Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب دوم : تراژدی فصل VIII.
رویا
او فرمان : "درب" ، Aline فرمان فراش او ، و "کوه در اینجا در کنار من ،
آندره لوئیس ، در همین نفس است. "لحظه ای ، Aline."
او به همراه خود ، که همه شگفتی بود ، و به حقه بازی و کلمباین تبدیل شده است ،
که لحظه ای آمده بود تا آن را به اشتراک. : : "شما به من اجازه ، Climene؟" گفت که او ،
نفس نفس زنان.
اما این بیشتر یک بیانیه ای نسبت به یک سوال بود.
: "خوشبختانه شما تنها نیستید. حقه بازی از تو مراقبت خواهد کنند.
بامید دیدار ، در شام است. "
که او را به درشکه دو چرخه را بدون انتظار برای پاسخ خاست.
شاطر درب بسته ، درشکه چی ترک خورده شلاق خود و equipage ریگال
به دور امتداد اسکله نورد ، ترک سه کمدین خیره پس از آن ، باز
دهن...
سپس مضحک خندید. "شاهزاده در لباس مبدل ، عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی ما را!"
گفت که او. کلمباین کف دست او و فلش خود را
دندان های قوی.
اما چه عاشقانه برای شما ، Climene! و چه خوب! "
اخم را از ابرو Climene ذوب شده است. خشم تغییر به سردرگمی.
"اما او چه کسی است؟"
"خواهر او ، البته ، گفت :" حقه بازی ، کاملا قطعا.
"خواهرش؟ چگونه می دانید؟ "
"من می دانم که آنچه که او شما را در بازگشت خود را بگویید."
اما چرا؟ "" از آنجا که شما او را باور نمی اگر او
گفت که او مادر او بود. "
پس از حمل با نگاه خود را ، آنها در جهت آن را به حال سرگردان
گرفته شده است.
و در کالسکه Aline بود با توجه به آندره لویی با چشم گور ، لبها کمی
فشرده و یک اخم کوچک خود را بین ابروها ریز کشیده شده است.
شما باید برای شرکت عجیب و غریب ، آندره گرفته شده ، "اولین چیزی که او به او گفت بود.
و یا دیگری من در فکر است که همدم خود را Mlle بود اشتباه است.
بینه از Feydau تئاتر است. "
"شما اشتباه نیست. اما من تا به حال Mlle تصور نیست.
بینه بنابراین معروف در حال حاضر است. "" اوه ، به که... "مادموازل shrugged ،
تن خود را بی سر و صدا scornful.
و او توضیح داد :. "این است که به سادگی که من در آخرین بازی
شب است. من فکر کردم من او را به رسمیت شناخته شده است. "
"شما در Feydau شد و شب گذشته؟
و من هرگز شما را دیدم! "" شما وجود دارد ، بیش از حد؟ "
"من وجود دارد!" او گریه. بعد از آن او شود ، و به طور ناگهانی تغییر خود
تن.
"اوه ، بله ، من وجود داشت ، او گفت ، به عنوان امری عادی به او می تواند ناگهان خود درآورد
بی میلی به نذر کردن که او تا به میل خود از فرود به حال به عمق است که او باید به حساب
نالایق ، و سپاسگزار است که لباس مبدل خود را از
چهره و صدای غیر قابل نفوذ حتی باید تا که او را می دانستند تا ثابت
خیلی خوب. "من درک می کنم ، گفت که او ، و فشرده
لب خود را کمی سفت و سخت تر.
"اما چه چیزی شما را در درک؟" "جاذبه های نادر از Mlle.
بینه. به طور طبیعی شما را در تئاتر باشد.
لحن شما منتقل و پر واضح است.
آیا می دانید که من شما را نا امید ، آندره؟ این احمقانه است از من ، شاید آن خیانت ، من
فرض کنید ، دانش ناقص من از جنس خود را.
من آگاه هستم که مردان جوان بیشتر از مد پیدا جاذبه مقاومت ناپذیر برای
موجودات که رژه خود را بر صحنه.
اما من انتظار نداشتند میمون راه انسان را از مد به شما.
من احمقانه به اندازه کافی تصور کنید به صورت متفاوت بود ، بلکه بالاتر از پیش پا افتاده از جمله
تحصیل.
من تصور شما چیزی از یک آرمانگرا است. "" چاپلوسی محض است. "
"بنابراین ، من درک. اما شما به من گمراه.
شما صحبت اخلاق آنقدر از یک نوع ، شما ساخته شده فلسفه تا به آسانی ، که من به آمد
فریب خوردن است. در واقع ، نفاق خود را تا کمال بود
که من آن را مشکوک هرگز.
