Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 4. پرونده قتل CAREW
نزدیک به یک سال بعد ، در ماه مهر ، 18 -- ، لندن توسط یک مبهوت شدم
جرم درنده منحصر به فرد و قابل توجه تر توسط موقعیت بالای رندر
قربانی.
جزئیات تکان دهنده و بسیار اندک بودند. بنده خدمتکار به تنهایی در یک خانه زندگی می کنند
دور از رودخانه ، به طبقه بالا در مورد یازده به رختخواب رفته بود.
اگر چه مه بیش از این شهر در ساعت های کوچک نورد ، اوایل شب
روشن بود ، و لین ، که پنجره خدمتکار را نادیده گرفته ، درخشان بود
روشن شده که ماه کامل است.
به نظر می رسد او romantically داده شده بود ، برای او بر جعبه او را ، که ایستاده بود نشسته
بلافاصله در زیر پنجره ، و به یک رویای غرق در افکار سقوط کرد.
هرگز (او می گفت ، با اشک های جریان ، زمانی که وی نقل است که تجربه)
هرگز او بیشتر در صلح با تمام مردان احساس مهربانی جهان فکر.
و او تا شنبه آقایی زیبا ساله با موهای سفید او آگاه شد ،
رسم نزدیک در امتداد خط ؛ و پیشرفت او را ملاقات کند ، یکی دیگر از و بسیار کوچک
نجیب زاده در ابتدا ، چه کسی به او توجه کمتر.
هنگامی که آنها در درون سخنرانی آمده بود (که درست زیر چشم خدمتکار) مرد مسن تر
متمایل و از سوی دیگر با شیوه ای بسیار زیبا از ادب مواجه است.
این به نظر نمی رسد که در صورتی که موضوع سخنرانی خود از اهمیت زیادی بودند ، در واقع ،
از اشاره او ، برخی اوقات به نظر می رسد که اگر او فقط کشیدند شدند و راه خود را ، اما
ماه تاباند بر روی چهره اش را به عنوان او صحبت می کرد ، و
دختر آن را تماشا خوشحال بود ، به نظر می رسید آن را به تنفس چنین بی گناه و قدیمی جهان
مهربانی منش ، هنوز با چیزی بیش از حد بالا ، به عنوان موجه خود
محتوا.
در حال حاضر چشم او سرگردان به دیگری ، و او در او تشخیص شگفت زده شد
برخی از آقای هاید ، که زمانی استاد او به ملاقاتش رفته بودند و او برای آنها تصور بود
دوست نداشتن.
او در دست خود را به حال بدست آمده از نیشکر و سنگین ، که او با بی ارزش بود ، اما او پاسخ داد : هرگز
کلمه ، و به نظر می رسید که با بی صبری بد شامل گوش دادن.
و سپس همه ناگهان او در یک شعله بزرگ خشم را شکست ، مهر زنی با او
پا ، brandishing عصا ، و حمل (به عنوان خدمتکار آن را توصیف کرد) مثل یک مرد دیوانه است.
نجیب زاده کهن در زمان پشت به گام ، با هوای بسیار بسیار شگفت زده و
بازیچه قرار دادن صدمه دیده است و در آن آقای هاید از تمامی قیود را شکست و او را به زمین clubbed.
و لحظه ای بعد ، با میمون مانند خشم ، او پایمال قربانی خود را در زیر پا و نقطه
پایین طوفان ضربات ، که تحت آن استخوان ها با صدای رسا از هم پاشیده شد و بدن
بر جاده شروع به پریدن کرد.
در وحشت از این مناظر و صداها ، خدمتکار غش.
ساعت دو بود که او به خودش آمد و به نام پلیس.
قاتل مدتها پیش رفته بود ، اما قربانی خود را در وسط خط دراز ،
باور نکردنی mangled.
چوب که با آن سند انجام شده است ، هر چند برخی بسیار نادر است و
چوب سخت و سنگین ، در وسط و زیر فشار های ناشی از این بی معنی شکسته
ظلم و ستم ، و نصف متلاشی نورد بود
در قطره قطره شدن همسایه -- از سوی دیگر ، بدون شک ، انجام شده بود
قاتل.
کیف پول و ساعت طلا بر قربانی مشخص شدند : اما هیچ کارت و یا به مقالات ، به جز
پاکت مهر و موم و مهر ، که او شده بود ، احتمالا به پست حمل ، و
که با مته سوراخ به نام و آدرس آقای Utterson.
این به وکیل آورده شد صبح روز بعد ، قبل از او از رختخواب بیرون می شد ، و او
زودتر آن را دیده و گفته شده به شرایط ، از او به ضرب گلوله از موقر
لب بود.
"من نباید هیچ چیز تا بدن من را دیده اند می گویند ،" گفت که او "این ممکن است بسیار جدی است.
مهربانی را به صبر در حالی که من لباس. "
و با همان قیافه قبر او را از طریق صبحانه خود را عجولانه و سوار
ایستگاه پلیس ، و بکجا بدن انجام شده بود.
به محض این که او را به داخل سلول آمد ، او راننده سرشونو تکون دادن.
"بله ، گفت :" او ، "من او را نشناختم. من معذرت می گویند که این سر Danvers
Carew. "
: : "خوب خدا ، آقا ، گفت :" افسر "است ممکن است؟"
و لحظه بعد چشم خود را با جاه طلبی های حرفه ای روشن.
