاقم خیط و پیت کردن مادر بزرگ او.
"پور Janey!" او فکر کردم، به دنبال خواهرش، "حتی با screwing سر خود را در سراسر
تنها او می تواند مردم در تعداد معدودی pews مقابل را مشاهده کنید. و آنها عمدتا کهنه
Newlands و Dagonets. "
در سمت اینجا از روبان سفید تقسیم کرسی های متعلق به
خانواده او، بیوفورت دیدم، بلند و redfaced، مراقب زنان خود را با
خیره متکبر.
در کنار او نشسته همسرش، همه نوعی جانور جونده کوچک شبیه سنجاب نقره ای و بنفشه ها بنفش و در سمت دور
از روبان، sleekly خار سر لارنس Lefferts، به نظر می رسید برای سوار شدن به محافظت بر
خدای نامرئی "خوب" که در مراسم ریاست.
آرچر تعجب بسیاری از معایب چشم مشتاق Lefferts در مراسم کشف
الوهیت او و سپس او ناگهان به یاد می آورد که او نیز زمانی تصور شده بود چنین سوالاتی
مهم است.
چیزهایی که روز خود را پر کرده بود به نظر می رسید در حال حاضر مانند یک تقلید مسخره امیز خزانه از زندگی، و یا مانند
wrangles schoolmen قرون وسطی بیش از لحاظ متافیزیکی که هیچ کس تا به حال همیشه
قابل درک باشد.
بحث طوفانی به عنوان که آیا هدیه عروسی باید "نشان داده شده است" از
آخرین ساعات قبل از عروسی، تیره به نظر می رسید و آن را غیر ممکن به آرچر که
بالغ و رشید مردم باید خود را به کار
دولت از تحریک بیش از چيز جزئي از جمله است، و این موضوع باید تصمیم گرفته شده اند
(منفی) خانم Welland گفت، با اشک های خشمگین: "من به زودی باید
تبدیل خبرنگاران شل در خانه من. "
با این حال وقتی آرچر نظرات قطعی و نه تهاجمی بود وجود دارد
تمام این مشکلات، و زمانی که همه چیز در مورد رفتار و آداب و رسوم خود را
قبیله کوچک به او به نظر می رسید با اهمیت در سراسر جهان پر است.
"و در حالی که همه، به گمان من،" او فکر کرد که: "مردم واقعی زندگی می کنند در جایی، و
مسائل واقعی اتفاق می افتد به آنها ...
"وجود دارد که آنها می آیند" نفس بهترین مرد با هیجان، اما داماد می دانستند بهتر است.
باز کردن محتاطانه از درب کلیسا تنها به معنی است که آقای براون
رد و بدل پایدار حافظ (gowned در سیاه و سفید در شخصیت متناوب خود را از خادم)
گرفتن یک بررسی مقدماتی از صحنه قبل از رهبری نیروهای خود را.
درب آرام بسته شد و دوباره پس از دیگری فاصله چرخش شکوه
باز کردن، و سوفل فرار از طریق کلیسا: "خانواده"
خانم Welland آمد برای اولین بار، در بازوی پسر ارشد او.
او چهره بزرگ صورتی بود مناسب موقر، و آلو رنگ ساتن خود را با
رنگ پریده آبی طرف پانل ها، و آبی plumes شترمرغ در کلاه سر گذاشتن ساتن کوچک، ملاقات با
تایید به طور کلی، اما قبل از او بود
خودش را با خش خش با شکوه در مقابل پیو خانم آرچر حل و فصل
تماشاگران شد craning گردن خود را به که پس از او بود.
شایعات وحشی در خارج از کشور بوده است و روز قبل از به اثر که خانم منسون Mingott، در
با وجود معلولیت جسمی او، در حال حاضر در این مراسم حل و فصل شده بود.
ایده بسیار در راستای بود
شخصیت ورزشی خود را که شرط بالا در باشگاه به او قادر به راه رفتن می زد
تا سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ و فشار به صندلی.
شناخته شده بود که او در ارسال نجاری خود را به اصرار بود
امکان پایین پانل پایان از پیو جلو، و برای اندازه گیری فضای
بین صندلی و جلو؛
نتیجه دلسرد شده بود، و برای یک روز اضطراب خانواده اش به تماشای او بود
dallying با طرح شدن چرخ سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ در صندلی حمام عظیم او و
در آن نشسته در پای کشیش مسند نشانده است.
این ایده از این قرار گرفتن در معرض هیولا شخص او بود، به روابط او بسیار دردناک است که
آنها می توانند تحت پوشش با طلا مبتکرانه ناگهان کشف
که صندلی بیش از حد گسترده ای به تصویب بین بود
uprights آهن از سایه که از درب کلیسا به گسترش
سنگ جدول پیاده رو خیابان.
ایده انجام دور با این سایه، و آشکار عروس اوباش
dressmakers و خبرنگاران روزنامه که ایستاده بود در خارج از مبارزه با نزدیکی به
مفاصل بوم، بیش از حتی قدیمی
شجاعت کاترین، هر چند برای یک لحظه او امکان وزن بود.
"چرا، آنها ممکن است یک عکس از فرزند من را قرار داده و از آن در روزنامه ها!
خانم Welland بانگ زد: زمانی که طرح مادرش به او اشاره شد و از این
بی شرمی غیر قابل تصور قبیله عقب کشیدم با جمعی لرزیدن.
ancestress به تسلیم بودند، اما امتیاز خود را تنها با وعده خریداری شد
که صبحانه عروسی باید زیر سقف خود را، هر چند (به عنوان
اتصال میدان واشنگتن) گفت:
خانه Wellands در دسترس آسان دشوار بود به قیمت ویژه با براون
به درایو را به انتهای دیگر از هیچ جا.
اگرچه همه این معاملات به طور گسترده ای توسط Jacksons ورزشی گزارش شده بود
اقلیت هنوز به این باور است که قدیمی کاترین را در کلیسا ظاهر می شود چسبیده و در آنجا
کاهش مشخصی از دما بود
هنگامی که او به دخترش در قانون جایگزین شده پیدا شد.
خانم لاول Mingott به حال رنگ بالا و خیره شیشه ای القا شده در خانم ها از سن خود را
و عادت با تلاش وارد شدن به یک لباس جدید، اما پس از ناامیدی
occasioned توسط مادرش در قانون
ظاهر شده بود فروکش کرد، آن توافق شده بود که سیاه و سفید Chantilly خود را بیش از یاس بنفش ساتن، با
کلاه سر گذاشتن بنفشه پارما، تشکیل شادترین مقابل به آبی خانم Welland در
و آلو رنگ.
دور های مختلف این تصور که تولید شده توسط بانوی بی ثمر و پر ادا واطوار که به دنبال
در بازوی آقای Mingott، در dishevelment وحشی راه راه ها و حاشیه ها و
شناور روسری و به عنوان آخرین
ظهور glided به قلب مشاهده آرچر قرارداد و متوقف به ضرب و شتم.
او آن را گرفته بود و مسلم است که منسون کلفت هنوز هم در واشنگتن بود،
جایی که او در حدود چهار هفته پیش از با خواهرزاده اش، خانم Olenska رفته بود.
به طور کلی درک شده است که خروج ناگهانی خود را با توجه به مادام
از تمایل Olenska به حذف عمه اش از فصاحت عقاید دکتر Agathon
کارور، که تقریبا در موفق
به خدمت گرفتن او را به عنوان یک جذب دره عشق و در این شرایط هیچ کس
هر کدام از خانمها انتظار می رود برای عروسی بازگشت.
برای یک لحظه کمانداران ایستاده بود با چشمان خود را ثابت در شکل فوق العاده Medora
زور زدن دیدن که پشت سر او آمد، اما صفوف کمی به پایان رسیده بود، برای
تمام اعضای خانواده کمتر بود
کرسی های خود را برداشته، و بلند 8 ushers، جمع آوری خود را با هم
پرندگان و حشرات آماده شدن برای برخی از مانور مهاجر، در حال حاضر لیز شد
از طریق درهای جانبی را در لابی.
"Newland - من می گویم: او در اینجا!" بهترین مرد زمزمه.
کمانداران خود را با شروع roused.
ظاهرا مدت زمان طولانی را گذرانده بودند و از ضرب و شتم قلب خود را متوقف کرده، سفید
و صفوف گلگون در راه واقع 1/2 تا شبستان، اسقف، کشیش و دو بود
سفید بالدار دستیاران معلق در هوا در حدود
محراب گل banked، و آکورد برای اولین بار از سمفونی Spohr شد strewing
یادداشت ها مانند گل خود را قبل از عروس.
آرچر باز چشمان خود را (اما آنها واقعا بسته شده، او تصور کرد؟)
و احساس آغاز قلب خود را به از سرگیری کار معمول خود.
موسیقی، عطر از نیلوفرهای در محراب، چشم انداز از ابر از طل و
نارنجی شکوفه های شناور نزدیکتر و نزدیکتر و از نظر چهره خانم آرچر ناگهان
لرزش sobs شاد، کم
سوفل های دعایی صدای پیشوا، تحولات منظم صورتی 8
bridesmaids و سیاه و سفید 8 ushers: این همه مناظر، صداها و احساس ها،
آشنا به خود بر خوردارند، به طوری unutterably
عجیب و بی معنی در رابطه جدید خود را به آنها به، confusedly خود را در مورد مخلوط
مغز می شود.
"خدای من" او فکر کرد که: "من حلقه؟" - و یک بار دیگر او را از طریق رفت
ژست تشنج داماد.
سپس در یک لحظه، مه در کنار او بود، پرتو چنین جریان از خود را که به آن فرستاده می شود
گرما غش را از طریق بی حسی خود را، و او خود را صاف و به او لبخند زد
چشم.
از صمیم قلب معشوق، ما در حال جمع در اینجا، "پیشوا آغاز شد ...
حلقه در دست او، نیایش اسقف داده شده بود، bridesmaids
وقار، به از سر جای خود را در صفوف، و ارگ شد نشان
علائم اولیه شکستن را
مندلسون، که بدون آن هیچ زن و شوهر تازه به شوهر داده بود پس از ظهور
نیویورک.
بازوی خود را - من می گویم، او بازوی خود را "جوان Newland عصبی hissed و یک بار دیگر
آرچر آگاه شد پس از غوطهور کردن در ناشناخته بوده است.
چه از آن بود که او را فرستاده بود، او تعجب؟
شاید نگاهی اجمالی، در میان تماشاگران ناشناس در جناح کلیسا، از یک سیم پیچ تاریک
مو در زیر کلاه است که یک لحظه بعد، خود را به عنوان متعلق به ناشناخته ها نشان داد
بانوی با بینی بلند، به طوری laughably بر خلاف
فردی که تصویر او برانگیخته بود که خودش پرسید اگر او بودند تبدیل شدن به
به توهم است.
و حالا او و همسرش قدم زدن به آرامی پایین سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ شد، به جلو در نور انجام شده
مندلسون موج، روز بهار اشاره به آنها از طریق به طور گسترده ای را باز کرد
درب، و شاه بلوط خانم Welland، با
بزرگ سفید به نفع در frontlets خود، curvetting و در پایان دور
از تونل بوم.
شاطر، که تا به حال به نفع سفید هنوز هم در برگردان خود را بزرگتر، پیچیده سفید ممکن است
ردای او را، و آرچر را به کالسکه در کنار او شروع به پریدن کرد.
به او با لبخند پیروزی تبدیل شده و دست خود را زیر چادر خود را در آغوش گرفت.
"عزیزم!"
آرچر گفت - و ناگهان همان مغاک سیاه و سفید خمیازه ای کشید و پیش از او و او خود را احساس
غرق شدن به آن، عمیق تر و عمیق تر، در حالی که صدای خود را rambled هموار و
خوش: "بله، البته من فکر من
حلقه را از دست داد؛ هیچ عروسی اگر شیطان ضعیف داماد، نمی تواند کامل خواهد بود.
از آن است. اما تو مرا انتظار، شما بدانید!
من تا به حال فکر می کنم در هر وحشت که احتمالا ممکن است اتفاق می افتد. "
او عطف، در خیابان پنجم کامل، و پرتاب سلاح خود را در مورد خود را شگفت زده
گردن.
اما هیچ تا به حال هم اکنون می توانید رخ می دهد، می توانید آن را، Newland، تا زمانی که ما به عنوان دو با هم؟ "
هر جزئیات روز تا دقت شده است تا به حال فکر که این جوان
زن و شوهر، پس از عروسی، صبحانه، زمان کافی برای قرار دادن در خود سفر
لباس، فرود از پله ها Mingott گسترده
بین bridesmaids خنده و گریه پدر و مادر، و به کالسکه تحت
حمام سنتی برنج و دمپایی ساتن و هنوز نیم ساعت
در سمت چپ است که در آن به رانندگی به ایستگاه، خرید
آخرین هفته نامه در بساط کتابفروشی با هوا مسافران چاشنی، و حل و فصل
که در آن خود را در محفظه محفوظ خدمتکار ماه مه در حال حاضر قرار داده شده بود او را
کبوتر رنگ سفر عبا و نکته پانسمان، کیسه ای از لندن.
