Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل ششم امانت و وجدان زده
وقتی که من به کشتی که من پیدا کردم به طرز عجیبی حذف شده است.
جلو عرشه کشتی ، که قبل از ذخیره کردن در شن و ماسه به خاک سپرده شد ، تا heaved بود حداقل شش پا ، و
استرن ، که به شکست در قطعه شد و از بقیه توسط نیروی از یکدیگر جدا شدند
دریا ، به زودی پس از من rummaging او را ترک کرده بود ،
به عنوان آن بود ، و بازیگران در یک طرف پرتاب شد و شن و ماسه بسیار بالا در پرتاب شد
استرن که طرف بعد از او ، که در حالی که یک جای بسیار خوبی از آب قبل ، پس وجود دارد
که من نمی توانستم آمده در یک چهارم از یک
مایل از خراب و بدون شنا کردن من در حال حاضر قادر به راه رفتن را کاملا به خود را هنگامی که جزر و مد بود
از.
من با این که در ابتدا تعجب ، اما به زودی نتیجه آن را باید با انجام
زلزله و به عنوان توسط این خشونت کشتی بود باز از سابق آغاز شد ، تا
بسیاری از چیزها در روز در ساحل آمد ، که در آن
دریا ، سست بود و که در آن باد و آب درجه به زمین نورد.
این افکار من به طور کامل از طراحی از بین بردن زندگی من منحرف ، و من
خودم را مشغول ساختم mightily ، آن روز به خصوص ، در جستجو که آیا من می توانم
هر گونه راه را به کشتی ، اما من در بر داشت
هیچ چیز به از این نوع انتظار می رود ، برای همه داخل کشتی شد و خفه
با شن و ماسه.
با این حال ، به عنوان من به ناامیدی از هر چیزی یاد گرفته بود ، من به جلو و حل و فصل همه چیز را به
قطعه ای که من می تواند از کشتی ، این نتیجه رسید که همه چیز را من می تواند از او می کنید
از برخی از استفاده و یا دیگر به من.
می 3. - I را دیدم با من آغاز شد ، و برش یک قطعه از یک پرتو از طریق ، که من فکر کردم برگزار شد
برخی از قسمت بالا یا طبقه چهارم با هم ، و هنگامی که من آن را به حال از طریق برش ، من
پاک دور شن و ماسه و همچنین من می توانم
از طرف که وضع بالاترین ، اما جزر و مد در آینده ، من به بیشتر از موظف شد
برای آن زمان.
می 4. - I رفت ماهیگیری ، اما گرفتار و نه ماهی که من durst از غذا خوردن ، تا من خسته
ورزش من که ، فقط به قطع کردن ، من گرفتار دلفین جوان است.
من یک خط طولانی از برخی از طناب نخ ساخته شده بود ، اما من تا به حال هیچ قلاب ، اما من اغلب
گرفتار ماهی به اندازه کافی ، به اندازه من از او مراقبت به غذا خوردن ، همه که من در آفتاب خشک شده ، و خوردند
آنها را خشک می شود.
می 5. - کار در خراب کردن ، برش دیگری پرتو جدا ، و به ارمغان آورد three شاه درخت بزرگ
قطعه هست را از عرشه ، که من با هم گره خورده ، و به شناور در ساحل ساخته شده است که
جزر و مد از سیل در آمد.
می 6. - مشغول به کار در کشتی شکسته ، من پیچ و مهره آهن چند از او و قطعات دیگر از
اهن الات. کار بسیار سخت ، و به خانه آمد بسیار
خسته ، و افکار از دادن آن است.
7. می رفت ، به خراب کردن دوباره ، و نه با قصد به کار ، اما در بر داشت وزن
خراب بود خود به خود خراب شد ، پرتوهای بودن برش ، که چند قطعه از کشتی
به نظر می رسید به دروغ سست ، و در داخل از
نگه داشتن وضع تا باز که می تواند به آن را ببینید ، اما تقریبا پر از آب و شن و ماسه.
8. می رفت ، به خراب کردن ، و انجام کلاغ آهن به آچار تا عرشه ، که در وضع
اکنون کاملا روشن است از آب و یا شن و ماسه.
من wrenched باز کردن دو قطعه هست ، و آنها را در ساحل آورده و با جزر و مد.
من کلاغ آهن در خراب برای روز بعد باقی مانده است.
9. می رفت ، به خراب کردن ، و با کلاغ راه را به بدن از خراب ساخته شده ، و
احساس casks چند ، و آنها را با کلاغ شل ، اما می تواند آنها را شکستن نیست.
احساس من نیز یک رول از سرب به زبان انگلیسی ، و می تواند آن را هم بزنید ، اما بیش از حد سنگین بود به
حذف شده است.
مه 10 -- 14. - رفت و هر روز به خراب کردن و یک بسیاری از قطعات بزرگ چوب ، و
تخته یا تخته و دو یا سه وزنی آهن است.
می 15. - I انجام two hatchets ، سعی کنید اگر من می تواند یک تکه از رول از قطع نمی شود
با قرار دادن لبه یک تبر و رانندگی آن را با دیگر است ، اما آن را به عنوان ذخیره کردن
در مورد پا و نیم در آب ، من
می تواند هر ضربه به درایو تبر را ندارد.
