Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجرای خانه خالی
در بهار سال 1894 بود که همه لندن علاقه مند بود ، و
جهان مد روز ، نگران شده توسط قتل محترم رونالد Adair تحت بیشتر
شرایط غیر عادی و غیر قابل توضیح.
مردم اکنون آموخته است که آن خاص از جرم و جنایت که در
تحقیقات پلیس ، اما یک معامله خوب بود بر آن مناسبت ، سرکوب از
مورد برای تعقیب بود
اکثریت قوی که لازم بود را به جلو تمام حقایق نیست.
در حال حاضر ، در پایان از نزدیک به ده سال ، من مجاز به عرضه آن دسته از لینک ها از دست رفته
که کل قابل توجه از آن زنجیره را تشکیل می دهند.
جرم علاقه به خودی خود ، اما این منافع به عنوان چیزی به من نسبت
به عاقبت غیر قابل تصور ، که من بزرگترین شوک و تعجب از هر فراهم
واقعه در زندگی پرماجرا من.
حتی در حال حاضر ، پس از این فاصله طولانی ، من خودم هیجان به عنوان من از آن فکر می کنم ، و
احساس یک بار دیگر آن سیل ناگهانی از شادی ، شگفتی ، و شکاکی است که کاملا
غوطه ور ذهن من است.
اجازه بدهید که مردم ، نشان داده است که برخی از علاقه به آن حد یک نگاه اجمالی می گویند که من
گاهی اوقات آنها را از افکار و اقدامات بسیار قابل توجهی داده می شود
مرد ، که آنها را به من سرزنش نمی کنم اگر من
دانش من با آنها به اشتراک گذاشته ، برای من باید در نظر گرفته اولین مسئولیت من
برای انجام چنین کاری بود ، من منع مثبت از لب های خود نشده منع ،
که تنها بر یک سوم از ماه گذشته خارج شد.
می توان تصور که صمیمیت نزدیک من با شرلوک هلمز به من علاقه مند بودند
عمیقا در جرم و جنایت ، و که پس از ناپدید شدن او شکست خورده است هرگز به خواندن با
مراقبت از مشکلات مختلف که قبل از عموم مردم.
و من حتی تلاش ، بیش از یک بار ، برای رضایت شخصی من ، به استخدام خود
روش در حل مسائل آنها گردد ، هر چند با موفقیت بی تفاوت.
هیچ کدام وجود دارد ، با این حال ، که برای من مثل این تراژدی رونالد Adair به دادگاه تجدید نظر است.
همانطور که من خواندن و شواهد در جستار ، که منجر به حکم قتل عمدی
در برابر برخی از فرد یا افراد ناشناخته ، متوجه شدم با وضوح بیشتری نسبت به من تا کنون انجام داده بود
از دست دادن که جامعه با مرگ شرلوک هولمز پایدار بود.
نقاط استان به حدود این کسب و کار عجیب و غریب که آمد ، مطمئن بودم ،
به خصوص به دادگاه تجدید نظر به او باشد ، و تلاش های پلیس می شده اند ، تکمیل ،
یا احتمالا بیشتر ، پیش بینی شده توسط
مشاهده آموزش دیده و ذهن هوشیار عامل جنایی برای اولین بار در اروپا است.
تمام طول روز ، به عنوان من از دور من سوار ، من بیش از این پرونده در ذهن من تبدیل شده و نشان می دهد هیچ
توضیح که به نظر من به حد کافی باشد.
در خطر از گفتن داستان دو بار در گفت ، من واقعیات را آنطور که بودند رئوس مطالب را تکرار
در نتیجه گیری از استنطاق به عموم شناخته شده است.
Adair محترم رونالد پسر دوم ارل Maynooth بود ، که در آن زمان
فرماندار یکی از مستعمرات استرالیا.
مادر Adair از استرالیا برگشته بود تا تحت عمل آب مروارید ، و
او ، پسرش رونالد و دخترش هیلدا بودند و با هم زندگی در 427 پارک لین.
جوانان نقل مکان کرد در جامعه -- بود ، تا کنون به عنوان شناخته می شد ، هیچ دشمن و هیچ
گناهی خالی خاص.
او درگیر شده بود به خانم ادیت Woodley ، از Carstairs ، اما تعامل بوده است
با رضایت متقابل شکسته چند ماه قبل ، و هیچ نشانه ای وجود دارد که آن را به حال
سمت چپ هر احساس بسیار عمیقی در پشت آن است.
برای بقیه {SIC} زندگی مرد منتقل شد در یک دایره تنگ و متعارف ، برای او
عادت شد unemotional ماهیت خود را آرام و.
در عین حال بر این اشراف زاده آسان جوان بود که مرگ ، در اغلب عجیب و غریب آمد
و فرم ، غیر منتظره در شب ماه مارس بین ساعت ده و 1120
30 ، 1894.
Adair رونالد علاقه کارت -- پخش به طور مداوم ، اما هرگز برای شرط بندی مثل
از او صدمه دیده است. او عضو بالدوین ،
کاوندیش و باشگاه های کارت چیز بیهوده است.
نشان داده شد که ، پس از صرف شام در روز مرگ خود را ، او یک لاستیک بازی کرده بود
بی صدا در باشگاه دوم. او نیز وجود دارد در بعد از ظهر بازی است.
شواهدی از کسانی که با او بازی کرده بود -- آقای موری ، سر جان هاردی ، و
سرهنگ مورن -- نشان داد که بازی بی صدا بود ، و بود که نسبتا برابر وجود دارد
سقوط از کارت.
Adair ممکن است از دست داده اند پنج پوند ، اما نه بیشتر.
ثروت او یکی از قابل توجه بود ، و چنین از دست دادن می تواند به هیچ وجه تحت تاثیر قرار نمی
او.
او تقریبا هر روز در یک باشگاه و یا دیگر بازی کرده بود ، اما او یک بازیکن محتاط بود ، و
معمولا گل رز یک برنده.
آن را در شواهد آمد که در همکاری با سرهنگ مورن ، او تا به حال
در واقع تا آنجا که چهار صد و بیست پوند در نشستن ، چند هفته به دست آورده
قبل از آن ، از Godfrey میلنر و پروردگار Balmoral.
بسیار برای تاریخ اخیر خود را به عنوان آن را در جستار آمد.
در شب هنگام ارتکاب جرم ، او از باشگاه دقیقا ده بازگشت.
مادر و خواهر او بودند از گذراندن شب با یک رابطه است.
بنده را عزل که او شنیده اتاق مقابل را وارد کنید او را در طبقه دوم ،
به طور کلی به عنوان اتاق او نشسته استفاده می شود. او آتش روشن وجود دارد ، و آن را به عنوان دودی
او پنجره را باز کرده بود.
نه صدایی از اتاق تا 1120 شنیده شده است ، ساعت پس از بازگشت از
بانوی Maynooth و دخترش. او تلاش تمایل به گفت خوب شب ،
برای ورود به اتاق پسرش.
در داخل درب قفل شده بود ، و هیچ پاسخ می تواند به فریاد خود را کردم و
ضربه زدن. راهنما ، به دست آمد و درب مجبور.
مرد جوان تاسف دروغ گفتن در نزدیکی میز پیدا شد.
سر خود را به طرز وحشیانه ای شده توسط گلوله هفت تیر در حال گسترش مثله شده بود ، اما بدون سلاح
هر گونه بود که در اتاق یافت می شود.
روی میز دراز دو اسکناس به مدت ده پوند هر و هفده پوند ده در
نقره و طلا ، پول چیده شده در شمع کمی متفاوت مقدار.
برخی از ارقام وجود دارد نیز بر اساس یک ورق کاغذ با اسامی برخی از باشگاه
دوستان مخالف به آنها ، از آن که پیش از مرگ خود او بود ، حدس زده بود
سعی را برنده شده و یا ضرر و زیان خود را در کارت است.
معاینه دقیقه ای از شرایط ، در خدمت فقط به پرونده را پیچیده تر.
در وهله اول ، بدون هیچ دلیلی می تواند داده شود که چرا مرد جوان باید
درب بر داخل بسته.
امکان وجود دارد که قاتل انجام داده بود ، بود و پس از آن فرار
پنجره.
قطره حداقل بیست فوت بود ، با این حال ، و بستر crocuses در تمام گل دراز
زیر.
نه گل و نه زمین را نشان داد هر گونه نشانه ای از داشتن آشفته ، و نه
هر گونه علائم بر نوار باریک از علف که خانه را از هم جدا
جاده ها است.
ظاهرا ، در نتیجه ، آن مرد جوان خود را که درب محکم کرده بود.
اما چگونه او از مرگ او می آیند؟ هیچ کس می توانست صعود تا پنجره
بدون خروج از آثار است.
فرض کنید یک مرد را از طریق پنجره از کار اخراج کرده بود ، او در واقع یک شات قابل توجه است که
با هفت تیر کشنده زخم تحمیل.
باز هم پارک لین شاهراه روزانه تعداد است ؛ ایستاده در داخل کابین وجود دارد
صد متری از خانه. هیچ کس به آن ضربه را شنیده بود.
و در عین حال مرد مرده است و آنجا گلوله هفت تیر ، که تا به حال قارچ
خارج ، به عنوان گلوله های نرم بینی خواهد شد ، و به همین ترتیب تحمیل زخم است که باید ایجاد می شود
لحظه مرگ.
چنین شرایط از رمز و راز لین پارک که شد بیشتر
پیچیده توسط فقدان تمام انگیزه ، از آن زمان ، به عنوان من گفته اند ، جوان Adair نبود
شناخته شده اند که هر دشمن ، و بدون تلاش به حال
ساخته شده برای حذف پول یا اشیاء قیمتی در اتاق است.
تمام روز من این حقایق را در ذهن من تبدیل شده است ، سعی بر اساس برخی از نظریه آمار
که می تواند همه آنها را ، آشتی و برای پیدا کردن که خط با کمترین مقاومت است که فقیر من
دوستان به نقطه شروع هر پژوهش اعلام کرده بود.
اقرار میکنم که من پیشرفت چندانی.
در شب آن روز من در سراسر پارک قدم ، و خودم را حدود شش ساعت در
خیابان آکسفورد پایان پارک لین.
گروهی از کفش راحتی بر سنگفرش خیابان ، همه خیره در یک پنجره خاص ، به کارگردانی
من را به خانه ای که من برای دیدن آمده بودند.
مرد قد بلند و نازک با شیشه های رنگی ، که من به شدت از بودن مظنون ساده
کارآگاه لباس ، با اشاره به برخی از نظریه خود را ، در حالی که دیگران شلوغ
دور گوش دادن به آنچه که او گفت :.
من به عنوان نزدیک او را به عنوان من می توانم ، اما مشاهدات خود را به نظر او پوچ است ، بنابراین به نظر می رسید به من
من دوباره در برخی از انزجار به عقب بازگرداند.
همانطور که من تا من در برابر افراد مسن ، مرد تغییر شکل ، که پشت به من شده بود رخ داد ، و من
زدم پایین چندین کتاب است که او حمل است.
من به یاد داشته باشید که من آنها را برداشت ، من به عنوان یکی از آنها را مشاهده ،
منشاء پرستش درخت ، و آن را به من زده است که هموطنان باید برخی از فقیر
عاشق شکل وظاهر کتب ، که یا به عنوان یک تجارت و یا به عنوان یک سرگرمی ، جمع آوری حجم مبهم بود.
تلاش برای حادثه عذرخواهی ، اما مشهود بود که این
کتابهایی که من تا به حال تا متاسفانه maltreated اشیاء بسیار ارزشمند بودند
چشم صاحب خود را.
با دندان قروچه کردن از تحقیر او بر پاشنه خود تبدیل شده است ، و من تو را دیدم پشت منحنی و سفید
سمت سبیل در میان جمعیت ناپدید می شوند. مشاهدات من از شماره
427 پارک لین کمی به روشن کردن مشکل است که در آن من علاقه مند بود.
خانه از خیابان بود ، توسط یک دیواره کم و ریل از هم جدا ، کل نه بیشتر
از پنج فوت ارتفاع.
این کاملا آسان بود ، بنابراین ، برای هر کسی که به باغ ، اما
پنجره به طور کامل غیر قابل دسترس بود ، از آنجایی که هیچ waterpipe و یا هر چیزی وجود دارد که
می تواند کمک به فعال ترین مرد از آن بالا روند.
بیشتر از همیشه متعجب و متحیر شده ، من retraced مراحل من به کنزینگتون.
من در پنج دقیقه من مطالعه شده بود ، زمانی که خدمتکار وارد می گویند که یک شخص
مورد نظر را به دیدن من.
حیرت من ، هیچ یک دیگر از جمع آوری کتاب عجیب و غریب قدیمی من است ، تیز او بود ،
صورت چروکیده های مشابه از یک قاب مو سفید و جلد کتاب گرانبهای خود ،
دوجین از آنها حداقل wedged زیر بازوی راست خود شده است.
شما شگفت زده به من ، آقا ، گفت : "او در عجیب و غریب ، صدای croaking.
من اذعان کرد که من بود.
"خب ، من وجدان ، آقا ، و وقتی که من chanced به دیدن شما را به این خانه ، به عنوان من
آمد hobbling بعد از شما ، من به خودم فکر ، من فقط در مرحله و ببینید که نوع
نجیب زاده ، و به او بگوید که اگر من کمی بود
در شیوه ای من بد خلق بود هیچ آسیبی به معنای وجود ندارد ، و که من بسیار به او موظف
برای برداشتن کتاب های من. "" شما را از بازیچه قرار دادن بیش از حد است ، گفت : "I.
"من بپرسید که چگونه می دانستند که من؟"
"خب ، آقا ، اگر آن را بیش از حد بزرگ آزادی نیست ، من همسایه شما ، برای
شما کتابفروشی کوچک من در گوشه ای از کلیسای خیابان پیدا کرد ، و بسیار خوشحالم که
دیدن شما ، من مطمئن هستم.
شاید شما خود را جمع آوری ، آقا. اینجا پرندگان بریتانیا ، و CATULLUS و
جنگ مقدس -- در معامله ، هر یک از آنها. شما فقط می تواند با پنج جلد که پر
شکاف در آن قفسه دوم.
درهم و برهم به نظر می رسد ، نمی آن ، آقا؟ "من نقل مکان کرد سر من در کابینه نگاه
پشت من.
وقتی که من دوباره تبدیل شده ، شرلوک هلمز ایستاده بود لبخند زدن به من در سراسر مطالعه من
جدول.
من به پا افزایش یافت ، در ، او را برای چند ثانیه در شگفتی مطلق خیره ، و سپس آن را
به نظر می رسد که من باید برای اولین و آخرین باری که در زندگی من غش.
بدیهی یک غبار خاکستری swirled قبل از چشمان من ، و هنگامی که آن را پاک من پیدا کردم من
یقه باز گرداند به پایان می رسد و احساس سوزن سوزن شدن ، پس از طعم و مزه از براندی بر لب های من.
هولمز خم شدن صندلی من بود ، فلاسک خود را در دست داشت.
"عزیزم اما واتسون ، گفت :" صدای خوب به یاد "من مدیون شما عذر خواهی هزار.
من هیچ نظری ندارم که به شما خواهد بود به طوری تحت تاثیر قرار داشتند. "
من او را توسط سلاح گریبانگیر. "هولمز!"
من گریه کرد.
"آیا واقعا شما؟ می توانید آن را در واقع می شود که شما زنده است؟
آیا این امکان وجود دارد که شما در بالا رفتن از آن مغاک افتضاح موفق "
، گفت : ":" چند لحظه صبر او است.
"آیا شما مطمئن است که شما واقعا در جا به بحث درباره مسائل؟
من به شما داده یک شوک جدی توسط فرج من بی ارزش چشمگیر است. "
"من همه حق است ، اما در واقع ، هولمز ، من به سختی می تواند باور چشمان من است.
خوب آسمان! فکر می کنم که شما -- شما را از تمام مردان -- باید در مطالعه من ایستاده ".
باز هم او آستین گریبانگیر ، و بازوی نیرومند و نازک ، در زیر آن احساس.
، گفت : "خوب ، شما یک روح به هر حال" I. "عزیزم اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، من خوشحال می بینید.
بنشینید و به من بگویید که چگونه شما از آن پرتو ها آمدند که از آن شکاف وحشتناک زنده است. "
او شنبه مخالف را به من ، و سیگار را در شیوه ای قدیمی ، و خود را لا ابالی روشن است.
او در frockcoat تخمی از تاجر کتاب لباس بود ، اما بقیه از آن
فرد غیر روحانی در توده ای از موهای سفید و کتاب های قدیمی بر اساس جدول.
هولمز نگاه حتی نازک تر و از قدیمی keener ، اما اثر خفیفی از رنگ مرده به رنگ سفید وجود دارد
چهره عقابی خود را که به من گفت که زندگی او به تازگی یک سالم نشده بود.
"من خوشحالم که کشش به خودم ، اما واتسون ، گفت :" او.
"این هیچ شوخی است وقتی که یک مرد قد بلند را به پا کردن قامت خود را برای چند ساعت در
پایان.
در حال حاضر ، در ماده از این توضیحات ، ما ، هم میهنان عزیزم ، اگر من ممکن است بخواهید
همکاری شما ، کار یک شب سخت و خطرناک در مقابل از ما.
شاید این بهتر خواهد بود اگر من به شما یک حساب کل وضعیت را وقتی که
کار تمام شده است. "" من پر از کنجکاوی.
من خیلی باید هم اکنون به گوش ترجیح می دهم. "
"شما با من به شب می آید؟" "هنگامی که دوست دارید و جایی که شما می خواهم."
"این است که ، در واقع ، مثل روزهای قدیمی. ما باید زمان برای یک لقمه از شام
قبل از ما نیاز به رفتن.
خب ، پس ، در مورد آن شکاف. من تا به حال هیچ مشکل جدی در بیرون
از آن ، به این دلیل بسیار ساده که من در آن بود هرگز. "
"شما در آن بود؟"
"نه ، اما واتسون ، من در آن بود هرگز. توجه داشته باشید من به شما کاملا واقعی بود.
من تا به حال شکی نیست که من به پایان زندگی حرفه ای من آمده بود وقتی که من درک
رقم تا حدودی گمراه کننده از مرحوم پروفسور Moriarty ایستاده بر باریک
مسیر که منجر به ایمنی.
هدف بی شفقت را در چشمان خاکستری اش خواندم.
من برخی از سخنان را با او رد و بدل بنابراین ، به دست آمده و مودبانه خود را
اجازه نوشتن توجه داشته باشید کوتاه است که شما پس از آن دریافت.
من آن را با جعبه سیگار و چوب من سمت چپ ، و من در امتداد مسیر راه می رفت ،
Moriarty هنوز هم در پاشنه من. وقتی که من به پایان رسید من در خلیج ایستاد.
او بدون سلاح ، جلب کرد اما او به من با عجله و سلاح های طولانی خود را در اطراف من انداخت.
او می دانست که بازی خود او بود ، و تنها به انتقام خود را بر من مضطرب بود.
ما با هم بر آستانه سقوط tottered.
من برخی از دانش ، با این حال ، baritsu ، و یا سیستم ژاپنی از کشتی ، که
تا بیش از یک بار به من بسیار مفید بوده است.
من را از طریق گرفتن خود را تضعیف ، و او با یک جیغ وحشتناک دیوانه وار را برای چند لگد
ثانیه ، و هوا با هر دو دست خود را پنجه دار.
اما تمام تلاش خود او می تواند تعادل خود نیست ، و بیش از او رفت.
با چهره من بیش از آستانه ، من تو را دیدم او را برای یک راه طولانی سقوط.
سپس او را لرزاند سنگ ، محدود کردن ، و آب و تاب منعکس به آب است. "
من با شگفتی به این توضیح گوش ، که هولمز تحویل بین
پاف از سیگار او.
او می افزاید : "اما آهنگ" من گریه.
"من با چشم خودم دیدم ، که دو مسیر رفت و هیچ یک بازگشت است."
"در این راه آمد.
لحظه که استاد ناپدید شده بود ، آن چه واقعا من را لرزاند
سرنوشت شانس فوق العاده خوش شانس در راه من قرار داده بود.
من می دانستم که Moriarty مرد تنها که مرگ من سوگند یاد کرده بود.
حداقل سه نفر دیگر که میل به انتقام بر من خواهد بود وجود دارد
مرگ رهبر خود را افزایش یافت.
آنها همه مرد خطرناک ترین بودند. یکی یا دیگری مطمئنا من دریافت کنید.
از سوی دیگر ، اگر تمام جهان متقاعد شده بود که من مرده بود ، آنها را
آزادی این افراد ، آنها به زودی خود را باز کردن ذخیره کردن ، و دیر یا زود من
نابود کردن آنها.
سپس این امر می تواند زمان را برای من اعلام کند که من هنوز در سرزمین زندگی.
بنابراین به سرعت عمل مغز است که من اعتقاد دارم من این را تصور می شد که قبل از
پروفسور Moriarty پایین از سقوط Reichenbach رسیده بود.
"من ایستاد و بررسی دیوار سنگی پشت من.
در حساب منظره خود را از موضوع است ، که من با علاقه زیادی به خواندن برخی
ماه بعد ، شما ادعا که دیوار محض بود.
که به معنای واقعی کلمه درست بود.
footholds چند کوچک خود را ارائه ، و برخی از نشانه ای از طاقچه وجود دارد.
صخره ای به حدی زیاد است که به صعود از آن همه عدم امکان آشکار بود ، و آن بود
به همان اندازه غیر ممکن را به راه من در امتداد مسیر مرطوب و بدون ترک برخی از آهنگ.
من ممکن است ، درست است ، معکوس چکمه های من ، همانگونه که در موارد مشابه انجام می شود ،
اما نزد سه مجموعه از آهنگ های در یک جهت قطعا
پیشنهاد فریب.
در کل ، پس از آن ، آن بود که من باید صعود را در معرض خطر است.
این یک کسب و کار دلپذیر ، اما واتسون نیست. سقوط در زیر من roared.
من یک فرد خیالی نیست ، اما من به شما سخن من به من بدهید که من به نظر می رسید به گوش Moriarty در
صدای جیغ من از مغاک است. یک اشتباه کشنده می شده اند.
بیش از یک بار ، به عنوان تافتز چمن در دست یا پای من من آمد تضعیف در مرطوب
notches از سنگ ، من فکر کردم که من رفته بود.
اما من تلاش رو به بالا ، و در گذشته من به یک طاقچه چند پا عمیق و رسید
پوشیده از خزه سبز نرم ، که در آن من می توانم دروغ غیب و در آسایش کامل ترین.
I ، وجود دارد کشیده بود که شما ، واتسون عزیز من ، و همه زیر خود را
تحقیق در شیوه ای دلسوز ترین و ناکارآمد ترین شرایط از من
مرگ است.
"در گذشته ، زمانی که شما تشکیل داده بود اجتناب ناپذیر و کاملا اشتباه
نتیجه گیری ، شما را برای هتل ترک ، و من به تنهایی باقی نمانده بود.
من تصور بود که من از پایان ماجراهای من رسیده بود ، اما بسیار غیر منتظره
وقوع من نشان داد که شگفت زده هنوز در فروشگاه برای من وجود داشت.
یک سنگ بزرگ ، در حال سقوط از بالا ، رونق گذشته من ، مسیر را زده ، و محدود بیش از
به شکاف.
برای یک لحظه با خودم فکر کردم که این یک تصادف بود ، اما یک لحظه بعد ، به دنبال ، من
سر یک مرد را در برابر آسمان تیره را دیدم ، و یک سنگ دیگر طاقچه بسیار زده
که بر اساس آن ، در داخل پا از سر من کشیده شد.
البته ، معنای این بود آشکار است. Moriarty شده بود ، به تنهایی نیست.
کنفدراسیون -- و حتی این که یک نگاه به حال به من گفت چقدر خطرناک یک مرد است که
اتحادیه -- نگهبانی نگه داشته بود و در حالی که استاد به من حمله کرده اند.
از راه دور ، غیب شده توسط من ، او را به عنوان شاهد مرگ دوست خود شده بود و من
فرار کنند.
او ، صبر بود و پس از آن دور راه خود را به بالای صخره ، او تا به حال
تلاش موفق که رفیق خود را شکست خورده بود.
"من را زمانی که در مورد آن فکر می کنم ، اما واتسون.
باز هم دیدم که چهره ترسناک نگاه بر صخره ، و من می دانستم که آن را پیشرو بود
یکی دیگر از سنگ است.
من به مسیر درهم. من فکر نمی کنم من می توانم آن را در سرما انجام می شود
خون می شود. بود صد برابر سخت تر از
بلند شدن.
اما من تا به حال هیچ زمانی به فکر می کنم از خطر ، برای یکی دیگر از سنگ خواندم گذشته من به عنوان من آویزان
دست من از لبه طاقچه.
نیمه پایین تضعیف ، اما ، برکت خدا ، من فرود آمد ، پاره شده و
خونریزی ، بر مسیر است.
من به پاشنه من در زمان انجام ده مایل بر سر کوه در تاریکی ، و یک هفته بعد
من خودم در فلورانس در بر داشت ، با یقین است که هیچ کس در جهان می دانستند
آنچه از من تبدیل شده بود.
"من تا به حال تنها یک محرم -- برادرم مایکرافت.
من مدیون شما اجازه استفاده از این ، واتسون عزیز من ، اما آن همه مهم است که باید آن را
من مرده بود ، و آن را کاملا خاص است که شما را چنان نوشته شده اند
متقاعد کردن حساب از پایان ناراضی من بود شما خودتان تصور می کردند که آن درست بود.
چندین بار در طول سه سال گذشته گرفته اند قلم من برای نوشتن به شما ، اما
همیشه به من می ترسید مبادا رابطه محبت خود را برای من باید به شما به برخی دچار وسوسه کردن
بی احتیاطی که راز من خیانت.
به این دلیل است که من تبدیل شده به دور از شما در این شب ، زمانی که کتاب من شما ناراحت ، برای من بود
در معرض خطر در آن زمان ، و هر از تعجب و احساسات بر بخشی خود را نشان می دهد ممکن است
با توجه به هویت من کشیده و منجر
به اسفناک ترین نتایج و جبران ناپذیر است.
