Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پنجم سرقت در محل اقامت خلیفه
حقایق از سرقت در محل اقامت خلیفه آمد به ما عمدتا از طریق رسانه
چند در اوصاف کشیش و همسرش.
این در ساعت کوچک رخ داده است با دوشنبه ، روز اختصاص داده شده در Iping به
جشن باشگاه.
خانم پارچه سست بافت پرچمی ، به نظر می رسد ، بیدار به طور ناگهانی در سکون می آید که قبل از سپیده دم ،
با این تصور قوی که درب اتاق خواب خود را باز کرده بود و بسته.
او در ابتدا به شوهرش بیدار نیست ، اما به گوش دادن به تخت نشسته.
او سپس مجزا شنیده پد ، پد ، پد پا برهنه از مجاور
پانسمان اتاق و راه رفتن در امتداد گذر به سمت راه پله.
به محض این که او احساس اطمینان از این ، او تحریک میشود ، کشیش آقای پارچه سست بافت پرچمی و بی سر و صدا به عنوان
امکان پذیر است.
او نور را به اعتصاب نیست ، اما با قرار دادن بر روی عینک او ، او را پانسمان گان و
دمپایی حمام ، او را در فرود رفت به گوش دادن.
او شنیده کاملا مجزا بی مهارت در میز مطالعه خود را پایین پله ها ، و پس از آن
عطسه های خشونت آمیز است.
در آن او را به اتاق خواب خود بازگشت ، خودش با بارز ترین سلاح مسلح ،
پوکر ، و فرود راه پله به عنوان noiselessly که ممکن است.
پارچه سست بافت پرچمی خانم فرود آمد.
ساعت حدود چهار بود ، و تاریکی نهایی شب گذشته بود.
کم نور روشن و خاموش شدن نور در سالن وجود دارد ، اما مطالعه درگاه yawned
impenetrably سیاه و سفید.
همه چیز هنوز هم به جز creaking ضعف از پله های زیر آقای پارچه سست بافت پرچمی بود
آج ، و جنبش های اندکی در این مطالعه است.
سپس چیزی جامعی ، کشو ، باز شد و خش خش از مقالات وجود دارد.
سپس تضرع آمدند و مسابقه زده شد و مطالعه را با آب گرفتگی بود
نور زرد.
آقای پارچه سست بافت پرچمی در حال حاضر در سالن بود ، و از طریق شکاف درب او می تواند دید
میز و کشو باز و سوختن شمع بر روی میز است.
اما دزد که او نمی تواند دید.
او وجود دارد چه باید بکنید ، در سالن مردد ایستاده بود ، و خانم پارچه سست بافت پرچمی ، او را چهره سفید و
قصد رخنه کرد به آرامی به طبقه پایین بعد از او.
یک چیز شجاعت آقای پارچه سست بافت پرچمی را نگه داشته و اقناع که این سارق ساکن بود
در این روستا است.
درز پیدا کردن پول ، آنها شنیده و متوجه شد که دزد خانه داری پیدا کرده بود
ذخیره طلا -- دو پوند ده در فرمانروایان نیم در دسترس نباشد.
در آن صدا ، آقای پارچه سست بافت پرچمی به اقدام ناگهانی nerved بود.
آوردن پوکر بصورتی پایدار و محکم ، او را به اتاق عجله ، از نزدیک با خانم پارچه سست بافت پرچمی به دنبال.
"تسلیم شدن"! گریه آقای پارچه سست بافت پرچمی ، به شدت ، و پس از آن stooped شگفت زده است.
ظاهرا اتاق کاملا خالی است.
با این وجود اعتقاد راسخ خود را که آنها تا به حال ، آن لحظه بسیار شنیده ام کسی در حال حرکت در
اتاق به یقین بالغ بود.
برای نیم دقیقه ، شاید ، آنها خمیازه ایستادند ، سپس خانم پارچه سست بافت پرچمی رفت و در سراسر
اتاق و نگاه در پشت صفحه نمایش ، در حالی که آقای پارچه سست بافت پرچمی ، توسط ضربه قوم و خویشی ، peered
زیر میز.
سپس خانم پارچه سست بافت پرچمی پشت پرده پنجره ها ، و آقای پارچه سست بافت پرچمی نگاه
دودکش و آن را با نوعی پوکر جستوجو کرد.
سپس خانم پارچه سست بافت پرچمی مورد بررسی قرار سبد خرید ضایعات کاغذ و پارچه سست بافت پرچمی آقای درب را باز
زغال سنگ ، عقب نشینی. سپس آنها را به توقف آمد و ایستاد با
چشم بازجویی یکدیگر.
"من می توانستم سوگند یاد کرد -- گفت :" آقای پارچه سست بافت پرچمی. شمع گفت : "آقای پارچه سست بافت پرچمی.
: : "چه کسی شمع را روشن؟" "کشو!" خانم پارچه سست بافت پرچمی گفت.
و پول رفته! "
او رفت عجله به درگاه ورودی. "از همه تکرار عجیب --"
عطسه خشونت آمیز در گذرگاه وجود دارد. آنها با عجله ، و آنها به عنوان
درب آشپزخانه ناودان.