با هدیه خود را از بازیگری من تعجب می کنم که شما Mlle تاریخ عضویت.
گروه تئاتر بینه. "" من "، گفت که او.
این واقعا تبدیل شده بود و لازم به او بگویم ، انتخاب های کمتری از این دو
اعمال شیطانی که با او روبرو.
او را دیدم اولین شکاکی ، پس از آن بهت و حیرت ، و در نهایت نفرت
پهن شدن صورت خود را.
"البته ، گفت :" او ، پس از یک وقفه طولانی ، "که استفاده از آوردن
شما به ساحر شما نزدیک تر است. "" که تنها یکی از انگیزه است.
دیگری بود.
پیدا کردن خودم مجبور به میان صحنه و چوبه دار را انتخاب کنید ، من تا به حال باور نکردنی
ضعف به را ترجیح می دهند سابق. کاملا نالایق از یک مرد از من بود
رفیع آرمان ، اما -- چه می خواهید؟
مانند ایدئولوگهای دیگر ، پیدا کنم آن را راحت تر به موعظه کردن از عمل.
من باید کالسکه را متوقف و حذف آلودگی شخص نفرت انگیز من؟
یا باید به شما بگویم که چگونه از آن اتفاق افتاد؟ "
"به من بگو که چگونه از آن اتفاق افتاد. سپس ما تصمیم خواهند گرفت. "
او به او گفت که چگونه او با گروه تئاتر بینه ، و مردان از marechaussee مجبور
بر او کشف که در اغوش حمل کردن آن به او می تواند دروغ با خیال راحت تا داد و فریاد وقیل وقال را از دست داده
کاهش جان خود را از دست داده اند.
توضیح محلول سردی خود است. "من فقیر آندره ، چرا شما نمی من بگویم این
در ابتدا؟ "
"برای یک چیز ، شما به من است نه زمان ، برای دیگری ، من می ترسید به شما با شوک
منظره از تخریب من است. "او را جدی گرفتند.
اما جایی که نیاز به آن؟
چرا شما ارسال ما کلمه نیست که من شما را از محل اختفای خود را مورد نیاز؟
"من از آن فکر می کرد تنها دیروز. من تردید کرده اند به چند دلیل است. "
"شما فکر می کنید آن را با ما به آنچه شما انجام توهین؟"
"من فکر می کنم که من ترجیح به شما مقدار نهایی من تعجب
دست آوردهای. "
"اوه ، شما برای تبدیل شدن به یک بازیگر بزرگ؟" او رک و پوست کنده scornful بود.
"است که غیر ممکن نیست. اما من بیشتر نگران برای تبدیل شدن به بزرگ
نویسنده است.
هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا شما باید به خر خر کردن وجود دارد. تماس محترم است.
تمام جهان مفتخر است به دانستن مردان مانند Beaumarchais و Chenier است. "
"و شما آنها را برابر؟"
"من امیدوارم که به آنها پیشی بگیرد ، در حالی که تصدیق می کرد که آنها آن را که تدریس می شد
من به راه رفتن. چه شما را از بازی فکر می کنم شب گذشته؟ "
سرگرم کننده بود و به خوبی درک شده است. "
"اجازه بدهید به شما در حال حاضر من به نویسنده است." "شما؟ اما این شرکت یکی از
improvisers. "" حتی improvisers نیاز به نویسنده به
نوشتن حالات خود را.
من در حال حاضر نوشتن است. به زودی من باید نوشتن نمایشنامه مدرن
شیوه ای است. "" شما خود را فریب ، آندره فقیر من.
قطعه شب گذشته که هیچ چیز بدون بازیکن بوده است.
شما خوش شانس در عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی خود را "" در اعتماد به نفس -- من به شما حاضر به او. "
"شما -- عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی؟
شما؟ "او تبدیل به توجه او را به طور کامل.
او لبخند زد لبخند نزدیک حرف خود را که چین و چروک مانند gashes در گونه های او ساخته شده است.
او راننده سرشونو تکون دادن.
"و من شما را به رسمیت نمی شناسد!" "از شما سپاسگزارم من برای ادای احترام.
شما ، البته تصور ، که من صحنه - عیار بود.
و اکنون که همه شما در مورد من می دانید ، چه Gavrillac؟
چه پدرخوانده من؟ "
او به خوبی او را گفت ، و هنوز هم عمیقا با آندره لویی خشمگین
فرار او ، در حالی که مخفیانه از طرف او نگران.
