Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پانزدهم. میشل.
تاریخ ما ، بگویم یا نه تاریخ به ما گفت ، از رویدادهای مختلف
روز بعد ، از fetes پر زرق و برق داده شده توسط surintendant به فرمانروای خود.
هیچ چیز جز سرگرمی و لذت به طول کل غالب اجازه داده شد
روز بعد ، یک تفرجگاه وجود دارد ، یک ضیافت ، یک کمدی عمل می شود ، و
کمدی ، بیش از حد ، که در آن ، تا بزرگ او
شگفتی ، Porthos به رسمیت شناخته شده "م. Coquelin د Voliere "را به عنوان یکی از بازیگران ، در
قطعه ای به نام "لس Facheux."
پر مشغله ، با این حال ، از صحنه از شب گذشته ، و به سختی
بهبود از اثرات سمی که میشل به حال و سپس به او داده ،
پادشاه ، در طول تمام روز ، بنابراین
درخشان در اثرات آن ، آنقدر پر از چیز تازه ای غیر منتظره و تکان دهنده در
که همه شگفتی های «سرگرمی های شب عربی" به نظر می رسید
تکثیر برای تفریح خاص خود را --
پادشاه ، ما می گویند ، خود را سرد نشان داد ، آنها محفوظ است ، و کم حرف.
هیچ کس نمی تواند بهانه ای frowns بر چهره اش صاف ، هر که او را مشاهده متوجه
که احساس عمیق خشم ، منشا از راه دور ، افزایش درجه آرام ،
به عنوان منبع تبدیل به یک رودخانه ، به لطف
هزار موضوعات از آب که بدن خود را افزایش دهد ، در اعماق کاملا زنده بود
قلب پادشاه.
به سمت وسط روز تنها او آغاز شد برای از سرگیری آرامش کمی از
روش ، و تا آن زمان او ، به احتمال قوی ، ساخته شده تا به حال به ذهن او.
Aramis ، که او را به دنبال گام به گام در افکار خود ، و در راه رفتن او ، به این نتیجه رسیدند
که صورت او انتظار طولانی نخواهد بود قبل از آن اعلام شد.
این بار میشل به نظر می رسید که در کنسرت با اسقف Vannes راه رفتن ، و به حال او
دریافت شده برای هر دلخوری که او بر پادشاه تحمیل یک کلمه جهت
از Aramis ، او می تواند انجام شود بهتر است.
در طول تمام روز از آن پادشاه ، که به احتمال قوی ، آرزوی خود را آزاد
از برخی از افکار که ذهن او را آشفته ، به نظر می رسید به دنبال لا Valliere
جامعه به طور فعال به عنوان او به نظر می رسید برای نشان دادن
اضطراب خود را به فرار از M. میشل و یا M. Fouquet.
شب آمد.
پادشاه آرزو در پارک به راه رفتن تا بعد از کارت در بیان بود
شب است. در فاصله بین شام و
تفرجگاه ، کارت و تاس معرفی شدند.
پادشاه برنده یک هزار pistoles ، و با داشتن آنها را به دست آورد ، آنها را در جیب خود قرار داده ،
و پس از آن افزایش یافت ، گفت : "و اکنون ، آقایان ، به پارک است."
او در بر داشت بانوان از دادگاه در حال حاضر وجود دارد.
پادشاه ، ما باید قبل از مشاهده ، یک هزار pistoles به دست آورده بود ، و آنها را در قرار داده بود
جیب خود ، اما م Fouquet به حال به نحوی ساختگی به از دست دادن ده هزار ، به طوری که
در میان درباریان بود هنوز هم وجود دارد سمت چپ
سود و سیصد و نود هزار فرانک به تقسیم می شوند ، شرایطی که ساخته شده
countenances از درباریان و افسران از خانواده شاه
countenances شادی در جهان است.
همان بود ، با این حال ، با چهره پادشاه ، برای ، صرف نظر خود
موفقیت در بازی است ، که او به هیچ وجه عاری از احساسات بود ، هنوز وجود دارد
سایه اندکی نارضایتی.
میشل انتظار یا بر او در گوشه ای از یکی از راه ، او بود
احتمالا انتظار وجود دارد در نتیجه از قرار ملاقات گذاشتن که داده شده است او را به حال
شاه ، لویی چهاردهم ، که او اجتناب کرده بود ،
یا کسانی که به او اجتناب به نظر می رسید ، ناگهان او را نشانه ، و سپس آنها را به لرزاند
عمق این پارک با هم.