"آوردن شمع ، گفت : آقای پارچه سست بافت پرچمی ، و منجر به راه است.
آنها هر دو صدا از پیچ و مهره را شنیده شدن عجله به ضرب گلوله کشته است.
همانطور که او از درب آشپزخانه را باز او از طریق شربت خانه که درب عقب بود دیدم
فقط باز کردن ، و نور ضعیفی از سپیده دم زود هنگام توده های تیره و تار نمایش داده می شود
باغ فراتر.
او مسلم است که هیچ چیز از درب رفت.
آن را باز کرد ، باز برای یک لحظه ایستاد و سپس با یک اسلم بسته است.
همانطور که این کار را کرد ، شمع خانم پارچه سست بافت پرچمی حمل از مطالعه بود flickered و
هایش را کاملا گشوده است. این یک دقیقه و یا بیشتر بود ، قبل از آنها وارد
آشپزخانه.
جای خالی می باشد. آنها refastened درب عقب ، مورد بررسی قرار
آشپزخانه ، شربت خانه ، و جای شستن ظروف کثیف اشپزخانه کاملا ، و در آخرین به انبار رفت.
روح به در خانه یافت می شود وجود ندارد که آنها را ، جستجو.
نور روز در بر داشت چند در اوصاف کشیش و همسرش ، یک زن و شوهر quaintly لباسهای کمی ، هنوز هم
marveling در مورد در طبقه همکف خود را توسط نور غیر ضروری از guttering
شمع.
فصل ششم مبلمان که رفتم MAD
حالا از آن اتفاق افتاد که در ساعات اولیه با دوشنبه ، قبل از Millie از شکار شد
آقای هال و خانم هال ، هر دو روز ، افزایش یافت و noiselessly را به رفت
انبار.
کسب و کار آنها وجود ندارد از یک طبیعت خصوصی و به حال چیزی برای انجام با
وزن مخصوص آبجو آنها.
آنها به سختی وارد انبار هنگامی که خانم هال متوجه شد او به ارمغان آورد فراموش کرده بودم
پایین یک بطری عشبه بیابانی از مشترک اتاق خود را.
او متخصص و اپراتور اصلی در این امر ، سالن بسیار مناسب
و طبقه بالا برای آن را رفت. او در فرود برای دیدن آن شگفت زده شد
درب غریبه نیمه بسته نگهداشته شده بود.
او را به اتاق خود رفت و بطری او کارگردانی شده بود.
اما بازگشت با بطری ، او متوجه شده است که پیچ و مهره از درب جلو بوده است
اصابت گلوله به پشت ، که درب در واقع تنها کافی است که بر روی لچ بود.
و با یک فلاش الهام بخش او را با اتاق غریبه متصل
طبقه بالا و پیشنهادات آقای تدی Henfrey.
او و مجزا به یاد نگه داشتن شمع در حالی که خانم هال شات این پیچ ها یک شبه.
در نزد او متوقف شد ، خمیازه ، سپس با بطری هنوز در دست خود را به طبقه بالا رفت
دوباره.
او در درب غریبه rapped. هیچ پاسخ وجود دارد.
او rapped دوباره و پس از آن تحت فشار قرار دادند باز درب گسترده و وارد است.
این بود که او انتظار می رود.
تخت خواب ، اتاق خالی بود.
و چه غریبه بود ، حتی به هوش سنگین خود را بر روی صندلی اتاق خواب و
در امتداد راه آهن از تخت لباس ، تنها لباس که تا کنون پخش شده بودند
او می دانست ، و بانداژ از مهمان خود را.
کلاه لبه پهن ولبه اویخته بزرگ او حتی jauntily بر بستر پست cocked شد.
به عنوان سالن ایستاده بود در آنجا صدای همسرش را شنید بیرون آمدن از عمق
انبار ، با که تلسکوپی سریع از هجا و cocking پرسشی تا
کلمات نهایی یک یادداشت به بالا ، که توسط آن
روستایی غرب ساسکس معتاد نشان می دهد بی صبری سرزنده و بشاش است.
"جورج! شما gart whad ترکه؟ "
او در آن تبدیل شده و به او عجولانه.
Janny ، او در طی راه آهن از مراحل انبار گفت : "TAS حقیقت آنچه Henfrey
sez. 'E در اتاق ماهسنگ ،' E en't.
و درب جلو onbolted. "
در ابتدا خانم هال را درک کنند ، و به زودی به عنوان او او حل و فصل برای دیدن
اتاق خالی برای خودش. هال ، هنوز هم برگزاری بطری ، اولین رفت.
"اگر en't الکترونیکی وجود دارد ،" او گفت ، "" نزدیک است.
و آنچه 'E doin' 'ithout' نزدیک است ، پس از آن؟
'TAS کنجکاو ترین کسب و کار است."
همانطور که آن ها آمدند تا انبار مراحل هر دو آنها ، آن را پس از آن محقق بود ، خیالی آنها
شنیده درب جلو را باز و بسته ، اما دیدن آن را بسته و هیچ چیز وجود دارد ، نه
گفت : یک کلمه دیگر در مورد آن در آن زمان است.
خانم هال ، شوهر خود را در گذرگاه به تصویب رساند و در طبقه بالا اول دوید.
