Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای شرلوک هلمز توسط سر آرتور کانن دویل
ماجراجویی V. پنج پیپ نارنجی
هنگامی که من بیش از یادداشت های من و سوابق از موارد شرلوک هولمز بین سال نگاه
'82و'90 ، من توسط بسیاری که در حال حاضر ویژگی های عجیب و جالب مواجه
که آن را بدون توجه به آسان به دانستن را انتخاب کنید و به ترک است.
برخی ، با این حال ، در حال حاضر تبلیغات از طریق روزنامه ها به دست آورد ، و دیگران
زمینه برای کسانی که کیفیت های عجیب و غریب که دوست من دارای در تا ارائه
بالا درجه ، و که هدف از این مقالات را به نشان دادن آن است.
، بیش از حد برخی ، بافل مهارت های تحلیلی خود را ، و خواهد بود ، به عنوان روایت ،
آغاز بدون پایان ، در حالی که برخی دیگر شده اند اما بخشی از پاک کردن ، و
توضیحات خود را به تاسیس و نه بر
حدس و گمان نسبت به منطقی است که اثبات مطلق بود که تا عزیز
او.
است ، وجود دارد ، یکی از این آخرین که قابل توجه در جزئیات آن بود و به همین ترتیب
تکان دهنده در نتایج آن است که من وسوسه ، برای دادن برخی از حساب از آن را در وجود
واقعیت است که نقاط در ارتباط هستند وجود دارد
با آن که هرگز شده است ، و احتمالا هرگز هم نخواهد شد ، به طور کامل پاک شده است.
سال '87ما با یک سری طولانی از موارد مبله بیشتر یا کمتر
بهره ، که من را حفظ سوابق.
از جمله سرفصل های من یکی در زیر این دوازده ماه من پیدا کردن یک حساب کاربری ماجراجویی
اتاق Paradol ، انجمن گدا آماتور ، که برگزار لوکس
باشگاه طاق پایین تر از مبلمان
انبار ، از حقایق در رابطه با از دست دادن شخص عاقل کرجی بریتانیا "
اندرسون "، از ماجراهای مفرد Patersons Grice در جزیره Uffa ،
و در نهایت مورد مسمومیت Camberwell.
در دومی ، ممکن است از یاد برد ، شرلوک هولمز توانست ، توسط سیم پیچ کردن
دیده بان مرد مرده را به اثبات برسانند که این زخم تا به حال به دو ساعت قبل از و
بنابراین مرحوم به رختخواب رفته بود
در آن زمان -- کسر بود که از بیشترین اهمیت را در پاکسازی تا
مورد.
همه این من ممکن است طرح در برخی از تاریخ آینده ، اما هیچکدام از آنها از جمله در حال حاضر
ویژگی های منحصر به فرد به عنوان قطار عجیب و غریب از اوضاع و احوال که من کرده اند تا من
قلم به توصیف است.
در روز دوم ماه سپتامبر بود و gales وابسته باعتدال شب و روز با قرار داده بودند
خشونت استثنایی.
همه روز باد و باران را فریاد زد به حال در مقابل پنجره ها مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود ، به طوری که
حتی اینجا در قلب بزرگ ، دست ساخته شده لندن ما را به بالا بردن ذهن ما مجبور شدند
برای لحظه از معمول از زندگی
و به رسمیت شناختن این حضور از آن نیروهای بزرگ عنصری که جیغ زدن در
انسان از طریق میله تمدن خود ، مانند untamed جانوران در
قفس.
با جلب کرد در شب ، طوفان رشد بالاتر و بلندتر ، و باد گریه و sobbed
مانند یک کودک در دودکش.
شرلوک هلمز moodily در یک طرف از شومینه نشسته متقابل نمایه سازی سوابق خود را از
جرم و جنایت ، در حالی که من از طرف دیگر در یکی از خوب راسل کلارک دریا ، داستان عمیق بود تا
عزاداری گیل از بیرون به نظر می رسید
مخلوط با متن است ، و چلپ چلوپ باران به دراز به چلپ چلوپ کردن طولانی
امواج دریا.
همسر من در سفر به مادر ، و برای چند روز من نشین بود یک بار دیگر در
محله های قدیمی من در خیابان بیکر. "چرا ، گفت :" من ، نظر اجمالی تا در همدم من ،
که مطمئنا بل.
چه کسی می تواند به شب می آیند؟ برخی از دوستان شما ، شاید است؟ "
"به جز خودتان هیچ ، او جواب داد :". "من بازدید کننده تشویق نیست."
"سرویس گیرنده ، پس از آن؟"
"اگر چنین است ، آن یک مورد جدی است. چیزی کمتر از کسی که به را در چنین
یک روز و در چنین یک ساعت. اما آنها را مصرف کنم آن است که بیشتر احتمال دارد به
بعضی از دوست صمیمی از زن مهمانخانه دار. "
شرلوک هولمز در حدس خود اشتباه بود ، با این حال ، برای آمد یک گام وجود دارد
در گذشت و بهره برداری در درب.
او کشش بازوی دراز خود را به نوبه خود به دور از خود و نسبت به لامپ
صندلی خالی که بر اساس آن یک تازه وارد باید بنشینند.
"بیا در!" گفت که او.
مردی که وارد جوان بود ، حدود دو و بیست در خارج ، به خوبی مرتب و
trimly ، ملبس با چیزی در پالایش و ظرافت در تحمل او.
چتر جریان است که او در دست خود را برگزار کرد ، و بلند ضد آب درخشان او گفت :
از آب و هوایی شدید که از طریق آن ، او آمده بود.
او در مورد او نگاه مشتاقانه در تابش خیره کننده از لامپ ، و من می توانم ببینم که چهره اش
رنگ پریده و چشمان او سنگین ، مانند کسانی که از یک مرد که با بعضی از بزرگ وزن
اضطراب.
او گفت : "من مدیون شما معذرت خواهی ،" بالا بردن طلایی خود را عینک به چشم خود.
"من اعتماد که من مزاحم نیست. من می ترسم که من آن را ارمغان آورده است برخی از آثار
طوفان و باران را به اتاق امن و امان خود را است. "
کت و چتر خود را به من بدهد ، گفت : "هولمز.
"آنها در اینجا ممکن است استراحت بر روی قلاب و در حال حاضر خشک شود.
شما باید از سمت جنوب غرب می آیند ، می بینم. "
"بله ، از Horsham." "که مخلوط خاک رس و گچ که من می بینم
بر کلاه پا خود را آن کاملا مشخص است. "
"من برای مشاوره آمده است." "است که به راحتی کردم."
و کمک کند. "" است که همیشه چندان آسان نیست. "
"من از شما شنیده می شود ، آقای هولمز.
من از Prendergast عمده شنید که چگونه شما او را در باشگاه Tankerville رسوایی نجات داد. "
"آه ، البته. او به اشتباه از تقلب متهم شد
کارت. "
"او گفت که شما می توانید هر چیزی را حل کند." "او گفت بیش از حد است."
"که شما هرگز مورد ضرب و شتم" و "من شده اند مورد ضرب و شتم چهار بار -- سه بار
توسط مردان ، و یک بار توسط یک زن است. "
"اما آنچه است که در مقایسه با تعدادی از موفقیت های خود را؟"
"این درست است که من آن را به طور کلی موفقیت آمیز بوده است."
"سپس شما را ممکن است با من است."
"من خواهش کردن که شما از صندلی خود را تا رسم به آتش و به نفع من با بعضی از جزئیات به عنوان
پرونده شما است. "" هیچ کس عادی است. "
"هیچ یک از کسانی که به من می آیند.
من آخرین دادگاه تجدید نظر است. "
"و در عین حال سوال من ، آقا ، که آیا ، در تمام تجربه خود را ، شما که تا کنون گوش
زنجیره ای مرموز و غیر قابل توضیح از حوادث نسبت به آنهایی که در من اتفاق افتاده
خانواده خود. "
"من شما را پر کنید با علاقه ، گفت :" هولمز. "دعا کنید ما حقایق ضروری از
شروع ، و پس از آن می توانید به شما سوال را به آن دسته از جزئیات که به نظر می رسد من به
مهم ترین. "
مرد جوان کشیده صندلی خود را به بالا و تحت فشار قرار دادند پا خیس خود را نسبت به رنگ یا نور درخشان است.
"نام من ،" او گفت ، "جان Openshaw است ، اما امور خود من ، تا آنجا که من می توانم
درک ، کمی با این کسب و کار افتضاح را انجام دهید.
این ماده ارثی است ، بنابراین به منظور به شما ایده حقایق بدهد ، من باید برود
بازگشت به از آغاز امر است. "شما باید بدانید که پدر بزرگ من به حال دو
پسر -- من عمو الیاس و پدرم جوزف.
پدرم یک کارخانه کوچک در کاونتری بود ، که او در آن زمان از بزرگ
اختراع از دوچرخه سواری.
او صاحب اختراع ثبت شده از تایر Openshaw شکست ناپذیر بود ، و کسب و کار خود را با
از جمله موفقیت است که او قادر بود آن را بفروشد و بازنشسته بر اساس شایستگی خوش تیپ.
"من عموی الیاس به امریکا مهاجرت کرد زمانی که او یک مرد جوان بود و یک مزرعه شد در
فلوریدا ، جایی که او به خوبی انجام داده اند گزارش شده است.
در زمان جنگ او در ارتش جکسون جنگیده اند ، و پس از آن در زیر هود ،
جایی که او گل رز به سرهنگ.
هنگامی که لی گذاشته سلاح خود را عمویم بازگشت به مزرعه خود ، جایی که او
برای سه یا چهار سال باقی مانده می شود.
حدود 1869 یا 1870 که او آمد به اروپا و املاک و کوچک در ساسکس در زمان ، در نزدیکی
Horsham.
او ثروت بسیار قابل توجهی در ایالات متحده ساخته شده بود ، و دلیل خود را برای ترک کردن آنها
بیزاری خود را به سیاه پوستان ، و دوست نداشتن خود را از سیاست های جمهوری خواه در
گسترش حق رای دادن به آنها است.
او یک مرد مفرد ، شدید و تند مزاج است ، بسیار بد دهن بود که او
خشم ، و از کناره گیر ترین وضع.
در طول تمام سال است که او در Horsham زندگی می کردند ، من شک اگر تا کنون او پا در مجموعه
شهر.
او دو یا سه زمینه های دور یک باغ و خانه اش ، و در آنجا به طول خواهد انجامید
ورزش خود را ، هر چند اغلب برای هفته ها در پایان او به اتاق او را ترک هرگز.
او یک معامله بزرگ از کنیاک نوشید و بسیار به شدت سیگار می کشیدند ، اما او هیچ جامعهای را ببینید
و هیچ دوستی ، و نه حتی برادر خود را نمی خواهیم.
"او من مهم نیست ، در واقع ، او در زمان علاقه داشتن به من ، در آن زمان وقتی که او مرا دید
برای اولین بار من یک نوجوان دوازده یا بیشتر بود. این امر در سال 1878 ، پس از او
هشت یا نه سال در انگلستان بوده است.
او التماس پدرم به اجازه بدهید من با او زندگی می کنند و او بسیار مهربان به من در راه او بود.
هنگامی که او عاقل بود او با استفاده از علاقه بازی تخته نرد و پیش نویس با من ،
و به من می گفت نماینده خود را هم با بندگان و با
کسبه ، به طوری که در آن زمان که من
شانزده بود من کاملا کارشناسی ارشد از خانه بود.
من تمام کلید را نگه داشته و می تواند به من هم دوست داشتم و من هم دوست داشتم ، بنابراین زمانی که من
مزاحم نشوید او را در حریم خصوصی خود را.
یک استثناء منحصر به فرد وجود دارد ، با این حال ، برای او یک اتاق تک نفره ، بالاتر چوب اتاق
در میان attics ، که همواره قفل شده بود ، و او هرگز اجازه
یا من یا هر کس دیگری را وارد کنید.
با کنجکاوی یک پسر من را از طریق میکروسکوپی (keyhole surgery) peeped ، اما من هرگز قادر بود
برای دیدن بیش از چنین مجموعه ای از تنه های قدیمی و بسته نرم افزاری خواهد بود انتظار می رود
چنین یک اتاق.
"یک روز -- آن را در ماه مارس سال 1883 بود -- نامه ای با یک تمبر خارجی وضع بر اساس جدول در
جلوی بشقاب سرهنگ.
این یک چیز مشترک برای او را به دریافت نامه ، صورتحساب های خود را در تمام
پرداخت پول آماده است ، و او تا به حال هیچ دوستی از هر نوع.
از هند گفت : او به عنوان او آن را در زمان ، مهر باطله تمبر پست Pondicherry!
چه کاری می تواند این باشد؟ '
باز کردن آن عجله بیرون پرید کمی خشک پنج پیپ ، نارنجی ، که pattered
پایین بر بشقاب خود را.
من شروع به این خنده ، اما خنده از لب های من در نزد او زده
مواجه خواهند شد.
لب او ، چشم های او بیرون زده ، پوست خود را رنگ بتونه کاهش یافته بود ،
و او در پاکت که او هنوز هم در دست لرزان خود را برگزار glared ، 'KK
K.! او shrieked ، و پس از آن ، خدای من ، خدای من ، گناهان من از من پیشی گیرد! "
"آنچه در آن است ، عمو؟" من گریه.
"" مرگ "، گفت که او ، و برخاستن از جدول او به اتاق خود بازنشسته شده است ، می روم من
تپنده با وحشت.
من در زمان پاکت و دیدم scrawled در جوهر قرمز بر فلپ داخلی ، فقط بالاتر از
آدامس ، حرف K سه بار تکرار. که هیچ چیز دیگری را نجات خشک پنج وجود دارد
پیپ.
دلیل از ترور او مسحور کننده چه چیزی میتواند باشد؟
من میز صبحانه را ترک و به عنوان من صعود پله ملاقات کردم او را فرو می ریزند
با کلید های قدیمی زنگ زده ، که باید به اتاق زیر شیروانی ، تعلق در یک سو ، و
جعبه برنجی کوچک ، مانند نقدی ، در سوی دیگر.
او گفت : "آنها ممکن است انجام آنچه که دوست دارند ، اما من مات آنها هنوز هم ،'
سوگند.
ارسال به مری که من باید یک آتش سوزی در اتاق من به روز می خواهید ، و ارسال به Fordham ،
وکیل Horsham. "من به او دستور داد ، و هنگامی که وکیل
وارد من خواسته شده بود به مرحله تا اتاق.
آتش سوزش روشن ، و در رنده توده سیاه و سفید ، کرکی وجود دارد
خاکستر ، به عنوان کاغذ سوخته ، در حالی که جعبه برنج باز و خالی کنار آن ایستاده بود.
همانطور که من در جعبه نگاه من ، با شروع متوجه ، که بر درب چاپ شد.
K سه برابر کردن که من تا به حال در صبح بر پاکت خوانده.
عموی من ، شاهد اراده من "گفت :" من می خواهید ، جان ، '.
من ترک املاک و من ، با تمام مزایا و معایب آن ، برادر من ،
پدر شما ، از چه رو آن را ، بدون شک ، به شما فرود.
اگر شما می توانید آن را در صلح و آرامش لذت ببرید ، به خوبی و خوب!
اگر شما پیدا کنید نمی توانید ، توصیه من ، پسر من ، و ترک آن را به مرگبارترین دشمن خود را.
من متاسفم برای شما چنین چیزی دو لبه بدهد ، اما من نمی توانم بگویم چه چیزهایی به نوبه خود هستند
رفتن به برداشتن. لطفا مقاله که در آن آقای Fordham امضا
به شما نشان می دهد.
"من کاغذ را امضا کرد به عنوان کارگردان ، و وکیل آن را در زمان دور با او.