مایکرافت ، من تا به حال به او اعتماد داشتن به منظور به دست آوردن پول است که من نیاز است.
البته از حوادث در لندن اجرا کنید تا به خوبی که من در انتظارش بود را ، برای محاکمه
باند Moriarty سمت چپ دو تا از خطرناک ترین اعضای خود است ، من خود را بیشتر کینه جو
دشمنان ، آزادی.
من به مدت دو سال در تبت سفر ، در نتیجه ، و خود را با مراجعه به سرگرم
Lhassa ، و صرف چند روز با دالایی سر.
شما ممکن است از اکتشافات قابل توجهی از Sigerson نروژی به نام بخواند ،
اما من مطمئن هستم که آن را به شما رخ نداده است که شما دریافت می کردند خبری از شما
دوست.
سپس از طریق ایران به تصویب رساند ، نگاه در مکه ، و پرداخت می شود کوتاه است اما جالب
مراجعه به خلیفه در خارطوم که نتایج آن به ابلاغ
وزارت امور خارجه.
بازگشت به فرانسه ، من چند ماه در یک پژوهش به مشتقات قطران زغال سنگ به سر برد ،
که من در یک آزمایشگاه در مونپلیه در جنوب فرانسه انجام داد ،.
پس از این به رضایت من به این نتیجه رسیدند و یادگیری است که تنها یکی از دشمنان من
در حال حاضر در لندن به سمت چپ بود ، من برای بازگشت به زمانی که جنبش های من عجله شد
اخبار از این خط بسیار قابل توجه پارک
رمز و راز ، که نه تنها به من شایستگی خود را به دادگاه تجدید نظر است ، اما که به نظر می رسید برای ارائه
برخی از فرصت های عجیب و غریب ترین شخصی.
آمدند در یک بار به لندن در شخص خود من در خیابان بیکر ، به نام خانم انداخت
هادسون را به حمله و تشنج خشونت آمیز ، و دریافتند که مایکرافت اتاق من حفظ کرده بود و من
مقالات دقیقا همانطور که همیشه بوده است.
و این گونه بود ، واتسون عزیز من ، که در دو ساعت به روز من خودم در قدیمی من در بر داشت
صندلی راحتی در اتاق خود ، و تنها مایل است که من می توانم قدیمی من را دیده اند ،
واتسون دوست در صندلی دیگر که او تا اغلب آراسته شده است. "
چنین روایت قابل توجه بود که من در آن شب آوریل گوش --
روایت است که می شده اند به من کاملا باور نکردنی به حال آن تایید نشده
توسط چشم واقعی از قد بلند ، یدکی
شکل و صورت مشتاق ، مشتاق ، که من هرگز فکر نمی بود را دوباره تماشا کنم.
در برخی از روش او از سوگ غم خود من آموخته بود ، و همدردی خود را نشان داده شد
شیوه ای خود را نه در حرف های او.
"کار بهترین پادزهر به غم و اندوه ، عزیز واتسون من ، گفت :" او "و من یک تکه
کار برای ما هم به شب که ، اگر ما می توانیم آن را به نتیجه ای موفقیت آمیز به ارمغان بیاورد ،
در خود زندگی انسان بر روی این سیاره را توجیه کند. "
بیهوده من به او التماس به من بگویید. "شما را بشنود و ببینید که به اندازه کافی قبل
صبح ، او پاسخ داد : ".
"ما سه سال گذشته در مورد آن صحبت کنم.
اجازه بدهید که کافی تا نیم گذشته نه ، زمانی که ما بر اساس ماجراجویی قابل توجه شروع
خانه خالی است.
این در واقع به مانند زمان محلی قدیمی بود ، در آن ساعت ، که من پیدا کردم خودم را در کنار او نشسته
درشکه دو چرخه ، هفت تیر من در جیب من است ، و هیجان از ماجراجویی در قلب من است.
هولمز سرد و استرن و خاموش شد.
همانطور که سوسو زدن از خیابان ، لامپ های فلش بر ویژگی های تند و تلخ خود را ، من تو را دیدم که خود را
ابرو در فکر کشیده و لب های نازک خود را فشرده شدند.
من می دانستم که چه حیوانی وحشی است ما اطلاعات مربوط به شکار در جنگل تاریک جنایی
لندن ، اما من به خوبی ، اطمینان از تحمل این استاد هانتسمن ، که
ماجراجویی ترین قبر بود -- در حالی که
لبخند کنایه امیز که گهگاه از طریق دل تنگی زاهدانه خود را شکست boded کمی خوب
شی از تلاش ما است.
من که ما برای خیابان بیکر محدود بودند و تصور کرده بود ، اما هولمز کابین در متوقف
گوشه ای از کاوندیش میدان.
مشاهده کردم که او پا داد بیشتر نگاه جستجو را به راست و چپ ،
و در هر گوشه خیابان بعدی او در زمان درد نهایت به اطمینان دهم که او
به دنبال نیست.
مسیر ما بود قطعا یکی از منحصر به فرد است.
دانش هولمز از byways لندن فوق العاده بود ، و به این مناسبت او
گذشت به سرعت و با گام اطمینان داد از طریق یک شبکه از mews ها و اصطبل ها ،
بسیار وجود که من تا به حال شناخته شده است هرگز.
ما در گذشته را به یک جاده کوچک پدید آمده است ، با صفی قدیمی ، خانه های غم انگیز ، که به ما منجر به
منچستر خیابان ، و به همین ترتیب به Blandford خیابان.
در اینجا او به سرعت به پایین تصویب باریک تبدیل به تصویب رسید از طریق یک دروازه چوبی را به
حیاط خالی از سکنه ، و سپس با کلید پشت درب خانه باز است.
ما وارد با هم ، و او آن را پشت سر ما بسته شد.
مکان تاریک زمین بود ، اما آن مشهود بود به من که آن خانه خالی بود.
پاهای ما creaked و crackled بیش از الوار برهنه و دست دراز من لمس
یک دیوار که از آن کاغذ حلق آویز در روبان بود.
سرد هولمز ، انگشتان نازک دور مچ دست من بسته شد و منجر به جلو پایین یک سالن طولانی ،
تا من dimly شاهد پنجره بالای در تیره بیش از درب است.
در اینجا هولمز تبدیل شده به طور ناگهانی به سمت راست و ما خودمان را در بزرگ ، مربع ،
اتاق خالی است ، به شدت در گوشه و کنار سایه ، اما کمرنگ روشن در مرکز از
چراغ خیابانی فراتر.
هیچ لامپ در نزدیکی وجود دارد ، و پنجره با گرد و غبار ضخیم بود ، به طوری که ما می تواند فقط
تشخیص چهره یکدیگر را در درون. همدم من ، دست خود را بر شانه من قرار داده
و لب هایش را به گوش من نزدیک.
"آیا شما می دانید کجا هستیم؟" او زمزمه. "مطمئنا که خیابان بیکر است ،" من پاسخ داد ،
خیره از طریق پنجره کم نور است. "دقیقا.
ما در کمدن هاوس ، که مخفف مخالف به محله قدیمی خود ما هستند. "
"اما چرا ما در اینجا؟" "از آنجا که آن را فرمان عالی از نظر
که شمع منظره.
ممکن است من مشکل شما ، من عزیز واتسون ، به منظور جلب کمی نزدیکتر به پنجره ، به دست گرفتن
هر احتیاط خود را نشان می دهد ، و سپس به نگاه کردن در اتاق قدیمی ما --
نقطه شروع بسیاری از کوچک خود را پری ، قصه؟
خواهیم دید اگر من سه سال غیبت به طور کامل گرفته دور من
تعجب شما را. "
من به جلو رخنه کرد و سراسر در پنجره آشنا نگاه.
همانطور که چشمان من بر آن سقوط ، دادم بریده بریده نفس کشیدن و فریاد از شگفتی است.
نابینایان افتاده بود ، و نور قوی سوزش در اتاق بود.
سایه مردی که در یک صندلی در حالت نشسته در هارد ، سیاه پرتاب شد
رئوس مطالب بر روی صفحه نمایش نورانی پنجره.
هیچ اشتباه وجود دارد وقار سر ، squareness از شانه ،
هشیاری از ویژگی های.
صورت نیم دور شد ، و اثر بود که یکی از کسانی که سیاه و سفید
سایه ها که پدر بزرگ و مادر بزرگ ما عاشق به فریم.
این تولید مثل کامل هولمز بود.
بنابراین شگفت زده بود که من دست من به اطمینان حاصل کنید که مردی که خودش را را ایستاده بود را دور انداخت
در کنار من است. او با خنده خاموش لرزش شد.
"خب؟" گفت که او.
"آسمانها خوب!" من گریه.
"این موجود شگفت انگیزی است."
"من اعتماد که سن doth و نه سفارشی بیات انواع بی نهایت من پژمرده نیست ، گفت :" او ،
و من در صدای او به رسمیت شناخته شده ، شادی و غرور است که هنرمند را در خود
ایجاد.
"این واقعا و نه مانند من است ، نه؟" "من باید آماده سوگند که بود
شما خواهد شد. "
"اعتبار از اعدام به دلیل موسیو اسکار Meunier ، گرنوبل ، که
چند روز در انجام قالب گیری به سر برد. این مجسمه در موم است.
بقیه من خودم را در طول سفر من به خیابان بیکر این بعد از ظهر مرتب شده اند. "
اما چرا؟ "
"از آنجا که ، عزیز واتسون من ، من تا به حال قوی ترین دلیل ممکن برای مایل
افراد خاصی را به فکر می کنم که من از زمانی که من وجود داشته را در بر دارد واقعا جای دیگر بود. "
و شما فکر می کنید اتاق را تماشا می کردند؟ "
"من می دانستم که آنها را تماشا می کردند شد." "توسط چه کسانی؟
"با دشمنان قدیمی من ، واتسون. جامعه فریبنده که رهبر دروغ
در پاییز Reichenbach.
شما باید به یاد داشته باشید که آنها می دانستند ، و تنها آنها می دانستند که من هنوز زنده بود.
دیر یا زود آنها بر این باور بودند که من باید از آمدن به اتاق من.
آنها را تماشا می کردند به طور مداوم ، و امروز صبح دیدم من رسید. "
"چگونه می دانید؟" "از آنجا که من نگهبان آنها را به رسمیت بشناسد وقتی که من
از پنجره من نگاه.
او یک شخص بی ضرر به اندازه کافی ، پارکر بر اساس نام ، garroter توسط تجارت ، و قابل توجه است
نوازنده بر زنبورک. من هیچ چیز برای او مراقبت می شود.
اما من یک معامله بزرگ برای فرد بسیار نیرومند بود که پشت سر او ، مراقبت
دوست Moriarty ، مردی که سنگ بیش از صخره کاهش یافته ، بیشتر
حیله گری مجرم و خطرناک در لندن است.
این مرد که پس از من به شب واتسون است ، و آن مرد که کاملا
غافل که ما بعد از او هستند. "برنامه دوست من به تدریج آشکار شد
خود را دارند.
از این عقب نشینی مناسب ، ناظران در حال تماشا بودند و انتقالها
دنبال کرده بود. که سایه زاویه ای تا انسو طعمه بود ،
و ما شکارچیان شدند.
در سکوت ما با هم در تاریکی ایستاده بود و تماشا چهره hurrying
که صادر شد و repassed در مقابل از ما.
هولمز بود ساکت و بیحرکت است ، اما من می توانم بگویم که او کاملا هشدار بود ، و
که چشم خود را بدقت بر جریان عابران ثابت شد.
این شب تلخ و خشن و بی ادب بود و باد shrilly پایین خیابان طولانی whistled.
بسیاری از مردم در حال حرکت به عقب وجلو ، بسیاری از آنها در cravats و کتهای خود را خفه.
یک یا دو بار آن را به من به نظر می رسید که من همان شکل دیده می شود به حال قبل ، و من
به خصوص متوجه دو مرد که به نظر می رسد به خود پناه از باد در
راهرو از یک خانه فاصله تا خیابان.
من سعی کردم به جلب توجه همدم من به آنها ، اما او به انزال کمی از
بی صبری ، و ادامه داد : به خیابان خیره.
بیش از یک بار او را با پاهای خود را fidgeted و با انگشتان خود به سرعت بر شنود گذاشته
دیوار.
مشهود بود به من گفت که او در حال تبدیل شدن ناراحت ، و از اینکه برنامه های خود را مشغول به کار بودند
از در دسترس نباشد او امیدوار بود.
در گذشته ، به عنوان نزدیک نیمه شب و در خیابان به تدریج پاک ، او گام به بالا و
پایین اتاق در بی قراری غیر قابل کنترل است.
من را به برخی از اظهار به او بود ، زمانی که من مطرح چشمان من رو به چراغ دار
پنجره ، و دوباره تقریبا به عنوان بزرگ تعجب مانند قبل تجربه است.
چنگ بازوی هلمز ، و به سمت بالا اشاره کرد.
"سایه منتقل شده است!" من گریه.
در واقع دیگر مشخصات ، اما از پشت ، که نسبت به ما تبدیل شده بود.
سه سال قطعا asperities از خلق و خوی خود و یا بی صبری او را هموار نداشته
با هوش کمتر از خود را فعال.
"البته که نقل مکان کرد ، گفت :" او.
"من چنین مسخره bungler ، اما واتسون ، که من باید ساختگی آشکار احداث ، و انتظار
که برخی از شدیدترین مردان در اروپا خواهد بود آن را فریب؟
ما در این اتاق بوده است دو ساعت ، و خانم هادسون ساخته شده است که برخی از تغییر در آن
شکل هشت بار ، و یا یک بار در هر سه ماهه از یک ساعت است.
او آن را از جبهه کار می کند ، به طوری که سایه او ممکن است هرگز دیده می شود.
آه! "او در نفس خود را با صدای خیلی زیر کشید
مصرف هیجان زده.
در نور کم ، من تو را دیدم سر خود را به جلو پرتاب ، تمام نگرش خود را سفت و سخت با
توجه قرار دارد. در خارج از خیابان کاملا خلوت بود.
آن دو مرد هنوز هم ممکن است خیزان در راهرو ، اما من نمی توانستم بیشتر را ببینید
آنها.
تمام شد هنوز هم و تیره است ، صرفه جویی تنها که زرد درخشانی صفحه نمایش در مقابل از ما با
شکل سیاه و سفید بر مرکز آن خلاصه شده است.
دوباره در سکوت مطلق ، توجه داشته باشید که نازک و صفیری که فشرده صحبت کرد من شنیدم
سرکوب هیجان.
یک لحظه بعد او به من عقب را به blackest گوشه ای از اتاق ، و من احساس خود را
هشدار دست بر لب های من. انگشتان دست که در من چنگ
لرزش.
هرگز دوست من شناخته شده تر نقل مکان کرد ، و در عین حال خیابان تاریک هنوز تنهایی کشیده
و قبل از ما حرکت. اما ناگهان من از این مسئله آگاه بود که او
حواس keener در حال حاضر متمایز بود.
صدا کم ، و یواشکی به گوش من آمد ، نه از جهت خیابان بیکر ، اما
از پشت خانه بسیار است که در آن ما دراز پنهان.
درب باز و بسته است.
مراحل بعد از طریق مسنجر رخنه کرد گذشت -- مراحل که به معنای شدند
ساکت و آروم ، اما که به شدت از طریق خانه خالی از پژواک.
هولمز در برابر دیوار پشت دولا ، و من همان ، دست من بسته بر
دسته هفت تیر من.
های مشابه از طریق دل تنگی ، طرح کلی و مبهم از یک مرد ، یک blacker سایه ای از من تو را دیدم
سیاهی از درب باز.
او برای یک لحظه ایستاده بود ، و سپس او رو به جلو رخنه کرد ، خیزان ، شوم ، به
اتاق.
او ظرف سه متری از ما ، این رقم شوم بود و من خودم آماده بود
دیدار با بهار خود را ، قبل از من متوجه شدم که او تا به حال هیچ تصوری از حضور ما.
نزدیک او در کنار ما گذشت و به سرقت برده را به پنجره ، و بسیار ملایم و noiselessly
آن را برای نیم پا مطرح شده است.
همانطور که او را به سطح این باز غرق نور خیابان ، دیگر dimmed
با شیشه ای گرد و خاکی ، بر چهره اش سقوط کامل است.
مرد به نظر می رسید در کنار خود با هیجان.
دو چشم او مثل ستاره تاباند ، و ویژگی های خود را به کار convulsively.
او یک مرد مسن بود ، با نازک ، بینی و طرح ریزی ، بالا ، پیشانی طاس ، و
سبیل بزرگ grizzled.
کلاه اپرا را به پشت سر خود را تحت فشار قرار دادند و لباس شب پیراهن جلو
از طریق پالتو باز خود را gleamed. صورتش لاغر و سبزه رو بود ، به ثمر رساند با
عمیق ، خطوط وحشیانه.
در دست خود او انجام شده به نظر می رسد یک چوب است ، اما او آن را گذاشته را بر
کف آن را به صدای شیپور فلزی.
سپس او را از جیب پالتو خود جلب کرد یک شیء بزرگ ، و او خود را مشغول ساختم
در برخی از وظیفه است که با صدای بلند ، با کلیک بر روی نوک تیز به پایان رسید ، تا اگر در بهار و یا پیچ افتاده بود
را به جای خود.
هنوز دو زانو بر کف او خم به جلو پرتاب کرد و تمام وزن خود را و
قدرت بر برخی از اهرم ، با این نتیجه که آمد طولانی ، چرخان ، مخرب وجود دارد
سر و صدا ، از پایان یک بار دیگر در یک کلیک قدرتمند.
او خود را و سپس صاف ، و من تو را دیدم که آنچه که او را در دست خود را برگزار نوع
تفنگ ، با لب به لب جالب misshapen.
او آن را در بریچ افتتاح شد ، قرار دادن چیزی در و جامعی بریچ - قفل است.
سپس ، خیزان پایین ، او پایان هر بشکه بر لبه باز استراحت
پنجره ، و من افسرده و مایوس شدن سبیل های بلند بر روی سهام و سوسو زدن چشم خود آن را به عنوان شاهد
peered همراه مناظر.
من شنیده ام آه کمی از رضایت به عنوان او را به ته قنداق تفنگ را به شانه خود را cuddled و دیدم
که هدف شگفت انگیز ، مرد سیاه و سفید بر روی زمین زرد ، ایستاده روشن در پایان
پیش بینی او.
برای یک لحظه او سفت و سخت و بی حرکت است. سپس انگشت خود را تنگ تر بر روی ماشه است.
عجیب و غریب ، غژغژ کردن با صدای بلند و طولانی ، صدای جرنگ جرنگ کردن نقره ای از شیشه های شکسته وجود دارد.
در آن هولمز فوری مانند یک ببر به پشت تیرانداز ماهر بر خاست ، و او را پرتاب
تخت بر چهره اش.
او تا چند لحظه دیگر دوباره ، و با قدرت تشنج او هولمز را تصرف کردند
گلو ، اما من او را بر روی سر را با لب به لب از هفت تیر من اصابت کرد ، و او کاهش یافته است
دوباره بر زمین.
من بر او افتاد ، و من به او برگزار شد رفیق من منفجر تماس جیغ کشیدن پس از سوت.
صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب در حال اجرا پا بر پیاده رو و دو پلیس در لباس وجود دارد ،
با یک لباس شخصی کارآگاه ، از طریق ورودی جلو و به عجله
اتاق.
"که شما ، Lestrade؟ گفت :" هولمز. "بله ، آقای هولمز.
من در زمان این کار خودم. خوب به شما از بازگشت به لندن ، سر. "
"من فکر می کنم شما می خواهید یک کمک غیر رسمی است.
سه قتل نایافته در یک سال انجام خواهد داد ، Lestrade.
اما شما اسرار Molesey را با کمتر از معمول خود را انجام می شود -- که می گویند ، شما
عهده آن نسبتا خوب است. "
ما تا به حال همه به پا ما افزایش یافته ، تنفس زندانی ما سخت است ، با یک پاسبان بی باک
در هر طرف از او. در حال حاضر چند loiterers آغاز شده بود.
جمع آوری در خیابان.
هولمز پا تا پنجره بسته ، و پرده کاهش یافته است.
Lestrade دو شمع تولید کرده بود ، و پلیس فانوس های خود را کشف کرده بود.
من قادر بود ، به یک نگاه خوبی در زندانی ما است.
این یک چهره فوق العاده مردانه و هنوز شوم که نسبت به ما تبدیل شده بود.
با ابرو یک فیلسوف بالا و فک یک پیرو هوای نفس واحساس زیر ، انسان باید
با ظرفیت های بزرگ برای خوبی یا برای شر آغاز شده است.
اما یکی نمی تواند بر چشم آبی بی رحمانه خود را ، با افتادگی خود را درب بدبینانه ، و یا
بر بینی شدید ، پرخاشگرانه و تهدید در سایت ، ابرو عمیق پوشیده ، بدون
خواندن plainest طبیعت خطر سیگنال.
او در زمان بدون توجه به هر یک از ما ، اما چشم خود را بر صورت هولمز بودند و با ثابت
بیان نفرت و شگفتی است که در آن به طور مساوی مخلوط شدند.
"شما ادم بسیار شریر!" او در سخن زیر لب نگه داشته است.
«باهوش ، باهوش ادم بسیار شریر!" "آه ، سرهنگ! گفت :" هولمز ، تنظیم خود
یقه rumpled. "سفر پایان جلسات در عاشقان به عنوان
بازی های قدیمی می گوید.
من فکر نمی کنم من تا به حال لذت بردن از دیدن شما از شما من با کسانی که طرفدار
توجه که من در طاقچه بالای سقوط Reichenbach نهاده شده است. "
سرهنگ هنوز به در دوست من مانند یک مرد در یک ترنس خیره شد.
"شما حیله گری ، حیله گری شیطان!" بود که او می تواند گفت.
هولمز گفت : ":" من به شما معرفی نشده است.
"این آقایان ، کلنل سباستین موران ، یک بار از ارتش هند اعلیحضرت او ،
و بهترین شات بازی های سنگین است که امپراتوری شرقی ما تا به حال تولید شده.
من معتقدم که من سرهنگ درست در می گوید که کیسه خود را از ببر هنوز باقی مانده است
بی نظیر؟ "مرد شدید قدیمی گفت : هیچ چیز ، اما هنوز هم
glared در همدم من.
او با چشمان وحشی خود و سبیل bristling زیبا مانند یک ببر بود
خودش.
"، گفت :" من تعجب می کنم که بسیار ساده است من حیله جنگی می تواند فریب تا قدیمی SHIKARI
هولمز. "این باید به شما بسیار آشنا است.
شما نمی افسار یک بچه جوان زیر یک درخت ، بالای آن با تفنگ خود را lain ، و
منتظر طعمه را به ببر خود را؟ این خانه خالی از درخت من است ، و شما به من
ببر.
شما احتمالا به حال اسلحه های دیگر در رزرو در صورت ببر چند باید وجود داشته باشد ، یا
در این فرض بعید است از هدف خود شکست شما است.
این "او اشاره کرد در اطراف ،" تفنگ های دیگر من.
موازی دقیق است. "
سرهنگ مورن به جلو با دندان قروچه کردن خشم بر خاست ، اما پاسبان ها او را کشیده
بازگشت. خشم بر چهره اش وحشتناک بود که به دنبال
در.
هولمز گفت : "من اعتراف است که شما تا به حال یکی از شگفتی های کوچکی برای من ،.
"من انتظار نداشت که شما می توانید با استفاده از این خانه خالی از خودتان را و
این پنجره جلو راحت است.
من به شما به عنوان عامل از خیابان تصور بود ، که در آن دوست ، Lestrade من و او
مردان و پیشواز شما در انتظار است. با استفاده از آن استثنا ، همه به عنوان من رفته
انتظار می رود. "
سرهنگ مورن تبدیل به کارآگاه رسمی.
"شما ممکن است یا ممکن است تنها برای دستگیری من باعث ،" گفت که او "، اما حداقل وجود دارد
را می توان بدون هیچ دلیل که چرا من باید به gibes این شخص.
اگر من در دست قانون هستم ، بگذار همه چیز در یک راه قانونی انجام می شود. "
"خوب ، معقول به اندازه کافی است ، گفت :" Lestrade.
"هیچ چیز بیشتر به شما باید بگویم ، آقای هولمز ، قبل از ما برود؟"
هولمز تا برداشت به حال قدرتمند تفنگ هوا از کف ، بود و بررسی آن
مکانیسم.
"سلاح قابل تحسین و منحصر به فرد ، گفت :" او ، "بی صدا و از قدرت فوق العاده ای : من می دانستم که
هردر فون ، مکانیک کور آلمانی ، که آن را ساخته شده به سفارش از اواخر
پروفسور Moriarty.
برای سالها از وجود آن آگاه شده اند هر چند که من پیش از این هرگز به حال
فرصت از دست زدن به آن.
آن را ستایش می کنم بسیار به خصوص به توجه ، Lestrade و همچنین گلوله
که آن جا داد. "
"می توانید با ما پس از آن نگاه اعتماد ، آقای هولمز گفت :" Lestrade ، به عنوان کل حزب
منتقل شده به سمت درب است. "هر چیزی بیشتر برای گفتن؟"
"تنها به درخواست چه اتهامی قصد دارید ترجیح می دهند؟"
"چه اتهامی ، آقا؟ چرا ، البته ، قتل عمد شدند
آقای شرلوک هولمز. "
"نمی کنم ، Lestrade. من پیشنهاد نمی موضوع ظاهر می شود در
تمام.
به شما ، و به شما تنها به آن تعلق دارد ، اعتبار از بازداشت قابل توجه است که شما باید
اجرا درخواهد آمد. بله ، Lestrade ، من به شما تبریک می گویم!
خود را با مخلوط معمول شاد از حیله گری و جسارت ، شما باید او را کردم. "
"به او کردم! کردم آنها ، آقای هولمز؟ "
"مردی است که تمام نیروی شده است به دنبال بیهوده -- کلنل سباستین موران ،
که رونالد Adair محترم با گلوله در حال گسترش از هوا ، تفنگ شات از طریق
پنجره باز از جبهه طبقه دوم شماره
427 پارک لین ، پس از سی امین در ماه گذشته.