"این یک معامله از سر و صدا را ،" او گفت.
و شاید شما می توانید ما را به انسان کمک کند. "و او به طور خلاصه به شرح آنچه را که خدمتکار بود
دیده می شود ، و چوب شکسته را نشان داد.
آقای Utterson در حال حاضر در نام هاید بود quailed ، اما زمانی که چوب گذاشته بود
قبل از او ، او می تواند شک دیگر ، شکسته و ضرب و شتم آن را به عنوان بود ، او
آن را برای یک به رسمیت شناخته شده است که او خود را به حال
ارائه شده سالهای زیادی قبل از به هنری جکیل.
"آیا این آقای هاید شخص قد کوچک؟" او نپرسید.
"کوچک و به خصوص به دنبال ستمکار ، آن چیزی است که خدمتکار تماس
او گفت : "افسر.
آقای Utterson منعکس شده ؛ و پس از آن ، بالا بردن سر خود را ، "اگر شما با من در من
CAB ، "او گفت ،" من فکر می کنم من می توانم شما را به خانه خود ببرند. "
در این زمان حدود نه صبح بود ، و مه برای اولین بار از فصل.
بزرگ شکلات رنگ پرده یا روپوش پوشاندن کاهش بیش از آسمان ، اما باد به طور مستمر
شارژ و مسیریابی این بخارات آماده نبرد ، به طوری که به عنوان کابین crawled شده از
خیابان به خیابان ، آقای Utterson مشهود
تعداد شگفت انگیزی از درجه و رنگ ها از گرگ و میش ؛ در اینجا آن را تیره می خواهم
برگشت به انتهای شب ؛ و خواهد بود ، مانند درخشش غنی ، قهوه ای کم رنگ و پریده
با توجه به برخی از اتش سوزی بزرگ عجیب و غریب و
در اینجا ، برای یک لحظه ، مه خواهد بود کاملا شکسته ، و شفت نحیف از نور روز
که نگاه در بین تاج های گل اهدا چرخش.
سه ماهه دلتنگ کننده سوهو تحت این حد یک نگاه اجمالی در حال تغییر ، دیده می شود با روش های پر گل و لای آن ، و
فاحشه وار مسافر ، و چراغ آن است ، که شده بود ، هرگز خاموش و یا به حال شده است
مشتعل نو برای مبارزه با این ماتمزده
reinvasion از تاریکی ، در چشم وکیل به نظر می رسید ، مانند ولسوالی برخی از شهر
در یک کابوس است.
افکار از ذهن خود ، علاوه بر این ، از gloomiest رنگ بودند و زمانی که او در نگاه
همدم درایو خود ، او آگاهانه برخی از لمس آن ترور
قانون و افسران قانون ، که ممکن است در زمان حمله صادقانه.
همانطور که کابین خود جلب کرد تا قبل از آدرس نشان داد ، مه لغو کمی و
به او نشان داد یک خیابان تیره رنگ ، یک کاخ ماشین پنبه پاک کنی ، خانه کم غذا خوردن فرانسوی ، مغازه برای
خرده فروشی از تعداد سکه و کتاب اول ابتدایی بچه ها
سالاد ، بسیاری از کودکان ژنده نشسته اند در درگاه ، و بسیاری از زنان مختلف
ملیت های عبور ، کلید در دست ، به یک لیوان صبح و لحظه ای بعد
مه حل و فصل کردن دوباره بر آن بخش ،
به عنوان قهوه ای به عنوان اي قهوه مایل به زرد ، و برش او را از محیط اطراف بی شرف خود.
این خانه های مورد علاقه هنری جکیل بود ، از مردی که وارث بود
چهارم از یک لیره استرلینگ میلیون.
زن عاج رو و دارای موی نقره ای را باز کرد.
او چهره شیطانی ، هموار شده توسط ریاکاری : اما رفتار او عالی بود.
بله ، او گفت ، این آقای هاید بود ، اما او در خانه نبود ، او در آن شب شده بود
خیلی دیر ، اما او دور در کمتر از یک ساعت دوباره رفته بود ، هیچ چیز وجود دارد
عجیب و غریب در آن ، عادات خود را بسیار
نامنظم ، و او اغلب وجود ندارد ، به عنوان مثال ، آن را نزدیک به دو ماه از سال بود
او را دیده بود تا دیروز.
گفت : "خیلی خب ، پس ، ما مایل به دیدن اتاق او ،" وکیل و زمانی که زن
شروع به اعلام آن غیرممکن بود ، "من تا به حال بهتر است شما که این شخص است ،" او
اضافه شده است.
"این Newcomen بازرس اسکاتلندیارد است."
فلش از شادی نفرت انگیز ظاهر شده بر صورت زن.
"آه! گفت :" او ، "او در مشکل این است!
آنچه که او انجام می شود؟ "آقای Utterson و بازرس رد و بدل
نگاهها. "او به نظر نمی رسد یک شخصیت بسیار محبوب است ،"
مشاهده دومی.
و اکنون ، زن خوب من ، فقط من و این آقا در یک نگاه درباره ما بگذارید. "
در کل میزان از خانه ، که اما برای پیرزن در غیر این صورت خالی باقی ماند ،
آقای هاید استفاده کرده بودند زن و شوهر از اتاق ، اما این با لوکس مبله شدند و
خوب طعم.