حادثه منحصر به فرد ساخته شده است ، همانطور که شما ممکن است فکر می کنم ، عمیق ترین احساس بر من ، و
من بیش از آن بمب و تبدیل آن هر راه در ذهن من بدون اینکه قادر به ایجاد
هر چیزی از آن را.
با این حال من می تواند لرزش احساس مبهم از وحشت آن را پشت سر گذاشت ، هر چند
احساس رشد کمتر مشتاق به عنوان هفته گذشت و هیچ چیز اتفاق افتاده است به قصد بر هم زدن
روال معمول زندگی ما.
من می توانم تغییر در عموی من ، با این حال. او نوشید بیش از هر زمان دیگری بود و او کمتر
تمایل برای هر نوع از جامعه است.
بسیاری از زمان خود او در اتاق خود را صرف کنند ، با درب قفل شده بر داخل ،
اما گاهی اوقات او را در نوعی از دیوانگی مست ظهور و پشت سر هم از
خانه و پارگی در مورد باغ با
هفت تیر را در دست خود ، فریاد از که او ترس از هیچ مردی بود ، و او نبود
به cooped تا مانند گوسفندان در یک قلم ، توسط مرد یا شیطان.
هنگامی که این متناسب با گرم بودند ، با این حال ، او tumultuously که عجله در درب و
قفل و نوار آن را پشت سر او ، مانند یک انسان که می تواند بی پروایی نشان دادن آن را دیگر در برابر
ترور که در ریشه روح او نهفته است.
در زمان من را دیده اند ، چهره اش ، حتی در یک روز سرد ، با رطوبت جسته جسته برق زدن ، به عنوان
هر چند آن را جدید مطرح شده از حوضه.
"خوب ، به پایان ماده آمده است ، آقای هولمز ، و نه سوء استفاده از صبر و شکیبایی خود را ،
یک شب آمد زمانی که او یکی از کسانی که sallies مست از که او هرگز
برگشتم.
ما او را در بر داشت ، زمانی که ما می رفت تا برای او جستجو ، صورت رو به پایین در کمی سبز
استخر scummed ، که در پا باغ گذاردن.
هیچ نشانه ای از هر گونه خشونت وجود دارد ، و آب بود ، اما دو متر عمق ، به طوری که
هیئت داوران ، با توجه به خود را خروج از مرکز شناخته شده ، آورده در حکم
'خودکشی.
اما من ، که می دانست که چگونه او را از خیلی از مرگ فکر winced ، حال بسیار ADO برای متقاعد کردن
خودم که او از راه خود را به آن ملاقات رفته بود.
این ماده به تصویب رساند ، با این حال ، و پدرم وارد اختیار داشتن املاک و
برخی از 14.000 پوند ، که به اعتبار او در بانک نهاده شده است. "
"یک لحظه" هولمز interposed ، "بیانیه خود است ، من پیش بینی ، یکی از مهمترین و
قابل توجه که من تا کنون گوش کرده اند.
اجازه بدهید که تاریخ از پذیرش توسط عموی خود را از نامه و تاریخ
قرار است او خودکشی »است." در این نامه در تاریخ 10 مارس ، سال 1883 به آمریکا وارد شدند.
مرگ او هفت هفته بعد ، پس از شب 2ND ماه مه است. "
"متشکرم. دعا را ادامه دهید. "
"هنگامی که پدر من در زمان بیش از اموال Horsham ، او به درخواست من ، مراقب باشید
بررسی اتاق زیر شیروانی ، که همیشه بوده است قفل شده است تا.
ما متوجه شدیم که جعبه برنج وجود دارد ، گرچه محتویات آن نابود شده بود.
در داخل پوشش برچسب کاغذ ، با حروف اول ***
مکرر بر آن ، و حروف ، یادداشتها ، رسید ، و ثبت نام در زیر نوشته شده است.
این تصور کنیم ، طبیعت از مقالات که نابود شده بود را نشان داد
سرهنگ Openshaw.
برای بقیه ، هیچ چیز از اهمیت زیادی را در اتاق زیر شیروانی صرفه جویی در بسیاری از بزرگ وجود دارد
مقالات پراکنده و یادداشت کتاب را تحمل بر زندگی عموی من در آمریکا.
برخی از آنها از زمان جنگ شد و نشان داد که او وظیفه خود را انجام داده بود به خوبی و
پست به عهده یک سرباز شجاع بودند.
سایر موارد تاریخ در بازسازی ایالات جنوبی بود ، و
بودند با سیاست است ، برای او آشکارا بخشی قوی در گرفته بود
مخالفت سیاستمداران فرش کیسه که فرستاده شده ، از شمال بود.
"خوب ، آن را آغاز'84 بود هنگامی که پدر من آمد در Horsham زندگی می کنند ، و همه
و همچنین ممکن است با ما تا ژانویه '85رفت.
در روز چهارم پس از سال جدید من شنیده ام پدرم را فریاد SHARP
تعجب که ما با هم در میز صبحانه نشسته.
او وجود دارد ، با یک پاکت تازه باز نشسته در یک سو و پنج پرتقال خشک شده
پیپ در کف دست دراز از یک دیگر.
او همیشه در آنچه که او به نام داستان جعلی برای تعریف از خود من در مورد سرهنگ خندید بود ، اما
او نگاه بسیار ترسیده و گیج در حال حاضر که همین بر خود آمده بودند.
"چرا ، چه بر روی زمین به این منظور ، جان؟" او stammered.
"قلب من به سرب تبدیل شده بود. '*** است ، گفت :' I.
"او در داخل پاکت نگاه کرد.
پس در آن است ، او گریه کرد. 'در اینجا حروف بسیار است.
اما این چیزی است که بالای آنها نوشته شده است؟ "' مقالات در ساعتهای آفتابی قرار دهید ، 'من به عنوان خوانده شده
peeping بیش از شانه خود را.
"چه مدارکی؟ ساعت آفتابی چیست؟ او پرسید : : '.
"' ساعت آفتابی در باغ. دیگر وجود دارد ، گفت : من ، اما مقالات
باید به آنهایی که از بین می روند. '
"" پیف! 'او گفت ، آوردن سخت در شجاعت خود را.
'ما در یک سرزمین متمدن در اینجا هستند ، و ما می توانیم از این نوع لودگی ندارند.
چیزی کجا می آیند؟ "
از داندی ، 'من در پاسخ ، نظر اجمالی در مهر باطله تمبر پست است.
"بعضی از شوخی عملی نامعقول ، گفت که او.
من چه کرده ام تا با ساعتهای آفتابی و مقالات
من باید بدون اطلاع قبلی از جمله مزخرف است. "" من حتما باید به پلیس صحبت می کنند ، '
من گفتم.
"می شود و در برای دردهای من خندید. هیچ چیزی از مرتب کردن بر اساس.
"' و سپس اجازه دهید من انجام این کار؟ '" نه ، من از شما ممنوع.
من سر و صدا ساخته شده در مورد از جمله مزخرف نیست.
"بیهوده بود تا با او استدلال می کنند ، برای او یک مرد بسیار معاند بود.
رفتم ، با این حال ، با یک قلب که کامل forebodings بود.
"در روز سوم بعد از آمدن از نامه پدرم از خانه رفت به دیدار
دوست قدیمی او ، Freebody عمده ، که در فرماندهی یکی از قلعه ها بر
Portsdown هیل.
من خوشحالم که او باید برود ، آن را به من به نظر می رسید که او دورتر از خطر بود
او به دور از خانه. در آن ، با این حال ، من در خطا بود.
پس از روز دوم غیبت او تلگراف را از عمده دریافت کرده اید ،
درخواست من در یک بار آمده است.
پدر من بیش از یکی از عمیق گچ چاله که در بسیار کاهش یافته بود
محله ، و دروغ گفتن بی معنی ، با جمجمه را درهم شکست.
من به او بی تامل ، اما او را بدون نیاز تا کنون بهبود به تصویب رساند او
هوشیاری می شود.
او بود ، به نظر می رسد ، بازگشت از Fareham در گرگ و میش ، و به عنوان کشور
به او ناشناخته بود ، و گچ ، گودال unfenced ، هیئت داوران هیچ تردیدی در
آوردن حکم از اعدام از علل تصادفی است. "
با دقت به عنوان من به بررسی هر واقعیت در رابطه با مرگ او ، من قادر به
پیدا کردن هر چیزی که می تواند این ایده را از اتهام قتل را نشان می دهد.
هیچ نشانه ای از خشونت ، هیچ footmarks ، هیچ سرقت ، هیچ سابقه ای از وجود دارد
غریبه شده بر جاده ها دیده می شود.
و با این حال نیاز دارم به شما بگویم که ذهن من بود دور از در سهولت نیست ، و من به خوبی
نزدیک خاصی است که برخی از طرح ناپاک دور او بافته شده بود.
در این راه شوم من به ارث من آمد.
شما به من که چرا من از آن دور نیست بپرسم؟
من جواب بدهم ، چون من به خوبی متقاعد شده است که مشکلات ما در برخی از راه های وابسته
پس از حادثه در زندگی عموی من ، و خطر خواهد بود به عنوان با فشار دادن در یک
خانه به عنوان در مورد دیگر.
"در ماه ژانویه ،'85 بود ، که پدر فقیر من پایان او را ملاقات کرد و دو سال و هشت
ماه از آن زمان سپری شده است.
در آن زمان من با خوشحالی در Horsham زندگی می کردند ، و من امیدوارم که این آغاز شده بود
لعنت به دور از خانواده را تصویب کرده اند ، و آن را با نسل گذشته به پایان رسید.
من را به راحتی خیلی زود آغاز شده بود ، با این حال ، صبح دیروز ضربه سقوط کرد
به شکل بسیار است که در آن ، آن را بر پدرم آمده بودند. "
مرد جوان در زمان از نیم تنه یا ژیلت او یک پاکت مچاله شدن و تبدیل به جدول
او بر آن را تکان داد پنج پیپ پرتقال کمی خشک است.
او ادامه داد : "این پاکت ،.
مهر باطله تمبر پست لندن -- بخش شرقی. در داخل هستند کلمات بسیار درآمدند
به آخرین پیام پدر من است : "***" ، و سپس مقالات را بر روی ساعت آفتابی. '"
"آنچه شما انجام می شود؟ پرسید :" هولمز.
"هیچ چیز نیست." "؟"
"بیان حقیقت" -- او چهره اش را نازک خود ، دست سفید غرق -- "من احساس
درمانده.
من مثل یکی از آن دسته از خرگوش فقیر وقتی که مار در نوشتن نسبت به آن احساس می شود.
من به نظر می رسد در درک برخی از resistless ، شر و بی شفقت باشد ، که هیچ
دوراندیشی و بدون اقدامات احتیاطی می توانند در برابر ایستادگی کنند. "
"اوه! اوه! "گریه شرلوک هلمز.
"شما باید عمل می کنند ، مرد ، یا شما از دست داده. جز انرژی می تواند شما را نجات دهد.
این هیچ زمانی برای ناامیدی است. "" من را دیده اند ، پلیس. "
"آه!
"اما با لبخند آنها را به داستان من گوش.
من متقاعد شده است که بازرس تشکیل افکار است که نامه همه
جوک های عملی ، و مرگ روابط من واقعا از تصادفات ، به عنوان
هیئت داوران اظهار داشت ، و نه با هشدارهای متصل شود. "
هولمز دست گره خود را در هوا تکان داد. "خرق باور نکردنی!" او گریه.
"آنها داشته باشد ، با این حال ، به من امکان داد یک پلیس ، که ممکن است در خانه با باقی می ماند
من "" او با شما به شب می آید؟ "
"نه. دستورات او را به ماندن در خانه. "
باز هم هولمز raved در هوا. "چرا شما به من می آیند ،" گریه "و ،
بالاتر از همه ، چرا شما در یک بار می آیند؟ "" من نمی دانم.
این تنها به روزی که من به Prendergast عمده در مورد مشکلات من صحبت کرد و
توصیه شده توسط او را به آمدن به شما. "" این است که واقعا دو روز از زمان شما تا به حال
نامه.
ما باید قبل از این عمل کرده است. شما هیچ شواهد بیشتر ، گمان می کنم ،
از آن است که شما قبل از ما قرار می گیرد -- بدون مطرح جزئیات که ممکن است به ما کمک کنید "؟
"یک چیز وجود دارد ، گفت :" جان Openshaw.
او را در جیب کت خود را rummaged ، و ، طراحی یک قطعه ای از تغییر رنگ ، آبی
رنگی کاغذ ، او آن را گذاشته بر اساس جدول.
، گفت : "یاد من به برخی از" او "که در روز هنگامی که عموی من را سوزاند مقالات
من مشاهده کرده است که کوچک ، حاشیه های نسوخته که در میان خاکستر دراز در این محدوده بود
رنگ خاص.
من این جدول تنها بر کف اتاق او پیدا میشود ، و تمایل به من فکر می کنم که
ممکن است آن را یکی از مقالات است که ، شاید ، از میان fluttered
دیگران ، و در آن راه فرار کرده است تخریب.
فراتر از اشاره ای به پیپ ، من نمی بینیم که به ما بسیار کمک می کند.
من خودم فکر می کنم آن است که یک صفحه از برخی از دفتر خاطرات خصوصی.
نوشتن است که بدون شک من عموی. "
هولمز لامپ نقل مکان کرد ، و ما هر دو بیش از ورق کاغذ خم ، نشان داد که توسط
ژنده لبه آن که آن را به حال واقع شده است از یک کتاب پاره.
آن ، به رهبری "مارس 1869 ،" و در زیر اعلامیه های زیر enigmatical :
"4. هادسون آمد.
همان پلت فرم قدیمی است.
"7. تنظیم پیپ در McCauley ، Paramore ، و
جان عاشق ، سنت آگوستین. "9.
McCauley پاک.
"10. جان عاشق پاک.
"12th. بازدید Paramore.
همه به خوبی. "
"از شما متشکرم! گفت :" هولمز ، تا زدن کاغذ و بازگرداندن آن به بازدید کننده ما است.
و در حال حاضر شما باید به هیچ وجه از دست دادن دیگر از طریق مسنجر.
ما می توانیم اوقات فراغت حتی برای بحث در مورد آنچه شما را به من گفت.
شما باید به خانه فورا و عمل کند. "" چه کار باید بکنم؟ "
"است ، اما یک چیز برای انجام وجود دارد.
باید در یک بار انجام می شود. شما باید این تکه ای از کاغذ قرار داده که شما
ما را به جعبه برنجی که شما توصیف کرده اند نشان داده شده است.
شما همچنین باید در یک یادداشت قرار داده می گویند که تمام مقالات دیگر توسط عموی خود را به آتش کشیده شدند ،
و این تنها یکی است که باقی می ماند.
شما باید ادعا کند ، که در کلماتی مانند اعتقاد با آنها ادامه می دهند.
پس از انجام این ، شما در یک بار باید قرار دادن جعبه بر ساعت آفتابی ، به عنوان کارگردان.
آیا شما را در درک؟ "
"به طور کامل است." "آیا از انتقام ، و یا هر چیزی از فکر می کنم نیست
مرتب کردن بر اساس ، در حال حاضر است.
من فکر می کنم که ما ممکن است که با استفاده از قانون به دست آورید ، اما ما باید وب ما را به بافت ،
در حالی که ایشان در حال حاضر بافته شده است. اولین توجه این است که حذف
فشار دادن خطری که شما را تهدید می کند.
دوم این است که برای از بین بردن رمز و راز و مجازات احزاب گناه است. "
"شما تشکر میکنم ، گفت :" مرد جوان ، بالا رفتن و کشیدن بر روی پالتو اش.
"شما زندگی تازه و امید را به من داده اند.
