Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب سوم : فصل چهارم شمشیر.
AT MEUDON
بعدها در هفته او را به عنوان بازدید از لو Chapelier فقط قبل از ظهر دریافت کرد.
"من اخبار را برای شما آندره است. پدرخوانده شما در Meudon است.
او وارد وجود دارد دو روز پیش.
اگر شنیده اید؟ "" اما هیچ.
چگونه باید می شنوم؟ چرا او در Meudon؟ "
او آگاهانه هیجان ضعف ، که او به سختی می توانست توضیح داده شده است.
"من نمی دانم. اختلالات شده اند وجود دارد تازه در
بریتنی.
ممکن است به دلیل که "" و به این ترتیب او برای پناه به او می آیند
برادر؟ "پرسید : آندره لوئیس. "به خانه برادرش ، بله ؛ اما نه به
برادرش.
کجا شما را در همه زندگی می کنند ، آندره؟ آیا شما بشنوند هرگز هیچ یک از اخبار؟
«اتین دو Gavrillac سال پیش به آمریکا مهاجرت کرد. او از خانواده م. D' Artois بود ، و
او را به مرز را با او عبور کردند.
در حال حاضر ، بدون شک ، او در آلمان با او است ، توطئه علیه فرانسه است.
است که مهاجران انجام می دهند. آن زن اتریشی در Tuileries
پایان را با از بین بردن سلطنت. "
"بله ، بله ، گفت :" آندره لویی بی صبرانه. سیاست او را در این همه علاقه ای ندارید
صبح به خیر. "اما در مورد Gavrillac؟"
"چرا ، من به شما گفت که Gavrillac در Meudon ، نصب شده در خانه اش
برادر را ترک کرده است؟ Dieu د Dieu.
آیا من فرانسه صحبت می کنند و یا نمی کنید درک زبان نیست؟
من اعتقاد دارم که Rabouillet ، مباشر خود را ، در اتهام Gavrillac.
من به ارمغان آورده اند شما اخبار لحظه ای که آن را دریافت کرده است.
من فکر کردم شما احتمالا مایل به بیرون رفتن به Meudon. "
"البته.
من در یک بار -- که شده است ، به محض اینکه من می توانم.
من می توانم به روز ، و نه هنوز رتبهدهی نشده است به فردا. من بیش از حد شلوغ است. "
او دست تکان دادند دست به سمت اتاق داخلی ، که از انجا اقدام کلیک کنید کلیک پره ،
حرکت سریع پاها و صدای مربی ، لو دوک.
"خوب ، خوب ، که امر خود را.
شما مشغول هستند. من به شما ترک در حال حاضر.
اجازه دهید ما شام خوردن در این شب ، در کافه د هرناندس.
Kersain حزب باشد. "
صدای "لحظه!" آندره لوئیس "او را در بازداشت
آستانه. "آیا Mlle. Kercadiou د با عموی خود را؟ "
"چگونه شیطان باید من می دانم؟
بروید و پیدا کردن. "او رفته ، و آندره لویی همانجا ایستاد
لحظه ای عمیق در فکر.
سپس او بدل شده بود و رفت و برگشت با شاگرد خود ، Villeniort Vicomte د ، از سر
نمایشگاه دمی contre از Danet قطع ، نشان دادن با یک شمشیر کوچک
مزایای شود از تصویب آن مشتق شده است.
پس از آن او با Vicomte ، که شاید ablest از دانش آموزان خود را در حصار
زمان ، و همه در حالی که افکار خود را در ارتفاعات Meudon ، ذهن او ریخته گری
تا درس او برای اعطای این
بعد از ظهر و در روز بعد ، و بدانم کدام یک از این که او ممکن است بدون تعویق انداختن
deranging آکادمی.
هنگامی که با داشتن سه بار Vicomte در جانشینی لمس او متوقف شد و wrenched
خود را به زمان حال ، آن را به دقت مارول توسط به دست آورده
صرفا مکانیکی عمل.
بدون اهدای یک فکر بر آنچه که او انجام شده بود ، مچ دست و بازو و زانو
به صورت خودکار انجام کار خود را ، مانند موتور مبارزه دقیق را که
عمل ثابت برای یک سال و بیشتر آنها را ترکیب کرده بودند.
نه تا یکشنبه بود آندره لوئیس قادر به برآوردن آرزو که بی صبری از
دخالت روز را به یک آرزو تبدیل شده بود.
توسط یکی از آن -- با بیش از مراقبت های عادی ، سر خود را ظریفانه coiffed لباس
آرایشگری به اشراف از آنها بسیاری بودند که از اشتغال پرتاب
جریان مهاجرت که در حال حاضر
جریان آزادانه -- آندره لویی کالسکه استخدام خود سوار شده و سوار به Meudon.
خانه Kercadiou جوان نه بیشتر این است که رئیس خانواده شبیه
نسبت به شخص او است.
