Tip:
Highlight text to annotate it
X
جلد سوم
فصل من
بازتاب بسیار کمی آرام شد به اندازه کافی برای برآوردن اما به ماهیت او
بی قراری در شنیدن این خبر از فرانک چرچیل.
او به زودی متقاعد شده بود که آن را برای خودش نبود او در همه نگران احساس بود
خجالت زده یا آن را برای او بود.
دلبستگی خود را واقعا به چیزی صرف فروکش تفکر ارزش نیست
از -- اما اگر او ، که بدون شک شده بود همیشه خیلی بیشتر در عشق از این دو ،
شد بازگشت با همان گرمی
از احساسات است که او گرفته شده بود ، این امر می تواند بسیار ناراحت کننده است.
اگر جدایی از دو ماه باید به او سرد شده ، خطرات وجود دارد و
شر پیش از او : -- احتیاط برای او و برای خودش خواهد بود ضروری است.
او معنی نیست که عواطف خود او گرفتار شده دوباره ، و این امر می تواند وقت
در او را به اجتناب از هر گونه تشویق او. او خواست او ممکن است بتوانند که او را نگه دارید
از اعلام مطلق.
این امر می تواند بسیار دردناک یک نتیجه گیری از آشنایی حال حاضر خود را! و در عین حال ، او
و نه می تواند چیزی تعیین کننده و نه پیش بینی.
او احساس می کرد که اگر بهار نمی عبور بدون آوردن بحران ، رویداد ،
چیزی برای تغییر تشکیل شده است حضور او و دولت آرام.
بسیار طولانی بود ، گرچه تا حدی طولانی تر از آقای وستون به حال پیش بینی ، قبل از او
قدرت تشکیل برخی از نظر احساسات فرانک چرچیل.
خانواده Enscombe در شهر نمی شد کاملا تا به زودی به عنوان تصور شده بود ، اما او در
هایبوری بسیار به زودی پس از آن.
او برای چند ساعت سوار ، او هنوز نمی توانست انجام کارهای بیشتر ، اما او از آمد
Randalls بلافاصله به هارتفیلد ، او می تواند تمام سریع او ورزش
مشاهده ، و به سرعت او را تحت تاثیر قرار تعیین و چگونه باید عمل او.
آنها با دوستی بیشترین ملاقات کرد. می تواند وجود دارد بدون شک بزرگ خود را
لذت دیدن او.
اما او تا به حال شک ، تقریبا فوری به مراقبت از خود را برای او به عنوان او انجام داده بودند ، از او
احساس همان حساسیت به لمس در همان درجه است.
او به خوبی تماشا.
این یک چیز روشن بود کمتر در عشق نسبت به او شده بود ، شد.
غیاب ، با این اعتقاد که احتمالا از بی تفاوتی او ، این تولید به حال و بسیار
اثر طبیعی و بسیار مطلوب.
او روحیه بالا بود ، به عنوان آماده به صحبت کردن و خنده به عنوان افراد ، و به نظر می رسید بسیار خوشحال
بازدید سابق خود صحبت می کنند ، و به داستان های قدیمی را عود و او بدون تحریک نشده بود.
در آرامش او بود که او خواندن تفاوت نسبی خود است.
او بود آرام ، روح خود را آشکارا fluttered شد ، بی قراری در مورد وجود دارد
او.
سرزنده بود ، آن را نشاط که خود را راضی نیست به نظر می رسید ، اما آنچه
به باور او را در مورد این موضوع تصمیم گرفت ، بود او ماندن تنها یک چهارم از یک ساعت و
hurrying دور برای برقراری تماس های دیگر در هایبوری.
او گروهی از آشنایی قدیمی در خیابان دیده بود او به تصویب رساند -- او نداشته
متوقف شود ، او را متوقف خواهد کرد برای بیش از یک کلمه -- اما او تا به حال غرور به فکر می کنم آنها
نا امید خواهد شد اگر او تماس نمی گیرم ،
و تا آنجا که او آرزو به ماندن طولانی در هارتفیلد ، او باید عجله. "
او بدون شک به عنوان به که خود را کمتر در عشق بود -- اما نه ارواح آشفته او ، و نه
hurrying او دور ، مانند یک درمان کامل به نظر می رسید و او و نه تمایل به فکر می کنم
این طرح ضمنی ترس از او قدرت بازگشت ،
و حل و فصل با احتیاط از اعتماد نیست خود را با طولانی خود را.
این سفر تنها از فرانک چرچیل در این دوره از ده روز بود.
او اغلب امیدوار بود ، قصد آمده -- اما همیشه پیشگیری است.
عمه او نمی تواند تحمل او را ترک کند.
چنین به حساب خودش در رندال بود.
اگر او کاملا صادق است ، اگر او واقعا سعی کردم به می آیند ، آن استنباط نمود که
حذف خانم چرچیل را به لندن به حال از هیچ سرویس به بخش عمدی یا عصبی بوده است
اختلال او.
که او واقعا بیمار بسیار خاص بود ، او خود را از آن متقاعد اعلام کرده بود ، در
Randalls.
اگرچه فانتزی بسیار ممکن است ، او نمی تواند شک ، هنگامی که او نگاه به عقب ، که او در
یک دولت ضعیف بهداشت نسبت به او نیمی از یک سال پیش بوده است.
او اعتقاد نداشت آن را از هر چیزی است که مراقبت و دارو ممکن است ادامه
حذف و یا حداقل ، که او ممکن است سال های بسیاری از وجود پیش از او را ندارد ، اما او
می تواند در تمام خود ، غالب
شک و تردید پدر ، به گفتن نیست که شکایت خود را صرفا خیالی بودند ، یا این که او را به عنوان
قوی مثل همیشه. به زودی ظاهر شد که لندن نبود
محل برای او.
او می تواند سر و صدای آن را تحمل نمی کنند. اعصاب او تحت تحریک مداوم
و رنج و پایان ده روز ، نامه برادر زاده خود را به Randalls
ابلاغ تغییر طرح.
آنها برای حذف فوری به ریچموند.
خانم چرچیل به مهارت پزشکی شخص برجسته وجود دارد شده است توصیه می شود ،
بود و در غیر این صورت علاقه داشتن به هم برای مکان.
خانه آماده مبله در یک نقطه مورد علاقه ، مشغول شد و بسیار بهره مند از انتظار می رود
را تغییر دهید.
اما شنیده ام که فرانک در بالاترین ارواح این ترتیب نوشت ، و به نظر می رسید
به طور کامل به قدردانی از نعمت داشتن دو ماه قبل از او را چنین نزدیک
محله به بسیاری از دوستان عزیز -- برای خانه برای ماه های مه و ژوئن گرفته بود.
او که در حال حاضر او با بیشترین اعتماد به نفس که اغلب با نوشت گفته شد
آنها تقریبا به اغلب به عنوان او حتی می تواند آرزو.
اما دیدم که چگونه آقای وستون درک این چشم انداز شادی.
او بود او را با توجه به به عنوان منبع از همه شادی آنها ارائه شده است.
او امیدوار است که اینطوری نبود.
دو ماه باید آن را به اثبات به ارمغان بیاورد. شادی و خرسندی خودش آقای وستون
مسلم. او بسیار خوشحال شد.
این شرایط است که او می تواند برای آرزو بود.
در حال حاضر ، این امر می تواند واقعا داشتن فرانک در محله خود است.
چه نه مایل به یک مرد جوان بودند -- سوار شدن ساعت.
او همیشه آینده بیش از.
تفاوت در آن احترام ریچموند و لندن بود به اندازه کافی به تمام
تفاوت دیدن او همیشه و دیدن او هرگز.
شانزده مایل -- نه ، هجده -- باید آن را هجده کامل به منچستر خیابان -- یک
مانع جدی. او تا کنون قادر به گرفتن و دور ، روز
خواهد بود در آینده و بازگشت به سر برد.
هیچ آرامش را در داشتن او را در لندن بود ، او نیز ممکن است در Enscombe باشد ؛
اما ریچموند از راه دور برای مقاربت آسان بود.
بهتر از نزدیکتر!
توپ در -- یک چیز خوب بود بلافاصله توسط این حذف ، به یک یقین آورده
تاج.
شده بود ، فراموش قبل ، اما به زودی اذعان شده بود ، بیهوده به تلاش
برای رفع یک روز.
در حال حاضر ، با این حال ، آن را مطلقا به هر آماده سازی از سر گرفته شد ، و بسیار
به زودی پس از Churchills ریچموند ، چند خط از فرانک ، برداشته است و برای گفتن
که عمه خود احساس بسیار بهتری برای
تغییر ، و او تا به حال بدون شک قادر بودن به آنها را برای بیست و چهار
ساعت در هر زمان داده شده ، ناشی از آنها را به عنوان اوایل یک روز که ممکن است نام.
توپ آقای وستون بود به یک چیز واقعی است.
معدود - morrows بین جوانان هایبوری و شادی ایستادند.
آقای Woodhouse بود استعفا داد. زمان از سال روشن شر به او.
ممکن است بهتر از هر چیز نسبت به ماه فوریه بود.
خانم بیتس را به گذراندن شب در هارتفیلد مشغول بود ، جیمز به حال متوجه علت است ، و او
sanguinely امید که نه عزیز کمی هنری و نه کمی جان عزیز ، به هر
چیزی که موضوع را با آنها ، در حالی که عزیز اما رفته بودند.
>
جلد سوم
فصل دوم
هیچ بدبختی رخ داده است ، دوباره به جلوگیری از توپ.
این روز نزدیک ، روز فرا رسیده است و بعد از صبح از برخی از تماشای اضطراب ،
فرانک چرچیل ، در همه یقین از خود خود ، رسید Randalls قبل
شام ، و هر چیز در امن بود.
جلسه دوم وجود دارد اما بین او و اما بوده است.
اتاق در قسمت تاج سر بود آن را شاهد -- اما این امر می تواند بهتر از معمول
در جلسه ای در جمعیت.
آقای وستون بسیار جدی در entreaties خود را برای ورود او به محض بوده است
ممکن است پس از خود ، برای هدف گرفتن نظر او به عنوان
اختصاصی و راحتی اتاق قبل از
هر شخص دیگر آمد ، که او می تواند او را رد نمی کند ، و باید در نتیجه برخی از صرف
فاصله آرام در شرکت مرد جوان.
او برای انتقال هریت ، و آنها به تاج و تخت در زمان مناسب راند ، Randalls
حزب فقط به اندازه کافی قبل از آنها.
فرانک چرچیل به نظر می رسید در دیده بان شده اند و هر چند او چیز زیادی نمی گویند ، خود را
چشم اعلام کرد که منظور او را به یک شب لذت بخش است.
همه آنها راه می رفت در مورد با هم ، برای دیدن که همه چیز آنطور که باید باشد ، و در درون
چند دقیقه محتویات یکی دیگر از کالسکه ملحق شدند که اما نمی توانست
شنیدن صدای در ابتدا ، بدون تعجب بزرگ.
"! نامعقول اوایل" او رفتن به روی تعجب فریاد زدن ، اما او در حال حاضر در بر داشت که آن را
خانواده ای از دوستان قدیمی ، که رسیدند ، مثل خودش بود ، توسط میل خاص ،
برای کمک به قضاوت آقای وستون ، و آنها
بسیار نزدیک توسط یکی دیگر از حمل از پسرعموهای ، که entreated شده بود پیگیری شدند
آمده با همان حرارت تشخیص اولیه ، در همین ماموریت ، که آن را
به نظر می رسید که اگر نیمی از شرکت به زودی ممکن است
با هم برای هدف از بازرسی مقدماتی جمع آوری می شود.
اما درک است که طعم خود را نه تنها طعم و مزه که در آن آقای وستون وابسته
و احساس ، که مورد علاقه و صمیمی از یک مرد که به حال بسیاری از intimates تا
و معتمدین ، تمایز بسیار برای اولین بار در مقیاس از غرور نیست.
او دوست منش باز خود ، اما کمی کمتر از خوش قلبی باز را ساخته اند
او یک شخصیت بالاتر.-- نیکخواهی عمومی ، اما به طور کلی نه دوستی ،
ساخته شده یک مرد آنچه که او باید باشد.-- او می تواند چنین جاکش.
کل حزب راه می رفت و نگاه کرد ، و دوباره مورد ستایش قرار داد و پس از آن ، از داشتن چیزی
دیگری برای انجام دهید ، تشکیل نوعی از نیمه دایره به دور آتش ، در مختلف خود را رعایت
حالت ، تا دیگر موضوعات شروع شده است ، شدند.
که ، هر چند ممکن ، یک آتش سوزی در شب هنوز هم بسیار لذت بخش است.
اما در بر داشت که این گسل آقای وستون که تعدادی از نمایندگان مستراح
هنوز بزرگتر بود نیست.
آنها در درب خانم بیتس متوقف شده بود ، به استفاده از کالسکه خود را ارائه ، اما
خاله و خواهرزاده بودند به Eltons آورده شده است.
فرانک ایستاده توسط او بود ، اما به طور پیوسته نیست ؛ بی قراری وجود دارد ، که
ذهن نه در سهولت shewed.
او را به دنبال او در مورد رفتن به درب بود ، او صدای تماشای شد
واگن دیگر ، -- بی تاب برای شروع ، و یا ترس که همیشه در نزدیکی او.
خانم التون صحبت می شد.
"من فکر می کنم او در اینجا باید به زودی ، گفت :" او. "من یک کنجکاوی زیادی برای دیدن خانم
التون ، من از او چیزهای زیادی شنیده ام. این نمی تواند طولانی ، من فکر می کنم ، قبل از او
می آید. "
کالسکه شنیده می شد. او در حال حرکت بود بلافاصله ، اما آینده
برگشت ، گفت : "من فراموش کردن است که من آشنا نیست
با او.
من یا آقای التون خانم ندیده است. من هیچ کسب و کار خودم را به جلو است. "
آقای و خانم التون ظاهر شد و همه با لبخند و proprieties به تصویب رساند.
اما خانم بیتس و دوشیزه فرفکس! "آقای وستون گفت ، به دنبال در مورد.
"ما فکر کردیم که شما به آنها را." اشتباه اندک بوده است.
کالسکه برای آنها فرستاده شده بود در حال حاضر.
اما مدت زمان طولانی تر به نظر اولین فرانک خانم التون ممکن است ، چگونه او
تحت تاثیر ظرافت مورد مطالعه از لباس او و لبخند او را از graciousness.
او بلافاصله واجد شرایط خود را به شکل افکار ، با دادن او بسیار مناسب
توجه ، پس از معرفی به حال منتقل می شود.
در چند دقیقه کالسکه بازگشت.-- کسی صحبت از باران.-- «من خواهد شد که
چتر وجود دارد ، آقا ، گفت : "فرانک به پدرش :" خانم بیتس نمی باید
فراموش شده است : "و به دور او رفت.
آقای وستون زیر بود ، اما خانم التون او را بازداشت کردند ، او را با نظر او خشنود و راضی کردن
پسر او ، و غیره سریع او آغاز شد ، که مرد جوان خود را ، هر چند به هیچ
به معنی در حال حرکت به آرامی ، به سختی می تواند شنوایی باشد.
"یک مرد جوان بسیار زیبا در واقع ، آقای وستون.
شما می دانید من صادقانه به شما گفت من باید نظر خودم را تشکیل و من خوشحال هستم که می گویند که
من بسیار با او خوشحال است.-- شما ممکن است مرا باور.
من تعریف هرگز.
من فکر می کنم او یک مرد جوان بسیار خوش تیپ و رفتار او دقیقا همان چیزی من دوست دارم و
تایید -- تا واقعا آقایی ، بدون دست کم بینی و یا puppyism.
شما باید بدانید که من دوست نداشتن قریب به اتفاق به توله سگ -- کاملا وحشت از آنها.
آنها در گرو افرا هرگز تحمل شدند.
نه آقای شیر دادن و نه من تا به حال تا کنون هر صبر با آنها و با استفاده از گاهی
برای گفتن چیزهای بسیار برش! Selina ، که تقریبا به یک اشکال خفیف است ، با مته سوراخ
با آنها بسیار بهتر است. "
در حالی که او از پسرش سخن گفت ، توجه آقای وستون زنجیر بود ، اما زمانی که وی به
افرا گراو ، او می تواند در بحر تفکر غوطهور شدن که خانمها فقط ورود به حضور وجود دارد
و با لبخند خوشحال دور باید عجله.
خانم التون تبدیل به خانم وستون. "من هیچ تردیدی نداشته باشید از آن کالسکه ما
با خانم بیتس و جین.
درشکه چی ها و اسب های ما هستند تا بسیار سریع -- من معتقدم که ما رانندگی سریعتر
از هر بدن.-- چه لذت بردن از آن است برای ارسال کالسکه فرد را برای یک دوست --
درک شما خیلی مهربان به عنوان ارائه ،
اما دیگر زمان آن خواهد شد کاملا غیر ضروری.
شما ممکن است بسیار مطمئن من همیشه باید مراقبت از آنها است. "
خانم بیتس و دوشیزه فرفکس ، همراه دو آقایان ، به داخل اتاق راه می رفت ؛
و التون خانم به نظر می رسید آن را به عنوان بسیار وظیفه خود فکر می کنم همان طور که خانم وستون به آنها را دریافت.
حرکات و اشارات و حرکات او ممکن است توسط هر یک که در مثل نگاه درک
اما ، اما کلمات او ، کلمات هر بدن ، به زودی تحت جریان پی در پی از دست داده بودند
خانم بیتس ، که در صحبت کردن در آمد ، و به حال
تحت دقیقه بسیاری از سخنرانی خود به پایان رسید بعد از او در حال وارد شدن به دایره را در بستری
آتش است. با درب باز کرد او شنیده می شد ،
بسیار از شما ملزم -- هیچ بارش باران در همه.
چیزی برای مشخص وجود ندارد. من برای خودم اهمیتی نمی دهند.
کاملا ضخیم کفش. و جین اعلام کرد -- خوب -- (او به محض
در داخل درب بود) خوب!
درخشان در واقع -- این ستودنی است -- خوبی ساختگی ، بر من
کلمه است. هیچ چیز مایل.
نمی توانست آن را تصور.-- تا به خوبی روشن -- جین ، جین ، نگاه -- آیا شما
همیشه هر چیزی را ببینید؟ آه! آقای وستون ، شما واقعا باید به حال داشته باشند
چراغ علاءالدین.
خوب استوکس خانم که اتاق خود را نمی دانند.
من او را دیدم که من در آمد ، او در ورودی ایستاده بود.
'اوه! استوکس خانم ، 'گفت : من -- اما من تا به حال نه زمان".
او در حال حاضر توسط خانم وستون ملاقات.-- "بسیار خوب ، من از شما تشکر می کنم ، چیه خانوم.
من امیدوارم که شما بسیار خوب است.
بسیار خوشحالم که آن را بشنود. پس ترس شما ممکن است سردرد --
از دیدن شما به توسط عبور بنابراین اغلب ، و دانستن چه حد مشکل شما باید.
بسیار خوشحال آن را بشنوند واقع است.
آه! التون خانم عزیز ، بنابراین برای حمل به شما موظف -- هم عالی.
جین و من کاملا آماده. نگه داشتن اسب یک لحظه نیست.
راحت ترین کالسکه.--! و من مطمئن هستم به لطف ما به خاطر شما ، خانم
وستون ، در آن نمره است.
خانم التون ترین مهربانی فرستاده بود جین توجه داشته باشید ، و یا ما باید شده اند.-- اما دو جمله
ارائه می دهد در یک روز -- همسایگان از جمله هرگز.
من به مادرم گفت ، "پس از کلمه من چیه خانوم --.'
با تشکر از شما ، مادر من است که قابل ملاحظه است. رفته به آقای Woodhouse.
من ساخته شده شال خود را به او -- برای شب گرم -- جدید شال های بزرگ خود را -- خانم
عروسی حاضر دیکسون است.-- خیلی مهربان او را به مادرم فکر می کنم!
خریداری Weymouth ، شما می دانید -- MR. انتخاب دیکسون.
سه نفر دیگر ، جین می گوید که آنها در مورد برخی هم تردید وجود دارد.
سرهنگ کمپبل و نه ترجیح زیتون.
عزیزم جین ، آیا مطمئن هستید که شما پای خود را خیس نمی -- اما یک قطره یا دو بود ، اما من
بنابراین ترس : -- اما آقای فرانک چرچیل بود تا بی نهایت -- و یک تشک به مرحله وجود دارد
بر -- من باید شدید خود را فراموش کرده ام هرگز
ادب.-- آه! آقای فرانک چرچیل ، من باید به شما عینک مادر من بگویید
هرگز در گسل از سال شده است و پرچ آمد هرگز دوباره.