من قطعا باید به عنوان به شما توصیه انجام دهد. "" آیا یک لحظه از دست دادن نیست.
و مهمتر از همه ، مراقبت از خود در در عین حال ، برای من فکر نمی کنم که
تواند وجود داشته باشد شکی نیست که شما بسیار واقعی و قریب الوقوع تهدید
خطر است.
شما چگونه به عقب برگردید؟ "" با قطار از واترلو است. "
"این است که هنوز رتبهدهی نشده است نه. خیابان شلوغ ، بنابراین من اعتماد
که شما ممکن است در امنیت باشد.
و در عین حال شما می توانید خودتان گارد نه بیش از حد نزدیک است. "
"من مسلح می کند." "است که به خوبی.
به فردا من باید مجموعه ای را به پس از پرونده شما کار می کنند. "
"من باید شما را در Horsham را مشاهده کنید ، پس از آن؟" "نه ، راز نهفته در لندن.
وجود دارد که من باید آن را به دنبال. "
"پس من باید در یک روز بر شما تماس بگیرید ، و یا در دو روز ، با خبری به عنوان جعبه و
مقالات. من باید مشاوره خود را در هر
خاص است. "
او دست در دست ما را تکان داد و در زمان مرخصی او. در خارج از باد هنوز هم جیغ زدم و
باران آب و تاب منعکس و pattered در برابر پنجره.
این داستان وحشی و عجیب و غریب ، به نظر می رسید از میان عناصر دیوانه را داشته باشید به ما می آیند --
دمیده بر ما می خواهم یک ورقه از دریا علف هرز در گیل -- و در حال حاضر بازجذب شده اند
شده توسط آنها را یک بار دیگر.
شرلوک هلمز شنبه برای برخی از زمان در سکوت ، با سر خود را غرق شده به جلو و او
چشم خم بر درخشش قرمز آتش.
سپس او روشن لوله خود را ، و تمایل در صندلی خود را او تماشا آبی دود حلقه
آنها به عنوان تعقیب یکدیگر تا سقف.
"من فکر می کنم ، اما واتسون ، او در آخرین اظهار داشت ،" که در همه موارد ما داشته اند هیچ یک
فوق العاده تر از این است. "" ذخیره کنید ، شاید نشانه ای از چهار است. "
"خب ، بله.
ذخیره کنید ، شاید که. و در عین حال این Openshaw جان به نظر می رسد به من به
راه رفتن در میان خطرات حتی بزرگتر از Sholtos. "
اما شما در "من پرسید :" هر مفهوم قطعی به این خطرات تشکیل
هستند؟ "" را می توان سوال را به خود وجود ندارد
طبیعت ، "او جواب داد.
"پس چه هستند؟ این *** ، چه کسی و چرا او
پیگیری این خانواده ناراضی؟ "
شرلوک هلمز بسته چشمان او و آرنج خود را بر آغوش صندلی خود را قرار داده ، با
او انگشت راهنمایی با هم.
"reasoner ایده آل ،" او گفت : "زمانی که او تا به حال یک بار نشان داده شده است یک واقعیت واحد
در همه یاطاقان ¬ های های آن ، از آن استنتاج نه تنها به تمام زنجیره ای از حوادث که منجر به بالا
آن را ، بلکه همه ی این نتایج که از آن را دنبال.
به عنوان Cuvier به درستی می تواند کل یک حیوان را با تفکر تک توصیف
استخوان ، بنابراین ناظر است که کاملا یک لینک در یک سری از درک
حوادث باید قادر به دقت
دولت همه آنهایی که دیگر ، هر دو قبل و بعد از.
ما هنوز درک که به دلیل به تنهایی می تواند برای رسیدن به نتایج.
مشکلات ممکن است در این مطالعه که بافل تمام کسانی که به دنبال حل
راه حل کمک حواس خود را.
حمل هنر ، با این حال ، به بالاترین زمین آن ، آن را لازم است که reasoner
باید قادر به استفاده از تمام حقایق است که به دانش خود آمده و این
به خودی خود نشان میدهد ، همانطور که شما به آسانی خواهید دید ،
در اختیار داشتن تمام دانش ، که ، حتی در این روز از آموزش رایگان و
دانشنامههای ، دستاورد تا حدودی کمیاب است.
از آن است که غیر ممکن است ، با این حال ، که یک مرد باید تمام دانش است که دارای
به احتمال زیاد مفید باشد به او در کار خود را ، و این من تلاش در مورد من به انجام است.
اگر من به درستی به یاد داشته باشید ، شما را در یک مناسبت ، در روزهای اولیه ی دوستی ما ،
محدودیت های من در یک مد بسیار دقیق تعریف شده است. "
"بله ، من در پاسخ ، خنده.
"این یک سند منحصر به فرد بود. فلسفه ، نجوم ، و سیاست
مشخص شده صفر ، من به یاد داشته باشید.
متغیر گیاه شناسی ، زمین شناسی عمیق در مورد گل لکه ها از هر منطقه
در فاصله پنجاه مایل از شهر ، شیمی خارج از مرکز ، آناتومی unsystematic ،
ادبیات احساسی و عاطفی و جرم سوابق
منحصر به فرد ، ویولن بازیکن ، بوکسور ، شمشیر زن ، وکیل ، و خود مسموم توسط کوکائین و
توتون و تنباکو. کسانی که ، من فکر می کنم ، نکات اصلی از من بود
تجزیه و تحلیل. "
هلمز در آخرین آیتم grinned.
"خوب ،" او گفت : "من می گویم در حال حاضر ، همانطور که گفتم پس از آن ، که یک مرد باید کمی خود را حفظ
مغز اتاق زیر شیروانی که با تمام مبلمان است که او به احتمال زیاد به استفاده از ذخیره سازی ، و او بقیه
دور را در چوب اتاق او
کتابخانه ، جایی که او می تواند آن را اگر او آن را می خواهد.
در حال حاضر ، برای چنین مواردی به عنوان یکی که به شب به ما ارائه شده است ، ما نیاز داریم
قطعا به جمع اوری تمام منابع ما است.
لطفا به من دست K نامه 'آمریکا المعارف" که مخفف بر
قفسه کنار شما. متشکرم.
در حال حاضر وضعیت را در نظر بگیریم و ببینید چه ممکن است از آن استنباط کنیم.
در وهله اول ، ما ممکن است با فرض قوی شروع که سرهنگ Openshaw
تا به حال برخی دلیل بسیار قوی برای ترک آمریکا.
مردان در زمان زندگی خود را از تمام عادات خود را تغییر دهید و تبادل میل و علاقه
آب و هوا جذاب فلوریدا برای زندگی تنها از شهر انگلیسی استانی است.
عشق مفرط او از تنهایی در انگلستان نشان می دهد این ایده است که او در ترس از بود
کسی یا چیزی ، بنابراین ما ممکن است به عنوان یک فرضیه کاری فرض کنیم که آن را از ترس بود
کسی یا چیزی که او را از آمریکا راند.
همانطور که به آنچه در آن بود که او می ترسید ، ما تنها می توانید که با در نظر گرفتن نیرومند استنباط
نامه که توسط خود او و جانشینان او دریافت کرده بود.
آیا شما اظهار نظر postmarks از آن نامه ها؟ "
«اولین بار بود از Pondicherry ، دوم از داندی ، و سوم از لندن است."
"از شرق لندن است.
چه چیزی شما را از آن استنباط کنیم؟ "و" آنها تمام بنادر.
که نویسنده در هیئت مدیره یک کشتی بود. "" عالی است.
ما در حال حاضر سرنخ.
تواند وجود داشته باشد شکی نیست که احتمال احتمال قوی -- این است که نویسنده
در هیئت مدیره یک کشتی بود. و در حال حاضر به نقطه دیگر در نظر بگیریم.
در مورد Pondicherry ، هفت هفته بین تهدید و سپری
تحقق ، در داندی آن تنها حدود سه یا چهار روز بود.
آیا که نشان می دهد هر چیزی را؟ "
"فاصله بیشتری به سفر است." "اما این نامه تا به حال نیز از راه دور بیشتر
آمده است. "" سپس من می توانم نقطه نمی بینم. "
"حداقل فرض که این مخزن که در آن مرد و یا مردان وجود دارد
قایقرانی ، کشتی.
به نظر می رسد که اگر آنها همیشه ارسال هشدار منحصر به فرد و یا نشانه رمز خود را قبل از آنها را زمانی که
شروع بر ماموریت خود را. می بینید چه به سرعت عمل به دنبال
امضاء زمانی که آن را از داندی آمد.
اگر آنها تا به حال از Pondicherry در بخار پز آنها را تقریبا به عنوان وارد
به زودی به عنوان نامه خود را. اما ، به عنوان یک ماده در واقع ، هفت هفته
سپری شده است.
من فکر می کنم که کسانی که هفت هفته به نمایندگی از تفاوت بین ایمیل های قایق که
به ارمغان آورد و نامه ای و کشتی قایقرانی که نویسنده را به ارمغان آورد. "
"این امکان پذیر است."
"بیش از آن. این احتمال است.
و اکنون می بینید فوریت مرگبار این مورد جدید ، و به همین دلیل من جوان Openshaw خواست
احتیاط.
ضربه همواره در پایان از زمان کاهش یافته که آن را از فرستنده را به
سفر از راه دور. اما این یکی می آید از لندن ، و
بنابراین ما نمی توانیم تعداد دفعات مشاهده بر به تاخیر بیاندازد. "
"خوب خدا!" من گریه.
"چه کاری می توانید آن را به معنای ، این اذیت و آزار بی رحم؟
"مقالات که Openshaw انجام شده به وضوح از اهمیت حیاتی برای فرد
یا افراد در کشتی قایقرانی. من فکر می کنم که آن را کاملا روشن است که وجود دارد
باید بیش از یکی از آنها.
یک مرد تنها می توانند از دو مرگ و میر در چنین راه را ندارند انجام شده به منظور فریب
هیئت داوران پزشکی قانونی.
باید چند در آن بوده است ، و آنها باید مردان از منابع و
تعیین. مقالات خود را به منظور داشته باشند ، لازم است
دارنده آنها را که آن را ممکن است.
در این راه که می بینید *** متوقف شود پاراف فرد می شود و
نشان از یک جامعه است. "" اما آنچه که جامعه؟ "
"آیا شما هرگز -- گفت :« شرلوک هلمز ، خم شدن به جلو و غرق شدن صدای او --
"شما هرگز از KU Klux کلان شنیده؟" "من هرگز."
هولمز تبدیل در طول برگ از کتاب را بر زانو خود را.
"در اینجا ، گفت که او در حال حاضر :" 'KU Klux کلان.
نام از شباهت خیالی به صدای تولید شده توسط مشتق شده
cocking تفنگ.
این جامعه مخفی وحشتناک از سوی برخی از سربازان سابق جنوب در تشکیل شد
ایالات جنوبی پس از جنگ داخلی ، و آن را به سرعت در شاخه های مختلف محلی در تشکیل
بخش هایی از کشور ، به ویژه در ایالت تنسی ،
لوئیزیانا ، کارولینای شمالی و جنوبی ، گرجستان ، و فلوریدا است.
قدرت خود را برای مقاصد سیاسی ، استفاده می شود و اساسا برای ارعاب از
رای دهندگان سیاهپوست و قتل و رانندگی از کشور از کسانی که بودند مخالف
نظرات خود را.
outrages آن معمولا به وسیله هشدار دهنده در برخی از انسان مشخص شده فرستاده شده بودند قبل از
فوق العاده اما به طور کلی به رسمیت شناخته شده شکل -- یک میخ کوچک بی سر برگ بلوط در برخی از نقاط ، هندوانه ، خربزه
دانه ها یا پیپ پرتقال در دیگران.
دریافت این قربانی یا ممکن است آشکارا راه سابق خود ، برای همیشه ترک گفتن و یا ممکن است پرواز
از این کشور است.
اگر او braved ماده ، مرگ بدون استثنا بر او آمده است ، و معمولا در
برخی از شیوه ای عجیب و پیش بینی نشده است.
بنابراین کامل سازمان از جامعه بود ، و سیستماتیک روش های آن ،
است که به سختی مورد بر اساس سابقه که در آن هر انسان در braving آن را با موفق
معافیت از مجازات ، یا که در آن هر یک از outrages آن خانه به عاملان ترسیم شد.
برای چند سال این سازمان به رغم تلاش متحده رونق
دولت ایالات و طبقات جامعه بهتر در جنوب.
سرانجام ، در سال 1869 ، جنبش و نه ناگهان فرو پاشید ، هر چند وجود دارد
شیوع پراکنده از مرتب کردن بر اساس همان را از آن تاریخ بوده است. "
"شما را مشاهده ، گفت :" هولمز ، تخمگذار کاهش حجم ، که شکستن ناگهانی
جامعه شد و همزمان با ناپدید شدن Openshaw از آمریکا با
مقالات خود را.
آن را به خوبی ممکن است که علت و معلول است. تعجبی ندارد که او و خانواده اش داشته است
برخی از ارواح کینه توز بر مسیر خود را.
شما می توانید درک کنید که این دفتر خاطرات و ثبت نام ممکن است برخی از اولین مردان دلالت کردن بر
در جنوب ، و این که ممکن است بسیاری که نمی خواهد خواب آسان در شب تا آن
است بازگردانده می شود. "
"و سپس صفحه را دیده اند --" "به گونه ای است که ما ممکن است انتظار داشت.
این فرار ، اگر من به یاد داشته باشید ، 'ارسال پیپ به A ، B ، و C' -- که شده است ، ارسال
هشدار جامعه به آنها است.
پس از نوشته های پی در پی که A و B پاک ، یا کشور را ترک کردند وجود دارد ، و
در نهایت که C ، ملاقات با من ترس ، نتیجه شیطانی برای C. شد
خوب ، من فکر می کنم ، دکتر ، که ما ممکن است برخی از نور را به این مکان تاریک ، اجازه دهید و به اعتقاد من
که تنها شانس جوان Openshaw در این میان این است که برای انجام آنچه که من به او گفته اند.
هیچ چیز به توان گفت و یا که باید انجام شود به شب وجود دارد ، بنابراین من بیش از ویولن من دست
و اجازه دهید ما را امتحان کنید به آب و هوا پر از بدبختی و هنوز هم بیشتر و به مدت نیم ساعت را فراموش کرده ام
راه بدبختی از مردان ما همکار است.
در صبح پاک کرده بود ، و خورشید درخشان با روشنایی تسخیر کرده بود
از طریق حجاب کم نور که آویزان است بر سر شهر بزرگ است.
شرلوک هلمز در حال حاضر در صبحانه بود وقتی من آمد.
"شما به من برای شما در انتظار بهانه ای ، گفت :" او ، "من ، من پیش بینی ، بسیار
روز شلوغ قبل از من از در به دنبال این مورد جوان Openshaw است. "
«گام چه خواهد شد شما را؟"
از او پرسیدم. "این بسیار بر نتایج بستگی دارد
از سوالات من. من ممکن است به پایین به Horsham ، پس از
همگان است ".
"شما نمی خواهد به آنجا چه بود؟" "نه ، من باید با شهر اغاز.
فقط زنگ زنگ و خدمتکار قهوه خود را به ارمغان خواهد آورد. "
همانطور که من منتظر ، من روزنامه باز نشده از جدول برداشته و نگاه چشم من
بیش از آن. بر از سر تیتر ها که فرستاده لرز استراحت
به قلب من.
"هولمز ،" من گریه ، "شما خیلی دیر است." "آه!" گفت که او ، تخمگذار پایین خود را در جام ، "من
می ترسید به همان اندازه است. چگونه انجام شد؟ "
او با آرامش صحبت کرد ، اما من می توانم ببینم که او عمیقا منتقل شد.
چشم من گرفتار به نام Openshaw ، و عنوان "تراژدی در نزدیکی واترلو پل.