می 16. - این سخت در شب دمیده بود ، و خراب به نظر می رسد بیشتر شکسته شده توسط نیروی
از آب ، اما من تا زمانی در جنگل باقی ماند ، به کبوتر برای غذا ، که
جزر و مد مانع من از رفتن به خراب کردن آن روز.
می 17. - من چند قطعه از خراب باد در ساحل ، در فاصله بزرگ ، نزدیک به
دو مایل را به من ، اما حل و فصل کنید برای دیدن آنچه شد ، و آن را یک قطعه بود
سر ، اما خیلی برای من سنگین را به دور.
می 24. - هر روز ، به این روز ، من در خراب کار می کرد و با کار سخت من شل
برخی از چیزهایی که خیلی با کلاغ ، که اولین جریان جزر و مد casks چند شناور
، و دو نفر از ملوانان در سینه ، اما
در اثر وزش باد از ساحل ، هیچ چیز به زمین در آن روز اما تکه های چوب ،
و hogshead ، که برخی از گوشت خوک در برزیل بود ، اما آب نمک و شن و ماسه به حال
خراب است.
من در ادامه این کار هر روز را به ژوئن 15 ، به جز زمان لازم برای دریافت
مواد غذایی ، که من همیشه ، منصوب شده در این بخش از اشتغال به من ، به هنگامی که جزر و مد
شد ، که من ممکن است زمانی که آن را آماده شد
از زوال یافت و در این زمان من رو چوب و الوار و تخته و اهن الات به اندازه کافی به
ساخته شده است یک قایق خوب ، اگر من چگونه شناخته شده بود و من نیز ، در چند بار و در رو
قطعات ، چند وزنی در نزدیکی یکی از سرب ورق.
ژوئن 16. - رفتن به کنار دریا ، من یک لاک پشت بزرگ و یا لاک پشت.
این اولین من بود ، که به نظر می رسد ، فقط بدبختی من ، هیچ بود
نقص از محل ، و یا کمبود ، برای من اتفاق افتاده بود در طرف دیگر می شود
جزیره ، من ممکن است به حال صدها نفر از آنها
هر روز ، به عنوان من پس از آن ، اما شاید عزیز به اندازه کافی برای آنها پرداخت کرده است.
ژوئن 17. - I را صرف پخت و پز در لاک پشت.
من در او سه نمره تخم مرغ یافت می شود ، و گوشت او را به من ، که در آن زمان ، بیشتر
خوش طعم و دلپذیر است که تا کنون من در زندگی ام طعم ، با گوشت بود ، اما از بز
و fowls ، از آنجایی که من در این محل زشت فرود آمد.
ژوئن 18. - بارید تمام روز ، و من در آنجا ماند.
من در این زمان باران احساس سرد و فکر ، و من چیزی سرد بود ، که من می دانستم
در عرض جغرافیایی که معمول نیست. ژوئن 19. - بد ، و لرز ، تا اگر
آب و هوای سرد شده بود.
ژوئن 20. - بدون استراحت تمام شب درد و خشونت آمیز در سر من ، و تب.
frighted تقریبا به مرگ با دغدغه از غم من شرایط -. - 21. بسیار بیمار ژوئن
به بیمار می شود ، و هیچ کمک کند.
دعا به خدا ، برای اولین بار از زمان طوفان خاموش هال ، اما کمیاب می دانست چه چیزی به من
گفت ، و یا به همین دلیل ، تمام افکار من به اشتباه گرفته شود.
ژوئن 22. - A کمی بهتر ، اما تحت دغدغه های وحشتناک از بیماری.
ژوئن 23. - خیلی بد دوباره سرد و لرز ، سردرد و سپس خشونت.
ژوئن 24. - بسیار بهتر است.
ژوئن 25. - تب و لرز بسیار خشونت آمیز است ، جا به من هفت ساعت برگزار شد ، سرد و گرم مناسب ، با
عرق ضعف پس از آن.
ژوئن 26. - بهتر ، و هیچ victuals به غذا خوردن ، زمان اسلحه من است ، اما پیدا کردم خودم خیلی
ضعیف است.
با این حال ، من او را کشته ، بز ، و با مشکلات بسیار رو به آن خانه ، و برخی از broiled
آن ، و می خوردند ، من متمایل می خورشتی آن ، ساخته شده و برخی از براث ، اما تا به حال هیچ گلدان.
ژوئن 27. - تب و لرز دوباره به خشونت که من ذخیره کردن تخت در تمام طول روز ، و نه خوردن و نه
نوشیدند.
من آماده بود تا برای تشنگی هلاک ، اما به حدی ضعیف شده ، من تا به حال قدرت ایستادن را ندارد ، و یا به
خودم را به هر آب برای نوشیدن.
دعا به خدا دوباره ، اما سرگیجه ، و وقتی که من نیست ، من که نادان بود
من می دانستم که چه چیزی نمی گویند و فقط من وضع و گریه ، "پروردگار ، نگاه به من!
خداوند به من ترحم!
