Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هشتم. 'این اختراع خود من است ،
پس از یک در حالی که سر و صدا به نظر می رسید به تدریج به مرگ دور ، تا تمام سکوت مرده بود ، و
آلیس سرش را برداشته تا در برخی از زنگ.
هیچ کس را به دیده می شود وجود دارد ، و اولین فکری که او بود که او باید
خواب در مورد شیر و اسب شاخدار و کسانی که دگرباشان رسولان آنگلوساکسون.
با این حال ، ظرف های بزرگ هنوز دروغ گفتن پای او ، که او تا به حال سعی وجود دارد
برای برش کیک آلو ، 'بنابراین ، من در خواب ، بعد از همه ، او به خودش گفت ،
'مگر اینکه -- مگر آن که ما همه بخشی از رویای همان.
فقط من امیدوارم که رویای من ، و نه! شاه سرخ
من دوست ندارم متعلق به رویای فرد دیگری ، وی در شکایت و نه رفت
لحن : "من ذهن بسیار خوبی برای رفتن و بیداری او ، و ببینید چه اتفاقی می افتد!
در این لحظه ، افکار خود را با صدای بلند فریاد می زدند "آمدید قطع شد!
آمدید!
بررسی کنید! 'و شوالیه لباس زره قرمز سیر آمد galloping پایین بر او ،
brandishing یک باشگاه بزرگ است.
همانطور که او به او رسیده است ، اسب را متوقف ناگهان : شما زندانی من! شوالیه
گریه ، به عنوان او سقوط از اسب خود.
مبهوت او ، آلیس بیشتر وحشت زده او را از برای خود در
لحظه ، و او را با برخی از اضطراب به تماشای او دوباره نصب شده است.
به محض این که او به راحتی در زین بود ، او بار دیگر آغاز شد 'شما در حال من --'
اما در اینجا یکی دیگر از صدای شکست در 'آمدید! آمدید!
بررسی کنید! 'و آلیس دور در برخی از تعجب برای دشمن جدید نگاه کرد.
این بار آن را شوالیه سفید بود.
او در سمت آلیس خود جلب کرد ، و سقوط اسب خود فقط به عنوان شوالیه سرخ به حال انجام شده :
سپس او در کردم دوباره ، و این دو شوالیه نشست و نگاه یکدیگر برای برخی از زمان
بدون صحبت کردن.
آلیس از یکی به دیگری در برخی از سردرگمی نگاه.
"او زندانی من ، شما می دانید!' شوالیه سرخ اعلام کرد که در آخرین.
بله ، اما بعد از آن من آمد و او را نجات! "شوالیه سفید پاسخ.
خب ، ما باید برای او مبارزه ، و سپس گفت : شوالیه سرخ ، او در زمان کلاه خود
(که از زین آویزان بود و چیزی به شکل سر اسب) ، و
آن را روی.
'شما قوانین نبرد ، البته رعایت؟' شوالیه سفید اظهار داشت ، قرار دادن
بیش از حد بر روی کلاه ایمنی خود را.
، گفت : "من همیشه این کار را' شوالیه سرخ ، و آنها شروع به banging دور در هر یک از دیگری با
چنین خشم است که آلیس رو پشت یک درخت از راه ضربات.
من تعجب می کنم ، در حال حاضر ، آنچه که قوانین نبرد ، او به خودش گفت ، او به عنوان تماشا
مبارزه ، timidly peeping خارج از محل خود را مخفی : یک قاعده به نظر می رسد که
اگر یک شوالیه بازدید از سوی دیگر ، او ضربه
کردن اسب خود ، و اگر او نتواند ، او خاموش خود بلغزد -- و یک قانون دیگر به نظر می رسد
که آنها نگه باشگاه خود را با سلاح خود را ، اگر آنها به عنوان پانچ و جودی -- چه
سر و صدا آنها را هنگامی که آنها جست و خیز!
درست مانند یک مجموعه کامل از آتش چدن افتادن به فندر!