این اتهام ، Lestrade.
و اکنون ، اما واتسون ، اگر شما می توانید این پیش نویس از یک پنجره شکسته تحمل ، من فکر می کنم که
نیم ساعت در مطالعه من بیش از یک سیگار برگ ممکن است شما برخی تفریحی سودآور را تقبل کنند. "
اتاق های قدیمی ما به سمت چپ بدون تغییر از طریق نظارت مایکرافت هولمز
و مراقبت فوری خانم هادسون.
همانطور که من وارد شد من تو را دیدم ، آن درست است ، tidiness غیرمعتاد ، اما مکانهای قدیمی همه در
جای خود. گوشه و شیمیایی وجود دارد
اسید آغشته ، قرارداد صدر جدول.
وجود دارد بر اساس یک قفسه ردیف از نیرومند قراضه کتاب و کتاب از
مرجع که بسیاری از شهروندان ما همکار می شده اند بسیار خوشحالم ، به منظور سوزاندن.
نمودار ، ویولن مورد ، و لوله سخت بازپرسی کردن از -- حتی فارسی خزنده است که
موجود در توتون و تنباکو -- همه ملاقات کرد چشم من به عنوان من دور نگاه من.
دو اشغال اتاق وجود دارد -- یک خانم هادسون که بر ما هر دو به عنوان ما مخابره شد
وارد شده -- از سوی دیگر ، ساختگی عجیب و غریب که بخشی بسیار مهم است در بازی کرده بود
ماجراهای شب.
این مدل موم رنگی دوست من بود ، بنابراین ستودنی انجام داده است که کامل بود
فکس.
آن را روی پایه قرار دادن روی یک میز کوچک با پانسمان قدیمی گان از هولمز را تا بخور ایستاد
دور آن را که تصور می شود که از خیابان ، کاملا بی نقص بود.
"من امیدوارم که شما مشاهده همه اقدامات احتیاطی ، خانم هادسون گفت :" هولمز.
"من آن را روی زانو من رفت ، آقا ، همانطور که شما به من گفت."
"عالی است.
شما انجام چیزی که خیلی خوب است. آیا رعایت که در آن گلوله رفت؟ "
"بله ، آقا.
من می ترسم آن مجسمه زیبای شما را فاسد کرده است ، برای آن حق را از طریق سر گذشت
و خود را بر روی دیوار مسطح. من آن را برداشت تا از فرش.
در اینجا آن است! "
هولمز از آن برگزار شد به من. "گلوله هفت تیر نرم ، همانطور که شما درک ،
واتسون.
نبوغ در آن وجود دارد ، که انتظار می رود برای پیدا کردن چنین چیزی از کار اخراج شده از
airgun؟ کلیه حقوق ، خانم هادسون.
من خیلی برای کمک شما سپاسگزارم.
و اکنون ، اما واتسون ، اجازه دهید می بینید من در صندلی های قدیمی خود را یک بار دیگر ، برای چندین وجود دارد
نقطه که من باید با شما صحبت. "
او به پایین پرتاب frockcoat کار افتاده بود ، و در حال حاضر او هولمز از قدیمی در موش
رنگی پانسمان گان که او را از پیکر او انجام گرفت.
اعصاب SHIKARI قدیمی ثبات و یکنواختی خود را از دست داده نیست ، و نه چشمان او خود را
تندی و تیزی ، "گفت که او ، با خنده ، به عنوان او بازرسی پیشانی را درهم شکست از او
مجسمه نیم تنه.
با سرب مهر و موم کردن در وسط پشت سر و صدا غذا خوردن را از طریق مغز.
او بهترین شات در هند بود ، و من انتظار دارم که بهتر است چند در لندن وجود دارد.
شنیده اید که از نام؟ "
"نه ، من." "خب ، خب ، چنین است که شهرت!
اما ، سپس ، اگر من به یاد داشته باشید ، شما تا به حال نام پروفسور جیمز Moriarty شنیده نیست ،
که یکی از مغز های بزرگ قرن.
من را شاخص من از شرح حال را از قفسه. "
او بیش از صفحات lazily تبدیل شده است ، تکیه به عقب در صندلی خود را و دمیدن ابرهای بزرگ
از سیگار برگ خود را.
"جمع آوری من از M را یک ریز ، گفت :" او.
Moriarty خود به اندازه کافی به هر نامه نامی ، و در اینجا این است مورگان
مسموم کننده ، و Merridew حافظه ناپسند ، و Mathews اتفاق افتاد ، که زدم از من
وابسته به خانواده سگ در اتاق انتظار در Charing سمت چپ
صلیب ، و ، سرانجام ، در اینجا دوستان ما به شب است. "
او بیش از این کتاب در اختیار شما و خواندم : مورن ، سباستین ، سرهنگ.
بیکار شدند.
پیشتر پیشگامان بنگلور 1. متولد : لندن ، 1840.
پسر سر آگوستوس مورن ، CB ، وزیر یک بار بریتانیا به ایران.
تحصیل Eton و آکسفورد.
سرو شده در Jowaki کمپین بین المللی حقوق بشر ، کمپین بین المللی حقوق بشر افغانستان ، Charasiab (despatches) ، Sherpur ، و Cabul.
نویسنده بازی سنگین هیمالیا WESTERN (1881) ، سه ماه در
جنگل (1884).
آدرس : خیابان مجرا. باشگاه : انگلیس ، هند ، Tankerville ،
باشگاه کارت چیز بیهوده. در حاشیه ، در هلمز نوشته شده بود
دقیق دستها :
دومین مرد خطرناک ترین در لندن. می گوید : این شگفت آور بود. "وی افزود : من ، که من دست
پشت جلد. "حرفه ای مرد محترم
سرباز. "
هولمز پاسخ داد : "صحیح است". "به یک نقطه خاص او خوب است.
او بود که همیشه یک مرد عصب آهن ، و این داستان هنوز هم در هند گفت که چطور به او crawled شده
پایین تخلیه پس از یک ببر زخمی غذا خوردن انسان است.
برخی از درختان ، واتسون ، که به یک ارتفاع خاص رشد وجود دارد ، و سپس ناگهان توسعه
برخی از خروج از مرکز ناخوشایند. شما آن را اغلب در انسان را ببینید.
من یک نظریه می گوید که فرد نشان دهنده در توسعه خود را کل
در صفوف منظم از اجداد او ، و چنین چرخش ناگهانی به غرفه خوب یا بد
برخی از نفوذ قوی که به خط از شجره نامه خود را.
فرد می شود ، به عنوان آن شدند ، مظهر تاریخ خانواده خود را است. "
او گفت : "اما به طور قطع و نه خیالی."
"خب ، من بر آن پافشاری نیست. علت هرچه باشد ، سرهنگ مورن شروع به
به اشتباه است. بدون هر گونه رسوایی باز ، او هنوز هم ساخته شده
هند بیش از حد گرم او را نگه دارید.
او بازنشسته شده است ، آمد به لندن ، و دوباره به دست آورد یک نام بد.
در این زمان بود که او انجام شده توسط پروفسور Moriarty ، به آنها برای یک زمان دنبال شد
او رئیس ستاد بود.
Moriarty او عرضه آزادانه با پول ، و او را تنها در یکی یا دو بسیار بالا استفاده می شود
شغل کلاس ، که هیچ مجرم عادی می توانست انجام.
شما ممکن است برخی از خاطراتی از مرگ خانم استوارت ، Lauder ، در سال 1887.
نه؟ خوب ، من مطمئن هستم مورن شد در پایین
آن است ، اما هیچ کس نمی تواند بهانه ای ثابت شده است.
بنابراین هوشمندانه سرهنگ پنهان شده بود که حتی زمانی که باند Moriarty شکسته شد ،
ما می توانیم او را مقصر قلمداد کردن نیست.
شما در آن تاریخ به یاد داشته باشید ، زمانی که من بر شما در اتاق خود را به نام ، چگونه من قرار داده تا
کرکره برای ترس از هوا تفنگ؟ بدون شک شما فکر می کنید من خیالی است.
من می دانستم که دقیقا آنچه که من انجام شده بود ، برای من از وجود این اسلحه قابل توجه می دانستند ،
و من می دانستم که یکی از بهترین عکس در جهان را در پشت آن باشد.
هنگامی که ما در سوئیس بود که او ما را به دنبال با Moriarty ، و آن را بدون شک او
که به من داد که پنج دقیقه بر روی لبه Reichenbach شر.
"شما ممکن است فکر می کنم که من خواندن این مقاله با بعضی از توجه را در طول اقامت من در فرانسه ،
در نگاه از هر فرصتی تخمگذار او پاشنه.
زمانی که او در لندن آزاد بود ، زندگی من واقعا نمی شده اند زندگی ارزش است.
سایه شب و روز را روی سر من بوده است ، و دیر یا زود شانس خود را
باید آمده است.
چه کاری می تواند انجام دهم؟ من می توانم او را در نگاه شلیک نیست ، یا من باید
خودم را در جایگاه متهم می شود. هیچ استفاده ای جذاب به دادرس وجود دارد.
آنها نمی توانند دخالت در قدرت چه به آنها ظاهر می شود وحشی
تردید است. بنابراین من چیزی می تواند.
اما من به تماشای اخبار جنایی ، دانستن که دیر یا زود من باید او را دریافت کنید.
سپس آمد مرگ این Adair رونالد. شانس من در گذشته آمده بودند.
دانستن آنچه من بود ، آن را که سرهنگ مورن آن را انجام داده بود؟
او کارت با LAD بازی کرده بود ، او از باشگاه به خانه به دنبال بود ، او تا به حال
او را از طریق پنجره باز به گلوله بست.
تردید از آن وجود ندارد. گلوله به تنهایی به اندازه کافی برای قرار دادن خود هستند
سر در طناب دار. من در یک بار آمد.
من می کند و بلعکس ، که من می دانستم که ، مستقیم توجه سرهنگ به دیده شد من
حضور.
او نه می تواند بازگشت ناگهانی من با جرم خود شکست برای اتصال و به وحشتناکی
آگاهند.
من مطمئن بود که او تلاش به من از راه در یک بار ، و
سلاح مرگبار خود را برای این منظور گرد آوردن.
من او را علامت بسیار عالی را در یک پنجره ، و داشتن پلیس هشدار داد که آنها
ممکن است مورد نیاز -- توسط راه ، اما واتسون ، شما حضور خود را در آن راهرو با خال خال
دقت غیر قابل لغزش -- من در زمان چه به نظر می رسید
من به پست عاقلانه برای مشاهده ، هرگز خواب که او را انتخاب کنید
همان نقطه برای حمله خود است. در حال حاضر ، واتسون عزیز من ، هر چیزی که باقی می ماند
برای من توضیح دهید؟ "
"بله ، گفت :" I. "شما را ساخته اند آن را روشن
انگیزه سرهنگ مورن در قتل Adair محترم رونالد؟ "
"آه! عزیزم واتسون ، در آنجا ما را به آن عرصه از حدس می آیند ، که در آن بیشتر
ذهن منطقی ممکن است اشتباه باشد.
هر یک ممکن است فرضیه خود را بر شواهد حاضر ، فرم ، و شما به احتمال زیاد به
عنوان معدن صحیح باشد. "" تشکیل داده اند ، سپس؟ "
"من فکر می کنم که آن مشکل است برای توضیح حقایق نیست.
آن را در شواهد آمد که سرهنگ مورن و جوان Adair ، بین آنها ، به دست آورده بود
مقدار قابل توجهی پول.
در حال حاضر ، بدون شک ناپاک بازی -- که من مدت طولانی است که آگاه است.
من باور دارم که در روز از قتل Adair که مورن بود ، کشف کرده بود
تقلب.
به احتمال بسیار زیاد او به او سخن گفته بود ، در و او را در معرض تهدید کرده است مگر اینکه او
به طور داوطلبانه به عضویت خود را از این باشگاه استعفا داد ، و قول داد تا بازی به کارت دوباره.
بعید است که یک جوان مثل Adair در یک بار را یک رسوایی شنیع توسط
افشای یک مرد شناخته شده بسیار مسن تر از خودش.
احتمالا او عمل به عنوان پیشنهاد می کنم.
خروج از باشگاه های خود به معنی خراب کردن به مورن ، که بد نامشروعشان او زندگی می کردند
کارت سود.
به همین خاطر به قتل Adair ، که در آن زمان سعی شد به کار کردن چه مقدار
پول او باید خود را بازگشت ، از او نمی تواند توسط ناپاک شریک زندگی خود سود
بازی.
او قفل مبادا خانمها باید او را به تعجب و اصرار بر دانستن اینکه چه چیزی
او با این نام ها و سکه ها انجام شد. آیا آن عبور کند؟ "
"من هیچ شکی ندارم که شما باید بر این حقیقت ضربه."
"این خواهد بود در دادگاه تایید و یا رد.
در همین حال ، آنچه که ممکن است ، سرهنگ مورن ما نه بیشتر مشکل آمده.
هوا مشهور اسلحه از هردر فون موزه محوطه اسکاتلند ، ارایش و
یک بار دیگر آقای شرلوک هلمز به وقف زندگی خود را به بررسی آن آزاد است
جالب کمی مشکلات که
زندگی پیچیده ای از لندن تا plentifully ارائه است. "
>
ماجراجویی BUILDER NORWOOD
"از نقطه نظر کارشناس جنایی ، گفت :" آقای شرلوک هلمز "در لندن
تبدیل به یک شهر singularly غیر از زمان مرگ از اواخر تاسف
پروفسور Moriarty. "
"من به سختی می تواند که شما می توانید بسیاری از شهروندان مناسب و معقول با شما موافق هستم فکر می کنم ،" من
پاسخ داده شد.
"خوب ، خوب ، من نمی باید خودخواه ، گفت که او ، با لبخند ، به عنوان او به عقب رانده خود
صندلی را از میز صبحانه.
"در جامعه است که مطمئنا استفاده کننده ، و هیچ کس بازنده خارج از کار ضعیف ، صرفه جویی در
متخصص ، که اشغال رفته است. با آن مرد در این زمینه ، صبح یکی
مقاله ارائه امکانات بی نهایت.
اغلب از آن تنها کوچکترین ردیابی ، اما واتسون ، faintest نشانه ، و در عین حال آن
کافی بود به من بگوید که مغز بزرگ بدخیم وجود دارد ، به عنوان gentlest
لرزش از لبه های وب یادآوری یکی
از عنکبوت ناپاک lurks که در مرکز.
خرده دزدی ، ضرب و جرح حرف نشنو ، خشم purposeless -- به مردی که برگزار شد سرنخ تمام
می تواند به یک کل متصل کار کرده است.
دانشجوی علمی جهان بالاتر جنایی ، بدون سرمایه در اروپا
ارائه مزایای که در لندن پس از آن برخوردار است.
اما در حال حاضر ---- به "او شانه های خود را در بی میلی طنز آمیز از دولت از چیزهایی shrugged
که او خود را انجام داده بود بسیار برای تولید است.
هولمز در آن زمان که من صحبت می کنند ، برای چند ماه شده بود ، و من در او
درخواست عمل من فروخته شده بود و برای به اشتراک گذاشتن چهارم قدیمی در خیابان بیکر.
یک دکتر جوان ، به نام Verner ، کوچک عمل کنزینگتون من خریداری شده بود ، و با توجه به
با استثنا قائل شدن طرز حیرت انگیزی کمی بالاترین قیمت که من جرأت برای پرسیدن -- حادثه
که تنها خود را توضیح داد : چند سال
بعد ، زمانی که من پیدا کردم که Verner ارتباط از راه دور هولمز بود ، و بود که
دوست من که واقعا پول را پیدا کرده بود.
ماه ما از مشارکت نشده بود تا حادثه به او گفته بود برای پیدا کنم ، در
به دنبال بیش از یادداشت های من ، که این دوره شامل مورد از مقالات سابق
پرزیدنت Murillo ، و نیز تکان دهنده
امر از کشتی بخار هلندی فریسلاند ، که تا نزدیک به ما هر دو زندگی ما هزینه.
طبیعت سرد و افتخار او همیشه مخالف بود ، با این حال ، از هر چیزی در شکل
کف زدن های عمومی ، و او به من در شرایط دقیق ترین ملزم به گفتن هیچ کلمه ای بیشتر
از خود ، روش خود را ، یا موفقیت خود را --
ممنوعیت که به من توضیح داده شده ، تنها در حال حاضر حذف شده است.
آقای شرلوک هلمز تمایل در صندلی خود را پس از اعتراض غریب او ، و
شد آشکار مقاله صبح امروز خود را در مد تفریحانه ، زمانی که توجه ما بود
توسط یک حلقه فوق العاده ای در زنگ دستگیر شده ،
بلافاصله توسط یک صدای ضربت زنی توخالی ، که اگر کسی ضرب و شتم شد
درب بیرونی با مشت او.
همانطور که باز آمد عجله پر سر و صدا به داخل سالن وجود دارد ، پاها سریع clattered
پله و یک لحظه بعد مرد جوان دارای چشمان وحشی و خیره و از کوره در رفته ، رنگ پریده و پریشان ، و
تپنده ، پشت سر هم به داخل اتاق.
او از یک تا دیگر از ما نگاه ، و تحت زل زل نگاه کردن ما از پرسش او شد
آگاه است که برخی از عذرخواهی برای این ورود بی نزاکت لازم بود.
"من متاسفم ، آقای هولمز ،" او گریه کرد.
"شما باید من را سرزنش نیست. من تقریبا دیوانه است.
آقای هولمز ، من McFarlane هکتور ناراضی جان. "
او اعلام کرد که اگر نام به تنهایی که هر دو دیدار خود و آن را توضیح دهد
روش ، اما من می توانم ببینم ، به صورت بی توجه همدم من ، که این بدان معنی نه بیشتر
او را نسبت به من.
: "آیا یک نخ سیگار ، آقای McFarlane ، گفت که او ، هل دادن پرونده اش در سراسر.
"من مطمئن هستم که با نشانه های شما ، دوست من دکتر واتسون که تجویز
آرام بخش.
آب و هوا بسیار گرم این چند روز گذشته شده است.
در حال حاضر ، اگر شما احساس می کنید کمی بیشتر تشکیل شده ، من باید خوشحالم اگر شما نشستن در
آن صندلی ، و به ما بگویید که بسیار به آرامی و بی سر و صدا که شما هستند ، و آنچه در آن است که
شما می خواهید.
شما اشاره کردید که نام خود را ، اگر من باید آن را تشخیص است ، اما من به شما اطمینان دهم که ، فراتر از
آشکار حقایق است که شما به کارشناسی ، وکیل ، فراماسونها ، و مبتلا به آسم ،
من می دانم که هر چه چیزی در مورد شما خواهد شد. "
آشنا به عنوان من با روش های دوست من بود ، این سخت بود نه برای من به دنبال او
کسر و به رعایت untidiness لباس ، دسته یا بافه گندم از مقالات حقوقی ،
سازمان دیده بان افسون ، و تنفس که آنها را وادار کرده بود.
مشتری ما ، با این حال ، خیره در شگفتی است.
"بله ، من هستم که آقای هولمز و علاوه بر این ، من تاسف ترین مرد در
این لحظه در لندن. برای خاطر آسمان ، مرا رها نمی کند ، آقای
هولمز!
اگر آنها به قصد دستگیری مرا قبل از من داستان من به پایان رسید ، آنها را به من هم بدهد ،
به طوری که ممکن است شما تمام حقیقت را بگویید. من می توانم به زندان خوشحال برود اگر من می دانستم که شما
کار برای من بود ، در خارج است. "
"دستگیری شما! گفت :" هولمز. "این است که واقعا grati -- ترین ترین
جالب است. در چه اتهام شما انتظار داشته باشد
دستگیر شده؟ "
"به محض به اتهام قتل آقای جوناس Oldacre ، Norwood پایین."
چهره رسا همدم من نشان داد همدردی بود که من می ترسم ،
به طور کامل با رضایت یک دست می شود.
"عزیز من ، گفت :" او ، "آن تنها این لحظه در صبحانه بود که من و گفت به من
دوست ، دکتر واتسون ، که موارد احساسی و عاطفی از مقالات ما ناپدید شده بود. "
بازدید کننده ما کشیده رو به جلو لرزش دست و برداشت تا دیلی تلگراف ،
که هنوز هم بر زانو هولمز گذاردن.
"اگر شما را در آن نگاه بود ، آقا ، شما که در یک نگاه دیده می شود آنچه ماموریت در
که من به شما آمده امروز صبح. من احساس می کنم تا اگر نام من و بدبختی من باید
در دهان هر انسان. "
او آن را تحویل به افشای صفحه مرکزی.
"در اینجا آن است ، و با اجازه شما من آن را برای شما بخواند.
گوش دادن به این ، آقای هولمز.
سرفصل : امور مرموز در پایین Norwood.
ناپدید شدن یک سازنده به خوبی شناخته شده است. سوء ظن به قتل و آتش سوزی.
یک سرنخ به کیفری.
این که آنها در حال حاضر به دنبال سرنخ ، آقای هولمز ، و من می دانم که آن را
منجر infallibly به من.
من شده اند از ایستگاه پل لندن ، و من مطمئن هستم که آنها را تنها
در حال انتظار برای حکم به دستگیری مرا. قلب مادرم را شکستن -- از آن خواهد شد
شکستن قلب او! "
او واپیچیدن دست خود را در عذاب از دلهره ، و تحت تأثیر عقب مانده و
به جلو در صندلی خود را.
من با علاقه بر این مرد ، متهم شده بود که متجاوز از نگاه
جرم خشونت.
او های کتانی ، موهای و خوش تیپ بود ، در مد منفی شسته شده و ساییده شده ، با
وحشت زده چشم آبی ، و چهره پاک تراشیده ، با ضعیف ، دهان کوچک و بزرگ حساس.
سن او ممکن است حدود بیست و هفت بوده است ، لباس و تحمل خود را که یک نجیب زاده.
از جیب پالتو تابستان خود نور برآمده بسته نرم افزاری را از indorsed
مقالات اعلام کرد که حرفه اش طی کرد.
"ما باید از چه زمان ما ، گفت :" هولمز.
"واتسون ، به مهربانی شما را به کاغذ و برای خواندن پاراگراف را در
سوال؟ "
در قسمت پایین تیتر شدید که مشتری ما به حال به نقل از ، من به شرح زیر
روایت مطرح :
"در اواخر شب گذشته ، یا اوایل صبح امروز ، حادثه در کمتر Norwood رخ داده است که
نقاط ، از آن است ، ترس از به یک جرم جدی است.
آقای جوناس Oldacre ساکن به خوبی شناخته شده که حومه شهر ، جایی که او خود را در انجام
کسب و کار به عنوان یک سازنده برای سالهای زیادی است.
آقای Oldacre لیسانس ، پنجاه و دو سال سن ، و زندگی در خانه دره عمیق است ، در
پایان Sydenham از جاده ای است که نام. او تا به حال شهرت بودن یک مرد
خارج از مرکز عادات ، مخفی و بازنشستگی.
برای برخی از سال ها ، او عملا از کسب و کار خارج ، که او در آن گفته شده است که
ثروت فراوان قابل توجهی داشته باشند.
چوب کوچک و حیاط هنوز هم وجود دارد ، با این حال ، در پشت خانه ، و شب گذشته ،
حدود دوازده ساعت ، زنگ هشدار ، که یکی از پشته به آتش داده شد.
موتور به زودی بر نقطه است ، اما چوب خشک سوخته با خشم بزرگ بودند ، و آن را
غیر ممکن بود به دستگیری آتش تا پشته را به طور کامل مصرف شده بود.
این حادثه تا به این نقطه با مته سوراخ ظاهر یک حادثه عادی است ، اما
نشانه های تازه به نظر می رسد به نقطه را به جرم جدی است.
سورپرایز در فقدان استاد استقرار از بیان شد
صحنه آتش سوزی ، و پرس و جو به دنبال ، که نشان داد که او ناپدید شده بود
خانه.
معاینه اتاق خود را نشان داد که تخت خوابیده ، که امن
که بودند ، در آن باز شد ، که تعدادی از مقالات مهم در مورد پخش شده بودند
اتاق ، و در نهایت ، که وجود داشت
نشانه هایی از مبارزه مرگبار ، آثار اندکی از خون در داخل
اتاق ، و راه رفتن ساخته شده از چوب بلوط ، چوب ، که همچنین نشان داد که لکه های خون بر
اداره کند.
شناخته شده است که آقای جوناس Oldacre اواخر بازدید کننده در اتاق خواب خود را پس از دریافت
آن شب ، و چوب یافت شده است به عنوان اموال این فرد شناسایی شده است ،
وکیل جوان لندن به نام جان است که
هکتور McFarlane ، شریک تازهتر از گراهام و McFarlane ، از 426 ساختمان Gresham ،
EC
پلیس بر این باورند که آنها شواهدی را در اختیار خود که تامین بسیار
انگیزه قانع کننده ای برای ارتکاب جرم ، و در مجموع می تواند داده نمی شود شک که
تحولات احساسی و عاطفی به دنبال خواهد داشت.
"بعد.-- شایع است که ما به مطبوعات که آقای جان هکتور McFarlane
واقع شده است در به اتهام قتل آقای جوناس Oldacre دستگیر شده است.
حداقل خاصی که حکم صادر شده است.
شده اند وجود دارد تحولات بیشتر و گمراه کننده در مورد مطالعه در
Norwood.
علاوه بر نشانه هایی از مبارزه در اتاق سازنده تاسف در حال حاضر شناخته شده
که پنجره های فرانسه از اتاق خواب خود را (که در طبقه همکف) یافت نشد
باز ، که نشانه های وجود دارد که اگر
برخی از شیء بزرگ در سراسر به چوب ، شمع شده بود کشیده ، و در نهایت ، آن است که
تأکید کرد که سوخته باقی مانده در میان خاکستر زغال چوب از آتش سوزی در بر داشت شده اند.