خداوند ، رحمت به من : "من فرض کنید من هیچ چیز دیگری برای دو یا سه ساعت! تا ،
مناسب به تن کردن ، من خوابش برد ، و از خواب بیدار نیست تا کنون در شب.
وقتی که من بیدار ، من پیدا کردم خودم بسیار تازه است ، اما ضعیف است ، و بیش از تشنه.
با این حال ، به من آب در زندگی من بود ، من به دروغ تا مجبور شد
صبح ، و رفت و به خواب است.
در این خواب دوم من به حال این رویا وحشتناک : من فکر کردم که من در نشسته بود
زمین ، در خارج از دیوار من ، جایی که من شنبه هنگامی که طوفان منفجر پس از
زلزله ، و من تو را دیدم که یک مرد فرود
از یک ابر بزرگ و سیاه و سفید ، در شعله روشن از آتش ، و نور بر زمین.
او بیش از همه به عنوان درخشان به عنوان یک شعله ، به طوری که من می تواند فقط به دنبال تحمل نسبت به
او ، پشتیبانی خود را بیشتر inexpressibly وحشتناک ، غیر ممکن است برای کلمات برای توصیف.
هنگامی که او بر زمین با پاهای خود قدم ، من فکر کردم زمین لرزید ، فقط به عنوان
قبل از آن در زلزله انجام داده بود ، و همه در هوا نگاه ، به نگرانی های من ، به عنوان
اگر آن را با برق آتش شده بود ، پر شده است.
او زودتر بر زمین فرود آمد ، اما او رو به جلو به سمت من حرکت کرد ، با طولانی
نیزه و یا سلاح در دست دارد ، به من می کشند و هنگامی که او به زمین در حال افزایش بود ، در
برخی از راه دور ، او را به صحبت من و یا من شنیده
صدای وحشتناک به طوری که غیر ممکن است برای ابراز وحشت از آن است.
همه که من می توانم بگویم درک من این بود : "دیدن این همه چیز را به ارمغان آورد و نه
تو به توبه ، در حال حاضر نباید بمیرد ، "که در آن واژه ها ، من فکر کردم او را بلند کردن
نیزه که در دست خود مرا بکشند.
هیچ کس که تا به حال باید به این حساب انتظار می رود که من باید قادر به
توصیف وحشت از روح من در این چشم انداز وحشتناک است.
منظور من ، که حتی در حالی که یک رویا بود ، من حتی از آن وحشت خواب.
و نه آن را بیشتر ممکن است برای توصیف این تصور که به ذهن من باقی ماند که
من awaked ، و متوجه آن بود ، اما یک رویا.
من تا به حال ، افسوس! هیچ دانش الهی است.
منظور من از آموزش خوبی از پدر دریافت کرده بود شد و سپس توسط یک کهنه
مجموعه ای ، بدون وقفه به مدت هشت سال ، از شرارت دریا نوردی ، و ثابت
گفتگو با اما هیچ کدام مثل بود ،
مانند خود من ، شریر و حرام به آخرین مدرک تحصیلی.
به خاطر نمی آورم که من ، در تمام آن زمان به حال ، یکی فکر می کردم که خیلی تمایل داشتند به عنوان
یا به دنبال به سمت بالا به سوی خدا ، یا به سمت داخل بازتاب بر خود من
راه. اما حماقت خاصی از روح ،
بدون میل وجدان خوب یا بد ، به طور کامل غلبه کرده بود به من و من
بود که سخت ترین ، unthinking ، موجودی شریر در میان ملوانان مشترک ما
می توان تصور می شود ، داشتن نه کم
حس ، یا از ترس از خدا در خطر است ، و یا از شکر کردن را آموخته به خدا رستگاری.
در رابطه با آنچه که در گذشته از داستان من ، این خواهد بود که به راحتی
اعتقاد بر این زمانی که من باید اضافه کنید ، که از طریق همه انواع بدبختیهای که تا به حال به این
روز من و پا افتادهی ، من بسیار به عنوان یک حال هرگز
فکر از آن که از سوی خدا ، یا که این مجازات فقط برای من گناه من بود ،
باغی بر رفتار پدر و یا گناهان من در حال حاضر من ، که بزرگ یا
بسیار به عنوان مجازات برای دوره به طور کلی از زندگی ستمکاران است.
وقتی که من در سفر از جان گذشته در سواحل صحرا از آفریقا بود ، من تا به حال هرگز
بسیار به عنوان یک فکر از چه از من است ، یا به خدا خواهید به طور مستقیم با من کجا
من باید به ، و یا من را از خطر
که ظاهرا به من احاطه شده ، و همچنین از موجودات حریص به عنوان وحشی بی رحمانه.
اما من صرفا ناشی از بی فکری از یک خدا و یا مشیت الهی ، عمل به مانند یک حیوان تنها ، از
اصول طبیعت ، و با صدای تنها حس مشترک ، و ، در واقع ،
که به سختی.
وقتی که من و در دریا انجام شده توسط کاپیتان پرتغال ، به خوبی استفاده می شود تحویل داده شد و برخورد
عادلانه و شرافتمندانه با ، و همچنین charitably ، من تا به حال حداقل نه
شکر کردن را آموخته در افکار من.