خاله لاک قدیمی DU در Rhinebeck خانه خود را در اختیار عروس قرار داده بود
زن و شوهر، با آمادگی و با الهام از چشم انداز هزینه در یک هفته در نیویورک
با خانم کماندار و تیرانداز، شاد،
فرار معمول "مجموعه لباس عروس" در فیلادلفیا و بالتیمور هتل بود،
قبول با نشاط برابر است.
ماه مه در این ایده از رفتن به این کشور مسحور شد، و کودکانه خوشحال
تلاش های بیهوده از هشت bridesmaids برای کشف که در آن عقب نشینی مرموز خود را
واقع شده است.
"بسیار انگلیسی" به خانه یک کشور به یک وام، و این واقعیت تصور می شد
تماس تمایز داد به آنچه به طور کلی اذعان می شود بیشتر
عروسی درخشان از سال که در آن
خانه هیچ کس را می دانید، مجاز به جز پدر و مادر عروس و داماد بود، که،
زمانی که با دانش مشمول مالیات، لب منطقه روستایی به خدمت پرداخت و گفت: مرموزی: "آه، آنها
نگفتم ما - "بود که به وضوح درست است، زیرا نیازی به وجود دارد.
در هنگامی که آنها را در محفظه خود قرار گرفتند، و قطار، تکان دادن
بی پایان حومه چوبی، به رنگ چشم انداز بهار تحت فشار قرار دادند، بحث شد
راحت تر از کماندار بود انتظار می رود.
مه هنوز هم بود، در نگاه و لحن، دختر ساده دیروز، مشتاق به مقایسه یادداشت ها
با او را به عنوان حوادث از عروسی، و بحث در مورد آنها را به عنوان بی طرفانه
به عنوان ساقدوش عروس صحبت کردن در آن بیش از همه طلیعه.
در 1 آرچر که این پارگی لباس مبدل به درون بود، خیالی بود
لرزش، اما چشمان روشن خود را نشان داد، تنها عدم ترین آرام است.
او به تنهایی برای اولین بار با شوهرش بود، اما شوهرش تنها
رفیق جذاب از دیروز.
هیچ کس که او دوست داشت به همان اندازه، هیچ کس که او را به طور کامل قابل اعتماد، و وجود دارد
به اوج خود رسید "از روی مانع با پرش اسب جهیدن" از ماجراجویی لذت کامل از تعامل و ازدواج
با او به تنهایی در سفر، مانند
فرد بزرگم، مانند یک "زن متاهل" در واقع.
که فوق العاده بود - به او در باغ رسالت آموخته شده در مدرسه سنت آگوستین - مانند
عمق احساس می تواند به همراه عدم وجود چنین تخیل همزیستی.
اما او به یاد چگونه، حتی پس از آن، او را با انداختن بازگشت شگفت زده شده بود
girlishness نارسا و به زودی به عنوان وجدان خود را از بار آن کاسته شده بود.
و او را دیدم که او احتمالا
از طریق خرید و فروش زندگی به بهترین توانایی خود را با هر تجربه آن را به عنوان آمد،
اما هر یک به اندازه یک نگاه به سرقت رفته پیش بینی هرگز.
شاید که هیات علمی از عدم چیزی بود که به چشمانش شفافیت خود را، و
او با نگاه به نمایندگی از یک نوع به جای یک فرد روبرو هستند، اگر او ممکن است
انتخاب شده برای یک فضیلت مدنی و یا یک الهه یونانی در برخواهد داشت.
خون زد که نزدیک به پوست روشن خود را ممکن است مایع حفظ شده است
به جای یک عنصر تخریب، هنوز او را از جوانی غیر قابل خراب کردن ساخته شده
او نه سخت است و نه کسل کننده به نظر می رسد، اما تنها بدوی و خالص است.
در لایه ای بسیار ضخیم از این آرچر مراقبه به طور ناگهانی احساس خود را در او را با خود به دنبال
نگاه مبهوت یک غریبه، و سقوط به یک خاطره از عروسی
صبحانه از pervasion عظیم و پیروزی از آن بیبی Mingott.
ماه مه حل و فصل کردن به لذت بردن صریح از موضوع است.
"من، متعجب بود، اما - weren't شما - که عمه Medora در آمد بعد از همه.
الن نوشت که آنها هیچ یک از آنها را به خوبی به اندازه کافی برای این سفر، من آرزو
که به او شده بود که به بهبود!
توری بدیع او به من فرستاده شده می بینید؟ "
او که لحظه ای دیر یا زود باید شناخته شده بود، اما او تا به حال تا حدودی
تصور کرد که با زور تمایل او ممکن است آن را در خلیج نگه دارید.
او گفت: "بله - من -: بله، بود زیبا، در، به دنبال او را کورکورانه و حیرت
اگر هر زمان که شنید، آن دو هجا، همه به دقت ساخته شده است تا خود را جهانی
جست و خیز کردن در مورد او را مانند خانه کارت.
"آیا شما ها خسته می شدند؟
خوب خواهد بود به برخی از چای هنگامی که ما می رسند - I'm خاله رو
همه چیز به زیبایی آماده، او rattled، گرفتن دست او را در خود و ذهن او
با عجله دور فورا به شکوه
چای و قهوه سرویس از بالتیمور نقره که Beauforts خبر داده بود، و
"رفت" کاملا با، سینی عمو لاول Mingott و جانبی ظروف.
در گرگ و میش بهار قطار متوقف در ایستگاه Rhinebeck، و آنها راه می رفت
در طول پلت فرم برای حمل انتظار.
"آه، چگونه بدجور نوع های van der Luydens - they've مرد خود را بیش از فرستاده
Skuytercliff به دیدار با ما، "آرچر، به عنوان یک فرد متین از رد و بدل بانگ زد: با نزدیک شدن
آنها و و درد خدمتکار از کیسه های خود را.
"من بسیار متاسفم، آقا، گفت:« این فرستاده، که یک تصادف کوچک
رخ خانم DU Lacs: نشت در مخزن آب.
دیروز اتفاق افتاده است، و آقای ون der Luyden که شنیده از امروز صبح، ارسال
توسط قطار زود به خانه Patroon آماده خدمتگزار.
این کاملا راحت خواهد بود، من فکر می کنم خواهید پیدا کنید، آقا و خانم DU Lacs
ارسال آشپز خود را، به طوری که آن را دقیقا همان خواهد شد که اگر شما به خرج میداد.
Rhinebeck. "
آرچر در گوینده مستقیما خیره شد که او هنوز بیشتر شرمندگی مکرر در
لهجه: "این دقیقا همان خواهم بود، آقا، من به شما اطمینان -" و صدای مشتاق می
شکست، پوشش سکوت خجالت: "همان عنوان Rhinebeck؟
خانه Patroon است؟ اما از آن خواهد شد هزار و صد بار
بهتر - won't، Newland؟
این خیلی عزیز و نوع آقای ون der Luyden فکر از آن را. "
و آنها به عنوان سوار کردن، با دوشیزه یا زن جوان در کنار درشکه چی، و درخشان کیسه های لباس عروس
روی صندلی قبل از آن، او در ادامه با هیجان: "فقط علاقه داشتن به، من هرگز
در داخل آن - که شما؟
ون Luydens گردد آن را نشان می دهد به افراد تا چند.
اما آنها آن را برای الن افتتاح شد، به نظر می رسد، و او به من گفت چه جای عزیزم کمی
بود: او می گوید: این تنها خانه او در امریکا دیده می شود که او می تواند تصور کنید
کاملا خوشحال شوید.
"خب - این چیزی است که ما قصد داریم به آن است؟" گریه شوهرش پر زرق و برق، و او
پاسخ داد: با لبخند پسرانه او: "آه، این فقط آغاز شانس ما - شانس فوق العاده
ما همیشه با هم! "
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل XX است.
"البته ما باید با خانم Carfry ناهار خوردن، عزیزترین،" آرچر گفت و همسرش نگاه
او را با اخم اضطراب از محل سکونت خود را در سراسر خاک انگلیس انبار به یاد ماندنی
خانه صبحانه جدول است.
در تمام بیابان بارانی پاییزی لندن تنها دو نفر آنها Newland
کمانداران می دانستند و این دو بودند sedulously اجتناب شود، در انطباق با
سنت قدیمی جدید نیویورک بود که
"محترمانه" به زور خود را بر روی اطلاع از آشنایان یکی از در های خارجی
کشور جهان است.
خانم آرچر و Janey، در این دوره از بازدیدکننده داشته است خود را به اروپا، بود از
unflinchingly زندگی می کردند تا به این اصل، و با پیشرفت های دوستانه خود را
هموطنان، مسافران با هوا از جمله
ذخیره غیر قابل نفوذ، که آنها تقریبا دست یافته است و رکورد داشتن هرگز
یک کلمه با یک "خارجی" دیگر از افراد شاغل در هتل ها و راه آهن، رد و بدل
ایستگاه.
هموطنان خود را - مگر آنها که قبلا شناخته شده و یا به درستی معتبر -
آنها با تحقیر و حتی برجسته تر درمان می شود، به طوری که، مگر اینکه آنها در سراسر زد
مکتوبات الکترونیکی، Dagonet یا Mingott آنها
ماه به خارج از کشور در ناگسستنی دو بدو سپری شد.
اما حداکثر اقدامات احتیاطی گاهی unavailing هستند و یک شب در Botzen یکی از
دو خانم به زبان انگلیسی در اتاق در سراسر گذشت (که نام ها، لباس و اجتماعی
موقعیت در حال حاضر از نزدیک شناخته شده
Janey) در خانه را زد و پرسید که اگر خانم آرچر، یک بطری از روغن مالیدنی است.
بانوی دیگر - خواهر مزاحم، Carfry خانم - با ناگهانی شده بود کشف و ضبط
حمله به برونشیت و خانم آرچر، که بدون یک خانواده کامل سفر هرگز
داروخانه، خوشبختانه قادر به درمان مورد نیاز است.
خانم Carfry بود بسیار بد است، و به عنوان او و خواهرش دوشیزه Harle. شد به تنهایی سفر می
آنها عمیقا سپاسگزار بانوان کماندار، که آنها را با مبتکرانه عرضه
راحتی و و خدمتکار کارآمد که کمک کرد تا پرستار پشت نامعتبر به سلامت.
هنگامی که کمانداران Botzen را ترک کرد تا به حال هیچ ایده همیشه دیدن Carfry خانم و دوشیزه
Harle دوباره.
هیچ چیز به ذهن خانم آرچر، بوده است "undignified" از به زور یکی از
از خود بر اطلاع از "خارجی" به آنها یکی از ارائه اتفاقی رخ داده بود
خدمات.
اما خانم Carfry و خواهرش، به آنها این نقطه نظر ناشناخته بود، و کسی که
می توانست آن را کاملا غیرقابل درک، احساس خود مرتبط
قدردانی ابدی "آمریکایی ها لذت" که خیلی مهربان در Botzen شده بود.
با دست زدن به وفاداری آنها را تصرف کردند هر فرصتی از دیدار خانم آرچر و Janey در
البته سفر قاره خود و نمایش داده شده ذکاوت فوق العاده در
پیدا کردن آنها از طریق لندن منتقل می کند راه خود را به یا از ایالات است.
صمیمیت غیر قابل حل تبدیل شد، و خانم آرچر و Janey، هر زمان که آنها در alighted
هتل قهوه ای، خود را توسط دو نفر از دوستان با محبت که مانند انتظار
خود، سرخس کشت در Wardian
موارد، توری توری ضخیم و ریشه دار، خواندن خاطرات از چراغ بنزن بارونس و نمایش مورد
سرنشینان از منبر پیشرو در لندن است.
همانطور که خانم آرچر گفت: "چیز دیگری که از لندن" می دانم که خانم Carfry و خانم
Harle و زمان که Newland درگیر شد کراوات بین خانواده ها بود
بصورتی پایدار و محکم تاسیس که تصور بر آن بود
"حق" را به ارسال دعوت عروسی به این دو خانم انگلیسی، که فرستاده می شود، در
بازگشت، یک دسته گل زیبا از گل های فشرده آلپ در زیر شیشه.
و در بارانداز، زمانی که Newland و همسرش سمت انگلستان، حرف آخر را خانم آرچر
شده بود: "تو باید می به خانم Carfry.
Newland و همسرش هیچ ایده ای از این دستور اطاعت بود، اما خانم Carfry
با زیرکی معمول خود، آنها را اجرا بود و ارسال آنها را دعوت به شام خوردن و آن
بیش از این دعوت بود که می آرچر
چین و چروکهای ابرو خود را در سراسر چای و کلوچه.
"این همه به خوبی برای شما، Newland، شما آنها را می دانیم.
اما من باید احساس خجالتی در میان بسیاری از مردم ندیده ام.
و چه باید بپوشند؟ "Newland در صندلی اش تکیه داد و لبخند زد
در او.
نگاه دایانا مانند تر از همیشه و handsomer.