اما لا Valliere ، بیش از حد ، از جنبه های تیره شاه و نگاههای کیندلینگ مشاهده کرده بودند نمودند ؛
او تا به حال اظهار داشت این -- و به عنوان چیزی که یا سوختن در دل خود پنهان دراز بود
پنهان از نگاه از محبت او ، او
قابل درک است که این خشم سرکوب تهدید برخی از او آماده به مقاومت در برابر
در حال حاضر از انتقام او ، و مانند فرشته رحمت شفاعت.
غلبه بر غم و اندوه ، عصبی آشفته ، عمیقا مضطرب شده تا زمانی
جدا از معشوق او ، آشفته در نزد احساسات او بود divined ، او
بر این اساس خودش را به پادشاه ارائه
با جنبه خجالت ، که در منش و سپس خود را از ذهن پادشاه
تفسیر نامطلوب است.
سپس ، آنها به تنهایی -- تقریبا به تنهایی ، از انجاییکه میشل ، و به زودی به عنوان او
احساس نزدیک شدن به دختر جوان ، و متوقف شده بود ، کشیده دوازده قدم --
پادشاه پیشرفته به سمت لا Valliere و خود را با دست انجام گرفت.
"دختر خانم" او به او گفت : "باید گناه از بی خردی است اگر من
پرس و جو اگر شما منزجر بودند؟ برای شما به نظر می رسد به تنفس به عنوان اگر شما تحت ستم بودند
برخی از علت مخفی از تشویش ، و چشم خود را با اشک پر شده است. "
"آه! سیره ، اگر من در واقع چنین است ، و اگر چشم من در واقع پر از اشک من
تنها در غم و اندوه که به نظر می رسد و عظمت خود را به ستم پر غصه است. "
"غم و اندوه من؟
شما اشتباه هستند ، مادموازل ، آن است که غم من تجربه "است.
"آنچه در آن است ، و سپس ، سیره؟" "تحقیر."
"تحقیر؟ آه! سیره ، چه یک کلمه را برای شما به استفاده از! "
"منظور من ، دختر خانم ، که هر جا که من ممکن است اتفاق می افتد به هیچ کس دیگری باید به
استاد.
خب ، پس ، نگاه دور شما را در هر سمت و قاضی که آیا من تحت الشعاع نیست -- من ،
پادشاه فرانسه -- قبل از پادشاه از این دامنه گسترده ای.
! آه "او ادامه داد : clenching دست و دندان ،" وقتی که من فکر می کنم که این پادشاه -- "
"خب ، سیره؟" لوئیس ، وحشت زده گفت :.
"-- که این پادشاه بی وفا ، بنده نالایق ، که رشد می کند افتخار و خود
بر قدرت ملکی که متعلق به من ، که وی با کافی
سرقت رفته است.
و در نتیجه من در مورد به جشن گرفتن این وزیر گستاخ را به غم و اندوه و
عزاداری ، که زن بسیار زیبا از Vaux ، به عنوان شاعران می گویند ، به زودی نباید از دست دادن
یاد. "
"آه! عظمت خود را -- "" خب ، خانم ، شما را به
M. Fouquet بخشی؟ گفت : "لوئیس ، بی صبرانه.
"نه ، سیره ، من تنها که آیا شما به خوبی آگاه هستند بپرسید.
عظمت شما بیش از یک بار آموخته ارزش اتهامات ساخته شده در دادگاه. "
لویی چهاردهم. نشانه برای میشل به رویکرد ساخته شده است.
"صحبت می کنند ، موسیو میشل ، گفت :" شاهزاده جوان ، "برای من تقریبا باور دارم که
مادموازل دو لا Valliere کمک شما نیاز دارد او می تواند قبل از هر قرار داده
ایمان در کلمه شاه.
ارسال مادموازل M. Fouquet انجام داده است و شما ، مادموازل ، شاید باید
مهربانی به گوش دادن. این نه طولانی خواهد بود. "
چرا لویی چهاردهم. اصرار بر آن در چنین شیوه ای؟
دلیل بسیار ساده -- قلب خود را در استراحت ، ذهن خود را کاملا نمی
قانع ، او تصور کرد که برخی از تاریک ، پنهان ، فتنه و غیر مستقیم در پشت این وجود دارد دراز
سیزده میلیون ها نفر از فرانک و او آرزو
که قلب خالص لا Valliere ، شورش کردند که در ایده از سرقت و یا
سرقت ، باید به تصویب -- حتی در صورتی که تنها با یک کلمه -- قطعنامه او تا به حال
صورت گرفته است ، که با این وجود ، او قبل از حمل به اعدام تردید.