وقتی که دوباره ، من غرق ، خراب ، و در معرض خطر غرق شدن در این جزیره ، من
به عنوان دور از ندامت ، و یا به دنبال بر روی آن به عنوان یک قضاوت.
من فقط به خودم گفتم اغلب ، که من یک سگ ناگوار بود ، و به دنیا به همیشه
بدبختی.
درست است ، هنگامی که من در ساحل به نخستین در اینجا ، در بر داشت و تمام خدمه کشتی غرق شده و من
خودم را بخشوده ، من با یک نوع اکستازی متعجب شد ، و برخی از حمل و نقل از روح ،
که ، تا به حال به لطف خدا کمک ، ممکن است
آمده اند تا به شکر کردن را آموخته درست است ، اما به پایان رسید که در آن آغاز شد ، در یک مشترک تنها
پرواز از شادی ، یا ، که من ممکن است بگویند ، که خوشحالم من زنده بود ، بدون این که حداقل بازتاب
به خوبی ها از دست
که من حفظ کرده بود ، و من به حال خاص به حفظ هنگامی که تمام شد و بقیه
نابود ، یا یک پرس و جو کند در نتیجه به همین دلیل نزد من مهربان بوده است.
حتی فقط نوع معمول همان شادی که ملوانان به طور کلی ، پس از رو
در ساحل امن از یک کشتی شکسته ، که آنها همه غرق در کاسه بعد از پانچ ، و
فراموش تقریبا محض است و تمام بقیه زندگی من بود مانند آن.
حتی وقتی که من پس از آن ، در توجه ، معقول ساخته شده از من
شرایط ، چگونه من در این مکان مخوف ، بازیگران را از دسترس از نوع بشر ، از
از همه امید به کمک های امدادی ، و یا چشم انداز
رستگاری ، به محض من تو را دیدم ، اما چشم انداز زندگی و که من نمی باید گرسنگی و
نابود برای گرسنگی ، همه احساس رنج من به تن کردن و من شروع می شود بسیار
آسان می کند ، خودم را اعمال شده به کار می کند مناسب
برای حفظ و تامین من ، و به اندازه کافی دور از من در مبتلا
شرایط ، به عنوان یک قضاوت از آسمان ، و یا به عنوان دست خدا در برابر من : این شد
افکار که بسیار به ندرت وارد سر من.
رو به رشد تا از ذرت ، به عنوان مجله در من اشاره کرد ، به حال در ابتدا برخی از کمی
نفوذ بر من ، و شروع کرد به من و با شدت تحت تاثیر قرار دهد ، تا زمانی که من فکر کردم آن
به حال چیزی در آن معجزه آسا ، اما به محض
مثل همیشه که بخشی از فکر ، حذف شد تمام این تصور که بزرگ شده بود
از که عینک خاموش نیز ، همانطور که ذکر کردم در حال حاضر.
حتی از زلزله ، هر چند هیچ چیز وحشتناک تر می تواند در طبیعت خود ، و یا بیشتر
بلافاصله به کارگردانی قدرت نامرئی است که به تنهایی هدایت چنین چیزهایی ، با این حال
به محض این که ترس first بیش بود ، اما تصور آن را به حال ساخته شده نیز می رفت.
من تا به حال احساس بیشتر از خدا و یا او در قضاوت ، بسیار کمتر از حال حاضر
ابتلاء از شرایط من از او دست از اگر من در بیشتر شده است
شرایط مرفه زندگی است.
اما اکنون ، وقتی که من شروع به بیمار می شود ، و یک فرصت از بدبختیهای از مرگ
به خود را قبل از من به محل ، زمانی که روح من شروع به تحت فشار از غرق
مرض هاری قوی ، و طبیعت بود و خسته
با خشونت از تب وجدان ، تا زمانی که خواب بود ، شروع به بیدار ، و
من شروع به زندگی گذشته خود را با من سرزنش ، که در آن من تا به حال پس بدیهی است ، توسط
شرارت غیر معمول ، باعث عدالت
خدا به وضع من تحت سکته مغزی غیر معمول ، و برای مقابله با من در پس کینه جو
شیوه.
این بازتاب های تحت ستم برای من روز دوم یا سوم از ناراحت کردن من ، و در
خشونت ، و نیز از تب به عنوان سرزنش از وحشتناک وجدان من ،
برخی از واژه ها از من extorted مانند دعا به
خدا ، هر چند که من نمی توانم بگویم که آنها یا یک نماز با حضور خواسته و یا با امید :
آن را به جای صدای ترس و اضطراب صرف.
افکار من ، اشتباه گرفته بودند که اعتقادات بزرگ بر ذهن من ، و وحشت از مرگ
در چنین شرایط پر از بدبختی بخارات را به سر من با صرف مطرح
دغدغه و در این hurries از من
روح من می دانستم که چه زبان من ممکن است بیان کنند.
اما به جای تعجب ، مانند : "پروردگار ، چه موجود بدبختی هستم شد من!
اگر من باید به بیمار ، من مطمئنا می خواهید باید برای کمک به از جان و چه چیزی تبدیل خواهد شد از
من! "و سپس اشک از چشمان من پشت سر هم ، و من می توانم بیشتر در حالی که خوب می گویند.