و آرام چگونه اسب! آنها اجازه دهید آنها را و خاموش کردن آنها فقط به عنوان دریافت کنید
در صورتی که جداول شد! '
یکی دیگر از حکومت نبرد ، که آلیس متوجه نشده بود ، به نظر می رسید که آنها همیشه سقوط
بر روی سر خود را ، و نبرد به پایان رسید با هر دو خود را در حال سقوط کردن در این راه ، سمت توسط
سمت : زمانی که آنها دوباره ، آنها را تکان داد
دست ها ، و پس از آن شوالیه سرخ نصب شده و galloped خاموش.
این یک پیروزی با شکوه بود ، چنین نشد؟ گفت : شوالیه سفید ، به عنوان او آمد
فرآیند له له زدن.
من نمی دانم ، 'آلیس گفت : doubtfully. "من نمی خواهم زندانی کسی می شود.
من می خواهم به یک ملکه "و بنابراین شما خواهد شد ، زمانی که شما عبور بعدی
بروک ، گفت : "شوالیه سفید.
من شما را به انتهای چوب امن -- و پس از آن من باید برود ، شما می دانید.
آلیس گفت : این پایان حرکت من از شما خیلی متشکرم ، '.
آیا می توانم به شما کمک کند با کلاه خود را؟ "
آشکارا بیشتر از او می تواند توسط خود مدیریت بود ، با این حال ، او موفق به لرزش
او را از آن در تاریخ و زمان آخرین.
در حال حاضر می توان راحت تر نفس بکشید ، 'گفت شوالیه ، قرار دادن پشت مو کرک شده خود را با
هر دو دست و چرخاندن چهره ملایم او و بزرگ چشم خفیف تا آلیس.
او فکر او تا به حال چنین یک سرباز عجیب و غریب به دنبال در همه زندگی او را ندیده است.
او در قلع زره ، که به نظر می رسید به او جا بسیار بد لباس بود ، و او تا به حال ، عجیب و غریب
جعبه معامله به شکل کمی در سراسر شانه خود بستند ، وارونه ، و با درب
حلق آویز باز است.
آلیس در آن را با کنجکاوی بزرگ نگاه کرد. "من می بینم شما توصیف جعبه کوچک من.'
شوالیه گفت : در یک لحن دوستانه است. این اختراع خود من است -- برای نگه داشتن لباس ها و
ساندویچ شوید.
ببینید من آن را حمل وارونه ، به طوری که باران نمی توانید شوید. '
اما چیزهایی که می توانید ، 'آلیس به آرامی اظهار داشت.
'آیا شما می دانیم که درب باز؟
من آن را نمی دانند ، 'شوالیه گفت ، سایه ای از ازار هنگام عبور از روی چهره اش.
"سپس همه چیز باید افتاده اند! و جعبه هیچ استفاده بدون آنها می باشد.
او آن را unfastened او صحبت می کرد ، و تنها رفتن به آن را به بوته پرتاب ، هنگامی که یک
فکر ناگهانی به نظر می رسید به او اعتصاب ، و او آن را به دقت آویزان بر روی یک درخت.
آیا می توانید حدس بزنید که چرا من این کار را انجام دادیم؟ "او به آلیس گفت.
آلیس سرش را تکان داد. و به امید ممکن است برخی از زنبورها لانه در آن --
پس من باید عسل. '
اما شما در کندو زنبور عسل -- یا چیزی شبیه به یک -- محکم به زین ، گفت :
آلیس.
بله ، اتمام حجت ، کندو زنبور عسل بسیار خوب ، شوالیه گفت : در لحن ناراضی ، یکی از
بهترین نوع. اما نه یک زنبور تنها در نزدیکی آن می آیند.
و چیز دیگری موش و تله است.
گمان می کنم موش نگه زنبور عسل -- یا زنبورها نگه موش ، من نمی دانم
که "من چه موش و تله بود
، گفت : "آلیس.
از آن است که به احتمال بسیار زیاد خواهد بود هر گونه موش بر روی پشت اسب وجود دارد.