تئوری پلیس این است که پر شور ترین جرم متعهد شده است که
قربانی clubbed به مرگ در اتاق خواب خود ، مقالات خود را rifled ، و مرده خود را
بدن کشیده در سراسر به چوب ، پشته ،
که پس از آن شعله ور شد به طوری که برای مخفی کردن تمام آثار جرم و جنایت است.
انجام تحقیقات جنایی در دست تجربه از سمت چپ شده است
بازرس Lestrade ، اسکاتلندیارد ، که به دنبال سرنخ با او
عادت کرده اند انرژی و هوشمندی است. "
شرلوک هلمز گوش با چشمان بسته و نوک انگشتان با هم به این قابل توجه
حساب. "مورد قطعا برخی از نقاط
بهره ، "گفت که او ، در مد سست خود.
"من بپرسید ، در وهله اول ، آقای McFarlane ، چگونه است که شما هنوز در
آزادی ، زیرا به نظر می رسد شواهد کافی برای توجیه بازداشت شما وجود دارد؟ "
"من در Torrington الج ، Blackheath ، با پدر و مادرم ، آقای هولمز زندگی می کنند ، اما آخرین
شب ، نیاز به انجام کسب و کار خیلی دیر با آقای جوناس Oldacre ، من در یک هتل در ماند
Norwood ، و از آنجا به کسب و کار من آمد.
من می دانستم که هیچ چیز از این امر تا زمانی که من در قطار بود ، زمانی که من خواندن آنچه شما
فقط شنیده است.
من در یک بار شاهد خطر وحشتناک از سمت من ، و من عجولانه برای قرار دادن پرونده
به دست های خود را.
من هیچ تردیدی نداشته باشید که من باید یا در دفتر شهر من و یا در من دستگیر
صفحه نخست.
یک مرد به من از ایستگاه پل لندن دنبال کردند ، و من شکی نیست -- آسمان بزرگ!
این چیست؟ "این صدای جرنگ جرنگ زنگ بود ، و به دنبال
فورا با گام های سنگین بر روی پله.
یک لحظه بعد ، Lestrade دوست قدیمی ما را در درگاه ورودی.
بیش از شانه خود را گرفتار یک نگاه اجمالی از یک یا دو پلیس با یونیفرم های خارج از.
"آقای جان هکتور McFarlane؟ گفت :" Lestrade.
مشتری مایه تاسف ما با چهره رنگ پریده افزایش یافت.
"من از شما بازداشت برای قتل عمدی از آقای جوناس Oldacre ، از پایین Norwood."
McFarlane به ما با یک ژست ناامیدی تبدیل شده است ، و غرق شد و به صندلی خود را یک بار دیگر
مانند یکی که است خرد.
"یک لحظه ، Lestrade ، گفت :" هولمز.
"نیم ساعت بیشتر یا کمتر می تواند به تفاوت به شما را ، و نجیب بود
به ما یک حساب کاربری از این امر بسیار جالب ، که ممکن است ما را در کمک به من بدهید
پاک کردن آن را. "
، گفت : "من فکر می کنم وجود خواهد داشت بدون مشکل در پاکسازی آن را" Lestrade ، ظالمانه است.
"هیچ کدام کمتر است ، با اجازه شما ، من باید بسیار علاقه مند به شنیدن او
حساب. "
"خب ، آقای هولمز ، آن دشوار است برای من به شما هر چیزی را رد ، برای شما شده اند
استفاده از یک یا دو بار در گذشته ، و به نیروی ما به شما مدیون خوب به نوبه خود در
اسکاتلندیارد ، گفت : "Lestrade.
"در عین حال من باید با زندانی من باقی می ماند و من ملزم به او هشدار می دهند که
هر چیزی او ممکن است بگویند در مدارک ارائه شده علیه او ظاهر می شود. "
گفت : من آرزو می کنم هیچ چیزی بهتر از "مشتری ما است.
"سوال من این است که شما باید شنید و شناخت حقیقت مطلق است."
Lestrade نگاه در تماشا کرد. "من شما را نیم ساعت به من بدهید ، گفت :" او.
"من باید توضیح اولین ، گفت :" McFarlane ، "که من می دانستم که هیچ چیز از آقای جوناس Oldacre.
نام او برای من آشنا بود ، سالها پیش پدر و مادرم با او آشنا شدند ،
اما آنها از هم جدا زیرفشار.
من بسیار شگفت زده شد و در نتیجه ، هنگامی که روز گذشته ، حدود سه ساعت در
بعد از ظهر ، او را به دفتر من در شهر راه می رفت.
اما من هنوز شگفت زده شده بودم وقتی که او به من گفت هدف از سفر خود است.
او در چند ورق دست خود را از یک نوت بوک بود ، تحت پوشش با scribbled نوشتن --
در اینجا آنها -- و او آنها را روی میز من گذاشته شد.
"،' 'در اینجا اراده من گفت که او.
"من می خواهم شما ، آقای McFarlane ، آن را به شکل مناسب حقوقی بازیگران.
من در اینجا نشسته در حالی که شما این کار را. "
"من خودم مجموعه به آن را کپی کنید ، و شما می توانید حیرت من هنگامی که من پیدا کردم که تصور کنید ،
با برخی از رزرو ، او تمام اموال خود را به من را ترک کرده بود.
او کمی عجیب و غریب سر و گوش آب مانند انسان ، با مژه های سفید بود ، و زمانی که من نگاه کردن
او را که من پیدا کردم چشم های خاکستری و مشتاق خود را بر من ثابت با بیان خوشحال است.
من به سختی می تواند خود من به عنوان خوانده شده از نظر اراده باور ، اما او توضیح داد که او
لیسانس با سختی هر رابطه زندگی ، که او پدر و مادرم به حال شناخته شده بود
جوانی خود را ، و او همیشه از شنیده
من به عنوان یک مرد بسیار مستحق جوان ، و مطمئن بود که پول خود را در ارزش
دست. البته ، من تنها می تواند از لکنت من
با تشکر.
بموقع خواهد شد به پایان رسیده بود ، امضا ، و شاهد توسط کارمند من.
این ها بر روی کاغذ آبی می باشد و این برگه ها ، به عنوان من توضیح داد ، خشن
پیش نویس است.
آقای جوناس Oldacre سپس به من اطلاع داد که تعدادی از اسناد وجود دارد -- ساختمان
اجاره نامه ها ، عنوان اعمال ، رهن ، توشه دان ، و غیره -- که لازم بود که من
باید دید و درک.
او گفت که ذهن او آسان نخواهد بود تا زمانی که کل حل و فصل شد ، و او
التماس من برای بیرون آمدن به خانه اش در Norwood آن شب ، آوردن با
من ، و به ترتیب مسائل.
به یاد داشته باشید ، پسرم ، نه یک کلمه به پدر و مادر خود را در مورد امر تا همه چیز
حل و فصل می شود. ما آن را به عنوان یک شگفتی کوچک برای نگه داشتن
آنها.
او بر این نکته بسیار مصر بود ، ساخته شده و من وعده صادقانه.
شما می توانید تصور کنید ، آقای هولمز ، که من در طنز بود که او هر چیزی را که امتناع
او ممکن است بپرسید.
او بانی خیر من بود ، و همه آرزوی من بود ، به انجام خواسته های خود را در هر
خاص است.
من با ارسال تلگراف خانه ، بنابراین ، می گویند که من کسب و کار مهم در دست داشت ، و
که این غیر ممکن بود برای من می گویند چه دیر من ممکن است.
آقای Oldacre به من گفته بودند که او را مثل من شام با او در نه ، او به عنوان
ممکن است قبل از آن ساعت به خانه.
من تا به حال برخی از مشکل در پیدا کردن خانه اش ، با این حال ، و آن را نزدیک به نیم گذشته قبل از
من از آن رسیده است. که من پیدا کردم او را ----
"یک لحظه! گفت :" هولمز.
"چه کسی در را باز کرد؟" "یک زن میانسال بود که ، گمان می کنم ،
او خانه دار است. "" و آن او بود ، به تصور من ، که ذکر
نام شما؟ "
"دقیقا ، گفت :" McFarlane. "دعا کنید ادامه دهید."
McFarlane ابرو مرطوب پاک او ، و پس از آن در ادامه روایت خود :
"من این زن را به یک اتاق نشسته نشان داده شده است ، که در آن یک شام با صرفه گذاشته شد.
پس از آن ، آقای جوناس Oldacre مرا به اتاق خواب خود را به رهبری ، که در آن ایستاده بود سنگین وجود دارد
امن است.
او باز شده و در زمان توده ای از اسناد ، که رفتیم با هم.
بین یازده و دوازده بود که ما به پایان رسید.
او اظهار داشت که ما باید خانه دار مزاحم نشوید.
او به من نشان داد از طریق پنجره خود او فرانسوی ، که باز شده بود و تمام این مدت است. "
"کور افتاده بود؟ پرسید :" هولمز.
"من نمی مطمئن باشید ، اما من اعتقاد دارم که این تنها نیمی از پایین.
بله ، من به یاد داشته باشید که او چگونه آن را کشیده به منظور نوسان باز کردن پنجره.
من می توانم چوب را پیدا کند ، و او گفت : ، 'ذهن هرگز ، پسر من ، من باید خوب را ببینید
برخورد شما در حال حاضر ، امیدوارم ، و من از چوب خود را تا زمانی که شما دوباره به ادعای حفظ
آن.
من او را سمت چپ وجود دارد ، باز امن ، و مقالات را در بسته های اطلاعاتی بر اساس جدول ساخته شده است.
تا اواخر که من نمی توانستم به عقب بر گردیم به Blackheath بود ، بنابراین من شب را در به سر برد
اسلحه Anerley ، و من می دانستم که هیچ چیز تا زمانی که من از این امر وحشتناک در خواندن
صبح. "
"هر چیز که شما می خواهم بپرسم ، آقای هولمز گفت :" Lestrade ، ابرو که
یک یا دو بار در طول این توضیح قابل توجهی رفته بود.
"تا من به Blackheath بوده است."
به Norwood ، گفت : "Lestrade. "اوه ، بله ، شکی نیست که همان چیزی است که من باید
معنای ، گفت : "هولمز ، با لبخند enigmatical خود.
Lestrade توسط تجربه بیشتر از او مراقبت به اذعان که آموخته بود
مغز می تواند از طریق که بود که غیر قابل نفوذ به او را کاهش دهد.
من تو را دیدم او را نگاه جالب در همراه من.
"من فکر می کنم ، گفت :" من باید مثل یک کلمه با شما در حال حاضر ، آقای شرلوک هلمز به
او.
"در حال حاضر ، آقای McFarlane ، دو تن از پاسبان من در درب ، و یک و چهار وجود دارد
ویلر در انتظار است. "
مرد جوان رنجور به وجود آمد ، و با یک نگاه تاریخ و زمان آخرین beseeching در ما راه می رفت از
اتاق. ماموران او را به انجام به کابین ، اما
Lestrade باقی ماند.
هولمز تا برداشت تا به حال صفحات که به شکل پیش نویس خشن خواهد شد ، و
نگاه آنها را با به keenest بهره بر چهره اش.
برخی از نکات در مورد آن سند ، Lestrade وجود دارد ، وجود دارد که نه؟ "گفت که او ، هل دادن
آنها را بر. این مقام مسئول در آنها را با متعجب و متحیر نگاه
بیان است.
"من می تواند چند خط اول و این در وسط صفحه دوم ، و یک را بخواند
یا دو در پایان.
اینها به عنوان به عنوان نسخه قابل چاپ روشن ، گفت : "او ،" اما نوشتن در میان است بسیار بد است ، و
سه مکان جایی که من می توانم آن را نمی خواند در همه وجود دارد. "
"چه شما را از که؟ گفت :" هولمز.
"خب ، چه چیزی شما را از آن را؟" "که آن را در قطار نوشته شده بود.
نوشتن خوب نشان دهنده ایستگاه ، جنبش نگارش بد و خیلی بد
نوشتن عبور بر سر نکات.
یک کارشناس علمی را تلفظ کنند در یک بار که این را در یک خط برون شهری کشیده می شد ،
از هیچ جا وجود دارد در مجاورت فوری یک شهر بزرگ را نجات می تواند پس
سریع جانشینی از نقاط.
اعطای که کل سفر خود را در طراحی خواهد شد اشغال شده بود ، پس از آن
قطار بیان شد ، تنها توقف یک بار بین Norwood و پل لندن است. "
Lestrade شروع به خنده.
"شما برای من بیش از حد بسیاری هنگامی که شما شروع به تئوری های خود را دریافت کنید ، آقای هولمز گفت :"
او. "چگونه این خرس در مورد؟"
"خوب ، آن را corroborates داستان مرد جوان به اندازه ای که اراده کشیده شد
توسط Oldacre جوناس در سفر خود دیروز.
کنجکاو است -- آن -- که یک مرد باید رسم کردن یک سند بسیار مهم است در
اتفاقی مد. این نشان می دهد که او فکر نمی کنم آن بود
رفتن به از اهمیت زیادی عملی می شود.
اگر یک مرد خود جلب کرد خواهد شد که او قصد نداشتند که تا کنون موثر باشد ، او ممکن است این کار را انجام
تا. "" خب ، او جلب کرد تا حکم مرگ خود را در
همان زمان ، گفت : "Lestrade.
"آه ، شما فکر می کنید؟" "آیا شما نیست؟"
"خوب ، این کاملا امکان پذیر است ، اما این مورد برای من روشن نشده است."
"مشخص نیست؟
خوب ، در صورتی است که روشن نیست ، آنچه می تواند روشن؟
اینجا است که یک مرد جوان که ناگهان یاد می گیرد که اگر برخی از قدیمی تر انسان می میرد ، او را
موفق به ثروت.
چه کرده است؟ او می گوید که چیزی به هر کسی است ، اما او مرتب شده
که او باید بیرون رفتن را در برخی از بهانه مشتری خود را به دیدن آن شب.
او منتظر می ماند تا تنها کسی که دیگر در خانه در بستر ، و سپس در تنهایی
اتاق مرد او را به قتل ، جسد او را می سوزاند در چوب شمع ، و departs به
همسایه هتل.
لکه های خون در اتاق و همچنین در چوب هستند ، بسیار اندک است.
این احتمال که او تصور کرد که جرم خود را به یکی بدون خونریزی ، و امیدوار است که اگر
آثار -- بدن آن را تمام آثار روش از مرگ او پنهان مصرف شد
که برای برخی از دلیل ، باید به او اشاره کرد.
آیا این همه آشکار نیست؟ "" این اعتصاب ، Lestrade خوب من ، به عنوان
فقط بازیچه قرار دادن بیش از حد آشکار است ، گفت : "هولمز.
"شما تخیل به کیفیت بزرگ دیگر شما را اضافه نمی کند ، اما اگر شما می تواند برای یک
لحظه ای خود را در محل این مرد جوان قرار داده ، شب بسیار شما انتخاب می کنید
پس از اراده ساخته شده بود برای ارتکاب جرم و جنایت خود را؟
آیا به نظر نمی رسد برای شما خطرناک را بسیار رابطه بین این دو نزدیک
حوادث؟
باز هم ، به مناسبت شما انتخاب می کنید زمانی که شما شناخته شده در خانه باشد ، هنگامی که یک
بنده است اجازه دهید شما را در؟
و ، در نهایت ، درد بزرگ شما را برای پنهان کردن بدن ، و در عین حال ترک
چوب خود را به عنوان یک نشانه است که شما مجرم بودند؟
اعتراف Lestrade ، که این بسیار بعید است. "
"همانطور که به چوب ، آقای هولمز ، شما می دانید و من که یک جنایتکار است که اغلب
flurried ، و آیا چنین چیزهایی ، که یک مرد خنک اجتناب از.
او به احتمال بسیار زیاد ترس به بازگشت به اتاق.
یکی دیگر از نظریه است که حقایق را مناسب را به من بده. "
هولمز گفت : ":" من به راحتی می تواند شما را نیم دوجین می دهد.
"در اینجا به عنوان مثال ، بسیار ممکن و حتی محتمل است.
من شما را آزاد حال حاضر از آن.
مرد مسن تر نشان اسنادی که ارزش مشهود هستند.
با پا لگد کردن برای عبور از آنها را می بیند از طریق پنجره ، کور است که تنها نیمی
پایین.
خروج از وکیل. را وارد کنید با پا لگد کردن!
او یک چوب می رفت را توقیف نمود ، که او را مشاهده وجود دارد ، می کشد Oldacre ، و پس از سوختن departs
بدن است. "
"چرا باید با پا لگد کردن سوزاندن بدن؟" "برای ماده از آن ، چرا باید
McFarlane؟ "" برای پنهان کردن مدارک و شواهد است. "
"احتمالا با پا لگد کردن می خواستم برای مخفی کردن آن است که هر قتل در همه متعهد شده بود."
و چرا با پا لگد کردن کاری نکرد؟ "" از آنجا که آنها مقالات که او نمی توانست
مذاکره کنند. "
Lestrade سرش را تکان داد ، هر چند آن را به من به نظر می رسید که شیوه ای خود را کمتر مطلقا
مطمئن تر از قبل است.
"خب ، آقای شرلوک هلمز ، شما ممکن است برای با پا لگد کردن خود را نگاه کنید ، و در حالی که شما پیدا کردن
او ما را به انسان ما نگه. آینده نشان خواهد داد که حق است.
فقط این نقطه ، آقای هولمز متوجه است که تا آنجا که ما می دانیم ، هیچ یک از مقالات
برداشته شود ، و این که زندانی یک مرد در جهان است که تا به حال هیچ دلیلی برای
از بین بردن آنها ، از او وارث در قانون ، و به آنها در هر صورت خواهد آمد. "
دوست من به نظر می رسید زده شده توسط این اظهار.
"من این معنا نیست که انکار که شواهد در برخی از روش های بسیار به شدت به نفع
نظریه خود ، "گفت که او. "من فقط به نقطه ای از آن وجود دارد
نظریههای دیگری نیز ممکن است.
همانطور که شما می گویند ، در آینده تصمیم خواهد گرفت. صبح به خیر!
من به جرات گفت که در این دوره از روز من باید قطره ای در Norwood و ببینید که چگونه شما
در حال گرفتن. "
وقتی کارآگاه ترک ، دوست من بلند شد و آمادگی خود را برای روز
کار با هوا هشدار یک مرد است که کار هم مشرب قبل از که به او.
"جنبش واتسون اول من ، گفت :" او ، او را به frockcoat او سرو ، "باید ، به عنوان من
گفت : در جهت Blackheath. "" و چرا که نه Norwood؟ "
"از آنجا که ما در این مورد یک رویداد منحصر بفرد آینده نزدیک به پاشنه
یکی دیگر از رویداد منحصر بفرد.
پلیس در حال ساخت اشتباه تمرکز توجه خود را بر
دوم به این دلیل اتفاق می افتد به یک است که در واقع جنایی.
اما آشکار است به من که راه منطقی به رویکرد مورد آغاز
تلاش برای پرتاب برخی از نور پس از این حادثه اول -- کنجکاو خواهد شد ، بنابراین به طور ناگهانی
ساخته شده ، و به طوری غیر منتظره وارث.
ممکن است چیزی است که به ساده چه به دنبال انجام دهد.
نه ، هم میهنان عزیزم ، من فکر نمی کنم شما می توانید به من کمک کند.
هیچ چشم انداز را از خطر وجود دارد ، یا من نباید رویای تکان دهنده بدون شما.
من اعتماد که زمانی که من شما را در شب ، من قادر خواهد بود به گزارش است که من شده اند
قادر به انجام کاری برای این نوجوان مایه تاسف است ، که خود را بر من انداخته
حمایت می کند. "
این بود دیر زمانی که دوست من بازگشت ، و من می توانم ببینم ، توسط نگاه نحیف او و
صورت اضطراب ، که امید زیادی که با او آغاز شده بود نشده بود
برآورده.
او به مدت یک ساعت به دور بر ویولن او droned ، تلاش برای تسکین ژولیده خود
ارواح.
در گذشته او پرت کردن دستگاه ، و سقوط به یک حساب دقیق او
misadventures. "این همه اشتباه رفتن ، اما واتسون -- همه به عنوان اشتباه
به عنوان آن می توانید بروید.
من قبل از Lestrade چهره جسورانه نگه داشته است ، اما ، بر روح من ، من معتقدم که برای یک بار
هموطنان در مسیر صحیح است و ما در اشتباه هستیم.
تمام غرایز من یک راه ، و همه حقایق از سوی دیگر ، و من بسیار می ترسند که
هیئت منصفه انگلستان هنوز رتبهدهی نشده است که زمین از هوش به دست آمده در زمانی که آنها خواهد داد
اولویت به نظریه های من بیش از واقعیت Lestrade است. "
آیا رفتن به Blackheath؟ "
"بله ، اما واتسون ، من آنجا رفتم ، و من به سرعت که در اواخر تاسف Oldacre
بددهنی کردن بسیار قابل توجهی بود. پدر را که در جستجوی پسر او بود.
مادر در خانه -- کمی ، کرکی ، فرد چشم آبی بود ، در لرزش از ترس و
خشم. البته ، او نمی خواهد اعتراف حتی
احتمال گناه او.
اما او هر دو تعجب بیان نیست و یا پشیمانی بر سر سرنوشت Oldacre.
در مقابل ، او از او با تلخی به طوری که او ناخودآگاه بود صحبت کرد
قابل ملاحظه ای تقویت پلیس ، البته ، اگر پسر او را شنیده بود
او را از مرد در این مد صحبت می کنند ، آن را
او را به سمت نفرت و خشونت مستعد.
او بیشتر شبیه به میمون بدخیم و حیله گری از یک انسان بود ، گفت که او ، و او
همیشه این طور بوده ، از زمانی که او یک مرد جوان بود. "
"" شما او را در آن زمان می دانستند؟ گفت : I. "بله ، من او را به خوبی می دانستند ، در واقع ، او بود
خواستگار قدیمی از معدن.
با تشکر از آسمان که من تا به حال به این معنا به نوبه خود به دور از او و برای ازدواج بهتر ، اگر
فقیر ، مرد.
من به او مشغول بود ، آقای هولمز ، زمانی که من شنیده ام یک داستان تکان دهنده چگونه او بود ، مبدل
گربه شل در لانه مرغ ، و من در ظلم و ستم وحشیانه خود به وحشت انداخت که من
که چیزی بیشتر برای انجام با او.
او در دفتر rummaged ، و در حال حاضر او یک عکس از یک زن ،
کشید مخدوش و با چاقو مثله.
او گفت : '،' است که عکس خود من.
او آن فرستاده شده به من در آن ایالت ، با لعن و نفرین خود را ، بر صبح عروسی من است. "
"خوب ، گفت : من ، حداقل ، او به شما بخشوده در حال حاضر ، از او تمام اموال خود را ترک کرده است
به پسر شما.
"نه پسر من و نه من می خواهم هر چیزی از جوناس Oldacre ، زنده یا مرده!" او گریه ،
با روحیه مناسب است.
'خدا در آسمان ، آقای هلمز ، و همان است که خدا است که مجازات که ستمکاران وجود دارد
انسان را نشان می دهد ، او در زمان خود خوب ، که دست پسرم را از خون خود را بی گناه هستند. '
"خب ، من سعی کردم یک یا دو منجر می شود ، اما چیزی که کمک خواهد کرد می تواند در ما
فرضیه ، و چند نقطه که علیه آن را.
من آن را داد تا در آخرین و خاموش من به Norwood رفت.
"این مکان خانه دره ، عمیق ، یک ویلای مدرن بزرگ از آجر خیره است ، ایستاده
در زمینه خود را با چمن لورل clumped در مقابل آن است.
به سمت راست و برخی از پشت فاصله از جاده بود به الوار حیاط که تا به حال شده است
صحنه های آتش سوزی است. Here'sa طرح خشن بر روی یک برگ من
نوت بوک.
این پنجره در سمت چپ باز می شود که به اتاق Oldacre است.
شما می توانید به آن را از جاده ها نگاه کنید ، می بینید.
است که در مورد بیت تنها تسلی من داشته اند به روز است.
Lestrade وجود ندارد ، اما سرپاسبان خود افتخارات است.
آنها فقط پیدا کرده بود و گنج و گنجینه ای بزرگ است.
آنها صبح به سر برده بود raking در میان خاکستر چوب سوخته ، شمع ، و علاوه بر
آلی سوخته باقی مانده است که دیسک های چند فلز تغییر رنگ را جلب کرده است.
من آنها را با دقت بررسی شد و شکی نیست که آنها دکمه های شلوار وجود دارد.
من حتی متمایز که یکی از آنها با نام مشخص شده بود Hyams ، 'بود که
Oldacres خیاط.
سپس چمن کار می کرد به دقت به علائم و آثار است ، اما این خشکسالی ساخته شده است.
همه چیز را به عنوان سختی آهن.
هیچ کس دیده می شود را نجات دهد که برخی از بدن و یا بسته نرم افزاری را از طریق پایین کشیده شده بود
پرچین برگنو است که در یک خط با چوب شمع.
تمام آنچه که ، البته ، متناسب با نظریه رسمی.
من در مورد چمن با خورشید ماه اوت در پشت من crawled شده ، اما من در پایان از
یک ساعت یک عاقل تر از قبل.
"خب ، من بعد از این شکست مفتضحانه را به اتاق خواب رفت و بررسی است که همچنین.
لکه های خون بسیار اندک است ، اسمیر و discolourations صرف شد ، اما بدون شک
تازه.
چوب حذف شده است ، بلکه علامت وجود داشت اندک است.
شکی نیست در مورد چوب متعلق به مشتری ما وجود دارد.
او که خود اذعان دارد.
Footmarks از هر دو مرد می تواند بر روی فرش ساخته شده ، اما هیچ یک از هر شخص سوم ،
که دوباره فوت و فن برای طرف دیگر است. آنها ستون بندی تا نمره خود را در همه
زمان و ما در متوقف بودند.
"فقط یک سوسو زدن کمی از امید را دریافت کنم -- و در عین حال آن را به چیزی بالغ.
من به بررسی محتویات امن ، که اکثر آنها گرفته شده بود و سمت چپ بر روی
جدول.
مقالات به پاکت مهر و موم شده ، یک یا دو نفر از که شده بود ، ساخته شده است تا به حال
توسط پلیس افتتاح شد.