در هوای مرطوب به انگلیسی به نظر می رسید به شکوفه گونه او را عمیق تر و
نرم سختی کمی از ویژگی های باکره خود و یا دیگری آن را به سادگی
درخشش درونی شادی، درخشان را از طریق شبیه نور تحت یخ.
"می پوشند، عزیزترین؟ من فکر کردم trunkful از چیزهایی آمده بود
از پاریس، هفته گذشته است. "
بله، البته. من به معنای گفت که من نمی خواهد می دانم که به
پوشیدن دارم. "او pouted.
"من dined هرگز در لندن، و من نمی خواهم به مضحک است."
او تلاش کرد تا به سرگشتگی خود را وارد کنید. "اما لباس درست مثل Englishwomen نیست
همه کس در شب؟ "
"Newland! چگونه می توانند به سئوالات از جمله خنده دار را از شما بپرسم؟
هنگامی که آنها را به تئاتر های قدیمی توپ لباس و سر برهنه بروید. "
"خب، شاید آنها می پوشند جدید توپ لباس در منزل است، اما در هر خانم Carfry و
خانم Harle. آنها کلاه مانند mother's من پوشیدن - و
شال بسیار نرم شال ".
"بله، اما چگونه خواهد بود دیگر زنان لباس پوشیدن؟"
به همچنین شما، عزیز "او دوباره، در حیرتم که چه به طور ناگهانی در توسعه
علاقه مرضی Janey خود را در لباس.
او تحت فشار قرار دادند صندلی خود را با آه. "این عزیز از شما، Newland، اما
به من کمک زیادی نیست. "او تا به حال الهام بخش است.
"چرا عروسی لباس بپوشند؟
که نمی تواند اشتباه باشد، می توانید آن را؟ "" آه، ای عزیزترین!
اگر من فقط آن را به حال اینجا!
اما آن را به پاریس رفته می شود برای زمستان آینده ساخته شده است، و ارزش آن فرستاده شده است
بازگشت "" اوه، خوب -. آرچر، گرفتن است.
"نگاه کن اینجا - بلند کردن اجسام مه است.
اگر ما یک خط تیره برای گالری ملی ما ممکن است به گرفتن مدیریت نگاهی اجمالی به
عکس. "
کمانداران Newland بودند در راه بازگشت به خانه خود را، پس از سه ماه عروسی تور که
ممکن است در نوشتن نامه به دوستان دختر خود، مبهم به عنوان خلاصه شده "سعادتمند است."
آنها به دریاچه های ایتالیایی نمی رفته است: انعکاس، کماندار شده بود قادر به
تصویر همسر خود را در آن تنظیم خاص.
تمایل خود را (پس از یک ماه با dressmakers پاریس) بود برای کوهنوردی
در ماه ژوئیه و شنا در ماه اوت است.
این طرح در نهایت ادب انجام، هزینه جولای در Interlaken را و
Grindelwald، و اوت در یک محل کمی نام Etretat در، در سواحل نرماندی،
که برخی از توصیه می شود به عنوان عجیب و جالب و آرام بود.
یک یا دو بار، در کوه ها، کماندار بود با اشاره جنوب و گفت: "وجود دارد
ایتالیا "و مه، پاها خود را در بستر کوشاد، با لبخند خوش و پاسخ داد:"
دوست داشتنی را به زمستان آینده وجود دارد، اگر فقط شما را نداشته باشند در نیویورک خواهد بود. "
اما در واقع سفر علاقه مند خود را حتی کمتر از او انتظار می رود.
او آن را در نظر گرفته (یک بار لباس خود را سفارش داده شد) را به عنوان تنها فرصت بزرگ
برای پیاده روی، سواری، شنا، و تلاش دست خود را در بازی جذاب جدید از
تنیس روی چمن. و هنگامی که آنها در نهایت به عقب
به لندن (جایی که آنها مجبور به گذراندن دو هفته در حالی که او به لباس های خود را دستور داد) او
دیگر پنهان اشتیاق او که با آن به جلو نگاه به قایقرانی.
در هیچ چیز لندن به او علاقه مند است اما تئاتر و مغازه ها و او در بر داشت
تئاتر کمتر هیجان انگیز تر از پاریس کافه chantants که در آن، تحت شکوفایی
اسب شاه بلوط از شانزه لیزه، او
بود تجربه جدیدی از نگاه کردن از تراس رستوران در
مخاطبان "cocottes" و شوهرش تفسیر به او به عنوان
آهنگ او فکر کرد که مناسب برای گوش عروس.
آرچر به تمام ایده های قدیمی خود به ارث برده در مورد ازدواج بازگشته بود.
این مشکل کمتر به مطابقت با سنت و درمان شده است ممکن است دقیقا در حالی که همه خود را
دوستان تحت درمان همسران خود را نسبت به تلاش به عمل قرار دادن نظریه با آن
تجرد با قدرتی نامحدود خود را به حال dallied.
بدون استفاده در تلاش رها کردن یک همسر که تا به حال تار تصور وجود دارد که
او آزاد نیست و او از مدت ها کشف شده است که استفاده ممکن است تنها از
آزادی او به خودش قرار داشتن
خواهد بود تا آن را در محراب زنانه ستایش از او غیر روحانی.
کرامت ذاتی او همیشه به او از هدیه abjectly نگه و یک روز
حتی ممکن است (آن را یک بار) آمد که او را با قدرت به آن را در مجموع پیدا
پشت اگر او فکر او این کار را به نفع خود.
اما با مفهوم ازدواج بی تفاوت و بدون عارضه به عنوان لیزا چنین
بحران می تواند تنها با چیزی به وضوح ظالمانه خود آورده
رفتار و ظرافت احساس او را برای او ساخته شده که غیر قابل تصور است.
هر چه اتفاق افتاده است، او را شناختند، او همیشه وفادار، دلیر و unresentful؛
که او را متعهد به عمل به فضائل است.
همه این تمایل او را عقب کشیدن را به عادت های قدیمی خود را از ذهن.
اگر سادگی او سادگی از خاتوله شده بود او را ساییدگی و
شورش، اما از آنجا که خطوط شخصیت او، هر چند تا چند، بر روی همان
قالب زیبا به عنوان چهره او، او شد
الوهیت دارای قیم یا سرپرست از تمام سنت های قدیمی خود و reverences.
کیفیت به ندرت از نوع به سفر روح بخشیدن خارجی بودند، هر چند آنها ساخته شده
او را آسان و لذت بخش همراه است، اما او در یک بار دیدم که چگونه آنها را به سقوط
در محیط مناسب خود را قرار دهید.
او بدون ترس از تحت فشار آنها، برای خود زندگی هنری و فکری
، تا آن را همیشه به حال، در خارج از دایره داخلی و درون آن وجود دارد که
هیچ چیز کوچک و تنگ - به آینده
هرگز به همسرش می خواهم وارد یک اتاق گرفتگی پس با صدا راه رفتن در فضای باز.
و زمانی که آنها تا به حال به کودکان گوشه خالی در هر دو جان خود را از خواهد بود
پر شده است.
همه این کارها را از طریق ذهن خود را در راه طولانی خود را آهسته از Mayfair رفت
به کنزینگتون جنوبی، که در آن خانم Carfry و خواهرش زندگی می کردند.
آرچر خیلی ترجیح داده اند برای فرار از مهمان نوازی دوستان خود در انطباق
با سنت خانواده او همیشه به عنوان چشم بینا و تماشاچی در سفر کرده بودند،
مؤثر بر هوشیاری مغرور از حضور خود شخص انسان است.
هنگامی که فقط، فقط پس از دانشگاه هاروارد، او چند هفته همجنسگرا در فلورانس با یک گروه به سر برده بود
آمریکایی ها، عجیب و غریب Europeanised رقص تمام شب را با عنوان بانوان در قصر، و
قمار نیمی از روز با rakes و
dandies از باشگاه مد روز، اما همه به نظر می رسید به او، هر چند بزرگترین سرگرم کننده
در جهان، به عنوان غیر واقعی به عنوان یک کارناوال است.
این زن عجیب و غریب جهان وطنی، در اعماق، امور پیچیده ای عشق که آنها
به نظر می رسد احساس نیاز از خرده فروشی را به هر یک از آنها به دیدار و با شکوه
افسران جوان و مسن عقل رنگ که
شد و افراد و یا دریافت کنندگان اطمینان خود را خیلی متفاوت از
آرچر در میان رشد کرده بود، بیش از حد گران می خواهم و نه بد بو
گرم خانه exotics های، به بازداشت تخیل خود را به مدت طولانی.
معرفی همسرش به چنین جامعه ای از سوال بود و در دوره
از سفر او دیگر هر اشتیاق مشخص شده برای شرکت خود را نشان داده بود.
نه زمانی پس از ورود خود را در لندن او در سراسر دوک به Austrey خیابان و اجرا شده بود، و
دوک، فورا و صمیمانه او را شناخت، گفته بود: "به من نگاه کنی،
به شما نیست "- اما هیچ مناسب، روحیه
آمریکایی در نظر گرفته است که پیشنهاد می شود در عمل، و نشست
بدون دنباله بود.
آنها حتی موفق شده بود برای جلوگیری از ماه مه در انگلیسی عمه، زن بانکدار، که بود
هنوز در یورکشایر، در واقع، آنها به عمد به تعویق افتاده بود رفتن به لندن تا
پاییز در نظم است که ورود خود را
در طول فصل ممکن است به نظر می رسد هل دادن و مغرور به این اقوام ناشناخته است.
"احتمالا هیچ کس در خانم Carfry's - صحرا London'sa در این فصل وجود داشته باشد،
و شما ساخته شده است خود را خیلی زیبا، "آرچر به ماه مه، که نشسته بود، گفت:
سمت خود را در درشکه دو چرخه به طوری spotlessly
پر زرق و برق در آسمان آبی ردای او را لبه با swansdown که ستمکاران به نظر می رسید آن را به افشای
او را به دوده لندن.
"من نمی خواهم آنها را به فکر می کنیم که مانند وحشیان لباس،" او با تمسخر پاسخ داد:
که Pocahontas ممکن است متنفر و او دوباره حرمت شرعی زده شد
حتی زنان آمریکا روحانی برای مزایای اجتماعی از لباس است.
او فکر کرد که: "این زره خود را،"، "دفاع از خود را در برابر ناشناخته، و
سرپیچی از آن را. "
و او برای اولین بار earnestness که با آن ممکن است، که درک
ناتوان از گره زدن روبان در موهای خود را به افسون او را، از طریق مراسم رسمی رفته بود
انتخاب و سفارش کمد گسترده خود را.
او درست در انتظار حزب در خانم Carfry به یکی از کوچک بوده است.
علاوه بر میزبان خود و خواهرش، آنها، در اتاق سرد طولانی طراحی،
تنها یک بانوی shawled، چند در اوصاف کشیش خوش مشرب که شوهرش، پسر بچه ساکت و آروم آنها خانم بود
Carfry به عنوان برادرزاده او، و کوچک به نام
آقا تاریک با چشم های پر جنب و جوش که او را به عنوان معلم خصوصی خود را معرفی کرد، تلفظ
نام فرانسوی او.
به این گروه dimly روشن و تیره برجسته آرچر شناور مانند یک قو با
غروب آفتاب بر او: او بزرگتر به نظر می رسید، عادلانه تر، به voluminously rustling از شوهرش
تا کنون او را دیده و درک او که
rosiness و rustlingness نشانههای خجالتی بودن و نوزادی بودند.
آنچه در زمین آنها انتظار دارند من به صحبت کردن در مورد؟ "چشمان درمانده اش او را التماس،
لحظه ای که ظهور خیره کننده او خواستار چهارم همان
اضطراب در bosoms خود را.
اما زیبایی، حتی زمانی که از خود بی اعتقاد، بیدار از اعتماد به نفس در مردانه
قلب و چند در اوصاف کشیش و معلم فرانسوی به نام به زودی آشکار شد تا ماه مه
تمایل به خود را در سهولت خود را قرار دهید.
در وجود از بهترین تلاش های خود را، با این حال، شام امر بیحال شدن بود.
آرچر متوجه شده که همسرش نشان دادن او را به سهولت خود را با بیگانگان
بیشتر uncompromisingly در منابع خود را محلی برای تبدیل شدن به، به طوری که، هر چند او را
خوشگلی تشویق به بود
تحسین، گفتگو لرز به حاضرجوابی.
چند در اوصاف کشیش به زودی رها مبارزه، اما معلم، سخن گفت که مسلط ترین و
انجام انگلیسی، gallantly ادامه داد: آن بریزید تا زمانی که خانم ها به او، به
تسکین آشکار از همه نگران، به طراحی اتاق بالا رفت.
چند در اوصاف کشیش پس از یک لیوان پورت، به شتاب دور را به جلسه موظف شد و
برادرزاده خجالتی، که ظاهر می شود نامعتبر است، به تخت بسته بندی شده بود.
اما آرچر و معلم ادامه داد: بیش از شراب خود را به نشستن، و ناگهان آرچر در بر داشت
صحبت خود را به عنوان او از همایش های خود با ند Winsett انجام داده بود.