مادر من اغلب خوب طبیعت صحبت میکند.
آیا او نیست ، جین -- آیا ما نمی اغلب صحبت از آقای فرانک چرچیل -- آه! اینجا را از دست
Woodhouse.-- عزیز خانم Woodhouse ، چگونه می توانم شما انجام -- خوب من از شما متشکرم ، خوبی.
این دیدار کاملا در زمین پری -- چنین تحولی -- باید تعریف نیست ، من
می دانم (eyeing اما بیشتر complacently) -- که می شود بی ادب -- اما پس از کلمه من ، خانم
Woodhouse ، شما نگاه -- چگونه دوست دارید
مو جین -- شما یک قاضی.-- او خودش است.
کاملا شگفت انگیز به او موهایش را -- آرایشگر از لندن من فکر می کنم می تواند.-- آه!
دکتر هیوز من اعلام می کنم -- و خانم هیوز.
باید بروید و صحبت با دکتر و خانم هیوز برای یک لحظه.-- چگونه شما؟
چگونه می توانم به شما -- بسیار خوب ، من از شما تشکر می کنم. این است لذت بخش است ، آن را نمی -- از کجا "
جناب آقای ریچارد -- آه! او وجود دارد.
مزاحم او نیست. بهتر به کار صحبت کردن را به جوانان
بانوان.
چگونه شما انجام دهد ، آقای ریچارد -- من به شما شاهد روز دیگر شما را از طریق این شهر سوار --
Otway خانم ، من اعتراض -- و خوب آقای Otway و دوشیزه Otway و کارولین دوشیزه.-- چنین
میزبان از دوستان -- و آقای جورج و آقای آرتور -- چگونه شما انجام دهد؟
چگونه می توانم از همه شما -- بسیار خوب ، من بسیار از شما سپاسگزارم.
هرگز بهتر از.-- آیا من نمی شنیدن یکی دیگر از کالسکه -- چه کسی می تواند این -- به احتمال بسیار زیاد
Coles شایسته.-- پس از سخن من این است که جذاب به ایستادن در مورد در میان چنین
دوستان!
و آتش شریف -- من کاملا بوداده. بدون قهوه ، شما تشکر می کنم ، برای من -- را هرگز
قهوه.-- کمی چای اگر شما لطفا ، آقا ، و خداحافظ -- هیچ عجله -- آه! در اینجا به آن می آید.
همه چیز خیلی خوب است! "
فرانک چرچیل بازگشت به ایستگاه خود را با اما و به محض خانم بیتس آرام ،
او خودش لزوما overhearing گفتمان التون خانم و دوشیزه
فرفکس ، که راه کمی پشت سر او ایستاده بودند.-- او اندیشمندانه بود.
آیا او overhearing بیش از حد ، او نمی تواند تعیین.
پس از تعریف خوب بسیاری به جین در لباس و نگاه خود را ، تعریف بسیار
بی سر و صدا و به درستی شکل گرفته ، خانم التون آشکارا مایل بود که به قدردانی
خودش -- و آن بود ، "چگونه دوست دارید من
لباس شب -- چگونه پیرایش من دوست دارید -- چگونه رایت انجام می شود موی من "-- با دیگر بسیاری از
سوالات نسبی ، همه با ادب بیمار پاسخ داده است.
سپس خانم التون گفت ، "هیچ کس نمی تواند فکر می کنم کمتر از لباس به طور کلی از من -- ولی
بر اساس چنین به مناسبت عنوان این ، هنگامی که چشم هر بدن بسیار بر من ، و در
تعریف به Westons -- که من هیچ
شک دادن این توپ عمدتا به من افتخار انجام -- من نمی مایل به پایین تر از
دیگران است.
و من مروارید بسیار کمی در اتاق به جز من.-- بنابراین فرانک چرچیل است
رقصنده سرمایه ، من درک می کنم.-- خواهیم دید اگر سبک ما کت و شلوار.-- جریمه مرد جوان
قطعا فرانک چرچیل.
من او را دوست دارم خیلی خوب است. "
اما در این لحظه فرانک شروع به صحبت کردن در چنان نیرومند است که می تواند اما نه تصور
او تمجید خود شنید بود و نمی خواست به شنیدن بیشتر -- و صدای
بانوان شدند در حالی که غرق ، تا
یکی دیگر از تعلیق آورده دوباره زنگ خانم التون مجزا جلو.-- آقای التون
به تازگی به آنان پیوستند ، و همسرش بود exclaiming ،
"آه! شما به ما در گذشته ، شما ، در انزوا ما -- من این لحظه بود
گفتن جین ، من فکر کردم شما می توانید شروع به بشارت ما بی تاب است. "
"جین"! -- تکرار فرانک چرچیل ، با نگاه از تعجب و نارضایتی.-- "است که
آسان -- اما خانم فرفکس آن را رد نمی کند ، گمان می کنم ".
: : "چگونه دوست دارید خانم التون؟" اما در نجوا گفت.
"نه در همه." "شما ناسپاس بوده است."
"ناسپاس -- به نظر شما چه معنی است؟"
سپس در حال تغییر از اخم به لبخند -- "نه ، به من بگو -- من نمی خواهم بدانید که چه چیزی
شما معنی.-- پدر من کجاست؟ -- وقتی ما به آغاز رقص "؟
اما به سختی می تواند او را درک ، او در طنز عجیب و غریب به نظر می رسید.
او راه می رفت برای پیدا کردن پدرش ، اما به سرعت دوباره با هر دو آقا و خانم
وستون.
او با آنها در یک سرگشتگی کوچک ، که باید قبل از اما گذاشته ملاقات کرد.
این فقط به خانم وستون اتفاق افتاده که خانم التون باید خواسته می شود برای شروع توپ ؛
که او را از آن انتظار می رود که با تمام خواسته های خود را از دادن اما که مداخله
تمایز.-- اما شنیده حقیقت غم انگیز با شکیبایی است.
و آنچه ما به انجام یک شریک مناسب برای او؟ "آقای وستون گفت.
"او خواهد شد فکر می کنم فرانک باید او را بپرسید."
فرانک تبدیل فورا اما ، به وعده سابق او ادعا ؛ و به خود افتخار
درگیر مرد ، که پدر خود را نگاه بسیار کامل خود را در طرفداری از -- و آن
به نظر می رسد که خانم وستون او مایل
رقص با التون خانم خود ، و کسب و کار خود را برای کمک به او را متقاعد
به آن ، که خیلی زود انجام شد.-- آقای وستون و خانم التون رهبری راه ، آقای
فرانک چرچیل و دوشیزه Woodhouse به دنبال.
اما باید تسلیم برای ایستادن دوم به خانم التون ، اگر چه او همیشه در نظر گرفته بود
به عنوان peculiarly توپ برای او.
این تقریبا به اندازه کافی به او را از ازدواج فکر می کنم.
خانم التون به حال بدون شک این مزیت ، در این زمان ، در بطالت به طور کامل
احساس خشنودی و برای هر چند او با فرانک چرچیل آغاز خواهد شد در نظر گرفته شده بود ، او نمی توانست
توسط تغییر از دست بدهند.
آقای وستون ممکن است پسرش برتر.-- با وجود این RUB کمی ، با این حال ، اما
لبخند بر لب با لذت ، خوشحال به طول محترم از مجموعه آن را به عنوان
تشکیل ، و احساس که او تا به حال بسیاری از
ساعت پس از جشن غیر معمول پیش از او.-- او بیشتر توسط آقای نایتلی آشفته نیست
رقص بیش از هر چیز دیگری.-- او وجود دارد ، در میان standers ، جایی که او باید
نه ، او باید به رقص ، -- و نه
classing خود را با شوهر ، و پدران و بی صدا ، بازیکنان ، که بودند
تظاهر به احساس علاقه به رقص تا لاستیک های خود ساخته شد ، -- تا جوان
به او نگاه -- او نمی توانست ظاهر
به مزیت بیشتری شاید به هر جا ، از جایی که او خود قرار داده بود.
قد بلند او ، محکم ، شکل ، درست در میان فرم های حجیم و دولا شدن شانه ها از
مردان سالخورده بود مانند اما احساس می باید چشم هر بدن در قرعه کشی و مگر او
شریک زندگی خود ، یکی در میان وجود ندارد
ردیف کامل از مردان جوان که می تواند در مقایسه با او.-- او نقل مکان کرد و چند قدم
نزدیکتر ، و آن چند مرحله به اندازه کافی در اقامنشانه شیوه ای ثابت بودند ، با
چه فضل طبیعی ، او باید رقصید ،
او اما مشکل.-- هر گاه او لحظه چشم خود ، او را مجبور به
لبخند ، اما به طور کلی او به دنبال قبر.
او خواست او می تواند سالن رقص را بهتر عشق ، و می تواند مانند فرانک چرچیل بهتر.-- او
به نظر می رسید اغلب او را مشاهده است.
او باید خودش تملق گفتن نیست که او از رقص او ، اما اگر او بودند
انتقاد از رفتار او ، او احساس نمی ترسند.
هیچ چیز مانند لاس زنی بین او و شریک زندگی او وجود دارد.
آنها بیشتر شبیه به دوستان شاد ، آسان به نظر می رسید ، نسبت به دوستداران.
که فرانک چرچیل فکر کمتر از او نسبت به او انجام داده بودند ، بی چون و چرا بود.
توپ اقدام خوش. اضطراب مراقبت ، توجه های پی در پی
خانم وستون ، نه پرتاب دور است.
هر بدن خوشحال به نظر می رسید ، و ستایش از یک توپ لذت ، که به ندرت
اعطا تا پس از یک توپ متوقف می شود ، بارها و بارها در بسیار داده شد
از وجود این آغاز است.
بسیار مهم است ، رویدادهای بسیار قابل ثبت ، آن را بهره وری از چنین بود
جلسات معمولا.
شد وجود دارد ، با این حال ، که اما فکر چیزی از.-- دو رقص گذشته قبل از
شام آغاز شد و هریت تا به حال هیچ شریک -- تنها بانوی جوان نشسته
پایین ، -- و به همین ترتیب برابر تا کنون شده است
تعداد رقصندگان ، که چگونه می تواند وجود داشته باشد هر یکی رها تعجب بود -- اما
اما تعجب کاهش به زودی پس از آن ، دیدن آقای التون sauntering مورد.
او هریت بپرسید رقص اگر آن را ممکن است برای اجتناب شود : او مطمئن بود
او -- و او انتظار داشتم که او را هر لحظه به فرار به داخل اتاق کارت.
فرار ، با این حال ، طرح خود نیست.
او به بخشی از اتاق که در آن جانشین ها توسط جمع آوری شد آمد ، صحبت کرد به برخی از
و در مورد در مقابل آنها راه می رفت ، تا اگر به نشان آزادی خود را ، و وضوح خود را از
حفظ آن است.
او گاهی اوقات به طور مستقیم قبل از اینکه خانم اسمیت ، یا صحبت کردن با کسانی که حذف نمی
به او نزدیک بودند.-- اما آن را دیدم.
او هنوز رتبهدهی نشده است رقص او کار خود را از پایین ، و به حال
در نتیجه اوقات فراغت را به نگاه به اطراف ، و او با تنها چرخش سر خود را کمی آن را دیدم
تمام.
هنگامی که او در نیمه راه تا مجموعه ، کل گروه دقیقا پشت سر او بودند ، و او
که دیگر اجازه می دهد چشمان خود را به تماشا ، اما آقای التون بود بسیار نزدیک است ، که او شنیده
هر هجا از یک گفتگو است که فقط
سپس محل را بین او و خانم وستون صورت گرفت و او درک کرد که همسرش ،
که ایستاده بود بلافاصله بالاتر از او ، نه تنها گوش دادن بود ، اما حتی
او را تشویق شده توسط نگاهها قابل توجه.--
مهربان ، ملایم خانم وستون ، صندلی خود را ترک کرده بودند تا به او ملحق و می گویند : "آیا نمی
رقص ، آقای التون؟ "که پاسخ بی درنگ او بود ، گفت :" اغلب به آسانی ، خانم وستون ، اگر
شما با من می رقصند. "
"-- آه! -- من به شما یک شریک بهتری نسبت به خودم.
من هیچ رقاص هستم. "
"اگر خانم گیلبرت مایل به رقص ، گفت :" او ، "من باید خوشوقتی بسیار است ، من مطمئن هستم --
، هر چند که شروع به احساس خودم و نه قدیمی ازدواج مرد ، و رقص من
روز بیش از آن را به من بسیار بزرگ
لذت بردن در هر زمان برای ایستادن با یک دوست قدیمی مانند گیلبرت خانم. "
"خانم گیلبرت به این معنا را به رقص ، اما وجود دارد یک بانوی جوان رها که من
باید بسیار خوشحالم برای دیدن رقص -- خانم اسمیت "
"خانم اسمیت -- آه -- من تا به حال مشاهده نشد.-- شما بسیار مهربان -- و اگر من نبودند
قدیمی ازدواج مرد.-- اما چند روز رقص من ، خانم وستون هستند.
شما ببخشید.
هر چیز دیگری باید خوشحال به انجام ، در فرمان خود را -- اما روز رقص من
هستند. "
خانم وستون گفت نه بیشتر ، و اما می تواند با آنچه تعجب تصور و
ریاضت او باید به صندلی خود بازگشت.
این آقای التون بود! مهربان ، مهربان ، مهربان آقای التون.-- او دور نگاه
لحظه ، او آقای نایتلی در فاصله کمی پیوسته بودند ، و خود را تنظیم
برای گفتگو حل و فصل شده ، در حالی که لبخند از سرور و نشاط بالا گذشت بین او و همسرش است.
او نمی خواهد دوباره نگاه کنید. قلب او در تب و تاب بودن ، و او می ترسید او
صورت ممکن است به عنوان گرم است.
در لحظه ای دیگر دید شادتر او را گرفتار -- MR. هریت نایتلی منجر به
مجموعه -- هرگز او ، بیشتر متعجب شده ، به ندرت بیشتر خوشحال ، از آن
فوری.
او تمام لذت و قدردانی شد ، هر دو برای هریت و خودش ، و مدت زمان طولانی تر می شود
تشکر از او و هر چند بیش از حد دور را برای سخنرانی ، تشویق کردن او زیاد است ، گفت : به محض
او می تواند چشم خود را دوباره گرفتن.
رقص او ثابت می شود فقط به آنچه او آن را معتقد بودند ، بسیار خوب و هریت
که تقریبا بیش از حد خوش شانس به نظر می رسید ، اگر آن را برای دولت بی رحمانه از چیزهایی بوده است
قبل از آن ، و برای لذت بردن بسیار کامل
و خیلی حس بالایی از تمایز است که ویژگی های شاد خود را اعلام کرد.
بود نه پرتاب دور است در او ، او را محدود بالاتر از همیشه ، قسمت های پایین تر پرواز
میانه ، و در یک دوره مستمر از لبخند بود.
آقای التون به کارت اتاق عقب نشینی کرده بود ، به دنبال (اما قابل اعتماد است) بسیار احمقانه است.
او فکر نمی کنم او کاملا به عنوان همسر خود سخت ، هر چند در حال رشد بسیار شبیه او ؛ --
او صحبت کرد برخی از احساسات خود ، با رعایت با صدای رسا به شریک زندگی خود را ،
"نایتلی از روی ترحم روی فقیر کمی خانم اسمیت گرفته -- بسیار خوش مزاج ، من اعلام می کنم."
شام اعلام شد.
این حرکت آغاز شد و خانم بیتس ممکن است از آن لحظه ، شنیده بدون
وقفه ، تا او که در جدول نشسته و گرفتن تا قاشق خود را.
"جین ، جین ، عزیز جین من ، که در آن شما -- در اینجا گردنپوش شماست.
خانم وستون مستلزم به شما در گردنپوش خود را قرار دهید.
او می گوید ترس وجود خواهد داشت پیش نویس در گذرگاه ، هر چند همه چیز
انجام شده است -- یک درب میخ -- مقدار پوشش حصیری -- عزیز جین من ، در واقع
شما باید.
آقای چرچیل ، آه! شما بیش از حد مهربان! چگونه به خوبی آن را به شما قرار دادن در -- تا احساس خشنودی کند!
در واقع رقص عالی -- بله ، عزیزم ، من فرار خانه ، همان طور که گفتم من باید ، برای کمک به
grandmama به رختخواب ، و دوباره ، و هیچ کس به من از دست رفته.-- بدون گفتن
یک کلمه ، فقط به عنوان من به شما گفتم.
Grandmama خوبی بود ، شب دلربا با آقای Woodhouse ، یک مقدار گسترده ای از
چت ، و تخته نرد چای.-- طبقه پایین ساخته شده بود ، بیسکویت و سیب های پخته و
شراب قبل از او دور آمد : شانس شگفت انگیز در
برخی از او می اندازد و او اطلاعات زیادی در مورد شما نپرسید ، چگونه شما را سرگرم بودند ،
و که شرکای خود شدند.
! آه گفت : من ، من باید جین ممانعت نیست ؛ من رقص خود را با آقای جورج Otway سمت چپ ؛
او عشق را به شما همه چیز در مورد خودش را به فردا بگویید : اولین شریک او بود
آقای التون ، من نمی دانم که بعدی خود ، بپرسید شاید آقای ویلیام کاکس. '
عزیزم آقا ، شما بیش از حد مهربان.-- آیا هیچ کس شما را نه نه -- من هستم
درماندگی نیست.
آقا ، شما در حال ترین نوع است.
پس از سخن من ، جین بر روی یک بازو ، و از سوی دیگر -- توقف ، توقف ، به ما ایستادن دهید
کمی به عقب ، خانم التون رفتن ، التون خانم عزیز ، چه ظریف او به نظر می رسد -- زیبا!
توری -- در حال حاضر ما همه در قطار او را دنبال کنید.
کاملا ملکه شب -- خب ، در اینجا ما در گذشت.
دو مرحله ، جین ، مراقبت از دو مرحله است.
آه! نه ، اما یکی وجود دارد.
خوب ، من متقاعد شد دو وجود دارد. بسیار عجیب و غریب!
من متقاعد شده بود دو وجود دارد ، و اما یکی وجود دارد.
من هر چیز برابر به راحتی و سبک شاهد -- شمع در همه جا.-- من بود
گفتن شما را از grandmama ، جین ، -- ناامیدی کمی وجود دارد.-- پخته
سیب و بیسکویت ، عالی خود را در
راه ، شما می دانید ، اما راگوی گوشت پرنده ظریف از تیموس حیوانات جوان و برخی از مارچوبه وجود دارد
در ابتدا به ارمغان آورد ، و خوب آقای Woodhouse ، مارچوبه فکر نمی کاملا
آب پز به اندازه کافی ، آن را همه دوباره.
در حال حاضر هیچ چیز grandmama را دوست دارد بهتر از دنبلان و مارچوبه وجود دارد -- بنابراین او
نه نا امید ، اما ما موافقت کرد که نمی توانیم از آن صحبت می کنند به هر بدن ، به خاطر ترس از
خود را گرفتن دور عزیز خانم Woodhouse ،
که می شود بسیار نگران -- خب ، این درخشان!
من همه شگفتی! نمی توانست تصور هر چیز -- اسراف و ظرافت چنین --!
هیچ چیز دیده می شود مانند آن از -- خوب ، که در آن باید به ما نشسته؟ که در آن باید به ما نشستن؟
هر جا ، به طوری که جین در پیش نویس نیست.
من نشسته است از بی نتیجه است. آه! آیا این سمت به من توصیه کنید؟ -- خب ، من
مطمئن ، آقای چرچیل -- تنها به نظر می رسد بیش از حد خوب -- اما همانطور که شما لطفا.
آنچه شما را در این خانه مستقیم می تواند اشتباه.
گرامی جین ، چگونه باید ما همیشه در بحر تفکر غوطهور شدن نیمی از ظروف را برای grandmama؟
سوپ بیش از حد!
برکت دهد به من! من باید کمک کرد تا به زودی ، اما
بوی عالی ترین ، و من می توانم شروع کمک کنند. "
اما تا به حال هیچ فرصت صحبت به آقای نایتلی تا پس از شام ، اما ، هنگامی که آنها
شد همه در سالن رقص دوباره ، چشم او او را دعوت به آمدن به او بسیار و
شود تشکر شده است.