در این فاصله از مشاوره خوب از پدر من به من ، و در حال حاضر خود را
پیش بینی ، که من در آغاز این داستان ، viz ذکر شده است. که اگر من
این گام احمقانه ، خدا نمی خواهد برکت
من ، و من اوقات فراغت را به آخرت غفلت بر داشتن وکیل خود منعکس کرده اند
زمانی که ممکن است هیچ کدام برای کمک به بهبود است.
"در حال حاضر ، گفت :" من ، با صدای بلند ، "کلمات پدر عزیز من است آمد ، عدالت خداوند است
پیشی من ، و من هیچ کدام را برای کمک به من و یا شنیدن.
من صدای پراویدنس ، که شکر خدا قرار داده بود من در یک وضعیت رد یا
ایستگاه زندگی من در جایی که ممکن است خوشحال و آسان است ، اما من نه آن را مشاهده کنید
یاد خودم و نه به برکت آن را از پدر و مادر من به.
من آنها را به سوگواری بر حماقت من ، و در حال حاضر من از چپ به زیر عواقب سوگواری
از آن را.
من مورد آزار قرار گرفته کمک و مساعدت خود را ، که از من در جهان برداشته ، و
می توانست همه چیز را آسان می کند به من و در حال حاضر من به مبارزه با مشکلات ،
بیش از حد بزرگ برای حتی طبیعت خود را به
پشتیبانی ، و کمک ، بدون کمک ، به هیچ راحتی ، بدون مشاوره. "سپس من از گریه ،
"پروردگار ، از کمک به من ، برای من در ناراحتی زیادی هستم." این نماز بود ، اگر من
ممکن است آن را پس از تماس ، که من برای سال ها ساخته شده بود.
اما به مجله به من.
ژوئن 28. - داشتن است تا حدودی با خواب من تا به حال به حال تجدید ، و مناسب بودن
به طور کامل خاموش ، بلند شدم و هر چند که ترس و وحشت از رویای من بود
بزرگ ، هنوز من در نظر گرفته که مناسب از
تب و لرز دوباره بازگشت در روز بعد ، و در حال حاضر هم من به چیزی به روز کردن
و زمانی که من خودم را پشتیبانی باید به بیمار ، و اولین چیزی که من ، من پر از بزرگ
مربع مورد بطری را با آب ، و تنظیم آن
بر میز من ، در رسیدن به بستر من ، و به دور از سرما و یا از وضع aguish
آب ، من حدود یک چهارم از یک پاینت رم در آن قرار داده ، و آنها را با هم مخلوط.
سپس من به من تکه ای از گوشت بز و آن را در زغال سنگ broiled ، اما می تواند غذا خوردن
بسیار کم است.
در مورد من راه می رفت ، اما بسیار ضعیف ، و با آن بسیار غمگین و افسرده تحت
حس نکبت من ، dreading ، بازگشت از ناراحت کردن من در روز بعد.
در شب من شام من از سه تخم لاک پشت ، که من در بو
خاکستر ، و می خوردند ، که ما از آن تماس ، در پوسته ، و این بیت از گوشت من
حال که تا به حال خواسته برکت خدا به ، که من می توانم به یاد داشته باشید ، در تمام زندگی ام را.
پس از من تا به حال خورده من سعی کردم به راه رفتن ، اما پیدا کردم خودم را به حدی ضعیف است که من می تواند به سختی
حمل اسلحه ، برای من بدون که هرگز رفت ، پس من رفتم ، اما یک راه کوچک ، و شنبه
را بر زمین ، به دنبال از بر
دریا ، که درست قبل از من ، و خیلی آرام و صاف است.
همانطور که من در اینجا برخی از شنبه افکار مانند این رخ داد به من : چه شده است این زمین و دریا ،
که من را دیده اند تا این حد؟
از چه رو آن را تولید؟ و من چه هستم ، و تمام موجودات دیگر
وحشی و چه اهلی ، انسانی و بی رحمانه؟ از کجا هستیم؟
مطمئنا همه ما توسط برخی از قدرت های مخفی که تشکیل زمین و دریا ، هوا و ساخته شده
آسمان است. و که است؟
سپس آن را به طور طبیعی بیشتر به دنبال ، آن است که خدا ساخته شده است که تمام.
خوب ، اما پس از آن را در عجیبی آمد ، اگر خدا ساخته شده است که تمام این کارها ، او راهنما و
اداره همه آنها را ، و تمام چیزهایی که آنها را در نگرانی ، برای قدرت است که می تواند
همه چیز را قطعا باید به قدرت و راهنمای مستقیم آنها را داشته باشد.
اگر چنین است ، هیچ چیز نمی تواند در مدار بزرگ از آثار او اتفاق می افتد ، یا بدون او
دانش و یا قرار ملاقات.
و اگر چیزی اتفاق می افتد بدون اطلاع او ، او می داند که من اینجا هستم و هستم
در این وضعیت بسیار ناراحت کننده ، و اگر چیزی اتفاق می افتد بدون وقت او ، او
منصوب همه این را به من رخ دادن.