گنجه پر از شراب شد و بشقاب نقره ای ، زیبا و ظریف دستمال سفره و غیره بود ، خوب
تصویر آویخته بر دیوار ، یک هدیه (به عنوان Utterson قرار) از هنری جکیل ،
خبره بود و فرش بودند از لایه های بسیاری و دلپذیر رنگ.
در این لحظه ، با این حال ، اتاق با مته سوراخ کردن هر نشانه داشتن شده است به تازگی و
عجله غارت ؛ لباس غیر روحانی در مورد طبقه ، با جیب های خود را داخل قفل
زیر شلواری سریع باز ایستاده بود و در اجاق
ذخیره کردن توده ای از خاکستر خاکستری وجود دارد ، به عنوان اینکه مقالات بسیاری سوزانده شده بود.
از این embers بازرس disinterred پایان لب به لب از یک کتاب سبز چک ، که
اقدام از آتش مقاومت کرده بود و نصف دیگر از چوب در پشت پیدا شد
درب و به عنوان این مسجل او
سوء ظن ، افسر اعلام خود خوشحال است.
مراجعه به بانک ، که در آن چند هزار پوند به دروغ گفتن به این مورد یافت شد
اعتبار قاتل ، ارضاء خود است.
شما ممکن است بر آن بستگی دارد ، آقا "، گفت : آقای Utterson :" من او را در دست من است.
او باید سر خود را از دست داده و یا او را ترک کرده اند چوب و یا بالاتر از همه ،
کتاب چک سوزانده است.
چرا ، زندگی پول به مرد. ما کاری نداریم اما منتظر او را در
بانک و handbills. "
این آخرین است ، با این حال ، موفقیت خیلی آسان نیست ، برای آقای هاید به حال شماره
چند familiars -- حتی استاد خدمتکار بنده فقط دیده بود او را دو بار ، خود را
خانواده به هیچ جا می تواند ترسیم شود ، او تا به حال
هرگز عکس چند که می تواند او را توصیف و تفاوت به طور گسترده ای ، به عنوان
ناظران مشترک خواهد شد.
تنها در یک نقطه آنها موافق بودند و حس فراموش نشدنی از unexpressed بود
بدشکلی با که فراری را تحت تاثیر قرار beholders خود.
- فصل 5. حادثه در این نامه
در اواخر بعد از ظهر بود ، هنگامی که آقای Utterson راه خود را به دکتر جکیل
درها ، جایی که او در یک بار پول بستری شد ، و توسط آشپزخانه انجام شده
ادارات و در سراسر حیاط که تا به حال یک بار
یک باغ به ساختمان که بی تفاوتی به عنوان آزمایشگاه شناخته می شد و یا
تشریحی اتاق.
دکتر از وارثان یک جراح را جشن گرفتند خانه را خریداری کرده بود و خود را
سلیقه که به جای مواد شیمیایی از آناتومیک ، مقصد تغییر کرده بود
بلوک در انتهای باغ است.
این اولین بار است که وکیل در آن بخشی از دریافت شده بود شده بود دوستش
چهارم ، و او تیره رنگ ، ساختار و پنجره را با کنجکاوی چشم ، و gazed دور
با یک حس ناخوشایند از غرابت به عنوان
او عبور از تئاتر ، یک بار با دانشجویان مشتاق شلوغ و در حال حاضر دروغ گفتن بد قیافه و
ساکت و آروم ، جداول لادن با دستگاه شیمیایی ، طبقه با جعبهها اطراف پراکنده و
آشغال های با بسته بندی کاه و نور در حال سقوط dimly از طریق گنبد مه آلود است.
در پایان بیشتر ، پرواز از پله ها به درب پوشش داده شده با نوعی فلانل رومیزی قرمز نصب شده ؛
و از طریق این ، آقای Utterson در دریافت به کابینه دکتر بود.
دور اتاق بزرگ نصب شده با پرس شیشه ای ، مبله ، در میان چیزهای دیگر بود ،
با شیشه cheval و یک جدول کسب و کار ، و به دنبال بر دادگاه توسط سه
پنجره گرد و خاکی با آهن ، ممنوع است.
آتش در رنده سوخته ، یک لامپ روشن بر روی تاقچه دودکش ، حتی برای
در خانه مه شروع به دروغ گفتن نسبتا ضخیم و وجود دارد ، نزدیک به گرمی ، شنبه دکتر
جکیل ، به دنبال مرگ بیمار است.
او افزایش نمی بازدید کننده خود برای دیدار با ، اما برگزار شد از دست سرد و bade او را خوش آمد
صدای تغییر است.
و در حال حاضر ، گفت : "آقای Utterson ، به محض به عنوان پول آنها را ترک کرده بودند ،" شما شنیده ام
خبر؟ "دکتر shuddered.
او گفت : "آنها گریه در میدان".
گفت : "من آنها را در اتاق من ناهار خوری شنیده می شود." "یک کلمه" وکیل.
"Carew مشتری من بود ، اما شما ، و می خواهم بدانم آنچه من انجام است.
شما دیوانه نشده اند به اندازه کافی برای مخفی کردن این همکار؟ "
Utterson ، به خدا قسم ، گریه : "پزشک ،" من به خدا قسم من هرگز تنظیم
چشم بر او دوباره. من افتخار من به شما متصل شده است که من با هم انجام شود
او را در این جهان است.