او در هرزگی او از رفتار آقای التون گرم ؛ unpardonable شده است
خشونت در رفتار ، و خانم التون به نظر می رسد همچنین سهم به علت از سرزنش است.
"آنها در هدف زخمی بیشتر از هریت ، گفت :" او.
"اما ، به همین دلیل است که آنها دشمنان خود را؟"
او با نفوذ خندان بودند و ، در دریافت بدون پاسخ ، افزود : "او باید
با شما عصبانی نمی شود ، من شک دارم ، هر کاری که ممکن است.-- که گمان کنید ، شما
می گویند هیچ چیز ، البته ، اما اعتراف ، اما ، که شما می خواهید او را به ازدواج هریت ".
"من ، پاسخ اما ،" و آنها می توانند به من ببخش. "
او سرش را تکان داد ، اما لبخند زیاده روی با آن وجود دارد ، و او فقط گفت ،
"من باید به شما چوبکاری کردن نیست. من شما را ترک بازتاب خود را. "
"آیا می توانید با چاپلوسان چنین به من اعتماد -- آیا روح بیهوده من همیشه به من بگویید من هستم
اشتباه است؟ "
"روح نه بیهوده است ، اما روح جدی شما.-- اگر یکی از شما اشتباه منجر ، من مطمئن هستم
از سوی دیگر به شما می گوید از آن است. "" من خود خودم را به طور کامل
اشتباه در آقای التون.
littleness در مورد او وجود دارد که شما را کشف ، و که من و من بود
به طور کامل خود را در عشق با هریت متقاعد شده است.
آن را از طریق یک سری از اشتباهات عجیب و غریب بود! "
و در عوض تصدیق خود را به بسیار ، من به شما عدالت برای گفتن ،
شما که می توانست برای او انتخاب بهتر از او برای خود انتخاب.-- هریت
اسمیت تا به برخی از کیفیت درجه اول ، که خانم التون کاملا بدون است.
ساده ، بی تزویر ، بی تزویر دختر -- بی نهایت به توان توسط هر مرد ترجیح داده
حس و طعم به یک زن را به عنوان خانم التون.
هریت معاشرت بیشتر از من انتظار می رود که من پیدا کردم. "
اما به شدت احساس خشنودی شد.-- آنها با شلوغی آقای وستون قطع شد
درخواست هر بدن شروع به رقص دوباره.
"بیا Woodhouse دوشیزه ، دوشیزه Otway ، دوشیزه فرفکس ، آنچه شما انجام -- بیا
اما ، اصحاب خود را به عنوان مثال. هر بدن تنبل!
هر بدن در خواب! "
"من آماده ام ، گفت :" اما ، "هر زمان که من می خواستم."
"چه کسی می توانید به رقص با؟ پرسید :" آقای نایتلی.
او لحظه ای تردید ، و سپس پاسخ داد : "با شما ، اگر شما از من بپرسید."
"شما؟" گفت که او ، ارائه دست خود را. "در واقع من خواهد شد.
شما shewn کرده اند که شما می توانید رقص ، و شما می دانید ما واقعا نمی بسیار و برادر
خواهر به عنوان به آن را در همه نادرست است. "" خواهر و برادر! نه ، در واقع.
>
جلد سوم
فصل سوم
این توضیح کمی با آقای نایتلی داد اما لذت قابل توجهی است.
این یکی از خاطراتی سازگار توپ ، که او در مورد راه رفته بود
چمن صبح روز بعد را به لذت بردن از.-- او بسیار خوشحال بود که آنها به طوری آمده بودند
خوب درک احترام
Eltons و نظرات خود را از هر دو زن و شوهر بودند آنقدر به طور یکسان و
ستایش او از هریت ، امتیازی خود را به نفع خود ، peculiarly لذت بخش بود.
نابهنگامی Eltons ، که برای چند دقیقه به تباهی بقیه تهدید کرده بود
عصر او ، به مناسبت برخی از بالاترین خشنودی خود شده بود ، و او
مشتاقانه منتظر نتیجه دیگر شاد --
درمان شیفتگی هریت.-- از شیوه هریت سخن گفتن از
شرایط قبل از آنها quitted سالن رقص ، او امید قوی داشتند.
این به نظر می رسید که اگر چشم خود را به ناگهان گشوده شد ، و به او مراجعه کنید که فعال شد
آقای التون بود نه مخلوق برتر او معتقد بودند.
تب بود ، و اما می تواند کمی از ترس بندر نبض سریع
دوباره با حسن نیت ارائه میدهد آسیبرسان است.
او در احساسات شیطانی Eltons برای تامین تمام نظم و انضباط از وابسته
غفلت اشاره کرد که می تواند دورتر لازمه.-- هریت منطقی ، فرانک
چرچیل بیش از حد نه در عشق زیاد است ، و آقای
نایتلی عدم تمایل به بودن با او نزاع ، بسیار خوشحال تابستان باید قبل از او باشد!
او برای دیدن فرانک چرچیل امروز صبح.
او گفته بود که او نمی تواند به خود اجازه می دهد لذت بردن از توقف در
هارتفیلد ، به عنوان او بود که در خانه وسط روز.
او آن را پشیمانی نیست.
پس از مرتب به همه این مسائل ، آنها را نگاه را از طریق ، قرار داده و همه آنها را به حقوق ،
او فقط عطف بود به خانه با ارواح برای مطالبات از زایش
دو پسر کوچک ، و همچنین از آنها
نیا ، هنگامی که آهن زیادی در رفت و برگشت دروازه باز شود ، و دو نفر وارد آنها او
به حال هرگز کمتر انتظار می رود برای دیدن با یکدیگر -- فرانک چرچیل ، با هریت علاقه شدید به چیزی
بازوی خود را -- در واقع هریت -- یک لحظه
بسنده به او را متقاعد کند که چیزی فوق العاده ای اتفاق افتاده بود.
هریت نگاه سفید و وحشت زده ، و او در تلاش بود تا او را تشویق.-- گیتس آهن
و جلوی درب بیست متری جدا نیست ؛ -- آنها هر سه به زودی در
سالن ، هریت و بلافاصله به یک صندلی غش دور غرق شدن است.
بانوی جوان که faints ، باید توان بازیافت و سوالات باید پاسخ داده شود ، و surprizes
توضیح داده شود.
چنین رویدادهایی بسیار جالب توجه است ، اما در حال تعلیق از آنها می تواند طولانی.
چند دقیقه ای ساخته شده اما با کل آشنا.
خانم اسمیت ، و دوشیزه Bickerton ، یکی دیگر از مرز اطاق پذیرایی در خانم گودارد ، که تا به حال
همچنین به توپ شده است ، راه می رفت به حال با هم ، و جاده ، ریچموند گرفته
جاده ، که ، هر چند ظاهرا عمومی
به اندازه کافی برای ایمنی ، آنها را به زنگ خطر منجر شده است.-- حدود نیم مایل فراتر از هایبوری ،
ساخت یک چرخش ناگهانی ، و عمیقا elms در هر طرف سایه دار است ، آن را برای یک شد
کشش قابل توجهی بسیار بازنشسته و هنگامی که
بانوان جوان ، برخی از راه را به آن پیشرفته بود ، آنها به طور ناگهانی در یک کوچک بود درک
فاصله قبل از آنها ، در پچ از چمن گسترده تر توسط طرف ، یک حزب gipsies.
فرزند خود را بر سازمان دیده بان ، به سمت آنها آمدند به التماس و خانم Bickerton ، بیش از حد
ترس ، جیغ بزرگ داد و خواستار هریت به دنبال او دوید تا
بانک شیب دار ، پاک تامینی اندکی در
بالا ، و بهترین راه خود را برش های کوتاه را به هایبوری ساخته شده است.
اما فقیر هریت که نمی تواند دنبال کنید.
او بسیار از گرفتگی عضلانی بعد از رقص متحمل شده بود ، و اولین تلاش خود را برای سوار شدن
بانک آورده در چنین بازگشت از آن را به عنوان او را کاملا ناتوان ساخته شده -- و در این
ایالتی ، و بسیار وحشت زده ، او مجبور شده بود باقی می ماند.
trampers چگونه ممکن است رفتار ، بانوان جوان شده بود و شجاع تر است ، باید
تردید می شود ، اما چنین دعوت برای حمله نمی تواند مقاومت و هریت
به زودی با کودکان نیم دوجین هزینههای بود ،
به رهبری یک زن تنومند و یک پسر بزرگ ، پر سر و صدا و بی ربط در نگاه ،
اما نه کاملا در ورد.-- بیشتر و بیشتر وحشت زده ، او بلافاصله وعده داده شده
آنها پول و گرفتن از کیف پول خود را ، داد
آنها یک شیلینگ ، و التماس آنها را نمی خواهم بیشتر ، و یا به استفاده از بیمار خود.-- گردید و سپس
قادر به راه رفتن ، هر چند ، اما به آرامی و در حال دور شدن بود -- اما ترور او و کیف پول خود را
خیلی وسوسه انگیز بود ، و او به دنبال داشت و یا
در عوض ، احاطه شده توسط این باند کل ، خواستار بیشتر است.
در این حالت فرانک چرچیل او را پیدا کرده بود ، او لرزش و تهویه ، آنها
با صدای بلند و گستاخ.
خوش شانس ترین شانس ترک خود هایبوری تاخیر شده بود تا به عنوان را به
او به کمک های خود را در این لحظه بحرانی.
pleasantness از صبح او را به راه رفتن به جلو ناشی از بود ، و ترک اسب او
برای دیدار با او را توسط یکی دیگر از جاده ، یک مایل یا دو فراتر از هایبوری -- و اتفاق می افتد داشته باشند
قرض گرفته شده از یک جفت قیچی شب
قبل از دوشیزه بیتز ، و بازگرداندن آنها فراموش کرده اند ، او را به موظف شده بود
در درب او را متوقف و در چند دقیقه : او به همین دلیل بعد از او
در نظر گرفته شده و با پای پیاده ، دیده نشده بود کل حزب تا تقریبا نزدیک به آنها.
ترور که زن و پسر ایجاد شده بود در هریت شد و سپس خود را
بخش.
او آنها را کاملا وحشت زده را ترک کرده بودند و هریت مشتاقانه به او چسبیده و به سختی
قادر به صحبت می کنند ، فقط قدرت کافی برای رسیدن به هارتفیلد داشتند ، قبل از روح او ،
کاملا غلبه بر.
این ایده خود را برای آوردن او به به هارتفیلد : او از هیچ جایی دیگر تصور کرده بود.
این مقدار از کل داستان ، شد -- از ارتباط خود و در هریت به زودی
او به عنوان حواس و سخنرانی خود بهبود بود.-- او جرأت ماندن طولانی نسبت به
مراجعه کنید او را به خوبی و این تاخیر چند او را ترک
دیگر نه دقیقه را از دست بدهد ، و اما درگیر شدن برای دادن اطمینان از امنیت او به
خانم گودارد ، و اطلاع از وجود چنین مجموعه ای از مردم در محله
به آقای نایتلی ، او مجموعه ای خاموش ، با تمام
نعمت سپاسگزارم که او می تواند دوست او و خودش را مطلق.
چنین ماجراجویی را به عنوان این -- خوب جوان مرد و یک زن جوان دوست داشتنی پرتاب
با هم در چنین راهی ، به سختی می تواند نشان می دهد ایده های خاصی برای سردترین شکست
قلب و steadiest مغز است.
بنابراین ، اما فکر کردم ، حداقل است.
می تواند یک زبان شناس ، می تواند دستور زبان ، می تواند حتی یک ریاضیدان را دیده اند که او چه
انجام داد ، شاهد ظاهر آنها با هم ، و سابقه خود را از آن را شنیده ،
بدون احساس که شرایط بوده است
در محل کار به آنها را peculiarly به یکدیگر جالب -- چقدر بیشتر باید
imaginist ، مثل خودش ، در آتش با حدس و گمان و پیش بینی می شود -- به ویژه با
چنین زمینه ای از پیش بینی به عنوان ذهن خود را در حال حاضر ساخته شده بود.
این یک چیز بسیار فوق العاده ای بود!
تا کنون هیچ چیزی از مرتب کردن بر اساس قبل از هر گونه بانوان جوان در محل رخ داده بود ،
در داخل حافظه اش را ندارد با خصومت روبرو شدن ، بدون زنگ از نوع -- و هم اکنون آن را به رخ داده بود
شخص ، بسیار و در ساعت است ، هنگامی که
شخص دیگر بسیار بود chancing توسط او را نجات منتقل -- قطعا اینگونه بود بسیار
فوق العاده -- و دانستن ، به عنوان او ، دولت مطلوب ذهن از هر در
این دوره ، آن را زده به او.
او که مایل به گرفتن بهتر از دلبستگی او به خودش ، او فقط دوره نقاهت
از شیدایی خود را برای آقای التون. به نظر می رسید که اگر هر چیز را به متحد
وعده عواقب جالب ترین.
این امکان پذیر نیست که از وقوع باید به شدت توصیه هر کدام به
از سوی دیگر.
در گفتگوی چند دقیقه ای که او هنوز به حال با او ، در حالی که هریت بود
تا حدی نامحسوس ، او را از ترور او ، بی ریایی او سخن گفته بود ، او را به عنوان او شور
کشف و ضبط شده و به بازوی خود چسبیده ، با
حساسیت سرگرم و خوشحال و فقط در تاریخ و زمان آخرین ، پس از حساب خود هریت
داده شده است ، او خشم خود را در حماقت ناپسند از خانم بیان کرده بود
Bickerton در گرمترین.
همه چیز را به مسیر طبیعی خود را ، با این حال ، نه impelled و نه کمک.
او را یک قدم به هم بزنید ، و نه یک اشاره به قطره. نه ، او به اندازه کافی از تداخل داشته است.
می تواند وجود دارد هیچ آسیبی در یک طرح ، یک طرح صرفا منفعل.
بیش از آرزو بود. فراتر از آن او را به هیچ وجه ادامه دهید.
اولین قطعنامه اما به پدر او را از دانش چه به
گذشته است ، -- اضطراب و زنگ خطر آن را به مناسبت آگاه : اما او به زودی احساس کرد که
پنهان کاری باید غیر ممکن است.
در عرض نیم ساعت آن را در بیش از همه هایبوری شناخته شده بود.
این رویداد بسیار برای تعامل با کسانی که بیشتر ، جوان و کم صحبت بود و همه
جوانان و کارمندان در محل به زودی در سعادت اخبار هراسان شده بودند.
توپ شب گذشته به نظر می رسید از دست رفته در gipsies است.
آقای پور Woodhouse لرزید او نشست ، و به عنوان اما پیش بینی شده بود ، به ندرت می شود
راضی و بدون آنها وعده فراتر از بوته زار هرگز دوباره.
این برخی از راحتی به او بود که سوالات زیادی بعد از خود و دوشیزه Woodhouse
(برای همسایگان خود می دانستند که او عاشق می شود پس از نپرسید) ، و همچنین خانم اسمیت ،
در آینده در طول بقیه روز ؛
و او تا به حال لذت بردن از بازگشت از پاسخ ، که آنها همه بسیار
بی تفاوت -- که دقیقا درست باشد ، برای او کاملا خوب بود ، و
هریت بسیار در غیر این صورت نیست ، اما با که دخالت نکند.
او از دولت ناراضی از سلامت به طور کلی برای کودکان از جمله یک مرد بود ، برای
او به سختی می دانستند چه سقم بود و اگر او بیماری را برای او اختراع ، او
می تواند هیچ رقم در یک پیام را ایجاد کند.
gipsies برای عملیات عدالت صبر کنید ، آنها خود را در زمان خاموش در
عجله دارد.
بانوان جوان از هایبوری ممکن است دوباره در ایمنی قبل از هراس آنها راه می رفت
آغاز شد ، و کل تاریخ را به زودی به یک موضوع از اهمیت چندانی ندارد ، اما به تدریج کمرنگتر
اما و برادرزاده او : -- در تخیل او
حفظ زمین خود و هنری و جان هنوز هم خواسته شد و هر روز برای
داستان هریت و gipsies ، و هنوز هم خرج تنظیم حق خود اگر او متنوع
در کوچکترین خاص از رسیتال اصلی.
>
جلد سوم
فصل چهارم
روز بسیار کمی پس از این ماجرا گذشته بود ، زمانی که هریت آمد یک روز صبح به
اما با یک پاکت کوچک در دست او ، و پس از نشستن و مردد ، در نتیجه
شروع :
"دوشیزه Woodhouse -- اگر شما در اوقات فراغت هستند -- چیزی که من باید برای گفتن
-- مرتب سازی بر اساس اعترافات را به -- و سپس ، می دانید ، آن خواهد شد بیش از ".
اما یک معامله خوب است ، متعجب بود اما التماس او را به صحبت می کنند.
جدی در شیوه ای هریت است که او را آماده وجود دارد ، کاملا به عنوان او
کلمات ، چیزی بیشتر از عادی.
او ادامه داد : "این وظیفه من است و من مطمئن هستم این آرزوی من ،" "به هیچ ذخایر
با شما در مورد این مطلب.
همانطور که من با خوشحالی موجودی کاملا تغییر یافته از یک جنبه ، آن را بسیار مناسب است که شما
باید رضایت دانستن آن داشته باشد.
من نمی خواهم می گویند بیش از لازم است -- من بیش از حد داشتن شرمنده
توجه به روشی که من انجام داده اند ، و من به جرات می گفت من را درک کنید. "
"بله ، گفت :" اما ، "من امیدوارم که من."
"چگونه من می تواند تا مدت زمان خودم fancying!..." گریه هریت ، به گرمی.
"این مثل جنون به نظر می رسد!
من می توانم هیچ چیز در تمام فوق العاده ای به او اکنون ساعت را ببینید.-- من اهمیتی نمی دهند که آیا من به او را ملاقات
یا نه -- به جز آن از دو من و نه او را نداشته -- و در واقع من هر بروید
دور از راه دور را به او اجتناب -- اما من نمی
حسادت همسر خود را در حداقل ، من نه او را تحسین و نه حسادت او را ، که من انجام داده اند :
او بسیار جذاب است ، من به جرات می گفت ، و تمام است ، اما من فکر می کنم او بسیار بد خو و
نامطبوعی است -- من باید نگاه خود را فراموش کرده ام هرگز
شب دیگر -- با این حال ، من به شما اطمینان دهم ، خانم Woodhouse ، من آرزو می کنم او از هیچ شیطانی.-- نه ،
اجازه دهید آنها را تا کنون خیلی خوشحال با هم ، آن را نمی خواهد من اضطراب سخت و ناگهانی لحظه ای دیگر : و
متقاعد کردن شما که من شده اند صحبت
حقیقت ، من هم اکنون برای از بین بردن -- آنچه که من باید مدتها پیش را نابود کرده -- آنچه که من
باید هرگز نگه داشته اند -- من می دانم که خیلی خوب (سرخ شدن او به عنوان سخن گفت).-- با این حال ، در حال حاضر
من آن را همه نابود -- و آن من
خاص مایل به آن را در حضور شما انجام دهید ، که ممکن است شما ببینید که چه منطقی من هستم رشد.
نمی تواند حدس می زنم چه این بسته نگه می دارد؟ "گفت که او ، با یک نگاه آگاه است.
حداقل در جهان.-- نشد او هرگز به شما هر چیزی به من بدهید؟ "
"نه -- من نمی تواند آنها را هدیه ، اما آنها چیزهایی هستند که من آن را با ارزش بسیار است."
او پاکت را به سمت او برگزار می شود ، و اما خواندن کلمات باارزش ترین
گنجینه های در بالا. کنجکاوی اش را تا حد زیادی هیجان زده بود.
هریت بازشدن پاکت ، و او با بی صبری نگاه.
در درون فراوانی از کاغذ نقره ای بسیار کمی Tunbridge افزار جعبه ، که بود
هریت افتتاح شد : آن را به خوبی با نرمترین پنبه اندود شده بود ، اما ، به استثناء پنبه ،
اما دیدم تنها یک قطعه کوچک از طرف دادگاه plaister.
"در حال حاضر ، گفت :" هریت ، "شما باید در بحر تفکر غوطهور شدن."
"نه ، در واقع من نیست."
"عزیز من!