آنها ، تا آنجا که من می توانم قضاوت ، هر مقدار بزرگ ، و نه از نشان می دهد بانک کتاب
که آقای Oldacre در چنین شرایط بسیار ثروتمند بود.
اما به نظرم به نظر می رسید که همه مقالات وجود ندارد.
اشاره به برخی از اعمال وجود دارد -- احتمالا بیشتر با ارزش -- که من می توانم
را پیدا کند.
این ، البته ، اگر ما قطعا می تواند آن را اثبات کند ، استدلال Lestrade تبدیل
علیه خود ، به خاطر کسی که به چیزی که اگر او می دانست که او در مدت کوتاهی که سرقت
به ارث می برند از آن؟
در نهایت ، داشتن هر پوشش دیگر کشیده شده و برداشت بدون عطر ، من سعی کردم شانس من
خانه دار.
خانم لگزینگتون نام او -- کوچک ، تیره ، شخص ، سکوت با مشکوک و
چشم جانبی. او می تواند به ما چیزی اگر او را بگویید --
اطمینان دارم از آن.
اما او به عنوان موم به عنوان نزدیک بود. بله ، او به حال اجازه دهید آقای McFarlane در نیمه
گذشته نه. او آرزو دست او را به حال پژمرده قبل از او
بنابراین انجام داده بود.
او در نیمه گذشته ده به رختخواب رفته است. اتاق خود شد و در انتهای دیگر از خانه ،
و او می تواند هیچ چیز از آنچه بود گذشت بشنود.
آقای McFarlane کلاه خود باقی مانده بود ، و توسط زنگ هشدار را به بهترین چیزی که از او شده بود بیدار
آتش. استاد فقیر ، و او عزیز مطمئنا شده است
به قتل رساندند.
اگر او هر دشمن؟ خب ، هر انسان به حال دشمنان ، اما آقای
Oldacre نگه داشته خود را بسیار به خود ، و فقط مردم در راه کسب و کار ملاقات کرد.
او دکمه را دیده بود ، و بود که آنها را به لباس او مجبور شد که متعلق
پوشیده شب گذشته است. چوب و شمع بود خیلی خشک است ، برای آن نداشته
بارید برای یک ماه.
مانند فتیله فندک سوزانده ، و در زمان او نقطه رسید ، هیچ چیز می تواند دیده می شود اما
شعله های آتش. او و همه firemen بوی سوخته
گوشت را از داخل آن.
او می دانست هیچ چیز از مقالات ، و نه از امور خصوصی آقای Oldacre.
"بنابراین ، عزیز واتسون من ، گزارش من از یک شکست وجود دارد.
و در عین حال -- و هنوز -- «او دست های نازک خود را در تشنج اعتقاد گره --" من می دانم
این همه اشتباه است. من آن را در استخوان من احساس می کنند.
چیزی است که آن رسیده است که نه از وجود دارد ، و آن خانه دار آن می داند.
مرتب سازی بر اساس سرپیچی رنجیده در چشم او ، که تنها با گناه می رود وجود دارد
دانش است.
با این حال ، خوب صحبت کردن در هر مورد آن ، اما واتسون وجود دارد ، اما مگر اینکه برخی از خوش شانس
شانس می آید راه ما می ترسند که مورد ناپدید شدن Norwood نمی خواهد به شکل
در آن کرونیکل از موفقیت های ما که من
پیش بینی که مردم بیمار دیر یا زود مجبور به تحمل است. "
"مطمئنا" به من گفت ، "ظاهر مرد دور که با هر هیئت منصفه؟"
"این استدلال واتسون عزیز خطرناک من است.
شما را به یاد داشته باشید که قاتل وحشتناک ، برت استیونس ، که می خواستند ما را به او در
'87؟
وجود دارد همیشه خفیف ادب ، روز دوشنبه ، مدرسه ، مرد جوان؟
"صحیح است." "مگر این که ما در ایجاد موفقیت
نظریه جایگزین ، این مرد از دست داده است.
شما به سختی می تواند نقص در مورد که در حال حاضر می تواند علیه او ارائه شده ، و
تمام تحقیقات بیشتر در خدمت به تقویت آن است.
به هر حال ، یکی کنجکاو نقطه نظر کمی در مورد آن دسته از مقالات که ممکن است به ما خدمت می کنند وجود دارد
به عنوان نقطه شروع برای پرس و جو است.
به دنبال بیش از کتاب های بانک که من پیدا کردم که دولت کم از تعادل
اصولا به دلیل چک های بزرگ که شده در طول سال گذشته به آقای ساخته شده
کورنلیوس.
اقرار میکنم که من باید علاقه مند به می دانم که این کورنلیوس آقای را ممکن است با
آنها سازنده بازنشسته است از جمله معاملات بسیار بزرگ است.
آیا ممکن است که او تا به دست در امر به حال؟
کورنلیوس ممکن است یک بروکر ، اما ما نشان می دهد هیچ گواهی نامه موقت را به متناظر با این
بزرگ پرداخت.
عدم هر گونه نشانه های دیگر ، تحقیقات من در حال حاضر باید جهت پرس و جو
، در بانک برای آقایی که تا به cashed این چک ها.
اما من از ترس ، هم میهنان عزیزم ، که پرونده ما ingloriously به پایان خواهد رسید توسط Lestrade حلق آویز
مشتری ما ، که قطعا یک پیروزی برای اسکاتلندیارد. "
من نمی دانم تا چه حد شرلوک هلمز در زمان خواب آن شب ، اما زمانی که من از آن پرتو ها آمدند پایین
به صبحانه که من پیدا کردم او را رنگ پریده و مورد آزار و اذیت قرار داده ، چشم های روشن خود را روشن تر برای تاریکی
سایه های آنها را دور.
فرش دور صندلی خود را با سیگار پایان می رسد و با اوایل آشغال بود
نسخه از مقالات صبح. تلگراف باز وضع بر اساس جدول است.
"نظر شما از این فکر می کنم ، اما واتسون؟" او پرسیده می شود ، جای خود غلت بزنید آن را در سراسر.
آن را از Norwood بود ، و فرار به شرح زیر است : مهم شواهد تازه به دست است.
در گزارش این اعدام نشانی McFarlane قطعا تاسیس شده است.
توصیه به شما به رها کردن صورت است. LESTRADE.
گفت : این جدی برای تلفن های موبایل ، I.
"کمی Lestrade خروس یک ابله پیروزی" هولمز ، با تلخ پاسخ
لبخند بزنید. "و در عین حال ممکن است آن را پیش از موعد به رها کردن
مورد.
مهم شواهد تازه پس از همه ، یک چیز دو لبه است و ممکن است احتمالا در یک برش
جهت بسیار متفاوت به آنچه که تصور Lestrade.
به صبحانه خود ، واتسون ، و ما را به بیرون رفتن با هم و ببینیم که چه چیزی می توانیم انجام دهیم.
من احساس می کنم که اگر من باید شرکت شما و حمایت معنوی خود را امروز نیاز است. "
دوست من ، به حال خود بدون صبحانه ، برای آن یکی از مختصات او بود که خود را در
شدید لحظات او خود بدون غذا اجازه ، و من او را شناخته شده
تصور بر استحکام آهن خود را تا زمانی که از بی روحی خالص غش می شود.
"در حال حاضر من می تواند انرژی و نیروی عصبی را برای هضم یدکی ،" او را در گفت
پاسخ به remonstrances پزشکی من است.
من شگفت زده شد ، بنابراین ، هنگامی که این صبح را ترک کرد وعده غذایی دست نخورده خود را پشت
او ، و با من برای Norwood آغاز شده است.
جمعیت sightseers مرضی هنوز هم گرد خانه دره عمیق ، که بود جمع آوری شد
فقط چنین ویلا حومه که من تا به حال تصویر.
در درون Lestrade دروازه ما ملاقات کرد ، صورت خود را با پیروزی برافروخته ، شیوه او به شدت
پیروز. "خب ، آقای هولمز ، شما به ما ثابت
اشتباه رتبهدهی نشده است؟
آیا شما یافت با پا لگد کردن خود را؟ "او گریه. "من هیچ هر چه نتیجه ، تشکیل داده اند" من
همراه پاسخ.
"اما ما خودمان را تشکیل دیروز ، و در حال حاضر آن را ثابت می کند به درست ، بنابراین شما باید
اذعان دارند که ما باید کمی در مقابل از شما شده است این زمان ، آقای هولمز. "
هولمز گفت : ":" شما مطمئنا هوا از چیزی غیر معمول رخ داده است.
Lestrade خندید با صدای بلند. "شما را دوست ندارند که مورد ضرب و شتم قرار هر بیش از
بقیه از ما انجام دهد ، گفت : "او.
"یک مرد نمی توان انتظار داشت همیشه به آن را راه خود داشته باشند ، می تواند او ، دکتر واتسون؟
مرحله به این ترتیب ، اگر شما لطفا ، آقایان ، و من فکر می کنم من می توانم شما را یک بار برای همه متقاعد
که آن را جان McFarlane که این جنایت شد. "
او به ما از طریق تصویب و خارج را به یک سالن تاریک فراتر منجر شده است.
"این است که در آن McFarlane جوان بیرون می آید باید برای به دست آوردن کلاه خود را پس از ارتکاب جرم
انجام شده ، گفت : "او.
"در حال حاضر در این نگاه." با پشت سر دراماتیک او زده یک مسابقه ،
و نور آن یک لکه خون بر دیوار whitewashed در معرض است.
همانطور که وی برگزار شد مسابقه نزدیکتر ، من دیدم که آن را بیش از لکه بود.
این چاپ به خوبی مشخص شده از انگشت شست بود. "نگاه کنید که با ذره بین خود ،
آقای هولمز. "
"بله ، من انجام این کار است." "شما آگاه هستند که هیچ دو انگشت شست علائم
به طور یکسان؟ "" من شنیده ام چیزی از نوع. "
"خب ، پس ، شما لطفا مقایسه است که چاپ با این تصور موم جوان
انگشت شست راست McFarlane ، گرفته شده توسط دستور من امروز صبح؟ "
همانطور که وی برگزار شد نزدیک چاپ ساخته شده از موم به خون ، رنگ آمیزی ، آن را بزرگنمایی را ندارد
شیشه ای برای دیدن که این دو بدون شک از همان شست.
این آشکار بود به من که مشتری مایه تاسف ما از دست داده بود.
Lestrade گفت : "نهایی". "بله ، که نهایی ،" من غیر ارادی
تکرار شد.
هولمز گفت : "نهایی ،" است. چیزی در تن او گرفتار گوش من ، و من
تبدیل به او نگاه کنید. تغییر فوق العاده ای بیش از او آمده بود
مواجه خواهند شد.
با نشاط به سمت داخل نوشتن بود. او دو چشم درخشان مانند ستاره شد.
به نظر من این به نظر می رسید که او به تلاش های ناامید به مهار تشنج
حمله از خنده.
"عزیز من! عزیز من! "او در تاریخ و زمان آخرین گفت.
"خب ، در حال حاضر ، که آن را تصور؟ و چگونه فریبنده ظاهر ممکن است ، باشد
اطمینان حاصل کنید!
چنین یک مرد خوب جوان را به نگاه! این درس به ما به اعتماد خود ما است
قضاوت ، است ، نه Lestrade؟ "
"بله ، بعضی از ما کمی بیش از حد تمایل به شاد مطمئن ، آقای هولمز ،"
گفت Lestrade. بی احترامی مرد دیوانه کننده بود ، اما ما
می تواند از آن ، خشم نیست.
"چه خوشبخت چیزهایی است که این مرد جوان باید شست راست خود را در برابر فشار
دیوار در گرفتن کلاه خود را از PEG! چنین عمل بسیار طبیعی است ، بیش از حد ، اگر شما
آمدن به آن فکر می کنم. "
هولمز ظاهر آرام بود ، اما تمام بدن خود را به جنبانیدن از سرکوب
هیجان به عنوان او صحبت کرد. "با راه ، Lestrade ، که این
کشف قابل توجه؟ "
"این خانه دار ، خانم لگزینگتون ، که عادت به توجه پاسبان شب به
. "" از کجا شب پاسبان؟ "
"او در سپاه پاسداران در اتاق خواب که در آن وقوع جرم باقی ماند ، تا که به می بینیم که
هیچ چیز نیست. لمس می شد "" اما چرا پلیس نمی دیدن این علامت
دیروز؟ "
"خوب ، ما تا به حال بدون هیچ دلیل خاصی برای ساختن یک بررسی دقیق از سالن.
علاوه بر این ، آن را در یک مکان بسیار برجسته نیست ، همانطور که می بینید. "
"نه ، نه -- البته که نه.
گمان می کنم هیچ شکی وجود ندارد که علامت وجود دارد روز گذشته وجود دارد؟ "
Lestrade نگاه هولمز به عنوان اگر او فکر او بیرون رفتن از ذهن خود.
من اعتراف بود که من خودم هم در شیوه ای خنده دار خود و در جای خود را شگفت زده کرد
مشاهده وحشی.
"من نمی دانم که آیا شما فکر می کنم که McFarlane خارج از زندان در مرده آمد
شب به منظور تقویت مدارک ارائه شده علیه خود ، گفت : "Lestrade.
"من آن را ترک کنید تا هر متخصص در جهان چه است که علامت انگشت شست خود را ندارد."
او گفت : "بدون شک علامت انگشت شست خود را."
"، که به اندازه کافی وجود دارد ، گفت :" Lestrade.
"من یک مرد هستم عملی ، آقای هولمز ، و من شواهد من من به من آمده است
نتیجه گیری. اگر شما هر چیزی می گویند ، شما را پیدا خواهد کرد
من نوشتن گزارش من در اتاق نشسته است. "
هولمز متانت خود را بهبود بود ، هر چند که من هنوز هم به نظر می رسید به تشخیص gleams
تفریحی در بیان خود. "عزیز من ، این تنها یک پیشرفت بسیار غم انگیز است ،
واتسون است ، آن را نه؟ "گفت که او.
"و در عین حال نقاط منحصر به فرد در مورد آن را از برخی از امید برای مشتری ما وجود دارد."
"من بسیار خوشحال آن را بشنود ، گفت :" من ، صمیمانه.
"من ترس آن همه با او بود."
"من به سختی تا کنون به به می گویند که ، واتسون عزیز من.
واقعیت این است که یکی از نقص واقعا جدی در این شواهد وجود دارد که ما
دوست متصل اهمیت زیادی دارد. "
"در واقع ، هولمز! آن چیست؟ "
فقط این که من می دانم که آن علامت گذاری به عنوان وجود ندارد که من به بررسی سالن
دیروز.
و اکنون ، اما واتسون ، اجازه دهید ما کمی دور قدم زدن در نور آفتاب. "
با مغز اشتباه گرفته شود ، اما با یک قلب که به برخی از گرمای امید بود
بازگشت من به دوستم در یک پیاده روی دور باغچه همراه است.
هولمز در زمان هر چهره از خانه به نوبه خود ، و آن را با علاقه زیادی بررسی شده است.
او سپس به رهبری راه در داخل ، و رفت و بیش از کل ساختمان را از زیرزمین به اتاق زیر شیروانی.
بسیاری از اتاق بدون اثاثیه شدند ، اما هیچ کدام کمتر هولمز بازرسی همه آنها را
دقیقهای.
در نهایت ، در راهرو بالا ، که زد در خارج از سه اتاق خواب untenanted ، او دوباره
با اسپاسم از خوشی کشف و ضبط شد. "واقعا برخی از ویژگی های بسیار منحصر به فرد وجود دارد
ملاحظات ، اما واتسون ، گفت : "او.
"من فکر می کنم ساعت هم اکنون که ما Lestrade دوست ما را به اعتماد به نفس ما را گرفت.
او لبخند کمی خود را به هزینه ما بود ، و شاید ما ممکن است توسط او به همان اندازه ، اگر من
خواندن این مشکل را ثابت می کند به درست.
بله ، بله ، من فکر می کنم می بینم که چگونه ما باید آن روش است. "
بازرس محوطه اسکاتلند هنوز نوشتن در سالن هولمز
قطع کرد او را.
"من درک است که شما در حال نوشتن یک گزارش از این مورد ، گفت :" او.
"بنابراین ، من هستم." "آیا شما فکر می کنید ممکن است کمی نیست
زودرس؟
من نمی توانم کمک فکر که شواهد و مدارک شما کامل نیست. "
Lestrade می دانست دوست من بیش از حد به خوبی به حرف های او بی توجهی است.
قلم خود او گذاشته و جالب در او نگاه کرد.
"منظور شما ، آقای هولمز؟" "فقط به این است که شاهد مهم وجود دارد
آنها شما را دیده اند ، نیست. "
"آیا می توانید تولید او را؟" "من فکر می کنم من می توانم."
"سپس این کار را." "من به من است.
پاسبان بسیاری از شما دارند؟ "
"سه وجود دارد در داخل تماس است." "عالی! گفت :" هولمز.
"من بپرسید که آیا آنها همه بزرگ ، افراد تنومند با صدای قدرتمند؟"
"من هیچ شکی ندارم که هستند ، هر چند که من موفق به دیدن آنچه که صدای خود را با آن انجام."
"شاید من بتوانم کمک کنم به شما که یک یا دو چیز دیگر نیز ، گفت :" هولمز.
لطفا مردان خود را ، احضار و من سعی خواهد کرد. "
پنج دقیقه بعد ، سه مامور پلیس در سالن مونتاژ کرده بود.
"در outhouse شما مقدار قابل توجهی از نی ، گفت :"
هولمز.
"من شما را در به حمل دو بسته نرم افزاری از آن بپرسید.
من فکر می کنم آن را از بزرگترین کمک را در تولید شاهد خواهد بود که من
نیاز داشته باشد.
بسیار متشکرم. من معتقدم که شما برخی از مسابقات خود را در
جیب واتسون. در حال حاضر ، Lestrade آقای ، من از همه شما بخواهید تا
همراه من به فرود بالا است. "
همانطور که گفته اند ، راهرو گسترده ای وجود دارد ، که فرار در خارج از سه خالی بود
اتاق خواب.
در یک انتهای راهرو که همه ما توسط شرلوک هلمز ، marshalled شد
پاسبان grinning و Lestrade خیره در دوست من با شگفتی ، انتظار ، و
تمسخر تعقیب یکدیگر در سراسر ویژگی های او.
هولمز قبل از ما با هوا یک حقه باز است که انجام ترفند ایستاد.
"آیا می خواهید با مهربانی یکی از پاسبان خود را برای دو سطل آب ارسال؟
قرار دادن نی در طبقه در اینجا ، از دیوار در دو طرف.
در حال حاضر من فکر می کنم که ما همه آماده هستند. "
در صورت Lestrade شروع به رشد قرمز و عصبانی شده بود.
"من نمی دانم که آیا شما در بازی یک بازی با ما ، آقای شرلوک هولمز گفت :"
او.
"اگر شما می دانید چیزی ، شما قطعا می توانید آن را بدون این همه لودگی می گویند."
"من به شما اطمینان دهم ، Lestrade خوب من ، که من آن را یک دلیل عالی برای همه چیز
که من انجام دهد.
شما احتمالا ممکن است به یاد داشته باشید که شما chaffed من کمی ، چند ساعت قبل ، زمانی که خورشید
به نظر می رسید در سمت خود را از پرچین ، بنابراین شما باید کینه من یک پمپ کوچک و نه
مراسم در حال حاضر.
ممکن است از شما درخواست می کنم ، اما واتسون ، به باز کردن آن پنجره ، و سپس یک مسابقه برای قرار دادن لبه
نی؟ "
من چنین است ، هدایت و پیش نویس یک سیم پیچ از دود خاکستری swirled راهرو ،
در حالی که کاه خشک crackled شده و flamed. "حالا ما باید ببینیم آیا می توانیم این را پیدا
شاهد برای شما ، Lestrade.
ممکن است من از شما بخواهند همه در فریاد «آتش!' پیوستن؟
در حال حاضر پس از آن ، یک ، دو ، سه ---- "" آتش "ما همه فریاد می کشید.
"متشکرم.
من شما را یک بار دیگر مشکل است. "" آتش! "
"فقط یک بار بیشتر ، آقایان ، و همه با هم."
"آتش!"
فریاد را باید بیش از Norwood پله. این به سختی جان خود را از دست داده اند دور شگفت انگیز
چیزی که اتفاق افتاده است.
درب به طور ناگهانی پرواز باز از آنچه به نظر می رسد دیوار جامد در پایان
راهرو ، و مرد چروکیده و کوچک ، از آن darted ، مانند یک خرگوش از نقب زدن آن.
"پایتخت گفت :" هولمز ، آرامش است.
"واتسون ، یک سطل آب بر سر نی. که انجام خواهد داد!
Lestrade ، من اجازه می دهد تا شما را با شاهد اصلی خود را از دست رفته ، آقای جوناس ارائه
Oldacre. "
کارآگاه در تازه وارد با شگفتی خالی خیره شد.
دوم پلک زدن در نور روشن راهرو بود ، و مشابه در ما و در
آتش سوختن.
این چهره نفرت انگیز بود -- حیله گر ، شریر ، بدخیم ، با حیله گر ، چشم های خاکستری نور و
سفید ضربه شلاق است. "این چیست ، سپس؟" گفت : Lestrade ، در
تاریخ و زمان آخرین.
"آنچه شما انجام شده است تمام این مدت ، EH؟"
Oldacre داد خنده مضطرب ، جمعشدن از چهره قرمز آتشین عصبانی
کارآگاه.
"من هیچ آسیبی انجام داده اند." "هیچ آسیبی؟
شما انجام داده اند خود را به انسان بی گناه به دار آویخته شد.
اگر آن را برای این آقا در اینجا بود ، من مطمئن هستم که شما نمی خواهد که
موفق شد. "موجودی رنجور شروع به ناله و شکایت کردن است.
"من مطمئن هستم ، آقا ، این فقط شوخی عملی من بود."
"آه! یک شوخی بود؟ شما خنده را در کنار خود را پیدا کند ، من
به شما قول.
نگاهی او را ، و نگه داشتن او را در اتاق نشسته تا من می آیند.
آقای هلمز "او ادامه داد : زمانی که آنها تا به حال رفته ،" من نمی تواند قبل از صحبت
پاسبان ، اما من اهمیتی نمی گفت ، در حضور دکتر واتسون ، که این
درخشان ترین چیزی است که شما انجام داده اند نشده است ،
هر چند آن را رمز و راز به من چگونه شما آن را انجام داد.
زندگی یک مرد بی گناه شما را نجات داد ، و شما مانع از یک رسوایی بسیار جدی ،
که شهرت من در نیروی خراب میشود. "
هولمز لبخند زد ، و Lestrade بر شانه کف.
"به جای خراب بودن ، آقا خوب من ، شما را پیدا خواهد کرد که شهرت خود را تا به
فوق العاده افزایش یافته است.
فقط چند تغییرات در آن گزارش که شما بودند به نوشتن ، و آنها را
درک چقدر دشوار است برای پرتاب گرد و غبار در چشم Lestrade بازرس. "
"و شما نمی خواهید نام شما به نظر می رسد؟"
"نه در همه. کار خود پاداش آن است.
شاید من باید اعتباری نیز در بعضی از روز های دور ، زمانی که متعصب من اجازه
مورخ به وضع وزیری خود را یک بار دیگر -- EH ، اما واتسون؟
خوب ، اکنون ، اجازه دهید ما را ببینید که در این موش شده است کمین است. "
توفال کوبی کردن پارتیشن و گچ در سراسر تصویب شده و اجرا شده شش پا از پایان ،
با درب cunningly در آن پنهان شده است.
این ظرف توسط شکاف در زیر پیش امدگی لبه بام روشن است. چند مقاله مبلمان و عرضه
آب و غذا در داخل ، همراه با تعدادی از کتاب ها و مقالات.
"استفاده از سازنده وجود دارد ، گفت :" هولمز ، که ما بیرون آمد.
"او قادر به حل خود را کمی جای خود را مخفی بدون هیچ متفق بود -- نجات ،
البته ، که خانه دار گرانبها از خود ، که من نباید هیچ وقت در اضافه کردن را از دست بدهید
به کیسه ، Lestrade خود را. "
"من توصیه های شما را. اما چگونه شما را از این مکان ، آقای می دانم
هولمز؟ "" من ساخته شده ذهن من است که هموطنان در
مخفی بودن در خانه.
وقتی که من ء یک راهرو و آن را شش پا کوتاه تر از یک متناظر
در زیر ، آن را بسیار روشن بود که در آن بود. من فکر کردم او تا به حال عصب به دروغ آرام
قبل از زنگ خطر آتش.
البته ، ما می توانستیم در رفته و گرفته شده از او ، اما آن را به من خوشحال به او را آشکار
خودش. علاوه بر این ، من بدهکار شما کمی مشکل وپیچیده سازی
Lestrade ، چیز کم بها یا بی اهمیت خود را در صبح. "
"خب ، آقا ، که مطمئنا شما هم با من است که در برابر کردم.
اما چگونه در جهان آیا می دانستید که او در خانه بود در همه؟ "
"شست علامت ، Lestrade.
شما گفته اید که نهایی شد ، و پس از آن ، در یک حس بسیار متفاوت بود.
من می دانستم که آن شده بود ، روز قبل از.
پرداخت یک معامله خوبی از توجه به مسائل مربوط به جزئیات ، همانطور که شما ممکن است مشاهده کرده اند ، و من
سالن معاینه کرده بود ، و بود که دیوار روشن بود.
بنابراین ، آن را بر روی شده است در طول شب قرار داده بود. "
اما چگونه؟ "" خیلی به سادگی.
هنگامی که آن بسته مهر و موم شده بودند ، جوناس Oldacre کردم McFarlane به یکی از امن
مهر و موم را با قرار دادن انگشت شست خود را بر موم نرم.
این امر می تواند انجام داده است تا به سرعت و بنابراین به طور طبیعی ، که من جرات گفتن مرد جوان
خود خاطراتی از آن است.
به احتمال بسیار زیاد آن را تنها به طوری اتفاق افتاد ، و Oldacre به حال خود هیچ مفهوم استفاده از او
آن را برای قرار دادن.