حساب :
"بین نه و ده پلیس پاسبان شب گذشته کوک ، از بخش H ، بر وظیفه
در نزدیکی واترلو پل ، شنیده فریاد برای کمک و چلپ چلوپ در آب.
شب ، با این حال ، بسیار تاریک و طوفانی است ، به طوری که ، به رغم کمک
چند عابران ، آن را کاملا غیر ممکن است به اثر نجات.
زنگ هشدار ، با این حال ، داده شد و با کمک پلیس از آب ، بدن
در نهایت بهبود است.
ثابت می شود که یک نجیب زاده جوان که نام ، عنوان آن را از یک پاکت نامه به نظر می رسد
که در جیب او یافت شد ، جان Openshaw ، و محل اقامت خود که در نزدیکی
Horsham.
این حدس زده شده است که او ممکن است شده اند hurrying برای گرفتن آخرین قطار از
ایستگاه واترلو ، و این که او با عجله و تاریکی خیلی زیاد از دست رفته راه خود را و
لبه یکی از کوچک فرود مکان برای steamboats رودخانه رفت.
بدن هیچ اثری از خشونت ، به نمایش گذاشته و می تواند وجود داشته شکی نیست که مرحوم
قربانی حادثه تاسف ، که باید اثر داشته شده بود
خواستار توجه مقامات به
وضعیت رودخانه فرود مراحل. "
ما در سکوت برای چند دقیقه ای نشسته ، هولمز افسرده تر و متزلزل تر از من تا به حال تا کنون
دیده می شود او را.
او در تاریخ و زمان آخرین گفت : "که به افتخار من ، واتسون لطمه می زند ،".
"این احساس خرده ، بدون شک است ، اما آن را غرور من لطمه می زند.
این ماده شخصی با من می شود در حال حاضر ، و اگر خدا به من سلامت می فرستد ، من باید من مجموعه
دست بر اعضا این باند.
که او باید برای کمک به من آمده است ، و من باید او را دور ارسال به مرگ او --
! "
او از صندلی خود را بر خاست و گام در مورد اتاق در بی قراری غیر قابل کنترل ، با
خیط و پیت کردن بر گونه های درخت بید او و clasping عصبی و unclasping طولانی خود را
نازک دست.
او در تاریخ و زمان آخرین گفت : "آنها باید شیاطین حیله گری".
"چگونه می تواند آنها را به او decoyed پایین وجود دارد؟
خاکریزی در خط مستقیم به ایستگاه نیست.
پل ، بدون شک ، بیش از حد ، حتی در چنین یک شب شلوغ ، برای اهداف خود است.
خب ، واتسون ، ما باید ببینید که چه کسی در دراز مدت برنده.
من می خواهم در حال حاضر! "" را به پلیس؟ "
"نه ، من باید پلیس خود من.
وقتی که من چرخید در وب ممکن است آنها مگس ، را اما نه در مقابل. "
تمام روز من در کار حرفه ای من مشغول بود ، و آن را در اواخر شب قبل از
من به خیابان بیکر بازگشت.
شرلوک هلمز پشت آمده بود هنوز. نزدیک به ده ساعت قبل از او بود
وارد شد ، به دنبال رنگ پریده و فرسوده است.
او راه می رفت تا به میز کناری ، و با پاره شدن یک قطعه از قرص نان او آن را بلعیدم
voraciously ، آن را شستشو را با پیش نویس طولانی از آب است.
"شما گرسنه هستند اظهار داشت :" من است.
"گرسنه. این حافظه من فرار کرده بود.
من چیزی از صبحانه داشته است. ""؟ "
"گاز گرفته نشوند.
من تا به حال هیچ وقت به آن فکر می کنم. "" و چگونه به شما موفق شده؟ "
"خوب." "شما باید یک سرنخ است؟"
"من آنها را در توخالی از دست من.
جوان Openshaw مدت نباید باقی می ماند unavenged.
چرا ، اما واتسون ، اجازه دهید اهریمنی خود علامت تجاری قرار داده ما را بر آنها.
این است که به خوبی از تصور!
"چه شما چیست؟" او پرتقال را از گنجه در زمان و
پاره شدن آن را به تکه های او پیپ بر اساس جدول فشرده است.
از این او در زمان پنج و آنها را به یک پاکت نامه تراست.
در داخل از فلپ او نوشت : "SH برای JO
سپس او آن را مهر و موم شده و خطاب آن به "کاپیتان جیمز Calhoun ، پوست درخت" ستاره تنها "
ساوانا ، جورجیا. "" که او را زمانی که او وارد بندر در انتظار ، "
گفت که او chuckling.
"ممکن است او را یک شب بی خوابی. او آن را به عنوان مطمئن پیشرو او را پیدا
سرنوشت به عنوان Openshaw قبل از او. "" و چه کسی این Calhoun سروان؟ "
"رهبر این باند است.
من باید از دیگران داشته باشند ، اما او برای نخستین بار "و" چگونه آن را به شما ردیابی ، پس از آن؟ "
او یک ورق بزرگ کاغذ را از جیب خود انجام گرفت ، همه با خرما و نام تحت پوشش است.
"من تمام روز را صرف کرده اند ، گفت :" او ، "بیش از ثبات لوید و فایل ها.
مقالات قدیمی ، به دنبال فعالیت حرفه ای آینده از هر کشتی که در Pondicherry لمس
در ژانویه و فوریه در '83.
سی و شش کشتی از تناژ عادلانه که در طی آن گزارش شده بود وجود دارد
ماه می باشد.
از این ، یکی ، 'تنها ستاره ، بلافاصله جلب توجه من ، از آن زمان ، با وجود آن که
به عنوان داشتن پاک از لندن گزارش شد ، نام این است که به یکی از داده
کشورهای اتحادیه است. "
"تگزاس ، من فکر می کنم." "من نبود و مطمئن که نه ، اما من
می دانستند که کشتی باید منشأ آمریکایی داشته باشد. "
سپس چه؟ "
"من جستجو سوابق داندی ، و وقتی که من پیدا کردم که تنها پوست درخت" ستاره بود
در ماه ژانویه ، '85، گمان من این یک یقین تبدیل شد.
من پس از آن به عنوان رگ که در حال حاضر در بندر لندن وضع و پرسش است. "
"بله؟" "ستاره تنها" بود وارد اینجا آخرین
هفته است.
رفتم پایین به بارانداز آلبرت و متوجه شد که او گرفته شده بود از رودخانه توسط
جزر و مد در اوایل صبح امروز ، homeward به ساوانا محدود.
من به Gravesend سیمی و متوجه شدند که او چند وقت پیش پشت سر گذاشته بودند ، و به عنوان باد
از طرف شرق من هیچ شکی ندارم که او در حال حاضر گذشته Goodwins و نه چندان دور از
جزیره موجود زنده است.
"چه خواهد شد شما ، پس از آن؟" "اوه ، من دست من بر او است.
او و دو جفت ، که من یاد می گیرند ، تنها متولد آمریکا در کشتی.
دیگران فنلاندی و آلمانی است.
همچنین ، من می دانم ، که در آنها هر سه دور از کشتی شب گذشته است.
من آن را از بارگیری و باراندازی شده است که بارگیری محموله خود را کرده بود.
در آن زمان که خود را دریانوردی کشتی می رسد ساوانا ایمیل قایق خواهد انجام
این نامه و کابل باید به پلیس اطلاع از ساوانا که این
سه آقایان هستند بد در اینجا بنا به اتهام قتل تحت تعقیب است. "
همواره نقص وجود دارد ، با این حال ، در برنامه های بشر بهترین گذاشته ، و قاتلان
جان Openshaw شد برای دریافت پیپ نارنجی رنگ که می تواند آنها را نشان می دهد هرگز که
دیگر ، به عنوان حیله گری و به عنوان مصمم به عنوان خود ، بر مسیر خود بود.
بسیار طولانی و بسیار شدید gales وابسته باعتدال شب و روز در آن سال شد.
ما زمانی خبر "لون استار" از ساوانا منتظر ، اما هیچ یک تا کنون به ما رسیده است.
ما در گذشته را بشنود که در جایی دور در اقیانوس اطلس را درهم شکست استرن پست یک
قایق در تغار یک موج نوسانی ، دیده شده با حروف "LS" حک شده بر
آن ، و آن این است که ما همیشه باید از سرنوشت بدانند. "ستاره تنها."
>
ماجراهای شرلوک هلمز توسط سر آرتور کانن دویل
ماجراجویی VI. مردی با لب پیچ خورده
ویتنی عیسی ، برادر مرحوم الیاس ویتنی ، DD ، مدیر مدرسه از کلامی
کالج سنت جورج ، بسیار به تریاک معتاد شده است.
عادت رشد بر او ، که من درک می کنم ، از برخی از دمدمی مزاجی احمقانه زمانی که او در
کالج ، برای داشتن توضیحات از رویاهای خود و احساس به عنوان خوانده شده د Quincey ،
او خیس توتون و تنباکو خود را با مخلوط افیون را در تلاش برای تولید آثار مشابه است.
او در بر داشت ، به طوری بسیاری انجام داده اند ، که این عمل برای رسیدن به آسان تر است نسبت به
خلاص شدن از شر ، و برای سالهای زیادی او ادامه داد : به یک برده به دارو ، هدف از
وحشت و ترحم مخلوط را به دوستان و بستگان او.
من می توانم او را هم اکنون ببینید که با چهره زرد ، شیرینی میوه دار ، افتادگی پلک ، و نقطه پین دانش آموزان ، همه
نشسته اند در یک صندلی ، خراب کردن و خراب کردن یک مرد نجیب است.
یک شب -- آن را در ماه ژوئن بود ، '89-- آمد یک حلقه به زنگ من وجود دارد ، در حدود ساعت وقتی که یک
مرد می دهد حال خمیازه سخن گفتن و نگاههای اول خود را در ساعت است.
من در صندلی من نشسته و همسرم گذاشته کار او سوزن را در دامان او و ساخته شده
چهره کمی از ناامیدی. "بیمار!" گفت که او.
"شما باید به بیرون بروید."
تشکر ، برای من بود تازه از یک روز خسته می آیند.
شنیدیم باز کردن درها ، چند کلمه ای عجولانه ، و پس از آن گام های سریع بر
مشمع کف اتاق.
درب خود ما پرواز باز ، و یک خانم ، پوشیده در برخی از مسائل به رنگ تیره ، سیاه و سفید
حجاب ، وارد اتاق شد.
"شما خواهد خواند تا اواخر بهانه ، او شروع ، و پس از آن ، به طور ناگهانی از دست دادن او از خود
کنترل ، او فرار به جلو است ، اسلحه خود را در مورد گردن همسر من انداخت ، و بر او sobbed
شانه.
"اوه ، من در مشکلات از جمله" او فریاد "من این کار را می خواهید یک کمک کوچک است."
"چرا ، گفت :" همسر من ، کشیدن حجاب او ، "کیت ویتنی.
شما چگونه مرا مبهوت ، کیت!
من تا به حال یک ایده است که شما هنگامی که شما آمد شوید. "
"من دانستم چه باید بکنید ، بنابراین من آمد مستقیما به شما."
این بود که همیشه راه.
عامیانه که در غم و اندوه به همسرم به مانند پرندگان به نور خانه آمد.
: "این خیلی شیرین از شما می آیند.
در حال حاضر ، شما باید برخی از شراب و آب ، اینجا و نشستن به راحتی و به ما بگویید که همه چیز در مورد
آن. یا باید به شما که به جای من فرستاده جیمز خاموش
به تخت؟ "
"اوه ، نه ، نه! من می خواهم کمک و توصیه پزشک ، بیش از حد.
در مورد عیسی است. او شده است به مدت دو روز به خانه.
من در مورد او وحشت زده! "
این اولین بار بود که او به حال مشکل شوهرش با ما سخن گفته است ، به
من به عنوان یک پزشک ، به همسر من به عنوان یک دوست قدیمی و همراه مدرسه.
ما ساکت و آرامش او را با کلماتی مانند ما می توانیم.
آیا او می دانیم که در آن شوهرش؟ آیا امکان دارد که ما می تواند او را
بازگشت به او؟
به نظر می رسد که در آن بود. او مطمئن ترین اطلاعات را که از اواخر سال
او ، در زمانی مناسب به او ، استفاده از دن تریاک در دورترین در شرق ساخته شده
شهرستان.
تاکنون *** خود را همواره به یک روز محدود شد ، و او آمده بود ،
کشش و از هم پاشیده ، در شب.
اما در حال حاضر بر او طلسم شده بود هشت و چهل ساعت ، و او غیر روحانی وجود دارد ،
بدون شک در میان باقی مانده از اسکله ها در سم ، تنفس یا خواب کردن
اثر.
او وجود دارد یافت می شود ، او از آن مطمئن بود ، در نوار از طلا ، در فوقانی Swandam
لین. اما آنچه او را به انجام؟
چگونه می تواند او را یک زن جوان و ترسو است ، راه خود را به چنین جایی و شهامت
شوهرش را از میان اراذل و اوباش که او را احاطه؟
مورد وجود دارد ، و البته بود ، اما یکی از راه های خارج از آن وجود دارد.
ممکن است من او را به این محل اسکورت؟ و سپس ، به عنوان یک فکر دوم ، چرا باید
او در می آیند؟
من مشاور پزشکی عیسی ویتنی بود ، و به عنوان چون من نفوذ بیش از او بود.
من قادر به مدیریت آن بهتر است اگر من به تنهایی.
من او را در کلمه من قول داد که من او را به خانه ارسال در یک کابین در عرض دو ساعت اگر او
در واقع در آدرس که او به من داده بود شد.
و به این ترتیب در ده دقیقه از صندلی راحتی من و شاد اتاق نشسته پشت من را ترک کرده بودند ،
و سرعت به سمت شرق در یک درشکه دو چرخه در ماموریت عجیب و غریب ، تا آن را برای من در نظر می رسید
زمان ، هر چند در آینده تنها می تواند نشان دهد که چقدر عجیب بود.
اما مشکل بزرگ در مرحله اول از ماجراجویی من وجود دارد.
فوقانی Swandam لین کوچه ناپسندیده کمین پشت wharves بالا که خط
سمت شمال رودخانه از شرق به پل لندن.
بین غذای رقیق وبی مزه فروشگاه و مغازه جین ، نزدیک توسط یک پرواز از گام های تند
که منجر به شکاف سیاه و سفید مانند دهانه غار ، که من پیدا کردم دن که من بود
جستجو نام دارد.
مرتب سازی بر اساس کابین من به صبر ، گذشت کردن مراحل ، تو خالی در مرکز به پوشیده
آج پیوسته پا مست و نور مثل نور سوسو نفت لامپ بالا
درب که من پیدا کردم محکم نگاه داشتن و راه را به
اتاق بلند ، کم ، ضخیم و سنگین با دود تریاک قهوه ای ، و با چوبی تراس
اسکله ، مانند قسمت جلو عرشه کشتی از کشتی مهاجر.
از طریق دل تنگی dimly می تواند یک نگاه اجمالی از بدن که دروغ گفتن در عجیب و غریب را گرفتن
فوق العاده به شمار می شود ، شانه های متمایل شدن ، زانو خم شده ، سر انداخته پشت و chins
اشاره به سمت بالا ، با اینجا و آنجا
چشم تیره ، فقدان - درخشش تبدیل شده بر اساس تازه وارد است.
از سایه های سیاه و سفید glimmered محافل کوچک قرمز رنگ نور ، در حال حاضر روشن وجود دارد ،
در حال حاضر ضعف ، به عنوان سم سوزش waxed سست تر شده و یا در کاسه از لوله های فلزی.