انسان را از دادگاه ، جایی که برادر خود را در اصل انسان را از خاک ، افسر
خانواده M. لو کنت D' Artois ، او برای خود و خانواده اش ساخته بود
تحمیل ویلا در ارتفاعات Meudon در
یک پارک مینیاتوری ، به راحتی برای او میدوی بین ورسای و پاریس واقع شده ،
و به راحتی قابل دسترس از هر دو. M. D' Artois -- بازیکن تنیس سلطنتی -- بود
شده است در میان بسیار به مهاجرت.
همراه با Condes ، Contis ، Polignacs ، و دیگران از ملکه
صمیمی شورا ، مارشال قدیمی دوبروی و شاهزاده دو Lambesc ، که متوجه
که نام های بسیار خود را نفرت انگیز به تبدیل شده بود
مردم ، او فرانسه بلافاصله پس از سقوط باستیل quitted بود.
او به بازی تنیس فراتر از مرز رفته بود -- و کمال کار وجود دارد
اذیت نمودن سلطنت فرانسه که بر اساس آن او و کسانی که دیگران مشغول شده بود
فرانسه.
با او در میان چند تن از اعضای خانواده خود رفت Kercadiou اتین د ، و
با «اتین دو Kercadiou رفت و خانواده اش ، همسر و چهار فرزند.
به این ترتیب بود که امیر د Gavrillac ، خوشحالم که از استان فرار
که در آن بزرگان خود را نشان داده بود -- peculiarly که از بریتنی آشفته
بیشتر واپسگراست تمام فرانسه -- آمده بود
به اشغال در غیاب برادرش ویلای بسیار زیبا و درباریان در Meudon.
که او کاملا خوشحال بود به فرض وجود ندارد.
انسان را از عادات تقریبا اسپارتان خود را ، به کرایه ساده و کمک به خود عادت کرده اند ،
کمی مضطرب در این منزلگاه عیاش ، با فرش نرم آن ، اسراف از
تذهیب ، و گردان براق ، سکوت ،
بندگان پا -- برای Kercadiou تمام خانواده جوان خود را پشت ترک کرده بود.
زمان ، که در Gavrillac او نگه داشته بود که به طور کامل در نگرانی ارضی به کار ، در اینجا
به شدت بر دست های خود را آویزان.
در دفاع از خود او یک معامله بزرگ خواب ، و اما برای Aline ، که هیچ تلاش برای
، آن است که پنهان شوق خود را در این نزدیکی به پاریس و قلب چیز
که او را به ضرب و شتم عقب نشینی
تقریبا در یک بار از محیط اطراف که با عادات او بسیار بیمار مرتب شده اند.
بعدها ، شاید ، او به خود و اشنا رشد استعفا داد به این لوکس
بی تحرکی.
در ضمن تازگی از آن او را مضطرب و آن را به حضور
زود رنج و به جای حالت خواب و بیدار م د Kercadiou که آندره لوئیس در طلیعه شد
اوایل ساعت از بعد از ظهر که یکشنبه در ماه ژوئن است.
او اعلام نشده بود ، به عنوان هر سفارشی در Gavrillac شده است.
این به این دلیل بنوا ، seneschal م د Kercadiou ، همراه سنیور خود را
پیوسته و اما نیمه -- پس از این ماجرا نرم ، و نصب شد
شوق و شعف پنهان از بی ربط
valetaille که M. اتین را ترک کرده بودند -- خود را به عنوان مدیر مهمانخانه در اینجا در Meudon.
بنوا M. آندره مورد استقبال با incoherencies از لذت بود و تقریبا به حال او
در مورد او مانند برخی از سگ وفادار gambolled ، در حالی که انجام او را به سالن و
حضور خداوند Gavrillac ، که
بود -- در کلمات از بنوا -- ravished به M. آندره دوباره.
"Monseigneur!
Monseigneur! "او در صدا quavering گریه ، ورود یک یا دو سرعت را پیش از
بازدید کننده. "M. آندره...
M. آندره ، پسر تعمیدی خود را ، که دست خود را به بوسه می آید.
او در اینجا... و بنابراین خوب است که شما به سختی او را بدانند.
در اینجا او است ، monseigneur!
آیا او زیبا نیست؟ "و بنده های قدیمی در اثر مالش دست خود را در
محکومیت لذت که او بر این باور او بود انتقال به استاد خود.
آندره لویی عبور از آستانه آن اتاق بزرگ ، نرم و مفروش به پا ،
خیره کننده ای به چشم.
این فوق العاده عالیه و festooned آن سقف بر روی ستون fluted انجام شد با
پایتخت طلاکاری شده.
درب که او وارد شد ، و ویندوز است که باز بر باغ
ارتفاع عظیم -- تقریبا ، در واقع ، ارتفاع کامل اتاق خود.
این یک اتاق اکثریت طلاکاری شده بود ، با فراوانی encrustations مفرغ زرنما
مبلمان ، که در آن به هیچ عنوان از آنچه بود مرسوم در مسکن از متفاوت
مردم از تولد و ثروت.
، هرگز در واقع ، در یک زمان وجود دارد که در آن آنقدر طلا decoratively همانطور که در به کار شد
این سن است که ابداع طلا تقریبا unprocurable بود ، و پول کاغذی قرار داده شده بود
به گردش خون به تامین کمبود.