نه احتمال بسیار ، شاید ، 'گفت شوالیه : اما اگر آنها نمی آیند ، من نمی
را انتخاب کنید را داشته باشند که آنها را در حال اجرا همه چیز در مورد. '
ببینید ، او در ادامه پس از یک وقفه ، آن را نیز برای همه چیز فراهم شود.
این دلیل اسب تا به تمام کسانی که anklets دور پاهای او.
اما آنها چه هستند؟ "
آلیس پرسید : در لحن کنجکاوی بزرگ. برای محافظت در برابر گزش از کوسه ها ، '
شوالیه جواب. این اختراع خود من است.
و اکنون من در کمک.
من با شما به پایان چوب -- ظرف برای چه؟
آلیس 'گفت : این برای کیک آلو به معنای'. ما بهتر است آن را با ما ، 'شوالیه
گفت.
'این شما را در مفید آمده است اگر پیدا کنیم و هر آلو کیک.
به من کمک کند آن را به این کیسه را دریافت کنید. '
این زمان بسیار طولانی برای مدیریت ، اگرچه آلیس برگزار شد کیسه باز بسیار
با دقت ، چون شوالیه بود بسیار بی دست و پا : در قرار دادن در ظرف اول
دو یا سه بار که سعی کرد او را در خود کاهش یافت و به جای.
این موضوع تا حدودی مناسب تنگ ، که می بینید ، او گفت ، آنها آن را در تاریخ و زمان آخرین کردم ؛ وجود دارد
بنابراین بسیاری از شمعدان در کیسه است. '
و او آن را آویزان به زین ، که در حال حاضر با مجموعه ای از هویج لود شد ، و
آتش و آهن ، و خیلی چیزهای دیگر. من امیدوارم که شما موی خود را به خوبی محکم
بر روی؟ "او ادامه داد : آنها به عنوان مجموعه ای خاموش.
فقط به روش معمول ، 'آلیس گفت : خندان.
او گفت : که به سختی به اندازه کافی ، 'و نگرانی است. 'شما باد بسیار قوی است.
آن را به عنوان قوی به عنوان سوپ.
'آیا شما برنامه ای برای نگه داشتن مو از دمیده خاموش اختراع؟"
آلیس نپرسید. هنوز رتبهدهی نشده است ، گفت : شوالیه.
اما من برنامه ای برای نگه داشتن آن را از سقوط کردن است. "
گفت : "من باید آن را بشنود ، بسیار است.' 'اول شما را چوب نشسته ،'
شوالیه.
سپس شما موی خود را تا آن خزش ، مثل میوه درخت.
در حال حاضر دلیل مو می افتد خاموش است ، زیرا آویزان DOWN -- همه چیز سقوط هرگز آمار ، شما
می دانم.
اتمام حجت طرح اختراع خود من است. شما ممکن است آن را اگر دوست دارید امتحان کنید. '
این یک برنامه راحت به نظر نمی آید ، آلیس فکر کردم ، و برای چند دقیقه او راه می رفت
در سکوت ، گیج کننده بیش از این ایده ، و در هر حال حاضر و پس از آن توقف برای کمک به
فقیر نایت ، که قطعا بود سوار خوب نیست.
هر گاه اسب متوقف شده (که آن را اغلب) ، او در مقابل سقوط و
هر زمان که آن را در ادامه دوباره (که به طور کلی و نه به طور ناگهانی) ، او سقوط
پشت سر گذاشت.
در غیر این صورت او به خوبی نگه داشته ، جز این که او تا به حال به یک عادت که از هم اکنون و پس از آن در حال سقوط
خاموش وری ، و او به طور کلی این کار را در سمت که در آن آلیس بود راه رفتن ، او
به زودی در بر داشت که آن را به بهترین طرح به راه رفتن کاملا نزدیک به اسب بود.
او جرأت : "من می ترسم شما سوار عمل نه چندان ،' می گویند ، به عنوان او
کمک به او را از جست و خیز پنجم خود.