ترین وضع ساکت و آروم ، اما برخی از muttered به خود و دیگران با هم در یک صحبت
عجیب و غریب ، کم ، صدای یک نواخت است ، گفتگوی خود را در gushes ، و پس از آن
ناگهان باطله را به سکوت ، هر
منمن کردن از افکار خود و پرداخت کمی به کلمات همسایه خود توجه.
در دورتر پایان بود منقل کوچک از سوزاندن زغال چوب ، در کنار است که در سه
پا مدفوع چوبی نشسته پیر مرد بلند ، باریک وجود دارد ، با آرواره خود استراحت پس از دو
مشت ، و آرنج خود را بر زانو خود را به آتش خیره.
همانطور که من وارد شد ، همراه مالایی زرد رنگ با یک لوله برای من و عرضه عجولانه بود
مواد مخدر ، beckoning به اسکله خالی است.
"متشکرم.
من آمده ام نه برای اقامت ، گفت : "I." یکی از دوستانم در اینجا وجود دارد ، آقای عیسی
ویتنی ، و من آرزو می کنم تا با او صحبت می کنند. "
جنبش و علامت تعجب را از سمت راست من وجود دارد ، و مشابه را از طریق
تیره ، من تو را دیدم ویتنی ، رنگ پریده ، دارای چشمان فرو رفته ، و ژولیده ، خیره در من است.
"خدای من!
این واتسون گفت : "او. او در یک وضعیت رقت بار از واکنش بود ،
با هر عصب در توییتر. "من می گویم ، اما واتسون ، چه ساعت است؟"
"نزدیک به یازده است."
"چه روز؟" "جمعه ، 19 ژوئن است."
"خوب آسمان! من فکر کردم آن را چهارشنبه بود.
چهارشنبه است.
چه D' شما می خواهید برای ترساندن اختتامیه جشنواره صنعت چاپ برای "او چهره اش را بر روی سلاح های خود غرق و شروع به
گریه در یک کلید بالا سه برابر کردن. "من به شما بگویم که آن جمعه ، انسان است.
زن شما را برای شما شده است انتظار این دو روز.
شما باید از خودتان شرمنده! "" پس من هستم.
اما شما دارید مخلوط ، اما واتسون ، برای من اینجا تنها چند ساعت ، سه لوله ،
چهار لوله -- من را فراموش کرده ام که چگونه بسیاری از. اما من به خانه با شما.
فقیر کمی کیت -- من کیت بترساند.
دست خود را به من بده! آیا شما یک کابین؟ "
"بله ، من یکی از انتظار است." "سپس من باید در آن بروید.
اما من باید چیزی بدهکار است.
پیدا کردن آنچه که من مدیون ، واتسون. من رنگ ها خاموش است.
من می توانم چیزی را برای خودم انجام دهد. "
من راه می رفت پایین پاساژ باریک بین دو ردیف از خواب ، نگه داشتن من
نفس به نگه داشتن بخارات بد اخلاق ، stupefying از مواد مخدر ، و به دنبال مورد برای
مدیریت.
همانطور که گذشت مرد قد بلند که منقل نشسته توسط من احساس ناگهانی شهامت در دامن من ،
و صدای کم زمزمه ، "راه رفتن و گذشته من ، و سپس به دنبال من است."
کلمات کاملا مجزا بر گوش من سقوط کرد.
من نگاه می شود.
آنها فقط می تواند از پیرمرد آمده اند در کنار من ، و در عین حال او شنبه اکنون به عنوان جذب
مثل همیشه ، بسیار باریک است ، بسیار چروکیده ، خم با بالا رفتن سن ، یک لوله تریاک آویزان کردن از
بین زانوهای او ، به عنوان اینکه در رخوت محض از انگشتان خود را کاهش یافته است.
من در زمان دو گام به جلو و به عقب نگاه.
آن زمان همه من خود شاهد به جلوگیری از شکستن را به یک فریاد
حیرت. او بازگشت خود را به طوری که هیچ می تواند تبدیل شده بود
او را اما I.
فرم او پر بود ، چین و چروک خود را رفته بودند ، چشمان خسته خود را بازیافته بود
آتش سوزی ، و توسط آتش نشسته و grinning در کمال تعجب من وجود دارد ، هیچ یک دیگر بود
از شرلوک هلمز.
او یک حرکت جزئی به من به او نزدیک ، و بلافاصله ، به عنوان او تبدیل چهره اش
نیمی از دور یک بار دیگر به شرکت ، به پیر ، شل حرف فروکش
سالخوردگی.
"هولمز!" من زمزمه ، "آنچه در زمین کار می کنید
در این دن "" که شما می توانید به میزان کم ، "او جواب داد" من
گوش عالی.
اگر شما به مهربانی بسیار خوبی برای خلاص شدن از آن دوست sottish مال شما من
باید به بحث کمی با شما بسیار خوشحالم. "
"من در خارج از کابین."
"سپس ارسال از او خانه در آن دعا کنید. شما با خیال راحت ممکن است او را ، اعتماد را برای او به نظر می رسد
بیش از حد لنگی را به هر گونه شرارت است.
من باید به شما توجه داشته باشید همچنین توصیه به راننده تاکسی ارسال به همسر خود می گویند که شما
آیا در بسیاری خود را با من پرتاب شده است. اگر شما در خارج خواهد شد صبر کنید ، من باید با
شما را در پنج دقیقه است. "
این سخت بود برای خودداری هر یک از درخواست شرلوک هولمز برای آنها همیشه تا
بسیار مشخص است ، قرار داده و به جلو با چنین هوای آرام از تسلط.
با این حال ، من احساس ، که هنگامی که ویتنی یک بار در کابین محدود ماموریت من بود
عملا صورت می گیرد ؛ و برای بقیه ، من می توانم هر چیزی را بهتر از به آرزو
در ارتباط با دوستان من در یکی از آن
ماجراهای مفرد که در شرایط عادی از وجود او بود.
در عرض چند دقیقه من توجه داشته باشید من نوشته بود ، پرداخت صورتحساب ویتنی ، به رهبری او را به خارج از
CAB ، و او را از طریق تاریکی رانده است.
در زمان بسیار کوتاه یک چهره ضعیف و ناتوان از دن تریاک پدید آمده بود ، و من بود
راه رفتن در خیابان با شرلوک هلمز.
او برای دو خیابان همراه با پشت خم و پا نامشخص حوصلگی.
سپس ، نظر اجمالی به سرعت گرد ، او خود را صاف و پشت سر هم به
مناسب دلچسب از خنده.
"گمان می کنم ، اما واتسون ، گفت :" او "که شما تصور کنید که من آن را تریاک سیگار کشیدن به اضافه
تزریق کوکائین ، و همه نقاط ضعف دیگر که بر روی شما
من با دیدگاه های پزشکی خود را طرفدار. "
"من مطمئنا متعجب شد به شما وجود دارد."
"اما بیشتر از آن از من به شما پیدا نیست." "من آمد برای پیدا کردن یک دوست است."
و من برای پیدا کردن دشمن. "
"دشمن؟" "بله ، یکی از دشمنان طبیعی من ، یا ، حق
من می گویم ، طعمه های طبیعی من است.
به طور خلاصه ، اما واتسون ، من در میان پرس و جو بسیار قابل توجه هستم ، و من امید
برای پیدا کردن سرنخ در روزی نامنسجم از این sots ، به عنوان قبل از من انجام داده اند در حال حاضر.
اگر من در آن دن به رسمیت شناخته شده زندگی من که ارزش یک ساعت یک نشده است
خرید برای من از آن استفاده قبل از اینکه در حال حاضر برای مقاصد خود من ، و rascally توپچی هند شرقی
اجرا می شود که آن را تا به انتقام بر من سوگند یاد کرد.
تله درب در پشت آن ساختمان ، در نزدیکی گوشه ای از اسکله ی پل وجود دارد ،
که می تواند برخی از داستان های عجیب و غریب از آنچه را که از طریق آن منتقل را بر moonless بگویید
شب است. "
"چه! شما انجام بدن معنا نیست؟ "
"AY ، بدن ، اما واتسون.
ما باید مردان ثروتمند اگر ما 1000 پوند برای هر شیطان ضعیف شده است که به انجام
مرگ در آن دن.
vilest قتل دام در تمام رودخانه است ، و من بیم آن دارند که سنت نویل
Clair به آن وارد شده هرگز ترک آن بیشتر است.
اما تله ما اینجا باید باشد. "
او دو forefingers خود را بین دندان های خود قرار داده و whistled shrilly -- یک سیگنال که
توسط سوت مشابه از راه دور پاسخ داده شد ، اندکی با تلق تلق کردن به دنبال
چرخ و جلنگ جلنگ صدا کردن hoofs اسب.
"حالا ، اما واتسون ، گفت :" هولمز ، به عنوان بلند قد سگ سبد خرید را از طریق دل تنگی نقش برآب شده است ، پرتاب
دو تونل طلایی نور زرد از فانوس های جانبی آن است.
"شما با من می آیند ، شما نه؟"
"اگر من می تواند استفاده شود" ، "آه ، رفیق قابل اعتماد است که همیشه استفاده می کنند ؛ و
یک وقایع هنوز بیشتر از آن. اتاق من در Cedars دو - bedded
یکی است. "
"Cedars؟" "بله ؛ خانه آقای سنت Clair است که.
من اقامت وجود دارد در حالی که من انجام پرس و جو است. "
"کجاست و پس از آن؟"
"در نزدیکی لی ، در کنت. ما یک درایو هفت مایلی پیش روی ما است. "
"اما من همه در تاریکی است." "البته شما هستند.
شما در حال حاضر همه در مورد آن بدانند.
پرش در اینجا. کلیه حقوق ، جان ، ما باید به شما نیاز ندارد.
نیم تاج. نگاه برای من به ، فردا ، در مورد یازده.
او سر خود را می دهند.
آنقدر طولانی ، پس از آن! "
او اسب را با شلاق او flicked ، و ما به دور از طریق جانشینی بی پایان نقش برآب
خیابان خلوت و غم انگیز است که به تدریج گسترده تر ، تا زمانی که ما پرواز
در سراسر پل گسترده balustraded ، با جریان رودخانه تیره سست زیر ما است.
فراتر از قدرت ، یکی دیگر از بیابان های کسل کننده آجر و ملات ، سکوت خود را شکسته تنها
توسط footfall سنگین ، به طور منظم از پلیس ، و یا آهنگ ها و فریاد بعضی از
حزب دیرتر از موقع از revelers.
کسل کننده خرد و متلاشی شدن بود شناور به آرامی در سراسر آسمان ، و یک یا دو ستاره twinkled dimly اینجا
و در آنجا از طریق شکاف ابرها.
هولمز در سکوت راند ، با سر خود را بر سینه اش غرق شده ، و هوا از مردی که
از دست داده است در فکر ، در حالی که من در کنار او نشسته ، کنجکاو برای یادگیری این تلاش های جدید ممکن است
شود که به نظر می رسید به مالیات بر قدرت خود را
بشدت ، و در عین حال ترس به شکستن در بر جریان اندیشه های او است.
ما چندین مایل فاصله را رانده بود ، و شروع به حاشیه کمربند
ویلاهای حومه ، وقتی که او خودش را تکان داد ، شانه خود و روشن کردن لوله خود را
با هوا از یک مرد که خود را راضی که او در حال اقدام برای بهترین.
"شما یک هدیه بزرگ سکوت ، اما واتسون ، گفت :" او.
"این باعث می شود شما کاملا به عنوان یک همراه و همدم ارزشمند به جا مانده است.
PON کلمه من ، چیز زیادی برای من به صحبت با کسی ، برای خود من
افکار هستند بیش از حد لذت بخش نیست.
من تعجب آنچه که من باید به این زن عزیز کمی به شب می گویند هنگامی که او را ملاقات می کند
در درب است. "" را فراموش کرده اید که من می دانم که هیچ چیز درباره آن. "
"من فقط باید زمان را به شما بگوید حقایق پرونده قبل از ما به لی.
absurdly ساده به نظر می رسد ، و در عین حال ، به نحوی می تواند چیزی برای رفتن بر.
مقدار زیادی از موضوع ، بدون شک وجود دارد ، اما من می توانید پایان آن را به دست من نیست.
در حال حاضر ، من این مورد به وضوح و اختصار دولتی را به شما ، اما واتسون ، و شاید شما می توانید
دیدن یک جرقه که در آن همه به من تاریک است. "
"ادامه ، پس از آن است." "چند سال پیش -- به قطعی ، در ماه مه ،
1884 -- لی یک نجیب زاده ، نویل خیابان Clair توسط نام وجود آمد ، که به نظر می رسد
به اندازه کافی پول داشته باشند.
او در زمان یک ویلای بزرگ گذاشته دلایل بسیار ظریفانه ، و به طور کلی در خوب زندگی می کردند
سبک.
او با درجه دوستان در محله ساخته شده ، و در سال 1887 او ازدواج کرده
دختر آبجو محلی ، که او در حال حاضر دارای دو فرزند است.
او تا به حال بدون اشغال ، اما در چندین شرکت علاقه مند شد و به شهر رفت
حکومت در صبح ، از بازگشت توسط 5:14 از خیابان کانن هر شب.
آقای سنت Clair در حال حاضر سی و هفت سال سن ، انسان را از عادات معتدل ، خوب
شوهر ، پدر بسیار مهربان است ، و مردی که با همه کسانی که می دانیم او را محبوب است.
من ممکن است اضافه کنید که کل بدهی های خود را در زمان حال ، تا آنجا که ما توانسته
معلوم ، مقدار به 88 پوند 10s ، در حالی که او 220 پوند ایستاده به خود
اعتبار در پایتخت و شهرستانها بانک.
هیچ دلیلی وجود ندارد ، بنابراین ، فکر می کنم که مشکلات پول شده اند وزن بر
ذهن او.
"دوشنبه گذشته آقای نویل خیابان Clair رفتم به شهر و نه زودتر از حد معمول ،
remarking قبل از او آغاز شده است که او تا به حال دو کمیسیون های مهم را انجام داد ، و
او را خانه پسر کوچک او یک جعبه از آجر است.
در حال حاضر ، توسط merest شانس ، همسر او تلگراف بر این دوشنبه همان دریافت ،
بسیار در مدت کوتاهی پس از خروج او ، به اثر که یک پاکت کوچک از قابل توجه
ارزش که او منتظر بود
انتظار برای او در دفاتر شرکت حمل و نقل آبردین.
در حال حاضر ، اگر شما هستند تا در لندن خود را به خوبی ، شما می دانیم که دفتر شرکت
در فرزنو خیابان ، که شاخه های فوقانی Swandam لین ، که در آن شما در بر داشت من به
شب.
خانم خیابان Clair ناهار خود ، برای شهر آغاز شده ، برخی از خرید ، اقدام به
دفتر شرکت بسته او را ، و خودش را دقیقا 4:35 پیاده روی در بر داشت
از طریق لین Swandam در راه خود به ایستگاه.
آیا شما به دنبال من تا کنون "بسیار روشن است."
"اگر شما را به یاد داشته باشید ، روز دوشنبه روز بسیار گرم بود و خانم خیابان Clair به آرامی راه می رفت ،
نظر اجمالی در مورد در امید دیدن یک کابین ، او محله را دوست ندارند در
که او خودش را در بر داشت.
در حالی که او در این راه قدم زدن پایین لین Swandam بود ، او ناگهان شنیده
انزال و یا فریاد ، و سرما زده برای دیدن شوهرش به او و به عنوان
آن را به او به نظر می رسید ، beckoning به او را از پنجره طبقه دوم.
پنجره باز بود و او و مجزا را دیدم چهره اش ، که او به عنوان توصیف
وحشتناکی آشفته است.