این یک ضرب المثل از آندره لویی که اگر این افراد تنها می تواند شده ناشی از
برای قرار دادن کاغذ بر روی دیوار خود را و طلا را به جیب خود ، امور مالی
این پادشاهی به زودی ممکن است در مورد بهتر شده اند.
امیر -- furbished و beruffled با محیط اطراف خود را هماهنگ -- افزایش یافته است ،
توسط این تهاجم فراوان بر روی بخشی از بنوا ، که تقریبا به عنوان شده بود مبهوت
بی کس به عنوان خود را از زمان خود را از آمدن به Meudon.
"آنچه در آن است؟ EH؟
رنگ پریده او ، کوته بینانه چشم peered در این بازدید کننده است.
"آندره" گفت که او ، بین تعجب و عبوسی و رنگ در او عمیق تر
بزرگ صورتی چهره.
بنوا ، با پشت خود را به استاد خود ، عمدا نهایی و grinned در آندره
لویی به او را تشویق نمی شود خاموش توسط هر دشمنی آشکار در بخشی از خود را قرار داده
پدرخوانده است.
پس از آن ، همکار هوشمند discreetly خود محو.
م د Kercadiou در مورد "چه شما می خواهید اینجا؟" growled.
"بیش از به بوسه دست خود را ، به عنوان بنوا به شما گفته است ، آقا من پدرخوانده" ، گفت :
آندره لویی submissively ، رکوع سر سیاه براق او.
"شما باید ساختگی بدون بوسیدن آن را به مدت دو سال است."
انجام نشده است ، آقا ، به من سرزنش با بدبختی من. "
مرد کمی ایستاد بسیار stiffly راست میشود ، به صورت نامتناسبی بزرگ سر خود را پرتاب
پشت ، چشم های برجسته و کم رنگ خود را بسیار استرن.
"شما فکر می کنم به جرم ظالمانه خود را بهتر اضمحلال در آن
شیوه ای عاری از احساسات ، با ترک ما را بدون آگاهی از اینکه آیا شما زنده بود و یا
مرده؟ "
در ابتدا آن را خطرناک بود -- زندگی من خطرناک -- به افشای محل اختفای من.
سپس برای مدتی من در نیاز شد ، تقریبا بی بضاعت است ، و افتخار من ممنوع کرده بودند ، پس از
آنچه که من انجام داده بودند و نظر شما باید از آن را ، به درخواست تجدید نظر به شما کمک.
"بی بضاعت" سنیور قطع کرد.
برای یک لحظه لب خود لرزید.
سپس او به خودش steadied ، و اخم عمیق تر او بررسی این تغییر
و پسر تعمیدی ظریف او ، خاطرنشان کرد : غنای آرام پوشاک خود ، buckles رب
و پاشنه قرمز به کفش خود ، شمشیر
hilted در مادر o' ، مروارید و نقره و مو دقت لباس که او تا به حال
همیشه دیده می شود حلق آویز در دسته کرکهای در مورد چهره اش.
حداقل شما به نظر نمی آید بی بضاعت در حال حاضر ، "او sneered.
"من نه. من از سال رونق است.
در آن ، آقا ، من از پر تجمل عادی ، کسانی که می گرداند تنها زمانی که او متفاوت
به کمک احتیاج دارد. بازگشت صرفا به خاطر من شما را دوست دارم ،
مسیو -- به شما بگویم تا.
من در اولین لحظه پس از شنیدن حضور شما در اینجا آمده است. "
پیشرفته. "پدرخوانده من موسیو!" او گفت ، و برگزار شد
کردن دست خود را.
اما م د Kercadiou unbending باقی مانده ، پیچیده شده در شأن سرد و خشم خود را.
"هر چیزی که سختی های شما ممکن است رنج برده اند و یا در نظر داشته باشید که ممکن است شما را
رنج می برد ، آنها به مراتب کمتر از رفتار ننگین خود را سزاوار است ، و من مشاهده
که آنان هیچ چیز کاهش خواهد یافت گستاخی.
شما فکر می کنم که شما باید به اینجا می آیند و می گویند ، موسیو من پدرخوانده! 'و
همه چیز به بخشش و فراموش شده است.
است که خطای خود را. شما مرتکب اشتباه بیش از حد بزرگ است ، شما
جرم علیه همه چیز است که توسط من نگه ، و در برابر خودم شخصا ،
خیانت خود را از اعتماد من در شما.
شما یکی از کسانی که الواط ناگفتنی که برای این انقلاب به عهده دارند. "
"افسوس ، ارباب ، من می بینم که شما به اشتراک گذاشتن توهم مشترک است.
این الواط توصیف ناپذیر اما خواستار یک قانون اساسی ، و آنها را از وعده داده شده بود.
تاج و تخت.
آنها نمی دانند که وعده ریاکار بود ، و یا که تحقق آن خواهد بود
baulked توسط دستورات ممتاز است.