این است که همه چیز به پایان رسیده است. و در واقع او کمک من می خواهم نیست ؛ می کنید؟
نمی دانم او را به عنوان من و او امن است ، او کاملا امن شده علامت گذاری کلمات من ، او هرگز
بیشتر از شنیده می شود. "
وکیل گوش gloomily او شیوه ای توام با تب دوست او را دوست ندارد.
"شما از او کاملا مطمئن به نظر می رسد ،" گفت که او "و به خاطر شما ، من امیدوارم که شما ممکن است
درست است.
اگر آن را به دادگاه آمد ، نام خود را ممکن است به نظر برسد. "
پاسخ جکیل : "من کاملا مطمئن هستم از او ،" "من زمینه را برای یقین که من می توانم
به اشتراک گذاشتن با هر یک.
اما یک چیز که در آن ممکن است شما به من توصیه ، وجود دارد.
من -- من نامه را دریافت کرده اند و من در از دست دادن هستم که آیا من باید آن را به نشان می دهد
من باید آن را در دستان خود را ، Utterson ترک ؛ شما را عاقلانه قضاوت ، من هستم
مطمئن شوید.. من آنقدر بزرگ است اعتماد را در شما "" شما ترس ، گمان می کنم ، که ممکن است خود را برای رهبری
تشخیص خود را؟ "پرسید : وکیل.
"نه ، گفت :« از سوی دیگر است. "من نمی توانم بگویم که من مراقبت می شود از
هاید ، من کاملا با او انجام می شود شده است. من از شخصیت خودم فکر می شد ، که
این کسب و کار نفرت انگیز است و نه در معرض. "
Utterson ruminated چندی ، او در خودخواهی دوست او متعجب شد ، و در عین حال
رها شده توسط آن است. "خوب ، گفت :" او ، در گذشته ، "اجازه دهید به من مراجعه کنید
نامه است. "
در دست ایستاده و عجیب و غریب ، در این نامه نوشته شده بود و "ادوارد هاید" را امضا و آن را
مدلول ، به طور خلاصه به اندازه کافی ، که بانی خیر نویسنده ، دکتر جکیل را بخواهد
طولانی unworthily به حال بازپرداخت
هزار generosities ، نیاز به نیروی کار تحت هیچ زنگ برای ایمنی خود ، او تا به حال با استفاده از
فرار که بر روی او قرار داده وابستگی مطمئن است.
وکیل این نامه به خوبی به اندازه کافی دوست یک رنگ بهتر بر روی صمیمیت نسبت به قرار دهید
او برای نگاه بود و او خود را برای برخی از سوء ظن های گذشته خود را سرزنش می کردند.
شما پاکت را داشته باشد؟ "او پرسید.
"من آن را سوزاندند" پاسخ جکیل ، "قبل از من فکر کردم من در مورد.
اما با مته سوراخ مهر باطله تمبر پست توجه داشته باشید وارد تحویل داده شد "
"باید به حفظ این موضوع و بر آن خواب؟ پرسید :" Utterson.
پاسخ : : : "آرزو می کنم به شما برای من قضاوت به طور کامل ،" است.
"من اعتماد به نفس در خودم را از دست داده اند."
بازگشت وکیل : "خب ، من باید در نظر".
و در حال حاضر یک کلمه : هاید بود که شرایط را در اراده خود را در مورد دیکته که
ناپدید شدن؟ "
پزشک با حالت تهوع غش کردن ضبط به نظر می رسید ، او بسته دهان خود را تنگ و
راننده سرشونو تکون دادن. من آن را می دانستند ، گفت : "Utterson.
"او به معنای به شما قتل است.
شما تا به حال فرار خوب است. "" من به حال چه به مراتب بیشتر است.
هدف ، "بازگشت پزشک رسما :« من درس -- ای خدا ، Utterson ،
درس من داشته اند! "
و او ، صورت خود را برای لحظه ای با دست خود پوشانده شده است.
از راه او ، وکیل را متوقف و به حال یک کلمه یا دو مورد از آنها با پول.
"با خداحافظی ، گفت :" او ، "نامه تحویل داده شده را در به روز وجود دارد : از رسول چه شد
می خواهم؟ "
اما پول بود هیچ چیز مثبتی به جز از طریق پست آمده بود ، "و فقط بخشنامه توسط
که ، "او اضافه کرد. ارسال خبر کردن بازدید کنندگان با خود
ترس تازه است.
واضح است این نامه توسط درب آزمایشگاهی آمده بود و در واقع ، احتمالا آن را به حال
در کابینه نوشته شده و در صورتی که بودند ، آن را باید متفاوت قضاوت و
رسیدگی با احتیاط بیشتر.
newsboys ، به عنوان او می رفت ، گریه می کردند خود را خشن همراه footways :
"ویژه. قتل تکان دهنده MP "
این سخنرانی در مراسم خاکسپاری یکی از دوستان و مشتری بود و او می تواند برخی از کمک
دلهره مبادا نام خوبی از دیگری باید در گردابی از مکیده
رسوایی.
بود ، حداقل ، یک تصمیم حساس که او تا به حال برای ساختن و متکی به خود او بود
بر اساس عادت ، او شروع به گرامی داشتن اشتیاق برای مشاوره.
