Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل III نعمت و شور و شوق
سلام و پرس و جو برای سلامتی شده و به تصویب رسید بدون نعمت متعدد
در بخشی از آقای دیمون، حزب کوچک جمع شده بودند در کتابخانه از خانه تام
سریع نشستم و نگاه یکدیگر.
در صورت سپر استاد بود، به سادگی به دیده می شود، نگاه از انتظار وجود دارد.
به نظر می رسید و آن را به آقای دامون، که به نظر می رسید مشتاق به مشتاق پشت سر هم به اشتراک گذاشته می شود
صحبت کنید.
از سوی دیگر تام سویفت به نظر می رسد کمی بی تفاوت است.
ند خود اعتراف کرد که او با صراحت کنجکاو بود.
داستان بت بزرگ از طلا، افکار خود را برای ساعت های زیادی را اشغال کرده بود.
"خب، من خوشحالم که شما هر دو، گفت:" تام دوباره.
"شما در اینجا همه حق است، می بینم، سپر استاد.
اما من انتظار نیست که شما برای دیدار با آقای دیمون را به شما معرفی کنم. "
"من او را در قطار ملاقات کرد، توضیح داد:" نویسنده کتاب در شهر از دست رفته
Pelone، و همچنین کتاب بر روی آثار باستانی دیگر.
من تا به حال هیچ انتظار از دیدن او را، و ما هر دو شگفت زده کرد وقتی که ما در ملاقات نمود
را بیان کنند. "
آقای دیمون "، که معمولا نمی کنند، توضیح داد:" این در Waterfield، تام متوقف شد،
نوع اشرافی قطار، داده نشده و حتی مردد فروتن ما
شهر کوچک.
برخی از مسافران را به خاموش، که ناشی از در حال پرواز برای جلوگیری از وجود دارد، گمان می کنم.
و من می خواستم به بیا تو رو ببینم، من روی. "
"خوشحالم از اینکه به" ابراز تام.
"سپس من اتفاق افتاده است به سپر استاد چند صندلی جلوتر از من،" در ادامه آقای دیمون،
و برکت scarfpin من! او به شما نیز می باشد. "
خوب، من مضاعف خوشحالم، پاسخ داد: "تام.
"ما اینجا هستیم، در ادامه آقای دیمون" و شما به سادگی می آیند، تام سویفت.
شما باید با ما "و آقای دامون، در شور و شوق خود، ضرب دیده مشت خود را روی
جدول چنین با زور زدم که او برخی از کتاب به طبقه.
Koku، غول، که در سالن بود، در را باز کرد و در ناقص خود را
انگلیسی پرسید: "استاد تام بد گویی کردن از برای او bigs مرد؟"
"نه،" تام با لبخند پاسخ داد: "من بد گویی کردن نیست و یا با شما تماس، Koku.
برخی از کتاب افتاد، که این است. "
*** تام انجام می شود به نام من، FO DAT آنچه که او انجام می شود! "در صدای ترشرو از شکست
ریشه کن کند. ، "تام گفت:" نه، راد، من هیچ چیز نیاز ندارد.
اگر چه شما ممکن است یک پارچ شربت ابلیمو را.
این نسبتا گرم است. "" حق دور، *** تام!
حق دور! "پیر مرد گریه رنگی، مشتاق به خدمت است.
"به من کمک کند، بیش از حد!" جدل Koku، در صدای عمیق خود.
"منو با مشت بزنی لیمو د" و به دور او پس از ریشه کن کردن هول هولکی، ترس مبادا قدیمی
بنده انجام تمام افتخارات. همان راد و Koku "مشاهده آقای دیمون
با یک لبخند است.
"اما در حال حاضر، تام، در حالی که آنها به ما قول میدهید که لیموناد، بیایید به کسب و کار.
شما با ما، البته! "" کجا؟ "خواسته تام بیشتر از عادت از
زیرا او نمی دانستم.
"از کجا؟ چرا به هندوراس، البته!
پس از بت از طلا! چرا برکت قلم چشمه، از آن بیشتر است
داستان فوق العاده که من همیشه شنیده ام!
تو سپر مقاله استاد، البته.
او به من گفت شما تا به حال. من در قطار های آینده بیش از آن را بخوانید.
او همچنین در مورد آن گفت، و ---- خب، من قصد دارم با او، تام سویفت.