مردانی که دچار رسوب این انقلاب ، آقا ، اشراف و
prelates. "
"شما جرأت -- و در چنین زمان به عنوان این -- ایستاده وجود دارد و من ناپسند چنین بگویید
نهفته است!
شما جرات بگویم که اشراف را ساخته اند از انقلاب ، زمانی که تعداد زیادی از آنها ،
پس از نمونه ای از M. لو دوک D' Aiguillon ، پرت امتیازات خود ،
حتی خود عنوان اعمال ، به دامان مردم!
یا شاید آن را به شما انکار؟ "" اوه ، نه.
داشتن آتش روی عیاشی و بیفکری مجموعه به خانه خود ، آنها در حال حاضر سعی می کنید آن را با پرتاب
آب بر روی آن و جایی که آنها موفق کل سرزنش قرار داده آنها در شعله های آتش ".
"من می بینم که شما به اینجا آمده اند به بحث سیاست است."
دور از آن قرار دارد. من آمده اند ، در صورت امکان ، برای توضیح
خودم.
برای درک همیشه ببخشد. این یک ضرب المثل بزرگ است که از Montaigne است.
اگر من می توانم شما را در درک... "" شما می توانید.
شما هرگز مرا درک اینکه چگونه شما به خودتان بارگزاری صفحه تا odiously آمد
بدنام در بریتانی است. "" آه ، نه odiously ، آقا! "
"بدیهی است ، odiously -- در میان آنهایی که مهم است.
گفته شده است که شما Omnes اتوبوس بودند ، هر چند که من می توانم ، نمی خواهد
اعتقاد دارند. "
"با این حال ، درست است." م د Kercadiou خفه.
"و شما آن را اعتراف؟ شما جرات اعتراف به آن؟ "
"چه مرد جرأت به انجام ، او باید جرات اعتراف -- مگر اینکه او ترسو است."
"آه ، و مطمئن باشید شما بسیار شجاع بودند ، فرار هر بار پس از شما انجام داده بودند
شرارت ، تبدیل کمدین به خودتان پنهان ، انجام شرارت بیشتر به عنوان یک
کمدین ، تحریک شورش در نانت ، و
سپس فرار دوباره ، برای تبدیل شدن به خدا می داند چه -- چیزی متقلب توسط
نگاه مرفه از شما.
من خدا ، مرد ، من به شما بگویم که در این دو سال گذشته ، من امیدوار است که شما مرده بودند ،
و شما عمیقا است که شما نا امید! "
او دست خود را مورد ضرب و شتم با هم ، و بزرگ شده صدای تیز خود تماس بگیرید -- "بنوا!"
او دور به سمت شومینه strode ، قرمز مایل به زرد در صورت ، تکان دادن با
شور را به که او خود را کار کرده بود.
"مرده ، من ممکن است شما بخشیده ، به عنوان یکی که برای شر خود را پرداخت کرده بود ، و حماقت خود را.
زندگی من به شما ، هرگز نمی تواند ببخشد. شما را رفته اند بیش از حد است.
تنها خدا می داند که در آن به پایان خواهد رسید.
"بنوا ، درب. M. آندره لویی مورو به درب! "
لحن استدلال تعیین غیر قابل فسخ است.
رنگ پریده و خود شامل است ، اما با یک درد عجیب و غریب در قلب او بود ، آندره لویی شنیده که
اخراج ، دیدم سفید بنوا ، صورت ترس و تکان دادن دست نیمه برجسته شده اگر او بودند
اطلاعات مربوط به عتاب کردن با استاد خود.
و سپس یکی دیگر از صدا ، صدای واضح ، و پسر مانند قطع شوید.
"عمو!" این گریه ، جهان از خشم و تعجب در زمین خود ، و پس از آن :
"آندره!"
و این هم توجه داشته باشید تقریبا از خوشحالی ، قطعا خوش آمدید ، با مخلوط شد
جای تعجب است که هنوز باقی مانده.
هر دو تبدیل شده است ، نیمی از اتاق را بین آنها در حال حاضر ، و در یکی از Aline مشهود
مدت ها ، باز کردن پنجره ها ، وجود دارد در عمل از ورود از باغ دستگیر ، Aline در
کلاه سر گذاشتن شیر خدمتکار از آخرین حالت ، هر چند
بدون هر یک از embellishments سه رنگ که معمولا بر آنها دیده می شود.
لب های نازکی از دهان بلند آندره را به یک لبخند عجیب و غریب هم پیچیده است.
به ذهن او حافظه فلش را از فراق آخرین خود بود.
او خود را دوباره دیدم ، ایستاده سوختن با خشم بر پیاده رو از نانت ،
به دنبال پس از کالسکه اش آن را به عنوان فروکش کردن خیابان د Gigan.
او به سوی او آمدن بود هم اکنون با دست های دراز ، رنگ افزایش در
گونه او ، لبخند بر روی لب های او استقبال می کنیم. او پایین متمایل و بوسید دست او را در
سپس با یک نگاه و ژست او را رد کرد و بنوا ، و متکبر او
مد تشکیل خودش را مدافع آندره که در برابر آن اخراج خشن
او تا به حال شنید.