"صحبت می کنند ، آقا ،" لا Valliere گفت : به میشل ، که به حال پیشرفته ؛ "صحبت می کنند ، از سال
پادشاه بخواهد که من به شما گوش فرا.
به من بگو ، جرم و جنایت که با آن M. Fouquet شارژ چیست؟ "
"آه! خیلی فجیع ، مادموازل ، "بازگشت ،" سوء استفاده صرف اعتماد به نفس است. "
"صحبت می کنند ، صحبت می کنند ، میشل ، و در زمانی که شما آن مربوط ، ما را ترک ، و رفتن و به اطلاع م.
D' Artagnan که من آن را دستور خاصی به او بدهد. "
"م. D' Artagnan ، سیره بانگ زد لا Valliere ؛ "اما چرا ارسال برای M. D' Artagnan؟
من درخواست کردن التماس کردن شما را به من بگویید. "
"Pardieu! به منظور بازداشت این پر افاده ، متکبر تیتان که واقعی به تهدید او ،
تهدید به مقیاس بهشت من است. "" بازداشت M. Fouquet ، آیا شما می گوید؟ "
"آه! که تعجب شما؟ "
"در خانه خود!" "چرا که نه؟
اگر او را مقصر تشخیص دهد ، او را مقصر در خانه خود و هر جای دیگر است. "
"م. Fouquet ، که در این لحظه اذیت نمودن خود برای حاکمیت خود است. "
"در حقیقت ساده" ، دختر خانم ، به نظر می رسد اگر شما به عنوان دفاع از این خائن است. "
میشل شروع به خندیدن سکوت.
پادشاه دور در صدای این عیش سرکوب تبدیل شده است.
"سیره" لا Valliere گفت : "M. Fouquet من دفاع از آن خودتان است."
"من! شما دفاع از من؟ "
"سیره ، شما خود اگر شما مجبور به دادن چنین دستوری بی احترامی کردن."
"بی احترامی کردن به خودم!" زمزمه پادشاه ، عطف با رنگ روشن و خشم.
"در حقیقت ساده ، مادموازل ، به شما نشان دهد پشتکار عجیب و غریب در آنچه شما می گویید."
"اگر من ، سیره ، تنها انگیزه من این است که از خدمت و عظمت خود را ،" پاسخ داد : نجیب
دل دختر : "برای آن که در معرض خطر ، من زندگی من ، قربانی بدون
حداقل رزرو کنم. "
میشل به نظر می رسید تمایل به گله و شکایت.
لا Valliere ، بره که ترسو ، و آرام ، دور بر او تبدیل شده است ، و با یک نگاه
مانند رعد و برق سکوت را بر او تحمیل کردند.
"موسیو ،" او گفت : "زمانی که شاه به خوبی عمل می کند ، چه ، در انجام این کار ، او می کند یا
خودم و یا کسانی که متعلق به من صدمه ، من هیچ حرفی برای گفتن ، اما پادشاه به
مشورت نفع یا بر من و یا معدن ،
و اگر او عمل بد ، من باید او را تا بگویید. "
"اما آن را به من ، دختر خانم به نظر می رسد ،" میشل جرأت می گویند ، "که من خیلی دوست دارم
پادشاه. "
پاسخ : بله ، monseigneur ، ما هر دو او را دوست ، اما هر یک به شیوه ای متفاوت ، لا
Valliere ، با چنین لهجه که قلب پادشاه جوان بود ، با قدرت
متاثر از آن است.
"من او را دوست دارم تا عمیقا ، که تمام جهان از آن آگاه است ؛ تا صرفا ، که پادشاه
خود را محبت من تردید نیست. او پادشاه من و استاد من است و من حداقل
از همه بندگان خود.
اما هر کس که به افتخار او بخورد assails زندگی من است.
بنابراین ، تکرار می کنم ، شاه که او را توصیه به دستگیری M. Fouquet آنها بی احترامی کردن به
زیر سقف خود را. "
میشل آویزان کردن سر او ، برای او احساس است که پادشاه او را رها کرده بود.
با این حال ، او سر خود را خم ، او زمزمه "دختر خانم ، من فقط یک کلمه
می گویند. "
"آیا معتقدند که این کار نیست ، پس از آن ، آقا ، برای من نمی گوش دادن به آن.