و از تمام ماجراهای که ممکن است ما رسید فکر می کنم!
خواهیم در شهرستانها به خاک سپرده شد از دست داده، سوار مواج دانلود بر روی قایق، بیش از یک سقوط
شاید صخره و نجات است.
چرا، آن را می سازد من احساس کاملا جوان دوباره! "و آقای دیمون برخاسته، قدم آهسته هیجان
و پایین اتاق. تا این زمان استاد سپر کرد و گفت
بسیار کم است.
او هنوز هم در صندلی خود نشسته گوش دادن به آقای دیمون.
اما در حال حاضر این است که دومی متوقف شده بود، حداقل برای یک زمان، تام و ند نگاه به سمت
دانشمند.
"من درک می کنم، تام،" او گفت: "که شما خواندن مقاله من در مجله، در مورد
امکان جانمایی برخی از شهرهای از دست رفته و هندوراس به خاک سپرده شده؟ "
"بله، ند و من هر آن را بخوانید.
این بسیار شگفت انگیز بود. "" و هنوز شگفتی های بیشتری برای گفتن وجود دارد،
در ادامه استاد. "من تمام جزئیات را در آن نمی دهد
مقاله است.
من به شما برخی از آنها را بگویید. من کپی از اسناد با آورده
من و او یک چمدان کوچک را باز کرد و در زمان بسته نرم افزاری چند که با نوار صورتی گره خورده است.
"همانطور که آقای دیمون گفت:" او در ادامه در حالی که تنظیم مقالات خود را، "او به من بر روی دیدار کرد
قطار، و او را با داستان بت از طلا گرفته شده بود که او به توافق رسیدند
همراه آمریکای مرکزی.
«به یک شرط!" را در انسان غیر عادی است.
"چه خبر؟ شما هر شرایط را ندارد در حالی که ما
شد صحبت کردن، گفت: "این دانشمند است.
"بله، من گفتم: من می خواهم اگر تام سویفت است." "آه، بله.
تو می گویند که. اما من که یک بیماری تماس بگیرید، برای از
البته تام سویفت خواهد رفت.
در حال حاضر من به شما چیزی بیشتر از من می توانم بیش از تلفن بهره مند کنیم.
"بلافاصله پس از من تو را به نام تام - و آن را کاملا تصادفی است که باید بود
در زمانی که شما فقط به پایان رسید تا به حال مقاله مجله من است.
به زودی پس از آن، به من گفت، من مرتب برای آمدن به Shopton.
و حالا من خوشحالم که ما همه اینجا با هم. اما چگونه از آن می آید، ند نیوتن، که شما
در بانک نیست؟ "
من سمت چپ وجود دارد، توضیح داد: "ند. "او در حال حاضر به طور کلی انسان مالی برای
شرکت سویفت، "تام شرح داده شده است.
"من و پدر است که ما نمی تواند پس از اختراع و تجربی
بیش از حد، پایان، و مسائل مربوط به پول، و به عنوان ند بود تجربه قابل توجهی در این راه ما
او را سر می برد این نگرانی ها "و تام خندید genially.
ند: "هیچ نگرانی در همه، تا آنجا که به عنوان شرکت سویفت مربوط می شود،" بازگشت.
خندید: خب، من حدس می زنم به درآمد حقوق و دستمزد خود را به شما، "تام.
"اما در حال حاضر، سپر استاد، اجازه دهید شما را از شنیدن.
آیا هر چیز که شما می توانید به ما بگویید بیشتر در مورد این بت از طلا وجود دارد؟ "
"بسیاری، تام، مقدار زیادی. صحبت من می تواند در تمام طول روز، و به می کنید
پایان داستان.
اما مقدار زیادی از آن خواهد بود با جزئیات علمی است که ممکن است بیش از حد خشک را برای شما در وجود
این لیموناد عالی است. "
بین آنها Koku و ریشه کن کردن را به یک پارچ نوشیدنی، هر چند موفق شده بود
خانم Baggert، خانه دار، گفت: تام پس از آن که دو نزاع در
آشپزخانه به عنوان hero اینکه چه کسی قهرمان باید فشار
لیمو، غول و اصرار دارد که او حق بهتر و بیشتر به "پانچ" آنها را.