"عمو" او گفت ، ترک آندره و عبور به Kercadiou م د : "شما من را
شرمنده از شما! برای اجازه دادن به یک احساس peevishness به
پایمال کردن تمام محبت خود را برای آندره! "
«من هیچ محبت برای او. من تا به حال یک بار.
او تصمیم گرفت تا آن را خاموش است. او می تواند به شیطان بروید و لطفا رعایت
که من اجازه نمی دهد به شما تداخل داشته باشد. "
اما اگر او اعتراف کرده که او غلط انجام داده است... "
"او اعتراف هیچ چیزی از آن نوع است. او می آید با من در مورد این استدلال
حقوق دوزخی انسان.
او خود مصر را اعلام کرد. او خود را اعلام کرد با افتخار داشته باشند
شده است ، همانطور که همه بریتنی می گوید ، رذل که خود تحت لقب از مخفی
Omnes اتوبوس.
این است که که به چشم پوشی؟ "او تبدیل به سراسر گسترده ای در آندره نگاه
فضا که در حال حاضر آنها را از هم جدا است. "اما آیا این واقعا تا؟
آیا شما نمی توبه ، آندره -- در حال حاضر که تمام آسیبی است که می آیند می بینید؟
این یک دعوت روشن به او ، در اقامه دعوا به او می گویند که او توبه بود ، به
صلح خود را با سرپرستی او.
برای یک لحظه آن را تقریبا به او منتقل شد. سپس ، با توجه به شایستگیهایی گریز ،
روی صدق و صفا ، او پاسخ داد : هر چند درد او درد و رنج در صدای او زنگ زد.
"برای اعتراف توبه او گفت :" به آهستگی "، خواهد بود و اعتراف اجباری به جرم هیولا.
آیا شما نمی دید که؟ آه ، آقا ، صبر با من ، به من اجازه
خودم را کمی توضیح دهید.
شما می گویید که من در بخشی مسئول چیزی از همه این که اتفاق افتاده است.
نصایح من از مردم در رن و دو بار پس از آن در نانت گفت : به
سهم خود را در آنچه در به دنبال وجود دارد بود.
آن ممکن است. این فراتر از قدرت من مثبت
انکار آن. انقلاب دنبال و خونریزی.
بیشتر ممکن است.
برای توبه به معنی به رسمیت شناختن که من آن را غلط انجام داده است.
چگونه باید بگویم که من آن را غلط انجام داده ، و به این ترتیب سهم مسئولیت
همه که خون بر روح من؟
من کاملا صادقانه با شما به شما نشان دهد تا چه حد ، در واقع ، من از توبه است.
آنچه من انجام داد ، من در واقع در برابر همه اعتقادات من در آن زمان هم بودند.
از آنجا که هیچ عدالت در فرانسه وجود دارد به حرکت در مقابل قاتل فیلیپ د
Vilmorin ، من تنها راهی است که من تصور انتقال داده شده می تواند شر انجام واکنش داشتن بر
بر دست است که این کار را کرد ، و آن دیگر
دست بود که قدرت نیست ، بلکه روح را به مجازات.
از آن زمان به بعد من آمده اند که من اشتباه بود ، و فیلیپ د Vilmorin و
کسانی که فکر با او در سمت راست بودند.
"شما باید درک ، مسیو ، که آن را با sincerest شکر کردن را آموخته است که من پیدا کنم
خواستار چیزی برای توبه را انجام داده اند ، که برعکس ، زمانی که فرانسه داده شده است
امروز به برکت فوق العاده از قانون اساسی ، به عنوان
به زودی اتفاق می افتد ، من ممکن است غرور و افتخار در داشتن بازی من به سهم خود در آوردن در مورد
شرایطی که این امکان را ساخته اند. "مکث وجود دارد.
صورت م د Kercadiou تبدیل از صورتی به بنفش.
"شما را کاملا به پایان رسید؟" او گفت : به شدت. "اگر شما مرا درک کرده اند ، آقا."
"آه ، من شما را درک و... و من خواهش کردن که شما را خواهد رفت. "
آندره لویی شانه خود آویزان و سر خود را.
او آمده بود تا joyously ، در آرزوی چنین ، صرفا برای دریافت نهایی
اخراج شدن. او در Aline استان مازندران انجام شده است.
صورت خود را رنگ پریده و آشفته بود ، اما شوخ طبعی خود را نتوانست به او نشان دهد چگونه او می تواند برای آمدن
کمک او. صداقت بیش از حد او خود سوخته بود
قایق.
"بسیار خوب ، آقا. اما این من به شما به خاطر داشته باشید پس از بخواهید
من رفته است. من به شما می آیند نه به عنوان یک به دنبال
کمک کند ، به عنوان یکی نیاز به شما رانده.
من هیچ بازگشت مسرف ، که من گفته اند.