من باید فکر این امکان شما می توانید از فراموش آنچه در این اتاق بسیار گذشت
در مورد دادگاه - plaister ، یکی از آخرین زمان محلی شما با ما همیشه در آن ملاقات کرد -- این بود ، اما بسیار
چند روز قبل از من تا به حال گلو درد من -- تنها
قبل از خبر اعدام آقای و خانم جان نایتلی آمد -- من فکر می کنم شب بسیار.-- آیا شما نمی
به یاد داشته باشید خود را قطع انگشت خود را با چاقوی کوچک جیبی جدید خود را ، و دادگاه توصیه شما
plaister -- اما شما تا به حال هیچ کدام در مورد شما ،
و می دانست که من تا به حال ، شما مرا مورد نظر را به او عرضه و بنابراین من معدن انجام گرفت و برش او را
قطعه ، اما این یک معامله بزرگ بیش از حد بزرگ بود ، و او برش آن کوچکتر ، و نگه داشته به بازی
برخی هم با آنچه باقی مانده بود ، قبل از او آن را داد به من.
و به این ترتیب ، در مزخرف من ، من نمی تواند کمک به ساخت یک گنج از آن -- پس از آن من قرار دادن
توسط هرگز مورد استفاده قرار گیرد و نگاه آن در حال حاضر و پس از آن به عنوان یک درمان بزرگ است. "
: "جانم هریت!" گریه اما ، قرار دادن دست خود را قبل از صورت خود را و پریدن
شما را من شرمنده تر از خودم ، از من می توانم تحمل است.
به خاطر آن است؟
اری ، من به یاد داشته باشید آن همه و همه را ، به جز این که خود را صرفه جویی در این عتیقه -- من می دانستم که هیچ چیز از
که تا این لحظه -- اما برش انگشت ، و توصیه من دادگاه plaister
و گفت من تا به حال هیچ کدام در مورد من -- آه! من
گناهان ، گناهان من -- و من تا به حال مقدار زیادی همه در حالی که در جیب من -- یکی از بی معنی من
ترفندهای -- من سزاوار تحت وهله مستمر تمام بقیه زندگی من.-- --
(نشسته مجددا) -- رفتن -- چه چیز دیگری؟
"بود و واقعا در برخی از در دست خودتان؟ من مطمئن هستم که من آن را مشکوک هرگز ، شما آن را انجام داد
بنابراین به طور طبیعی. "
"و به این ترتیب شما در واقع قرار دادن این قطعه از plaister دادگاه به خاطر او گفت :" اما ،
دوره نقاهت بعد از دولت خود را از شرم و احساس بین حیرت و تقسیم
تفریحی.
و مخفیانه او را به خودش اضافه شده ، "پروردگار من برکت دهد! چه زمانی باید همیشه تصور می کرده اند
از قرار دادن در پنبه یک تکه از طرف دادگاه plaister که فرانک چرچیل بوده است
کشیدن در مورد!
من هرگز برابر این بود. "
در اینجا ، از سر گرفت هریت ، تبدیل به جعبه او را مجددا "در اینجا چیزی است که هنوز هم بیشتر
ارزشمند ، منظورم این است که با ارزش تر است ، به دلیل این است آنچه در واقعا
یک بار به او تعلق دارند ، که دادگاه - plaister هرگز انجام ندادند. "
اما بسیار مشتاق به دیدن این گنجینه برتر بود.
این پایان یک مداد قدیمی بود -- بدون هیچ گونه سرب.
"این در واقع خود را ، گفت :" هریت.-- "آیا شما را به یاد داشته باشید یک روز صبح -- نه ، من به جرات می
شما نمی.
اما یک روز صبح -- من را فراموش کرده ام دقیقا روز -- اما شاید سه شنبه یا چهارشنبه بود
قبل از آن شب ، او می خواست که یادداشت خود را در جیب کتاب ، مثل آن بود
در مورد صنوبر - آبجو.
آقای نایتلی شده است گفتن او را چیزی در مورد دم کردن صنوبر ، آبجو ، و او
می خواستم به آن قرار داده ، اما زمانی که او در زمان مداد خود ، بنابراین کمی سرب وجود دارد که
او به زودی آن را قطع دور ، و این امر می
انجام دهید ، بنابراین شما روزه او را از دیگری ، و این کار را بر اساس جدول به خوبی برای هیچ چیز باقی نمانده بود.
اما من چشم من بر روی آن نگه داشته و به محض این که من جرأت ، گرفتار آن را ، و هرگز با یکدیگر جدا شدند
دوباره آن را از آن لحظه است. "
"من آن را به یاد داشته باشید ،" گریه اما "من کاملا آن را به یاد داشته باشید.-- صحبت کردن در مورد
صنوبر - آبجو.--! بله -- MR. نایتلی و من هر دو گفت : ما آن را دوست داشت ، و آقای التون
ظاهری را حل و فصل برای یادگیری آن را دوست.
من کاملا آن را به یاد داشته باشید.-- متوقف کنند و آقای نایتلی فقط در اینجا ایستاده بود ، نبود
او؟ من یک ایده او ایستاده بود فقط در اینجا. "
"آه! نمی دانم.
من نمی توانم در بحر تفکر غوطهور شدن.-- بسیار عجیب و غریب است ، اما من می توانم.-- آقای بحر تفکر غوطهور شدن التون نشسته بود
در اینجا ، من به یاد داشته باشید ، خیلی در مورد جایی که من در حال حاضر ". --
"خب ، برو."
"آه! که. من چیزی بیشتر به شما نشان ، و یا به عبارتی
به جز که من در حال حاضر رفتن به آنها را هر دو در پشت آتش پرتاب ، و من آرزو می کنم شما را به دیدن
من انجام دهد. "
"فقیر هریت عزیز من! و شما در واقع در بر داشت شادی در treasuring تا
این چیزها؟ "
"بله ، ساده لوح به عنوان من -- اما من کاملا شرمنده از آن در حال حاضر ، و آرزو می کنم می تواند فراموش کرده ام
به راحتی می توانید آنها را سوزاند. این بسیار اشتباه از من بود ، می دانید ، برای حفظ
هر گونه remembrances ، پس از او ازدواج کرده بود.
من می دانستم که آن بود -- اما تا به حال قطعنامه به اندازه کافی به بخشی با آنها نیست ".
"اما ، هریت ، لازم ، به منظور سوزاندن دادگاه plaister -- یک کلمه برای گفتن نیست
برای کمی از مداد قدیمی ، اما دادگاه plaister ممکن است مفید باشد. "
"من باید شادتر آن را سوزاند ، پاسخ داد :" هریت.
"این یک نگاه نامطبوعی به من.
من باید از همه چیز خلاص شدن از شر.-- آن می رود وجود دارد ، و پایان وجود دارد ، تشکر از بهشت! از
آقای التون. "" و هنگامی که "فکر اما ،" وجود خواهد داشت
ابتدا آقای چرچیل؟ "
او بلافاصله بعد از آن به این باور است که ابتدا در حال حاضر ساخته شده بود دلیل ، و
می تواند ، اما امیدواریم که که کولی ، اگرچه او هیچ ثروت گفته بود ، ممکن است ثابت
.-- هریت در مورد دو هفته ساخته شده
بعد از زنگ ، آنها به توضیح کافی آمد و کاملا undesignedly.
اما از آن بود فکر نمی در حال حاضر ساخته شده است که اطلاعات او موفق به دریافت
ارزشمند است.
او صرفا در این دوره برخی از گفتگوی پیش پا افتاده گفت : "خوب ، هریت ، هر زمان که شما
ازدواج توصیه من شما را به انجام چنین و چنان »-- و نه بیشتر از آن فکر ، تا پس از
سکوت دقیقه او شنیده ام هریت می گویند در یک لحن بسیار جدی است ، "من هرگز نخواهد ازدواج کند."
اما پس از آن نگاه ، و بلافاصله دیدم ما چه خواهد شد و پس از بحث و گفت و گوی یک لحظه ، به عنوان
آیا آن را باید عبور خود خسته شده اید یا نه ، پاسخ ،
"هرگز ازدواج -- این قطعنامه جدید است."
"این یکی این است که من هرگز باید تغییر ، با این حال."
پس از دیگری کوتاه تردید ، "من امیدوارم که آن را نشانی از ادامه -- من امیدوارم که آن را در نمی باشد.
تعریف آقای التون؟ "
"آقای التون در واقع! "گریه هریت indignantly.--" آه! نه "-- و اما می تواند فقط
گرفتن واژه ها ، "نسبت به آقای التون!"
سپس او زمان بیشتری برای بررسی گرفت.
او ادامه هیچ دورتر -- باید به او اجازه دهید آن عبور کند ، و به نظر می رسد به هیچ چیز مشکوک؟ --
شاید هریت ممکن است سرد او و یا عصبانی اگر او فکر می کنم ، یا شاید اگر او بودند
کاملا ساکت و آروم ، آن را تنها ممکن است هریت رانندگی
به درخواست او برای شنیدن بیش از حد و در برابر هر چیزی شبیه چنین بی پرده گویی به عنوان
او شده بود ، چنین بحثی باز و مکرر از امید و شانس
کاملا حل و فصل.-- او معتقد بود این امر می
عاقلانه تری را برای او می گویند و می دانم در یک بار ، که او به معنای به می گویند و می دانم.
خرید و فروش ساده بود که همیشه بهترین است.
او که قبلا تعیین شده بود تا چه حد او را ادامه ، در هر برنامه از
مرتب کردن بر اساس ، و این امر می تواند امن تر برای هر دو ، قانون قوه قضاوت سلیم از مغز خود را به
با سرعت گذاشته است.-- او ، تصمیم گرفته شد و به این ترتیب صحبت کرد --
"هریت ، من نمی باعث می شود که در شک از معنای خود را.
قطعنامه شما ، یا به جای توقع شما از ازدواج هرگز ، نتایج را از یک ایده
که شخص آنها شما ممکن است ترجیح می دهند ، خواهد بود بیش از حد تا حد زیادی برتر خود را در
وضعیت فکر می کنم از شما.
مگر نه؟ "
"آه! دوشیزه Woodhouse ، باور کنید من فرض فرض کنید -- در واقع من
نه چندان دیوانه.-- بلکه آن است که لذت را به من او را تحسین از راه دور -- و فکر می کنم از
برتری بی نهایت خود را به همه بقیه
جهان ، با قدردانی ، تعجب ، و ستایش ، که آنقدر مناسب در من
به خصوص. "" من در همه شگفت زده به شما نیست ، هریت
خدمات او رندر شما به اندازه کافی گرم از قلب خود را. "
"سرویس! آه! چنین تعهد غیر قابل بیان شد -- بسیار خاطراتی از آن ،
که من در آن زمان احساس -- وقتی که من تو را دیدم او را آینده -- نگاه بزرگوارش -- و من
wretchedness قبل از.
چنین تغییری! در یک لحظه چنین تغییر!
از فقر کامل به خوشبختی کامل! "" این بسیار طبیعی است.
این طبیعی است ، و آن را محترم است.-- بله ، شرافتمندانه ، من فکر می کنم ، به chuse را به خوبی و
سپاسگزاری.-- اما که از آن خواهد شد ترجیح خوش شانس تر است که من می توانم
وعده.
من به شما توصیه برای دادن راه به آن ، هریت.
من به هر وسیله را نه برای خود که بازگشت درگیر است.
نظر شما در مورد.
شاید آن را خردمندترین در شما احساسات خود را در حالی که شما می توانید برای بررسی : در هر حال انجام
اجازه نمی دهد شما را حمل آنها را به مراتب ، مگر اینکه شما از او شما را دوست متقاعد.
ناظر او است.
اجازه دهید رفتار او راهنمای احساس خود را.
من به شما این احتیاط را در حال حاضر ، چون من هرگز نمی خواهد صحبت دوباره به شما بر
موضوع دارد.
من در برابر همه دخالت تعیین می شود. از این ببعد من می دانم که هیچ چیزی از این موضوع است.
اجازه دهید بدون نام تا کنون تصویب لب ما.
ما بسیار اشتباه قبل از ما در حال حاضر خواهد شد محتاط.-- او است برتر از خود ، هیچ
شک ، و به نظر می رسد مخالفت ها و موانع از طبیعت بسیار جدی وجود دارد ، اما
با این حال ، هریت ، شگفت انگیز تر از همه چیز
صورت گرفته ، وجود داشته است مسابقات از نابرابری بیشتر است.
اما مراقبت از خود.
من شما بیش از حد خوش مشرب ، هر چند ، با این حال ممکن است در نهایت ، مطمئن باشید بالا بردن خود را
افکار خود را به او ، یک علامت طعم خوب که من همیشه باید بدانید که چگونه به
مقدار است. "
هریت دست او را در قدردانی ساکت و مطیع بوسید.
اما در تفکر چنین دلبستگی هیچ چیز بدی برای دوست وی تصمیم گرفته شده بود.
تمایل آن را می شود به جمع آوری و پالایش ذهن خود را -- و باید آن را صرفه جویی او را از
خطر تخریب.
>
جلد سوم
فصل پنجم
خرداد در این کشور از طرح ، و امیدوار است ، و چشم پوشی بر هارتفیلد افتتاح شد.
برای هایبوری به طور کلی هیچ تغییری مواد را به ارمغان آورد.
Eltons هنوز هم صحبت می کردند از بازدید از Sucklings و استفاده می شود
ساخته شده از آنها نوعی درشکه چهار چرخه - Landau است و جین فرفکس هنوز در مادر بزرگ خود را بود و
به عنوان بازگشت Campbells از ایرلند
مجددا به تاخیر افتاد ، و مرداد ، به جای میانی تابستان ، برای آن را ثابت ، او به احتمال زیاد به
باقی می ماند در آنجا کامل دو ماه دیگر ، ارائه حداقل او قادر به شکست
فعالیت های خانم التون در خدمت او ، و
نجات خودش از حال وارد شدن به یک وضعیت لذت در برابر اراده او عجولانه است.
آقای نایتلی ، که برای برخی از دلیل به بهترین وجه خود شناخته شده است ، قطعا گرفته بود
اوایل دوست نداشتن به فرانک چرچیل ، تنها در حال رشد بود او را دوست نداشتن.
او شروع به او را از برخی از خرید و فروش دو در تعقیب خود را از اما مشکوک بود.
که اما بود ، جسم خود را مسلم به نظر می رسد.
هر چیزی که به آن اعلام کرد ، توجه خود را ، نکات پدرش ، مادر او
در سکوت نگهبانی ، قانون است ؛ آن همه یک صدا بود ، کلمات ، رفتار ، صلاحدید و
بی احتیاطی ، گفت : همان داستان است.
اما در حالی که بسیاری او را وقف اما ، و اما خود او را ساخت به
هریت ، آقای نایتلی شروع به او مشکوک برخی از تمایل به سرسری گرفتن با جین
فرفکس.
او می تواند از آن را درک نمی کنند ، اما علائم اطلاعات بین آنها وجود دارد -- او
فکر تا حداقل -- نشانه از تحسین را در کنار خود ، که داشتن یک بار مشاهده شده است ،
او می تواند خود را متقاعد کند و به فکر می کنم
به طور کامل از درجه اعتبار ساقط معنا ، با این حال او ممکن است بخواهند برای فرار هر یک از خطاهای اما از
تخیل. او حاضر نیست سوء ظن
برای اولین بار به وجود آمد.
او با خانواده Randalls و جین ناهار خوری بود ، در Eltons '؛ و او را دیده بود
نگاه کنید ، بیش از یک نگاه واحد ، در خانم فرفکس ، که ، از تحسین خانم
Woodhouse ، تا حدودی خارج از محل به نظر می رسید.
وقتی که او دوباره در شرکت خود بود ، او نمی تواند کمک کند به یاد او
دیده می شود ، و نه می تواند مشاهدات است که ، مگر اینکه آن را مانند Cowper شد و او اجتناب از خود
آتش در گرگ و میش ،
"خودم ایجاد آنچه من تو را دیدم" به ارمغان آورد او در عین حال سوء ظن قوی وجود دارد که
چیزی از شهوت و میل خصوصی است ، درک خصوصی حتی بین فرانک چرچیل
و جین.
او راه می رفت تا یک روز بعد از شام ، به عنوان او اغلب ، به صرف شب خود را در
هارتفیلد.
اما و هریت رفتن به راه رفتن ، او به آنان پیوستند ، و ، در بازگشت ، آنها سقوط کرد
با یک حزب بزرگتر ، که ، مانند خود ، آن را مورد قضاوت قرار خردمندترین را به خود
ورزش در اوایل ، به عنوان تهدید آب و هوا
باران ، آقای و خانم وستون و پسر خود ، خانم بیتس و خواهرزاده او ، که تا به حال
به طور تصادفی با یکدیگر ملاقات کردند.
آنها از همه متحد و در رسیدن به هارتفیلد گیتس ، اما ، که آن را می دانستند بود دقیقا
مرتبسازی بر مراجعه به خواهد بود که به پدرش خوش آمدید ، فشار همه آنها را به در و
نوشیدن چای با او.
حزب Randalls توافق کردند که آن را بلافاصله و پس از یک سخنرانی نسبتا طولانی
از خانم بیتز ، که افراد چند گوش ، او نیز ممکن است به پذیرش
بیشتر ملزم عزیز خانم Woodhouse دعوت.
همانطور که آنها را به زمینه های تبدیل شدند ، آقای پری به تصویب رساند توسط سوار بر اسب.
آقایان از اسب خود صحبت کرد.
«خداحافظ ، گفت :" فرانک چرچیل خانم وستون در حال حاضر ، "چه شد آقای
طرح پری راه اندازی حمل خود را؟ "
خانم وستون تعجب نگاه کرد و گفت : "من نمی دانستم که او تا به حال هیچ چنین
برنامه است. "نه ،] بلکه ، من آن را از شما بود.
شما می نوشت : من کلمه ای از آن سه ماه پیش است. "
"من! غیر ممکن است! "" در واقع شما.
من آن را کاملا به یاد داشته باشید. شما آن را به عنوان چه بود قطعا به ذکر
از خیلی زود باشد.
خانم پری کسی گفته بود ، و در مورد آن بسیار خوشحال بود.
بود به خاطر اقناع او ، او خود را که در آب و هوای بد
او مقدار زیادی از آسیب برساند.
شما باید آن را اکنون به یاد داشته باشید؟ "" پس از کلمه من من تا این از آن هرگز نشنیده
لحظه. "
"هرگز! واقعا ، هرگز -- به من برکت دهد! چگونه می تواند از آن -- پس من باید آن را در رویاهای ما -- اما من
کاملا متقاعد شده بود -- خانم اسمیت می شود ، راه می روید اگر شما خسته شده بودند.
شما نمی خواهد با عرض پوزش خود را در خانه پیدا کنند. "
"این چیست -- این چه؟" گریه آقای وستون "درباره پری و کالسکه؟
پری رفتن به راه اندازی حمل خود ، فرانک؟
من خوشحالم او می تواند این را تقبل. شما آن را از خود بود ، حال شما؟ "
"نه ، آقا ،" در پاسخ پسرش ، خنده ، "من به نظر می رسد که آن را از هیچ کس به حال.-- خیلی
عجیب و غریب -- من واقعا خانم وستون متقاعد شد داشتن آن در یکی از او ذکر شده
نامه به Enscombe ، هفته ها قبل ، با
تمام این ویژه -- اما او اعلام کرد او یک هجا از آن شنیده پیش از این هرگز ،
البته باید یک رویا بوده است. من ادم خیال باف بزرگ.
من از هر بدن در هایبوری زمانی که من دور رویای -- و زمانی که من از طریق من رفته
دوستان خاص ، پس من شروع به رویای آقای و خانم پری. "
مشاهده شده : "این فرد است هر چند ، پدرش" است که شما باید به حال چنین به طور منظم
رویای متصل در مورد مردم چه کسی آن را به احتمال بسیار زیاد بود شما باید به فکر
در Enscombe.
پری راه اندازی حمل خود را! و همسرش او را ترغیب به آن ، از مراقبت
برای سلامت خود را -- فقط به آنچه اتفاق خواهد افتاد ، من هیچ تردیدی نداشته باشید ، برخی از زمان و یا دیگر تنها یک
کمی پیش از موعد است.
چه هوا احتمال گاهی اوقات از طریق یک رویا را اجرا می کند!
و در دیگران ، چه پشته پوچ!
خوب ، فرانک ، رویای شما قطعا shews که هایبوری در افکار خود را هنگامی که شما
وجود ندارد. اما ، شما یک ادم خیال باف بزرگ ، من فکر می کنم؟ "
اما از شنیدن بود.