برادرزاده Carfry، معلوم شد، با مصرف شده بود تهدید می کرد، بود و به حال
ترک هارو برای سوئیس، جایی که او دو سال در هوا خفیف تر از دریاچه به سر برده بود
فاسق است.
بودن جوانان کتابی، او به عهده M. Riviere، که آورده شده بود
او به انگلستان بازگشت، و با او باقی می ماند تا او رفت تا آکسفورد به شرح زیر است
بهار و M. Riviere افزود: با
سادگی که او پس از آن باید به دنبال شغلی مناسب برای دیگری داشته باشد.
این غیر ممکن به نظر می رسید، آرچر فکر، که او باید طولانی بدون، بنابراین متنوع
منافع خود و بسیاری از هدایای او بودند.
او یک مرد حدود سی، با صورت نازک زشت (می قطعا به نام بود
او را در ظاهر مشترک) که بازی از ایده های خود را به روشنی شدید؛
اما چیزی بیهوده و بیمعنی و یا ارزان قیمت در انیمیشن وجود دارد.
پدر او، که جوان جان خود را از دست داده اند، یک پست دیپلماتیک کوچک پر کرده بود، و از آن بوده است.
در نظر گرفته شده است که پسر باید حرفه ای همان را دنبال کنید، اما طعم سیری ناپذیر برای
نامه های مرد جوان به پرتاب کردند
روزنامه نگاری، و سپس به نویسندگی (ظاهرا ناموفق)، و در طول -
پس از آزمایش ها و فراز و نشیب های دیگر که او بخشوده شنونده خود را - به درسی
جوانان انگلیسی در سوئیس.
پیش از آن، با این حال، او در پاریس زندگی کرده بود، grenier Goncourt آباد،
توسط Maupassant توصیه می شود که سعی می کند به نوشتن (حتی این که به نظر می رسید به آرچر
افتخار خیره کننده!)، و اغلب با Merimee در خانه مادرش صحبت کرده بود.
او بدیهی است که همیشه بوده است به شدت فقیر و اضطراب (از داشتن مادر و
خواهر مجرد برای تأمین)، و روشن شد که جاه طلبی های ادبی خود را
شکست خورده بودم.
وضعیت او، در واقع، به نظر می رسید، مادی صحبت کردن، درخشان تر از ند
Winsett، اما او در جهان است که در آن زندگی کرده بود، او گفت، هیچ کس که دوست داشتم ایده
ذهنی لازم گرسنگی.
همانطور که دقیقا از که عشق که فقیر Winsett در گرسنگی به مرگ، کمانداران
با نوعی حسادت خلیفهای در مشتاق تهی دست این مرد جوان که تا به حال نگاه
تا غنی در فقر خود را شانس.
"می بینید، موسیو، ارزش همه چیز است، آن را نه، برای حفظ فکری یکی از
آزادی، به بردگی قدرت در یک تقدیر، استقلال بحرانی؟
این دلیل که که من روزنامه نگاری را رها بود، و در زمان بسیار duller
کار: تدریس خصوصی و منشی گری خصوصی.
یک معامله خوب است خرحمالی، البته وجود دارد اما یک اخلاقی یکی از حفظ
آزادی، چیزی که ما در کمیکار 1 فرانسه SOI تماس بگیرید.
و وقتی که یکی از بحث خوب بشنود کس نمی تواند در آن بدون افت هر گونه نظرات ملحق شود اما
1 خود است یا می توانید گوش کنید، و پاسخ آن از درون است.
آه، خوب مکالمه - چیزی شبیه به آن وجود دارد، وجود دارد؟
هوا از ایده ها تنها هوا را تنفس ارزش است.
و برای همین من هرگز پشیمان کرده اند دادن یا دیپلماسی یا روزنامه نگاری - دو
اشکال مختلف از همان خود کناره گیری. "
او چشم های رنگی خود را بر روی آرچر ثابت به عنوان یکی دیگر از سیگار او را روشن.
"Voyez، سینما، موسیو، قادر خواهید بود که به دنبال زندگی در صورت که زندگی ارزش در
برج دیده بانی برای آن نیست؟
اما، بعد از همه، باید به اندازه کافی برای برج دیده بانی پرداخت درآمد و من اعتراف می کنم که به رشد
- قدیمی به عنوان یک معلم خصوصی - و یا هر چیزی "خصوصی" است، تقریبا به سرد
تخیل به عنوان منشی دوم در بخارست.
گاهی اوقات احساس می کنم من باید غوطه: غوطه بسیار زیاد است.
آیا شما فرض کنید به عنوان مثال، وجود داشته باشد هر گونه باز کردن برای من در آمریکا - جدید
نیویورک؟ "آرچر او را با چشم مبهوت نگاه کردم.
نیویورک، برای یک مرد جوان که Goncourts و فلوبر آباد بودند، و
که فکر زندگی ایده ها تنها یک ارزش زندگی کردن!
او ادامه داد: در M. Riviere خیره perplexedly، در حیرتم که چگونه به او بگویید که
superiorities و مزایای او را مطمئن ترین مانع برای رسیدن به موفقیت خواهد بود.
نیویورک - نیویورک - اما باید آن را به ویژه در نیویورک "او stammered، کاملا
باز سودآور شهر مادری خود می تواند به یک مرد جوان را قادر به تصور
به چه کسی مکالمه خوب به نظر می رسد که تنها ضرورت است.
خیط و پیت کردن ناگهانی در زیر پوست درخت بید M. Riviere افزایش یافت.
"من - من فکر کردم این شهر خود را: زندگی فکری فعال تر وجود ندارد؟"
او دوباره و پس از آن، تا اگر از ترس را به شنونده خود را تصور با خواسته
موافق، او در ادامه با عجله: "یکی از پرت
خارج تصادفی پیشنهادات - بیشتر به خود نسبت به دیگران.
در واقع، هیچ چشم انداز فوری - "و برخاستن از صندلی خود را به او اضافه کرد، بدون
اثری از محدودیت: اما خانم Carfry به فکر می کنم که من باید تو را به
بالا. "
در درایو homeward آرچر عمیقا در این قسمت بمب.
ساعت خود را با M. Riviere جدید هوا را به ریه های خود قرار داده بود، و ضربه اول خود را به حال
به دعوت او روز بعد که به ناهار خوردن، اما او شروع به درک چرا
مردان متاهل همیشه بلافاصله به انگیزه های اول خود را تسلیم.
"که معلم جوان یک شخص جالب است: برخی از بحث بدجور خوب بعد از شام
در مورد کتاب ها و چیزهای دور انداخت طور آزمایشی در درشکه دو چرخه.
ماه مه خود را از یک سکوت رویایی roused که در آن او را خوانده بود بسیاری از
معانی قبل از شش ماه از ازدواج او را به آنها داده بود.
کمی فرانسوی؟
او بود وحشتناک مشترک نیست "او را مورد سؤال بطور سرد و او حدس زد که او
ناامیدی مخفی شده و در لندن دعوت به عمل nursed برای دیدار با
کشیش و یک معلم خصوصی فرانسه است.
ناامیدی احساسات معمولا به عنوان تعریف نشده بود occasioned
snobbishness، اما توسط حس نیویورک از آنچه به خاطر آن بود که آن را به خطر انداخته آن
کرامت در سرزمینهای خارجی.
اگر والدین ممکن Carfrys ها در خیابان پنجم سرگرم کرده بود آنها را
ارائه آنها را چیزی بیش از این قابل توجهی از یک کشیش بخش و مدرسه است.
اما آرچر در لبه بود، و در زمان او را تا.
"مشترک - مشترک مکانی که در آن" او درخواست و او با آمادگی غیر عادی بازگشته: "چرا، من
باید بگویم در هر نقطه، اما در اتاق خود در دانشگاه. کسانی که مردم همیشه بی دست و پا در جامعه است.
اما پس از آن، "وی افزود: disarmingly،" گمان می کنم من باید شناخته نشده بود
هوشمندانه است. "
آرچر استفاده از او را دوست نداشتند از کلمه "باهوش" تقریبا به اندازه استفاده خود را از بسیار
کلمه "مشترک"، اما او بود شروع به ترس از تمایل خود را به ساکن بر روی چیزهایی که او
دوست نداشتند در او.
پس از همه، نظر خود را از همیشه همان بوده است.
این است که همه مردم او در میان رشد کرده بود، و او همیشه آن را به عنوان در نظر گرفته
لازم است اما قابل اغماض است.
تا چند ماه پیش بود "خوب" زنی که در زندگی نگاه شناخته شده هرگز
متفاوت، و اگر یک مرد ازدواج کرده آن را الزاما باید میان خوب باشد.
"آه - پس من از تو نخواهد پرسید او که به ناهار خوردن" او با خنده نشان داد. و مه تکرار،
سر در گم: "خوبی - بپرسید معلم Carfrys را؟"
"خب، نه در همان روز Carfrys، اگر شما ترجیح می دهم من نباید.
اما من به جای یکی دیگر از بحث با او می خواهم.
او به دنبال یک کار در نیویورک است. "
تعجب او با بی تفاوتی او افزایش یافت: او تقریبا خیالی که او
او را با آلوده مشکوک خارجی است. "
"کار در نیویورک؟
چه نوع از کار؟ آموزگار فرانسوی: چه
او می خواهید کاری انجام دهید؟ "
"عمدتا به لذت بردن از مکالمه خوب، من درک می کنم،" شوهرش retorted
perversely و او را به خنده سپاسگزار آغاز شد.
"اوه، Newland، خنده دار!
این است که نه فرانسه است؟ "در کل، او خوشحال به
مهم برای او با او امتناع را به طور جدی تمایل خود را به دعوت M. حل و فصل
Riviere.
یکی دیگر از بعد از شام بحث را ساخته اند آن را دشوار برای جلوگیری از سوال جدید
نیویورک و آرچر بیشتر در نظر گرفته که کمتر از اون چیزی که قادر به M. Riviere به هر جا بود
تصویر قابل تصور نیویورک را به عنوان او آن را می دانستند.
او با فلش بینش خنک کننده تلقی که در آینده از مشکلات بسیاری از
نتیجه منفی برای او حل شده، اما به او پرداخت درشکه دو چرخه و به دنبال همسرش
قطار طولانی به خانه او پناه بردند
ابتذال آرامبخش که در شش ماه اول همیشه سخت ترین
ازدواج.
"پس از آن گمان می کنم ما باید خیلی نزدیک به پایان رسید مالش کردن یکدیگر
زاویه، "او منعکس شده است، اما بدتر از آن بود که در حال حاضر تحمل فشار می شد
زاویه که هشیاری او بیشتر خواهان حفظ.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل XXI.
چمن روشن کوچک کشیده به دور هموار به دریا روشن و بزرگ.
چمن، با لبه مخملک گل شمعدانی و coleus hemmed شد، و گلدان چدنی
نقاشی شده در رنگ شکلات، ایستاده در فواصل زمانی در طول مسیر پیچ در پیچ که منجر
به دریا، لوپ garlands های خود را از
گل اطلسی و شمعدانی پیچک بالاتر از شن منظمی raked.
نیمی از راه بین لبه صخره و خانه مربع های چوبی (که بود
به رنگ شکلات، اما با سقف قلع ایوان راه راه زرد و قهوه ای
برای نشان دادن سایه) دو هدف بزرگ
در برابر یک پس زمینه از بوته زار قرار داده شده بود.
از طرف دیگر از چمن، رو به هدف، یک چادر واقعی سخت تن به تن بود، با
نیمکت و صندلی باغ در مورد آن.
تعدادی از خانمها در تابستان لباس ها و آقایان در رهبانیت خاکستری، کت و کلاه بلند
ایستاده بود در چمن یا بر نیمکت نشسته و در هر حال حاضر و پس از آن دختر باریک در
رسمی یکجور پارچه پشت نما که از ان جامههای زنانه و پرده درست میکنند که از چادر به گام،
کمان در دست، و سرعت بخشیدن به تنه خود را در یکی از اهداف، در حالی که تماشاگران
بحث خود را به تماشای نتیجه قطع.
Newland آرچر، ایستاده در ایوان خانه، جالب پایین بر این نگاه
صحنه است.
در هر طرف از گام های براق رنگ آمیزی آبی بزرگ چین گل گلدان روشن
زرد چین ایستاده اند.
یک گیاه سبز تند و تیز در هر گلدان را پر کرده، و در زیر ایوان فرار مرز گسترده ای از
hydrangeas آبی لبه با geraniums قرمز.
پشت سر او، پنجره های فرانسه از اتاق نقاشی که از طریق آن او گذشته بود
یک نگاه اجمالی، داد، میان پرده های توری نوسان دار، کف پارکت شیشه ای جزیره
با چیت گلدار poufs، صندلی کوتوله ها، و
جداول مخملی با چيز جزئي در نقره ای پوشانده شده است.
باشگاه تیراندازی با کمان نیوپورت همیشه جلسه آن ماه اوت در Beauforts 'برگزار می شود.