شوالیه نگاه بسیار شگفت زده ، و کمی در این گفته به جرم است.
چه چیزی باعث به شما می گویند که 'او پرسیده می شود ، او را به زین درهم ، نگهداری
برگزار مو آلیس با یک دست ، خود را از افتادن بر روی دیگر صرفه جویی
طرف.
'از آنجا که مردم نمی افتد کاملا بنابراین اغلب ، هنگامی که عمل زیادی داشته ایم."
من به حال مقدار زیادی از عمل ، 'شوالیه گفت : بسیار و شدید :" مقدار زیادی از عمل! "
آلیس می تواند از هیچ چیز بهتر می گویند از فکر می کنم 'در واقع' اما او گفت : آن را به عنوان صمیمانه
او می تواند.
آنها در راه کمی در سکوت بعد از این رفت ، شوالیه را با چشمان خود را بسته ،
سخن زیر لب به خود و آلیس تماشای نگرانی برای جست و خیز بعدی.
هنر بزرگ از سوار ، شوالیه ناگهان صدای بلند آغاز شد ، با تکان دادن او
بازوی راست او سخن گفت ، 'است که برای حفظ -- در اینجا این حکم به پایان رسید به طور ناگهانی آن را به حال
آغاز شده است ، به عنوان شوالیه به شدت سقوط کرد
بالای سر خود را دقیقا در مسیر که در آن آلیس بود راه رفتن.
او کاملا وحشت این زمان ، و گفت در لحن مضطرب ، به عنوان او را برداشت
تا "من امیدوارم که هیچ استخوانها شکسته؟"
'هیچ یک برای صحبت از' ، شوالیه گفت ، تا اگر او مهم نیست شکستن دو یا سه نفر از
آنها. هنر بزرگ سوار ، به عنوان من بود و گفت ،
-- برای حفظ تعادل خود را به درستی.
مانند این ، شما می دانید -- او اجازه داد برود افسار و کشیده
هر دو بازو خود را به نشان دادن آلیس آنچه منظور او ، و این بار او صاف به پشت او سقوط کرد ،
درست زیر پای اسب.
مقدار زیادی از عمل! 'او در تاریخ تکرار رفت ، تمام وقت که آلیس او را گرفتن
پای خود را دوباره. مقدار زیادی از عمل! '
این خیلی مسخره است! گریه آلیس ، از دست دادن صبر خود را در این زمان.
'شما باید به یک اسب چوبی بر روی چهار چرخ است که شما باید!
'آیا این نوع هموار؟" شوالیه پرسید : در لحن علاقه زیادی ، clasping
اسلحه خود را دور گردن اسب را به عنوان او صحبت می کرد ، تنها در زمان خود صرفه جویی از
غلت کردن دوباره.
بسیار یکنواخت از یک اسب زندگی می کنند ، آلیس ، با فریاد کمی از گفت :
خنده ، با وجود از همه او می تواند برای جلوگیری از آن.
من یکی ، 'شوالیه گفت : متفکرانه به خود است.
"یک یا دو -- چندین' سکوت کوتاهی پس از این بود ، و
پس از آن شوالیه در ادامه دوباره.
دست من بزرگ در چیزهای اختراع. در حال حاضر ، من با جرات گفتن شما متوجه ، که آخرین بار
شما من را برداشت ، که من نه اندیشمندانه؟ "
آلیس گفت : 'شما یک قبر کوچک بودند ،'.
خوب ، فقط پس از آن من شد اختراع یک راه جدید برای گرفتن بیش از یک دروازه -- دوست دارید
شنیدن آن بسیار واقع ، 'آلیس مودبانه گفت.
شوالیه 'گفت : من شما را چگونه می توانم از آن پرتو ها آمدند به آن فکر می کنم ،'.
ببینید ، من به خودم گفتم ، "مشکل تنها با پا سر است
به اندازه کافی بالا در حال حاضر است. "
در حال حاضر ، برای اولین بار سر من من را در بالای دروازه -- پس من در سر من ایستاده -- و سپس
پاها به اندازه کافی بالا هستند ، می بینید -- و سپس من بیش از شما می بینید.