او در قبل از مهمان خود را عجولانه به حال آماده سازی پدر او را برای ظاهر خود ،
و فراتر از دسترس اشاره آقای وستون.
گریه خانم بیتس ، که در تلاش بود بیهوده به شنیده می شود : "چرا خود را به حقیقت ،"
دو دقیقه گذشته ، "اگر من باید در مورد این مطلب صحبت می کنند ، نمی توان منکر وجود دارد که آقای فرانک
چرچیل ممکن است -- من این معنا نیست که می گویند
که او رویا نیست -- من مطمئن هستم که من گاهی اوقات از oddest رویاهای در جهان --
اما اگر من در مورد آن سوال است ، من باید بپذیریم که چنین ایده ای وجود دارد
در بهار گذشته ، برای خانم پری خودش
ذکر آن را به مادر من و Coles می دانستند و از آن به عنوان خودمان -- اما از آن بود
کاملا محرمانه است ، شناخته شده به هیچ کس دیگری ، و تنها در حدود سه روز فکر.
خانم پری خیلی مضطرب بود که او باید یک کالسکه را داشته ، و به مادرم آمد در
روح بزرگ یک روز صبح ، چرا که او در فکر او تا به حال غالب است.
جین ، آیا شما نیست به یاد داشته باشید در grandmama ما می گوید از آن زمانی که ما خانه؟
من را فراموش کرده ام که در آن ما شده است پیاده روی تا به حال به -- به احتمال بسیار زیاد به Randalls ، بله ، من فکر می کنم آن را به
Randalls.
خانم پری همیشه به ویژه علاقه مادرم بود -- در واقع من نمی دانم که نیست که
و او آن را به او را در اعتماد به نفس ذکر کرده بود ، او تا به حال هیچ اعتراضی به او
گفتن ما ، البته ، اما به رفتن نیست
فراتر از آن : و از آن روز به این ، من آن را به یک روح است که من می دانم ذکر شده هرگز.
در همان زمان ، من مثبت نیست پاسخ برای داشتن یک اشاره dropt هرگز ،
زیرا من می دانم من گاهی اوقات از پاپ چیزی که قبل از من آگاه هستم.
من حرف مفت زن هستم ، شما می دانید ، من به جای حرف مفت زن و در حال حاضر و پس از آن من اجازه دهید چیزی
فرار از من که من نباید. من مثل جین هستم و من آرزو می کنم من.
من به آن پاسخ او در جهان حداقل چیزی که هرگز خیانت.
کجاست او -- آه! درست پشت سر. کاملا به یاد داشته باشید خانم پری آینده.--
فوق العاده رویایی ، در واقع! "
آنها وارد سالن. چشم آقای نایتلی دوشیزه قبل بود
بیتس را در یک نگاه در جین.
از چهره فرانک چرچیل ، جایی که او فکر او را دیدم سردرگمی سرکوب یا
خندید دور ، او تا به حال غیر داوطلبانه به... او تبدیل شده ، اما در واقع پشت او بود ، و بیش از حد
با شال خود مشغول است.
آقای وستون وارد پیاده میرفتیم تا به حال دو آقایان دیگر منتظر در درب
اجازه عبور خود را.
آقای نایتلی مظنون در فرانک چرچیل تعیین ابتلا به چشم او -- او
به نظر می رسید تماشای او را بدقت -- بیهوده ، با این حال ، اگر اینطوری می بود -- جین گذشت بین
آنها را به سالن ، و در نه نگاه.
در هیچ زمانی دورتر اظهار یا توضیح وجود دارد.
رویا باید با منتقله ، و آقای نایتلی باید به صندلی خود را با بقیه چیزها
دور میز بزرگ مدرن دایره ای که اما در هارتفیلد معرفی کرده بود ، و
جز اما می تواند قدرت را به محل
و متقاعد کردن پدرش وجود دارد برای استفاده ، به جای از Pembroke کوچک ، در
که دو تا از وعده های غذایی روزانه خود ، به مدت چهل سال بوده است شلوغ بود.
چای خوش گذشت و هیچ کس به نظر می رسید در عجله به حرکت می کند.
"خانم Woodhouse ، فرانک چرچیل گفت : پس از بررسی جدول را پشت سر او ، که
او می تواند رسیدن به او شنبه ، برادرزاده خود را گرفته دور الفبای خود -- خود را
جعبه نامه؟
از آن استفاده به اینجا بایستیم. کجاست؟
این نوعی کسل کننده به دنبال شب ، که باید باشد و نه به عنوان زمستان درمان
از تابستان است.
تفریحی بزرگ با کسانی که نامه ها را به حال یک روز صبح.
من می خواهم به شما پازل دوباره. "
اما با فکر خوشحال بود و تولید جعبه ، جدول سرعت
با حروف ، که به نظر می رسد هیچ کس آنقدر دفع پراکنده را به استخدام خود را به عنوان
دو selves.
آنها به سرعت در حال تشکیل شد کلمات برای یکدیگر ، و یا هر جسم دیگری که خواهد بود
متعجب و متحیر.
ارامش از این بازی ساخته شده آن را به ویژه برای آقای Woodhouse واجد شرایط ،
که اغلب توسط مرتب کردن بر اساس متحرک ، که آقای وستون به حال مضطرب
گاهی معرفی شده است ، و که در حال حاضر شنبه
خوشبختانه در lamenting است ، اشغال شده با سودا مناقصه ، بیش از خروج از فقرا "
پسر کوچک ، و یا در روی علاقه با اشاره ، به عنوان او در زمان هر نامه ای ولگرد در نزدیکی که به او ، چگونه
زیبایی اما آن را نوشته بود.
فرانک چرچیل یک کلمه را قبل از دوشیزه فرفکس قرار داد.
او به دور نگاه جزئی جدول ، و اعمال خود به آن.
فرانک در کنار اما ، در مقابل آنها جین بود -- و آقای نایتلی طوری قرار داده شوند برای دیدن
همه آنها را ، و آن جسم او بود تا آنجا که او می تواند ، به عنوان آشکار کمی
مشاهده.
کلمه ، کشف شد و با یک لبخند کم نور دور تحت فشار قرار دادند.
اگر به معنای بلافاصله با دیگر مخلوط می شود ، به خاک سپرده شد و از دید ، او باید
به نظر بر روی میز به جای دنبال تنها در سراسر ، برای آن مخلوط شد و
هریت ، مشتاق پس از هر کلمه ای تازه ، و
پیدا کردن هیچ یک ، به طور مستقیم آن را در زمان ، و سقوط کرد به کار.
او توسط آقای نایتلی نشسته بود و به او کمک تبدیل شده است.
کلمه اشتباه بود و به عنوان هریت exultingly آن را اعلام کرد ، سرخ شدن وجود داشت
بر روی گونه جین که به آن معنی در غیر این صورت قابل نمایش است.
آقای نایتلی آن را با رویای وصل ، اما چگونه از آن همه می تواند فراتر از خود ،
درک مطلب. چگونه ظرافت ، صلاحدید او
مورد علاقه می توانست تا lain خواب!
او می ترسید باید وجود داشته باشد برخی از مشارکت تصمیم گرفته است.
Disingenuousness و خرید و فروش دو به نظر می رسید او را در هر نوبت دیدار خواهد کرد.
این نامه ها بودند ، اما وسیله ای برای دلاوری و ترفند.
بازی یک کودک بود ، انتخاب شده برای مخفی کردن یک بازی عمیق تر در بخشی فرانک چرچیل.
با خشم بزرگ او ادامه به خویش آنها را مشاهده و با زنگ خطر بزرگ و بی اعتمادی ،
برای مشاهده خود را دو کور اصحاب. او را دیدم یک کلمه کوتاه اما آماده است ، و
با نگاهی حیله گر و سنگین به او داده می شود.
او را دیدم که اما به زودی ساخته شده بود آن را در بر داشت و آن را بسیار سرگرم کننده ، اگر چه
چیزی که او مورد قضاوت قرار مناسب به نظر می رسد به سانسور ، برای او گفت : "مزخرف!
برای شرم! "
او شنیده فرانک چرچیل بعد می گویند ، با یک نگاه به سمت جین ، "من آن را برای دادن
او را -- باید من "-- و به وضوح شنیده اما با گرمی خنده مشتاق که مخالف آن.
"نه ، نه ، شما باید نیست ؛ شما باید ، نه در واقع."
با این حال انجام بود.
این مرد متعارف وخوش زبان درپیش زنان جوان ، که به نظر می رسید بدون احساس عشق ، و به توصیه خود
بدون ادب ، به طور مستقیم بیش از این کلمه به دست خانم فرفکس ، و با
درجه خاصی از مدنیت متین entreated خود را به مطالعه آن.
کنجکاوی بیش از حد آقای نایتلی برای دانستن این کلمه ممکن است ، او را تصاحب
هر لحظه ممکن است برای darting چشم خود را نسبت به آن ، و آن را قبل از او بلند بود
آن را دیدند به دیکسون.
ادراک جین فرفکس به نظر می رسید ، به همراه او ، درک او بود
مطمئنا بیشتر با تساوی شرایط ، به معنی پنهان ، هوش برتر ، از آن پنج
نامه به طوری چیده شده است.
او آشکارا ناخشنود و نگاه کردن و دیدن خودش را تماشا سردرپیش بیشتر
عمیقا از او تا کنون درک به حال او را ، و تنها گفت ، "من این کار را انجام دادیم مناسب نمی دانند
نام اجازه داده شد ، "تحت فشار قرار دادند به دور
نامه با حتی یک روح عصبانی ، و نگاه حل و فصل به هیچ دیگر مشغول می شود
کلمه ای که ارائه می تواند.
صورت او را از کسانی که این حمله ساخته شده بود برطرف شد ، و تبدیل به سوی او
عمه.
"رای مثبت ، بسیار واقعی ، عزیز من ،" گریه دوم ، گرچه جین به حال یک کلمه صحبت --
"من فقط رفتن بود که می گویند همین است. اکنون زمان آن است برای ما را به رفتن در واقع.
شب است بسته شدن در ، و grandmama به دنبال ما خواهد شد.
عزیزم آقا ، شما خیلی مهربان ما واقعا باید به شما شب خوبی آرزو است. "
هوشیاری جین در حال حرکت ، ثابت خود را به عنوان به عنوان عمه او را به حال قبلی را آماده.
او فورا بالا بود ، و مایل به ترک جدول ، اما بسیاری نیز در حال حرکت بودند ،
که او نمی تواند دور و آقای نایتلی فکر او را دیدم یکی دیگر از مجموعه
نامه نگرانی نسبت به او را تحت فشار قرار دادند ،
و مصمم به دور توسط بررسی نشده او را جاروب.
او پس از آن دنبال شد شال خود را -- فرانک چرچیل نیز دنبال شد -- از آن بود
هنگام غروب در حال رشد ، و اتاق بود در سردرگمی و چگونه آنها جدا ، آقای
نایتلی نمی تواند بگوید.
او در هارتفیلد پس از بقیه باقی ماند ، افکار خود را پر از آنچه او
دیده می شود ، پس کامل است ، که وقتی شمع آمد برای کمک به مشاهدات خود ، او باید -- بله ،
او قطعا باید به عنوان یک دوست -- اضطراب
دوست -- دادن برخی از اشاره به اما ، او برخی از سوال بپرسید.
او می توانست او را در وضعیت خطر از جمله ، بدون تلاش به حفظ او.
این وظیفه او بود.
دعا کنید ، اما گفت : "او ،" ممکن است سوال من در چه وضع تفریحی بزرگ ، نیش تند و تلخ
حرف آخر داده شده به شما و خانم فرفکس؟
کلمه ، من تو را دیدم و کنجکاو می دانید که چگونه از آن می تواند بسیار سرگرم کننده
و بسیار به طرف دیگر ناراحت کننده است. اما به شدت گیج شده بود.
او نتوانست طاقت بیاورد به او توضیح واقعی را برای هر چند سوء ظن او بودند
او به هیچ وجه حذف شده ، واقعا شرمنده از داشتن همیشه آنها را imparted بود.
"آه" او در خجالت آشکار ، فریاد آن همه به این معنی بود چیزی صرف شوخی در میان
خودمان خواهیم بود "" شوخی "، او در پاسخ به شدت" به نظر می رسید
محدود به شما و آقای چرچیل. "
او امیدوار بود او که دوباره صحبت می کنند ، اما او نبود.
او را به جای شلوغ خود در مورد هر چیزی که از صحبت.
او در حالی که کمی در شک نشسته.
انواع از شر ذهن او عبور کردند. تداخل -- تداخل بی ثمر.
سردرگمی اما ، و صمیمیت اذعان کرد ، به نظر می رسید ، اعلام محبت او
مشغول اند.
با این وجود او صحبت می کنند.
او به آن بدهکار به او ، به خطر هر چیزی که ممکن است ناخواسته درگیر
تداخل ، و نه از رفاه خود را برای مواجهه با هر چیز ، به جای
یاد غفلت در چنین علت.
"عزیزم اما ، او در آخرین گفت ، با مهربانی جدی ،" آیا شما فکر می کنید
کاملا درک درجه از آشنایی بین نجیب زاده و خانم
صحبت ما شده اند؟ "
"بین آقای فرانک چرچیل و دوشیزه فرفکس؟
آه! بله ، کاملا.-- چرا شک از آن شما را؟ "
"شما هرگز در هر زمان دلیل فکر می کنم که او را تحسین او ، یا این که او
تحسین او را؟ "
"هرگز هرگز" او با اشتیاق بیشتر باز گریه -- "هرگز ، برای قسمت بیستم
از لحظه ای ، آیا چنین ایده ای به من رخ می دهد. و چگونه می تواند از آن احتمالا به شما می آیند
سر؟ "
"من به تازگی تصور که من تو را دیدم نشانه دلبستگی بین آنها -- برخی از
رسا به نظر می رسد ، که باور نداشتم به معنای نشان داده میشود. "
"آه! من مات و متحیر کردن بیش از حد.
خوشحالم که شما می توانید تسلیم شدن به اجازه دهید تصورات خود را سرگردان --
، اما آن را نمی انجام خواهد داد -- خیلی متاسفم برای شما در مقاله اول خود را چک کنید -- اما در واقع آن را نمی خواهد
انجام دهد.
هیچ تحسین بین آنها وجود دارد ، من به شما اطمینان و ظاهر است که
گرفتار شما ، از برخی از شرایط ویژهی یک دورهی بوجود آمده می باشند -- احساس و نه از کاملا
ماهیت های مختلف -- غیر ممکن است دقیقا
توضیح می دهند : -- یک معامله خوب است از چرند در آن وجود دارد -- اما بخشی است که
قادر بودن ارتباط برقرار است که احساس ، است ، که آنها به دور از هر گونه
دلبستگی یا تحسین برای یکدیگر ، به عنوان هر دو موجودات در جهان می تواند باشد.
آن است ، من تصور آن را به طوری در کنار او باشد ، و من می توانم برای خود بودن پاسخ
در او.
من برای بی اعتنایی نجیب زاده را پاسخ دهد. "
او با اعتماد به نفس که مبهوت صحبت می کرد ، با رضایت که
خاموش ، آقای نایتلی.
او در ارواح همجنسگرا بود و می توانست طولانی گفتگو ، مایل به شنیدن
ویژه از سوء ظن خود ، هر نگاه شرح داده شده ، و تمام wheres و hows
شرایطی که به شدت او را سرگرم کرد : اما خوشنودی خود را... او را برآورده نمی کنند.
او متوجه شد او نمی تواند مفید باشد ، و احساسات او بودند بیش از حد تحریک شده
صحبت کردن بود.
که او ممکن است به تب مطلق نمی شود ، تحریک شده توسط آتش که آقای
عادات مناقصه Woodhouse تقریبا هر شب در طول سال مورد نیاز است ، او به زودی
پس از آن در زمان مرخصی شتابزده ، و راه می رفت
به خنکی و تنهایی Donwell ابی.
>
جلد سوم
فصل ششم
پس زمانی با امید دیدار سریع از آقای و خانم تغذیه شیر دادن ،
هایبوری جهان به تحمل ریاضت از شنیدن که آنها می توانند موظف شد
احتمالا تا پاییز آمده است.
بدون واردات از جمله از چیز تازه ای می تواند به فروشگاه های فکری خود را در غنی سازی
وجود داشته باشد.
در تبادل روزانه اخبار ، آنها باید دوباره به تاپیک های دیگران را محدود
که با آن در حالی که برای آمدن Sucklings متحده ، از جمله آخرین شده است
حساب خانم چرچیل ، که سلامت
به نظر می رسید هر روز برای تامین گزارش های مختلف ، و وضعیت خانم وستون ،
که شادی آن بود به امید نهایتا ممکن است به همان اندازه افزایش
ورود یک کودک ، که از همه همسایگان خود رویکرد از آن بود.
خانم التون بسیار مایوس بود. این تاخیر زیادی بود
لذت و رژه.
معرفی و توصیه های خود به همگی باید صبر کنید و هر حزبی پیش بینی شده باشد
هنوز هم تنها صحبت کردیم.
بنابراین او در ابتدا فکر -- اما در نظر گرفتن کمی متقاعد که او را هر
چیزی که نیاز نمی شود از سر باز کردن. چرا باید به جعبه هیل آنها نمی اکتشاف
اگر چه Sucklings نمی آمد؟
آنها وجود دارد می تواند دوباره با آنها را در پاییز.
این که آنها باید به هیل جعبه حل و فصل شد.
بود که به چنین یک حزب مدت ها است که معمولا شناخته شده وجود دارد و حتی آن را داده بود
ایده دیگر.
اما تا به حال به جعبه هیل هرگز او خواست به هر بدن در بر داشت تا به خوبی به ارزش
دیدن ، و او و آقای وستون به chuse برخی از صبح خوب و درایو موافقت کرده است
انطرف تر.
دو یا سه انتخاب تنها پذیرفته می شوند به آنها ملحق شدند ، و آن را به بود
در راه آرام ، ساده ، ظریف انجام می شود ، بی نهایت به شلوغی برتر و
آماده سازی ، غذا خوردن منظم و
آشامیدنی ، پیک نیک و رژه از Eltons و Sucklings.
این امر بسیار خوبی بین آنها را درک بود ، اما می تواند اما نه احساس برخی از
تعجب و نارضایتی کوچک ، در شنیدن از آقای وستون که او شده بود ،
پیشنهاد خانم التون ، به عنوان برادرش و
خواهر او شکست خورده بود ، که دو طرف باید با اتحاد و همبستگی با هم و که به عنوان
خانم التون به حال بسیار به آسانی به آن ملحق شده ، پس از آن بود که اگر او تا به حال هیچ اعتراضی.
در حال حاضر ، به عنوان اعتراض خود را چیزی جز دوست نداشتن خود را از التون خانم ، که بود
آقای وستون در حال حاضر باید کاملا آگاه است ، آن را به ارزش آوردن به جلو دوباره نبود : --
آن می تواند بدون عتاب به انجام داده است
او ، خواهد بود که دادن درد به همسرش ، و بنابراین او خودش را در بر داشت
موظف به موافقت با ترتیب که او می توانست انجام یک معامله بزرگ برای جلوگیری از ؛
ترتیب که احتمالا که در معرض
او حتی به تخریب می شود گفت که حزب خانم التون!
هر احساس جرم بود و تحمل تسلیم ظاهری خود را ترک
بدهی پس افتاده به علت شدت مخفی سنگین در بازتاب خود را در unmanageable
حسن نیت از خلق و خوی آقای وستون.
"من خوشحالم که شما از آنچه من انجام داده اند را مورد تایید ، گفت :" او بسیار راحت است.
"اما من فکر کردم شما خواهد بود. طرح های از این قبیل هستند هیچ چیز بدون
اعداد باشد.
در واقع می توان بیش از حد بزرگ یک حزب را ندارند. حزب بزرگ موجبات سرگرمی خود را است.
و او یک زن خوب بعد از همه خلق است. یک نفر می تواند او را ترک کنید. "
اما هیچ یک از آن را تکذیب کرد با صدای بلند ، و به هیچ یک از آن در خصوصی موافقت کرد.
هم اکنون توسط آن اواسط ماه ژوئن ، و جریمه آب و هوا و خانم التون در حال رشد بود
بی تاب به نام روز ، و حل و فصل با آقای وستون به عنوان کبوتر کیکها و بره سرد ،
هنگامی که لنگ کالسکه اسب هر چیز را به عدم قطعیت غمگین انداخت.