من یکی از که نیاز به هیچ چیز ، که هیچ چیز ، استاد از سرنوشت خود ، درخواست
به شما رانده شده توسط عاطفه تنها ، عشق و قدرشناسی خواست او شما خرس و
خود ادامه خواهد داد به شما داشته باشد. "
"آه ، بله!" گریه Aline ، در حال حاضر تبدیل به عموی او.
در اینجا حداقل استدلال به نفع آندره بود ، در فکر او.
"این درست است است.
مطمئنا که... "Inarticulately او را به سکوت hissed ،
exasperated. "آخرت شاید که شما را برای کمک به
من فکر می کنم مهربانی تر از آن ، آقا. "
"من بدون مناسبت ، آقا ، به شما فکر می کنید در همه.
باز هم ، من خواهش کردن که شما را خواهد رفت. "آندره لویی نگاه Aline یک لحظه ، به عنوان
اگر هنوز هم مردد است.
او با نگاه در عموی خشم خود را ، با بی اعتنایی تلقی ضعف ، و آسانسور از پاسخ
ابرو ، دلمردگی در حالی که در قیافه او.
این بود که اگر او گفت : "شما خلق و خوی خود را ببینید.
هیچ چیز وجود دارد که باید انجام شود. "او با آن لطف مفرد تعظیمی
شمشیربازی اتاق او را داده بود و توسط درب رفت.
"آه ، آن را بی رحمانه است!" گریه Aline ، در یک صدا خفه ، دست او را گره ، و او
بر خاست به پنجره. "Aline!" صدای عمویش او را دستگیر.
"از کجا می خواهید؟"
"اما ما نمی دانیم که در او یافت می شود."
"چه کسی می خواهد برای پیدا کردن رذل؟" "ما هرگز او را دوباره پس بگیرید."
"است که بیشتر شور و شوق می شود مورد نظر است."
Aline گفت : "عوف!" و از کنار پنجره رفت.
او پس از او نامیده می شود ، آمرانه فرمان بازگشت او.
اما Aline -- فرزند وظیفه شناس -- بسته گوش او مبادا او باید او را نافرمانی ، و با سرعت نوری
پا در سراسر چمن را به خیابان وجود دارد به رهگیری خروج آندره لوئیس.
همانطور که او آمد جلو در دل تنگی پیچیده شده ، او از درخت مرز را به خود پا
راه. "Aline!" او گریه ، joyously تقریبا.
"من نمی خواستم شما را به این.
من می توانم به شما اجازه نمی دهد ، او خودش توضیح داد. "من می دانم که او را بهتر از شما ، و من می دانم
که قلب نرم و بزرگ خود را در حال حاضر خواهد شد ذوب.
او خواهد شد با پشیمانی پر شده است.
او می خواهد برای شما ارسال ، و او نمی خواهد می دانم که در آن به بفرستید. "
"شما فکر می کنم که" "اوه ، من آن را می دانم!
شما در یک لحظه بد می رسند.
او زود رنج و متقابل دانه ، انسان ضعیف است ، چرا که او به اینجا آمد.
این محیط نرم هستند بنابراین عجیب و غریب به او است.
او خود را wearies دور از Gavrillac معشوق مورد علاقه اش ، شکار و شخم او ، و
حقیقت این است که او در ذهن خود بسیار تا حد زیادی شما را مقصر می داند آنچه را اتفاق افتاده است -- برای
ضرورت و یا حداقل ، حکمت ، از این تغییر.
بریتنی ، شما باید بدانید ، تبدیل شدن به بیش از حد نا امن است.
شتو لا تور D' Azyr ، در میان دیگران ، به زمین سوخته بود و چند ماه
پیش. در هر لحظه ، با توجه به هیجان تازه ، آن را
ممکن است به نوبه خود از Gavrillac.
و او برای این و ناراحتی در حال حاضر خود را سرزنش شما و دوستانتان است.
اما او به دور خواهد آمد در حال حاضر است.
او متاسفم که او شما فرستاده شده به دور شبیه به این خواهد بود -- برای من می دانم که او شما را دوست دارد ، آندره ،
با وجود از همه. من باید با او دلیل هنگامی که زمان
می آید.
و بعد ما باید می خواهند بدانند که در آن شما را بیابند. "
"در شماره 13 ، RUE DU Hasard. تعداد تیره بخت است ، نام
مناسب خیابانی.
بنابراین هر دو آسان به خاطر داشته باشید. "او راننده سرشونو تکون دادن.
"من با شما را به دروازه راه رفتن."
و در کنار در حال حاضر آنها در سرعت باهستگی پایین خیابان طولانی در اقدام
آفتاب ژوئن چیزی با نقاط رنگارنگ توسط سایه درختان هم مرز است.
"شما به دنبال خوب ، آندره ، و می توانم به شما است که شما یک معامله تغییر کرده؟
من خوشحالم که شما رونق است. "
و سپس ، به طور ناگهانی تغییر موضوع قبل از او تا به حال زمان پاسخ دادن به او ، او آمد
به بالاترین موضوع در ذهن او است. "من تا می خواستم به شما در همه اینها را ببینید
ماه ، آندره.