"بله ، من فرض کنید شما می خواهم بیش از وقتی که انجام شد ،" آلیس گفت متفکرانه : "اما نیست
شما فکر می کنید این امر می تواند و نه سخت است؟ '
من آن را محاکمه نشده است ، شوالیه گفت : به شدت : "بنابراین من نمی تواند بگوید که برای برخی از -- اما
من می ترسم این امر می تواند یک کمی سخت است. او چنان vexed در این ایده نگاه ، که آلیس
تغییر موضوع عجله.
کنجکاو کلاه شما رو! 'او گفت : خوش.
'آیا که اختراع خود را بیش از حد؟" شوالیه پایین با افتخار در خود نگاه
کلاه ایمنی ، که از زین آویزان.
بله ، او گفت : 'اما من یکی بهتر از آن اختراع شده است -- مانند قرص قند.
وقتی که من استفاده می شود به آن را می پوشند ، اگر من سقوط اسب ، آن را همیشه لمس زمین
به طور مستقیم.
بنابراین من تا به حال به شیوه ای بسیار کمی به سقوط ، می بینید -- اما خطر سقوط وجود دارد
را در آن ، تا مطمئن شوید.
اتفاق افتاد که به من یک بار -- و بدتر از آن بود ، قبل از اینکه بتوانم دوباره ،
سایر سفید نایت آمد و آن را روی. او فکر کرد که آن کلاه خود بود.
شوالیه نگاه تا موقر در مورد آن است که آلیس ، جرات نکرد به خنده.
من می ترسم شما باید به او صدمه دیده است ، او در یک صدای لرزش گفت : بودن در
بالای سر او.
من تا به حال به او لگد زدن ، البته ، 'شوالیه گفت ، بسیار جدی است.
'و سپس او در زمان کلاه را دوباره -- اما آن را در زمان ساعت و ساعت به من.
من به همان سرعتی که بود -- به عنوان رعد و برق ، شما می دانید.
اما that'sa نوع مختلف از ثبات ، 'آلیس اعتراض.
شوالیه سرش را تکان داد. 'این همه نوع از سرعت با من بود ، من
می تواند به شما اطمینان می دهم! "او گفت.
او دست خود را در برخی از هیجان بزرگ به عنوان وی گفت که این ، و بلافاصله نورد از
زین و بی پروا را به یک خندق عمیق سقوط کرد.
آلیس فرار به طرف خندق ها به دنبال او.
او و نه توسط پاییز مبهوت شدم که برای برخی از زمان او در به خوبی نگه داشته بود ، و او
می ترسم که او واقعا این زمان صدمه دیده بود.
با این حال ، هر چند او می تواند چیزی جز کف پای او را ببینید ، او به مراتب
رها به شنیدن این که او صحبت کردن در لحن معمول خود است.
'تمام انواع ثبات ، او تکرار :" اما آن را از او بی دقتی بود به عبارت دیگر مرد
کلاه ایمنی -- با مردی که در آن ، بیش از حد '' چگونه می تواند شما را در صحبت کردن تا بی سر و صدا ، سر
رو به پایین؟ '
آلیس پرسید ، او را کشیده از پا ، و او را در پشته بر روی بانک گذاشته است.
شوالیه نگاه شگفت زده شده در پرسش است.
آن چه توجه به جایی که بدن من اتفاق می افتد می شود؟ 'او گفت.
'ذهن من می رود در کار تمام است. در واقع ، رو به پایین سر من ،
من دائم ابداع چیزهای جدید است. "
"حالا باهوش ترین چیزی که از نوعی که من همیشه ، او پس از یک وقفه رفت ، بود
اختراع پودینگ جدید در طول دوره گوشت.
'در زمان به آن را برای دوره بعدی پخته شده؟ گفت : آلیس.
خوب ، نه البته بعد شوالیه در لحن متفکرانه آهسته گفت : نه
مطمئنا نه COURSE بعدی.