او دست تکان دادند دست خود را دیوانه وار به او ، و پس از آن از بین رفت از پنجره به طور ناگهانی
که آن را به او به نظر می رسید که او plucked شده از سوی برخی از نیروی غیر قابل مقاومت بود
از پشت.
یک نقطه منحصر به فرد که چشم زنانه سریع او را زده بود که اگر چه او به تن برخی از
کت تیره ، مانند او به شهر آغاز شده ، او در نه یقه و نه کراوات بود.
با اعتقاد به اینکه چیزی کثیف بود با او ، او با عجله پایین مراحل -- برای
خانه هیچ یک دیگر از دن تریاک که در آن شما در بر داشت من به شب بود -- و در حال اجرا
از طریق اتاق جلو او را به تلاش
صعود از پله ها که منجر به طبقه اول.
در پای پله ها ، با این حال ، او با این رذل توپچی هند شرقی از آنها من
سخن گفته اند ، که پشت خود محوری و با کمک مرد دانمارکی ، که به عنوان دستیار وجود دارد ، تحت فشار قرار دادند
او را به خیابان خارج.
پر از شک و تردید و ترس دیوانه کننده ، او با عجله پایین خط ، و توسط
نادر خوب بخت ، ملاقات در فرزنو خیابان تعداد پاسبان با بازرس ، همه
در راه خود را به ضرب و شتم آنها.
بازرس و دو مرد پشت به همراه او ، و به رغم ادامه
مقاومت مالک ، آنها راه خود را به اتاق که در آن آقای سنت
Clair آخرین به حال دیده شده است.
هیچ نشانه ای از او وجود دارد وجود دارد. در واقع ، در تمام آن طبقه وجود دارد
هیچ کس به نجات بدبخت فلج از جنبه شنیع یافت ، که به نظر می رسد ،
خانه اش وجود دارد.
هم او و هم توپچی هند شرقی محکم قسم می خورد که هیچ کس دیگری در اتاق جلو بوده است
در طی بعد از ظهر.
بنابراین مصمم بود و انکار خود را که بازرس مبهوت ، و تقریبا به حال
او بر خاست بیا به این باور است که خانم خیابان Clair شده است فریب خورده که با فریاد ،
در یک جعبه معامله کوچک است که غیر روحانی بر اساس جدول و درب را از آن پاره.
از سقوط آبشار آجر کودکان وجود دارد.
این اسباب بازی که او قول داده بود را به خانه بود.
"این کشف و سردرگمی آشکار است که فلج نشان داد ، ساخته شده
بازرس متوجه که موضوع جدی بود.
اتاق را به دقت مورد بررسی قرار گرفتند ، و نتایج همه با اشاره به جرم شنیع است.
اتاق جلو به سادگی به عنوان یک اتاق نشسته بود مبله و رهبری را به یک اتاق خواب کوچک ،
که بر پشت یکی از wharves نگاه.
بین بارانداز و از پنجره اتاق خواب است ، یک نوار باریک ، که در جزر و مد کم خشک است
اما در جزر و مد بالا با حداقل چهار و نیم متر آب پوشیده شده است.
پنجره اتاق خواب یکی از گسترده بود و از پایین باز.
در معاینه اثری از خون شد و پس از پنجره دیده می شود ، و چند
قطره پخش شده بودند بر کف چوبی اتاق خواب قابل مشاهده است.
طرد پشت پرده در اتاق جلو همه لباس آقای نویل
سنت Clair ، با استثنای کت خود را. چکمه های او ، جوراب های خود ، کلاه خود ، و خود را
دیده بان -- همه آنجا بودند.
هیچ نشانه ای از خشونت بر هر یک از این لباس وجود دارد ، و دیگر وجود دارد
اثری از آقای نویل خیابان Clair.
از پنجره او ظاهرا باید برای خروج ممنوع دیگر رفته اند می تواند کشف شود ،
و آن لکه های خون شوم بر آستان داد وعده کمی که او می تواند صرفه جویی
خود را با شنا کردن ، برای جزر و مد در
در لحظه ای از تراژدی بالاترین.
و در حال حاضر به عنوان شرور که به نظر می رسید بلافاصله در این موضوع دخیل است.
توپچی هند شرقی را به عنوان یک انسان از vilest سابقه شناخته شده بود ، اما به عنوان ، توسط خانم خیابان
داستان Clair ، او را در پای پله درون یک تعداد بسیار کمی بوده است شناخته شده بود
ثانیه ظاهر شوهرش در
پنجره ، او به سختی می تواند شده بیش از لوازم جانبی به جرم و جنایت است.
دفاع از خود یکی از جهل مطلق بود ، و به او اعتراض کردند که او تا به حال هیچ دانش
به عنوان کردم و بعد زدم زیر گریه از هیو بون ، مستاجر خود را ، و او نمی تواند به هیچ وجه
حضور لباس آقایی از دست رفته است.
"بنابراین برای مدیر توپچی هند شرقی.
در حال حاضر برای فلج شوم که بر اساس طبقه دوم از دن تریاک زندگی می کند ، و چه کسی
مطمئنا آخرین نفر بودن در انسان که چشم استراحت بر خیابان نویل Clair.
نام او هیو بون ، و چهره زشت خود را که به هر مرد آشنا
که می رود به شهر بسیار است.
او یک گدا حرفه ای است ، هر چند به منظور اجتناب از مقررات پلیس او
وانمود میکند یک تجارت کوچک در vestas موم.
بعضی از فاصله کمی بر سمت چپ ، پایین Threadneedle خیابان ، وجود دارد ،
همانطور که ممکن است داشته اظهار داشت ، یک زاویه کوچک در دیوار.
در اینجا آن است که این مخلوق می کنید صندلی روزانه خود ، پا روی پا انداخته ، با کوچک خود را
سهام مسابقات در آغوش او ، و او به عنوان یک منظره رقت بار باران کمی از موسسه خیریه
فرود به کلاه چرم چرب که دروغ بر پیاده رو در کنار او.
دیدهام که هموطنان بیش از یک بار همیشه قبل از من از ساخت او فکر
آشنایی حرفه ای ، و من در برداشت که او شگفت زده شده اند
رسید در یک زمان کوتاه است.
ظاهر او ، که می بینید ، بسیار قابل توجه است که هیچ کس نمی تواند او را بدون رعایت تصویب
او.
یک شوک نارنجی رنگ مو ، چهره رنگ پریده disfigured اسکار وحشتناک ، که توسط
انقباض آن تبدیل شده تا لبه بیرونی لب فوقانی خود ، چانه بولداگ ، و
یک جفت چشم بسیار نافذ و تاریک ، که
ارائه کنتراست منحصر به فرد به رنگ موهای او ، همه او را علامت گذاری به عنوان از میان
جمعیت مشترک mendicants و به همین ترتیب ، بیش از حد ، شوخ طبعی خود را برای او همیشه آماده است با
پاسخ به هر قطعه ای از کاه که ممکن است در او توسط عابران پرتاب.
این مرد که ما آنها را در حال حاضر یادگیری به مستاجر در دن تریاک بوده است ، و به
مرد آخرین نجیب زاده از آنها در تلاش هستند. "
"اما فلج! گفت :" I.
"چه کاری می تواند او دست تنها در مقابل یک مرد در زندگی نخست انجام می شود؟"
"او فلج در به این معنا که او با لنگی پیاده روی است ، اما از جهات دیگر او
به نظر می رسد به یک مرد قدرتمند و ، پرورش.
مطمئنا تجربه پزشکی خود را به شما ارسال واتسون ، که ضعف در یک اندام
اغلب برای استحکام استثنایی در دیگر جبران می شود. "
"دعا کنید روایت خود را ادامه دهد."
"خانم خیابان Clair در معرض دید خون بر پنجره غش کرده بود ، و او بود
خانه در کابین توسط پلیس همراهی می کردند ، به عنوان حضور او می تواند از هیچ کمک به آنها را در
تحقیقات آنها است.
بازرس بارتون بود که مسئول پرونده ، یک معاینه بسیار دقیق
مفروضات است ، اما بدون پیدا کردن هر چیزی که هر نور را بر این موضوع انداخت.
یک اشتباه در به بازداشت نه بون فورا شده بود ساخته شده ، به عنوان او برخی از چند اجازه داده شد
دقیقه که در طی آن ممکن است او را با دوست خود توپچی هند شرقی ارتباط برقرار ،
اما این گسل به زودی مشکل برطرف شده بود ، و او
ربوده شده بود و جستجو ، بدون هر چیزی که در بر داشت که می تواند او را مقصر قلمداد کردن.
بودند ، درست است ، برخی از خون لکه ها بر پیراهن ، آستین راست او وجود دارد ، اما او اشاره کرد
به انگشت حلقه خود را ، که نزدیک به ناخن شده بود قطع ، و توضیح داد که خونریزی
از آنجا آمدند ، و افزود که او شده بود
پنجره مدت ها قبل ، و رنگ آمیزی که مشاهده شده است وجود ندارد آمد
بدون شک از همین منبع است.
او قاطعانه تکذیب کرد تا به حال دیده آقای نویل خیابان Clair و قسم می خورد که
حضور لباس ها را در اتاق خود را به اندازه یک رمز و راز به او را به عنوان را به پلیس بود.
همانطور که به ادعای خانم خیابان Clair که او به حال در واقع شوهرش در دیده می شود
پنجره ، او اعلام کرد که او باید یا دیوانه یا خواب بوده است.
او برداشته شد و با صدای بلند اعتراض ، به ایستگاه پلیس ، در حالی که بازرس
بر محل در این امید که جزر و مد ebbing ممکن است برخی از تازه استطاعت باقی مانده
سرنخ.
و این کار را کرد ، هر چند که آنها به سختی بر گل بانکی آنچه را که آنها برای پیدا کردن ترس از به حال در بر داشت.
کت نویل خیابان Clair بود ، و نویل سنت Clair ، که به عنوان کشف دراز
جزر و مد فروکش.
و شما چه فکر میکنید آنها در جیب در بر داشت؟ "
"من نمی توانم تصور کنید." "نه ، من فکر نمی کنم شما می توانید حدس بزنید.
هر جیب پر با سکه و نیم - سکه -- 421 سکه و 270 نیم ، سکه بود.
تعجبی ندارد که آن را به حال نشده به دور توسط جزر و مد جاروب بود.
اما بدن انسان یک ماده متفاوت است.
گردابی شدید بین بارانداز و خانه وجود دارد.
به احتمال زیاد به اندازه کافی به نظر می رسید که کت وزن باقی مانده بود زمانی که بدن قالب بندی نشده این مطلب هستید
مکیده شده را به رودخانه بود. "
"اما من می دانم که تمام لباس های دیگر در اتاق یافت می شدند.
آیا بدن در یک کت به تنهایی لباس پوشیدن؟ "" نه ، آقا ، اما واقعیت ممکن است با یکدیگر ملاقات کردند
speciously به اندازه کافی.
فرض کنید که این مرد بون نویل خیابان Clair از طریق پنجره رانش بود ، وجود دارد
هیچ چشم انسان که می تواند سند را دیده اند ، می باشد.
پس از آن چه انجام دهد؟
این البته ، بلافاصله او را که او باید بگویید - داستان خلاص شدن از شر اعتصاب
پوشاک.
او کت ، تصاحب آن به بعد ، و در عمل از پرتاب آن می شود ، زمانی که آن را
رخ می دهد به او که آن را شنا و غرق نیست.
او زمان کمی برای او شنیده است طبقه پایین دست بیقه شدن با زمانی که زن سعی
زور راه خود را ، و شاید او در حال حاضر از او توپچی هند شرقی متفق شنیده
که پلیس hurrying خیابان.
از طریق مسنجر برای از دست خواهد رفت وجود ندارد.
او به برخی از ذخیره کردن مخفی سراسیمه ، جایی که او تا به میوه از گدایی خود را جمع ،
او مواد و تمام سکه ها که بر اساس آن او می تواند دست خود را به جیب غیر روحانی را به
مطمئن شوید که از غرق شدن کت است.
او آن را می اندازد ، و می توانست همین کار را با لباس های دیگر انجام داده بود او
شنیده عجله از مراحل زیر ، و تنها تا به حال هم برای بستن پنجره
پلیس ظاهر شد. "
مطمئنا برای تلفن های موبایل امکان پذیر است. "" خب ، ما آن را به عنوان یک کار را
فرضیه برای می خواهید بهتر.
بون ، که من به شما گفته اند ، دستگیر و به ایستگاه برده شده بود ، اما نمی تواند
نشان داده است که همیشه قبل از هر چیزی علیه او وجود داشته اند.
او چندین سال به عنوان یک گدا حرفه ای شناخته می شود ، اما زندگی اش ظاهر شد
شده اند بسیار آرام و بی گناه است.
این موضوع می ایستد در حال حاضر وجود دارد ، و به سوالات که باید حل شود --
نویل خیابان Clair در دن مواد مخدر انجام شد ، آنچه رخ داده به او ، که در آن وجود دارد
او در حال حاضر و آنچه هیو بون تا به حال به انجام
با اثری از او -- همه به دور از یک راه حل مثل همیشه.
اقرار میکنم که من می توانم هر صورت در درون تجربه من است که نگاه را به خاطر آورید
اولین نگاه بسیار ساده و در عین حال که به ارائه مشکلات را. "
در حالی که شرلوک هلمز در شرح حال این مجموعه منحصر به فرد از وقایع ، ما تا به حال شده است
چرخش از طریق حومه شهر بزرگ تا به حال خانه های عقب مانده تاریخ و زمان آخرین
پشت سر گذاشته شده است ، و ما همراه با تامینی کشور بر هر دو طرف از ما rattled.
همانطور که او به پایان رسید ، با این حال ، ما را از طریق دو روستا پراکنده است ، که در آن چند راند
چراغ ها هنوز هم در پنجره glimmered.
همدم من "، گفت :" ما در حومه لی.
"ما در سه شهرستان انگلیسی در درایو کوتاه ما لمس ، با شروع در میدلسکس ،
هنگام عبور از روی زاویه سوری ، و پایان دادن به در کنت.
که نور در میان درختان است؟
که Cedars است ، و در کنار آن چراغ نشسته است یک زن که اضطراب گوش
در حال حاضر ، من شک کمی از پا اسب ما گرفتار جلنگ جلنگ صدا کردن. "
"اما چرا شما در مورد از خیابان بیکر انجام نیست؟"
از او پرسیدم. "از آنجا که سوالات بسیاری که وجود دارد
باید از اینجا.
خانم خیابان Clair ترین مهربانی دو اتاق در اختیار من قرار داده ، و شما ممکن است استراحت
مطمئن باشید که او چیزی جز یک خوش آمدید برای دوست و همکار من است.
من نفرت را برای دیدار با او ، اما واتسون ، زمانی که من هیچ خبری از شوهرش.
در اینجا ما هستند. ایست ، وجود دارد ، ایست! "
ما در مقابل ویلای بزرگ که در زمینه خود را ایستاده بود بیرون کشیده بود.
پسر با ثبات به سر اسب را اجرا کرده بود ، و springing پایین ، من به دنبال هولمز
تا کوچک ، سیم پیچ شن رانندگی که منجر به خانه.
با نزدیک شدن ما ، درب پرواز باز ، و یک زن کمی ورزش ها ایستاده بود در باز و بسته شدن ،
پوشیده در نوعی از نور نوعی چیت پشت نما د soie ، با لمس کرکی نوعی پارچه ابریشمی صورتی
در گردن و مچ دست او است.
او با شکل مشخص شده در مقابل سیل نور ایستاد ، یک دست بر درب ،
یک نیمه مطرح شده در اشتیاق او ، بدن او کمی خم شده ، سر و صورت خود را برآمده ،
با چشم های مشتاق و لب ها جدا شده ، یک سوال ایستاده.