کسی عطسه بر روی راه پله.
هال ، پس از شش مرحله پشت سر ، تصور می کردند که او شنیده عطسه او.
او ، رفتن برای اولین بار ، تحت این تصور که هال بود عطسه.
او پرت باز کردن درب و در مورد اتاق ایستاده بود.
"همه کنجکاو!" او گفت.
او شنیده ام استشمام نزدیک پشت سر او به نظر می آمد ، و تراشکاری ، شگفت زده شده بود
سالن دوازده پا بر روی پله بالاترین را ببینید.
اما در لحظه ای دیگر او در کنار او بود.
او به جلو خم شده و دست خود را بر روی بالش قرار داده و سپس در زیر لباس.
"سرد ،" او گفت. "او شده است تا این ساعت و یا بیشتر است."
همانطور که او چنین است ، فوق العاده ترین چیزی که اتفاق افتاد.
لوازم رختخواب مثل ملافه و لحاف و پتو خود را با هم جمع شده بودند ، افتاده به طور ناگهانی به نوعی
اوج ، و سپس سراسیمه بر راه آهن پایین پرید.
این دقیقا همانطور که اگر دست آنها را در مرکز چنگ بود و پرتاب آنها را کنار گذاشته است.
بلافاصله پس از کلاه غریبه hopped کردن بستر پست ، شرح داده شده
چرخش پرواز در هوا را از طریق قسمت بهتر از یک دایره ، و پس از آن نقش برآب
راست در صورت خانم هال.
سپس به سرعت اسفنج از دستشویی آمد و سپس صندلی ، flinging
از کت غریبه و شلوار سردستی به کنار ، و خنده با خشگی در صدا
singularly مثل غریبه ، تبدیل
خود را با چهار پا در خانم هال ، به نظر می رسید را به هدف در او برای یک لحظه ، و
اتهام به او.
او فریاد زد و تبدیل ، و سپس پاها صندلی به آرامی اما محکم در برابر او آمد
و impelled او و هال از اتاق.
درب خشونت ناودان و قفل شده بود.
صندلی و تخت به نظر می رسید به اجرای رقص پیروزی برای یک لحظه ، و پس از آن
ناگهان همه چیز بود هنوز.
خانم هال بود تقریبا در شرایط غش کردن در آغوش آقای سالن در سمت چپ
فرود.
این را با بزرگترین مشکل این بود که آقای هال و Millie ، که شده بود ، roused
جیغ او را با زنگ هشدار ، در طبقه پایین او را موفق ، و استفاده از
restoratives مرسوم در چنین مواردی است.
"' TAS sperits ، گفت : "خانم هال. "من می دانم sperits TAS.
من در مقالات از EN خوانده شده است. میز و صندلی جهش و رقص... "
نگاهی به افت بیشتر ، Janny ، گفت : "سالن.
خانم هال گفت : "آنچه پارچه جناغی بافتن ثابت." "او را قفل".
اجازه ندهید که او در آمده دوباره نیست. من نیمی از حدس زده -- من ممکن است در هکتار 'شناخته شده است.
با آنها goggling چشم و پانسمان سر ، و هرگز به کلیسا از روز جمعه.
و تمام بطری های آنها -- more'n این حق را برای هر یک داشته باشند.
او sperits به مبلمان قرار داده....
مبلمان قدیمی خوب من! 'Twas در آن صندلی بسیار فقیر عزیز من
مادر استفاده می شود به نشستن وقتی که من دختر بچه ای بود.
در فکر می کنم آن را باید افزایش یابد تا بر من در حال حاضر! "
"فقط یک قطره ، Janny ، گفت :" سالن. "اعصاب شما ناراحت است."
آنها Millie در سراسر خیابان را از طریق پنج ساعت طلایی آفتاب ارسال شده به بهیجان در اوردن
تا آقای شنی Wadgers ، آهنگر.
دانی آقای هال و طبقه بالا مبلمان رفتار خارق العاده ترین.
Wadgers آقای گرد می آیند؟ او یک مرد دانستن بود ، Wadgers آقای بود ، و
بسیار مدبر.
او در زمان کاملا دیدگاه قبر مورد. "بازوی darmed اگر thet سحر گوش و حلق و بینی" بود
از نظر آقای شنی Wadgers. "horseshoes برای مردمان محترم و با تربیت چنین به شما warnt به عنوان
او. "
او گرد آمدند به شدت نگران است. آنها می خواستند او را به رهبری طبقه بالا راه به
اتاق ، اما او به نظر نمی رسد در هیچ عجله باشد.
او ترجیح داد تا در گذشت صحبت.
بر سر راه شاگرد Huxter بیرون آمد و شروع به مصرف پایین کرکره از
پنجره توتون و تنباکو. او بیش از نامیده می شد تا به گفتگو بپیوندید.
آقای Huxter به طور طبیعی در این دوره از چند دقیقه به دنبال.
نبوغ آنگلوساکسون برای حکومت پارلمانی خود اظهار داشت ، وجود داشت
مقدار زیادی از بحث و هیچ اقدام قاطعانه.