این ممکن است هفته ها ، ممکن است فقط چند روز ، قبل از اسب قابل استفاده بودند ، اما هیچ
آماده سازی می تواند جرأت ، و آن همه رکود سودا بود.
منابع خانم التون کافی به چنین حمله ای می باشد.
«آیا این دل ازار ترین ، نایتلی نه؟ او فریاد.--" و آب و هوا از جمله برای
کاوش -- این تاخیر و نا امیدی کاملا نفرت انگیز هستند.
چه هستند که ما به کار -- سال را فرسوده خواهد شد در این نرخ ، و هیچ چیزی انجام می شود.
قبل از این زمان در سال گذشته من به شما اطمینان ما بودند حزب کاوش لذت از
گراو افرا به پادشاهان وستون است. "
"شما تا به حال بهتر اکتشاف به Donwell ، پاسخ داد :" آقای نایتلی.
این ممکن است بدون اسب انجام شده است. آمده ، و خوردن توت فرنگی من.
رسیدن سریع آنها است. "
اگر آقای نایتلی به طور جدی آغاز نشده ، او را برای ادامه این کار ، موظف برای او بود
پیشنهاد در با لذت گرفتار شد و آه "! من باید آن را از همه چیز می خواهم ،
plainer در عبارت از شیوه ای نیست.
Donwell معروف آن توت فرنگی تخت ، که کشتارها خاتمه دهید دادخواست دعوت به نظر می رسید این بود : اما
بدون دادخواست لازم بود ، کلم ، تخت می شده اند به اندازه کافی به اغوا کردن بانوی که
می خواستم تنها به رفتن جایی.
او بارها و بارها وعده داده شده برای آمدن -- oftener زیادی نسبت به او شک -- و
بی نهایت چنین اثبات صمیمیت احساس خشنودی ، چنین تعریف متمایز
او تصمیم گرفت تا آن را در نظر.
"شما ممکن است به من بستگی دارد ، گفت :" او. "من قطعا خواهد آمد.
نام و نام خانوادگی روز خود را ، و من خواهد آمد. شما به شما این امکان را می دهد من را به جین فرفکس؟ "
"من می توانم یک روز نام ، گفت :" او ، "تا من به برخی دیگر ، که من می صحبت
مایل به شما دیدار خواهد کرد. "" آه! ترک که به من.
فقط به من دادن اختیار تام.-- حامی مونی بانوی من ، شما می دانید.
این حزب من است. من به دوستان با من به ارمغان بیاورد. "
"من امیدوارم که شما التون آورد ،" گفت که او : "اما من نمی خواهد مشکل شما را به ارائه هر گونه
دعوت نامه های دیگر. "" آه! در حال حاضر شما به دنبال بسیار حیله گر است.
اما نظر -- شما نیاز به ترس از واگذاری قدرت به من نیست.
من هیچ بانوی جوان در تقدم او است. زنان متاهل ، شما می دانید ، ایمن ممکن است
مجاز است.
این حزب من است. ترک آن را به من.
من مهمان خود را دعوت. "
"نه" ، -- او با آرامش جواب داد : -- "است ، اما یک زن متاهل در جهان که من می تواند
تا کنون به دعوت چه مهمان او به Donwell خشنود اجازه می دهد ، و که یک -- "
"-- خانم. وستون ، گمان می کنم "دچار وقفه خانم التون ، و نه میگردند.
-- خانم. نایتلی ، -- و تا او در حال است ، من به مدیریت مسائل از جمله خودم ".
"آه! شما موجودی عجیب و غریب! "او گریه ، راضی به هیچ کس ترجیح داده به
خودش.-- "شما بذله گو هستند و ممکن است بگویند آنچه شما می خواهم.
کاملا بذله گو.
جین و عمه اش.-- بقیه به شما ترک -- خوب ، من باید جین با من را.
من هیچ اعتراض در تمام ملاقات با خانواده هارتفیلد.
واحد سنجش چیز جزئی نیست.
من می دانم که شما به آنها متصل شده است. "" شما مطمئنا آنها ملاقات خواهد کرد اگر من می توانم
غالب و من باید در خانم بیتس در راه خانه من تماس بگیرید ".
"این کاملا غیر ضروری است ؛ من می بینم جین هر روز : -- اما به عنوان دوست دارید.
لازم به طرح صبح ، شما می دانید ، نایتلی ، کاملا یک چیز ساده است.
من باید کلاه سر گذاشتن بزرگ ، پوشیدن و آوردن یکی از سبدهای کوچک من حلق آویز بر بازوی من.
در اینجا ، -- احتمالا این سبد با روبان صورتی است.
هیچ چیز نمی تواند ساده تر ، شما را ببینید.
و جین چنین دیگر. این است که به هیچ شکل یا رژه وجود دارد -- نوعی
حزب کولی.
ما به راه رفتن در مورد باغ خود را ، و جمع آوری توت فرنگی خودمان ، و نشستن
زیر درختان -- و هر چیز دیگری ممکن است مایل باشید به ارائه ، آن را می شود از همه از
درب -- گسترش جدول در سایه ، شما می دانید.
هر چیز طبیعی و ساده که ممکن است است.
که ایده شما نیست؟ "
«نه کاملا. به نظر من ساده و طبیعی
جدول پخش شده در اتاق ناهار خوری به.
طبیعت و سادگی از آقایان و خانم ها ، با بندگان خود و
مبلمان ، من فکر می کنم بهترین غذا در داخل درهای مشاهده است.
هنگامی که شما خسته از خوردن توت فرنگی در باغ ، وجود خواهد داشت گوشت سرد در
خانه "" خوب -- به عنوان شما لطفا. تنها ندارد
بزرگ مجموعه ای از.
و ، خداحافظ ، می تواند به من و یا خانه دار من از هر گونه استفاده شما را با نظر ما باشد -- دعا کنید
صادقانه ، نایتلی. اگر می خواهید من به خانم هاجز صحبت می کنید ، و یا
به هر چیزی بازرسی -- "
"من برای آن را دست کم نمی خواهید ، من از شما متشکرم."
"خوب -- اما در صورت هر گونه مشکلات باید بوجود می آیند ، خانه دار من است که بسیار هوشمندانه است."
"من برای آن پاسخ که معدن فکر می کند خودش را به عنوان باهوش کامل است ، و هر گونه پشت پا زدن
کمک های بدن است. "" من آرزو می کنم که ما تا به حال خر.
چیزی که برای ما ، همه به در الاغ ، جین ، خانم بیتس ، و من آمده -- و من
کارو راه رفتن توسط sposo. من واقعا باید به او را در مورد خرید صحبت
خر.
در زندگی کشور من تصور آن را مرتب سازی بر اساس لازم ، اجازه دهید یک زن
تا کنون بسیاری از منابع ، امکان پذیر نیست برای او همیشه در خانه بسته -- و
پیاده روی های بسیار طولانی ، شما می دانید -- در فصل تابستان است گرد و غبار وجود دارد ، و در فصل زمستان خاک وجود دارد ".
: : "شما نمی را پیدا خواهد کرد یا بین Donwell و هایبوری.
Donwell لین گرد و خاکی است که هرگز ، و در حال حاضر کاملا خشک است.
بیا در یک خر ، با این حال ، اگر شما آن را ترجیح می دهند.
شما می توانید خانم کول قرض.
من همه چیز می شود تا آنجا که ممکن است به سلیقه شما آرزو. "
"که من مطمئن هستم شما خواهد بود. در واقع من می توانم شما را عدالت ، دوست خوب من.
بر اساس آن نوع عجیب و غریب خشک ، به شیوه ای بی پرده ، من می دانم شما دارند گرمترین قلب.
همانطور که می گویم آقای E. ، شما یک ادم شوخ کامل.-- بله ، باور کنید ، نایتلی ، من
توجه خود را به من در کل این طرح به طور کامل محسوس است.
شما را بر چیزی که بسیار ضربه به من لطفا. "
آقای نایتلی تا به حال دلیل دیگری برای اجتناب از یک جدول در سایه.
او می خواست برای متقاعد کردن آقای Woodhouse ، و همچنین اما ، برای پیوستن به حزب و او
می دانست که که به هر یک از آنها نشسته از درها برای خوردن ناگزیر خواهد ساخت
او بیمار.
آقای Woodhouse باید تحت تظاهر دارای ظاهر زیبا وفریبنده درایو صبح ، نه ، و یک ساعت یا
دو صرف شده در Donwell ، دور بودن به بدبختی خود را وسوسه.
او در حسن نیت دعوت شده بود.
عدم وحشت کمین بودند تا او را برای ساده لوحی آسان خود را ملامت کردن.
او رضایت. او در Donwell شده بود ، به مدت دو سال است.
"برخی از صبح بسیار خوب است ، او ، و اما ، و هریت ، می تواند به خوبی و او می تواند
نشستن هنوز با خانم وستون ، در حالی که دختران عزیز در مورد باغ راه می رفت.
او فرض کنید آنها می تواند به مرطوب در حال حاضر ، در وسط روز.
او باید خانه قدیمی را به دیدن دوباره بسیار ، و بسیار خوشحالم که باید
دیدار با آقای و خانم التون ، و هر نوع دیگر از همسایگان خود.-- او می تواند هر گونه نمی بینم
اعتراض همه به او ، و اما ، و
هریت رفتن برخی از صبح بسیار ریز وجود دارد.
او فکر کرد که آن را بسیار خوبی از آقای نایتلی انجام شود تا آنها را دعوت -- بسیار مهربان و
معقول -- بسیار باهوشتر از ناهار خوری را از.-- او علاقه غذاخوری خارج نیست "
آقای نایتلی در آماده ترین موافقت هر بدن خوش شانس بود.
دعوت همه جا بود ، تا به خوبی دریافت کرده اید ، که به نظر می رسید آن را به عنوان اگر مثل خانم
التون ، همه آنها مصرف شد و این طرح به عنوان یک تعریف خاص را به خود.-- اما
و هریت استادانی بسیار بالا
انتظارات از لذت بردن از آن ؛ و آقای وستون ، خواسته نشده ، قول داد فرانک بیش از
برای پیوستن به آنها ، در صورت امکان ، اثبات طرفداری و قدردانی که می توانست
با.-- آقای معرض تلف شده نایتلی شد
پس از آن موظف به می گویند که او باید خوشحالم که او را ببیند ، و آقای وستون مشغول به از دست دادن
هیچ زمانی در نوشتن ، و قطعات یدکی بدون آرگومان به القاء او را به می آیند.
در عین حال اسب لنگ بهبود اینقدر تند و سریع ، که حزب به صندوق هیل
دوباره زیر نظر گرفتن خوشحال و Donwell در یک روز حل و فصل شد ، و
هیل جعبه برای بعد ، -- آب و هوا ظاهر می شود کاملا درست.
تحت روشن اواسط روز یکشنبه ، در تقریبا نیمه تابستان ، آقای Woodhouse ایمن
منتقل شده در حمل خود را با یک پنجره پایین ، برای شریک شدن این حزب القاعده ، نقاشی با آبرنگ روی گچ ؛
و در یکی از راحت ترین در اتاق
ابی ، به خصوص برای او آماده آتش صبح ، او با خوشحالی
قرار داده شده ، کاملا در سهولت او ، آماده به صحبت با لذت بردن از آنچه به دست شده بود ،
و توصیه هر بدن برای آمدن و نشستن ،
و حرارت خود را.-- خانم وستون ، که به نظر می رسید که وجود دارد بر روی هدف راه می رفت
خسته است ، و نشستن در همه زمان ها با او ، باقی ماند ، هنگامی که دیگران دعوت شدند
یا متقاعد ، شنونده بیمار و هواداران خود را.
این تا زمانی بود از سال اما در ابی ، که به محض او راضی بود شده بود
راحتی پدرش ، او خوشحال بود او را ترک کند ، و در اطراف خود نگاه مشتاق به روز کردن
و درست به حافظه خود را با بیشتر خاص
مشاهده ، درک دقیق تر از در خانه ها و زمینه های ها که همیشه باید
به او و تمام خانواده اش جالب است.
او احساس غرور صادقانه و خوشنودی که اتحاد خود را با
مالک در حال و آینده نسبتا می تواند به حکم او به عنوان مشاهده شده به اندازه قابل احترام
و سبک ساختمان ، مناسب آن ،
تبدیل شدن ، وضعیت مشخصه ، کم و پناه -- باغ های فراوان خود را در کشش
به علفزارها شستشو با یک جریان ، که ابی ، با همه غفلت های قدیمی
چشم انداز ، به ندرت دید -- و آن
فراوانی چوب در سطر و راه ، که نه مد نه اسراف
ریشه تا.-- خانه بزرگتر از هارتفیلد بود ، و کاملا بر خلاف آن ، پوشش
یک معامله خوب از زمین ، درهم و برهم و
نامنظم ، با بسیاری از راحت ، و یک یا دو اتاق خوش تیپ.-- فقط آنچه در آن
باید باشد ، و آن نگاه آنچه در آن بود -- و اما احترام روز افزون برای آن احساس ، به عنوان
محل اقامت خانواده درست مانند
نجابت ، untainted در خون و درک.-- برخی از گسل از خلق و خوی جان
نایتلی بود ، اما ایزابلا خودش unexceptionably متصل بود.
او آنها را داده بود و نه مردان ، و نه نام و نه مکان ، که می تواند وهله بالا می برد.
این احساس لذت بخش بودند ، و او راه می رفت و زیاده روی آنها را تا آن
لازم است برای انجام دیگر انجام داد ، و به دور تخت توت فرنگی جمع آوری.--
کل حزب ، مونتاژ شد مگر فرانک
چرچیل ، که هر لحظه انتظار می رود از ریچموند بود ، و خانم التون ، در همه او
دستگاه شادی ، نوعی کلاه بی لبه زنانه ومردانه بزرگ او و سبد خرید خود ، بسیار آماده به رهبری بود
راه در جمع آوری ، پذیرش ، یا صحبت کردن --
توت فرنگی ، و توت فرنگی تنها ، در حال حاضر می تواند و یا می شود از فکر صحبت.-- "بهترین
میوه در انگلستان -- هر بدن های مورد علاقه -- همیشه سالم و بی خطر.-- این بهترین تخت
و بهترین نوع.-- لذت بخش را برای جمع آوری
خود در یک -- تنها راه واقعا آنها را با بهره گیری از.-- صبح قطعا بهترین زمان --
خسته -- هر نوع خوب -- درخت جنگلی بی نهایت برتر -- هیچ مقایسه --
دیگران به سختی خوردنی -- بسیار hautboys
کمیاب -- چیلی ارجح -- قیمت توت فرنگی در -- چوب سفید بهترین عطر و طعم از همه
لندن -- فراوانی در مورد بریستول -- افرا گراو -- کشت -- تخت زمان به
تجدید -- باغبان تفکر دقیقا
مختلف -- بدون قاعده عمومی -- باغبان هرگز از راه خود قرار داده -- خوشمزه
میوه -- تنها غنی بیش از حد خورده بسیار -- پایین تر از گیلاس -- بیدانه
طراوت -- اعتراض تنها به جمع آوری
توت فرنگی دولا شدن -- خودنمایی میکند خورشید -- خسته به مرگ -- می تواند از آن دیگر تحمل --
باید برود و نشستن در سایه. "
چنین به مدت نیم ساعت ، گفتگو بود -- تنها یک بار توسط خانم قطع کرد
وستون ، که بیرون آمد ، در اندیشه او بعد از او پسر در قانون ، به پرس و جو اگر او بودند
می آیند -- و او کمی مضطرب بود.-- او تا به حال برخی از ترس از اسب خود.
کرسی tolerably در سایه یافت می شد و در حال حاضر اما از فاصله دور شنیدن آنچه موظف شد
خانم التون و جین فرفکس بودند صحبت از.-- وضعیت ، مطلوب ترین
وضعیت ، در سوال.
خانم التون اطلاع از آن دریافت کرده بود که آن روز صبح ، و در raptures بود.
با این خانم شیر دادن نبود ، آن را با خانم Bragge نشده بود ، اما در سعادت و
شکوه و جلال از آن کوتاه تنها آنها سقوط کرد : آن را با پسر عموی خانم Bragge بود ،
آشنایی خانم شیر دادن ، یک بانوی شناخته شده در افرا گراو.
دلپذیر ، جذاب ، برتر ، اولین دایره ، کره ، خطوط ، صفوف ، هر
چیز -- و خانم التون وحشی بود که این پیشنهاد را با بلافاصله بسته شد.-- بر او
طرف ، همه گرما ، انرژی ، و پیروزی بود --
و او مثبت به منفی دوست خود را در خودداری کرد ، هر چند خانم فرفکس
ادامه به او اطمینان دهم که او را در هر چیزی که در حال حاضر نیست شرکت کنند ، تکرار
همان انگیزه که از او شنیده شده بود
برای مصرانه از قبل از.-- هنوز خانم التون اصرار در حال مجاز به نوشتن
رضایت پست فردا.-- چگونه جین می تواند از آن در تمام داشت ، شگفت آور
اما.-- او نگاه vexed ، او صحبت می کنند
تیز -- و در گذشته ، با یک تصمیم گیری اقدام غیر معمول به او پیشنهاد حذف.-
-- "باید از آنها راه بروند؟
آیا آقای نایتلی نشان آنها را به باغ -- تمام باغ -- او به آرزو
دیدن تمام وسعت "-- لجاجت از دوستان او به نظر می رسید بیش از او می تواند تحمل.
گرم بود و پس از پیاده روی برخی از زمان بیش از باغ در پراکنده ، پراکنده
راه ، به ندرت هر سه با هم ، آنها insensibly به دنبال یکدیگر به
سایه خوشمزه از خیابان وسیع کوتاه
لیمو ، که کشش فراتر از باغ در فاصله مساوی از رودخانه ، به نظر می رسید
پایان زمینه های لذت.-- منجر به هیچ چیز ، چیزی جز یک نمایش در پایان
کم بیش از یک دیوار سنگی با ستون بالا ،
که به نظر می رسید در نظر گرفته شده ، در نعوظ خود را ، برای دادن ظاهر رویکرد به
خانه ، که وجود دارد هرگز شده است.
بحی ، با این حال ، همانطور که ممکن است طعم و مزه چنین فسخ ، آن را در خود بود
قدم زدن جذاب است ، و نظر آن بسته بسیار زیبا.-- شیب قابل توجهی ،
در نزدیک به پا که از آن ابی
ایستاده بود ، به تدریج فرم تندتر فراتر از دلایل آن را به دست آورد و در نیم مایل
دور یک حساب بانکی از abruptness قابل توجه و عظمت بود ، به خوبی با لباس
چوب -- و در پایین این بانک ،
مساعد قرار می گیرد و پناه ، مزرعه آسیاب ابی افزایش یافت ، با علفزارها در مقابل و
رودخانه ساخت یک منحنی نزدیک و خوش تیپ در اطراف آن است.
شیرین به چشم و ذهن -- این یک دیدگاه شیرین بود.
انگلیسی سبزه ، فرهنگ انگلیسی ، به راحتی انگلیسی ، زیر یک خورشید درخشان دیده می شود ، بدون
در حال ظالمانه است.
اما در این پیاده روی و آقای وستون در بر داشت دیگر مونتاژ شده و به سمت این دیدگاه
او بلافاصله آقای نایتلی و هریت متمایز از بقیه درک ، بی سر و صدا
پیشرو در راه است.
آقای نایتلی و هریت -- این فرد محرمانه بود ، اما او خوشحال بود به آن را ببینید.--
زمانی که او تکبر و خود را به عنوان یک همراه و همدم داشته شده بود ، و تبدیل از
او را به مراسم کمی.
در حال حاضر آنها در مکالمه دلپذیر به نظر می رسید. یک زمان وجود داشت اما می
شده اند با عرض پوزش برای دیدن هریت در یک نقطه مناسب برای مزرعه آسیاب ابی ، اما در حال حاضر
او آن را نمی ترسید.
این ممکن است با خیال راحت با تمام زائده های خود را از رفاه و زیبایی ، خود را
مراتع غنی ، گله گسترش ، باغ در شکوفه ، و ستون نور از دود
صعودی.-- او آنها را در دیوار پیوست ،
و آنها را بیشتر درگیر در صحبت کردن از نگاه می کنم.
او در دادن اطلاعات هریت به حالت های کشاورزی ، و غیره و اما
یک لبخند که به نظر می رسید گفت : "این نگرانی خود من.