ورزش، که تا کنون شناخته شده بود بدون رقیب و در عین حال نوعی بازی با گوی و حلقه شده بود، شروع به
دور ریخته میشود به نفع تنیس روی چمن، اما بازی دوم هنوز خیلی خشن در نظر گرفته شد
و زیبا برای موقعیتهای اجتماعی، و به عنوان
فرصتی برای نشان دادن لباس زیبا و برازنده نگرش و تیر و کمان
می ماندند. آرچر پایین با تعجب در نگاه
منظره آشنا.
او را شگفت زده کرد که زندگی را باید در راه قدیمی هنگامی که واکنش های خود را به
آن را به طور کامل تغییر کرده بود. نیوپورت که برای اولین بار آورده بود خانه بود
به او تا چه حد تغییر است.
در نیویورک، در طول زمستان سال گذشته، بعد از او و مه را در حل و فصل بود
خانه جدید به رنگ زرد مایل به سبز با کمان پنجره و هشتی شهر پمپی، او تا به حال
با امداد رسانی به قدیمی کاهش یافته است
روال دفتر، و تجدید این فعالیت روزانه به عنوان یک پیوند خدمت کرده بود
با خود سابق خود.
سپس هیجان لذت بخش انتخاب پله خاکستری زرق و برق دار وجود داشته است
کالسکه می (Wellands حمل داده بود)، و اشغال مطیع
و علاقه تنظیم کتابخانه جدید خود را،
که با وجود شک و تردید خانواده و disapprovals، انجام شده است را به عنوان او بود
، با یک مقاله برجسته تاریک، Eastlake کتاب موارد و "صادقانه" خواب بود بازو
صندلی و میز.
در قرن او Winsett پیدا کرده بود دوباره، و در اهل نیویورک شیک
مرد جوان از مجموعه خود و با ساعات اختصاص داده شده به قانون و کسانی که با توجه به
به ناهار خوری و یا سرگرم کننده دوستان در
خانه، گاه به گاه یک شب در اپرا و یا بازی، زندگی او زندگی می کنند
هنوز نوعی از کسب و کار نسبتا واقعی و اجتناب ناپذیر به نظر می رسید.
اما نیوپورت فرار از انجام وظیفه را به یک جو کاسته نشده نمایندگی
تعطیلات-گیری است.
آرچر برای متقاعد کردن مه در تابستان بر روی یک جزیره دور افتاده صرف در سواحل سعی کرده بود
مین (نامیده می شود، مناسب به اندازه کافی، کوه صحرا)، که در آن چند بوستونی مقاوم
و Philadelphians کمپ ها در "بومی"
کلبه، و از کجا آمد گزارش از مناظر دلربا و وحشی، تقریبا
تله مانند وجود در میان جنگل ها و آب است.
اما Wellands ها همیشه به نیوپورت، جایی که آنها متعلق به یکی از جعبه های مربع رفت
صخره ها، و پسر خود را در قانون می تواند بدون هیچ دلیل که چرا او و مه باید گفتن
ها آنها وجود دارد.
همانطور که خانم Welland نه tartly اشاره کرد، آن را به سختی به ارزش بود در حالی که برای ماه مه به
فرسوده خود را از تلاش در لباس تابستان در پاریس اگر او بود که اجازه داده نمی شود
پوشیدن آنها، و این استدلال از یک نوع که به آرچر هنوز پیدا کرده و هیچ پاسخ بود.
ممکن است خودش می تواند بی میلی مبهم خود را متوجه نمی شوید با توجه به در به سقوط
معقول و دلپذیر یک راهی برای گذراندن تابستان.
او خاطر نشان کرد که او همیشه نیوپورت در روزهای لیسانس خود را دوست داشت و به عنوان این
مسلم بود او تنها می تواند ادعا بود که او قصد داشت به مانند آن را بهتر
از هر زمان دیگری در حال حاضر است که آنها با هم وجود داشته باشد.
اما او در ایوان بیوفورت ایستاد و بر روی چمن روشن کنند نگاه
به خانه آمد به او را با لرز که او قرار بود آن را در همه مانند.
گسل مه، فقیر عزیز.
اگر در حال حاضر و پس از آن، در طول سفر خود، آنها کمی از مرحله افتاده بود،
هماهنگی به بازگشت خود را به شرایط او را به مورد استفاده قرار گرفت ترمیم شده بود.
او همیشه پیش بینی شده بود که او را او را نا امید نیست و او درست بوده است.
او ازدواج کرده بود (بسیاری از مردان جوان) زیرا او جذاب کاملا ملاقات کرده بود
دختر در حال حاضر هنگامی که یک سری از ماجراهای احساساتی و نه بی اراده شد پایان دادن به
در زودرس انزجار. و او تا به حال
نمایندگی صلح، ثبات، رفاقت، و به حس steadying unescapable
وظیفه است.
او نمی توان گفت که او در انتخاب خود اشتباه گرفته شده بود، برای او برآورده بود
که او انتظار می رود.
بدون شک لذت بخش بود به بود شوهرم یکی handsomest و بیشتر
جوان و محبوب زنان متاهل در نیویورک، به ویژه هنگامی که او نیز یکی از
شیرین ترین جمع ترین و معقول
همسران و Archer شده بود، هرگز به مزایای چنین نامحسوس است.
همانطور که برای جنون لحظهای بود که بر او در آستانه ازدواج او کاهش یافته،
او خودش را آموزش دیده بود آن را به عنوان آخرین خود را آزمایش دور ریخته میشود در نظر.
این ایده که او همیشه می تواند، در حواس خود را، رویای ازدواج با کنتس در سر می پروراند
Olenska تقریبا غیر قابل تصور تبدیل شده بود، و او را در حافظه خود باقی مانده است به سادگی به عنوان
محزون ترین و تند و تلخ از یک خط از ارواح.
اما همه این انتزاعی و حذف ساخته شده از ذهن او به جای خالی و با طنین بخشیدن به
مکان، و او قرار است که یکی از دلایلی است که چرا افراد متحرک و پر در بود
چمن بیوفورت او شوکه شده بود، این موضوع در صورتی که کودکان مشغول به بازی در قبر و حیاط.
او شنیده ام زمزمه دامن در کنار او، و منسون زوجه مارکی fluttered شده
طراحی اتاق پنجره.
به طور معمول، او فوق العاده festooned و bedizened، با یک کلاه لنگی لگهورن
توسط سیم پیچ های بسیاری از گاز پژمرده، و مخملی کوچک سیاه و سفید به سر او لنگر
سایبان بر روی عاج حکاکی شده، اداره کند به شدت بر او hatbrim بسیار بزرگتر و متعادل کننده است.
"Newland عزیز من، من تا به حال هیچ ایده ای است که شما و مه آمده است!
شما از خودتان آمد دیروز، به شما می گویند؟
آه، کسب و کار - کسب و کار - وظایف حرفه ای ...
من درک می کنم.
شوهران بسیاری از من می دانم که پیدا کردن آن غیر ممکن است برای پیوستن به همسران خود را در اینجا به جز
پایان هفته است. "او سر خود را در یک طرف cocked و
او را از طریق پیچ چشم ورشکستگی بود.
"اما ازدواج یک فداکاری طولانی است، که من استفاده می شود اغلب به یاد الن من -
قلب آرچر متوقف شد و با حرکت تند و سریع عجیب و غریب است که آن را یک بار قبلا داده بود، و
به نظر می رسید به طور ناگهانی با شدت بهم زدن به درب بین خود و جهان بیرونی، اما این استراحت
تداوم باید از است.
خلاصه، برای او در حال حاضر شنیده Medora پاسخ دادن به سوال او ظاهرا
صوتی برای قرار دادن.
"نه، من ماندن در اینجا ذکر نشده، اما با Blenkers، در تنهایی خوشمزه خود را در
پورتسموث.
بیوفورت نوع به اندازه کافی برای ارسال trotters معروف خود را برای من امروز صبح، به طوری که من
ممکن است حداقل نگاهی اجمالی به یکی از رجینا (Regina) باغ و احزاب داشته باشند، اما این شب من
بازگشت به زندگی روستایی.
Blenkers عزیز انسانها اصلی، بدوی مزرعه خانه قدیمی در استخدام
پورتسموث جایی که آنها در مورد آنها جمع آوری مردم نماینده ...
او کمی زیر لبه حفاظت از خود را drooped، و افزود: با وهله ضعف است: "این
هفته دکتر Agathon کارور در حال برگزاری یک سری جلسات اندیشه داخلی وجود دارد.
کنتراست در واقع به این صحنه همجنسگرایان لذت دنیوی - اما بعد از آن من همیشه
در تضاد زندگی! به نظر من مرگ تنها یکنواختی است.
من همیشه به الن می گویم: مراقب باشید از یکنواختی آن را مادر تمام گناهان کشنده است.
اما کودک فقیر در حال گذار از یک مرحله از تجلیل، از تنفر از جهان است.
شما می دانید، به گمان من، که او از همه دعوت به ماندن در نیوپورت را رد کرده است، حتی
با Mingott مادربزرگش او را؟ من به سختی می تواند او را متقاعد به با من بیا
'Blenkers، اگر شما آن را باور خواهد کرد!
زندگی او منجر می شود، مرضی است، غیر طبیعی است. آه، اگر او فقط به من گوش کرده بود هنگامی که آن را
هنوز هم ممکن است ... هنگامی که درب هنوز باز بود ...
اما باید به ما و به تماشای این مسابقه جذب؟
من می شنوم می خود را یکی از رقبا است. "
قدم زدن به سمت آنها، از بیوفورت چادر بر سر چمن، بلند،
سنگین، بیش از حد محکم به لندن رهبانیت کت دکمههای با ارکیده خود را در
مادگی آن.
آرچر، که او را به مدت دو یا سه ماه دیده می شود، تغییر در زده شد
ظاهر خود.
در نور گرم تابستان floridness خود را سنگین و پف کرده، و به نظر می رسید اما برای او
راست مربع پیاده روی شانه های او مانند بانک فدرال بیش از حد و بیش پوش نگاه
پیر مرد.
همه انواع شایعات شناور مورد بیوفورت وجود دارد.
در بهار او بود در کروز بلند به غرب به هند رفته در جدید خود را بخار
قایق بادبانی، و از آن گزارش شد که در نقاط مختلف جایی که او لمس کرده بود، یک خانم
شبیه خانم حلقه فانی در شرکت خود شده بود دیده می شود.
بخار آب، قایق بادبانی، ساخته شده در کلاید، و مجهز به کاشی کاری حمام، اتاق و دیگر
بی سابقه، از تجملات بود، گفت: او را به نیم میلیون هزینه و گردنبند مروارید
که او خود را به همسرش
بازگشت با شکوه به عنوان چنین ارائه expiatory ای مستعد می شود.
ثروت بیوفورت قابل توجهی به اندازه کافی برای ایستادن فشار بود و در عین حال
شایعات دلهرهآور و نگران کنندهای نه تنها در خیابان پنجم، اما در وال استریت ادامه.
برخی از مردم گفت که او متاسفانه این باورند در راه آهن بود، دیگران که او
بود که خون توسط یکی از اعضای سیری ناپذیر از حرفه خود و
به هر گزارش از ورشکستگی تهدید
بیوفورت پاسخ توسط اسراف تازه: ساخت یک ردیف جدید از رنگ ارغوانی روشن، خانه،
خرید از یک رشته جدید از نژاد اسب، و یا افزودن جدید
Meissonnier یا Cabanel به تصویر گالری او.
او نسبت به کلفت و Newland با لبخند نیمه sneering معمول خود را، پیشرفته.
"سلام، Medora!
آیا trotters به انجام کسب و کار خود را؟ چهل دقیقه؟ ...
خب، این خیلی بد نیست، با توجه به اعصاب خود را تا به حال به چشم پوشی می شود. "
او با آرچر دست تکان داد، و پس از آن، چرخش به عقب با آنها، قرار داده شده خود را در
طرف دیگر خانم منسون و گفت: در صدای کم، چند کلمه است که خود را
همراه بود گرفتن.
کلفت جواب یکی از تالارهای خارجی عجیب و غریب او، و "رای voulez، سینما؟
که عمیق تر اخم بیوفورت است، اما او به صورت ظاهر خوب از
لبخند تبریک او به عنوان نگاه
آرچر می گویند: "شما می دانید در ماه مه برای حمل جایزه اول است."
"آه، پس آن را در خانواده باقی می ماند،" Medora موج، و در آن لحظه رسید
چادر و خانم بیوفورت آنها را در یک ابر دختر وار از رنگ بنفش یکجور پارچه پشت نما که از ان جامههای زنانه و پرده درست میکنند و شناور ملاقات کرد
حجاب.
می Welland گشت از چادر.
در لباس او سفید با روبان سبز رنگ پریده در مورد دور کمر و تاج گل از پیچک
بر روی کلاه خود، او همان دیانا مانند سردی در زمانی که وی وارد شده بود،
بیوفورت توپ اتاق در شب نامزدی او.