تنها کسی که می تواند به من حقیقت را بگویید ، شما تنها که می تواند به من کمک کند
و من با شما عصبانی برای داشتن هرگز نوشته شده می گویند که در آن شما یافت می شود. "
"البته شما من را تشویق به انجام این کار زمانی که آخرین ما در نانت ملاقات کرد."
"چیست؟ هنوز رنجش؟ "
"من رنجش هرگز.
باید فرض کنید که می دانم "وی با بیان یکی از vanities او.
او عاشق فکر می کنم خود را رواقی.
"اما من هنوز هم اسکار زخم که بهتر خواهد بود برای مومیایی کردن از خود را تحمل
جمع شدن است. "" ، پس چرا من عقب ، آندره.
و حالا به من بگویید "
"بله ، جمع شدن خود به دنبال ، گفت :" او. "شما چیزی است که شما ممکن است دست آوردن را به من بدهد
چیزی. کاملا خوش خندید.
"خوب ، خوب ، من فرمان."
"به من بگو ، آندره." او ، و اگر در برخی از مشکل متوقف شد ، و
سپس بر روی ، چشم او را بر زمین رفت : "به من بگو -- حقیقت آن واقعه در
Feydau. "
درخواست از ذهن یک اخم به ابرو او. او در یک بار فکر کردم که مظنون
باعث آن است. کاملا به سادگی و به طور خلاصه او به خود را
نسخه ای از امر.
او گوش خیلی با دقت. وقتی که او تا به حال انجام آهی کشید و چهره اش بود
بسیار اندیشمندانه است. که بسیار به آنچه به من گفته شد ، "او گفت.
اما این که م د لا تور D' Azyr به حال به تئاتر به صراحت برای رفته اضافه شد
هدف از شکستن در نهایت با لا بینه. آیا می دانید در صورتی که بود؟ "
"من نمی و نه هیچ دلیل و چرا از آن باید.
لا بینه او مرتب کردن بر اساس تفریحی است که او و نوع خود را برای همیشه لطفا برای ارائه
ولع مصرف... "
"اوه ، یک دلیل وجود دارد ،" او را قطع کرد.
"من به این دلیل بود. من به مادام صحبت کرد. د Sautron.
من به او گفت که من نمی خواهد که به من آمد آلوده در ادامه به دریافت
که مد. "
او از آن با مشکل آشکار صحبت کرد ، او را رو به افزایش رنگ به عنوان او را تماشا ناتنی او
برطرف چهره. "اگر شما به من گوش..." او
ابتدا ، زمانی که دوباره او را قطع کرد.
"م. د Sautron تصمیم من به او منتقل ، و پس از آن او را به نمایندگی به من به عنوان یک
مردی که در ناامیدی ، توبه ، آماده ارائه اثبات -- هر اثبات -- از صداقت او و
ارادت به من.
او به من گفت که م د لا تور D' Azyr به او قسم خورده بود که او برش های کوتاه که
امری که او لا بینه بیشتر مراجعه کنید.
و سپس ، در روز بعد من از داشتن او را شنیده ، همه عمر خود را در آن از دست داد
شورش در تئاتر.
او مستقیما از آن مصاحبه با م د Sautron رفته بود ، مستقیما از کسانی که
اعتراضات مردمی از خرد آینده ، به لا بینه.
من خشمگین بود.
من خودم بالاخره تلفظ. من اظهار داشت قطعا که من در هر نمی
شرایط دریافت م د لا تور D' Azyr دوباره!
و سپس آنها این توضیح پس از من فشرده است.
برای یک مدت طولانی من آن را باور ندارد. "" به طوری که شما آن را باور در حال حاضر ، گفت : "آندره
به سرعت.
"چرا؟" "من گفته اند که من به آن اعتقاد.
اما... اما... نه می تواند به من کافر.
از آنجا که ما به Meudon م د لا تور D' Azyr آمد شده است در اینجا ، و خود او
سوگند یاد کرد به من که پس از آن بود. "" اوه ، اگر م د لا تور D' Azyr قسم خورده شده است... "
آندره لویی خنده بر توجه داشته باشید تلخ طعنه زدن بود.
"آیا شما تا کنون شناخته شده او دروغ است؟" او در به شدت کاهش داد.
که او را بررسی می شود.
"م. د لا تور D' Azyr است ، بعد از همه ، یک مرد افتخار ، و مردان افتخار در معامله
دروغ شده اند. آیا شما تا به حال شناخته شده او این کار را ، که شما
باید استهزاء که شما انجام داده اند؟ "
نه ، او اعتراف کرده است. عدالت مشترک خواستار است که او باید
اعتراف کند که به موجب حداقل در دشمن خود است. "من شناخته شده نیست او را دروغ ، درست است.
نوع او بیش از حد متکبر است ، بیش از حد اعتماد به نفس به توسل به دروغ.
اما من شناخته شده او را به عنوان پلیسی انجام کارهای... "
او قطع کرد : "هیچ چیز به عنوان پلیسی" ، صحبت کردن از کد که او تا به حال
شده است پرورش داده است. "این برای دروغگو است -- که پسر عموی اولین
به دزد -- که هیچ امیدی وجود دارد.