Brooding بیش از مورد در آن دن او ، ناگهان او را زده مطلقا
damning شواهد او می تواند علیه McFarlane با استفاده از علامت که انگشت شست.
این ساده ترین چیز در جهان بود او را به تصور موم از مهر و موم ،
آن را مرطوب به عنوان میزان زیاد خون به عنوان او می تواند از پین ، با سیخونک بحرکت واداشتن دریافت کنید ، و برای قرار دادن علامت
بر دیوار در طول شب ، چه با
دست خود را و یا با خانه دار او.
اگر شما در میان کسانی که اسنادی که او با او را به عقب نشینی خود را در زمان بررسی ، من
وضع شما شرط بندی کننده است که شما پیدا مهر و موم را با انگشت شست علامت بر آن است. "
"شگفت انگیز! گفت :" Lestrade.
"شگفت انگیز! این همه به روشن به عنوان کریستال ، به عنوان شما را
آن. اما آنچه که هدف از این عمیق
فریب ، آقای هولمز؟ "
این برای من سرگرم کننده بود تا ببینید که چگونه شیوه ای از خود راضی کارآگاه تغییر بود
به طور ناگهانی به یک کودک پرسیدن سوال از معلم خود.
"خب ، من فکر نمی کنم که بسیار سخت است که توضیح می دهند.
بسیار عمیق است ، شخص مخرب ، کینه جو ، آقایی که در حال حاضر ما در انتظار است
طبقه پایین.
شما می دانید که او یک بار با مادر McFarlane رد شد؟
شما نمی من به شما گفت که شما باید به Blackheath
اولین و Norwood پس از آن.
خوب ، این آسیب ، به عنوان او آن را در نظر است ، در ستمکار ، مغز خود را طرح ریزی rankled شده ،
و تمام عمر خود را که او برای انتقام به مدت زمان طولانی تر است ، اما دیده اند ، هرگز شانس خود را.
در طول یک یا دو سال گذشته ، همه چیز علیه او رفته -- سری حدس و گمان ، من
فکر می کنم -- و او خود را میبیند در یک راه بد.
او را تعیین طلبکاران خود را به گوش بری کردن ، و برای این منظور ، او می پردازد چک های بزرگ را به یک
کورنلیوس آقای معینی ، که این است ، به تصور من ، خود را تحت نام دیگری.
من این چک ها ترسیم نشده است ، اما من هیچ تردیدی نداشته باشید که آنها تحت banked شد
این نام در برخی از شهر های استانی که Oldacre از زمان به زمان به رهبری دو
وجود.
او در نظر گرفته شده برای تغییر نام خود را در دسترس نباشد ، قرعه کشی این پول ، و محو ، با شروع زندگی
دوباره در جای دیگر است. "" خب ، که به احتمال زیاد به اندازه کافی است. "
"او که در ناپدید شدن او ممکن است تمام دنبال کردن مسیر خود پرتاب اعتصاب ،
و در همان زمان انتقام فراوان و خرد کردن بر یار قدیمی خود ،
اگر او می تواند این تصور که او تنها فرزند خود را به قتل شده بود به من بدهید.
این یک شاهکار از بد ذاتی بود ، و او آن را مانند یک استاد انجام است.
این ایده خواهد شد ، که انگیزه واضح برای ارتکاب جرم را ، راز
مراجعه به پدر و مادر خود را ناشناخته ، احتباس از چوب ، خون ، و
بقایای حیوانی و دکمه های در چوب شمع ، همه قابل تحسین بودند.
این تور که از آن آن را به من به نظر می رسید ، چند ساعت پیش ، که ممکن است وجود دارد
فرار کنند.
اما او که هدیه ای عالی از هنرمند ، دانش از زمانی که برای متوقف کردن نیست.
او خواست برای بهبود که در حال حاضر کامل شده بود -- را به منظور جلب طناب تنگ تر هنوز گرد
گردن قربانی تاسف خود -- و به همین ترتیب او را خراب همه.
اجازه بدهید به ما فرود ، Lestrade.
فقط یک یا دو سوال که من از او بخواهید وجود دارد. "
موجود بدخیم در اطاق نشیمن خود ، نشسته بود و با یک پلیس پس از هر
طرف او.
"این یک شوخی بود ، آقا خوب من -- یک شوخی عملی ، نه چیزی بیشتر ،" او whined متصلا.
"من به شما اطمینان دهم ، سر ، که من به سادگی خودم پنهان خود صادر کنید تا اثر از من
ناپدید شدن ، و من مطمئن هستم که شما نخواهد بود ناعادلانه به تصور کنید که من می
اجازه داده اند از هرگونه آسیبی به رخ دادن آقای McFarlane ، جوان فقیر است. "
Lestrade "، گفت :" این برای یک هیئت منصفه به تصمیم بگیرند.
"به هر حال ، ما باید شما را به اتهام توطئه کرده اند ، اگر نه به قتل عمد شدند."
و شما احتمالا می خواهید که طلبکاران خود را به حساب بانکی نگه داشتن پیدا
آقای کورنلیوس ، گفت : "هولمز.
مرد کوچک آغاز شده ، و چشم بدخیم خود را بر دوست من تبدیل شده.
گفت : "من باید به شما برای یک معامله خوب تشکر کنم ،" او.
"شاید من بدهی من روزی پرداخت."
هولمز لبخند زد indulgently. "من علاقه داشتن که ، برای برخی از چند سال ، شما
وقت خود را به طور کامل اشغال شده ، گفت : "او.
"به هر حال ، آنچه بود شما را به چوب ، شمع علاوه بر شلوار های قدیمی خود را قرار دهید؟
مرده سگ ، خرگوش ، و یا چه؟ شما نمی خواهد بگوید؟
عزیز من ، چه بسیار نامهربان از شما!
خوب ، خوب ، من با جرات گفتن که زن و شوهر از خرگوش ، هر دو برای خون به حساب
و خاکستر سوخته است. اگر هر یک حساب کاربری می نویسید ، اما واتسون ، شما
باعث می شود که خرگوش ها به نوبه خود خدمت شما. "
>
ماجراجویی از مردان رقص
هلمز برای چند ساعت در سکوت نشسته با طولانی خود را ، پشت خمیده نازک شده بود
بیش از یک رگ شیمیایی که او در آن دم کردن محصول به خصوص بد بو.
سر خود را بر سینه خود غرق کرده بود ، و او را از نقطه نظر من مثل یک نگاه
عجیب ، پرنده نحیف ، با مبهم پرهای زینتی به رنگ خاکستری و سیاه و سفید بالای گره.
"بنابراین ، اما واتسون ، گفت :" او ، به طور ناگهانی ، "شما پیشنهاد برای سرمایه گذاری در آفریقای جنوبی
اوراق بهادار؟ "من شروع از حیرت داد.
عادت کرده اند که من به دانشکده کنجکاو هولمز بود ، این نفوذ ناگهانی به من
افکار صمیمی ترین کاملا غیر قابل توضیح بود.
"چگونه بر روی زمین که شما می دانید؟"
از او پرسیدم. او دور بر مدفوع خود را چرخ دار ، با
بخار لوله آزمایش را در دست دارد ، و سوسو زدن از سرگرمی خود را در چشم های عمیق تنظیم.
"حالا ، اما واتسون ، اعتراف خود را کاملا ناگهان گفت :" او.
"من هستم." "من باید شما را در یک کاغذ امضا که
اثر. "
"چرا؟" "از آنجا که در پنج دقیقه شما می گویند که
آن است که همه absurdly ساده است. "" من مطمئن هستم که من نباید هیچ چیزی از گویند
نوع. "
"ببینید ، واتسون عزیز من" ، -- او خود را تست لوله در قفسه propped ، و شروع به سخنرانی
با هوا از استاد پرداختن به کلاس های خود -- "آن واقعا دشوار است که به
ساختن مجموعه ای از استنتاج ، هر کدام
وابسته به سلف خود و هر ساده به خودی خود.
اگر پس از انجام این کار ، یکی به سادگی ضربه همه استنتاج مرکزی و ارائه
مخاطبان با نقطه شروع و به این نتیجه ، یکی ممکن است تولید
، اثر شگفت انگیز ، اما این زرق و برق دار و بد.
در حال حاضر ، واقعا دشوار نیست ، با بازرسی از شیار بین سمت چپ شما
سبابه و شست ، احساس اطمینان حاصل کنید که شما پیشنهاد به سرمایه گذاری های کوچک خود را
سرمایه در زمینه طلا است.
: "من هیچ ارتباط است." "به احتمال بسیار زیاد نه ، اما من به سرعت می تواند نشان دهد
شما ارتباط نزدیک. در اینجا لینک های از دست رفته بسیار
ساده های زنجیره ای : 1.
شما تا به حال با گچ خط کشیدن بین انگشت چپ و انگشت شست خود را هنگامی که شما را از این باشگاه تاریخ و زمان آخرین بازگشت
شب. 2.
شما را با گچ خط کشیدن وجود دارد زمانی که شما بازی بیلیارد ، به ثابت نشانه.
3. شما بیلیارد مگر با بازی هرگز
Thurston.
4. شما به من گفت ، چهار هفته پیش ، که Thurston
تا به حال یک گزینه بر روی برخی از اموال آفریقای جنوبی که در یک ماه منقضی ، و
که او شما را مورد نظر برای به اشتراک گذاشتن با او.
5. کتاب خود را بررسی کنید در کشو من قفل شده ، و
شما باید برای کلید از او خواسته نشود. 6.
شما پیشنهاد نمی پول خود را به سرمایه گذاری در این روش است. "
"چگونه absurdly ساده است!" من گریه.
"کاملا به طوری!" گفت که او ، کمی nettled.
"هر مسئله بسیار کودکانه است زمانی که یک بار آن را به شما توضیح داده می شود.
در اینجا یکی از غیر قابل توضیح است. ببینید چه چیزی شما می توانید از آن را ، دوست
واتسون. "
او یک ورق کاغذ بر میز پرتاب و تبدیل یک بار دیگر به مواد شیمیایی خود را
تجزیه و تحلیل. من با شگفتی در پوچی نگاه
هیروگلیف را اختراع کردند بر کاغذ.
"چرا ، هولمز ، آن را رسم یک کودک ،" من گریه.
"اوه ، که نظر شما!" "چه چیز دیگری باید آن باشد؟"
است که آقای هیلتون Cubitt ، سواری تورپ مانور ، نورفولک ، خیلی مضطرب است
می دانم.
اولین پست این معمای کوچک آمد ، و او به آینده دنبال
قطار. حلقه There'sa در بل ، اما واتسون.
من باید بسیار جای تعجب نیست اگر این بود. "
گام های سنگین بر روی پله ها شنیده بود ، و یک لحظه بعد وارد بلند وجود دارد ،
گلچهره ، پاک تراشیده نجیب زاده ، که کاملا روشن است که چشم ها و گونه ها پوشیده از گل گفت : از یک زندگی منجر
دور از fogs از خیابان بیکر.
به نظر می رسید او را به دروغ در چیزی گفتن از قوی او ، تازه ، نیروبخش ، شرق و سواحل هوا با او به عنوان
او وارد است.
داشتن دست زده شده با هر یک از ما ، او را به نشستن ، هنگامی که چشم خود را استراحت بر
کاغذ با نشانه گذاری کنجکاو ، که من فقط قرار بود و در سمت چپ بر
جدول.
: : "خوب ، آقای هولمز ، چه چیزی شما را از این را؟" او گریه.
"آنها به من گفت که شما از رمز و راز عجیب و غریب علاقه مند بودند ، و من فکر نمی کنم شما می توانید
یکی از عجیبتر از آن است.
ارسال مقاله پیش رو ، به طوری که شما ممکن است هم به مطالعه آن قبل از من آمد. "
"این است که قطعا جای تولید کنجکاو ، گفت :" هولمز.
"در نگاه اول به نظر می رسد برخی از شوخی بچه گانه به باشد.
شامل تعدادی از چهره های پوچ کمی رقص در سراسر مقاله که بر اساس آن
آنها مینمایند.
چرا باید هر اهمیت شما نسبت به مشمئز کننده شی؟ "
"من هرگز ، آقای هولمز. اما همسر من می کند.
این است که او را ترس و وحشت را مرگ.
او می گوید هیچ چیز ، اما من می تواند رعب و وحشت در چشمانش را ببینید.
به همین دلیل است که من می خواهم به غربال کردن موضوع را به پایین. "
هولمز برگزار شد تا کاغذ به طوری که نور خورشید بر آن تاباند.
این صفحه پاره شده از یک نوت بوک بود. نشانه گذاری در مداد انجام شد ، و فرار
در این راه :
گرافیک هولمز آن را برای برخی از زمان بررسی ، و پس از آن ،
تاشو آن را با دقت بالا ، او آن را در کیف بغلی خود قرار داد.
"این وعده را به عنوان یک مورد جالب و غیر معمول ترین ، گفت :" او.
"شما به من داد ویژه چند در نامه خود ، آقای هیلتون Cubitt ، اما من باید
بسیار موظف اگر شما با مهربانی بیش از آن همه دوباره برای نفع من
دوست ، دکتر واتسون. "
، گفت : "من بیشتر از یک داستان را بگوید" مسافر ما ، عصبی clasping و unclasping
بزرگ او ، قوی دست. "شما فقط می خواهید از من بپرسید که من نمی
روشن سازند.
من در زمان ازدواج من در سال گذشته آغاز خواهد شد ، اما می خواهم بگویم که ،
هر چند من یک مرد ثروتمند ، مردم من در تورپ سواری برای یک ماده پنج بوده است
قرن ، و هیچ خانواده بهتر شناخته شده در شهرستان از نورفولک است.
سال گذشته من آمد به لندن برای جشن سالگرد ، و من در یک شبانه روزی خانه متوقف شد
در راسل میدان ، چون پارکر ، چند در اوصاف کشیش بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ما ، ماندن در آن بود.
یک خانم آمریکایی جوان وجود دارد -- پاتریک نام -- السی پاتریک.
در برخی از راه ما با هم دوست شدند ، تا قبل از ماه من بود من به عنوان های زیادی را در عشق به عنوان
مرد می توانست باشد.
ما بی سر و صدا در اداره ثبت ازدواج کرده بودند ، و ما به نورفولک بازگشت wedded
زن و شوهر.
شما فکر می کنم که بسیار از جا در رفته ، آقای هولمز ، که انسان را از یک خانواده خوب قدیمی باید ازدواج
همسر در این مد ، دانستن هیچ چیزی از گذشته خود و یا از مردم خود است ، اما اگر شما را دیدم
او و او را می دانستند ، این امر به شما کمک کند به درک.
"او در مورد آن بسیار صاف است ، السی.
من نمی توانم بگویم که او به من هر فرصتی برای گرفتن از آن نیست اگر من به آرزو
انجام این کار.
"من برخی از انجمن های بسیار ناخوشایندی را در زندگی من بود ، گفت که او ،" من آرزو می کنم
برای فراموش کردن همه چیز را در مورد آنها. من نه هرگز اشاره به گذشته ،
برای آن است که به من بسیار دردناک است.
اگر من شما را ، هیلتون ، شما زنی است که هیچ چیز که او نیازی به
شخصا شرمنده ، اما شما باید به محتوا با کلمه من برای آن ، و
من اجازه می دهد تا به همه که گذشت تا وقتی که من مال شما شد سکوت.
اگر این شرایط خیلی سخت است ، و سپس پشت به نورفولک ، و مرا ترک کن به تنهایی
زندگی که در آن شما به من در بر داشت. '
این تنها روز قبل از عروسی ما بود که او این واژه ها بسیار به من گفت.
من به او گفت که من محتوا او را در شرایط خود او را بود ، و من به عنوان خوب بوده است
به عنوان سخن من است.
"خوب ما شده اند در حال حاضر برای یک سال ازدواج کرده و بسیار خوشحال شده اند.
اما حدود یک ماه پیش ، در پایان ماه ژوئن ، من برای اولین بار علائم از مشکلات را دیدم.
یک روز همسرم موفق به دریافت نامه از آمریکا.
من تو را دیدم مهر آمریکا. او تبدیل کشنده سفید ، خواندن نامه ،
و آن را به آتش می سوزاندند.
او هیچ اشاره به آن ساخته شده پس از آن ، و من هیچ ، برای وعده ، وعده ،
اما او یک ساعت آسانی از آن لحظه شناخته شده است.
نگاه از ترس بر چهره اش -- نگاه است که همیشه وجود دارد که اگر او در انتظار و
انتظار. او بهتر است انجام دهید به من اعتماد.
او را پیدا کنید که من بهترین دوست او بود.
اما تا زمانی که او صحبت می کند ، من می توانم چیزی را می گویند. ذهن شما ، او زنی راستگو است ، آقای
هولمز ، و هر مشکل ممکن است وجود دارد در زندگی گذشته خود بوده است آن بوده است بدون خطا
از مال انزن.
من تنها عنوانی مثل اقا نورفولک ساده است ، اما انسان را در انگلستان که رتبه او وجود ندارد
افتخار خانواده بسیار بیشتر از من. او آن را به خوبی می شناسد ، و او آن را می دانستند و
قبل از او با من ازدواج کرد.
او هر لکه بر آن به ارمغان بیاورد -- که من مطمئن هستم.
"خب ، در حال حاضر به بخش عجیب و غریب از داستان من آمده است.
حدود یک هفته پیش -- روز سه شنبه هفته گذشته بود -- من در یکی از پنجره
آستانه تعدادی از چهره های رقص پوچ کمی هایی از این دست بر کاغذ.
آنها با گچ scrawled شد.
من فکر کردم که این پسر با ثبات که آنها را رسم کرده بود ، اما LAD سوگند یاد او می دانست
هیچ چیزی در مورد آن. به هر حال ، آنها وجود دارد در طول آمده بود.
شب.
من آنها را شسته بود ، و من فقط اشاره به موضوع را به همسرم پس از آن.
در کمال تعجب من ، او آن را در زمان بسیار جدی و التماس من اگر هر آمدند تا اجازه دهید او
را مشاهده کنند.
هیچ به مدت یک هفته می آیند انجام داد ، و سپس صبح روز گذشته که من پیدا کردم این مقاله دروغ
ساعت آفتابی در باغ. من آن را نشان داد به السی ، و پایین او کاهش یافته است
در کمرنگ مرده است.
از آن زمان به بعد او مانند یک زن در خواب ، نیمی از خیره نگاه ، و با ترور همیشه
lurking در چشم او. آن موقع بود که من نوشته و ارسال مقاله
به شما ، آقای هولمز.
این بود چیزی که من می تواند به پلیس نیست ، برای آنها که به من خندید ،
اما شما به من چه باید بکنید بگویید.
من یک مرد ثروتمند نیست ولی اگر هر گونه خطر تهدید زن کمی من وجود دارد ، من می
صرف مس تاریخ و زمان آخرین من به او سپر. "
او موجودی بسیار خوب ، این مرد از خاک قدیمی انگلیسی -- ساده ، مستقیم ، و آرام ،
با بزرگ او ، چشم جدی آبی و گسترده ، صورت خوبرو.
عشق او به همسرش و اعتماد خود را در او در ویژگی های او تاباند.
هولمز به داستان زندگی او را به حال با توجه بیشترین گوش و در حال حاضر او برای برخی نشسته
زمان در فکر سکوت.
"آیا شما فکر نمی کنم ، آقای Cubitt ، گفت :" او ، در گذشته "، که به بهترین وجه خود را طرح خواهد بود را به
درخواست تجدید نظر مستقیم به همسر خود ، و به او بپرسید که راز خود را به اشتراک گذاشتن با شما؟ "
هیلتون Cubitt سر عظیم او را تکان داد.
"وعده وعده ، آقای هولمز است. اگر السی خواست به من بگویید او را.
اگر نه ، آن را برای من به زور اعتماد به نفس او است.
اما من در گرفتن خط خود من توجیه -- و من خواهد شد ".
"پس من به شما با تمام قلب من کمک کند.
در وهله اول ، شما را از هر غریبه بودن را در خود دیده می شود شنیده
محله؟ "" نه. "
"من فرض آن است که یک مکان بسیار آرام است.
هر چهره تازه به نظر؟ باعث "" در محله فوری ، بله.
اما ما چند کوچک آبیاری مکان نه چندان دور است.
و کشاورزان در مستاجران را. "
"این هیروگلیف را اختراع کردند ، آشکارا به این معنی است.
اگر آن را کاملا خودسرانه ، ممکن است آن را غیر ممکن است برای ما آن را حل کند.
اگر ، از سوی دیگر ، آن را نظام مند است ، من هیچ تردیدی نداشته باشید که ما باید به
پایین آن.
اما این نمونه خاص به قدری کوتاه است که من می توانم چیزی انجام است ، و حقایق است که شما
آورده اند من هستند آنقدر نامحدود است که ما هیچ پایه ای برای تحقیقات است.
من نشان می دهد که شما به نورفولک ، که شما در حفظ و مواظب مشتاق بازگشت ، و شما
گرفتن کپی دقیق از هر رقص مردان تازه که ممکن است به نظر می رسد.
این یک هزار pities این است که ما باید تولید مثل از کسانی که در انجام شد
گچ بر آستان پنجره. ساخت پرس و جو نیز با احتیاط به هر
غریبه در محله.
هنگامی که شما جمع آوری برخی شواهد تازه ، برای من دوباره.
این بهترین توصیه است که من می توانم به شما ، آقای هیلتون Cubitt.
اگر هر گونه فشار تحولات تازه وجود دارد ، من باید همیشه آماده
اجرا کنید و ببینید شما در منزل شما نورفولک. "
مصاحبه شرلوک هلمز بسیار اندیشمندانه است ، و چندین بار در بعد سمت چپ
چند روز دیدم لغزش خود را از مقاله او را از نوت بوک خود و نگاه طولانی و
صادقانه در چهره های کنجکاو محاط بر آن است.
او بدون اشاره به امر ساخته شده ، با این حال ، تا زمانی که یک بعد از ظهر دو هفته یا بیشتر
بعد.
من که قرار بود زمانی که او مرا به نام پشت. "شما بهتر است در اینجا باقی بماند ، واتسون."
"چرا؟" "از آنجا که من یک سیم از Cubitt هیلتون
امروز صبح.
شما را به یاد داشته باشید هیلتون Cubitt ، مردان رقص؟
او برای رسیدن به لیورپول استریت در یک - بیست.
او در اینجا ممکن است در هر لحظه است.
من از سیم خود را جمع آوری کرده اند که برخی از حوادث جدید از اهمیت وجود دارد. "
ما به صبر کردن نیست ، برای ما نورفولک ارباب آمد مستقیما از ایستگاه به عنوان
به سرعت به عنوان درشکه دو چرخه می تواند او را.
او را به دنبال نگران و افسرده ، با خستگی چشمها و پیشانی به صف.
"این بر روی اعصاب من ، این کسب و کار ، آقای هولمز" ، گفت که او ، به عنوان او غرق ، مانند
مرد خسته ، به صندلی راحتی.
"این را به اندازه کافی بد احساس می کنید که شما توسط غیب ، قوم ناشناخته است ، احاطه شده است که
برخی از نوع طراحی بر شما ، اما در زمانی که در علاوه بر آن ، شما می دانید که آن را
قتل همسر خود را با اینچ ، سپس
آن را می شود به همان اندازه به عنوان گوشت و خون می تواند تحمل کند.
او سایش تحت آن -- تنها با پوشیدن دور قبل از چشم من "است.
"او گفت : چیزی رتبهدهی نشده است؟"
"آقای هولمز ، او نه. و در عین حال وجود داشته اند بار فقرا
دختر تا به خواسته به صحبت می کنند ، و در عین حال کاملا نمی توانست خودش را را به غوطه.
من سعی کردم به او کمک کند ، اما من جرات گفتن ناشیانه من این کار را کرد ، و او را از آن می ترسم.
او در مورد قدیمی خانواده من ، و شهرت ما در شهرستان ، و غرور ما در صحبت
unsullied افتخار ما ، و من همیشه احساس می کرد که منجر به نقطه ، اما به نوعی آن را
خاموش قبل از ما وجود دارد. "
"اما شما متوجه چیزی برای خودتان؟
"معامله خوب است ، آقای هولمز.
من چند تازه رقص مردان تصاویر را برای شما به بررسی ، و چه تر است
مهم است ، من را دیده اند ، هموطنان است. "" چه ، مردی که آنها را ترسیم می کند؟ "
"بله ، من او را در محل کار او را دیدم.
اما من به شما همه چیز را بگوید به منظور. وقتی که من بعد از سفر من به شما ،
اولین چیزی که دیدم صبح روز بعد ، محصول تازه از مردان رقص بود.
آنها در گچ کشیده شده بر درب چوبی سیاه و سفید از ابزار خانه ، که مخفف شده بود
در کنار چمن در نظر کامل از ویندوز جلو است.
من در زمان کپی دقیق ، و در اینجا آن است. "
او گشوده کاغذ و آن را بر میز گذاشته شده است.
اینجا است که یک کپی از هیروگلیف را اختراع کردند : گرافیک
"عالی گفت :" هولمز.
"بسیار عالی! دعا کنید ادامه دهد. "
"وقتی که من کپی گرفته شده بود ، من مالیده از علائم ، اما دو صبح به بعد ، تازه
کتیبه بود ظاهر شد.
من یک نسخه از آن را اینجا هستید : : گرافیک
هولمز در اثر مالش دست خود و با لذت chuckled.
"مادی ما به سرعت در حال انباشته شدن است ، گفت :" او.
"سه روز بعد یک پیام scrawled بر کاغذ باقی مانده بود ، و قرار داده شده تحت
نقش ونگار ریگی دادن بر ساعت آفتابی.
در اینجا آن است. شخصیت هستند ، همانطور که می بینید ، دقیقا
همان یکی از آخرین.
پس از آن من مصمم به در منتظر دروغ ، بنابراین من از هفت تیر من و در من نشسته
مطالعه ، که مشرف به زمین چمن و باغ است.
حدود دو در صبح من کنار پنجره نشسته بود ، همه تاریک که برای نجات
خارج مهتاب ، وقتی که من شنیده ام مراحل پشت من ، و همسر من در او وجود داشت
پانسمان ، لباس شب.