هیچ چیز رخ داده است به فکر من را به تناقض هر یک از این نتیجه گیری ، و
بنابراین بر من با نیروی بیشتری استراحت ، نیاز دارد که باید این باشد که
خدا تمام این سمت منصوب شده بود ، به من رخ دادن.
بود که من به این شرایط پر از بدبختی های جهت او به ارمغان آورد ، او با
قدرت ، نه تنها از من تنها ، اما از همه چیز که اتفاق افتاده در جهان است.
بلافاصله پس از آن : : چرا خدا این را به من انجام می شود؟
من چه کرده ام به نتیجه استفاده می شود؟
وجدان من در حال حاضر من در این تحقیق بررسی می شود ، تا اگر من تا به حال blasphemed ، و
"بدبخت : methought آن را به من مانند یک صدا صحبت می کرد! دوست تو از آنچه تو hast انجام می شود؟
نگاه به زندگی وحشتناک misspent ، و از خودت چه چیزی تو hast انجام نیست؟
بپرسید ، چرا تو wert مدت ها پیش نابود؟
چرا wert تو در راه Yarmouth نه غرق. کشته در مبارزه با زمانی که کشتی
توسط Sallee مرد جنگ است ؛ توسط حیوانات وحشی در سواحل بلعیدم
آفریقا و یا غرق در اینجا ، هنگامی که تمام خدمه جان اما خودت؟
دوست تو بپرسید ، من چه کرده ام؟ "من گنگ با این بازتاب زده بود ، به عنوان یکی
شگفت زده ، و به حال یک کلمه به هیچ ، به خودم به پاسخ نیست ، اما افزایش یافت تا
افسرده و غمگین ، راه برگشت به عقب نشینی من ،
و تا بیش از دیوار رفتم ، تا اگر من شده است که تا به حال به بستر ، اما افکار من بود متاسفانه
مختل ، و من تا به حال هیچ تمایل به خواب و من در صندلی من نشست ، و
چراغ روشن من ، برای آن شروع به تاریک است.
در حال حاضر ، وحشت زده به عنوان هراس از بازگشت از ناراحت کردن من بسیار ، آن را
رخ داده است به فکر من که برزیل را ندارد اما توتون و تنباکو فطری خود را برای تقریبا
تمام distempers ، و من یک تکه از رول
از توتون و تنباکو در یکی از سینه ، که کاملا درمان شده بود ، و برخی نیز که به رنگ سبز ،
و کاملا درمان می شود.
من رفتم ، به کارگردانی بهشت بدون شک ، برای در این قفسه سینه که من پیدا کردم هر دو برای درمان روح و
بدن است.
من باز قفسه سینه ، و آنچه برای من ، این تنباکو را بررسی و به عنوان چند کتاب های من
حال نجات وضع وجود دارد ، من در زمان از یکی از Bibles که من قبلا ذکر شد ، و
که از این زمان به من تا به حال اوقات فراغت و یا تمایل به نگاه به یافت نشد.
من می گویم ، من آن را در زمان ، و هر دو به ارمغان آورد و توتون و تنباکو که با من به جدول.
به چه استفاده از توتون و تنباکو را به من می دانستم که در ناراحت کردن من نیست ، یا اینکه آیا خوب بود برای
آن یا نه : اما من چند آزمایش با آن سعی کردم ، و اگر من آن را باید ضربه حل شد
یک راه و یا دیگر.
من برای اولین بار در زمان یک تکه از برگ ، و آن را در دهان من خسته ، که ، در واقع ، در ابتدا تقریبا
stupefied مغز من ، توتون که سبز و قوی ، و من تا به حال شده است که نه
استفاده می شود.
سپس من و برخی از ارگنکن آن یک ساعت یا دو rum در برخی از زمان ، و حل و فصل را به
دوز از آن زمانی که من وضع ، و نهایتا ، برخی بر یک ظرف زغال سنگ سوخته ، و من برگزار شد
نزدیک بینی بیش از دود از آن را تا زمانی که
من می توانم آن را تحمل و برای گرما به عنوان تقریبا برای خفگی.
در فاصله از این عمل من انجام گرفت تا کتاب مقدس و شروع به خواندن ، اما سر من
بیش از حد با توتون و تنباکو به تحمل خواندن ، حداقل در آن زمان شد و آشفته و تنها ،
باز داشتن کتاب معمولی ، اولین
کلماتی را که رخ داده به من این بود ، "من در روز مشکل تماس ، و من
تحویل تو ، و نباید من جلال "این کلمات بسیار مناسب به مورد من ، و
برخی از تاثیر بر افکار من ساخته شده در
در زمان خواندن آنها ، هر چند نه به اندازه آنها پس از آن ، برای ، برای
تحویل داده می شود ، کلمه بود ، نه صدایی ، که من ممکن است بگویند ، به من ، چیزی که بود از راه دور ،
بنابراین غیر ممکن است در درک من از همه چیز ،
که من شروع به گفتن نیست ، به عنوان فرزندان اسرائیل هنگامی که گوشت قول داده شده بود به
خوردن ، "آیا می توانم خدا را گسترش یک جدول در بیابان؟" که من شروع به گفت ، "خدا می تواند
به من ارائه خود را از این محل؟ "و
آن را به عنوان برای سال های سال بود که هر گونه امید به نظر می رسد ، این اغلب بر من غالب
افکار ، اما ، با این حال ، کلمات تاثیر زیادی بر من ساخته شده ، و من از mused در
آنها اغلب.