آن را به باطل است فقط به این است که از دست دادن واقعی افتخار وجود دارد. "
"شما دفاع است که ادم شهوانی ، من فکر می کنم ،" او گفت : frostily.
"من تمایل به فقط."
"عدالت ممکن است به شما به نظر می رسد ماده مختلف که در تاریخ و زمان آخرین شما باید حل و فصل
خودتان را برای تبدیل شدن به نوعی گلابی د لا تور D' Azyr. "
او صحبت کرد به تلخی.
"من فکر نمی کنم که من همیشه باید که حل و فصل است."
اما شما هنوز هم مطمئن نیستم -- به رغم همه چیز است. "
"آیا می توانم کس مطمئن باشید از هر چیزی در این دنیا؟"
"بله. هر کسی می تواند مطمئن باشد که احمقانه است. "
در هر صورت او را نمی شنوند و یا عدم توجه نیست به او.
"شما را از دانش خود را نمی دانند که آن را به عنوان م د لا تور D' Azyr ادعا
که او را به Feydau رفت و آن شب؟ "
"من ، او پذیرفت. "البته این امکان پذیر است.
اما آن چه مهم است؟ "" ممکن است مهم.
به من بگو چه لا بینه بعد از همه شد؟
"من نمی دانم." "شما نمی دانید؟"
او در نظر او را تبدیل به.
"و شما می توانید آن را با این بی تفاوتی می گویند! من فکر می کردم...
من فکر کردم شما عاشق او ، آندره. "بنابراین ، من انجام داد ، در حالی که کمی.
من اشتباه بود.
این مورد نیاز Azyr D' تور لا به افشای حقیقت برای من است.
آنها استفاده می کند خود را این آقایان. آنها کمک می کنند فلو احمق مثل خودم که
درک حقایق مهم.
من خوش شانس بود که وحی در مورد من قبل از ازدواج.
من هم اکنون می توانید به عقب بر قسمت با متانت و شکر کردن را آموخته ای نزدیک من نگاه
فرار از عواقب آنچه بیش از انحراف از حس بود.
این چیز معمولا با عشق اشتباه گرفته است.
این تجربه ، همانطور که می بینید ، بسیار آموزنده بود. "
او در او در تعجب فرانک نگاه کرد. "آیا شما می دانید ، آندره ، من گاهی اوقات فکر می کنم که
شما هیچ قلب است. "
"احتمالا چون من گاهی اوقات اطلاعاتی خیانت.
و آنچه از خود ، Aline؟ نگرش خود را از ابتدا
که در آن م د لا تور D' Azyr نگران است؟
آیا این است که قلب نشان می دهد؟ اگر من به شما بگویم آنچه در آن واقعا نشان می دهد ،
ما باید با پایان دادن به مجادله با یکدیگر دوباره ، و خدا می داند که نمی توانیم با شما نزاع
در حال حاضر.
I... من باید راه دیگری است. "
"نظر شما چیست؟" و "چرا ، هیچ چیز در حال حاضر ، برای شما
نه در هر گونه خطر از ازدواج است که حیوانی. "
"و اگر من شد؟" "آه! در آن محبت پرونده را برای شما خواهد بود
کشف برای من به معنای جلوگیری از این بیماری - - مگر... "
او متوقف شد.
"مگر در مواردی که؟" او تقاضا challengingly کشیده به تمام قد کوتاه او ، او را
چشم متکبر.
"مگر در مواردی که شما همچنین می تواند به من بگویید که شما او را دوست داشت ، گفت :" او به سادگی ، به او که در انجا بود
به عنوان به طور ناگهانی و بیشتر عجیب ملایم تر است. و سپس او اضافه کرد ، تکان دادن سر خود را : "اما
که البته غیر ممکن است. "
"چرا؟" او از او خواسته ، کاملا به آرامی در حال حاضر است. "از آنجا که شما همان چیزی است که شما ، Aline --
کاملا خوب و خالص و شایان ستایش است. فرشتگان با شیاطین جفت نیست.
همسر او به شما ممکن است ، اما هرگز همسر خود را ، Aline -- هرگز. "
آنها دروازه به شکل دراورده آهن در انتهای خیابان رسیده بود.
از طریق این آنها مشهود کالسکهپست انتظار زرد که آورده بود آندره
لوییس.
از نزدیک در دست آمد شکوه و شکایت کردن از چرخ های دیگر ، ضرب و شتم از سم دیگر ، و در حال حاضر
یک وسیله نقلیه دیگر آمد در چشم ، به موضع هنوز هم در کنار کالسکهپست زرد و Drew --
equipage خوش تیپ با رنگ قهوهای مایل به قرمز جلا
پانل که در آن طلا و لاجورد از یاطاقان ¬ های زرهی درخشان در فلش
نور خورشید.
شاطر وضع روانیش به زمین گسترده پرتاب دروازه ، اما در آن لحظه بانوی که
اشغال کالسکه ، Aline درک ، دست تکان دادند به او و یک فرمان را صادر کرد.