و قرار بود به حال به طور مستقیم نیست ، اما شاید او فکر کردم ، آن را ممکن است برای صید.
در حال حاضر پس از او بر روی یک طرف از اجاق خود را نشسته ، با آقای خوش آمدید ، منشی سر او ،
بر دیگر ، و میدوی میان ، در یک فاصله سادگی محاسبه شده از آتش ،
یک بطری از شراب خاص که تا به حال
طولانی ساکن unsunned در پایه های خانه اش.
مه هنوز در بال بالاتر از شهر غرق شده ، که در آن لامپ glimmered خواب
مانند carbuncles و از طریق دم دهان کسی را گرفتن و خفه کردن از این ابرها افتاده ،
در صفوف منظم از زندگی شهر هنوز
نورد را از طریق شریانهای بزرگ با صدا را به صورت یک باد نیرومند است.
اما اتاق همجنسگرا با رعد و برق بود.
در بطری اسید مدتها پیش حل و فصل شدند ؛ رنگ امپراتوری ملایم تر بود
با گذشت زمان ، به عنوان رنگ غنی تر در پنجره ها رنگ آمیزی رشد می کند و تب و تاب بودن از پاییز گرم
بعد از ظهر در تاکستان تپه ، آماده بود
آزاد شود و به متفرق کردن fogs لندن.
Insensibly وکیل ذوب میشود.
هیچ مردی از او نگهداری اسرار های کمتر از آقای مهمان وجود دارد ، و او نبود
همواره مطمئن باشید که او به عنوان بسیاری از منظور او نگه داشته است.
خوش آمدید اغلب در کسب و کار به دکتر است شده بود ، او می دانست پول ، او می تواند کمیاب
نتوانسته اند به آشنایی آقای هاید در مورد خانه را بشنود ، او ممکن است قرعه کشی
نتیجه گیری : در آن نه به عنوان خوب ، پس ، که
او باید نامه ای که قرار است که رمز و راز به راست می بینید؟ و بالاتر از همه از
خوش آمدید ، دانشجو بودن و منتقد بزرگ از دست خط ، گام در نظر بگیرند
طبیعی و مهربان؟
فروشنده ، علاوه بر این ، یک مرد وکیل بود ، او کمیاب قادر به خواندن یک سند بنابراین عجیب
بدون قطره اظهار و توسط آن اظهار آقای Utterson ممکن است آینده خود را شکل
درس می کند.
"این کسب و کار غم انگیز در مورد سر Danvers ،" او گفت.
"بله ، آقا ، در واقع. این یک معامله بزرگ از عمومی بدستآمده
احساس ، بازگشت : "خوش آمدید.
"مرد ، البته ، دیوانه شد." "من باید می خواهم برای شنیدن دیدگاه های خود را بر روی آن ،
پاسخ Utterson.
"من یک سند در دست خط خود ، آن را بین خودمان است ، برای من کمیاب بدانند
چه باید بکنید در مورد آن ، آن است که یک کسب و کار زشت در بهترین.
اما وجود دارد ، کاملا در راه خود را از روی دستخطی رونویسی کردن قاتل ".
چشم مهمان روشنتر ، و او نشستم در یک بار و آن را با اشتیاق مطالعه قرار گرفت.
نه آقا ، "او گفت :" دیوانه نیست ، اما آن است که یک دست فرد است. "
"و تمام حساب های یک نویسنده بسیار عجیب و غریب ، افزود :" وکیل.
سپس بنده وارد شده با یک یادداشت.
"آیا که از دکتر جکیل ، آقا؟" نپرسید که کارمند است.
"من فکر می کردم من می دانستم که نوشتن. هر چیزی خصوصی ، آقای Utterson؟ "
"فقط یک دعوت برای شام.
چرا؟ آیا می خواهید به آن را ببینید؟ "" یک لحظه است.
من از شما تشکر می کنم ، آقا "و کارمند دو ورق کاغذ را کنار گذاشته و
sedulously مقایسه محتویات آنها.
"از شما متشکرم ، آقا ،" او در آخرین گفت ، بازگشت هر دو. "اتمام حجت بسیار جالب
دستخط خود "یک مکث وجود دارد ، که در طی آن آقای
Utterson تلاش با خود است.
"چرا شما آنها را مقایسه ، خوش آمدید؟" او پرسش به طور ناگهانی.
"خب ، آقا ،" بازگشت کارمند ، "there'sa و نه مفرد شباهت ، دو دست
در بسیاری از نقاط یکسان هستند : تنها متفاوت sloped است ".
"و نه عجیب و جالب ، گفت :" Utterson.
"این است ، همانطور که شما می گویند ، بلکه عجیب و جالب ، بازگشت :" خوش آمدید.
"من نمی خواهد صحبت از این توجه داشته باشید ، می دانید ، گفت :" استاد است.
"نه ، آقا ، گفت :" کارمند.
"من درک می کنم." اما زودتر آقای Utterson به تنهایی بود که
شب ، از او توجه داشته باشید به امن او ، که در آن از آن زمان reposed قفل شده
رو به جلو.
"چه!" او فکر است. "هنری جکیل فراموش کرده ام برای یک قاتل!"
و خون او سرد در رگ خود را زد.