سپس آن را روز بعد می شود. گمان می کنم شما دو پودینگ - ندارد
دوره های در یکی شام؟ '' خوب ، نه روز بعد ، 'شوالیه
تکرار به عنوان قبل از : 'نه روز بعد.
در واقع ، او در ادامه ، نگه داشتن سر خود را پایین و صدای او را پایین تر و
پایین تر ، "من باور نیست که حلوا پخته شده تا کنون بود!
در واقع ، من اعتقاد ندارم که همیشه پودینگ پخته شود!
و در عین حال آن را پودینگ بسیار هوشمندانه برای اختراع شد. "
چه شما معنی آن را به صورت ساخته شده؟ '
آلیس پرسید : امیدوار به او اخمهات را باز کن ، برای شوالیه فقیر به نظر می رسید کاملا کدر
در مورد آن. شوالیه آن را با کاغذ بلاتینگ ، آغاز شد '
پاسخ با ناله.
که نه خواهد بود بسیار خوب ، من ترس دارم -- او قطع کرد : «نه چندان خوب به تنهایی ،' ،
کاملا مشتاقانه : "اما شما هیچ نظری ندارم آنچه یک تفاوت آن را می سازد آن را مخلوط با سایر
چیز -- چنین به عنوان باروت و مهر و موم ، موم.
و در اینجا من باید به شما. آنها فقط به پایان چوب می آیند.
آلیس فقط می تواند متعجب و متحیر می کنید : او از پودینگ فکر می کرد.
: شما غمگین شوالیه در لحن مضطرب گفت : "اجازه بدهید به شما یک آهنگ به آواز خواندن
آسایش شما. '' آن را بسیار طولانی است؟
آلیس پرسید ، برای او یک معامله خوب از شعر آن روز شنیده بود.
بلند گفت : شوالیه ، اما بسیار ، بسیار زیبا است.
همه می شنود که آن را آواز من -- یا آن را به ارمغان می آورد اشک را به چشم خود ، و یا دیگری --
'' وگرنه چه؟ گفت : 'آلیس ، برای شوالیه
وقفه ناگهانی ساخته شده بود.
و یا دیگری آن را نمی کند ، شما می دانید. نام آهنگ به نام "HADDOCKS'
چشم ها '' اوه ، که نام آهنگ ، است؟
آلیس گفت ، تلاش برای احساس علاقه مند است.
نه ، شما نمی فهمید ، شوالیه گفت : به دنبال کمی vexed.
'این چیزی است که این نام نامیده می شود. نام واقعا "مرد سن سن."
سپس من باید گفت : "این چیزی است که این آهنگ به نام"؟
آلیس خودش را اصلاح کرد. "نه ، شما شایسته نیست که کاملا دیگری
چیز!
آهنگ به نام "راه و روش" است : اما که تنها آن را به نام ، شما می دانید!
خب ، این ترانه چیزی است که ، پس از آن؟ "آلیس ، که در این زمان به طور کامل سر در گم بود گفت.
"من بود که ، شوالیه گفت.
'این آهنگ واقعا" A - نشستن بر روی دروازه "و لحن اختراع خود من است.
پس گفت : او اسب خود را متوقف کرده و اجازه دهید کمر در پشت گردن خود قرار می گیرند : سپس ، به آرامی
ضرب و شتم هم با یک دست ، و با لبخند ضعف نور احمقانه مهربان او
صورت ، اگر او لذت می برد موسیقی ترانه اش به او آغاز شد.
از همه چیز های عجیب و غریب که آلیس در سرزمین سفر خود را از طریق به دنبال شیشه دیدم ، این
که او همیشه به یاد به وضوح بود.
