Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب من فصل دوم : لباس بلند و گشاد.
اشراف زاده
روستای خواب آلودگی Gavrillac ، نیمه لیگ از جاده اصلی به حذف
رن ، و به همین دلیل دست نخورده توسط ترافیک جهان ، غیر روحانی در یک منحنی
رودخانه Meu ، در پا ، و عقب مانده
در نیمه راه تا شیب ، از تپه کم عمق که توسط مانور چمباتمه زدن تاج بود.
در آن زمان Gavrillac ادای احترام به شاهزاده خود را پرداخت کرده بود -- تا حدی در پول و تا حدودی در
خدمات -- tithes به کلیسا ، و تعرفهها به شاه ، آن دشوار بود آن را قرار داده برای حفظ
بدن و روح همراه با آنچه باقی ماند.
با این حال ، سختی شرایط در Gavrillac ، آنها در دیگر چنان سخت نیست
بخش هایی از فرانسه ، به عنوان مثال ، نیمی از نه چندان سخت با feudatories رنجور
از خداوند بزرگ لا تور D' Azyr ، که
اموال قریب به اتفاق در یک نقطه از این روستا کمی از هم جدا شدند
آبهای Meu.
شتو د Gavrillac بدهکار AIRS چنین seigneurial ممکن است برای آن را تصاحب کرد
به موقعیت غالب خود را بالاتر از روستا به جای به هر ویژگی خاص خود را دارد.
ساخته شده از گرانیت ، مثل همه بقیه Gavrillac ، هر چند از سوی برخی از سه mellowed
قرن وجود ، چمباتمه زدن ، تخت خوی عمارت دو طبقه ، هر
روشن توسط چهار پنجره ها با خارجی
چوبی کرکره ، و در انتهای هر دو برج مربع یا غرفه تحت flanked
سقف های آتش خاموش کن.
ایستاده در باغ ، denuded در حال حاضر ، اما بسیار دلپذیر در تابستان و
بلافاصله خوی توسط رفت و برگشت خوب از تراس balustraded ، آن را نگاه کرد ، آنچه در واقع
آن بود ، و همیشه بوده است ، محل اقامت
از قوم بی تکلف که علاقه بیشتری را در رادیو و تلویزیون نسبت به ماجراجویی در بر داشت.
Quintin د Kercadiou ، پروردگار Gavrillac -- سنیور د Gavrillac همه مبهم بود
عنوان که او با مته سوراخ ، به عنوان نیاکان خود را قبل از او متحمل شده بود ، مشتق شده است هیچ مردی می دانستند
از چه رو و یا چگونه -- با تایید این تصور که خانه اش منتقل.
بی ادب خود به عنوان گرانیت ، او تا به حال تجربه از دادگاه به دنبال هرگز نداشته
حتی خدمت در ارتش شاه او گرفته شده است.
او آن را از چپ به برادر کوچکترش ، اتین ، به نمایندگی از خانواده در آن شکوه
تضمین می کنند. منافع خود او را از نخستین سال های
در جنگل ها و مراتع خود را متمرکز شده است.
او شکار ، و او کشت هکتار خود را ، و سطحی او ظاهر می شود کمی
بهتر از هر یک از metayers روستایی او.
او نگه داشته بدون دولت ، یا حداقل هیچ دولت متناسب با جایگاه خود را یا با
طعم او خواهرزاده Aline د Kercadiou.
Aline ، با داشتن حدود دو سال در جو دادگاه ورسای تحت صرف
حمایت از دایی اتین ایشان ، تا به حال ایده های بسیار متفاوت از کسانی که او عموی Quintin
از آنچه بود در خور شأن seigneurial است.
اما هر چند این تنها فرزند Kercadiou سوم ، ورزش می کرده اند و از زمانی که او بود
یتیم در سنین چهار ، حکومت استبدادی بیش از خداوند Gavrillac ، سمت چپ ،
که پدر و مادر به او شده بود ، او
در ضرب و شتم معاندت خود را در آن نمره هرگز موفق است.