"من باید به او نوشتن به روز که من آن را به شما دیده می شود."
"این کار را. به او بگویید که من به خوبی و موفق است.
اما می گویند نه بیشتر.
آیا به او بگوید آنچه من انجام. او تعصبات خود را بیش از حد است.
علاوه بر این ، مهم نیست ممکن است محتاط. و حالا سوال من شده اند سوزش به
بخواهید تا کنون از آنجایی که من وارد کالسکه خود را.
چرا شما در نانت ، Aline؟ ":" من در سفر به عمه من ، مادام هستم. د
Sautron. با او این بود که من به بازی آمد
دیروز.
ما کسل کننده در شتو شده است ، اما آن را متفاوت خواهد بود در حال حاضر است.
عمه خانم من این است که دریافت مهمان به روز چند.
م د لا تور D' Azyr است که یکی از آنها است. "
آندره لوئیس دیده و آهی کشید. "آیا تا کنون ، می شنوید Aline ، چگونه فقیر
فیلیپ د Vilmorin پایان او آمد "،" بله ؛ من ، اولین بار توسط عموی من گفته شد و پس از آن
توسط M. د لا تور D' Azyr ، خود را. "
که به شما کمک کند این سوال ازدواج به تصمیم گیری نیست؟ "
"چگونه می تواند از آن؟ را فراموش کرده اید که من یک زن است.
شما انتظار نداریم که من در بین مردان در مسائل مانند این قضاوت؟ "
"چرا که نه؟ شما به خوبی قادر به انجام این کار است.
از شما شنیده ام دو طرف است.
پدرخوانده من که به شما حقیقت را بگویید. اگر شما نمی توانید قضاوت ، آن است که شما نمی
مایل به قضاوت خواهند کرد. "لحن او خشن شد.
"Wilfully چشم خود را به شما نزدیک به عدالت است که ممکن است البته از خود را بررسی کنید
جاه طلبی های ناسالم ، غیر طبیعی است. "عالی!" او گفت ، و در نظر گرفته
او را با سرگرمی و چیز دیگری.
"آیا شما می دانید که شما تقریبا مزاح؟ شما در افزایش بی خجالت از باقی مانده از زندگی
که در آن من به شما در پیدا کردن و تکان دادن بازو که دختر تئاتر ، و موعظه به
من. "
"اگر این باقی مانده از زندگی من هنوز هم ممکن است از آنها به وکیل شما از صحبت
احترام و ارادت من ، Aline. "او بسیار ، سفت و استرن است.
"اما آنها باقی مانده از زندگی نیست.
افتخار و فضیلت ممکن است به یک دختر تئاتر ؛ آنها غیر ممکن است برای یک خانم که
به فروش می رساند خود خشنود و راضی کردن جاه طلبی ؛ که برای موقعیت ، ثروت ، و مبادلات عنوان بزرگ
خودش را در ازدواج است. "
او در او نفس نفس نگاه. خشم متوجه شده به رنگ پریده او.
او به خاطر بند ناف رسیده است.
"من فکر می کنم بهتر است اجازه دهید من به حال شما را به آتش میکشند به طوری که شما ممکن است رفتن به تمرین فضیلت و
افتخار دارد که با دختر خود تئاتر است. "" شما نباید صحبت را از او ، Aline. "
"ایمان ، در حال حاضر ما به گرما از طرف او.
شما فکر می کنم من بیش از حد ظریف؟ شما فکر می کنم من باید از او را به عنوان الف صحبت می کنند.. "
"اگر شما باید در همه از او صحبت می کنند ، قطع کرد ، به شدت مورد ،" شما او را به عنوان صحبت می کنند
همسر من است. "شگفتی خفه خشم او.
رنگ پریدگی او عمیق تر است.
"من خدا!" او گفت ، و او را در وحشت نگاه.
و وحشت او از او خواست در حال حاضر : «شما متأهل هستید -- که ازدواج کرده --؟"
"نشده است.
اما من خواهد بود ، به زودی. و اجازه دهید به شما بگویم که این دختر برای کسی که
دیدار با تحقیر نادان خود را به عنوان خوب و خالص به شما ، Aline.
او شوخ طبعی و استعداد که او قرار داده شده که در آن او است و باید او را یک قرارداد حمل
دورتر.
و او دارای صفات زنانه به غرایز طبیعی در انتخاب او هدایت
همسر. "او با شور لرزش بود.
او tugged بند ناف است.
"شما از این لحظه فرود!" او گفت : به شدت.
که شما باید جرات مقایسه بین من و که را... "
"و همسرش به شود من ،" او قطع شود ، قبل از اینکه او می تواند کلمه بدنام صحبت می کنند.