"خب؟" او ، فریاد "خوب؟"
و سپس ، شاهد بودند که دو نفر از ما وجود دارد ، او فریاد امید که به غرق داد
ناله به عنوان او را دیدم که همراه من سر خود را تکان داد و شانه او.
هیچ خبر خوب؟ "
"هیچ." "هیچ بد است؟"
"نه." "خدا را شکر که.
اما وارد میدان می شوید
شما باید خسته ، برای شما یک روز طولانی داشته اند. "
"این دوست من ، دکتر واتسون است.
او استفاده از حیاتی ترین در بسیاری از موارد من به من شده است ، و شانس خوش شانس است
ساخته شده این امکان را برای من او را و معاشرت او با این بررسی است. "
"من بسیار خوشحال می بینید ، گفت :" او ، فشار دادن دست من گرمی.
"شما ، من مطمئن هستم ، ببخش هر چیزی که ممکن است مایل در ترتیبات ما ، هنگامی که
شما در نظر ضربه ای است که به طور ناگهانی بر ما می آیند. "
"خانم عزیز من ، گفت :" من ، "من یک مبارز قدیمی ، و اگر من نیست که من می توانم بسیار
خوب است که هیچ عذرخواهی لازم است را ببینید.
اگر من می تواند از هر نوع کمک می شود ، یا به شما یا دوست من در اینجا ، من در واقع باید
خوشحال است. "
"در حال حاضر ، آقای شرلوک هلمز ، گفت :" بانوی ما وارد ناهار خوری ، اتاق به خوبی روشن ، بر
جدول که شام سرد گذاشته شده بود ، "من خیلی باید به درخواست
شما یک یا دو سؤال ساده ، که من خواهش کردن که شما یک جواب ساده به من بدهید. "
"بدیهی است ، خانم." "آیا در مورد احساسات من دردسر.
من عصبی و هیجانات زیاد نیست ، و نه با توجه به غش.
من به سادگی مایل به شنیدن واقعی ، نظر شما واقعی است. "
"پس چه؟" "در قلب خود را از دل ، آیا شما فکر می کنم که
نویل زنده است؟ "
شرلوک هلمز به نظر می رسید در برابر این سؤال خجالت.
"صادقانه بگویم ، در حال حاضر!" او تکرار ، بر فرش ایستاده و به دنبال کاملا پایین او را به عنوان
او در سبد صندلی تکیه داد.
"صادقانه بگویم ، پس از آن ، خانم ، من." "شما فکر می کنم که او مرده است؟"
"من" "به قتل رسیده؟"
"من که می گویند.
شاید. "" و در چه روزی از مرگ او او را ملاقات کرد؟ "
روز دوشنبه است. "
پس شاید ، آقای هولمز ، شما می خواهد به اندازه کافی خوب برای توضیح آن این است که من آن را
نامه ای از او دریافت به روز است. "شرلوک هلمز از صندلی خود را به عنوان شکلی ناگهانی ظهور
اگر او گالوانیزه شده بود.
"چه" او roared. "بله ، به روز است."
او ایستاده بود لبخند بر لب ، برگزاری لغزش کمی از کاغذ در هوا.
"آیا می توانم آن را ببینید؟"
"مطمئنا" او آن را از او در اشتیاق خود را ربوده ،
و صاف کردن آن را بر اساس جدول او بیش از لامپ خود جلب کرد و به بررسی آن را بدقت.
من صندلی ام را ترک کرده بودند و زل زده در آن بیش از شانه او بود.
پاکت یک بسیار درشت بود و با مهر باطله تمبر پست Gravesend مهر و
با تاریخ آن روز بسیار ، یا به جای روز قبل از آن ، بطور قابل توجهی
بعد از نیمه شب است.
"درشت نوشتن ، زمزمه :" هولمز. "مسلما این نوشتن شوهر خود را ،
خانم. "نه ، اما محوطه است."
"من درک که هر کس خطاب پاکت به حال برای رفتن و پرس و جو به عنوان
آدرس "،" چگونه می توانم به شما بگویم؟ "
"نام ، که می بینید ، در جوهر کاملا سیاه و سفید ، که خود را خشک.
بقیه رنگ مایل به خاکستری ، که نشان می دهد که بلاتینگ کاغذ استفاده شده است.
اگر آن نوشته شده بود راست خاموش ، و سپس خشک شده ، هیچ یک از سیاه و سفید عمیق
سایه.
این مرد نوشته است نام ، و پس از آن وجود دارد مکث قبل از او نوشت :
آدرس ، که تنها می تواند این معنی است که او با آن آشنا نیست.
است ، البته ، یک چیز جزیی ، اما هیچ چیز مهم به عنوان چيز جزئي وجود دارد.
اجازه دهید ما هم اکنون ببینید نامه. هکتار! محوطه وجود داشته است! "
"بله ، یک حلقه وجود دارد.
او انگشتری خاتم دار حلقه. "" و شما مطمئن هستند که این خود
دست همسر؟ "" یکی از دست او. "
"یکی؟"
«دست خود را زمانی که او می نویسد عجله. آن را بسیار بر خلاف معمول نوشتن او است ، و
هنوز من آن را خوب می شناسند. "" عزیزترین وحشت انجام نمی شود.
همه به خوبی خواهد آمد.
یک خطای بزرگی است که ممکن است برخی از زمان کمی به اصلاح وجود دارد.
صبر کنید صبر.-- نویل مداد بر پرواز برگ از یک نوشته
کتاب ، اندازه ورق بزرگ کاغذ هشت برگی ، هیچ علامت آب.
HUM! به روز در Gravesend توسط یک مرد با
انگشت شست کثیف. هکتار!
فلپ و gummed ، اگر من در خطا بسیار ، توسط فردی که تا به حال
شده است تنباکو جویدن. و شما هیچ تردیدی نداشته باشید آن است که خود را
دست ، همسر خانم؟ "
"هیچ کدام. نویل این کلمات نوشت. "
"و آنها به روز در Gravesend نوشته شده بودند.
خوب ، خانم خیابان Clair ، ابرهای روشن ، هر چند که من نباید سرمایه گذاری می گویند که
معرض خطر است. "" اما او باید زنده ، آقای هولمز. "
"مگر در مواردی که این جعل هوشمندانه به ما را در عطر اشتباه است.
حلقه ، بعد از همه ، هیچ چیز ثابت می کند. ممکن است از او گرفته شده است. "
"نه ، نه از آن است ، خود نوشتن است!"
"بسیار خوب. با این حال ، ممکن است شده اند در نوشته
دوشنبه و تنها نوشته شده به روز است. "
"است که امکان پذیر است." "اگر چنین است ، بسیار ممکن است بین اتفاق افتاده است."
"آه ، شما باید به من دلسرد نمی شود ، آقای هولمز.
من می دانم که همه به خوبی با او است.
بنابراین مشتاق همدردی بین ما است که من باید بدانید که اگر بد آمد بر او وجود دارد.
در همان روز که من تو را دیدم به او تاریخ و زمان آخرین او خود را در اتاق خواب بریده ، و در عین حال من در
اتاق ناهار خوری عجله طبقه بالا فورا با نهایت اطمینان که چیزی بود
اتفاق افتاده است.
آیا شما فکر می کنم که من به چنین بازیچه قرار دادن و در عین حال از مرگ او را نادیده؟ "
"من را دیده اند ، بیش از حد نمی دانند که این تصور را از یک زن ممکن است با ارزش تر می شود
نسبت به نتیجه گیری reasoner تحلیلی.
و در این نامه که مطمئنا شما هم باید یک قطعه بسیار قوی از شواهد به
تایید نظر شما.
اما اگر شوهر شما زنده است و قادر به نوشتن نامه ، چرا باید او باقی می ماند دور
از شما؟ "" من نمی می توانید تصور کنید.
این غیر قابل تصور است. "
"و او در روز دوشنبه هیچ سخنان قبل از خروج از شما ساخته شده است؟"
"نه." "و شما او را شگفت زده شدند
لین Swandam؟ "
بسیار است. "" در پنجره باز؟ "
"بله." سپس او ممکن است به شما نامیده می شود؟ "
"او ممکن است."
"او تنها ، به عنوان من درک می کنم ، فریاد بی بند داد؟"
"بله." "فراخوانی برای کمک ، شما فکر می کنید؟"
"بله. او دست تکان دادند دست خود. "
اما ممکن است فریاد از تعجب. حیرت در نزد غیر منتظره از شما
ممکن است باعث شود او را به کناره گیری کردن از دست های خود را؟ "" این امکان وجود دارد. "
و شما فکر می کنید او به عقب کشیده شد؟ "
"او ناپدید شد تا به طور ناگهانی." "او ممکن است همگانی روندی برگشت.
شما هر کس دیگری در اتاق نیست؟ "
"نه ، اما این مرد وحشتناک اعتراف به داشتن شده است وجود دارد ، و توپچی هند شرقی بود
پای پله ها. "" کاملا تا.
شوهر شما ، تا آنجا که شما می توانید از لباس های عادی خود را داشت؟ "
اما بدون کراوات یا یقه اش. من و مجزا گلو لخت او را دیدم. "
"اگر او تا به حال از لین Swandam صحبت می شود؟"
"هرگز" "او تا کنون نشان داد که هر گونه نشانه ای از داشتن
تریاک گرفته؟ "" هرگز. "
"متشکرم ، خانم خیابان Clair.
اینها نکات اصلی که من آرزو به کاملا واضح و روشن است.
ما در حال حاضر باید شام کمی و سپس بازنشسته ، برای ما ممکن است یک روز بسیار شلوغ به
فردا. "
دو bedded اتاق بزرگ و راحت شده بود در اختیار ما قرار می گیرد ، و من بود
به سرعت بین ورق ، برای من خسته پس از شب من از ماجراجویی بود.
شرلوک هلمز ، با این حال ، یک مرد بود که ، زمانی که او تا به حال یک مشکل حل نشده بر او
ذهن ، به مدت چند روز و حتی برای یک هفته ، بدون استراحت و تبدیل آن بیش از ،
چینش دوباره حقایق خود را ، نگاه کردن به آن از
هر نقطه از نظر تا زمانی که یا fathomed آن را به حال و یا متقاعد خود است که خود را
داده ها ناکافی است. به زودی آشکار بود به من گفت که او در حال حاضر
آماده شدن برای نشستن همه شب.
او در زمان خاموش کت و نیم تنه یا ژیلت او را پانسمان آبی بزرگ ، لباس شب ، و پس از آن
در مورد اتاق جمع آوری بالش از بستر خود و بالشتک از مبل و سرگردان
صندلی.
او با این نوع دیوان شرقی ، که بر اساس آن ساخته شده او خود را کها عبور
پا ، با اونس تنباکو پارچه مویی زبر و یک جعبه از موارد مشابه در مقابل او گذاشته است.
در نور کم از لامپ دیدم او نشسته وجود دارد ، لوله گل حاج ترخانی قدیمی میان
لب هایش ، چشم های خود را vacantly بر گوشه ای از سقف ، دود آبی رنگ ثابت
پیچش یا حلقه زنی را از او ، سکوت ، حرکت ،
با نور درخشان بر ویژگی های عقابی قوی تنظیم شده خود را است.
بنابراین او شنبه به عنوان کاهش یافته است به خواب ، و بنابراین او شنبه هنگام انزال ناگهانی به من باعث
عادت به بیدار شدن و درخشان خورشید در تابستان به آپارتمان من پیدا کردم.
لوله هنوز بین لب هایش بود ، دود هنوز فر رو به بالا ، و اتاق بود
پر از کدورت تنباکو متراکم ، اما هیچ چیز باقی مانده از پشته از درهم و برهم ساختن که من تا به حال
پس از شب قبل دیده است.
"بیدار ، اما واتسون؟" او پرسید. "بله".
"بازی برای درایو صبح؟" "حتما."
"سپس لباس.
هیچ کس در تکان دهنده است به رتبهدهی نشده است ، اما من می دانم که در آن پسر با ثبات خواب ، و ما باید به زودی
تله. "
او به خود chuckled او صحبت می کرد ، چشمان او twinkled ، و او را به عنوان های مختلف به نظر می رسید
انسان را به متفکر غم انگیز شب قبل.
همانطور که من لباس پوشیدن من در سازمان دیده بان من نگاه.
تعجبی ندارد که هیچ کس بود تکان دهنده بود. این بیست و پنج دقیقه گذشته چهار بود.
من به سختی به پایان رسید به حال که هولمز بازگشت با این خبر که پسر قرار دادن در
اسب.
"من می خواهم برای آزمایش نظریه ی کمی از من ،" گفت که او ، کشیدن بر روی چکمه های خود را.
"من فکر می کنم ، اما واتسون ، که شما در حال حاضر در حضور یکی از اکثر مطلق ایستاده
احمق ها در اروپا.
من شایستگی این را از اینجا به صلیب Charing لگد.
اما من فکر می کنم من کلید امر در حال حاضر است. "
و در جایی که در آن است؟ "
من پرسیده می شود ، لبخند زدن است. در حمام ، "او جواب داد.
: "اوه ، بله ، من شوخی نیست ، او ادامه داد : ، دیدن نگاه من از بی اعتقادی است.
"من تنها بوده است ، و من آن را برداشت ، و من آن را در این گلدستون
کیسه. در تاریخ آمده ، پسر من ، و خواهیم دید که آیا
آن را قفل متناسب نیست. "
ما طبقه پایین راه ما را به بی سر و صدا که ممکن است ساخته شده و به صبح روشن
آفتاب.
در جاده ایستاده بود اسب و دام ما ، با ملبس نیمه پایدار و پسر در انتظار در
سر. ما هر دو بر خاست ، و به دور ما نقش برآب کردن
جاده لندن.
چرخ دستی های چند کشور بودند تکان دهنده ، بلبرینگ در سبزیجات به کلان شهر است ، اما
خطوط از ویلاها در هر دو طرف بودند ساکت و بیجان را به عنوان برخی از شهر در
رویا.
"این در برخی از نقاط یک مورد منحصر به فرد شده است ، گفت :" هولمز ، flicking اسب در
به چهار نعل رفتن.
اقرار میکنم که من به عنوان به عنوان مول کور بوده است ، اما بهتر است برای یادگیری حکمت در اواخر
از هرگز آن را یاد بگیریم. "
در شهر اولین risers ها تازه شروع به نگاه sleepily خود را از
ویندوز را به عنوان ما را از طریق خیابان های طرف سوری راند.
عبور جاده پل واترلو ما بیش از رودخانه عبور کردند ، و بی پروا تا
ولینگتون خیابان چرخ دار به شدت به سمت راست و خودمان در خیابان کمان در بر داشت.
شرلوک هلمز بود به خوبی به نیروی شناخته شده ، و دو پاسبان در درب
ادای احترام به او. یکی از آنها سر اسب برگزار شد در حالی که
دیگر ما به رهبری شوید.
پرسید : "چه کسی در وظیفه است؟" هولمز. "بازرس Bradstreet ، آقا."
"آه ، Bradstreet ، چگونه شما؟"
مقام تنومند و قد بلند ، پایین آمده بود عبور سنگ پرچم ، در یک درپوش به اوج خود رسید و
ژاکت frogged. "من آرزو می کنم که یک کلمه آرام با شما ،
Bradstreet. "
"بدیهی است ، آقای هولمز. گام به اتاق من. "
این اتاق کوچک ، مطب ، با معین عظیمی بر جدول ، و یک تلفن بود
طرح ریزی از دیوار.
حسابرس (بازرس) را در پشت میز خود نشسته است. "چه کاری می توانم برای شما انجام دهد ، آقای هولمز؟
که با بودن در نگران متهم شده بود -- "من در مورد آن beggarman ، بون به نام
ناپدید شدن آقای نویل خیابان Clair ، لی. "
"بله. او آورده شد و remanded برای سوالات بیشتر است. "
"بنابراین ، من شنیده ام. شما او را در اینجا؟ "
"در سلول."