من حق صحبت در مورد چنین موضوعاتی ، بدون اینکه معرفی مشکوک
رابرت مارتین "-- او او را مشکوک نیست.
این یک داستان خیلی قدیمی است.-- رابرت مارتین احتمالا متوقف شده بود از هریت فکر می کنم.-- آنها
در زمان چند نوبت صورت گرفت با هم در امتداد پیاده روی.-- سایه طراوت ، و اما بود
آن را که pleasantest بخشی از روز.
بعدی حذف شد به خانه ، همه آنها باید برود و غذا خوردن -- و آنها تمام
نشسته و مشغول است ، و هنوز هم فرانک چرچیل نمی آیند.
خانم وستون نگاه ، نگاه و بیهوده است.
پدر او خود را ندارد که خود را ناراحت ، و در ترس خود را خندید ، اما او نمی توانست
از مایل است که او بخشی با مادیان سیاه و سفید خود را درمان می شود.
او خود را به عنوان به آینده ، با بیش از یقین مشترک ابراز کرده است.
"عمه او خیلی بهتر بود ، که او تا به حال نه گرفتن را به آنها شک کرد." -- خانم.
دولت چرچیل ، با این حال ، همانطور که بسیاری آماده بودند به او یادآوری شد موجب به چنین
تغییرات ناگهانی ممکن است او را نا امید
برادرزاده در معقول ترین وابستگی -- و خانم وستون در آخرین متقاعد
باور دارند ، یا می گویند ، که آن را باید از سوی برخی از حمله به خانم چرچیل بتوان گفت که او
مانع آمدن.-- اما نگاه هریت
در حالی که نقطه در دست بررسی بود ؛ او رفتار بسیار خوب و خیانت ندارد
احساسات.
خوراک سرد بود ، و حزب بود به بیرون رفتن یک بار دیگر برای دیدن آنچه که بود
هنوز رتبهدهی نشده است دیده شده است ، ابی قدیمی ماهی برکه ها ، شاید تا آنجا که شبدر ،
بود که شروع به برش بر روی
روز بعد ، و یا ، در هر سرعت ، لذت بردن از داغ شدن و در حال رشد خنک دوباره.-- آقای
Woodhouse ، که در حال حاضر کمی دور خود را در بالاترین بخش از باغ گرفته شده ،
که در آن هیچ damps از رودخانه تصور بودند
حتی از سوی او ، هم زده نه بیشتر ، و دختر خود را حل و فصل با او باقی می ماند که
خانم وستون ممکن است به دور توسط شوهرش به ورزش و تنوع که متقاعد شده
به روح او به نظر می رسید به نیاز.
آقای نایتلی تمام قدرت خود را برای سرگرمی آقای Woodhouse انجام داده بود.
کتابها حکاکی ، زیر شلواری از مدال ، cameos ها ، مرجان ها ، صدف ها ، و هر
مجموعه خانواده در داخل کابینت های خود را برای دوست قدیمی اش شده بود آماده ، در حالی که
دور صبح و مهربانی کاملا پاسخ داده بود.
آقای Woodhouse بسیار خوبی خوشحال شده بود.
خانم وستون shewing به حال همه آنها را به او ، و در حال حاضر او همه آنها را به نشان
اما -- خوش شانس در داشتن هیچ شباهت دیگر را به یک کودک نسبت به کل
می خواهم طعم برای آنچه او را دیدم ، برای او
آهسته ، ثابت ، و روشمند.-- پیش از این دوم به دنبال بیش از آغاز بود
با این حال ، اما به سالن برای به خاطر مشاهده آزاد چند لحظه از راه رفته
ورودی و زمین طرح از خانه --
و به سختی وجود دارد ، زمانی که جین فرفکس ظاهر شد ، به سرعت در از
باغ ، و با یک نگاه از فرار.-- کوچولو انتظار برای دیدار با Woodhouse دوشیزه تا به زودی ،
شروع در ابتدا وجود دارد ، اما خانم
Woodhouse فرد بسیار او در تلاش بود.
"آیا شما خیلی مهربان می شود ، گفت :" او ، "زمانی که من از دست رفته ، به عنوان به گفتن نیست که من رفته خانه --؟
رفتن این لحظه.-- عمه من آگاه است که چگونه در اواخر آن است ، و نه چه مدت ما شده اند
وجود ندارد -- اما من مطمئن هستم ما باید باشد می خواستم ،
و من مصمم به رفتن به طور مستقیم.-- من گفته اند که هیچ چیز درباره آن به هر بدن.
از آن فقط با دادن دچار مشکل و اضطراب است.
برخی از حوضچه ها از بین رفته اند ، و برخی به پیاده روی آهک است.
تا همه آنها می آیند در من باید از دست رفته و زمانی که آنها انجام دهید ، شما
نیکی به گفتن است که من رفته؟ "
"بدیهی است ، اگر شما آن را میخواهید ؛ -- اما شما نمی خواهید برای راه رفتن به هایبوری به تنهایی"
"بله -- چه باید به من صدمه دیده -- پیاده روی سریع. من در بیست دقیقه باید در خانه باشد. "
"اما آن ها بیش از حد است ، در واقع از آن است ، به راه رفتن کاملا به تنهایی.
اجازه دهید بنده پدرم با شما.-- کالسکه سفارش من.
دور می توان آن را در پنج دقیقه است. "
"متشکرم ، متشکرم -- اما به هیچ وجه.-- من ترجیح می دهند که راه رفتن.-- و برای من به
ترس از راه رفتن به تنهایی -- I ، که به زودی ممکن است برای محافظت از دیگران "!
او با تحریک بزرگ صحبت کرد و اما بسیار feelingly پاسخ "است که می تواند بدون
دلیل خود را در معرض خطر در حال حاضر.
من باید کالسکه را سفارش دهید.
گرما که حتی خطر باشد.-- شما خسته در حال حاضر است. "
: "من ، -- او جواب داد --" من خسته ، اما آن است که نوعی از خستگی -- سریع
راه رفتن به من.-- تازه کردن دوشیزه Woodhouse ، همه ما در زمان می دانم آنچه در آن است به
خسته و روحیه است.
معدن ، من اعتراف ، خسته است. بزرگترین مهربانی شما می توانید به من نشان ،
به راه خود من به من اجازه ، و تنها می گویند که من رفته زمانی که لازم است. "
اما تا به حال کلمه ای دیگر به مخالفت ندارد.
او را دیدم آن را تمام و ورود به احساسات خود ، ترویج او را ترک خانه
بلافاصله ، و تماشا او را با خیال راحت با تعصب از یک دوست خاموش است.
نگاه فراق او سپاسگزار بود -- و عبارت های فراق او ، "اوه! دوشیزه Woodhouse ،
راحتی که گاهی اوقات به تنهایی -- به نظر می رسید از قلب overcharged پاره شود ، و به
توصیف تا حدودی از مستمر
استقامت به توسط او ، تمرین حتی نسبت به برخی از کسانی که عاشق او.
"چنین خانه ، در واقع! چنین عمه گفت : "اما ، به عنوان او را به سالن تبدیل
دوباره.
"من می توانم به شما ترحم. و حساسیت بیشتری به شما خیانت از
وحشت تنها خود را ، من باید شما خواهد شد. می خواهم "
جین شده بود ، رفته یک چهارم از یک ساعت ، و آنها تنها به انجام به حال برخی از
نظرات محل سنت مارک ونیز ، هنگامی که فرانک چرچیل وارد اتاق شد.
اما نشده بود از او فکر ، او را به او فکر می کنم فراموش کرده بودم -- اما او بسیار
خوشحالم که او را ببیند. خانم وستون در سهولت باشد.
مادیان سیاه منزه از گناه بود و آنها حق داشتند که خانم چرچیل به نام
شود.
او توسط یک افزایش موقت از بیماری در او بازداشت شده بودند ، عصبی
تشنج ، که چند ساعت به طول انجامید بود -- و او کاملا داده بود تا هر فکر
آینده ، تا خیلی دیر ؛ -- و به حال او شناخته شده
داغ سوار او باید داشته باشد ، و چگونه در اواخر ، با همه عجله خود ، او باید باشد ، او
معتقد بودند او باید نمی آمدند.
حرارت بیش از حد بود ، او هر چیزی شبیه آن رنج می برد -- تقریبا آرزوی
او در خانه موقر بود -- هیچ چیز او را مانند گرما به قتل رساندند -- او می تواند هر درجه ای از خرس
سرد ، و غیره ، اما گرمای غیر قابل تحمل بود -- و
او نشستم ، در بیشترین فاصله ممکن از باقی مانده اندک از آقای
آتش Woodhouse ، به دنبال بسیار اسفناک است. "شما به زودی سرد شود ، اگر شما می نشینند
هنوز هم ، گفت : "اما.
"به محض این که من سرد من باید دوباره.
من بسیار بیمار می تواند در امان باشد -- اما چنین نقطه از آمدن من ، ساخته شده بود!
شما تمام خواهد شد از رفتن می شود و گمان می کنم ، کل حزب را شکستن.
آشنا شدم من آمد -- جنون در آب و هوای چنین -- جنون مطلق "!
اما گوش و نگاه ، و به زودی درک که دولت فرانک چرچیل
ممکن است عبارت بیانی که شوخ طبعی تعریف شده است.
بعضی افراد همیشه زمانی که آنها گرم عبور.
ممکن است قانون اساسی خود را ، و او می دانست که خوردن و نوشیدن بودند ، اغلب
درمان شکایات چنین اتفاقی ، او توصیه می شود خود را که برخی از رفع خستگی ، او
فراوانی همه چیز در یافتن
اتاق ناهار خوری ، -- و او را انسانی با اشاره به درب.
"نه -- او نباید بخورند. او گرسنه نیست ، آن را تنها از او
داغتر. "
در دو دقیقه ، با این حال ، او به نفع خود بایستند و سخن زیر لب چیزی در مورد
صنوبر ، آبجو ، راه می رفت خاموش. اما بازگشت همه توجه خود را به او
پدر ، گفت : در نهان --
"من خوشحالم که من در عشق با او انجام داده اند.
من باید یک مرد است که به زودی توسط یک صبح داغ discomposed را دوست ندارم.
خلق و خوی آسان شیرین هریت آن مهم نیست. "
او به اندازه کافی بلند رفته بود تا به حال یک وعده غذایی بسیار راحت و آمد تمام
بهتر -- رشد کاملا سرد -- و با رفتار خوب ، مانند خود -- قادر به رسم یک صندلی
نزدیک به آنها ، علاقه خود را در
اشتغال و تاسف ، در یک راه معقول ، که او باید تا اواخر.
او در بهترین ارواح او نبود ، اما به نظر می رسید تلاش را بهبود بخشد و ، در گذشته ، ساخته شده
خود صحبت مزخرف بسیار agreeably.
آنها بیش از نمایش در Swisserland دنبال شد.
"به محض این که عمه من به خوبی می شود ، من در خارج از کشور باید برود ، گفت :" او.
"من هرگز آسان خواهد بود تا من را دیده اند ، برخی از این مکان.
شما تکراری من ، برخی از زمان و یا دیگر ، در نگاه به -- یا تور من را بخوانید -- یا
شعر من.
من باید چیزی است که خودم را در معرض "" که ممکن است -- اما نه توسط اسکچ ها در
Swisserland. شما هرگز به Swisserland.
عمو و عمه شما هرگز به شما این امکان را می دهد که شما را ترک انگلستان است. "
آنها ممکن است ناشی از برای رفتن بیش از حد. آب و هوای گرم ممکن است برای او تجویز شده است.
من بیش از نیمی از انتظار ما همه رفتن در خارج از کشور است.
من به شما اطمینان دارم. من احساس می کنم ترغیب قوی ، امروز صبح ،
که من به زودی باید در خارج از کشور می شود.
باید به سفر. من خسته از انجام هیچ چیز است.
من می خواهم یک تغییر است.
من جدی ، دوشیزه Woodhouse ، هر چشم نافذ شما ممکن است علاقه داشتن به -- من مریض
انگلستان -- و آن را به ، فردا را ترک ، اگر من می توانم ".
شما بیمار از رفاه و زیاده روی است.
آیا می توانید چند اختراع سختی برای خودتان ، و رضایت به ماندن بگیرید نه؟ "
"من از رفاه و زیاده روی بیمار! شما کاملا اشتباه است.
من بر خودم نگاه کنید نه به عنوان یا مرفه یا زیاده روی.
من در هر ماده چیزی خنثی شده است. من خودم در تمام شانس را در نظر نمی
شخص. "
"شما کاملا تا بدبختی ، هر چند ، به عنوان زمانی که شما برای اولین بار آمد.
رفتن و خوردن و نوشیدن کمی بیشتر ، و شما به خوبی انجام خواهد داد.
یکی دیگر از تکه گوشت سرد ، یکی دیگر از پیش نویس مادیرا و آب ، موجب خواهد شد شما تقریبا
در همتراز با بقیه ما "" نه -- من نباید به هم بزنید.
من باید با شما بنشینم.
شما بهترین من درمان "،" ما در حال رفتن به هیل Box را به فردا ؛ -- شما
به ما بپیوندید.
این Swisserland نمی باشد ، اما آن را به چیزی برای یک مرد جوان بسیار در می خواهید
یک تغییر است. شما باقی بماند ، و با ما؟ "
"نه ، قطعا نه ؛ من باید به خانه در سرد شب."
"اما شما دوباره فرا می رسد در خنک به فردا صبح."
"نه -- نه خواهد شد به ارزش در حالی که.
اگر من می آیند ، من باید عبور کنند. "" و سپس در ریچموند دعا بمانند. "
اما اگر من ، من باید crosser هنوز. من هرگز نمی تواند تحمل ، به شما فکر می کنید همه وجود دارد
بدون من "
اینها مشکلاتی است که شما باید برای خودتان حل و فصل است.
Chuse درجه خود را از crossness. من باید شما را فشار دهید. "
بقیه از این حزب در حال حاضر بازگشت بودند ، و همه به زودی جمع آوری شدند.
با بعضی از شادی بزرگ در نزد فرانک چرچیل وجود دارد و بعضی دیگر آن را در زمان بسیار
composedly ، اما زجر بسیار عمومی و اختلال در خانم در فرفکس وجود داشت
ناپدید شدن که توضیح داده شده است.
که آن زمان برای هر بدن برای رفتن بود ، به این نتیجه رسیدند این موضوع و با کوتاه
آرایش نهایی برای طرح روز بعد ، آنها تقسیم می شود.
تمایل کمی فرانک چرچیل را به خود رد افزایش بسیار ، که خود را
تاریخ و زمان آخرین کلمات به اما بود ، "خوب -- اگر می خواهید مرا به ماندن و پیوستن به
حزب من. "
پذیرش خود او لبخند زد و چیزی کمتر از احضار از ریچموند بود را
او قبل از زیر شب.
>
جلد سوم
فصل هفتم
آنها تا به حال یک روز بسیار خوب برای هیل جعبه و تمام شرایط ظاهری
آرایش ، مسکن ، و دقت ، به نفع لذت بخش بودند
حزب.
آقای وستون کارگردانی کل ، officiating با خیال راحت بین هارتفیلد و محل اقامت خلیفه
و هر جسم در زمان مناسب بود.
اما و هریت با هم رفت ، خانم بیتس و خواهرزاده خود را با Eltons ؛
آقایان سوار بر اسب. خانم وستون همچنان با آقای Woodhouse.
هیچ چیز مایل بود ، اما خوشحال می شود وقتی که آنها است.
هفت مایل سفر در انتظار از لذت بود ، و هر بدن به حال پشت سر هم از
تحسین در اولین بار ورود ، اما در مقدار کلی از روز بود
کمبود.
فتور ، از ارواح می خواهید ، اتحادیه می خواهم ، که نمی توان آنها کردم بیش از وجود دارد.
آنها بیش از حد به احزاب جدا شده است.
Eltons با هم راه می رفت ، آقای نایتلی در زمان اتهام خانم بیتس و جین و
اما و هریت متعلق به فرانک چرچیل.
و آقای وستون ، بیهوده تلاش کرده اند ، آنها را هماهنگ بهتر است.
در ابتدا یک تقسیم بندی تصادفی به نظر می رسید ، اما آن را هرگز مادی متفاوت است.
آقای و خانم التون ، در واقع ، shewed هیچ عدم تمایل به مخلوط می شود و به عنوان مطلوب
آنها می توانند ، اما در طول دو ساعت تمام است که بر روی تپه سپری شد ، وجود دارد
به نظر می رسید یک اصل جدایی بین
احزاب دیگر ، بیش از حد قوی برای هر چشم انداز خوب ، و یا هر میترا سرد ، و یا هر
شاد آقای وستون ، برای حذف. در ابتدا آن را dulness کاملا به اما بود.
او ندیده فرانک چرچیل ساکت و احمقانه است.
او گفت : هیچ چیز ارزش شنوایی -- نگاه بدون دیدن -- تحسین بدون
هوش -- گوش بدون دانستن آنچه او گفت.
در حالی که او تا کسل کننده بود ، جای شگفتی نیست که هریت باید کسل کننده به همین ترتیب بود و آنها
هر دو غیر قابل تحمل است.
وقتی که همه آنها نشست بهتر بود ، به طعم خود را معامله بزرگ بهتر ، برای فرانک
چرچیل رشد پرحرف و همجنسگرا او جسم خود را.
هر توجه متمایز است که می تواند پرداخت شود ، به او پرداخت شده است.
او مات و متحیر کردن ، و مطلوب در چشم او ، همه به نظر می رسید که او برای مراقبت -- و اما ،
خوشحالم که می شود enlivened ، متاسفم نمی شود flattered ، همجنسگرا و آسان بود بیش از حد ، و به
او همه دوستانه تشویق ،
ورود به گالانت »، که او تا به حال در اولین و بیشتر انیمیشن به حال داده شده
دوره آشنایی خود را ، اما در حال حاضر ، در برآورد خود را ، به معنای هیچ چیز ،
هر چند در قضاوت بسیاری از مردم
به دنبال بر روی آن باید به حال چنین ظاهر به عنوان هیچ کلمه ای انگلیسی ، اما
لاس زنی به خوبی می تواند توصیف. "آقای فرانک چرچیل و دوشیزه Woodhouse
flirted با هم بیش از حد است. "
آنها تخمگذار خود را به این عبارت خیلی باز -- و داشتن آن در یک ارسال
نامه ای به افرا گراو توسط یک خانم ، به ایرلند توسط دیگری.
که نه اما همجنسگرا بود و ناشی از بی فکری از هر سعادت واقعی بود و نه دلیل
او احساس کمتر خوشحال تر از او انتظار می رود به حال.
او خندید چرا که او ناامید شد ، و هر چند او را برای خود دوست
توجه ، و آنها را تصور همه ، چه در دوستی ، تحسین ، و یا بازیگوشی ،
بسیار عاقلانه ، آنها برنده نمی پشت قلب او است.
او هنوز هم او را برای دوست وی در نظر گرفته شده است.
"چقدر من از شما سپاسگزارم ، گفت :" او ، "برای گفتن من برای آمدن به روز -- اگر آن را به حال
برای شما ، من حتما باید از دست داده تمام شادی از این حزب است.
من کاملا مصمم بود برود. "
"بله ، شما خیلی متقابل و من نمی دانم آنچه در مورد این تفاوت که شما بیش از حد
اواخر برای بهترین توت فرنگی. من دوست مهربانتر از شما سزاوار بود.
اما شما فروتن بودند.
شما التماس سخت به فرمان های آینده است. "" نمی گویم من بود متقاطع.
من خسته شد. گرما به من غلبه است. "
"این داغ به روز است."
"به احساسات من نیست. من کاملا راحت به روز است. "
"شما راحت تر هستند چون شما تحت فرمان هستند."
"فرمان شما -- بله."
"شاید من برای شما می گویند در نظر گرفته ، اما من به معنی خود فرمان است.
شما تا به حال ، به نحوی و یا دیگر ، مرزهای شکسته دیروز ، و فرار از را آن گونه که مایلید تغییر دهید
مدیریت ، اما به روز می کردم دوباره -- و من را نمی تواند همیشه با شما ،
بهتر است به این باور خلق و خوی خود را تحت فرمان خود را نه از معدن است. "
"این همان چیزی می آید. من می توانم دستور بدون هیچ خود
انگیزه.
من سفارش شما ، چه صحبت می کنید یا نه. شما همیشه می توانید با من است.
شما همیشه با من است. "" دوستیابی از سه ساعت ، روز گذشته است.