در فاصله نه فکر به نظر می رسید به پشت چشم یا احساس خود را گذرانده اند
از طریق قلب او، و اگر چه شوهرش می دانست که او تا به حال ظرفیت برای هر دو او
نو در راه است که در آن تجربه دور از او کاهش یافته شگفت زده است.
او تیر و کمان خود را در دست او بود، و قرار دادن خود را در گچ علامت ترسیم
چمن او برداشته تعظیم به شانه اش و در زمان هدف.
نگرش پر از فضل کلاسیک که زمزمه تقدیر، به دنبال او بود
ظاهر، و آرچر احساس تب و تاب بودن از مالکیت، که اغلب او را فریب خورده
لحظهای به رفاه است.
رقبای او - خانم. مکتوبات الکترونیکی Reggie، دختران دوخت، و غواصان Thorleys گلگون، Dagonets
ها و Mingotts، پشت سر او ایستاده بود در گروه دوست داشتنی اضطراب، سر قهوه ای و خم طلایی
بالاتر از نمره، و muslins رنگ پریده و
گل wreathed کلاه در رنگین کمان مناقصه ها و مزایده آمیخته شده است.
همه جوان و زیبا، و غرق در شکوفه تابستان بود، اما نمی پوره
سهولت همسرش، در زمانی که با عضلات ملتهب و اخم شاد، او خم روح خود را
بر اساس برخی از شاهکار قدرت است.
"گاد" آرچر شنیده Lefferts لارنس می گویند، "یکی از بسیاری دارای تعظیم او به عنوان
می کند "؛ و بیوفورت retorted::" بله، اما این تنها نوع هدف او تورا همیشه
رسید. "
آرچر احساس غیرعقلانی عصبانی. ادای احترام تحقیر میزبان او را به در ماه مه
"niceness" فقط یک شوهر باید آرزو به گوش همسر خود گفت.
این واقعیت که یک مرد coarseminded او را در جاذبه فاقد بود به سادگی دیگر
اثبات کیفیت اش هنوز کلمات لرز ضعف را از طریق قلب او فرستاده شده است.
چه اگر niceness "انجام شده که به درجه عالی تنها نفی، پرده
قبل از پوچی کاهش یافته است؟
همانطور که او در ماه مه به نظر می رسید، بازگشت برافروخته و آرام از نهایی خود را تیری که بهدف اصابت کند، او تا به حال
این احساس که او هنوز هرگز برداشته نشده است که پرده.
او در زمان تبریک از رقبای خود صورت گرفت و از بقیه از این شرکت با
سادگی که crowning فضل او بود.
هیچ کس می تواند حسود پیروزی او بود چرا که او را به
این حس که او می شده اند به همان اندازه بی سر و صدا اگر او آنها را از دست رفته بود.
اما هنگامی که چشم او را ملاقات شوهرش صورت خود را با لذت او در دید پروتئین در برابر
او.
خانم Welland سبد کار تسویه حساب و حمل و نقل در انتظار آنها بود، و آنها سوار کردن
از جمله واگن های پراکنده، ممکن است دست زدن به کمر و Archer نشستن در
کنار او.
نور خورشید بعد از ظهر هنوز بر چمن روشن و shrubberies درنگ، و
و پایین Bellevue خیابان نورد یک خط دوگانه از victorias را، سگ، چرخ دستی، landaus و
"با هم" حامل پوش بانوان
و آقایان به دور از باغ حزب بیوفورت، و یا homeward از روزانه خود را
نوبت بعد از ظهر همراه درایو اقیانوس. "باید به بیبی؟
ممکن است به طور ناگهانی پیشنهاد شده است.
"من باید می خواهم به او را به خودم بگویم که من این جایزه را برد.
مقدار زیادی از زمان قبل از شام وجود دارد. "
آرچر تن، و او اسبان پایین Narragansett خیابان تبدیل شده است، عبور
بهار خیابان و به سوی خلنگ زار فراتر از سنگی بیرون راندند.
در این منطقه unfashionable کاترین کبیر، همیشه به سابقه بی تفاوت و
صرفه جو از کیف پول خودش را در جوانان خود ساخته بود، بسیاری از به اوج خود میرسد و متقابل برخورد
کلبه orne در یک بیت از زمین ارزان مشرف به خلیج.
در اینجا، در بیشه بلوط کوتاه، verandahs او خود را بالاتر از گسترش
جزیره نقطه آب.
سیم پیچ تحریک رهبری بین گوزن آهن و توپ شیشه ای آبی جاسازی شده در تپه
geraniums به درب جلو بسیار varnished گردو زیر ایوان راه راه
سقف و پشت آن فرار یک سالن باریک با
سیاه و سفید و زرد ستاره الگو کف پارکت، که بر اساس آن چهار مربع کوچک را باز کرد
اتاق با گله های سنگین مقاله زیر سقف که در آن خانه، نقاش ایتالیایی
تمام divinities lavished از آسمان بود.
یکی از این اتاق به اتاق خواب تبدیل شده است توسط خانم Mingott بود که بار
گوشت بر روی او، و در 1 مجاور او روز خود را صرف، بر مسند نشانده
در یک صندلی راحتی بزرگ بین باز
در و پنجره و تکان دادن دائمی فن برگ نخل که طرح شگرف
آغوش خود را تا کنون از بقیه شخص او را نگه داشته است که هوا را به حرکت بیندازد
هم زده تنها حاشیه ضد macassars را بر روی صندلی سلاح.
از آنجا که او با استفاده از شتاب او ازدواج قدیمی کاترین بوده است نشان داده بود.
آرچر صمیمیت که یک سرویس برانگیخته نسبت به فرد ارائه شده خدمت کرده است.
او متقاعد شد که شور و شوق غیر قابل جلوگیری علت از بی حوصلگی او بود.
و تحسین سرسخت آنی (زمانی که آن را به منجر نشده است
هزینه پول) او همواره او را دریافت کرد
با چشمک زدن های خوش مشرب همدستی و بازی اشاره که ممکن است به نظر می رسید
خوشبختانه غیر قابل نفوذ است.
او بررسی و ارزیابی را با علاقه بسیار الماس نوک پیکان که تا به حال
در آغوش ماه مه در پایان از مسابقه دوخته شده است، اظهار می دهد که در
روز خود را سنجاق سینه ملیله دوزی می شده اند
فکر می کردم به اندازه کافی است، اما نمی توان منکر که بیوفورت چیز
سخاوتمندانه. "بسیار دارایی منقولی که باری رسیده باشد، در واقع، عزیز من"
بانوی پیر تشویق.
"شما باید آن را در هزینه را به فرزند ارشد دختر خود را ترک کنید."
او بازوی سفید باریکش ماه مه و به تماشای سیل رنگ چهره اش.
"خب، خب، چه به من گفت که شما را تکان دادن پرچم قرمز؟
وجود دارد برای رفتن به هر دختر - پسر تنها؟
خوب بخشنده، خود را فروتن دوباره در سراسر blushes او نگاه!
- نمی توانند من می گویم که هر دو؟
رحمت من - وقتی که فرزند من خواهش به من همه آن خدایان و الهه های نقاشی شده در خارج
در بالای سر من همیشه می گویند من خدا را شکر یکی رو داشته باشی در مورد من این است که هیچ چیز نمی تواند
شوک! "
کماندار پشت سر هم به خنده و شاید تکرار، قرمز سیر به چشم.
"خب، حالا به من بگو همه چیز در مورد حزب، خواهش می کنم، عزیزان من، من باید هرگز
کلمه راست در مورد آن که Medora احمقانه "ancestress ادامه داد و به عنوان
مه بانگ زد: "پسرخاله Medora؟
اما من فکر کردم او که قرار بود دوباره به پورت موث "او جواب داد: placidly:« پس او
است - اما او برای آمدن به اینجا را انتخاب کنید تا الن.
آه - شما نمی دانستم الن به صرف روز با من آمده بود؟
چنین FOL-DE-رول، او را برای تابستان آینده نیست؛ اما من داد تا این استدلال با جوان
افرادی که در حدود پنجاه سال پیش.
الن - الن "او در صدای تیز قدیمی او گریه کردم، تلاش در خم شدن به جلو به اندازه کافی دور
قسمتی چمن فراتر از ایوان.
بدون پاسخ وجود دارد، و خانم Mingott بی صبرانه با چوب خود را در rapped
طبقه براق.
دوشیزه یا زن جوان دو رگه بنده در یک عمامه روشن، پاسخ به احضاریه، به اطلاع او
معشوقه که او "خانم الن" رفتن راه به ساحل را دیده بود و خانم
Mingott تبدیل به آرچر.
"اجرای و واکشی او را مانند یک نوه خوب، این بانوی زیبا را توضیح
حزب به من، "او گفت، و آرچر اگر در خواب ایستاده بود.
او شنیده بود نام کنتس Olenska را اغلب به اندازه کافی در طول سال تلفظ و
نیم از آخرین ملاقات کرده بود، و حتی آشنایی با حوادث اصلی
زندگی خود را در فاصله.
او می دانست که او در تابستان گذشته در نیوپورت، جایی که او به ظاهر شد به سر برده بود
یک معامله بزرگ را به جامعه رفته است، اما در پاییز ناگهان زیر اجازه
"خانه کامل" که بیوفورت شده بود
در دردهای به پیدا کردن برای او، و تصمیم گرفت خودش را در واشنگتن ایجاد.
وجود دارد، در فصل زمستان، او از او شنیده بود (به عنوان یکی همیشه از زنان زیبا در شنیده
واشنگتن) به عنوان درخشان در "جامعه دیپلماتیک درخشان" که قرار بود
اجتماعی کوتاه آمدن از دولت را تشکیل می دهند.
او تا به حال گوش به این حساب، و به گزارشهای مختلف متناقض در او
ظاهر، گفتگو، نقطه نظر و انتخاب خود را از دوستان خود، با
جدا که با آن به گوش
خاطراتی از برخی از مدت ها، مرده اند؛ تا نه Medora ناگهان نام او را در صحبت
مسابقه تیراندازی با کمان الن Olenska تبدیل شدن به حضور در زندگی به او دوباره.
احمقانه لیسپ نوعی گلابی به نام چشم انداز رسم کوچک آتش روشن بود.
اتاق و صدای کالسکه چرخ بازگشت پایین خیابان متروکه.
او از داستان او را خوانده بود، از برخی از کودکان دهقانان در توسکانی روشنایی
دسته ای از نی در غار کنار جاده، و نمایاندن تصاویر سکوت خود را در
نقاشی آرامگاه ...
راه به ساحل از بانکی که در آن خانه نشسته بود به فرود
راه رفتن در بالای آب کاشته شده با درختان بید گریه.
از طریق حجاب خود را آرچر لحظه درخشش از سنگ آهک سفید شسته شده با آن
جان پناه و خانه کوچک است که در آن نور قهرمانانه خانهدار، ایدا لوئیس، بود
زندگی گذشته خود را سال مقدس است.
فراتر از آن را دراز می رسد تخت و دودکش ها دولت زشت جزیره بز، خلیج،
گسترش شمال در روشن و خاموش شدن طلا به پرودنس جزیره با رشد پایین خود را از
بلوط و سواحل Conanicut ضعف در مه غروب آفتاب.
از پیاده روی بید پیش بینی خفیف اسکله چوبی با پایان دادن به در مرتب کردن بر اساس بتکده مانند
تابستان خانه و در بتکده یک خانم ایستاده بود، با تکیه بر راه آهن، او را به عقب
به ساحل می کوبد.
تیرانداز متوقف شده در نزد او به عنوان اگر از خواب waked شده بود.
این چشم انداز از گذشته، یک رویا بود، و واقعیت این بود آنچه او را در انتظار
خانه ای در بالای سر بانک: خانم Welland در تسویه حساب، حمل چرخان در اطراف و
در اطراف و بیضی را در درب، مه
Welland نشسته تحت قهرمانان المپیک شرمانه و درخشان با امید های مخفی،
ویلا در انتهای خیابان Bellevue، و آقای Welland، در حال حاضر برای لباس پوشیدن
شام و قدم زدن کف اتاق نقاشی،
تماشا در دست، با بی حوصلگی سوء هاضمه - برای یکی از خانه که در آن یک بود
همیشه میدونستم که دقیقا همان چیزی است که اتفاق می افتد در ساعت داده شده است.
"چه هستم من؟
داماد - "آرچر فکر. این رقم در پایان از اسکله بود
منتقل شده است.
برای لحظه ای طولانی مرد جوان نیمی از راه را به پایین بانک ایستاده بود و زل زده در خلیج
furrowed با آمدن و رفتن از sailboats ها، قایق بادبانی، راه اندازی، ماهیگیری و صنایع دستی
و ذغال سنگ barges پشتی سیاه کشیده شده توسط کشش های پر سر و صدا.
بانوی خانه در تابستان به نظر می رسید به نزد برگزار می شود.
فراتر از دژهای خاکستری فورت آدامز غروب آفتاب دراز کشیده بود انشعاب به
هزار آتش سوزی، و درخشندگی گرفتار بادبان از catboat، آن را به عنوان ضرب و شتم از از طریق
کانال بین سنگ آهک و ساحل.