"اجازه بدهید که حقایق را برای اولین بار ، اصرار داشت :" آقای Wadgers شنی.
"اجازه دهید مطمئن باشید ما می شود اقدام کاملا درست در' bustin که درب باز.
onbust درب همیشه باز است 'bustin ، اما آنچه می تواند یک درب onbust هنگامی که شما در
busted EN. "
و به طور ناگهانی و بیشتر زیبا و درب طبقه بالا اتاق خود را افتتاح شد
موافقتنامه ، و آنها را در شگفتی نگاه ، آنها را دیدم نزولی از پله ها خفه
رقم غریبه خیره تر blackly
و مستقیما از هر زمان دیگری با آن نامعقول بزرگ چشم شیشه ای آبی رنگ او.
او آمد stiffly و به آرامی ، خیره تمام وقت ، او در سراسر پاساژ راه می رفت
خیره ، پس از آن متوقف شده است.
"نگاه کنید!" او گفت ، و چشمان خود را جهت انگشت دستکشهایش ریخته خود را به دنبال
و شاهد یک بطری عشبه بیابانی سخت توسط درب انبار.
سپس او وارد اطاق پذیرایی شد ، و به طور ناگهانی ، سریع ، وحشیانه ، ناودان را درب در
چهره خود را. نه کلمه تا آخرین پژواک سخن گفته شد
از اسلم دور جان خود را از دست داده اند.
آنها در یکدیگر خیره شد. "خب ، در صورتی که همه چیز را لیسیدن نیست!" گفت :
آقای Wadgers ، و جایگزین ناگفته.
"من می خواهم به در و ask'n تقلا آن ، گفت :" Wadgers آقای هال.
"من می خواهم D' مند توضیح آن زمان برخی از زمان را در زن مهمانخانه دار
شوهر تا که زمین.
در گذشته او rapped ، در را باز کرد و کردم تا آنجا که : "ببخشید --"
برو به شیطان گفت : «غریبه در یک صدای فوق العاده ای ، و" خفه که درب پس از
شما خواهد شد. "
به طوری که مصاحبه مختصری خاتمه یافته است.
فصل هفتم پرده برداری از غریبه
غریبه به اطاق پذیرایی کمی "مربی و اسب" رفت و در حدود نیمی گذشته
در ساعت پنج صبح ، و در آنجا تا نیمروز در نزدیکی ، پرده پایین ، باقی مانده
درب بسته ، و هیچ یک ، پس از در سالن دفع ، جسارت در نزدیکی به او.
در تمام آن زمان او باید روزه.
سه بار او زنگ زد زنگ خود را ، خشمگینانه هم سوم و به طور مداوم ، اما هیچ کس
پاسخ او را. "او و خود را به شیطان" در واقع! "
گفت : خانم هال.
در حال حاضر شایعه ناقص از سرقت در محل اقامت خلیفه آمد ، و دو و دو
با هم قرار گرفتند.
هال ، کمک Wadgers ، رفت برای پیدا کردن آقای Shuckleforth ، دادرس ، و را
توصیه های خود را. هیچ کس جرأت طبقه بالا.
چگونه غریبه اشغال خود ناشناخته است.
و پس از آن ، او با خشونت را گشاد گشاد راه رفتن بالا و پایین ، و دو بار فوران آمد
لعنت ، پاره شدن کاغذ ، و درهم شکستن خشونت آمیز از بطری.
گروه اندکی از مردم می ترسم اما کنجکاو افزایش یافته است.
خانم Huxter آمدند و برخی از همراهان جوان درخشنده گی در سیاه و سفید آماده ساخته
کت و روابط رنجش مقاله -- برای آن با دوشنبه -- گروه را با اشتباه گرفته ملحق
بازجویی.
جوان مورچه Harker خود را با حیاط و تلاش برای جوانه زدن متمایز
زیر پرده های پنجره.
او چیزی می تواند ، اما دلیلی برای فرض که او داد ، و دیگران.
Iping جوانان در حال حاضر به او پیوست.
بهترین از همه امکان پذیر بود با دوشنبه ، و پایین روستا خیابان ایستاد
یک ردیف از نزدیک به یک ده غرفه ، گالری تیراندازی و بر روی چمن های جعل
سه waggons زرد و شکلات و برخی از
غریبه منظره از هر دو جنس قرار دادن یک خجالتی نارگیل.
آقایان لباس آبی به تن ، پیش بند سفید خانمها و کاملا شیک کلاه
با plumes سنگین.
Wodger ، حنایی "بنفش" و Jaggers آقای پینه دوز ، که او نیز به فروش می رسد قدیمی
دست دوم دوچرخه معمولی ، کشش رشته ای از اتحادیه جک و
ensigns سلطنتی (که از ابتدا
جشن اولین جشن ویکتوریا) در سراسر جاده.
و در داخل ، در تاریکی مصنوعی سالن ، به که تنها یک جت نازک
از نفوذ نور خورشید ، غریبه ، گرسنه ما باید فرض کنید ، و ترس ، پنهان
در wrappings داغ ناراحت کننده خود را ، pored
از طریق عینک تیره خود را بر اساس مقاله خود را و یا chinked بطری های کثیف خود را کوچک ، و
گاهی اوقات وحشیانه در پسران سوگند ، قابل شنیدن در صورت نامرئی ، خارج پنجره.