سالها پس از آن او می تواند کل صحنه را دوباره آورد ، اگر آن را به عنوان تنها شده بود
دیروز -- خفیف چشم آبی و مهربانی لبخند شوالیه -- تنظیم خورشید
gleaming از طریق موهای او ، و درخشان در
زره خود را در شعله ای از نور است که کاملا به او خیره شدن -- اسب بی سر و صدا در حال حرکت
مورد ، با کمر سست حلق آویز در پشت گردن او ، برداشت چمن پای او -- و
سایه های سیاه و سفید از پشت جنگل -- تمام
او در یک عکس گرفت ، به عنوان ، با یک دست سایه چشم او ، او خم
در برابر یک درخت ، به تماشای جفت عجیب و غریب ، و گوش دادن ، در رویای نیم ،
موسیقی مالیخولیا از این آهنگ.
اما لحن اختراع خود نیست ، او به خودش گفت : "آن" من تو را به ALL ،
NO MORE. "" او ایستاده بود و بسیار با دقت گوش ،
اما بدون اشک به چشمانش آمد.
من تو همه چیز را من می توانم بگویم ، کمی برای ارتباط وجود دارد.
من تو را دیدم مرد سالخورده سالخورده و نشستن بر روی دروازه.
"شما چه کسانی هستند ، مرد سن؟" به من گفت ،
"و چگونه می توان آن را به شما زندگی می کنند؟" و جواب او را از طریق سر من trickled
مثل آبی که از طریق یک غربال است.
او گفت : "من برای پروانه ها که در میان گندم خواب نگاه :
من آنها را به گوشت گوسفند ، کیک و فروش آنها را در خیابان.
من نزد مردان به فروش آنها ، "او گفت ،" که در دریاهای طوفانی بادبان ؛
و این راه من نان من -- چیز جزیی ، اگر شما لطفا ".
اما من از یک طرح به رنگ فرد سبیل سبز فکر ،
و همیشه آنقدر بزرگ یک فن است که آنها می توانند دیده نمی شود استفاده کنید.
بنابراین ، بدون داشتن پاسخ به ارائه آنچه را که پیر مرد گفت : ،
من ، فریاد : "بیا ، به من بگویید چگونه زندگی می کنید!" و او را بر سر گروه های دسته جمعی
لهجه های خفیف او در زمان داستان : او گفت : "من راه دارم ،
و هنگامی که من پیدا کردن یک کوه ، جویبار ، من آن را در شعله ؛
و پس از ان آنها را به مسائل آنها به نفت Rolands 'Macassar --
با این وجود مبلغ دو پنس halfpenny همه آنها به من را برای کار پر زحمت من است. "
اما من از یک راه برای خود غذا را در خمیر فکر می کرد ،
و به همین ترتیب روز به روز کمی fatter.
من او را تکان داد و از یک سمت به سمت دیگر ، تا چهره اش آبی بود :
"بیا ، به من بگویید چگونه شما زندگی می کنند ،" من گریه "و آنچه در آن است که شما باید انجام دهید!"
او گفت : "من برای چشم haddocks در میان روشن ورسک شکار ،
آنها کار را به نیم تنه یا ژیلت ، دکمه ها در شب سکوت است.
و این من برای کسب مدال طلا یا سکه از درخشش نقره ای به فروش برساند
اما برای مس halfpenny ، که نه خرید.
"من گاهی اوقات برای رول buttered حفاری ، و یا مجموعه ریخته limed برای این نوع شپش را با خود حمل کنید ؛
من گاهی اوقات knolls پوشیده از چمن برای چرخ از درشکه دو چرخه ، کابین ها را جستجو کنید.
و این راه "(او به یک چشمک)" که ثروت من دریافت می کنم --
و بسیار خرسند به پاسخگویی به سلامت نجیب به افتخار شما را می نوشند. "
من او را شنیده و سپس ، برای من فقط به اتمام بود و طراحی من
برای نگه داشتن پل Menai از زنگ با جوشاندن آن در شراب.
من از او تشکر شده بسیار برای گفتن به من راه او ثروت خود را ،
اما عمدتا "آرزوی خود را که او ممکن است سلامت نجیب من می نوشند.