تیرانداز، او را تماشا می کردند، به یاد در صحنه Shaughraun، و بلند کردن اجسام آدا مونتاگ
روبان Dyas به لب های خود را بدون دانستن او است که او در اتاق بود.
"او نمی داند - او حدس زده شده است.
من نمی دانم اگر او پشت سر من آمد، من تعجب می کنم "او mused در و ناگهان او گفت:
به خودش: "اگر او روشن نمی قبل از آن بادبان عبور نور سنگ آهک من
به گذشته برگردیم. "
قایق شد هواپیمای بی موتوری پرواز در جزر و مد عقب.
قبل از سنگ آهک تضعیف، آ از خانه کوچک ایدا لوئیس، و گذشت در سراسر
برجک که در آن نور به دار آویخته شد.
به آرچر منتظر، تا فضای گسترده ای از آب برق زد میان صخره آخرین
جزیره و پاشنة قایق، اما هنوز هم که این رقم در تابستان خانه نداشت
حرکت می کند.
او تبدیل شده بود و راه می رفت تپه. "با عرض پوزش شما آیا الن را پیدا کند - من باید
اند دوست داشت دوباره او را، "می گفت: آنها در هنگام غروب به خانه راند.
اما شاید او را نمی مراقبت - او به نظر می رسد به طوری تغییر است. "
"تغییر" شوهرش در صدای بی رنگ تکرار، چشم خود را بر روی ثابت
کشش اسبان گوش.
"بی تفاوت نسبت به دوستان او، منظور من دادن تا نیویورک و خانه او، و
صرف وقت خود را با چنین افرادی عجیب و غریب است. تصور hideously ناراحت کننده او باید
باشد به Blenkers!
او می گوید که او آن را به پسر عموی Medora را از فساد: برای جلوگیری از ازدواج با او
مردم وحشتناک. اما من گاهی اوقات فکر می کنم که ما همیشه خسته ایم
او. "
آرچر بدون پاسخ، و او را با اثر خفیفی از رنگ سختی که او تا به حال ادامه داد:
قبل از در او صدای فرانک تازه متوجه شده است: "پس از همه، من تعجب می کنم اگر او نخواهد بود
شادتر با شوهرش است.
او را به خنده پشت سر هم. Sancta simplicitas "او بانگ زد و به عنوان
او اخم متحیر در او تبدیل شده است وی افزود: "من فکر نمی کنم من همیشه شنیده ام به شما می گویند بی رحمانه
چیزی که از قبل. "
"بیرحمانه"؟ "خوب - با تماشای contortions.
ملعون قرار است به ورزش مورد علاقه از فرشتگان، اما من اعتقاد دارم که حتی آنها
فکر نمی کنم افراد شادتر در جهنم. "
"It'sa ترحم او هرگز ازدواج در خارج از کشور پس از آن، گفت:« ماه مه، در تن راحت است که با او
مادر با vagaries آقای Welland و به آرچر احساس، خود را به آرامی به سپرده
دسته از شوهران بی دلیل.
آنها سوار کردن Bellevue خیابان تبدیل شده است و در بین دروازه چوبی chamfered ها
surmounted توسط لامپ های بازیگران آهن مشخص شده است که رویکرد به ویلا Welland.
چراغ درخشان در حال حاضر از طریق پنجره آن، و آرچر، به عنوان حمل و نقل
متوقف شد، گرفتار یک نگاه اجمالی از پدرش در قانون، دقیقا او را تصویر کرده بود، قدم زدن
طراحی اتاق، در دست تماشا کنید و پوشیدن
بیان pained که او مدت ها از آن زمان به بعد به اثربخشی بیشتری پیدا کرده
از خشم.
مرد جوان، او به عنوان همسر خود را به داخل سالن قرار گرفتند، کنجکاو آگاه بود
معکوس خلق.
چیزی در مورد لوکس خانه Welland و چگالی وجود دارد
جو Welland، بنابراین با آیین دقیقه و exactions های متهم شده است، که همیشه
مانند مواد مخدر را به سیستم خود را به سرقت برده است.
فرش سنگین، بندگان ناظر، تیک دائمی یادآوری
ساعتهای منظم، پشته تجدید شده از کارت های دائمی و دعوت در سالن
جدول، زنجیره کامل از استبدادی
چيز جزئي اتصال یک ساعت به بعد، و هر یک از اعضای خانواده به همه
دیگران، هر وجود کمتر systematised و مرفه به نظر می رسد غیر واقعی و
مخاطره آمیز است.
اما در حال حاضر آن را خانه Welland بود، و زندگی او را به انتظار می رفت در آن منجر شود، که
غیر واقعی و بی ربط تبدیل شده بود، و صحنه مختصری در ساحل، وقتی که او داشت،
مردد، در نیمه راه پایین بانک، به عنوان نزدیک به او را به عنوان خون در رگ های او بود.
تمام شب در اتاق خواب بزرگ چیت گلدار بیدار جانبی ممکن است غیر روحانی، تماشای
SLANT مهتاب در امتداد فرش، و تفکر الن Olenska رانندگی خانه
در سراسر سواحل gleaming پشت trotters بیوفورت است.
>
عصر معصومیت ادیت وارتون فصل XXII.
"حزب برای Blenkers - Blenkers؟"
آقای Welland گذاشته چاقو و چنگال خود را و نگاه هیجان و نگرانی و incredulously
در سراسر میز ناهار همسرش، که تنظیم طلا چشم خود عینک، خواندن با صدای بلند،
در لحن کمدی بالا:
"استاد و خانم امرسون Sillerton درخواست لذت بردن از آقای و خانم
شرکت در این نشست از باشگاه بعد از ظهر چهارشنبه در ماه اوت Welland 25th در
3 ساعت در نهایت ادب.
برای دیدار با خانم و نتواند Blenker می. "شیروانی قرمز خیابان، کاترین.
پاسخ دهید "
"خوب مهربان -" آقای Welland gasped، تا اگر قرائت دوم لازم بوده است
را پوچی هیولا از خانه چیزی به او.
"امی Sillerton پور - شما هرگز نمی تواند بگوید کارهایی را که همسرش بعد،" خانم
Welland آهی کشید. "گمان می کنم او فقط کشف
Blenkers. "
پروفسور امرسون Sillerton خار در طرف نیوپورت جامعه بود؛ و خار
است که می تواند کندن از آن را در رشد یک درخت خانواده ارجمند و محترم شمرده است.
او، به عنوان افراد گفت: یک مرد که بود "هر مزیت است."
پدر او عموی Sillerton جکسون، مادر خود را Pennilow بوستون بود، در هر یک از
سمت ثروت و موقعیت، و مناسب بودن متقابل وجود دارد.
هیچ چیز - به عنوان خانم Welland اغلب اظهار کرده بود - هیچ چیز بر روی زمین موظف امرسون
Sillerton به عنوان یک باستان شناس، یا در واقع استاد از هر نوع، و یا به زندگی در
نیوپورت در فصل زمستان، و یا انجام هر کدام از چیزهای دیگر انقلاب است که او می باشد.
اما حداقل، اگر او با سنت و جامعه دست انداختن در صورت شکستن،
ازدواج فقیر Dagonet امی، که تا به حال حق به انتظار چیزی
متفاوت "، و پول به اندازه کافی برای نگه داشتن حمل خود را.
هیچ کس در مجموعه Mingott می تواند درک که امی Sillerton به تا tamely ارائه شده بود
گریز از مرکز از شوهر که خانه را با مردان بلند با موهای پر و
کوتاه با موهای زنان، و، زمانی که او سفر،
در زمان او برای کشف مقبره در شبهجزیره به جای رفتن به پاریس و ایتالیا.
اما آنها وجود دارد، مجموعه ای را در راه خود، و ظاهرا بی اطلاع که آنها متفاوت بود
از افراد دیگر و هنگامی که آنها به یکی از دلتنگ کننده سالانه خود باغ، طرفین در هر
خانواده در صخره ها، به دلیل
Sillerton-Pennilow های اتصال Dagonet، به منظور جلب زیادی و تمایلی ارسال
نماینده می باشد. "تعجب It'sa" خانم Welland اظهار داشت،
"آنها که جام روز مسابقه را انتخاب کنید نه!
آیا شما به یاد داشته باشید، دو سال پیش، خود را به یک حزب برای یک مرد سیاه پوست در روز
از جولیا Mingott این dansant؟
خوشبختانه این زمان هیچ چیز دیگری رفتن بر که من می دانم وجود دارد - البته برخی از
از ما باید بروم. "آقای Welland آهی کشید عصبی.
"بعضی از ما، عزیز من - بیش از یک است؟
ساعت سه ساعت بسیار بی دست و پا است.
من از بودن در اینجا در نیمه از سه گذشته را به قطره من: واقعا هیچ تلاش برای استفاده
به دنبال درمان جدید Bencomb، اگر من آن را ندارند به طور سیستماتیک و اگر شما عضو شوم
بعد، البته من باید درایو من است. از دست "
در اندیشه او را پیریزی کرده پایین چاقو و چنگال خود را دوباره، و خیط و پیت کردن اضطراب گل رز به
ریز و چروکیده گونه اش.
دلیلی وجود ندارد که چرا شما باید در همه وجود دارد، عزیز من، "همسرش جواب داد: با
فرح که به صورت خودکار تبدیل شده بود.
"من به برخی از کارت را ترک کند در انتهای دیگر خیابان Bellevue، و من رها در
حدود نیمی از سه گذشته و ماندن طولانی به اندازه کافی به فقرا امی احساس می کنید که او نبوده است
slighted. "
او hesitatingly دخترش انداخت. و اگر بعد از ظهر Newland برای ارائه
شاید می تواند شما را از رانندگی با اسبان و مهار حنایی جدید خود را امتحان کنید. "
این یک اصل در خانواده Welland بود که ساعت و روز مردم را باید
خانم Welland به نام "ارائه شده است."
امکان سودایی نیاز به "کشتن زمان" (به خصوص برای کسانی که آیا
برای بی صدا و یا مراقبت از یک نفره نمی شود) دید که او را به عنوان شبح خالی از سکنه بود
بیکار نیکوکار شکار.
یکی دیگر از اصول او بود که والدین باید (حداقل آشکار) هرگز دخالت
با برنامه های خود را از کودکان ازدواج کرده، و مشکل از تنظیم این
احترام به استقلال می با
ضرورت ادعاهای آقای Welland، می تواند فقط با ورزش از غلبه بر
نبوغ که سمت چپ یک ثانیه از وقت خود خانم Welland unprovided.
"البته من با پاپا رانندگی - I'm Newland مطمئن شوید که چیزی برای انجام این کار را پیدا خواهد کرد،" ممکن است
در تن است که به آرامی شوهرش را به یاد از عدم وجود خود را از پاسخ گفت.
این بیماری یک علت زجر مداوم بود به خانم Welland که پسرش در قانون نشان داد به طوری
پیش بینی کمی در برنامه ریزی روز خود را به.
اغلب در حال حاضر، در طول دو هفته است که او در زیر سقف خود را گذرانده بودند، هنگامی که او
نپرسید که چگونه او به معنای به صرف بعد از ظهر خود را، او متناقضی پاسخ داده بود:
"آه، من برای تغییر فکر می کنم من فقط می خواهم آن را ذخیره کنید
به جای هزینه های آن - و یک بار، هنگامی که او و مه بود به یک
دور از تماس بعد از ظهر به تعویق افتاد، او را به داشتن به lain تمام بعد از ظهر اعتراف کرده بود
زیر یک سنگ در ساحل در زیر خانه است.
Newland به نظر می رسد هرگز به پیش، "خانم Welland یک بار جرأت به شکایت به او
دختر. و مه جواب داد: serenely: "نه، اما می بینید مهم نیست، زیرا هنگامی که
هیچ چیز خاصی به خواند یک کتاب وجود دارد. "
"اوه، بله - مثل پدرش"
خانم Welland موافقت کرد، تا اگر اجازه می دهد برای یک چیز عجیب و غریب به ارث برده، و پس از آن
سوال از بیکاری Newland تلویحا کنار گذاشته شد.
با این حال، به عنوان روز برای پذیرش Sillerton با نزدیک شدن ماه مه شروع به نشان دادن
اشتیاق طبیعی برای رفاه خود، و به پیشنهاد یک مسابقه تنیس در 'Chiverses،
یا بادبان، به عنوان یک برش ژولیوس بیوفورت
با استفاده از atoning برای فرار موقت او.
"من با شش خواهد بود، می دانید، گرامی: پاپا درایوهای هرگز بعد از آن -" و
او مطمئن نبودم تا آرچر گفت که او از استخدام اجرا در مورد فکر و
رانندگی در این جزیره به مزرعه پرورش اسب کالسکه اش نگاه.