در گوشه شومینه دراز قطعات از بطری شکست نیم دوجین ،
و صدای تودماغی تند کلر هوا آلوده است.
بسیار ما از آنچه در آن زمان شنیده بود و از آنچه پس از آن در دیده می دانم
اتاق.
حدود ظهر او به طور ناگهانی باز درب او اطاق پذیرایی و خودنمایی میکند fixedly ایستاده بود در سه
یا چهار نفر در نوار. "خانم هال ، "او گفت.
sheepishly کسی رفت و به نام خانم هال.
خانم هال ظاهر شده پس از فاصله ، کمی دچار تنگی نفس است ، اما همه fiercer
برای آن.
هال بود هنوز. او بیش از این صحنه بررسی این بود ، و
آمد او را به برگزاری یک سینی کمی با لایحه بی قراری بر آن است.
"آیا قبض خود شما مایل ، آقا؟" او گفت.
"چرا صبحانه ام گذاشته؟ چرا شما نمی آماده وعده های غذایی و
پاسخ بل؟
آیا شما فکر می کنم من زندگی بدون خوردن؟ "" چرا این صورتحساب پرداخت نشده؟ "خانم هال گفت.
"این چیزی است که می خواهم بدانم." "من به شما سه روز پیش گفت : من در انتظار
حواله -- "
"من به شما دو روز پیش گفت : من که قرار بود به انتظار هیچ وجه ارسالی.
شما نمی توانید در گله اگر صبحانه شما کمی منتظر است ، اگر لایحه من است انتظار این پنج
روز ، می تواند به شما؟ "
غریبه سوگند به طور خلاصه اما وضوح. "نار ، نار" را از نوار.
"و من می خواهم شما را با مهربانی متشکرم ، آقا ، اگر شما می خواهم ادای سوگند خود را در خودتان نگه ، آقا ، گفت :"
خانم هال.
غریبه ایستاده بود به دنبال بیشتر شبیه کلاه غواصی عصبانی تر از همیشه.
جهانی در نوار است که خانم هال بود بهتر از او بود احساس می شود.
کلمات بعدی او نشان داد به همان اندازه است.
"در اینجا نگاه کنید ، زن خوب من --" او شروع. خانم هال گفت : "آیا' زن خوب 'من نیست".
: : "من به شما گفته حواله من آمده است نیست." "حواله در واقع!" خانم هال گفت.
"با این حال ، من با جرات گفتن در جیب من --"
"شما سه روز پیش به من گفت که شما تا به حال هیچ چیز به جز ارزش مستقل از نقره
بر شما "" خب ، من در بر داشت چند -- "
"UL - LO!" را از نوار است.
خانم هال گفت : "من تعجب می کنم که در آن شما معلوم شد ،".
که به نظر می رسید به آزار بسیار غریبه است.
او مهر پا کرد.
چه شما چیست؟ "او گفت. "که من تعجب می کنم که در آن شما معلوم شد ، گفت :"
خانم هال.
"و قبل از هر صورتحساب را مصرف کنم و یا هر صبحانه ، و یا انجام هر چیز از جمله
وجه ، شما رو به یک یا دو چیز من درک نمی کنم به من بگویید ، و چه هیچ کس
درک ، و همه خیلی مضطرب به درک نیست.
من می خواهم به دانستن آنچه که شما انجام شده است طبقه بالا صندلی t'my ، و من می خواهم بدانید که چگونه 'TIS
اتاق شما خالی بود ، و چگونه شما را دوباره کردم.
آنها را به عنوان در این خانه متوقف می آید در درها -- که حکومت از خانه و
که شما انجام داد ، و آنچه من می خواهم به دانستن این است که چگونه شما وارد آمده بود
و من می خواهم به دانستن -- "
ناگهان غریبه مطرح دستکشهایش ریخته است دست خود را گره ، مهر پای خود را ، و گفت ،
"ایست!" با خشونت از جمله فوق العاده ای که او را ساکت و خاموششان فورا.
"شما را درک نیست ،" او گفت ، "که من و یا آنچه که من هستم.
من شما را نشان می دهد. بهشت!
من شما را نمایش می دهد. "
بعد از آن او کف دست باز خود را بر چهره اش قرار داده و از آن کناره گیری کرد.
مرکز صورتش یک حفره سیاه تبدیل شد.
"اینجا ،" او گفت.
او پا به جلو و دست خانم هال چیزی که او ، خیره در او
دگرگون صورت پذیرفته ، به طور خودکار.
سپس ، هنگامی که او را دیدم آنچه در آن بود ، او فریاد زد با صدای بلند ، کاهش یافته است ، و مبهوت
بازگشت. بینی -- بینی غریبه بود! رنگ صورتی
و درخشان -- نورد روی زمین است.
سپس او را حذف عینک او ، و هر کس در نوار gasped.
او در زمان کلاه خود ، و با یک حرکت خشونت آمیز پاره در سبیل او و باند.
برای یک لحظه او را در برابر آنها.
فلش از پیش بینی وحشتناک از طریق نوار به تصویب رساند.