او هنوز رتبهدهی نشده است ناامیدی -- تداوم در حال توجه داشته باشید غالب در شخصیت او -- هر چند
او پشتکاری قابل ملاحظه و fruitlessly در محل کار از زمان بازگشت او از جهان بزرگ شده بود
حدود سه ماه پیش از ورسای.
او در تراس وقتی که آندره لوئیس و م د Vilmorin وارد راه رفتن بود.
بدن اندک او در برابر هوا لرز در پوستین سفید پیچیده شده ؛ سرش بود
در روکشی از کلاه سر گذاشتن نزدیک اتصالات ، با خز سفید لبه.
این تنگ در یک گره از روبان آبی کمرنگ در سمت راست چانه او گرفتار شد ؛
به چپ حلقه زلف طولانی رنگ مو ذرت مجاز به فرار شده بود.
بنابراین بسیاری از گونه ها او را به عنوان به آن ارائه شد هوا مشتاق شلاق هم خورده بود ، و به نظر می رسید
به درخشش به چشم که از تیره ترین رنگ آبی اضافه شده است.
آندره لوئیس و م د Vilmorin به او را از کودکی شناخته شده بود.
سه همبازی شده بود یک بار ، و آندره لویی -- در نظر معنوی او
ارتباط با عموی او -- او به نام دختر عموی پدرش.
روابط cousinly پافشاری بین این طولانی دو حال پس از فیلیپ د
Vilmorin صمیمیت زودتر outgrown بود ، و تا به حال به او موسیو د Vilmorin تبدیل شده است.
او دست خود را به آنها دست تکان دادند و درود به عنوان آنها پیشرفته و ایستاد -- entrancing
تصویر ، و به طور کامل از آن آگاه است -- به آنها را منتظر در پایان از تراس
نزدیکترین خیابان های کوتاه است که توسط آن آنها نزدیک.
"اگر شما می آیند برای دیدن مسیو عموی من ، شما می آیند inopportunely ، اقایان ،" او گفت :
آنها ، بی قراری خاص در هوای او.
"او از نزدیک -- اوه ، خیلی نزدیک -- مشغول اند."
"ما صبر کنید ، دختر خانم ، گفت :« م د Vilmorin ، رکوع gallantly بر سر دست
او به او را گسترش داد.
"در واقع ، که با عجله به دایی که ممکن است یک لحظه با خواهر زاده قیری؟"
"م. L' پدر روحانی ، "او را به طعنه ،" هنگامی که شما را در سفارشات من نباید تو برای من
معترفین.
شما باید آماده و دلسوز یک درک است. "
اما هیچ کنجکاوی ، "گفت : آندره لوئیس. "شما که نه فکر."
"من تعجب می کنم که منظور شما چیست ، پسرخاله آندره."
"خوب شما ممکن است ، خندید :" فیلیپ. "برای هیچ کس می داند."
و سپس ، نگاه خود ضلالت در سراسر تراس که بر کالسکه ای بود که حل و فصل
تا قبل از درب قلعه می نمایند.
این چنین یک وسیله نقلیه به عنوان اغلب به در خیابان های شهر بزرگ دیده می شود ، اما
به ندرت در این کشور است.
این زیبایی فنر دو اسب درشکه دو چرخه از گردو بود ، با لاک الکل زدن به بر آن
مانند یک ورق شیشه ای و کمی صحنه های آرامش بخش کاملأ پیچیده بر روی پانلهای نقاشی
درب.
به حمل دو نفر ، با یک جعبه در مقابل درشکه چی ساخته شده بود ، و موضع
پشت برای شاطر.
این غرفه خالی بود ، اما شاطر ء قبل از درب ، و او به عنوان ظهور در حال حاضر از
در پشت وسیله نقلیه را به طیف وسیعی از چشم انداز م د Vilmorin ، او نمایش داده می شود
درخشنده به رنگ آبی و رد و بدل طلا از این دو خودرو به د لا تور D' Azyr.