آنها برای این اسب برای برخی از زمان، و پیشنهاد بود
قابل قبول است که ماه مه، نگاه مادر او را به عنوان اگر می گویند: "او می داند که چگونه به
برنامه ریزی از وقت خود را به عنوان هر یک از ما است. "
ایده پرورش مزرعه و اسب کالسکه در ذهن آرچر رشد کرده بود، در
روز هنگامی که امرسون دعوت Sillerton بود برای اولین بار ذکر شده است، اما او
آن را به خود نگه داشته بود و به عنوان اگر وجود داشت
چیزی مخفی در طرح، و کشف ممکن است اجرای آن جلوگیری می کند.
او بود، با این حال، احتیاط در پیش درگیر یک اوباش با یک جفت
رد و بدل پایدار trotters قدیمی است که هنوز هم می تواند انجام مایل 18 خود را در جاده های سطح و
ساعت در دو، با عجله ترک
میز ناهار، او را در حمل نور پیمود و رفت.
روز عالی بود.
نسیم از شمال پاف کمی از ابر سفید را در سراسر آسمان واقع در انسوی دریا راند،
با دریا روشن و در حال اجرا تحت آن اجرا کنم.
Bellevue خیابان خالی که در آن ساعت بود، و پس از رها کردن، پسربچه پایدار در گوشه
میل خیابان آرچر را رد جاده ساحل قدیمی و سوار سراسر در ایستمن
ساحل.
او احساس هیجان با علت ناشناخته که با آن در نیمه تعطیلات در حال
مدرسه، او با استفاده از شروع به ناشناخته.
با توجه جفت خود را در راه رفتن آسان، او را در رسیدن به پرورش مزرعه، که شمارش
فراتر از سنگ بهشت، قبل از 3:00، به طوری که پس از به دنبال بیش از
اسب (و تلاش او را اگر او به نظر می رسید
امیدوار) او هنوز هم چهار ساعت طلایی به دور از.
به محض این که او از حزب Sillerton را شنیده بود به خودش گفت که
زوجه مارکی منسون قطعا به نیوپورت Blenkers، آمده است، و مادام
Olenska ممکن است دوباره فرصت گذراندن روز را با مادربزرگ خود را.
به هر حال نرخ، سکونت Blenker، احتمالا ترک شود، و او قادر خواهد بود،
بدون بی احتیاطی، برای ارضای حس کنجکاوی مبهم مربوط به آن.
او مطمئن بود که او می خواست برای دیدن دوباره Olenska کنتس نیست، اما از زمانی که او
به او بالاتر خلیج او خواستم از راه نگاه، غیرعقلانی و
indescribably، برای دیدن او
زندگی، و به دنبال جنبش از شکل تصور خود را به عنوان او بود تماشا
یکی از واقعی در خانه در تابستان.
اشتیاق با او بود روز و شب، ولع مصرف پی در پی undefinable، مانند
هوی و هوس ناگهانی یک مرد بیمار برای غذا یا نوشیدنی که یک بار طعم و بلند از آن زمان به بعد فراموش شده.
او نمی تواند فراتر از ولع مصرف، و یا تصویر آنچه در آن ممکن است منجر به، برای او بود
از هر گونه آگاهانه نیست مایل به صحبت به خانم Olenska و یا به صدای او.
او فقط احساس کردند که اگر او می تواند دور چشم انداز را از نقطه ای از زمین به او راه می رفت
و آسمان و دریا از آن محصور شده، بقیه جهان ممکن است به نظر می رسد کمتر
خالی است.
وقتی که او به پرورش مزرعه ای رسید یک نگاه به او نشان داد که اسب چیزی بود که او نیست
می خواستم با این وجود او در زمان به نوبه خود در پشت آن به منظور به اثبات خود را به که او
عجله نیست.
اما ساعت در سه او را تکان داد کمر بیش از trotters و تبدیل به توسط
جاده های منتهی به پورتسموث.
باد و کاهش یافته بود و مه کم نور در افق نشان داد که مه منتظر بود
به سرقت Saconnet به نوبه خود از جزر و مد، اما همه چیز در مورد او را از مزارع و جنگل
ارگنکن در نور طلایی شده است.
او گذشته خاکستری shingled مزرعه خانه ها در باغ ها، فیلد گذشته یونجه و باغ از سوار
بلوط، روستاهای گذشته با steeples های سفید افزایش شدت را به آسمان محو و در
گذشته، پس از قطع به درخواست راه برخی از
مردان در محل کار در مزرعه، او تبدیل به خط بین بانک های بالا از goldenrod و
خاردار.
در پایان از خط بود با روشنایی ضعیف تابیدن آبی از رودخانه به سمت چپ، ایستاده
مقابل انبوه از بلوط و افرای، او را به جست و خیز بلند به پایین خانه با رنگ سفید را دیدم
لایه برداری از clapboards آن.
ایستاده بود در جاده سمت مقابل دروازه در یکی از سوله های باز که در آن جدید
پناهگاه انگلند ادوات کشاورزی و بازدید کنندگان خود "دردسر" خود را "تیم.
آرچر، پریدن پایین، جفت خود را به آلونکها منجر شد، و پس از بستن آنها را به یک پست تبدیل
به سمت خانه.
پچ چمن قبل از آن را به میدان یونجه عود کرده بود، اما به سمت چپ
بیش از حد رشد جعبه باغ پر از dahlias و فرسوده سرخ بوته محاصره شبح مانند
تابستان خانه از داربست کار بودند یکبار
شده است سفید، surmounted توسط کوپید چوبی که تیر و کمان خود را از دست داده بود، اما
ادامه داد: به هدف بی فایده است. آرچر در حالی که در برابر دروازه تکیه داد.
هیچ کس در چشم بود، و صدا از پنجره های باز خانه آمد:
نیوفاندلند grizzled چرت زدن قبل از درب به عنوان بی فایده به نظر می رسید نگهبان به عنوان
کوپید arrowless.
عجیب بود فکر می کنم که این سکوت و پوسیدگی
آشفته Blenkers هنوز آرچر مطمئن بود که او اشتباه نیست.
او برای مدت زمان طولانی ایستاده بود وجود دارد، محتوا را در صحنه را، و به تدریج در حال سقوط
تحت تاثیر طلسم کسل کننده است، اما در طول او خودش را roused به حس عبور
زمان.
باید سهم خود را به او نگاه کنند و سپس راندن؟
او مردد ایستاده بود، مایل به طور ناگهانی به داخل خانه، به طوری که او
ممکن است اتاق که مادام Olenska نشسته شوید. تصویر
برای جلوگیری از راه رفتن خود را تا دم در و زنگ زنگ وجود دارد، اگر، به عنوان او
قرار است، از او دور با بقیه حزب بود، او به راحتی می تواند نام خود را بدهد و
اجازه رفتن به اتاق نشسته به نوشتن یک پیام.
اما به جای آن، او در حدی بود که فراتر از چمن و تبدیل به سوی باغ جعبه.
همانطور که وی در آن وارد شده که از نظر رنگ روشن در فصل تابستان گرفتار
خانه، و در حال حاضر از آن ساخته شده به سایبان صورتی.
سایبان او را مانند یک آهنربا را به خود جلب کرد: او مطمئن بود که به لیزا بود.
او به داخل خانه در تابستان رفت، و نشستن بر روی صندلی زهوار در رفته را برداشت
چیزی که ابریشمی و نگاه در دسته حکاکی شده خود را، که برخی از چوب نادری ساخته شد
که به عطر و بوی معطر است.
آرچر بلند دسته به لب هایش را.
را شنید، خش خش دامن در مقابل جعبه، و بی حرکت نشست، با تکیه بر
سایبان اداره کند با دست در آغوش گرفت، و اجازه دادن به خش خش نزدیکتر بدون
بلند کردن چشمان او.
او همیشه شناخته شده بود که این باید اتفاق می افتد ...
"اوه، آقای آرچر" بانگ زد صدای بلند و جوان، و به دنبال او قبل از او دیدم
کوچکترین و بزرگترین دختران Blenker، بلوند و خشن، در گل الود یکجور پارچه پشت نما که از ان جامههای زنانه و پرده درست میکنند.
خال قرمز در یکی از گونه های او به نظر می رسید، نشان می دهد که آن را به حال فشرده شده
در برابر بالش و نیم بیدار چشمانش به او خیره شد در hospitably اما
confusedly.
"بخشنده - که در آن شما را رها را از؟ من باید صدا را در خواب در
ننو یا تختخوابی که از کرباس یا تور درست شده است. بقیه به نیوپورت رفته است.
آیا شما زنگ "او متناقض نپرسید.
سردرگمی آرچر بیشتر از لیزا بود. "من - ندارد - که شده است، من فقط رفت به.
من تا به حال آمد تا جزیره را در مورد اسب، و من بر روی شانس راند
پیدا کردن خانم Blenker و بازدید کنندگان خود را.
اما خانه خالی به نظر می رسید - پس من نشستم به صبر "است.
خانم Blenker، تکان دادن دود از خواب، او را با افزایش نگاه
علاقه.
"خانه خالی است. مادر نیست، یا کلفت - و یا
کسی جز من. "نگاه او کمرنگ پرسرزنش شد.
"آیا شما نمی دانید که پروفسور و خانم Sillerton، دادن یک باغ حزب
مادر و همه ما این بعد از ظهر؟
این که من نمی تواند به بیش از حد تیره بخت بود، اما من گلو درد، و مادر بود
ترس از خانه درایو این عصر است. آیا شما همیشه هر چیزی می دانم که تا
ناامید کننده است؟
البته، "وی افزود: پر زرق و برق،" من باید نیمی فکر داشته باشند نه به اندازه من می خواهم به شما شناخته می شود
شد آینده. "
عوارض lumbering عشوه در او دیده شد، و آرچر در بر داشت
قدرت شکست: "اما خانم Olenska--تا او را به نیوپورت رفته بیش از حد؟"
خانم Blenker او را با تعجب نگاه کردم.
"مادام Olenska - didn't شما می دانید او می خواهم نامیده شده است؟"
"به نام دور -" "آه، بهترین سایبان من!
من از آن وام که غاز کتی، چرا که آن را همسان روبان خود را، و بی دقتی
چیزی که باید از آن کاهش یافته است. ما Blenkers هستند می خواهم که ... واقعی
Bohemians! "
دوره نقاهت سایبان با دست قدرتمند او آن را مستقر و گلگون خود را به حال تعلیق درآورد
گنبد در بالای سرش. "بله، الن دور نامیده می شد دیروز: او
اجازه می دهد تا الن خود با ما تماس بگیرید، می دانید.
تلگراف از بوستون آمد: او گفت که او ممکن است به مدت دو روز رفته.
من عاشق راه او موهایش را، آیا شما نیست؟ "
خانم Blenker rambled.
آرچر در ادامه به او خیره به عنوان اینکه او شفاف شده بود.
همه او را دیدم سایبان زرق و برق دار که pinkness خود را بالاتر از خنده او قوسی بود
سر.
پس از یک لحظه، او جرأت: "شما اتفاق نمی افتد چرا مادام Olenska رفت
بوستون؟ من امیدوارم که آن را در حساب از خبر بد بود؟ "
دوشیزه Blenker با شکاکی شاد در زمان.
"آه، من باور نمی کنم. او به ما می گویند آنچه در
تلگراف.
من فکر می کنم او نمی خواست کلفت به بدانید.
بنابراین عاشقانه به دنبال او است، نه؟
آیا او شما را به یاد خانم اسکات-Siddons های زمانی که او می خواند "خانم جرالدین
معاشقه '؟ شما او را بشنوند هرگز؟ "
آرچر برخورد عجولانه با تراکم افکار.
آینده همه اش به نظر می رسید به طور ناگهانی به نعوظ قبل از او و عبور کردن آن
پوچی بی پایان آنها چیزی شد که تا کنون او را دیدم به شکل رو به کاهش یک مرد
اتفاق می افتد.
او در مورد او را در باغ های unpruned، خانه خراب نگاه، و بلوط
بیشه که تحت آن غروب جمع آوری شد.
اما در هر حال به نظر می رسید بنابراین دقیقا همان مکانی است که در آن او باید به مادام Olenska را و
او دور بود، و حتی سایبان صورتی شده فرزند او نیست ...
او اخم کرد و مکث کرد.
"شما نمی دانم، گمان می کنم - من باید فردا در بوستون بود.
اگر می توانستم او را - مدیریت
او احساس کرد که خانم Blenker از دست دادن علاقه به او، هر چند لبخند او
داشت. "اوه، البته، دوست داشتنی از شما!
او ماندن در کاخ پارکر؛ سهمگینی وجود دارد باید آن را در این آب و هوا "است.
پس از آن آرچر بود، اما از اظهارات آنها رد و بدل متناوب آگاه است.
او تنها می تواند از عجز خود را محکم و مقاوم در برابر است که او باید در انتظار به یاد داشته باشید
بازگشت به خانواده و چای بالا با آنها را قبل از او به سمت خانه رانندگی کرد.
در طول، با میزبان خود را هنوز هم در کنار او، او را از محدوده های چوبی گذشت
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده، unfastened اسب کرد و رفت.
در نوبه خود از خط او را دیدم به خانم Blenker در دروازه ایستاده و تکان دادن صورتی
سایبان.
>