"اوه ، Gard من!" گفت : برخی از یکی از. سپس خاموش آن ها آمدند.
بود بدتر از هر چیزی است.
خانم هال ، دهان باز و وحشت ومبهوت ایستاده ، shrieked در آنچه او را دیدم ،
و درب خانه ساخته شده است. هر کس شروع به حرکت می کند.
آنها برای زخم ، disfigurements ، وحشت ملموس آماده شدند ، اما
هیچ چیز!
باند و مو کاذب در سراسر پاساژ را به نوار پرواز ، ساخت کره اسبی که تازه بالغ شده
پرش به اجتناب از آنها. هر کس سقوط بر روی هر کس دیگری پایین
مرحله انجام شد.
برای مردی که آنجا ایستاده بود فریاد برخی از توضیح بی ربط ، یک جامد بود
gesticulating رقم تا کت یقه او را ، و پس از آن -- در nothingness ، هیچ قابل رویت
چیزی که در همه!
افراد پایین روستا شنیده فریاد و shrieks ، و دنبال کردن خیابان شاهد
"مربی و اسب" خشونت شلیک کردن انسانیت خود.
خانم هال سقوط کرده و دیدند و آقای تدی Henfrey پرش برای جلوگیری از سقوط بیش از او ،
و پس از آن جیغ وحشتناک Millie ، که ، در حال ظهور به طور ناگهانی از آنها شنیده
آشپزخانه در سر و صدا از جنجال و هیاهو بود
سرامدن غریبه بی سر از پشت.
این افزایش به طور ناگهانی.
همه فورا پایین خیابان ، فروشنده sweetstuff ، مالک نارگیل خجالتی
و دستیار او ، مرد نوسان ، پسران و دختران کوچک ، dandies روستایی ، هوشمند
wenches ، smocked بزرگان و aproned
gipsies -- شروع به در حال اجرا به سمت کاروانسرا ، و در فضا به طور معجزه آسایی کوتاه از زمان
جمعیت شاید چهل نفر ، و به سرعت در حال افزایش است ، تحت تأثیر و hooted و پرسش
و بانگ زد و در مقابل استقرار خانم هال پیشنهاد.
همه مشتاق به نظر می رسید به در یک بار صحبت ، و در نتیجه بابل بود.
گروه های کوچک حمایت خانم هال ، که در حالت سقوط برگزیده شد.
کنفرانس ، و شواهد باور نکردنی از چشم پر سر و صدا شاهد وجود دارد.
"دیو O!"
"چه چیزی در او شده است doin' ، پس از آن؟ "" آیا دختر درد نکنه ، 'عنوان' E؟
"در EN اجرا با چاقو ، به اعتقاد من." "بدون ED' ، من آنچه را می گویند.
من هیچ شیوه ای از صحبت معنی نیست.
منظورم ithout marn ED! "" Narnsense!
'TIS برخی از فوت و فن برآمده" "ذهن خاموش' کاغذ بسته بندی ، 'E --"
در مبارزات خود را به دیدن از طریق درب باز ، از جمعیت خود را به تشکیل
از عقب افتاده گوه ، با آپکس پرماجرا نزدیکترین کاروانسرا.
"او برای یک لحظه ایستاده بود ، من فریاد گهل heerd ، و او تبدیل شده است.
من تو را دیدم دامن او را ماهوت پاک کن زدن ، و او را بعد از او رفت.
آیا ده ثانیه را ندارد.
بازگشت او با یک چاقو در دست ماهسنگ و یک قرص نان می آید ؛ ایستاده بود ، درست همانطور که او خیره.
یک لحظه پیش. در آن درب وجود دارد می رفتند.
می گویم 'E ،' E هیچ ED 'gart نه در همه.
شما فقط از دست رفته EN -- "
اختلال پشت پرده وجود دارد ، و سخنران را متوقف به مرحله کنار گذاشته برای کمی
در صفوف منظم پیش بود که راهپیمایی بسیار مصمم به سوی خانه ، برای اولین بار آقای
هال ، بسیار قرمز و تعیین می کند ، پس از آن آقای
بابی Jaffers ، پاسبان روستای ، و سپس با احتیاط Wadgers آقای.
آنها اکنون آمده بودند و مسلح به یک حکم. مردم فریاد می زدند ، اطلاعات متناقضی از
شرایط اخیر است.
"' اد یا هیچ 'ED ، گفت :" Jaffers ، من به استراحت EN ، و بقیه EN من خواهد شد. "
آقای هال به راهپیمایی پرداختند تا مراحل ، راهپیمایی مستقیم به درب اطاق پذیرایی و
پرت آن را باز کنید.
"پاسبان ،" او گفت ، "آیا وظیفه خود را." Jaffers راهپیمایی شوید.
سالن بعدی ، در Wadgers گذشته.
آنها در نور کم شکل بی سر آنها روبرو را دیدم ، با پوسته gnawed
نان در یک سو دستکشهایش ریخته و یک تکه پنیر در دیگر.
"به او را گفت :" سالن.
"شیطان است؟" در لحن عتاب خشم را از بالای یقه
از این رقم است. "شما در یک مشتری رم سر در گم ، آقا ،"
گفت : آقای Jaffers.