او بدون انتظار برای فراش درب را برای خودش باز شود ، و افتاده پایین.
«تعریف من ، گفت که او ، خشمگینانه ،" به قاتل شما را به ازدواج. "
ناودان را درب. "درایو در" او bade درشکه چی.
کالسکه دور تا Gigan بیرون شهر نورد ، ترک او ایستاده که در آن او
alighted ، لرزش با خشم است. به تدریج ، به عنوان او راه می رفت برگشت به کاروانسرا ،
خشم خود را سرد می شود.
به تدریج ، او به عنوان سرد ، او درک نقطه نظر خود را از ، و در پایان او را نبخشیدند.
این تقصیر او نیست که او فکر او فکر است.
پرورش او از جمله به نگاه خود را بر هر بازیگر به عنوان یک دختر جوان شده بود ، فقط به عنوان
آن او را واجد شرایط به حال و آرامش در نظر گرفتن ازدواج هیولا راحتی به
که او بود دعوت شده است.
او رو به کاروانسرا به پیدا کردن این شرکت در جدول.
سکوت سقوط کرد هنگامی که او وارد شد ، تا ناگهان که ضرورت باید آن را قرار است او
خود موضوع گفتگو بود.
لوده و کلمباین داستان از این شاهزاده در لباس مبدل پخش شده بودند گرفتار به
ارابه از شاهزاده خانم و توسط او به اجرا درآمد ، و آن داستان بود که از دست داده بود
هیچ چیزی در گفتن.
Climene ساکت و متفکر شده است ، تعمق چه کلمباین این نام بود.
عاشقانه مال انزن.
واضح است عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی او باید بسیار دیگر از او تاکنون به نظر می رسد ، و یا
دیگری که بانوی بزرگ است و او هرگز آشنایی را با یکدیگر استفاده شده است.
تصور او را بهتر از او بود ، Climene او خود را خود ساخته شده بود.
و اکنون او برای دریافت پاداش محبت بی غرض بود.
دشمنی مخفی حتی قدیمی بینه نسبت به آندره لویی ذوب قبل از این حیرت انگیز
وحی است. او گوش pinched دختر خود را کاملا
شوخی.
"آه ، آه ، به شما اعتماد به لباس مبدل او ، فرزند من نفوذ!"
او resentfully از آن دلالت کاهش است.
"اما من نه.
من او را برای آنچه او به نظر انجام گرفته است. "پدرش به او بسیار رسما ثبت کردن
خندید. "مطمئن می شود ، شما به هیچ وجه.
اما مانند پدر شما بود که یک بار یک نجیب زاده ، و می داند راه از آقایان ،
چیزی ظریف و متفاوت از کسانی که با آنها بدبختی شما را در او تشخیص داده
شما به گله تا کنون مجبور.
شما می دانستید و من که او این ترفند از سر بالایی گرفتار هرگز ، که
هوا بزرگ از دستور ، در دفتر کپک زده وکیل ، و سخنان خود به سختی
حلقه یا افکار خود رنگ از بورژوازی که او وانمود می شود.
و آن را از شما بسیار زیرکانه بود که او را مال شما.
آیا می دانید که من باید از شما بسیار افتخار رتبهدهی نشده است ، Climene؟ "
او به دور بدون پاسخ دادن نقل مکان کرد. oiliness پدر وی او را به خشم آوردند.
عروسک دلقک نمای خیمه شب بازی به وضوح یک نجیب زاده بزرگ ، خارج از مرکز اگر شما لطفا ، اما یک مرد متولد شده است.
و او بود که به بانوی خود را. پدر او باید یاد بگیرد به درمان او
متفاوت است.
او نگاه shyly -- با کمرویی جدید -- در عاشق او هنگامی که او را به اتاق آمد که در آن
آنها ناهار خوری.
او برای اولین بار است که کالسکه افتخار سر مشاهده شد ، با محوری چانه
به جلو ، ترفند او بود ، و او با چه فضل او نقل مکان کرد متوجه --
فضل که در جوانان تا به حال او رقص کارشناسی ارشد و کارشناسی ارشد شمشیربازی.
تقریبا او را که او خودش را به یک صندلی پرت و رد و بدل طعنه زدن با صدمه دیده
حقه بازی در شیوه ای معمول با برابر است ، و آن را جرم او هنوز هم که
حقه بازی ، برای دانستن اینکه چه چیزی او در حال حاضر می دانستند ، باید
استفاده از او را با همان آشنایی ناخوشایند.