- فصل 6. حادثه DR. LANYON
زمان فرار هزاران پوند در پاداش ارائه شد ، برای مرگ از سر
Danvers ابراز تنفر به عنوان یک آسیب عمومی بود ، اما آقای هاید کن ناپدید شده بود
پلیس به عنوان اینکه او هرگز وجود نداشته است.
بخش عمده ای از گذشته خود ، کشف شد در واقع ، و همه رسوایی های : داستان هایی از آمد
بی رحمی و شقاوت انسان ، در یک بار تا سنگدلانه و خشن زندگی ناپسندیده خود ، عجیب و غریب خود را
همکاران ، از نفرت است که به نظر می رسید
اطراف کار خود را ، اما از محل نگهداری حال حاضر خود را نه ، زمزمه است.
از زمان او خانه ای در سوهو در صبح روز قتل را ترک کرده بودند ، او به سادگی
خشک خارج و به تدریج ، به عنوان زمان کشید ، آقای Utterson از شروع به بهبود می یابند
hotness از زنگ خطر خود را ، و به رشد بیشتر در آرام با خودش.
مرگ سر Danvers بود ، به راه خود را از تفکر ، بیش از پرداخت
ناپدید شدن آقای هاید.
حالا که که نفوذ شیطانی خارج شده بود ، یک زندگی جدید برای دکتر جکیل آغاز شد.
او از انزوا خود ، تجدید روابط با دوستان خود در آمد و شد یک بار
مهمان آشنا و سرگرم کننده خود ، و در حالی که او همیشه شناخته شده
سازمان های خیریه ، او در حال حاضر هیچ کمتر نیست. برای دین.
او مشغول است ، او در هوای آزاد بود ، او خوب بود و چهره اش به نظر می رسید برای باز کردن و
روشن ، اگر با آگاهی به درون از خدمات ؛ و برای بیش از
دو ماه ، پزشک در صلح بود.
در 8 ژانویه Utterson در پزشک با یک حزب کوچک dined بود ؛ Lanyon بود
شده است وجود دارد و برابر میزبان از یکی به دیگری به عنوان در قدیم نگاه
روزهایی که سه نفر دوستان جدا نشدنی بودند.
در تاریخ 12th ، و مجددا در 14 ، درب علیه وکیل بسته شد.
"دکتر به خانه محدود شده بود ،" پول گفت : "و دیدم هیچ کس."
15 ، سعی کرد دوباره ، و دوباره رد و اکنون برای استفاده می شود
تاریخ و زمان آخرین دو ماه به دیدن دوست خود را تقریبا هر روز ، متوجه شد که این بازگشت تنهایی به
وزن بر ارواح او.
شب پنجم او در مهمان به شام خوردن با او بود ؛ و ششم او خود را betook
دکتر در Lanyon.
حداقل او وجود نداشت پذیرش محروم نیست ، اما هنگامی که او آمد در او
شوکه در تغییر است که در ظاهر پزشک گرفته شده بود.
او مرگ او حکم خوانا بر چهره اش نوشته شده است.
مردی گلگون رنگ پریده رشد کرده بود و گوشت خود دور افتاده بود ، او مریی balder و
مسن تر و در عین حال بسیار بود این نشانه های فروپاشی سریع فیزیکی است که نمی
به اطلاع وکیل بازداشت ، به عنوان یک نگاه
چشم و با کیفیت از شیوه ای که به نظر می رسید به شهادت به برخی از وحشت عمیق
ذهن.
بعید است که پزشک باید به ترس از مرگ ؛ و در عین حال که Utterson بود
وسوسه برای مشکوک شدن.
"بله ، او فکر" او یک دکتر است ، او باید وضعیت خود را بدانند و روزهای خود را
شمارش و دانش بیش از او می تواند تحمل "است.
و در عین حال هنگامی که Utterson اظهار داشت ، به نظر می رسد او بیمار ، آن را با هوا از ثبات و استحکام بزرگ بود
آن Lanyon اعلام کرد خود مرد محکوم به فنا است. "من تا به حال شوک ،" او گفت ، "و من باید
بازیابی هرگز.
این یک سوال هفته است. خب ، زندگی لذت بخش شده است ، من آن را دوست ؛
بله ، آقا ، من استفاده از آن را می خواهم. من گاهی اوقات فکر می کنم اگر ما می دانستیم ، ما باید
خوشحالم به دور است. "
"جکیل مریض است ، بیش از حد" مشاهده Utterson. "آیا شما دیده می شود او را؟"
اما چهره Lanyon تغییر ، و او یک طرف لرزش برگزار شد.
او در با صدای بلند ، صدای لرزان گفت : "من آرزو می کنم برای دیدن و یا شنیدن ندارد بیشتر از دکتر جکیل ،.
"من کاملا با آن شخص انجام می شود و من خواهش کردن که شما به من هیچ اشاره یدکی
یکی که من همواره به عنوان مرده است. "
"اوه ، اوه ، گفت :" آقای Utterson ؛ و سپس پس از یک وقفه قابل توجهی ، "می توانم انجام دهم
هر چیزی؟ او نپرسید. "ما سه دوستان بسیار قدیمی ، Lanyon ما
باید زندگی را به دیگران است. "
بازگشت Lanyon : "هیچ چیز نمی تواند انجام شود" ، "از خود بپرسد."
او به من نمی بینم ، گفت : "وکیل. من متعجب در آن نیست ، "بود
پاسخ.