اما ED یا هیچ 'ED ، حکم می گوید :" بدن ، و وظیفه وظیفه -- "
: "نگه دارید خاموش!" گفت : این رقم ، شروع به عقب.
ناگهان او شلاق پایین نان و پنیر ، و آقای هال درک چاقو
بر روی جدول در زمان به آن را ذخیره کنید. خاموش دستکش چپ غریبه آمد و شد
سیلی زدند و در صورت Jaffers '.
در Jaffers لحظه ای دیگر ، برش کوتاه برخی از بیانیه مربوط به یک حکم ،
او را به مچ دست بی دست گریبانگیر و گلو نامرئی خود را گرفتار.
او کردم و پا زدن صدایی بر روی ساق پا ساخته شده است که او را فریاد ، اما او چنگال خود نگه داشته است.
تالار فرستاده چاقو لغزش در امتداد جدول به Wadgers ، که عمل به عنوان هدف حافظ
توهین آمیز ، به طوری صحبت می کنند ، و سپس رو به جلو به عنوان Jaffers و غریبه پا
تحت تأثیر و مبهوت به سمت او را ، محکم فشار و ضربه شوید.
یک صندلی ایستاده بود در راه ، و کنار با سقوط پیش رفت که آنها با هم پایین آمدند.
"پا" ، گفت که Jaffers بین دندان های خود.
آقای هال ، سعی در دستورالعمل عمل می کنند ، دریافت و پا زدن صدایی
دنده را که از او برای یک لحظه دور انداخته ، و Wadgers آقای دیدن میبرند
غریبه بیش از نورد بود و در بالا
طرف از Jaffers ، به سمت درب عقب نشینی ، چاقو در دست ، و به همین ترتیب با برخورد
آقای Huxter و کارتر Sidderbridge آمدن به نجات از قانون و نظم است.
در همان لحظه پایین سه یا چهار بطری از chiffonnier آمد و وب شات
از تندی به هوای اتاق.
"من تسلیم ،" گریه غریبه ، هر چند او Jaffers پایین ، و در یکی دیگر از
لحظه ای که ایستاد فرآیند له له زدن ، یک شخصیت عجیب و غریب ، بی سر و بی دست -- برای او
کشیده کردن دستکش راست خود در حال حاضر و همچنین سمت چپ او.
او گفت : "خوب" ، تا اگر گریه برای نفس.
این عجیب ترین چیز در جهان بود را بشنوند که صدای آمدن اگر خارج از خالی
فضا ، اما دهقانان ساسکس شاید بیشتر مبنی بر حقیقت امر مردم تحت
خورشید.
Jaffers بلند و همچنین تولید یک جفت دستبند.
سپس او خیره شد.
"من می گویم!" گفت Jaffers است ، تا کوتاه توسط تحقق کم نور از عدم تجانس از به ارمغان آورد
کسب و کار کامل ، "رفو آن! می تواند 'EM استفاده نمی کند که من می توانید ببینید."
غریبه بازوی خود را به پایین نیم تنه یا ژیلت او زد ، و اگر توسط یک معجزه
دکمه ها را به که آستین خالی خود را با اشاره شد ، لغو شد.
سپس او گفت : چیزی در مورد ساق پا خود را ، و stooped پایین.
او به نظر می رسید با کفش و جوراب خود را را بی مهارت.
"چرا!" گفت : Huxter ، به طور ناگهانی ، که در همه ، یک مرد نیست.
فقط لباس ها خالی است. نگاه کن!
شما می توانید ببینید یقه خود و لنت از لباس های خود را.
من می تواند بازوی من را -- "
او در دست خود و به نظر می رسید آن را برای دیدار با چیزی در هوا ، و او آن را کشید عقب
با علامت تعجب تیز.
، گفت : "من آرزو می کنم شما می خواهم از انگشتان دست خود را از چشم من نگه" صدا هوایی ، در لحن
عتاب وحشیانه.
"واقعیت این است ، من همه در اینجا -- سر ، دست ها ، پاها ، و تمام بقیه از آن ، اما
اتفاق می افتد من هستم نامرئی. اتمام حجت مزاحمت سر در گم ، اما من هستم.
این هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا من باید به قطعه توسط هر روستایی نادان یا کودن احمق در Iping poked ،
آن؟ "
کت و شلوار لباس ، در حال حاضر همه گشوده و حلق آویز شل بر حمایت های نهان خود را ،
ایستاد ، دست بکمر زده بازوها.
متعدد دیگر از مردمی مردان در حال حاضر وارد اتاق شد ، به طوری که از نزدیک
شلوغ است. "نامرئی ، EH؟" گفت : Huxter ، نادیده گرفتن
سوء استفاده غریبه.
"چه کسی تا کنون شنیده امثال آن است؟" "این عجیب و غریب ، شاید ، اما آن را نه
جرم و جنایت. چرا من توسط یک پلیس در این حمله
مد؟ "
"آه! that'sa ماده مختلف ، گفت : "Jaffers.
"بدون شک شما کمی دشوار است که در این نور را ببینید ، اما من یک حکم و آن را
همه درست.