نفوذ همیشگی من نمی تواند در شروع زودتر ، یا شما را نداشته اند تا این حد
از شوخ طبعی. "" ساعت سه روز گذشته!
است که تاریخ مورد نظر شما است.
من فکر کردم من شما را در ماه فوریه اول دیده بود. "
"زن نوازی شما واقعا دندان شکن است.
اما کاهش صدای او -- هیچ کس به جز خودمان صحبت می کند ، و آن است و نه بیش از حد
صحبت مزخرف برای سرگرمی از هفت نفر به سکوت است. "
"من می گویم هیچ چیزی که من شرمنده" در پاسخ او ، با گستاخی پر جنب و جوش است.
"من تو را دیدم شما در ماه فوریه است. هر بدن بر روی تپه خود من بشنوند اگر آنها
می توانید.
لهجه من متورم به Mickleham در یک طرف ، و Dorking از سوی دیگر است.
من تو را دیدم شما در ماه فوریه و سپس زمزمه -- "اصحاب ما عبارتند از
بیش از حد احمقانه است.
چه چیزهایی را باید ما از خواب بیدار شدن آنها را انجام دهید؟ هر مزخرف خواهد خدمت می کنند.
خواهند صحبت کنید.
خانم ها و آقایان ، من توسط Miss Woodhouse (که هر جا که او است ، ریاست) دستور داده است
می گویند ، که او تمایلات به دانستن آنچه که شما همه به فکر؟ "
برخی از خندید و پاسخ داد خوب humouredly.
دوشیزه بیتز گفت : یک معامله بزرگ و خانم التون دارای عقاید در ایده دوشیزه Woodhouse
ریاست ، پاسخ آقای نایتلی متمایز بود.
"آیا مطمئن است که او می خواهم برای شنیدن آنچه که ما همه فکر دوشیزه Woodhouse؟"
"آه! نه ، نه »-- گریه اما ، خنده به عنوان سردستی که او می تواند --" به محض بدون حساب
در جهان است.
این چیزی که بسیار به من فشار از ایستادن است.
اجازه دهید هر چیزی به جای آنچه شما همه تفکر را میشنوند.
من کاملا همه خواهند گفت.
یک یا دو شاید (نظر اجمالی آقای وستون و هریت ،) که افکار من وجود دارد
ممکن است ترس از دانستن است. "
گریه خانم : : "نوعی از چیزی که به" التون مؤکدا "، که من نمی باید
فکر خودم ممتاز برای پرس و جو به.
اگرچه ، شاید ، به عنوان همراه دختران جوان رفتن از حزب -- من در هر دایره هرگز --
کاوش احزاب -- بانوان جوان -- زنان متاهل -- "
mutterings او عمدتا به شوهرش و او در پاسخ زمزمه ،
"بسیار واقعی ، عشق من ، بسیار درست است. دقیقا چنین است ، در واقع -- کاملا بی سابقه -- اما
برخی از خانمها می گویند هر چیزی است.
بهتر است آن را به عنوان یک شوخی عبور. هر بدن می داند آنچه که به خاطر شما. "
"انجام خواهد داد ،" زمزمه فرانک به اما هستند بسیاری از آنها affronted.
من آنها را با آدرس بیشتر حمله کند.
خانم ها و آقایان -- من توسط خانم Woodhouse ، دستور داده است می گویند ، که او waives به حق خود
دقیقا آنچه را که شما ممکن است فکر کردن ، و فقط نیاز به چیزی
از هر یک از شما بسیار سرگرم کننده ، در یک راه عمومی.
در اینجا هفت ، علاوه بر خودم ، از شما (که او خوشحال است برای گفتن ، بسیار
سرگرم کننده در حال حاضر ،) و او تنها از هر یک از شما خواسته یا یک چیز بسیار
باهوش ، نثر و یا آیه ، اصلی یا
تکرار -- و یا دو چیز متوسط هوشمند می باشند -- و یا سه چیز بسیار کسل کننده در واقع ، و او
درگیر خنده صمیمانه از همه آنها را. "" آه! خیلی خوب ، گفت : "خانم بیتس ،
پس من باید نمی شود ناراحت است.
سه چیز در واقع بسیار کسل کننده که فقط برای من انجام دهید ، شما می دانید.
من باید مطمئن شوید که می گویند سه چیز کسل کننده به محض همیشه دهان من باز کنم ، حق من نیست؟
(به دنبال دور با خوش نیت ترین وابستگی به موافقت هر بدن) --
شما فکر می کنم من باید؟ "اما نمی تواند مقاومت در برابر.
"آه! خانم ، اما ممکن است مشکل وجود دارد.
عفو من -- اما شما ارسال خواهد شد به تعداد محدود -- فقط در یک بار سه "
دوشیزه بیتز ، فریب مراسم ساختگی از شیوه ای او ، آیا بلافاصله نمی گرفتن
معنای او ، اما ، زمانی که آن را در او پشت سر هم ، می تواند خشم نیست ، اگر چه اندک سرخ شدن
shewed که آن می تواند درد خود را.
"آه -- خوب -- برای اطمینان. بله ، من می بینم که او چه معنی است ، (عطف به آقای
نایتلی) و من سعی خواهد کرد که زبان من برای نگه داشتن.
من باید خودم را بسیار ناخوشایندی را ، و یا او را ندارد گفت : چنین چیزی به
دوست قدیمی. "" من می خواهم برنامه خود را ، گریه : "آقای وستون.
"مورد توافق ، موافقت کرد.
من من. من یک معمای.
چگونه یک معمای روی چیزی حساب کردن؟ "
"کم ، زیاد ، من می ترسم ، آقا ، بسیار پایین است ،" به پسرش پاسخ -- "اما ما باید زیاده --
به خصوص به هر یک که منجر راه است. "" نه ، نه ، گفت : "اما ،" آن را نمی خواهد روی چیزی حساب کردن
کم است.
یک معمای آقای وستون ، باید به او و همسایه بعدی او روشن.
، آقا ، دعا کنید اجازه دهید آن را میشنوند. "" من شک دارم که بسیار هوشمندانه خودم ، "
گفت : آقای وستون.
"این است که بیش از حد یک ماده در واقع ، اما در اینجا آن است.-- چه دو حرف از الفبا را
وجود دارد ، که کمال بیان "" چه دو نامه --! کمال بیان!
من مطمئن هستم من نمی دانم. "
"آه! شما هرگز حدس می زنم. شما ، (اما) من مطمئن هستم ، هرگز
حدس بزنید.-- من به شما.-- م به و A. -- EM - MA.-- آیا شما را در درک "؟
درک و لذت بردن گرد هم آمدند.
این ممکن است یک قطعه بسیار بی تفاوت شوخ طبعی ، اما اما یک معامله بزرگ را به خنده
در و لذت بردن در آن است -- و هم فرانک و هریت.-- اما به نظر نمی رسد به لمس بقیه
حزب به طور مساوی و برخی نگاه بسیار
احمقانه در مورد آن ، و آقای نایتلی عمیقا گفت ،
"این توضیح می دهد مرتب کردن بر اساس چیزی که باهوش است که می خواستم ، و آقای وستون انجام داده است
خیلی خوب برای خودش ، اما او باید هر بدن دیگری زدم.
کمال باید کاملا تا به زودی. "
"آه! برای خودم ، من اعتراض من باید عذر ، گفت : "خانم التون ؛" من واقعا
نمی تواند تلاش -- من در تمام علاقه مرتب کردن بر اساس چیزی که هستم.
من تا به حال موشح یک بار بر نام خود من به من فرستاده می شود ، که من در همه خوشحال نشده بود
با. من می دانستم که آن را از آمد.
توله سگ مکروه -- شما می دانید که منظور من (nodding به شوهرش).
این جور چیزها خیلی خوب در روز کریسمس ، زمانی که یکی نشسته است دور
آتش اما کاملا خارج از محل ، به نظر من ، زمانی که یکی در حال بررسی در مورد
کشور در تابستان.
دوشیزه Woodhouse باید ببخشید. من یکی از کسانی که چیزهای شوخ
در خدمت هر بدن. من وانمود نمی شوخ طبعی باشد.
من یک مقدار زیادی از نیروی حیاتی در راه خود من ، اما من واقعا باید اجازه داده شود به قضاوت
هنگامی که به صحبت می کنند و زمانی که به زبان من در آغوش گرفتن. رمز عبور ما ، اگر شما لطفا ، آقای چرچیل.
رمز عبور آقای E. ، نایتلی ، جین ، و خودم.
ما هیچ چیز هوشمندانه می گویند -- یکی از ما نیست.
"بله ، بله ، دعا تصویب ، شوهرش را ، با مرتب کردن بر اساس sneering
آگاهی. "من هیچ حرفی برای گفتن است که می تواند Woodhouse دوشیزه سرگرم ، و یا هر
بانوی جوان دیگر.
قدیمی ازدواج مرد -- بسیار خوب برای هیچ چیز. باید راه رفتن ، آگوستا؟ "
"با تمام قلب من. من واقعا از اکتشاف تا زمانی در خسته
یک نقطه.
، جین ، بازوی دیگر من را. "جین از آن کاهش یافت ، با این حال ، و شوهر
و زن راه می رفت.
"زن و شوهر مبارک گفت :" فرانک چرچیل ، به محض به عنوان آنها را شنوایی بودند : -- "چگونه
به خوبی یکدیگر آنها کت و شلوار -- بسیار خوش شانس -- ازدواج با آنها ، پس از آشنایی
تنها در یک محل عمومی شکل گرفته اند -- آنها فقط
هر یک دیگر ، من فکر می کنم ، چند هفته را در حمام می دانستند!
Peculiarly خوش شانس -- که به هر دانش واقعی از منش یک شخص است که
حمام ، و یا هر مکان عمومی ، می تواند بدهد -- آن است که همه چیزی را می توان بدون دانش وجود دارد.
تنها با دیدن زنان در خانه های خود را ، در میان مجموعه خود را ، فقط به عنوان این است که آنها
همیشه هستند ، که شما می توانید هر قضاوت عادلانه را تشکیل.
کوتاه از آن ، آن را همه حدس و شانس است -- و به طور کلی می شود بد شانس است.
چند مرد خود را در یک آشنایی کوتاه متعهد و rued آن
بقیه عمر خود را! "
دوشیزه فرفکس ، که به ندرت سخن گفته بود قبل ، به جز در میان confederates خود را ، سخن گفت
در حال حاضر. چنین چیزهایی رخ می دهد ، بدون شک. "-- او
توسط سرفه متوقف شود.
فرانک چرچیل تبدیل به سوی او به گوش دادن.
می گوید : "شما صحبت بود." وی افزود : او به شدت. او بهبود صدای او.
"من فقط رفتن به رعایت ، که هر چند چنین شرایط تأسف گاهی
رخ می دهد هر دو مردان و زنان به ، من نمی توانم تصور آنها را به بسیار مکرر می شود.
دلبستگی عجولانه و بی تدبیر ممکن است بوجود می آیند اما به طور کلی وجود دارد زمان بهبودی خود را بازیابید
از آن پس از آن.
من خواهد بود ، به این معنی که می توان آن را تنها ضعیف ، شخصیت های غیر قطعی (که
شادی همیشه باید در رحمت شانس) که مایه تاسف است رنج می برند
آشنایی با زحمت ، ظلم و ستم برای همیشه. "
او ساخته شده هیچ پاسخ و صرفا نگاه ، و در اطاعت متمایل و به زودی پس از آن گفت : در
تن پر جنب و جوش ،
"خب ، من اعتماد به نفس بسیار کمی در قضاوت خود من ، که هر زمان که ازدواج کنم ، من امیدوارم که
برخی از بدن همسرم را برای من chuse. آیا شما؟
(عطف به اما.)
آیا شما chuse همسر برای من -- من مطمئن هستم من باید هر بدن در شما ثابت می خواهم.
شما را برای خانواده فراهم کنند ، می دانید ، با یک لبخند در پدرش.
پیدا کردن بعضی از بدن برای من.
من در هیچ عجله هستم. پذیرش او ، به او آموزش دهند. "
"و خودم را مانند او." "با تمام معنی ، اگر شما می توانید."
"بسیار خوب.
کمیسیون رو انجام میدم. شما باید یک همسر جذاب. "
"او باید بسیار پر جنب و جوش و چشم hazle.
من برای هیچ چیز دیگری اهمیت.
من در خارج از کشور باید برای یک زن و شوهر از سال -- و زمانی که من بازگشت ، من باید به شما می آیند
همسرم. به یاد داشته باشید. "
اما در هیچ خطر فراموش شد.
این کمیسیون به لمس هر احساس مورد علاقه بود.
آیا هریت موجود بسیار توصیف شده؟
چشم Hazle به استثنای دو سال ممکن است او را که او خواست.
او حتی ممکن است هریت در افکار او در حال حاضر داشته باشند ، که می توان گفت؟
آموزش و پرورش به او با اشاره به نظر می رسید به آن دلالت کند.
"در حال حاضر ، خانم ، گفت :" جین به عمه اش ، "باید خانم التون ما؟"
: "اگر شما لطفا ، عزیز من.
با تمام قلب من است. من کاملا آماده هستم.
من آماده بود تا با او رفته اند ، اما این نیز به همین خوبی انجام خواهد داد.
ما به زودی باید از او پیشی.
او وجود دارد -- نه ، که کس دیگری است. این یکی از بانوان را در ماشین ایرلندی
حزب ، در همه مانند او.-- خوب نیست ، من اعلام می کنم -- "
آنها راه می رفت ، پس از آن در نیم دقیقه توسط آقای نایتلی.
آقای وستون ، پسر او ، اما ، و هریت ، تنها باقی مانده و ارواح مرد جوان
گل رز به زمین تقریبا ناگوار است.
حتی اما بزرگ در چاپلوسی و خوشی خسته شده و آرزو خودش و نه
پیاده روی بی سر و صدا با هر یک از دیگران ، و یا نشسته تقریبا به تنهایی ، و کاملا
بدون مراقبت ، در مشاهدات آرام از نمایش های زیبا در زیر او.
ظاهر بندگان را برای آنها به دادن اطلاع از واگن
و حتی شلوغی جمع آوری و آماده شدن برای ترک ، و ، شاد دید
دقت زیاد از خانم التون به او
کالسکه اول ، در چشم انداز از خانه درایو آرام بود که با خوشحالی می پذیریم ، با تحمل
برای بستن enjoyments بسیار مشکوک در این روز لذت.
چنین یکی دیگر از طرح ، متشکل از بسیاری از مردم بد همه فن حریف ، او امیدوار است که هرگز
خیانت را دوباره است. ، او در بر داشت در حالی که انتظار برای حمل
آقای نایتلی در کنار او.
او به اطراف نگاه ، اگر که هیچ کس در نزدیکی ، و پس از آن گفت ،
"اما ، من یک بار دیگر باید به شما صحبت می کنند که من استفاده شده است به انجام یک امتیاز و نه
تحمل نسبت به مجاز ، شاید ، اما من هنوز هم باید از آن استفاده کنید.
من نمی توانم به شما غلط است اقدام ، بدون نکوهش مراجعه کنید.
چگونه می تواند شما را تا بی عاطفه خانم بیتس؟
چگونه می تواند شما را خیره در شوخ طبعی خود را به یک زن شخصیت ، سن او ، و
وضعیت --؟ اما ، من تا به حال فکر آن ممکن ".
اما recollected سردرپیش بود ، متاسفم ، اما سعی کردم به آن خنده کردن.
"نه ، چگونه می تواند به من کمک کند گفت : آنچه من -- هیچ کس می توانست از آن کمک کرده است.
این خیلی بد نیست.
من به جرات می گفت من او را درک نمی کنند. "" من به شما اطمینان دهم و او مشکلی پیش نیامد.
او احساس معنای کامل خود را. او از آن پس از صحبت کردیم.
من آرزو می کنم شما می توانید از شنیده ام که چگونه او از آن صحبت کردیم -- با چه خلوص و صداقت و سخاوت.
من آرزو می کنم از شما شنیده می توانست او را به افتخار تحمل خود را در که قادر به پرداخت خود را
از جمله توجه ، همانطور که او برای همیشه دریافت از خود و پدر خود بود ،
زمانی که جامعه خود را باید خیلی کسل کننده است. "
"آه" گریه اما ، "من می دانم که موجودی بهتر در جهان وجود ندارد : اما شما باید
اجازه می دهد ، که آنچه خوب است و چه مضحک است بیشتر متاسفانه مخلوط
در او. "
"مخلوط آنها ، گفت :" او ، "من اذعان و او مرفه بودند ، من
اجازه می دهد بسیار برای شیوع گاه به گاه مضحک بیش از خوب.
شد او یک زن از ثروت ، من هر پوچی بی ضرر را به خود ترک
شانس من نمی نزاع با شما برای هر گونه آزادی به شیوه ای.
او برابر خود را در وضعیت -- اما ، اما در نظر بگیرید که تا چه حد این است از بودن
در این مورد.
او فقیر است او از آسایش او متولد شد غرق شده ، و اگر او به پیر زندگی می کنند
سن ، احتمالا باید بیشتر غرق. وضعیت او باید امن شما
شفقت.
شدت انجام شد ، در واقع!
شما ، که او از یک نوزاد ، با او رشد از یک دوره دیده بود شناخته شده بود
زمانی که متوجه او یک افتخار است ، به شما که در حال حاضر ، روحیه ناشی از بی فکری و غرور و افتخار بود
از لحظه ای ، در او ، فروتن او خنده --
و قبل از خواهرزاده او ، بیش از حد -- و قبل از دیگران ، که بسیاری از آنها (مطمئنا برخی ،)
خواهد بود به طور کامل درمان خود را از او هدایت.-- این دلپذیر نیست
شما ، اما -- و آن را بسیار دور از خوشایند
به من ، اما من باید ، من ، -- من به شما حقایق بگویید در حالی که من می توانید با اثبات رضایت
خودم دوستان خود را توسط وکیل بسیار وفادار و اعتماد که شما برخی از
زمان و یا دیگر من عدالت بیشتری از شما هم اکنون می توانید انجام دهید. "
در حالی که آنها صحبت کردیم ، آنها به سمت کالسکه پیشبرد شد و آماده بود و ،
قبل از اینکه او دوباره می تواند صحبت می کنند ، او تا به حال به او دست شوید.
او احساسات بد تعبیر شده بود که چهره اش قابل اجتناب نگه داشته بود ، و زبان او
حرکت. آنها فقط از خشم در برابر ترکیب شدند
خود ، ریاضت ، و نگرانی عمیق.
او شده بود ، قادر به صحبت می کنند و ، در ورود به کالسکه ، پشت برای غرق
لحظه ای غلبه بر -- سپس خودش را ملامت گر برای داشتن بدون مرخصی گرفته ، ساخت ندارد
اذعان ، فراق در آشکار
sullenness ، او را با صدا و دست مشتاق به نشان به تفاوت نگاه ، اما از آن بود
فقط خیلی دیر. او دور ساخته بود ، و اسب در
حرکت.
او ادامه داد : به نگاه به عقب ، اما به عبث ، و به زودی ، با آنچه ظاهر سرعت غیر معمول ،
آنها نیمی از راه را به پایین تپه را ، و هر چیزی که بسیار عقب سمت چپ.
او فراتر از آنچه می توانست بیان vexed -- تقریبا فراتر از آنچه او می تواند
پنهان کردن. هرگز او احساس آشفته ، میگردند ،
غصه دار ، در هر شرایطی در زندگی او است.
او اغلب به زور زده بود. حقیقت این نمایندگی وجود داشت
نمی توان منکر. او آن را در قلب خود احساس می شود.
چگونه می تواند او شده اند آنقدر بی رحمانه ، بی رحمانه به خانم بیتس!
چگونه می تواند او دارند خود در هر یک او ارزش در معرض افکار چنین بیمار!
و چگونه او را رنج می برند به او را بدون گفتن یک کلمه از قدرشناسی را ترک کند ، از
موافقت ، از مهربانی مشترک! زمان او آهنگسازی.
او منعکس شده ، او به نظر می رسید اما به آن احساس.
او هرگز افسرده شده بود. خوشبختانه لازم بود به صحبت می کنند نیست.
تنها هریت ، که در روح خودش به نظر می رسید ، مانده ، و بسیار مایل
به سکوت و اما احساس اشک های در حال اجرا از گونه های او تقریبا تمام راه
خانه ، بدون اینکه در هر گونه مشکل به آنها چک کنید ، فوق العاده بودند.
>