و اکنون ، اگر e'er توسط شانس من انگشت من را به چسب قرار داده
دیوانه وار پای راست دست را به یک کفش دست چپ فشار ،
یا اگر من بر پا من افت وزن بسیار سنگین ،
گریه من ، برای آن مرا به یاد آن پیر مرد من به دانستن --
نگاه کسانی خفیف ، بود که سخنرانی کند ، که مو سفیدتر از برف بود ،
چهره کسی بود بسیار شبیه کلاغ ، با چشم ها ، مانند cinders ، تمام مشتعل و فروزان ،
که وای بر او ، که بدن خود و وپیش لرزاند پریشان به نظر می رسید ،
و muttered mumblingly و پایین ، اگر دهان خود را پر از خمیر ،
چه کسی snorted مانند بوفالو -- که شب تابستان ، مدتها پیش ،
A - در دروازه نشسته است. "
به عنوان شوالیه کلمات آخرین تصنیف را خواندم ، او جمع شده بودند تا کمر ، و
سر اسب خود را در امتداد جاده ای که آنها آمده بود تبدیل شده است.
او گفت : 'شما فقط چند متری برای رفتن ،' ، 'پایین تپه و بیش از آن کمی بروک ،
و سپس شما یک ملکه -- اما شما می مانم و من خاموش برای اولین بار او به عنوان آلیس ارسال
با نگاه مشتاق در جهت است که وی با اشاره به تبدیل.
"من نباید طولانی باشد. شما صبر کنید و موج دستمال خود را هنگامی که
من که به نوبه خود در جاده ها را دریافت کنم؟
من فکر می کنم که شما من را تشویق می بینید البته من صبر کنید ، گفت : "آلیس : و
از شما خیلی متشکرم تا کنون -- و برای آهنگ -- من آن را دوست بسیار '.
من امیدوارم ، 'شوالیه گفت : doubtfully :" اما شما آنقدر گریه نکن که من فکر می
شما خواهد بود. از همین رو آنها را تکان داد دست ها ، و پس از آن شوالیه
به آرامی دور را به جنگل سوار.
نمی خواهد بلند او را ببیند ، من انتظار دارم ، 'آلیس به خودش گفت ، او به عنوان
ایستاد تماشای رشد او. او می رود وجود دارد!
راست بر روی سر خود را به طور معمول!
با این حال ، او می شود دوباره زیبا به راحتی -- است که می آید از داشتن بسیاری از چیزهای آویزان
دور اسب -- بنابراین او در صحبت کردن را به خودش رفت ، او به تماشای اسب
راه رفتن تفریحانه در امتداد جاده ها ، و
شوالیه غلت کردن ، برای اولین بار در یک طرف و پس از آن از سوی دیگر است.
او پس از جست و خیز چهارم یا پنجم به نوبه خود رسید ، و سپس او دست تکان دادند او
دستمال به او ، و منتظر تا او خارج از دید بود.
او گفت : "من امیدوارم که از آن او را تشویق ،' ، او تبدیل به اجرا پایین تپه : "و در حال حاضر
برای بروک تاریخ و زمان آخرین ، و به ملکه! چگونه بزرگ آن را برای تلفن های موبایل! '
گام های بسیار کمی او را به لبه بروک آورد.
میدان هشتم در آخرین! 'او گریه او در سراسر محدود ، و به خودش انداخت پایین
به استراحت بر روی چمن را به عنوان نرم به عنوان خزه ، با کمی گل تخت خال خال در مورد آن در اینجا و
وجود دارد.
'اوه ، چقدر خوشحالم من صبح تا اینجا دریافت کنید! و آنچه که بر سر من؟ 'او بانگ زد :
او در یک لحن بی میلی ، به عنوان قرار دادن دست هایش را به چیزی بسیار سنگین و نصب
تنگ تمام دور سرش.
اما چگونه می توان آن را داشته باشند وجود دارد بدون دانستن من آن را کردم؟ "او به خودش گفت : ، او به عنوان
لغو آن را خاموش و آن را روی زانوی خود را به آنچه که آن را احتمالا می تواند.
این تاج طلایی بود.