آنچه پس از هستم هیچ نامرئی است ، -- سرقت آن است.
خانه There'sa شده است به زور وارد و پول انجام گرفته است. "
"خب؟"
و شرایط قطعا نقطه -- "!" مسائل و مزخرف گفت : «نامرئی
انسان. "من امیدوارم ، سر ، اما من من
دستورالعمل. "
"خوب ، گفت :" غریبه "من آمده است. من آمده است.
اما هیچ دستبند. "" این چیزی که به طور منظم ، گفت : "Jaffers.
تصریح شده : "هیچ دستبند ،" غریبه و آشنا.
Jaffers ، گفت : ":" عفو من است. ناگهان این رقم نشست ، و قبل از
هر یک نفر می تواند متوجه بود که انجام شد ، دمپایی ، جوراب و شلوار شده بود
زیر میز لگد.
سپس او پیمود ، دوباره و کت خود را پرت کردن.
"در اینجا ، متوقف کردن آن ، گفت :" Jaffers ، به طور ناگهانی متوجه چه اتفاقی می افتد.
او در نیم تنه یا ژیلت گریبانگیر آن تلاش ، و پیراهن را از آن تضعیف و ترک آن
limply و خالی در دست داشت. "وی را گفت :" Jaffers ، با صدای بلند.
"هنگامی که او می شود چیزهایی که --"
"وی را!" گریه همه ، و عجله در پیراهن سفید تکان و لرزش بال وجود دارد که
در حال حاضر تمام که از غریبه قابل رویت بود.
پیراهن ، آستین ، ضربه کاشته زیرکانه در صورت سالن است که متوقف های خود را باز مسلح
پیشبرد و فرستاده او را به عقب به قدیمی لذیذ گورکن ، و در لحظه ای دیگر
پوشاک لغو شد و تبدیل شد
تکان و vacantly زدن در مورد سلاح ها ، حتی به عنوان یک پیراهن است که در حال رانش
بر سر انسان است.
Jaffers در آن چنگ و فقط کمک کرد که این دندان کشیده ، او را در دهان زده بود بیرون
از هوا ، و incontinently چوب قانون او را می سوزاندند و smote تدی Henfrey وحشیانه
بر تاج سر خود را.
"نگاه کنید!" گفت : همه ، شمشیربازی در تصادفی و ضربه زدن در هیچ چیز.
"او را نگه دارید! در را بست!
اجازه ندهید که او را سست نیست!
من چیزی! در اینجا او است! "
بابل کامل از صداهای آنها ساخته شده است.
همه ، به نظر می رسید ، که زده شد همه در یک بار ، و Wadgers شنی ، دانستن مثل همیشه
و عقل خود را تیز به وسیله یک ضربه وحشتناک در بینی ، بازگشایی درب و رهبری
تار و مار.
دیگران ، incontinently زیر ، برای یک لحظه در گوشه ای به صورت شیب دار روی هم انباشته می
راهرو. ضربه زدن ادامه داد.
Phipps ، یکتاپرست ، دندان جلو شکسته و Henfrey در مجروح شد
غضروف گوش او.
Jaffers تحت فک زده شد ، و تبدیل ، گرفتار در چیزی است که
مداخله بین او و Huxter در غوغا ، و مانع از به خود آمدن با هم.
او احساس قفسه سینه عضلانی ، و در لحظه ای دیگر ، جرم کل مبارزه ،
مردان هیجان زده را به داخل سالن شلوغ به گلوله بست.
: : "من که او!" فریاد زد : Jaffers ، خفگی و وضعیتی وخیم از طریق همه آنها را ، و کشتی
با صورت بنفش و رگه تورم در برابر دشمن نهان خود.
مردان مبهوت راست و سمت چپ به عنوان مناقشه فوق العاده تحت تأثیر سریع
به سمت درب خانه ، رفت و در حال چرخش مراحل نیم دوجین از کاروانسرا.
Jaffers در یک صدای خفه گریه -- برگزاری تنگ ، با این وجود ، و ساخت بازی با
زانو خود را -- در اطراف چرخید ، و به شدت ادنی با سر خود را بر روی شن کاهش یافت.
فقط در آن انگشتان دست خود را شل کنید.
فریاد هیجان زده "او را نگه دارید!"
"نامرئی" و غیره ، و یک شخص جوان ، یک غریبه در مکانی که نام
به نور می آیند ، در یک بار عجله ، گرفتار چیزی ، نگه داشتن خود را را از دست رفته و سقوط کرد
بر سر بدن سجده پاسبان.
نیمه راه در سراسر جاده یک زن به عنوان چیزی فریاد زد تحت فشار قرار دادند توسط او ، یک سگ ، لگد
ظاهرا ، yelped و فرار زوزه به حیاط Huxter ، و با که ترانزیت
مرد نامرئی انجام می شود.
برای فضای مردم شگفت زده ایستاده بود و در gesticulating ، و پس از آن آمد وحشت و
پراکنده آنها را در خارج از کشور از طریق روستا به عنوان یک تند باد پراکنده برگ مرده.
اما Jaffers وضع کاملا هنوز هم ، صورت به سمت بالا و زانو خم شده ، در پا از مراحل
کاروانسرا.