این رشد در حال حاضر در اواخر ، و توتون و تنباکو ، و به من گفت ، dozed به حال سر من تا این حد که من تمایل
به خواب ، پس من چراغ من سوختن در غار ، تا مبادا من باید هر چیزی را در می
شب ، و رفت به رختخواب.
اما قبل از من به زمین بگذارند ، من آنچه که من در همه حال من هرگز انجام زندگی من kneeled کردن ، و
دعا به خداوند برای تحقق وعده من ، که اگر من بر او در روز به نام
مشکل ، او به من تحویل دهد.
پس از خراب و ناقص من نماز شد ، من نوشیدن rum که در آن من
ارگنکن تنباکو ، که بسیار قوی و رتبه از توتون و تنباکو که من می توانم
به ندرت آن را دریافت کنید. بلافاصله پس از این من به رختخواب رفت.
من در حال حاضر آن را به سر من پرواز کرد با خشونت ، اما من به خواب صدای سقوط کرد ،
و waked بیشتر تا ، توسط خورشید ، از آن لزوما باید نزدیک 3:00 در
بعد از ظهر روز بعد ، نه ، این یک ساعت من
تا حدی که از نظر من همه خواب روز بعد و شب ، و تقریبا تا 03:00
روز بعد ، برای در غیر این صورت من می دانم که چگونه باید از دست دادن یک روز از حساب من در نمی
روز در هفته ، آن را به عنوان برخی از ظاهر
سال پس از من تا به حال انجام داده است ، اگر من آن را با عبور از خط و recrossing از دست داده بود ، من
باید از دست داده اند بیش از یک روز ، اما قطعا من در روز حساب را از دست داده ، و
هرگز نمی دانستند که در راه است.
می شود که ، با این حال ، یک راه یا دیگری ، وقتی که من awaked من خودم در بر داشت بسیار
تجدید ، و روح من زنده و شاد ، زمانی که من تا من قوی تر از
من روز قبل بود ، و معده من
بهتر ، برای من گرسنه بود و ، در کوتاه مدت ، من هیچ جا به حال روز بعد ، اما ادامه داد : بسیار
تغییر برای بهتر. این 29 بود.
30 روز خوب من بود ، البته ، و من در خارج از کشور با اسلحه رفت و من ، اما نمی
به مسافرت خیلی دور.
من کشته شدن یک دریا مرغ یا دو ، چیزی شبیه به brandgoose ، و آنها را به خانه آورده ، اما
بسیار به جلو نیست که آنها را می خورند ، پس من خوردم بیشتر از تخم مرغ لاک پشت ، که شد
بسیار خوب است.
این شب من تازه دارو ، که من تا به حال قرار است من خوب روز قبل
دخانیات در rum ارگنکن و تنها من را بسیار به عنوان قبل از ، نه من هر جویدن
از برگ ، و یا نگه داشتن سر من بر
دود ، اما من تا به خوبی و نه روز بعد ، که اولین از ژوئیه بود ، که من
امید من شده اند ، برای من تا به حال یک ادویه کمی از جا سرد بود اما
نه خیلی زیاد.
ژوئیه 2. - I تجدید دارو تمام راههای سه و خودم را با آن به عنوان در دوز بندی شوند
اول ، و دو برابر مقدار که من نوشیدند.
ژوئیه 3. - I از دست رفته مناسب برای خوب و همه ، هر چند که من قدرت کامل من بهبود نمی
برای برخی از هفته پس از.
در حالی که من در نتیجه جمع آوری شد و قدرت ، افکار من بسیار به این بود
کتاب مقدس ، "من به تو ارائه" و عدم امکان رستگاری من در وضع بسیار
بر ذهن من ، در نوار از من تا به حال انتظار
آن ، اما به عنوان من خودم دلسرد با چنین افکار ، آن را به ذهن من رخ داده است که
من بسیار به نجات من از ابتلاء اصلی pored ، که نادیده گرفته
نجات من ، دریافت کرده بود و من آن را به عنوان بود
به خودم به سوالات از جمله این viz - درخواست شده است.
به من تحویل داده نشده است ، و زیبا و بیش از حد ، از بیماری از بیشتر مضطرب
شرط است که می تواند ، و هراسان شده بود به من؟ و چه چیزی توجه من
گرفته شده از آن؟
من به حال انجام بخش من؟
خدا به من تحویل داده بود ، اما من تا به حال جلال او ، است که می گویند ، من تا به حال نیست
متعلق و سپاسگزارم که به عنوان یک نجات شده است و چگونه می تواند من انتظار بیشتر
نجات؟
این لمس قلب من بسیار و بلافاصله من را زانو زد و به خدا
با تشکر من با صدای بلند برای بهبود از بیماری است.