او از من implored به آمدن به رختخواب. رک و پوست کنده به او گفتم که من آرزو ببینید که چه کسی
بود که حقه چنین پوچ بر ما ایفا می کرد.
او پاسخ داد که برخی از آن شوخی بی معنی عملی بود ، و این که من نمی باید
هیچ گونه اطلاع قبلی از آن است.
"اگر واقعا شما annoys ، هیلتون ، ما ممکن است بروید و سفر ، من و شما ، و بنابراین جلوگیری از این
مزاحمت "، لازم است از خانه خود ما توسط یک رانده
عملی بذله گو؟ گفت : 'I.
"چرا ، ما باید تمام شهرستان خندیدن به ما داشته باشد.'
"" خب ، به رختخواب می آیند ، گفت : او و ما می توانیم آن را در صبح روز مورد بحث است. "
ناگهان ، به عنوان او صحبت کرد ، من تو را دیدم چهره سفید خود را به رشد سفیدتر هنوز در مهتاب ، و
دست خود را بر شانه من سفت. چیزی در حال حرکت در سایه بود
خانه ابزار
من تو را دیدم تاریک ، خزنده رقم crawled شده که دور گوشه چمباتمه زده اند و در مقابل
درب.
تصرف تپانچه من ، من عجله از زمانی که همسر من انداخت اسلحه خود من دور و من برگزار شد
با قدرت تشنج. من سعی کردم به او پرتاب کردن ، اما به او چسبیده
من بیشتر به شدت.
در گذشته من روشن است ، اما زمان من درب را باز کرده بود و به خانه رسید
موجودی رفته بود.
او اثری از حضور او را ترک کرده بودند ، با این حال ، به روی درب بود که بسیار
آرایش همان رقص مردان که در حال حاضر دو بار ظاهر شد ، و که من
در آن مقاله کپی.
هیچ نشانه ای دیگر از هموطنان در هر نقطه وجود دارد ، هر چند که من سراسر فرار
زمینه.
و در عین حال چیز شگفت انگیز است که او باید در همه زمان ها وجود دارد ، برای وقتی که من
بررسی درب دوباره در صبح ، او برخی از تصاویر را بیشتر scrawled بود
زیر خط که من قبلا دیده بودم. "
"آیا شما که تازه رسم؟" "بله ، آن را بسیار کوتاه است ، اما من یک کپی ساخته شده
از آن ، و در اینجا آن است. "دوباره او تولید کاغذ.
رقص جدید در این فرم :
گرافیک "به من بگو ، گفت :" هولمز -- و من می تواند با مراجعه کنید
چشمان او که او خیلی هیجان زده بود -- این بود که علاوه بر صرف به اول و یا عدم آن
به نظر می رسد کاملا مجزا؟ "
"این بر روی پانل های مختلف از درب بود." "بسیار عالی!
این به مراتب مهم ترین همه برای هدف ما است.
پر با امید.
در حال حاضر ، آقای هیلتون Cubitt ، لطفا به جالب ترین بیانیه خود را ادامه دهد. "
"من چیزی بیشتر برای گفتن ، آقای هولمز ، جز این که با همسر من است که من عصبانی بود
شب برای داشتن من را عقب نگه زمانی که من ممکن است گرفتار حقه بازی skulking.
او گفت که او می ترسید که من ممکن است به آسیبی نخواهد رسید.
برای یک لحظه ذهن من عبور کرده بود که شاید آنچه او واقعا می ترسید این بود که او
ممکن است به آسیب برسد ، برای من نمی تواند شک که او می دانست که این مرد بود ، و آنچه او
منظور از توسط این سیگنال های عجیب و غریب.
اما در لحن صدای همسر من ، آقای هولمز ، و نگاه در چشم او وجود دارد که
ممنوع شک ، و من مطمئن هستم که آن را در واقع ایمنی خود من بود که در ذهن او.
کل مورد وجود دارد ، و در حال حاضر من می خواهم توصیه شما به عنوان آنچه که من باید برای انجام.
در هماهنگی با خود من است برای قرار دادن نیم دوجین از بیابان من مزرعه در بوته زار ، و هنگامی که
این همکار می آید دوباره به او چنین مخفی است که او به ما در صلح و آرامش برای مرخصی به من بدهید
آینده است. "
هولمز گفت : "من ترس از آن است که بیش از حد در عمق مورد برای راه حل های ساده از جمله ،".
"چه مدت می توانید در لندن باقی بماند؟" "من باید برود به روز.
من همسر من به تنهایی تمام شب برای هر چیزی را ترک کند.
او بسیار عصبی و التماس من باز می گردد. "
"من با جرات گفتن شما درست می گویید.
اما اگر شما می تواند متوقف کرده اند ، من ممکن است قادر به بازگشت با شما
در یک یا دو روز.
در عین حال شما من این مقالات را ترک کند ، و من فکر می کنم آن است که به احتمال بسیار زیاد که من
قادر خواهد بود به شما بازدید در مدت کوتاهی پرداخت و به پرتاب برخی از نور بر پرونده شما است. "
شرلوک هلمز ، حفظ آرامش خود را شیوه ای حرفه ای تا بازدید کننده ما
سمت چپ ما ، اگر چه آسان بود برای من ، که تا به خوبی او را می دانستند ، که او بود
عمیقا هیجان زده است.
لحظه ای که پشت Cubitt هیلتون گسترده ای را از طریق درب ناپدید شده بود رفیق من
با عجله به جدول ، تمام تکه های کاغذ شامل رقص مردان در مقابل گذاشته
او ، و خود را به محاسبات پیچیده و استادانه درست شده انداخت.
به مدت دو ساعت من او را تماشا را که او ورق پس از ورق کاغذ را با چهره های تحت پوشش و
نامه ها ، تا به طور کامل در وظیفه خود را جذب می شود که او آشکارا فراموش کرده بودم من
حضور.
گاهی اوقات او بود از ساختن پیشرفت و whistled و در محل کار خود خواند و گاهی او
متعجب و متحیر شد و به نشستن برای جادوها طولانی با furrowed ابرو و چشم خالی است.
وی در پایان از صندلی خود را با فریاد از رضایت بر خاست ، و راه می رفت بالا و پایین
اتاق مالش دست خود را با یکدیگر است. سپس او یک تلگرام طولانی بر یک کابل نوشت
تشکیل می دهد.
"اگر پاسخ من به این است که من امیدوارم که ، شما یک مورد بسیار زیبا برای اضافه کردن به خود
جمع آوری ، اما واتسون ، گفت : "او.
"من انتظار دارم که ما قادر خواهد بود برای رفتن به پایین نورفولک فردا ، و به گرفتن دوست ما
برخی از اخبار بسیار قطعی به عنوان راز دلخوری خود. "
اقرار میکنم که من با کنجکاوی پر شده بود ، اما من آگاه بود که هلمز دوست را به
افشاگریهای او در زمان خود او و در راه خود ، بنابراین من منتظر تا زمانی که باید کت و شلوار
او به من را به اعتماد به نفس خود را.
اما تاخیر در آن تلگراف پاسخ دادن به ، و دو روز از بی صبری وجود دارد
به دنبال آن ، که در طی آن هولمز آغشته گوش خود را در هر حلقه از زنگ.
در شب دوم آمدند ، نامه ای از Cubitt هیلتون وجود دارد.
همه با او آرام بود ، صرفه جویی که کتیبه طولانی که آن روز صبح ظاهر شده بود بر
پایه ساعت آفتابی.
او یک کپی از آن ، که در اینجا تکثیر inclosed :
گرافیک
هولمز خم بیش از این حاشیه زینتی چیز عجیب و غریب برای چند دقیقه ، و سپس به طور ناگهانی به شکلی ناگهانی ظهور
پاهای خود را با تعجب از تعجب و بی میلی.
صورت او دارای چشمان فرو رفته با اضطراب است.
"ما اجازه دهید این امر به اندازه کافی دور ، گفت :" او.
"قطار به شمال Walsham به شب وجود دارد؟"
من تبدیل شده تا جدول زمانی است.
آخرین رفته بود. "پس ما باید صبحانه در اوایل و گرفتن
در اول صبح ، گفت : "هولمز. "حضور ما ضروری و مورد نیاز است.
آه! در اینجا این است تلگراف انتظار ما است.
یک لحظه ، خانم هادسون ، ممکن است پاسخ.
نه ، که کاملا به عنوان من انتظار می رود.
این پیام می سازد آن را حتی بیشتر ضروری است که ما باید یک ساعت در اجازه دادن به از دست دادن نیست
هیلتون Cubitt بدانید که چگونه مسائل ایستاده ، برای آن است که یک مفرد و خطرناک در وب
که عنوانی مثل اقا نورفولک ساده ما گرفتار شده است. "
بنابراین ، در واقع ، آن را اثبات کرد و من را به این نتیجه تاریک داستان بود که به نظر می رسید می آیند
به من تنها کودکانه و عجیب و غریب را هم تجربه می کنم یک بار دیگر ترس و وحشت
که با آن پر شده بود.
که من تا به حال پایان دادن به برخی از روشن تر برای برقراری ارتباط به خوانندگان من هستند اما این
تواریخ از واقع ، و من باید به بحران تاریک عجیب زنجیره ای از خود را دنبال
حوادث که برای برخی از روزها سواری
تورپ مانور کلمه خانوار از طریق طول و وسعت انگلستان.
ما به سختی در شمال Walsham alighted بود ، و اشاره به نام مقصد ما ،
وقتی که ایستگاه کارشناسی ارشد عجولانه نسبت به ما.
"من فرض کنید که شما کارآگاهان از لندن؟" گفت که او.
نگاهی از دلخوری گذشت بیش از چهره هولمز.
"چه چیزی شما فکر می کنید چنین چیزی؟"
"از آنجا که بازرس مارتین از نوریچ به تازگی از طریق به تصویب رسید.
اما شاید شما جراحان. او مرده نیست -- و یا به توسط حساب های گذشته نبود.
شما ممکن است در زمان او را نجات هنوز -- هر چند آن را برای چوبه دار می شود ".
ابرو هولمز با اضطراب و تاریک بود.
می گوید : "ما می رویم به سواری تورپ مانور بود." وی افزود : او ، "اما ما هیچ چیزی از آنچه را که شنیده ام
منتقل شود. "" کسب و کار اتمام حجت وحشتناک ، گفت :
ایستگاه.
"آنها به ضرب گلوله ، هر دو آقای هیلتون Cubitt و همسرش.
او به ضرب گلوله کشته و سپس خودش را -- پس بر بندگان می گویند.
او مرده و زندگی خود را از ناامید بودند.
عزیزم ، عزیزم ، یکی از قدیمی ترین خانواده ها در شهرستان نورفولک ، و یکی از مهمترین و
افتخار شده است. "
بدون یک کلمه هولمز عجولانه به یک کالسکه ، و در طول هفت مایل بلند '
رانندگی او دهان خود را باز کرد. به ندرت به من او را دیده کاملا
محزون.
او در طول تمام سفر ما از شهر ناآرام شده بود ، و من که او تا به حال مشاهده کرده بودند نمودند
تبدیل بیش از مقالات صبح با توجه اضطراب ، اما در حال حاضر این تحقق ناگهانی
از بدترین او ترس او را در سودا خالی ترک کردند.
او در صندلی خود تکیه داد ، از دست رفته در حدس و گمان تیره است.
با این حال بسیار در اطراف به ما علاقه وجود دارد ، برای ما از طریق عبور مفرد
روستاها به عنوان هر یک در انگلستان ، که در آن کلبه های پراکنده چند نماینده
جمعیت به روز ، در حالی که در هر دست
کلیساهای عظیم مربع towered از چشم انداز سبز مسطح bristled و گفت :
شکوه و شکوفایی از قدیمی شرق Anglia.
در آخرین لبه بنفش اقیانوس آلمان ظاهر شده بر لبه سبز نورفولک
ساحل ، و راننده با اشاره با شلاق خود به دو آجر و چوب gables که
پیش بینی شده از بیشه درختان.
"این سواری تورپ مانور ، گفت :" او.
فراموش نکنیم که ضرورت به درب جلو porticoed ، من در مقابل آن مشاهده شده ، در کنار
زمین چمن تنیس ، ابزار خانه سیاه و ساعت آفتابی pedestalled که با ما بود از جمله
عجیب و غریب انجمن.
مرد شیک ، کمی با شیوه ای سریع ، هشدار و سبیل waxed ، بود
از تبار سبد خرید سگ بالا.
او خود را به عنوان بازرس مارتین ، از پاسبانان نورفولک معرفی شده ، و او
قابل ملاحظه ای شگفت زده شده بودم وقتی که او شنیده نام همدم من است.
"چرا آقای هولمز ، جرم تنها در سه متعهد امروز صبح.
چگونه می تواند شما را از آن در لندن را بشنود و به نقطه مورد نظر به محض این که من؟ "
"من آن را پیش بینی است.
من در این امید جلوگیری از این بیماری شد. "" و سپس شما باید شواهد مهم داشته باشند ،
که ما را نادیده می گیرند ، برای آنها به بسیاری از زوج متحد گفته بودند. "
هولمز گفت : "من تنها شواهدی از مردان رقص ،".
"من موضوع را به شما توضیح داده بعد.
در همین حال ، از آن برای جلوگیری از این فاجعه خیلی دیر شده است ، من بسیار مضطرب هستم که من
باید دانش را که من ، تا مطمئن شویم که عدالت انجام شود ، دارای استفاده کنید.
آیا شما شریک من در تحقیقات خود ، و یا به شما ترجیح می دهم که من
باید مستقل عمل؟ "
"من باید افتخار به احساس می کنید که ما در عمل با هم ، آقای هولمز گفت :"
بازرس ، صادقانه.
"در آن صورت من خوشحال باید شواهد را بشنوند و به بررسی ساختمان و محوطه
بدون یک لحظه تاخیر غیر ضروری است. "
بازرس مارتین اجازه می دهد تا حس خوب دوست من برای انجام کارهای خود را داشتند
مد ، و خود را با دقت با اشاره به نتایج رضایت.
جراح محلی ، قدیمی ، مرد با موهای سفید ، به حال فقط از خانم هیلتون می آیند
اتاق Cubitt ، و او گزارش داد که جراحات او را جدی ، اما نه لزوما
کشنده است.
گلوله از طریق جلوی مغز او منتقل شده بود ، و آن را احتمالا خواهد بود برخی از
زمان قبل از او می تواند آگاهی را بازیابند.
در پاسخ به سوال که آیا او به ضرب گلوله کشته شده بود یا به ضرب گلوله خودش ، او را
سرمایه گذاری به ابراز هر نظر تصمیم گرفته. قطعا گلوله مرخص شده بود.
بسیار نزدیک چهارم.
تنها یک تپانچه موجود در اتاق ، دو بشکه که شده بود ، وجود دارد
خالی می شود. آقای هیلتون Cubitt را از طریق به ضرب گلوله کشته شده بود
قلب است.
این به همان اندازه قابل تصور بود که او را به ضرب گلوله کشتند و سپس خود را ، یا این که او تا به حال شده است
جنایی ، برای هفت تیر بر میدوی کف بین آنها دراز است.
"او منتقل شده است؟ پرسید :" هولمز.
"ما هیچ چیزی به جز بانوی نقل مکان کرد. ما می توانیم دروغ او را مجروح بر این کار خود را زیر نوشته ذکر کنند
کف. "" چه مدت در اینجا بوده ، دکتر؟ "
"از آنجا که چهار ساعت است."
"هر کس دیگری؟" "بله ، پاسبان."
"و شما لمس کرده اند؟" "هیچ چیز نیست."
"شما باید با صلاحدید بزرگ عمل کرده است.
که برای شما فرستاده می شود؟ "" خدمتگزار ، ساندرز. "
"آن او که زنگ را داد؟" او و خانم کینگ ، آشپز. "
آنها کجا هستند؟ "
"در آشپزخانه ، من باور دارم" : "پس من فکر می کنم ما بهتر بشنود به حال خود
داستان در یک بار. "
سالن قدیمی ، بلوط paneled و بالای پنجره ، تبدیل به یک دادگاه شده بود
بررسی است.
هولمز نشست بزرگ ، صندلی های قدیمی از مد افتاده ، چشم بی شفقت او gleaming از او
دارای چشمان فرو رفته چهره است.
من می توانم آنها را بخوانند هدف زندگی خود را وقف این تلاش تا
مشتری آنها شکست خورده بود او را به صرفه جویی باید در آخر باشد avenged.
مارتین تریم بازرس ، قدیمی ، خاکستری دکتر سر کشور ، خودم ، و بی عاطفه
پلیس روستا ساخته شده تا بقیه که شرکت عجیب و غریب است.
این دو زن به وضوح کافی به داستان خود را گفت.
آنها از خواب شان تحریک شده توسط صدای انفجار ، که شده بود ، به حال
به دنبال یک دقیقه بعد توسط یک.
آنها در اتاق مجاور خوابیده ، و خانم کینگ به ساندرز عجله کرده بود.
با هم آنها از پله ها فرود بود. درب مطالعه ، باز ، و یک
سوختن شمع بر اساس جدول شد.
کارشناسی ارشد خود را بر چهره او را در مرکز اتاق دراز.
او کاملا مرده بود. نزدیک پنجره همسرش بود خیزان ، او را
سر تکیه بر علیه دیوار.
او به طرز وحشیانه ای مجروح شد و به طرف صورت خود را با خون قرمز بود.
او تنفس به شدت ، اما ناتوان از گفتن هر چیزی بود.
عبور ، و همچنین به عنوان اتاق پر از دود و بوی پودر بود.
پنجره قطعا بسته شد و پس از داخل بستند.
هر دو زن بودند ، بر این نکته مثبت است.
آنها در یک بار برای پزشک و برای پاسبان فرستاده شده است.
سپس ، با کمک به از داماد و پسر پایدار ، آنها مجروح خود را منتقل به حال
معشوقه به اتاق خود.
هم او و هم شوهرش تخت اشغال کرده بود.
او در لباس او ملبس بود -- او در پانسمان ، لباس شب ، بیش از لباس شخصی خود را در شب.
هیچ چیز در مطالعه شده بود نقل مکان کرد.
بنابراین تا آنجا که می دانستند ، شده بود ، هر نزاع بین زن و شوهر وجود دارد.
آنها همیشه بر آنها به حال نگاه به عنوان یک زن و شوهر بسیار متحده است.
اینها نکات اصلی از شواهد بر بندگان بود.
در پاسخ به بازرس مارتین ، آنها پاک بودند که هر دری را بر محکم بود
در داخل ، و هیچ کس نمی تواند از خانه فرار کرد.
در پاسخ به هولمز ، آنها هر دو از یاد برد که آنها آگاهانه از بوی
پودر از لحظه ای که آنها از اتاق های خود را بر طبقه بالا دوید.
"که در واقع ستایش من به دقت به توجه شما ، گفت :" هولمز به حرفه ای خود را
همکار.
و در حال حاضر من فکر می کنم که ما در موقعیتی هستیم برای انجام یک معاینه کامل از
اتاق. "
این مطالعه ثابت کرد به یک اتاقک کوچک ، که از سه طرف با استفاده از کتاب به انتظارنشسته بودند ، و با
نوشتن جدول رو پنجره معمولی ، که بر باغ نگاه.
توجه ما به عنوانی مثل اقا مایه تاسف است ، که بزرگ قاب است ، به بدن داده شد
وضع کشیده در سراسر اتاق. لباس بی نظم او نشان داد که او تا به حال
شده است عجله از خواب برخیزد.
گلوله او را از کار اخراج شدند از جلو بود ، و در بدن او باقی مانده بود ، پس از
نفوذ به درون قلب است. مطمئنا مرگ او شده بود آنی
و بدون درد است.
وجود ندارد پودر مارک یا پس از پانسمان ، لباس شب خود و یا روی دست او است.
با توجه به جراح کشور ، بانوی لکه بر چهره اش بود ، اما هیچ کدام بر او
دست.
"غیبت از دومی به معنی هیچ چیز ، هر چند حضور آن ممکن است همه چیز به معنای ،"
گفت هولمز.
"مگر در مواردی که پودر از یک کارتریج بد اتصالات به عقب مانده ناگهانی اتفاق می افتد ، یکی
ممکن است بسیاری از عکس های بدون ترک نشانه آتش است. من پیشنهاد که جسد آقای Cubitt ممکن است
در حال حاضر حذف شده باشد.
گمان می کنم ، پزشک ، شما باید گلوله که زخمی بانوی بهبود نیافته است؟ "
"یک عملیات جدی است لازم باشد قبل از آن می تواند انجام شود.
اما هنوز هم وجود دارد چهار کارتریج در هفت تیر.
دو از کار اخراج شدند و دو زخم های وارده ، به طوری که هر یک از گلوله را می توان
به حساب. "
بنابراین به نظر می رسد ، گفت : "هولمز. "شاید شما همچنین می توانید حساب کاربری برای
گلوله است که ، پس معلوم است لبه پنجره را زده؟ "
او به طور ناگهانی تبدیل شده بود ، و ، انگشت بلند و نازک او بود با اشاره به یک سوراخ که تا به حال
حق را از طریق پایین پنجره ارسی ، حفر حدود یک اینچ بالاتر از
پایین.
"جورج!" گریه بازرس. "چگونه این کار را انجام دادیم را می بینید؟"
"از آنجا که من برای آن نگاه کرد." "شگفت انگیز!" گفت : دکتر کشور است.
"شما قطعا راست ، آقا.
سپس یک شات سوم از کار اخراج شدند ، و بنابراین سوم شخص باید شده اند
وجود داشته باشد. اما چه کسی می تواند که شده اند ، و چگونه می تواند
او دور کردم؟ "
مشکل نیز همین است که ما در حال حاضر را حل کند ، گفت : "شرلوک هلمز.
"شما را به یاد داشته باشید ، بازرس مارتین ، زمانی که خدمتکاران گفتند که در ترک اتاق خود را
آنها در یک بار آگاهانه از بوی پودر بودند ، اظهار داشت که نقطه
یکی از بسیار مهم است؟ "
"بله ، آقا ، اما من اعتراف من کاملا به شما به دنبال."
"این است که در زمان شلیک پیشنهاد ، پنجره و همچنین درب
اتاق باز شده بود.
در غیر این صورت دود از پودر می توانست نشده است تا به سرعت از طریق دمیده
خانه. پیش نویس در اتاق های لازم برای
که.
درب و پنجره هر دو تنها برای زمان بسیار کوتاهی باز ، با این حال. "
"چگونه است که شما ثابت می کند؟" "از آنجا که شمع guttered نیست."
"پایتخت!" گریه بازرس.
"پایتخت!
"احساس حاصل کنید که پنجره باز در زمان فاجعه شده بود ، من تصور
که ممکن است یک شخص سوم در امر ، که خارج از این ایستاد
باز کردن و از کار اخراج شده از طریق آن.
هر شات به کارگردانی در این شخص ممکن است ارسی رسید.
نگاه کردم ، و مطمئن شوید به اندازه کافی وجود دارد ، علامت گلوله! "
اما چگونه آمد پنجره را بسته و محکم است؟ "
غریزه اولین زنی خواهد بود که پنجره را بسته و ببندید.
اما ، halloa!
این چیست؟ "دست بانوی کیسه که ایستاد بر
مطالعه جدول -- کیف دستی کوچک تر و تمیز از پوست تمساح و نقره.
هولمز آن را باز و تبدیل محتویات.
بیست یادداشت پنجاه و پوند از بانک انگلستان وجود دارد ، با هم برگزار شد هند
لاستیک باند -- هیچ چیز دیگری.
"باید حفظ شود ، این باعث خواهد شد که در دادگاه شکل ، گفت :" هولمز ، به عنوان را به دست
کیسه با محتویات آن به بازرس است.
"اکنون لازم است که ما باید سعی کنید برخی از نور را بر این گلوله سوم پرتاب ،
است که به وضوح ، از انشعاب از چوب ، از داخل اتاق از کار اخراج شده است.
من باید برای دیدن خانم کینگ ، آشپزی و دوباره.
شما گفته اید ، خانم کینگ ، که شما توسط یک انفجار با صدای بلند بیدار شدند.
هنگامی که شما گفت که شما معنی است که آن را به شما به نظر می رسید به بلندتر از دوم
یکی؟ "" خب ، آقا ، آن را به من از خواب من wakened ، بنابراین
آن سخت است برای قضاوت است.
اما این کار را کرد با صدای بسیار بلند به نظر می رسد. "" شما فکر نمی کنم که ممکن است شده اند
دو گلوله تقریبا در همان لحظه از کار اخراج شده است؟ "
"من مطمئن هستم و من نمی توانستم در آن می گویند ، آقا."
"من باور دارم که این بدون شک تا. من نه فکر می کنم ، بازرس مارتین ، که ما
در حال حاضر به همه خسته که این اتاق می تواند به ما می آموزند.
اگر شما با مهربانی قدم دور با من ، ما باید چه شواهد تازه باغ
برای عرضه دارد. "
گل تخت تمدید تا پنجره مورد مطالعه ، و همه ما را به شکست
علامت تعجب به عنوان ما آن را نزدیک.
گل زیر پا گذاشته بودند ، و بیش از همه با خاک نرم حک شده بود
footmarks. بزرگ و مردانه پا بودند ، با
peculiarly بلند ، تیز انگشتان پا.
هولمز در میان چمن شکار و برگ مانند سگ مخصوص یافتن شکار و مجروحین پس از زخمی
پرنده.
سپس ، با فریاد از رضایت ، او خم به جلو برداشت و یک بی پروایی نشان دادن کمی
سیلندر.
"من فکر می کردم چنین است ،" گفت که او ، "هفت تیر تا به حال ejector ، و در اینجا این است سوم
کارتریج. من واقعا فکر می کنم ، بازرس مارتین ، که ما
صورت تقریبا کامل است. "
چهره بازرس کشور شگفتی شدید خود را در سریع نشان داده بود و
پیشرفت استادانه از تحقیقات هولمز.
در ابتدا او را به برخی از گرایش نشان داده بود به موقعیت خود ادعا ، اما در حال حاضر او
غلبه بر با تحسین ، و آماده تا بدون سوال هر کجا که هولمز به دنبال
منجر شده است.