"بنابراین، به جزئیات بیش از حد بسیاری از نیست، در ادامه استاد،" من فقط به شما بدهد
خلاصه رئوس مطالب از این داستان بت از طلا است.
"هندوراس، البته می دانیم، جمهوری آمریکای مرکزی است، و آن می شود
نام خود را از چیزی که اتفاق افتاده در سفر چهارم کلمب.
او و مردان روز از قایقرانی خسته داشته بود و در بیهوده برای کم عمق دنبال
آب که در آن ممکن است به لنگرگاه.
در نهایت آنها را به نقطه رسید در حال حاضر به عنوان کیپ Gracias یک فریزر شناخته می شود، و هنگامی که به آنها اجازه دهید
لنگر، و متوجه شد که در یک زمان کوتاه آمد تا در کف اقیانوس استراحت،
برخی از یکی از ملوانان - شاید کلمبوس خود را به - گفته اند اظهار داشت:
"با تشکر" پروردگار، ما را ترک کرده اند آبهای عمیق (هندوراس) »که اسپانیایی
کلمه اعماق ژرف.
بنابراین هندوراس، نامیده می شد و تا به امروز بوده است.
"این سرزمین عجیب و غریب با آثار بسیاری از تمدن های باستانی است، یک تمدن است که
من معتقدم که قدمت دورتر از برخی در شرق دور است.
بر روی سنگ در دره Copan sculptured کاراکتر وجود دارد که به نظر می
شبیه نوشتن بسیار کهن است، اما نگارش این تصویر نگاری است تا حد زیادی
ترجمه است.
"هندوراس، ممکن است اضافه کنید، در مورد اندازه دولت ما را از اوهایو.
است و نه یک tableland بالا، هر چند که در امتداد جنگل های مناطق استوایی وجود دارد، اما
گرمسیری کشور نمی باشد. بسیاری از گمان آن را به.
طلا بسیار پراکنده در سراسر هندوراس، هر چند این اواخر شده است وجود دارد
که در مقادیر زیاد یافت.
"در روزگاران قدیم، با این حال، قبل از ورود اسپانیایی ها بود، از آن فراوان یافت می شد، بسیار،
به طوری که بومی بتها از آن ساخته شده است.
و آن را یکی از بزرگترین از این بت - نام Quitzel - که من می خواهم به
به دنبال. "" آیا شما می دانید که در آن است؟ پرسید: "ند.
خندید: "خوب، آن را قفل شده است و نه در یک جعبه امن، که من مطمئن هستم که"
استاد.
"نه، من نمی دانم دقیقا همان جایی که در آن است، جز آن است که جایی در باستان
شهرستان شناخته شده به عنوان Kurzon به خاک سپرده شد. اگر من می دانستم که دقیقا همان جایی که در آنجا بود
بسیار سرگرم کننده خواهد بود نه در رفتن پس از آن.
و اگر آن را به دیگران شناخته شده بود می توانست گرفته شده است دور مدتها پیش.
"نه، ما برای بت از طلا را در این سرزمین عجایب شکار جایی که من امیدوارم که به زودی
باشد.
بعدها من به شما اسناد که مرا در مسیر این بت قرار داده نشان می دهد.
در حال حاضر به اندازه کافی به شما یک نقشه که من پیدا کردم، و یا، به جای یک کپی از آن، و برخی از نشان می دهد
مقالات که از بت بگویید، "و او پخش بسته خود را از مقالات در
جدول در مقابل او، چشمان او درخشان را با ها هیجان و لذت است.
آقای دامون، بیش از حد، تکیه مشتاقانه رو به جلو است. "بنابراین، تام سویفت،" رفت و استاد، "من
به شما برای کمک در این زمینه است.
من می خواهم به من کمک به شما در سازماندهی یک اکسپدیشن به هندوراس پس از بت
طلا. شما چطور؟ "
تام گفت: "من به شما کمک کند، البته.
"شما ممکن است هر یک از اختراعات من شما انتخاب می کنید - airships من، قایق های موتوری من و
زیردریایی ها، حتی توپ غول من اگر شما فکر می کنید شما می توانید آن را با شما را ندارد.
و به عنوان بخشی از پول، ند خواهد شد که برای شما ترتیب.
اما برای رفتن با شما خودم، آن است که از سوال است.
نمی توانم.
بدون هندوراس برای من! "