علاوه بر این ، آنچه می تواند شما را به من بگویید؟ که Fouquet M. برخی گناه شده است
جنایت؟
به اعتقاد من او ، چون پادشاه گفته است ؛ و از لحظه ای که پادشاه گفت ، "من
فکر می کنم پس : "من هیچ فرصتی برای لب دیگر می گویند ،" من آن را تصدیق کرده اند. "
اما بودند M. Fouquet vilest از مردان ، من با صدای بلند باید گفت : ، 'م. فرد Fouquet
مقدس به شاه را به خاطر او مهمان M. Fouquet.
شد و خانه اش دن از دزد ، Vaux غار coiners و یا سارق مسلح ، خانه اش
مقدس ، کاخ خود را از تعرض مصون است ، از آنجا که همسر او در آن زندگی می کنند ، و این پناهندگی
که حتی جلادان جرأت مطابقت نداشته باشد. "
لا Valliere متوقف شد ، و سکوت کرده بود.
به رغم از خود پادشاه نیست ، بلکه او را تحسین او غلبه
انرژی پرشور صدای او ، توسط nobleness علت او حمایت است.
میشل به همراه داشت ، غلبه بر نابرابری از مبارزه است.
در گذشته پادشاه تنفس دوباره آزادانه تر از آن ، سرش را تکان داد ، و برگزار شد از او
دست به لا Valliere.
"دختر خانم" او گفت ، به آرامی ، "چرا شما را در مقابل من تصمیم بگیرد؟
آیا می دانید که این همکار رنجور را انجام خواهد داد ، اگر من به او هم دوباره به نفس کشیدن؟ "
"آیا او طعمه که همیشه در چنگ شما نیست؟"
"باید فرار او ، و را به پرواز؟ گفت :" میشل.
"خب ، آقا ، آن را همیشه در تاریخ ثبت شده باقی می ماند ، به افتخار ابدی پادشاه ، که
M. Fouquet او اجازه داد به فرار ، و گناه او ممکن است ، بیشتر خواهد شد
افتخار و شکوه پادشاه ظاهر می شود ، در مقایسه با بدبختی های غیر ضروری و شرم است. "
لوئیس دست لا Valliere را بوسید ، او پیش از او زانو زد.
فکر میشل : "من از دست رفته ، و پس از آن ناگهان چهره اش روشنتر دوباره.
"آه! نه ، نه ، AHA ، روباه قدیمی -- نشده است ، او به خودش گفت :.
و در حالی که از آن پادشاه ، از مشاهده توسط پنهان ضخامت یک محافظت
آهک عظیم ، فشار لا Valliere به سینه خود ، با تمام غیرت از نگفتنی
محبت ، میشل tranquilly خرابکاری در میان
مقالات چاپ شده در کتاب های جیبی خود و خارج از آن خود جلب کرد مقاله در شکل تاشو
نامه ، تا حدودی زرد رنگ ، شاید ، اما یکی که باید باارزش ترین بوده است ، از سال
مباشر با لبخند به او در آن نگاه ، او
سپس نگاه کنید ، پر از نفرت است ، بر اساس گروه جذاب خم که دختر جوان و
پادشاه با هم تشکیل -- گروه نشان داد اما برای یک لحظه ، به عنوان نور
مشعل نزدیک بر آن تاباند.
لویی متوجه نور منعکس شده بر لباس سفید لا Valliere است.
"مرخصی من ، لوئیس ، او گفت ،" برای برخی یکی از در حال آمدن است. "
"دختر خانم ، دختر خانم ، برخی یکی از در حال آمدن است ،" گریه میشل ، به تسریع در
خروج دختر جوان.
لوئیس به سرعت در میان درختان ناپدید شد و پس از آن ، به عنوان پادشاه ، که در او شده بود
زانو قبل از دختر جوان ، رو به افزایش از استقرار فروتن خود ، میشل گفت ،
"آه! دختر خانم د لا Valliere اجازه دهید تا سقوط چیزی است. "
"آن چیست؟" نپرسید پادشاه. "مقاله -- نامه -- چیزی سفید ؛ نگاه
، سیره وجود دارد. "
پادشاه stooped بلافاصله پایین بیاید و این نامه را برداشت تا آن را در خود ، crumpling
دست ، به عنوان او و مشعل در همان لحظه وارد inundating
سیاهی از صحنه با سیل نور را به عنوان پیچ و خم به عنوان روز.