چه کسی را به شما مشکوک؟ "او پرسید. "من به آن بعد بروید.
چند نقطه در این مشکل وجود دارد که من قادر نبوده اند به آن توضیح دهید
شما هنوز.
حالا که من آن را کردم تا کنون ، من تا به حال بر روی خطوط خود من ادامه و پس از آن روشن
توجه به کل به یک بار و برای همه است. "" همانطور که می خواهید ، آقای هولمز ، تا زمانی که
ما مرد ما. "
"من هیچ تمایلی را به رمز و راز ، اما در حال حاضر اقدام به آن غیر ممکن است
ورود به توضیحات طولانی و پیچیده. موضوعات این امر همه در من
دست.
حتی اگر این خانم باید آگاهی را بهبود می یابند هرگز ، ما هنوز هم می تواند بازسازی
حوادث شب گذشته و بیمه است که عدالت انجام شود.
اول از همه ، من مایل به دانستن این که آیا هر کاروانسرا وجود دارد در این محله معروف به
Elrige است؟ "بندگان متقابل را مورد پرسش شدند ، اما
هیچ یک از آنها از چنین جایی شنیده بود.
پسر پایدار نور به مقدار ماده ی به خاطر سپردن انداخت که یک کشاورز از آن
نام زندگی برخی مایل خاموش ، در جهت شرق Ruston.
"آیا این یک مزرعه تنهایی می کنی؟"
"خیلی تنهایی ، آقا." "شاید آنها شنیده نشده است
که در اینجا در طول شب اتفاق افتاده است؟ "" شاید ، نه آقا. "
هولمز برای کمی فکر و سپس یک لبخند کنجکاو بازی بیش از چهره اش.
"زین اسب ، LAD من ، گفت :" او. "من باید بخواهند به شما توجه داشته باشید را به
مزرعه Elrige. "
او از جیب خود در زمان برگه های مختلف از مردان رقص صورت گرفت.
با این جبهه در از او ، او را برای برخی از زمان در مطالعه جدول کار می کرد.
در نهایت یک یادداشت را به دست به پسر بچه ، با جهات آن را به دست قرار دهید
شخص را به آنها قرار گرفت ، و به خصوص به هیچ سوالات از هر پاسخ
مرتب کردن بر اساس که ممکن است به او قرار داده است.
من تو را دیدم در خارج از توجه داشته باشید ، خطاب در عقب افتاده ، شخصیت های نامنظم ، بسیار
بر خلاف دست معمول دقیق هولمز. این سپرده به آقای آبه Slaney شد ،
Elriges مزرعه ، شرق Ruston ، نورفولک.
"من فکر می کنم ، بازرس ،" هولمز گفت : "که شما را به خوبی انجام دهید تا برای تلگراف
به عنوان اسکورت ، اگر محاسبات من به اثبات می شود درست ، شما ممکن است به خصوص
زندانی خطرناک برای انتقال به زندان شهرستان.
پسری که طول می کشد این یادداشت می تواند رو به جلو بدون شک تلگراف خود را.
اگر قطار بعد از ظهر به شهر ، اما واتسون وجود دارد ، من فکر می کنم ما به خوبی باید انجام دهید را به
آن ، به عنوان من تجزیه و تحلیل شیمیایی برخی از منافع را به پایان برساند ، و این بررسی
تساوی به سرعت به نزدیک است. "
هنگامی که جوانان با توجه داشته باشید اعزام شده بود ، شرلوک هولمز را دستورالعمل خود را
به خدمتکاران هستند.
اگر هر بازدید کننده تماس بگیرید به درخواست خانم هیلتون Cubitt ، هیچ اطلاعات باید
به شرایط او داده می شود ، اما او توان در یک بار به طراحی اتاق نشان داده شده است.
او این نقاط را بر آنها را با حرارت حداکثر تحت تاثیر قرار داد.
در نهایت او را به راه به طراحی اتاق منجر ، با این گفته که کسب و کار
در حال حاضر از دست ما و این که ما باید در حالی که دور هم به عنوان بهترین ، ما ممکن است تا
ما می توانیم آنچه در فروشگاه برای ما بود.
پزشک به بیماران خود را ترک کرده بود ، و تنها بازرس و خودم باقی ماند.
"من فکر می کنم که من می توانم به شما کمک کند یک ساعت جالب و سودآور عبور
روش ، گفت : "هولمز ، طراحی صندلی خود را به میز ، و گسترش را در مقابل
او مقالات مختلف که بر اساس آن antics از مردان رقص ثبت شد.
"همانطور که به شما ، دوست واتسون ، من به شما بدهکار هر کفاره برای داشتن اجازه طبیعی شما
کنجکاوی باقی بماند تا زمانی ناراضی.
به شما ، بازرس کل ، این حادثه ممکن است به عنوان یک مطالعه قابل توجه حرفه ای تجدید نظر.
من باید به شما بگویم اول از همه ، شرایط جالب با متصل
مشاوره قبلی که آقای هیلتون Cubitt با من در بیکر به حال
خیابان. "
او سپس مدت کوتاهی recapitulated حقایق که قبلا ثبت شده است.
"من در اینجا در مقابل از من این مفرد تولیدات ، که در آن ممکن است لبخند ، تا به حال
آنها ثابت خود را به پیشگامان از وحشتناک فاجعه.
من نسبتا آشنا با تمام اشکال از نوشته های مخفی ، و من خودم هستم نویسنده
رساله درباره یک موضوع بی ارزش بر موضوع ، که در آن تجزیه و تحلیل از صد و شصت
رمزهای جداگانه ، اما اقرار میکنم که این برای من کاملا جدید است.
هدف از کسانی که سیستم را اختراع کرده است ظاهرا به پنهان کردن این است که این
شخصیت های انتقال پیام ، و این ایده که آنها تصادفی صرف
اسکچ ها از کودکان.
"پس از پس از به رسمیت شناخته شده ، با این حال ، که این نمادها را برای حروف ایستادند ، و داشتن
اعمال مقررات که راهنمای ما در تمام اشکال از نوشته های مخفی ، راه حل بود
به اندازه کافی آسان است.
اولین پیام را مشاهده کنید برای من به قدری کوتاه بود که آن را غیر ممکن بود برای من برای انجام
بیش از می گویند ، با برخی از اعتماد به نفس ، که *** نماد مخفف E.
همانطور که شما آگاه هستند ، E شایع ترین حرف در الفبای انگلیسی است ، و آن را
از لحاظ به تا حد مشخص شده است که حتی در یک جمله کوتاه ، انتظار می رود
برای پیدا کردن آن اغلب.
از پانزده نمادها در اولین پیام ، چهار همان بود ، پس از آن بود
معقول و منطقی به این مجموعه به عنوان E.
درست است که در برخی موارد ، این رقم به تحمل یک پرچم ، و در برخی موارد ، نه
اما محتمل است ، از راه که در آن پرچم های توزیع شده بود ، که آنها
مورد استفاده برای شکستن حکم اعدام را به واژه ها است.
من این را به عنوان یک فرضیه پذیرفته شده است ، و اشاره کرد که E توسط *** نمایش داده شد.
اما در حال حاضر مشکل واقعی از پرس و جو آمد.
منظور از حروف انگلیسی پس از E است به هیچ وجه به خوبی مشخص شده است ، و هر
غلبه که ممکن است در به طور متوسط از یک ورقه های چاپی نشان داده شده است ممکن است معکوس
در یک جمله کوتاه تک.
صحبت تقریبا ، T ، A ، O ، I ، N ، S ، H ، R ، D ، L و نظم عددی است که در آن
نامه رخ می دهد ، اما T ، A ، O ، و من بسیار نزدیک به پهلو به پهلو از یکدیگر ، و این امر می
کار بی پایان سعی کنید هر ترکیب تا زمانی معنا در وارد شد.
به همین دلیل من برای مواد تازه صبر کردم.
در مصاحبه دوم من با آقای هیلتون Cubitt او قادر بود به من دو نفر دیگر را
جملات کوتاه و یک پیام ، که ظاهر شد -- از آنجایی که هیچ پرچم وجود دارد -- را به عنوان یک
کلمه تک.
در اینجا این نمادها. در حال حاضر ، در کلمه من در حال حاضر کردم
E دو دوم و چهارم و در یک کلام از پنج حرف است.
این ممکن است 'شدید ،' یا 'اهرم ،' یا 'هرگز.
تواند وجود داشته باشد شکی نیست این است که دومی به عنوان یک پاسخ به درخواست تجدید نظر به مراتب بیشتر
محتمل است ، و در مورد شرایط و با اشاره به آن پاسخ نوشته شده توسط بانوی.
قبول آن به عنوان درست ، ما در حال حاضر قادر به گفتن است که این نمادها را ایستاده به ترتیب برای
N ، V ، و ر.
"حتی در حال حاضر من در سختی قابل توجهی بود ، اما فکر خوشحال من در اختیار قرار داده است
چند نامه دیگر.
آن به من رخ داده است که اگر این درخواست ها در آمد ، که من از کسی که تا به حال انتظار می رود ،
صمیمی با بانوی در اوایل زندگی خود ، ترکیبی که شامل دو E.
با سه نامه بین به خوبی ممکن است برای نام ایستاده السی. '
در معاینه متوجه شدم که چنین ترکیبی شکل ختم
پیام که سه بار تکرار شده است.
مطمئنا برخی از درخواست تجدید نظر به "السی. در این راه من ، L ، S ، و I. کردم
اما آنچه درخواست تجدید نظر می تواند از آن باشد؟ تنها چهار حرف در کلمه وجود دارد
که قبل از 'السی ، و آن را در E. پایان رسید
مطمئنا این کلمه باید "بیا. من سعی کردم تمام چهار پایان نامه دیگر در E ،
اما می تواند هیچ یک به تناسب مورد پیدا کنید.
بنابراین در حال حاضر من در اختیار داشتن C ، O ، M بود ، و من در یک موقعیت برای حمله به اول
پیام یک بار دیگر ، تقسیم آن را به واژه ها و قرار دادن نقطه برای هر نماد که
هنوز ناشناخته است.
که اینگونه درمان شده ، آن را در این مد کار می کرد.. M قبل از اینکه.. E SL.NE.
"در حال حاضر حرف اول فقط می تواند یک ، که مفید ترین کشف شده است ، از آن رخ می دهد
کمتر از سه بار در این جمله کوتاه ، و H نیز آشکار در
کلمه دوم.
در حال حاضر آن را می شود : اینجا هستم AE SLANE.
یا پر کردن جای خالی آشکار است به نام :
اینجا هستم آبه SLANEY.
من تا به حال نامه های بسیاری در حال حاضر که من می تواند ادامه با اعتماد به نفس قابل توجهی به
پیام دوم ، که در این مد کار می کرد :
A. ELRI.
ES.
در اینجا من تنها می تواند حس با قرار دادن T و G برای نامه های گم شده را ، و
با فرض اینکه این نام بود که برخی از خانه و یا کاروانسرا که در آن نویسنده بود
اقامت. "
بازرس مارتین و من گوش با نهایت علاقه به کامل و واضح بود
حساب دوست من چگونه نتایج را تولید کرد که به طوری کامل منجر شده است
فرمان بیش از مشکلات ما.
"چه کار سپس ، آقا؟" بازرس خواست.
"من تا به حال هر علتی که این Slaney آبه یک آمریکایی بود ، از آبه است
انقباض آمریکایی ، و از آنجایی که یک نامه ای از آمریکا شروع نقطه شده بود
همه زحمت.
من تا به حال نیز هر علت فکر می کنم که برخی از راز کیفری در ماده وجود داشته است.
اشارات بانوی به گذشته او ، و امتناع خود را به شوهرش را به او
اعتماد به نفس ، هر دو اشاره در این مسیر است.
به همین دلیل من دوست من ، ویلسون Hargreave کابلی ، از اداره پلیس نیویورک ،
است که بیش از یک بار استفاده ساخته شده از دانش من از جرم و جنایت لندن است.
من او را پرسید که آیا نام آبه Slaney به او شناخته شده بود.
در اینجا پاسخ او : «خطرناک ترین کلاه بردار در شیکاگو است.
در شب که بر اساس آن ، من تا به حال جواب او ، هیلتون Cubitt آخرین ارسال
پیام از Slaney. کار کردن با حروف شناخته شده ، آن را در زمان
فرم :
السی. RE.ARE به دیدار با GO تو.
علاوه بر این از P و D یک پیام که به من نشان داد که حقه بازی
ادامه از ترغیب به تهدید ، و دانش من از کلاهبرداران از شیکاگو
آماده به من برای پیدا کردن که او بسیار سریع ممکن است کلمات خود را به عمل است.
من در یک بار با دوست و همکارم ، دکتر واتسون به نورفولک آمد ، اما ، ناراضی ،
تنها در زمان برای پیدا کردن است که بدترین در حال حاضر رخ داده بود. "
"این یک امتیاز با شما در دست زدن به یک مورد همراه ، گفت :"
بازرس ، به گرمی. "شما به من ، بهانه ای با این حال ، اگر من صحبت می کنند
رک و پوست کنده به شما.
شما تنها پاسخگو به خودتان ، اما من برای پاسخ به مافوق من است.
اگر این Slaney آبه ، زندگی در است Elrige ، در واقع قاتل ، و اگر او ساخته شده است خود را
فرار در حالی که من نشسته اینجا ، من حتما باید به مشکل جدی است. "
"شما باید ناراحت نمی شود.
او نه سعی خواهد کرد به فرار کنند. "" چگونه می دانید؟ "
"به پرواز خواهد بود اعترافات در گزارش این اعدام نشانی از است." "و سپس به ما اجازه دستگیری او را."
"من انتظار دارم او اینجا هر لحظه است."
"اما چرا باید او آمده است." "از آنجا که من نوشته اند و از او خواسته است."
اما این باور نکردنی است ، آقای هولمز! چرا باید از او می آیند چرا که از شما خواسته
او را؟
چنین درخواست و نه سوء ظن از خواب بیدار شدن او و باعث شود او را به پرواز نیست؟ "
شرلوک هلمز "، گفت :" من فکر می کنم من چگونه به فریم نامه شناخته شده اند.
"در واقع ، اگر من بسیار اشتباه ، در اینجا نجیب زاده خود را تا
رانندگی کنید. "یک مرد بود striding راهی است که منجر به
درب.
او همکار قد بلند ، خوش تیپ ، سبزه رو ، پوشیده در یک دست کت و شلوار فلانل خاکستری ، با بود
کلاه پاناما ، ریش bristling سیاه و سفید ، بینی بزرگ ، پرخاشگری ، قلاب ، و
شکوفایی نیشکر او راه می رفت.
او مسیر را swaggered که اگر به عنوان اگر محل متعلق به او ، و شنیدیم او را
ترق و تروق کردن با صدای بلند ، اعتماد به نفس در زنگ است.
"من فکر می کنم ، آقایان ، گفت :" هولمز ، بی سر و صدا ، که ما بهترین را به حال موضع ما
در پشت درب. هر احتیاط لازم است که خرید و فروش
با چنین یک شخص.
دستبند خود ، نیاز به بازرس. شما می توانید با صحبت کردن به من را ترک کند. "
ما در سکوت یک دقیقه منتظر -- یکی از آن دقیقه که هرگز نمی تواند فراموش.
سپس درب را باز و مرد پا شوید.
در یک لحظه هولمز کف تپانچه به سر او ، و مارتین تضعیف دستبند
بیش از مچ دست خود را.
همه انجام شد آنقدر سریع و ماهرانه است که هموطنان درمانده بود قبل از او می دانست که
او مورد حمله قرار گرفت. او از یک تا دیگر از ما با glared
یک جفت از دنباله دار چشم های سیاه و سفید است.
سپس او را به یک خنده تلخ پشت سر هم. "خوب ، آقایان ، شما باید قطره بر من
این زمان. به نظر می رسد که در مقابل چیزی زدم
سخت است.
اما من در اینجا در پاسخ به نامه ای از خانم هیلتون Cubitt آمد.
آیا به من بگویید که او در این است؟ آیا به من بگویید که او کمک کرد تا مجموعه تله
برای من؟ "
خانم هیلتون Cubitt به طور جدی زخمی شده و در درب مرگ قرار دارد. "
مرد داد فریاد خشن از غم و اندوه ، که از طریق خانه زنگ زد.
شما در حال دیوانه! "او ، فریاد می سرسخت.
"او بود که صدمه دیده است ، او نمی. چه کسی می توانست صدمه کمی السی؟
من ممکن است او را تهدید -- خدا مرا ببخشد -- اما من نمی توانست موهای او را لمس
سر زیبا.
آن را به عقب -- شما! می گویند که او صدمه دیده است! "
"او به شدت صدمه در بر داشت ، زخمی شد که توسط طرف شوهر مرده او است."
او با ناله های عمیق بر روی نیمکت غرق شد و چهره اش را در دستان manacled خود به خاک سپرده شد.
او برای پنج دقیقه خاموش شد. سپس او چهره اش را بار دیگر مطرح و
صحبت می کرد با خونسردی سرد ناامیدی.
"من چیزی برای پنهان کردن از شما ، آقایان ، گفت :" او.
"اگر من مرد را به ضرب گلوله او شات خود را در من ، و هیچ قتل در آن وجود دارد.
اما اگر شما فکر می کنید من می توانستم صدمه دیده آن زن ، پس شما یا من یا نمی دانم
او. من به شما بگویم ، مردی که در این وجود دارد هرگز
جهان عاشق یک زن بیش از من او را دوست داشت.
من تا به حال حق او است. او به من سال پیش متعهد شده بود.
که این انگلیسی بود که او باید بین ما می آیند؟
من به شما بگویم که من تا به حال حق اول به او ، و که من فقط ادعای خود من بود.
"او به دور از نفوذ خود را شکست هنگامی که او مردی است که شما را در بر داشت ، گفت :"
هولمز ، sternly.
"او از آمریکا فرار به شما اجتناب از ، و او ازدواج آقایی محترم
انگلستان است.
شما او را لجوج و به دنبال او ساخته شده و زندگی او را بدبختی به او ، به منظور
او را وادار به شوهر آنها او را دوست داشت و احترام به در منظور پرواز با رها
شما ، که او می ترسید و متنفر است.
شما باید با آوردن در مورد مرگ یک مرد نجیب و رانندگی همسر خود را به به پایان رسید
خودکشی.
این سابقه خود را در این کسب و کار ، آقای آبه Slaney ، و شما آن را به پاسخ به
قانون است. "" اگر السی می میرد ، هیچ چیز مراقبت از من چه می شود
از من ، گفت : "آمریکایی است.
او یکی از دستهای خود را باز ، و نگاه توجه داشته باشید تا در کف دست خود را مچاله شده است.
"اینجا را ببینید ، آقا! او ، با سوسو زدن از سوء ظن در چشم او ، فریاد : "شما نیست
تلاش برای ترساندن من را بیش از این ، شما؟
اگر خانم به عنوان بد صدمه دیده است که به شما می گویند ، که آن را بود که نوشت : این توجه داشته باشید؟ "
او آن را به جلو پرتاب بر روی میز است. "من آن را نوشتم ، به شما به اینجا آورده است."
"شما آن را نوشتم؟
هیچ کس بر روی زمین در خارج از مشترک می دانستند که راز مردان رقص بود.
آمد شما آن را بنویسید؟ "یک مرد می تواند اختراع دیگری می تواند
کشف ، گفت : "هولمز.
کابین آینده به شما انتقال به نورویچ ، آقای Slaney وجود دارد.
اما در عین حال ، شما باید زمان را به برخی از غرامت کوچک برای آسیب داشته باشید
به شکل دراورده.
آیا شما را آگاه می کند که خانم هیلتون Cubitt تا به خودش تحت سوء ظن قبر از lain
جرم در قتل شوهرش ، و آن را تنها حضور من در اینجا ، و دانش که من
اتفاق افتاده داشتن ، است که او را از اتهام نجات داد؟
که شما به او مدیون است که آن را به تمام جهان روشن است که او در هیچ بود
راه ، به طور مستقیم یا غیر مستقیم ، مسئول برای پایان غم انگیز خود را است. "
آمریکایی گفت : "من از هیچ چیز بهتر".
"من حدس می زنم بهترین مورد من می توانم برای خودم است حقیقت مطلق برهنه است."
بازرس : "این وظیفه من به شما هشدار می دهند که از آن خواهد شد بر علیه شما استفاده می شود ،" گریه ،
با بازی جوانمردانه با شکوه از قانون جنایی بریتانیا.
Slaney شانه او را shrugged.
"من فرصتی را که به" گفت که او. "اول از همه شما آقایان ، من می خواهم به
درک کنند که این بانوی من شناخته شده از او یک کودک بود.
هفت نفر از ما در یک باند در شیکاگو وجود دارد ، و پدر السی عزیز رئیس بود
مفصل. او یک مرد باهوش بود ، قدیمی پاتریک.
او بود که اختراع که نوشتن ، که به عنوان خط خطی کردن کودک مگر اینکه شما عبور
فقط اتفاق افتاده که کلید به آن است.
خوب ، السی آموخته برخی از راه های ما است ، اما او می تواند کسب و کار ایستاده ، و او
کمی پول صادقانه خود را داشتند ، بنابراین او به ما همه لغزش و رو را
لندن است.
او به من شده بود درگیر ، و او می توانست با من ازدواج کرد ، به اعتقاد من ، اگر من تا به حال گرفته
بیش از یک حرفه ای دیگر ، اما او را هیچ ربطی به هر چیزی بر روی صلیب.
تنها پس از ازدواج خود را به این انگلیسی بود که من قادر به پیدا کردن بود
جایی که او. من به او نوشتم ، اما بدون جواب کردم.
پس از آن من آمدند ، و ، به عنوان نامه های بدون استفاده بودند ، قرار دادن پیام های من جایی که او
آنها را بخوانند. "خب ، من شده اند در اینجا یک ماه در حال حاضر است.
من در آن مزرعه زندگی می کردند ، جایی که من تا به حال یک اتاق پایین و می تواند در هر
شب ، و هیچ کس عاقل تر. من سعی کردم همه می تواند به من هم محور السی دور.
من می دانستم که او خواندن پیام ها ، برای یک بار او جواب زیر یکی از آنها نوشت.
سپس خلق و خوی من بهتر از من ، و من شروع به تهدید او را.
او برای من فرستاد نامه پس از آن ، درخواست من از بین برود ، و گفت که آن را خود شکستن
قلب اگر هر رسوایی باید بر شوهرش می آیند.
او گفت که او خواهد آمد زمانی که شوهرش خواب در سه صبح بود ،
و با من صحبت می کنند از طریق پنجره پایان ، اگر من از بین برود پس از آن و ترک او
در صلح است.
او آمد و پول را با او به ارمغان آورد ، تلاش به من رشوه برای رفتن.
مرا از جا در رفته ، و من گرفتار بازوی او و سعی کردند تا خود را از طریق پنجره بکشید.
در آن لحظه در شوهر با هفت تیر خود را در دست خود را با عجله.
السی پایین بر کف غرق شده بود ، و ما چهره به چهره بود.
من پاشنه بلند نیز برگزار شد ، و من اسلحه من به او را بترساند و به من اجازه گرفتن و دور.
او از کار اخراج و از دست رفته من. من تقریبا در همان لحظه کشیده ،
و پایین او کاهش یافته است.
من دور در سراسر باغ ساخته شده ، و من رفتم من شنیده ام پنجره بسته پشت من.
این حقیقت خدا ، آقایان ، هر کلمه ای از آن را ، و من بیشتر در مورد آن را تا شنیده
که LAD آمد سواری با توجه داشته باشید که من در اینجا راه برود ، مانند جی ، و به
خودم را به دست های خود را. "
کابین رانده بودند و در حالی که آمریکایی صحبت شده بود.
دو مامور پلیس با یونیفرم های شنبه در داخل. بازرس مارتین رز و لمس خود
زندانی در شانه.
"این زمان را برای ما برای رفتن است." "آیا من می توانم را ببینید او را اولین؟"
"نه ، او آگاه نیست.
آقای شرلوک هلمز و من فقط امیدوارم که اگر هرگز دوباره یک مورد مهم ، من
باید ثروت خوبی برای شما در کنار من. "
ما در پنجره ایستاده بود و تماشا درایو کابین دور.
همانطور که من پشت ، چشم من ، گرفتار گلوله کاغذ که زندانی پس از پرتاب به حال
جدول.
توجه داشته باشید که با آن هولمز به او را decoyed به حال بود.
"اگر شما می توانید آن را بخوانید ، اما واتسون ، گفت :" او ، با لبخند.
حاوی هیچ کلمه ای است ، اما این خط کمی از مردان رقص :
گرافیک
"اگر شما با استفاده از کد که من توضیح داده شده اند ، گفت :" هولمز ، "شما را پیدا خواهد کرد
که آن را به سادگی به معنی "بیا این جا در یک بار.'
من متقاعد شده بود که این دعوت بود که او نمی خواهد رد ، زیرا او می تواند
هرگز تصور است که می تواند از هر کسی اما بانوی آمده.
و به این ترتیب ، عزیز من واتسون ، ما باید با تبدیل مردان رقص خوب هنگامی که به پایان رسید
بنابراین اغلب عوامل شر ، و من فکر می کنم که من آن را تحقق وعده من
دادن به شما چیزی غیر معمول برای نوت بوک خود را.
سه چهل قطار ما است ، و من علاقه داشتن به ما باید در خیابان بیکر برای شام. "
فقط یک کلمه نطق ختامی نمایش
آمریکایی ، Slaney آبه در فصل زمستان بود ، به اعدام محکوم assizes در نوریچ شده است ، اما
مجازات او با در نظر گرفتن از کاهش به بردگی کیفری تغییر
شرایط و یقین است که هیلتون Cubitt اولین شات از کار اخراج کرده بود.
خانم هیلتون Cubitt من فقط می دانم که من شنیده ام او بهبود به طور کامل ، و
او هنوز هم با یک بیوه باقی می ماند ، وقف تمام زندگی خود را به مراقبت از فقرا و
اداره املاک و شوهرش.
>