"روزی ، Utterson ، پس از من مرده ، شما شاید می تواند حق را برای یادگیری می آیند و
این اشتباه است. من می توانم به شما بگویم.
و در عین حال ، اگر شما می توانید با من بنشینند و صحبت از چیزهای دیگر ، برای خدا
خاطر ، اقامت و انجام این کار ، اما اگر شما نمی توانید حفظ روشنی از این موضوع ملعون ، پس از آن در
نام خدا ، به ، برای من می توانم آن را تحمل نمی کند. "
به محض این که او رو به خانه ، Utterson نشست و نوشت : به جکیل ، شکایت او
خروج از خانه ، و پرسیدن علت این گسست ناراضی Lanyon ؛
و روز بعد به ارمغان آورد به او پاسخ طولانی ،
اغلب بسیار pathetically دقت کنید ، و گاهی اوقات بطور تاریکی در رانش مرموز.
نزاع با Lanyon علاج ناپذیر بود.
"من دوست قدیمی ما را سرزنش نیست" جکیل نوشت : "اما من در نظر او است که ما باید
ملاقات هرگز.
منظور من از این پس خود را برای رهبری یک زندگی انزوا شدید ، شما نباید در
شگفت زده ، و نه باید از دوستی من شما شک ، اگر درب من است اغلب بسته حتی
به شما.
شما باید به من راه تاریک خود من برای رفتن رنج می برند. من خودم آورده مجازات و
خطری که من نمی توانم نام. اگر من رئیس گناهکاران ، من هستم
رئیس از افراد مبتلا به همچنین.
من نمی توانستم فکر می کنم که این زمین شامل یک محل برای رنج و وحشت به طوری
unmanning و شما می توانید انجام دهید اما یک چیز ، Utterson ، این سرنوشت را به روشن ، و
به احترام سکوت من. "
Utterson شگفت زده شد ؛ نفوذ تاریک از هاید خارج شده بود ، پزشک به حال
بازگشت به وظایف و amities قدیمی خود ، یک هفته پیش ، چشم انداز با لبخند زد
هر وعده شاد و افتخار
سن و در حال حاضر در یک لحظه ، دوستی ، و صلح از ذهن ، و کل تنور او
زندگی شکسته تشبیه می شدند.
یک تغییر بسیار بزرگ و تراش با اشاره به جنون ، اما به نظر شیوه ای Lanyon و
واژه ها ، باید دروغ برای آن برخی از زمین عمیق تر وجود دارد.
یک هفته پس از آن دکتر Lanyon در زمان به تخت خواب او ، و در چیزی کمتر از دو هفته
او مرده بود.
شب بعد از تشییع جنازه او که در آن متاسفانه تحت تاثیر قرار شده بود ، Utterson قفل شده
درب اتاق کسب و کار خود ، و نشسته در آنجا توسط نور یک شمع سودا ،
جلب کرد و قبل از او یک پاکت نامه مجموعه
خطاب توسط دست و مهر و موم شده با مهر و موم از دوست مرده اش.
خصوصی : برای دست GJ Utterson تنها ، و در صورت از پیش از واقعه معینی مردن او را به
نابود خوانده نشده ، "پس از آن مؤکدا superscribed بود ؛ و وکیل را به مخوف
ببین مطالب.
او فکر میکرد : "من به خاک سپرده یکی از دوستان به روز" : "چه می شود اگر این باید از من هزینه
دیگر؟ "و سپس او را به ترس به عنوان یک محکوم کرد
بی وفایی ، و مهر و موم را شکست.
در داخل محفظه ، دیگری به همین ترتیب مهر و موم وجود دارد ، و پس از پوشش مشخص شده اند
به عنوان "نه تا مرگ یا ناپدید شدن دکتر هنری جکیل افتتاح شد."
Utterson می تواند چشمان خود اعتماد نیست.
بله ، آن را ناپدید شد ، در اینجا دیگر ، به عنوان در خواست دیوانه که او مدتها پیش
ترمیم به نویسنده آن ، در اینجا دیگر ایده ناپدید شدن و نام
هنری جکیل bracketted.
اما در اراده ، آن ایده از پیشنهاد شیطانی مرد هاید فنر بود ؛
وجود دارد با یک هدف بسیار ساده و وحشتناک بود.
نوشته شده توسط دست Lanyon ، چه باید آن چیست؟
کنجکاوی بزرگ آمد در امانت ، بی اعتنایی به منع و فرو رفتن در یک بار
به پایین این رمز و راز ، اما افتخار حرفه ای و ایمان به مرده اش
دوست تعهدات سختگیرانه شد و از
بسته خواب در گوشه درونی امن خصوصی خود را است.
این یک چیز به ریاضت دادن کنجکاوی ، یکی دیگر از آن را فتح و آن را ممکن است
شک اگر از آن روز به جلو ، Utterson مورد نظر جامعه خود را دوست بازمانده
با همان اشتیاق است.
او از او فکر مهربانی ، اما افکار او و ترس disquieted شد.
او رفت و به تلفن در واقع ، اما او شاید برطرف شده است و به پذیرش محروم می شود ؛ شاید ،
در قلب او بود ، او ترجیح داده با پول صحبت می کنند بر آستان و احاطه شده توسط
هوا و صدای شهر باز ، و نه
از بستری به آن خانه از اسارت داوطلبانه ، و نشستن و سخن گفتن
با گوشه نشین مرموز آن. پول بود ، در واقع ، هیچ خبر بسیار خوشایند به
ارتباط برقرار کند.