ژوئیه 4. - در صبح من در زمان کتاب مقدس و آغاز و در عهد جدید ، من آغاز شد
به طور جدی آن را بخوانید ، و تحمیل شده بر خود را به خواندن در حالی که هر روز صبح و
هر شب خودم را به تعداد گره زدن نیست
از فصل ، اما زمانی که افکار من باید از من می کنند.
این بود طولانی نیست پس از من مجموعه ای به طور جدی به این کار تا من قلب من عمیق تر
و صادقانه با شرارت از زندگی گذشته من را تحت تاثیر قرار.
برداشت از رویای من زنده کرد و کلمات ، "همه این کارها را به ارمغان آورد و نه
تو به توبه ، "به طور جدی از طریق افکار من بود.
من صادقانه بود و التماس از خدا به من توبه را ، زمانی که آن اتفاق افتاد
providentially ، روز ، بسیار ، که ، خواندن کتاب ، من به این کلمات آمده : "او
شکوه یک شاهزاده و یک نجات دهنده ، به است
. توبه و به بهبودی "من به زمین انداخت و کتاب ، و با قلب من و
دست برداشته تا به آسمان ، در یک نوع از اکستازی از شادی ، من گریه کردن با صدای بلند ، "عیسی مسیح ،
تو پسر دیوید!
عیسی مسیح ، تو شکوه و شاهزاده نجات دهنده! من توبه را! "این اولین
هم می گویند ، به معنای واقعی از کلمات ، که من در تمام زندگی من دعا ، برای
در حال حاضر من با احساس من شرایط دعا ،
و یک کتاب مقدس درست از امید ، تاسیس در حمایت از کلام خدا.
و از این زمان ، من ممکن است بگویند ، من شروع به امیدوارم که خدا من را بشنود.
حالا من شروع به تفسیر کلمات در بالا ذکر شد ، "در تماس با من ، و من به ارائه
تو ، "در معنای متفاوت از آنچه من تا به حال انجام داده بود قبل از اینکه برای پس من تا به حال هیچ مفهوم
از هر چیزی که به نام رستگاری ، اما
من که از اسارت من در تحویل داده شد ، برای اینکه من در واقع در بزرگ در بود
محل ، هنوز این جزیره بود قطعا یک زندان را به من ، و به معنای بدتر
در جهان است.
اما حالا یاد گرفتم که آن را در معنای دیگر را : در حال حاضر من به زندگی گذشته من نگاه
با وحشت از جمله ، و گناهان من ظاهر شد به طوری وحشتناک ، که روح من به دنبال هیچ چیزی از
خدا اما رستگاری از بار گناهی که با مته سوراخ کردن تمام آرامش من است.
در انفرادی برای زندگی من ، این چیزی بود.
من خیلی به عنوان و نه دعا از آن تحویل داده شود و یا فکر می کنم از آن ، آن را همه از هیچ بود
در نظر گرفتن نسبت به این.
و این بخش اضافه کنم در اینجا ، به اشاره به هر کس باید آن را بخوانید ، که هر زمان که آنها
آمده است به معنای واقعی از همه چیز ، آنها را نجات از گناه بیشتری پیدا
برکت از نجات از رنج.
اما ، ترک این بخش ، من به مجله من.
وضعیت من در حال حاضر شروع می شود ، هر چند ، نه کمتر ، به راه من از زندگی پر از بدبختی ، هنوز
بسیار آسان تر به ذهن من : و افکار من که به کارگردانی خواندن ثابت
کتاب مقدس و دعا به خدا ، به همه چیز از
طبیعت بالاتر ، من تا به حال یک معامله بزرگ به راحتی در داخل ، که تا کنون من می دانستم
از هیچ چیز نیز ، سلامت و قدرت بازگشت و من ، من خودم به ارائه bestirred
خودم را با هر چیزی که من می خواستم ، و
راه من از زندگی به طور منظم به عنوان من می توانم.
از ژوئیه 4 به 14 من عمدتا در مورد راه رفتن با من بود به کار
اسلحه در دست من ، کمی و کمی در یک زمان ، به عنوان یک مرد که جمع آوری شد تا خود را
قدرت پس از یک جا از بیماری ، برای آن است که
به سختی به تصور من چگونه کم بود ، و به آنچه که ضعف من کاهش می یابد.
این برنامه که من استفاده از کاملا جدید ، و شاید که هرگز
تب و لرز ، قبل از درمان شود ، نه می تواند آن را توصیه می کنم به هر به عمل ، توسط این
تجربه : و اگر چه آن را حمل کردن
مناسب است ، اما نه به تضعیف به من کمک ، برای من تشنج مکرر در من
اعصاب و اندام ها برای برخی از زمان.
من از آن آموخته همچنین این ، به ویژه ، که در خارج از کشور که در فصل بارانی بود
خطرناک ترین چیزی که به سلامت من است که می تواند ، به خصوص در آن باران های که
آمد حضور داشتند با طوفان و طوفان از
باد ، برای به باران که آمد در فصل خشک بود و تقریبا همیشه همراه با
مانند طوفان ، تا که من پیدا کردم که باران بسیار خطرناک تر از باران که در افتاد
سپتامبر و اکتبر.