"چرا!" او بانگ زد. "آیا محمد د لا تور D' Azyr است که با
عموی خود را؟ "
"این ، آقا ، گفت :" او ، دنیایی از رمز و راز در صدا و چشم ها ، که م د
Vilmorin مشاهده هیچ چیز نیست. "آه ، عفو!" او کم ، کلاه در دست متمایل است.
"Serviteur ، مادموازل ، و او تبدیل به ترک سمت خانه.
"باید با شما اومد ، فیلیپ؟" آندره لویی به نام بعد از او.
: "فرض کنیم که شما آن را ترجیح می دهند این امر می تواند ungallant ، گفت :« م د Vilmorin ، با
یک نگاه در مادموازل. "و نه من فکر می کنم آن را خدمت می کنند.
اگر شما صبر کنید... "
م د Vilmorin strode. دختر خانم ، بعد از مکث خالی یک لحظه ،
خندید ripplingly. "حالا که او در چنین عجله رود؟"
"برای دیدن م د لا تور D' Azyr و همچنین عموی شما ، باید بگویم."
اما او نمی تواند. آنها می توانند او را نمی بینم.
آیا من می گویم که آنها بسیار نزدیک درگیر؟
شما از من بپرسید چرا ، آندره. "
mysteriousness قوس در مورد او ، چیزی نهفته است که ممکن است وجود دارد
سرخوشی یا تفریح ، یا شاید هر دو. آندره لوئیس می تواند از آن را تعیین نخواهد کرد.
"از آنجا که بدیهی است شما همه اشتیاق برای گفتن ، چرا باید من بپرسم؟" quoth او.
"اگر شما مواد سوزاننده هستند من باید به شما بگویم حتی اگر شما بخواهید.
اوه ، بله ، من خواهد شد.
این شما را به من با احترام است که به دلیل من درمان آموزش دهند. "
"من امیدوارم که من هرگز نخواهد شکست در آن است."
"کمتر از همیشه زمانی که شما یاد بگیرند که من بسیار نزدیک در سفر M. نگران
د لا تور D' Azyr. من هدف از این دیدار است. "
و او در او را با چشم های درخشان و لب جدا در خنده نگاه کرد.
"استراحت ، شما را به نظر می رسد این مفهوم را میرسانند ، آشکار است.
اما من احمق هستم ، اگر شما لطفا ، برای آن است که برای من روشن نیست ".
"چرا ، احمقانه ، او می آید تا از دست من در ازدواج است."
"خوب خدا!" گفت : آندره لوئیس ، و خیره در او ، ملول.
او را از او جلب کرد کمی با اخم و شیب رو به بالا چانه اش.
"شما را سخت متعجب؟"
"من disgusts" ، گفت که او ، با صراحت. "در واقع ، من آن را باور نمی.
شما سرگرم کننده خود را با من است. "برای یک لحظه او را کنار گذاشته قابل رویت خود را
دلخوری به حذف شک و تردید خود را.
"من کاملا جدی هستم ، آقا. آمد یک نامه رسمی برای عمویم این وجود دارد
صبح از م د لا تور D' Azyr ، اعلام سفر و جسم خود را.
من نمی خواهد می گویند که این کار را کرد تعجب به ما کمی... "
"آه ، من می بینم ،" آندره لویی گریه ، در تسکین. "من درک می کنم.
برای یک لحظه من تقریبا می ترسید بود... "
او قطع ، نگاه او ، و shrugged. "چرا توقف؟
شما تقریبا می ترسید که ورسای بر من شده بود تلف شده بود.
که من باید اجازه دادگاه کشتی من می خواهم که از هر روستا انجام
دختر بازی کردن. از شما احمق بود.
من به صورت مناسب بودن ، به دنبال در دست عموی من است. "
"آیا رضایت او ، و سپس ، تمام آن مسائل ، با توجه به ورسای؟"
"چه چیز دیگری؟"
"را آن گونه که مایلید تغییر دهید وجود دارد." او خندید.