"آیا او آرام؟" "آه ، او می دهد هیچ مشکلی.
اما او رذل کثیف است. "" کثیف؟ "
"بله ، آن است که ما می توانید انجام دهید تا دست خود را بشویید او ، و چهره اش به سیاه و سفید به عنوان یک
بی ارزش است.
خوب ، وقتی که یک بار پرونده اش شده است حل و فصل ، او را حمام زندان به طور منظم داشته باشند و من
فکر می کنم ، اگر شما او را دیدم ، شما می توانید با من موافق است که او به آن نیاز است. "
"من باید به او بسیار است."
"آیا می خواهید؟ است که به راحتی انجام می شود.
به بیا این. شما می توانید کیسه خود را. "
"نه ، من فکر می کنم که من آن را."
«بسیار خوب. بیا به این ترتیب ، اگر شما لطفا. "
او ما را پایین پاساژ ، باز درب محروم ، به تصویب رساند پایین پله پیچ در پیچ ، و
ما به یک راهرو whitewashed با یک خط از درب در هر طرف به ارمغان آورد.
سوم در سمت راست خود ، گفت : "بازرس.
"در اینجا آن است!" او بی سر و صدا به ضرب گلوله به عقب پانل در بالا
بخشی از درب و نگاه را از طریق.
"او خواب است ، گفت :" او. "شما می توانید او را به خوبی ببینید."
ما هر دو چشم ما را به تیز و دلخراش.
زندانی با چهره او نسبت به ما دراز ، در خواب بسیار عمیق ، به آرامی تنفس و
به شدت.
او یک مرد به اندازه متوسط ، درشت ملبس به عنوان رسالت خود تبدیل شد ، با یک پیراهن رنگی بود
بیرون زده از طریق اجاره بها را در پوشش ژنده پوش خود.
او بود ، به عنوان بازرس گفته بود ، بسیار کثیف ، اما دوده که
تحت پوشش چهره اش می تواند زشتی دافعه خود پنهان است.
صدف حلزونی شکل گسترده ای از اسکار های قدیمی زد حق در سراسر آن را از چشم به چانه ، و توسط آن
انقباض تبدیل شده بود یک طرف لب بالا ، به طوری که سه دندان بودند در معرض
دندان قروچه کردن دائمی است.
شوک مو قرمز بسیار روشن و کم بیش از چشم ها و پیشانی او بزرگ شد.
"زیبایی He'sa ، او نیست؟" گفت : بازرس.
"او قطعا نیاز به شستشو ، اظهار داشت :" هولمز.
"من تا به حال یک ایده است که او ممکن است ، و من در زمان آزادی از آوردن ابزار با من."
او باز کیسه گلدستون او صحبت کرد و در زمان ، به حیرت من ، بسیار
اسفنج حمام بزرگ. "او! او!
شما یکی از خنده دار ، chuckled : "بازرس.
در حال حاضر ، اگر شما خوبی بزرگ که درها را به باز کردن بسیار بی سر و صدا داشته باشد ، ما
به زودی او را قطع رقم بسیار قابل احترام تر است. "
بازرس "، گفت :" خب ، من نمی دانم چرا که نه.
"او اعتبار به سلول های خیابان کمان به نظر نمی آید ، آیا او؟"
او کلید خود را به قفل تضعیف ، و همه ما بسیار بی سر و صدا وارد سلول شدند.
نیمی دارای جای خواب تبدیل شده است ، و سپس حل و فصل کردن یک بار دیگر به چرت زدن های عمیق.
هولمز stooped به آب ، کوزه ، مرطوب اسفنج او ، و پس از آن در اثر مالش آن دو بار
با شور و نشاط در سراسر و پایین صورت زندانی.
: "اجازه بدهید به شما معرفی کنم ، او فریاد زد ،" به آقای نویل خیابان Clair ، لی ، در استان
کنت. "هرگز در زندگی ام به من شاهد چنین منظره ای.
صورت مرد را تحت اسفنج مانند پوست درخت از یک درخت پوست کنده.
رفته بود و رنگ قهوه ای درشت!
رفته ، بیش از حد بود ، اسکار نفرت انگیز که به آن درز کرده بود در سراسر ، و لب پیچ خورده است که
استهزاء دافعه به صورت داده بود!
حرکت یا کشش ناگهانی به ارمغان آورد دور مو قرمز درهم ، و در آنجا نشسته ، تا در بستر او بود ،
رنگ پریده ، غمگین رو ، تصفیه شده و به دنبال مرد ، سیاه و سفید با موهای صاف و پوست ، مالش
چشمان او و خیره او را با سردرگمی خواب آلود.
سپس ناگهان متوجه قرار گرفتن در معرض ، او را به فریاد را شکست و به خود انداخت پایین
با چهره خود را به بالش.
"بزرگ آسمان!" گریه بازرس ، "آن است ، در واقع ، انسان گم شده است.
من او را می دانم از این عکس است. "
زندانی تبدیل شده با هوا بی پروا از مردی که خود را رها به او
سرنوشت. "چنین است ،" گفت که او.
"و دعا چه هستم من متهم است؟"
"با ساخت دور خیابان با آقای نویل -- اوه ، آمده ، شما می توانید با آن نمی شود به اتهام
گفت : مگر اینکه آنها را مورد اقدام به خودکشی از آن ، "بازرس با
پوزخند.
"خب ، من بیست و هفت سال در نیروی ، اما این واقعا کیک طول می کشد."
"اگر من آقای نویل خیابان Clair ، سپس آن را واضح و روشن است که هیچ جنایتی رخ داده است ،
و لذا ، من به طور غیرقانونی بازداشت شده اند. "
هیچ جرم و جنایت ، اما یک خطای بسیار بزرگی مرتکب شده است ، گفت : "هولمز.
"شما انجام داده اند بهتر است که اعتماد همسر خود را."
تشکر شده : این زن نیست ، بلکه بچه ها بود "زندانی است.
"خدا به من کمک کند ، من نمی خواهد آنها را به پدر خود شرمنده.
خدای من!
چه قرار گرفتن در معرض! چه می توانم انجام دهم؟ "
شرلوک هلمز در کنار او روی نیمکت نشسته و بصورت تماسهای مکرر او با مهربانی بر
شانه.
"اگر شما از آن ترک به دادگاه قانون موضوع را به روشن کردن ، گفت :" او ، "البته شما می توانید
به سختی تبلیغاتی اجتناب کنند.
از سوی دیگر ، اگر شما را متقاعد مقامات پلیس که وجود ندارد
مورد ممکن است در برابر شما ، من نمی دانم که به هر دلیلی وجود دارد که جزئیات
باید راه خود را به مقالات پیدا کنید.
بازرس Bradstreet ، من مطمئن هستم ، یادداشت بر هر چیزی که شما ممکن است به ما بگویید
و ارائه آن به مقامات مناسب. سپس پرونده به دادگاه هرگز در GO
همگان است ".
"خدا نگهدار شما باشد!" گریه زندانی عاشقانه.
"من می خواهم که تحمل زندان ، برای همیشه ، حتی اعدام ، به جای سمت چپ من
راز بدبختی به عنوان لکه خانواده به فرزندان من.
"شما که تا کنون شنیده داستان من است.
پدر من ناظم مدرسه در Chesterfield بود ، جایی که دریافت کردم بسیار عالی
آموزش و پرورش.
من در جوانی سفر در زمان به صحنه ، و در نهایت یک خبرنگار در شب تبدیل شد
کاغذ در لندن.
یک روز سردبیر من آرزو به یک سری از مقالات بر گدایی در شهر بزرگ ،
و من به طور داوطلبانه آنها را عرضه کند. نقطه که از آن من وجود دارد
ماجراهای آغاز شده است.
تنها با تلاش گدایی به عنوان آماتور که من می تواند حقایق را که بر اساس آن به بود
پایه مقالات من.
هنگامی که یک بازیگر من تا به حال ، البته ، آموخته تمام اسرار ساخت ، و به حال شده است
معروف در اتاق سبز مهارت من. بهره گرفت در حال حاضر از attainments من.
من نقاشی چهره من و خودم به عنوان رقت بار من ساخته شده که ممکن است اسکار خوب و
یک طرف لب من در پیچ و تاب و با کمک یک لغزش کوچک از گوشت رنگ ثابت
گچ.
سپس با سر سرخ مو ، و لباس مناسب ، من ایستگاه من در زمان
بخشی از کسب و کار از این شهر ، ظاهرا به عنوان یک بازی ، فروشنده ، اما در واقع به عنوان یک گدا.
به مدت هفت ساعت plied تجارت من است ، و زمانی که من در شب به خانه بازگشت من پیدا کردم
تعجب من است که من کمتر از 26S دریافت کرده بود.
4D.
من نوشت : من مقالات و کمی بیشتر از ماده است تا فکر ، مدتی بعد ،
من با پشتیبانی از یک لایحه برای یک دوست بود و حکم بر من به مدت 25 پوند در خدمت.
من در پایان شوخ طبعی من بود که در آن برای به دست آوردن پول است ، اما یک ایده ناگهانی به من آمد.
من فضل دو هفته از طلبکار التماس ، برای تعطیلات از من پرسید :
کارفرمایان و آن زمان در گدایی در شهر تحت تغییر قیافه من به سر برد.
من تا به حال در عرض ده روز پول و بدهی ها پرداخت شده بود.
"خب ، شما می توانید تصور کنید که چقدر سخت بود برای حل و فصل کردن به کار دشوار در 2 پوند
هفته زمانی که من می دانستم که من می تواند کسب درآمد به همان اندازه در یک روز توسط smearing صورت من با کمی
رنگ ، تخمگذار درپوش من بر روی زمین ، و هنوز هم نشسته است.
این یک مبارزه طولانی بین غرور من و پول بود ، اما دلار به دست آورد در تاریخ و زمان آخرین ، و
من بالا آوردم گزارش و در روز پس از روز در گوشه ای که من برای اولین بار انتخاب کرده نشسته ،
ترحم الهام بخش چهره رنگ پریده و پر کردن جیب من با coppers.
فقط یک مرد دانستند راز من است.
او حافظ از دن پایین که در آن استفاده می شود که در Swandam لین تسلیم ، جایی که من
می تواند هر روز صبح ظهور به عنوان یک گدا کثیف و بعد از ظهر خودم تبدیل
به یک مرد خوب لباس پوشیدن در مورد شهر.
این هموطنان ، توپچی هند شرقی به خوبی توسط من برای اتاق او بود پرداخت ، به طوری که من می دانستم که من
مخفی در اختیار او در امان بود. "خوب ، خیلی زود متوجه شدم که من صرفه جویی
مبالغ قابل توجهی از پول.
من این معنا نیست که هر گدا در خیابان های لندن می تواند کسب درآمد 700 پوند
سال -- است که کمتر از takings به طور متوسط من -- اما من تا به حال مزایای استثنایی
در قدرت من از ساخت تا ، و همچنین در
تسهیلات از حاضر جوابی ، که بهبود عمل ساخته شده و من کاملا به رسمیت شناخته شده
شخصیت در شهر.
تمام طول روز یک جریان سکه ، متنوع نقره ای در بر من ریخت ، و آن را یک
روز بسیار بد است که در آن من موفق به گرفتن 2 پوند.
رشد ثروتمندتر رشد بلندپروازانه تر ، یک خانه در کشور صورت گرفت ، و در نهایت
متاهل و بدون هر کسی با داشتن سوء ظن به اشغال واقعی من است.
همسر عزیزم ، می دانستند که من کسب و کار در شهر بود.
او کمی می دانست چه چیزی است.
"دوشنبه گذشته من برای روز را به پایان رسانده و پانسمان در اتاق من بود بالاتر از دن تریاک
وقتی که من از پنجره من را نگاه کرد و دیدم ، به وحشت و حیرت من ، همسر من
در خیابان ایستاده بود ، با چشم او را بر من ثابت است.
من داد فریاد از تعجب ، بالا آوردم آغوش من برای پوشش صورت من ، و عجله به من
محرم ، توپچی هند شرقی ، entreated او را به جلوگیری از هر کسی از آمدن به من.
من شنیده ام طبقه پایین صدای او را ، اما من می دانستم که او نمی تواند صعود.
سریع من انداخت لباس من ، بر روی آن از یک گدا کشیده ، قرار داده و بر روی رنگدانه های من
و کلاه گیس.
حتی چشم یک زن می تواند سوراخ نیست ، بنابراین لباس مبدل کامل.
اما سپس آن را به من رخ داده که ممکن است جستجو در اتاق وجود دارد ، و
لباس ممکن است به من خیانت کرد.
باز کردن پنجره من انداخت ، بازگشایی خشونت من یک برش کوچک که من به حال تحمیل
بر خودم که آن روز صبح ، در اتاق خواب.
سپس من را مصادره کت من ، که توسط coppers که من فقط منتقل شده بود وزن
آن را از کیف چرم که در آن به اجرا درآمد takings من.
من آن را پرتاب از پنجره ، و آن را به رودخانه تیمز ناپدید شد.
لباس دیگر را دنبال میکرد ، اما در آن لحظه بود عجله
پاسبان تا پله ، و چند دقیقه پس از من پیدا کردم ، و نه ، من اعتراف ، به من
امدادی ، که به جای به عنوان شناسایی
آقای نویل خیابان Clair ، من به عنوان قاتل او دستگیر شد.
"من نمی دانم که هر چیز دیگری برای من برای توضیح وجود دارد.
من برای حفظ تغییر قیافه من تا زمانی که ممکن است ، و از این رو اولویت من تعیین شد
چهره های کثیف است.
دانستن که همسر من خواهد بود وحشتناکی اضطراب ، تضعیف کردن حلقه من و جلب اعتماد
آن را به توپچی هند شرقی در یک لحظه زمانی که هیچ پاسبان بود من تماشای ، همراه با
خرچنگ قورباغهای نوشتن عجولانه ، به او میگویند که او تا به حال بدون علت به ترس است. "
که توجه داشته باشید فقط به دیروز خود رسیده ، گفت : "هولمز.
"خوب خدا!
چه یک هفته ، او باید صرف! "و" پلیس تماشا این توپچی هند شرقی ، گفت :
بازرس Bradstreet ، "و من کاملا می تواند که او ممکن است پیدا کردن آن مشکل درک
ارسال نامه unobserved.
احتمالا او آن را به دست مشتری ملوان برخی از او ، که همه چیز را در مورد فراموش کرده
برای برخی از روزها که بود ، گفت : "هولمز ، nodding
تایید : «من بدون شک از آن است.
اما شما برای التماس هرگز تحت تعقیب قرار شده است؟
"چند بار؟ اما چه خوب بود به من" "در اینجا باید متوقف شود ، با این حال ، گفت :"
Bradstreet.
"اگر پلیس به صدا در نیاوردن این چیز ، باید وجود داشته باشد بیشتر از هیو بون."
"من آن را توسط سوگند موقر ترین که یک مرد می کشد سوگند یاد می کند."
"در آن صورت من فکر می کنم آن است که احتمال دارد که هیچ باید قدم های بعدی گرفته شود.
اما اگر شما دوباره ، پس از آن همه باید بیرون می آیند.
من مطمئن هستم ، آقای هولمز ، که ما بسیار از شما بدهکار برای داشتن پاک
مهم تا. ای کاش من می دانستم که نتایج خود را به شما در رسیدن به ".
"من به این یکی رسید ،" دوست من "، با نشستن بر پنج بالش و مصرف گفت :
اونس موی درهم وبرهم.
من فکر می کنم ، اما واتسون ، که اگر ما به خیابان بیکر رانندگی ما فقط باید در زمان می شود
صبحانه. "
>