دکتر ، به نظر می رسید ، در حال حاضر بیش از همیشه محدود خود را به کابینه بیش از
آزمایشگاه ، جایی که او گاهی حتی خواب ، او از ارواح بود ، او تا به حال رشد
خیلی ساکت و آروم ، او را نمی خواند ، بلکه به نظر می رسید که اگر او تا به حال چیزی در ذهن او است.
Utterson شد تا به شخصیت unvarying از این گزارش ها استفاده می شود ، که او سقوط کرد
کم کم در فرکانس بازدیدکننده داشته است او.
- فصل 7. حادثه AT پنجره
آن را در روز یکشنبه chanced ، هنگامی که آقای Utterson در پیاده روی معمول خود را با آقای Enfield ، که
راه خود را یک بار دیگر از طریق خیابان دراز ، و این که زمانی که آنها در مقابل شد
درها ، هر دو متوقف بر روی آن زل زل نگاه کردن.
"خوب ، گفت :" Enfield "، که داستان در پایان حداقل.
ما باید بیشتر از آقای هاید را ببینید هرگز. "" امیدوارم که نه ، گفت : "Utterson.
"آیا من همیشه به شما بگویم که من یک بار او را دیدم ، و مشترک احساس خود را از دافعه؟"
Enfield "غیر ممکن بود به انجام یکی بدون دیگری ،" بازگشت.
و راه ، چه الاغ شما باید به من فکر کردم ، نمی دانند که این یک
راه برگشت به دکتر جکیل! این تا حدی تقصیر خود را که من پیدا کردم
آن را ، حتی زمانی که من انجام داد. "
"بنابراین شما آن را متوجه ، آیا شما؟ گفت :" Utterson.
"اما در صورتی که می شود به طوری ، ممکن است ما به دادگاه قدم و نگاهی به در پنجره ها.
راستش را بخواهید ، من مضطرب در مورد فقیر جکیل و حتی در خارج ، من به عنوان اگر احساس
با حضور یکی از دوستان ممکن است او را خوب انجام دهد. "
دادگاه بسیار خنک و مرطوب کوچک ، کامل و زودرس گرگ و میش بود ، اگر چه
آسمان ، بالا سربار ، هنوز هم با غروب آفتاب روشن است.
یکی از وسط سه پنجره نیمه راه باز بود و نشسته نزدیک در کنار آن ،
که هوا را با غم و اندوه بی نهایت از قیافه ، مانند برخی از زندانی دل شکسته ،
Utterson دیدم دکتر جکیل.
"چه! جکیل! "او گریه.
"من اعتماد شما بهتر است." "من بسیار پایین است ، Utterson ،" پاسخ داد :
دکتر drearily ، "بسیار کم است.
این نه طولانی ، خدا را شکر. "" شما بیش از حد ماندن در خانه ، گفت : "
وکیل محروم است. "شما باید از شلاق تا
گردش خون مانند آقای Enfield و من.
(-- آقای Enfield -- این پسر عموی من است. دکتر جکیل)
آمده اکنون ، کلاه خود و گرفتن نوبت سریع با ما ".
آهی کشید : "شما بسیار خوب است ،" از سوی دیگر است.
"من باید بسیار می خواهم ، اما نه ، نه ، نه ، آن را کاملا غیر ممکن است ، من به جرات نیست.
اما در واقع ، Utterson ، من بسیار خوشحالم که می بینید ، این است که واقعا لذت بزرگ من
که شما و آقای Enfield بپرسید ، اما مکانی است که واقعا متناسب نیست. "
"چرا ، پس از آن ، گفت :" وکیل ، خوب naturedly ، "بهترین کاری که ما می توانیم انجام دهیم این است که
ماندن در اینجا و با شما صحبت می کنند از کجا هستیم. "
"این تنها چیزی است که من اطلاعات مربوط به سرمایه گذاری برای پیشنهاد ،" دکتر با بازگشت
لبخند بزنید.
اما کلمات به سختی زبان آمده بودند ، قبل از لبخند از چهره اش زده بود و
موفق بیان ترور چنین سرافکنده و ناامیدی ، به عنوان مسدود خون بسیار
آقایان دو زیر.
آنها که آن را دیدم اما برای یک نگاه اجمالی برای پنجره فورا رانش بود ، اما که
نگاهی اجمالی کافی بوده است ، و آنها تبدیل شده و دادگاه بدون یک کلمه.
در سکوت ، بیش از حد ، آنها طی شده توسط خیابان ؛ و آن را تا زمانی که آمده بود
به شاهراه همسایه ، جایی که حتی پس از از روز جمعه شد هنوز هم برخی وجود دارد
هیجانات ا صلا ح از زندگی ، که آقای Utterson در آخرین بدل شده بود و به همراه او نگاه کردند.
آنها هر دو رنگ پریده و وحشت پاسخ دادن به چشم وجود دارد.
"خدا ما را ببخش ، خدا ما را ببخش ، گفت :" آقای Utterson.
اما آقای Enfield فقط راننده سرشونو تکون دادن سر خود را بسیار جدی ، و راه می رفت یک بار دیگر در
سکوت.