"من یک خواهر زاده وظیفه شناس... هنگامی که آن را من مناسب است. "" و شما آن را با توجه به وظیفه شناس
دایی را قبول این پیشنهاد هیولا؟ "
"هیولا" او bridled.
و هیولا به همین دلیل ، اگر شما لطفا؟ "" برای یک نمره به دلایل "او پاسخ داد :
irritably.
"به من یک" او را به چالش کشید. او دو برابر سن شما. "
"به سختی بسیار ، گفت :" او. "او چهل و پنج ، حداقل است."
"اما او به نظر می رسد بیش از سی.
او بسیار خوش تیپ است -- بسیار به شما خواهد اعتراف ، و نه شما را انکار است که او بسیار
ثروتمند و بسیار قدرتمند است ؛ بزرگترین نجیب زاده در بریتانی است.
او به من بانوی بزرگ است. "
"خدا شما ساخته شده است که ، Aline." بیا ، که خیلی بهتر است.
گاهی اوقات شما می توانید تقریبا مودبانه می شود. "و او را در امتداد حرکت تراس ، آندره
لویی به قدم زدن در کنار او.
"من می تواند بیش از آن برای نشان دادن همین دلیل شما نباید اجازه دهید این جانور کثیف کردن
چیز زیبایی است که خدا ساخته شده است. "او دیده ، و لب های او تنگ تر است.
"شما از همسر آینده من سخن می گفت ،" او را reproved.
لب هایش را تنگ تر بیش از حد ، چهره رنگ پریده او paler رشد.
"است و آن است؟
این حل و فصل شده است ، پس از آن؟ عموی شما به توافق برسند؟
شما به این ترتیب فروخته می شود ، lovelessly ، را به اسارت به مردی که شما نمی دانید.
من تا به حال از چیزهای بهتر رویای را برای شما در سر می پروراند ، Aline. "
"بهتر از نوعی گلابی د لا تور D' Azyr؟"
او ساخته شده یک ژست غضب است.
"آیا مردان و زنان هیچ چیز بیشتر از نام؟ آیا روح از آنها تعداد دفعات مشاهده برای هیچ چیز؟
آیا هیچ شادی در زندگی ، هیچ شادی ، که ثروت و لذت و خالی بالا
صدایی عنوان می شود هدف تنها آن؟
من به شما بالا تعیین شده بود -- به حدی زیاد ، Aline -- چیز زمینی کمیاب است.
لذت در قلب شما ، اطلاعاتی در ذهن شما وجود دارد و من فکر کردم ، چشم انداز
که پوسته و شمس pierces به ادعای هسته ای از واقعیت به خودی خود.
با این حال شما خواهد شد برای پاکت از قصه تسلیم.
شما روح و بدن خود را به نوعی گلابی د لا تور D' Azyr به فروش برساند. "
"شما بی نزاکت" گفت که او ، و هر چند او دیده چشم او خندید.
"و شما سراسیمه به نتیجه است. عموی من نیست رضایت به بیش از
اجازه می دهد رضایت من به می شود به دنبال.
ما همدیگر را درک ، عمو و I. من من مثل یک شلغم bartered نیست. "
او ایستاده هنوز به چهره او ، چشمان او درخشان ، خیط و پیت کردن خزنده به رنگ پریده او
گونه ها.
"شما شکنجه شده اند من به خودتان مات و متحیر کردن!" او گریه.
"آه ، خوب ، شما من را ببخش از تسکین من."
"باز هم شما را به سرعتی بیش از حد ، آندره پسرخاله من که عموی من را به رضایت و ضوابط که M. لو
مارکی باید دادگاه او به من. من دوست دارم نگاه های نجیب.
من با علاقه اش flattered زمانی که من در نظر ایشان است.
علو که من ممکن است پیدا کردن آن را مطلوب برای به اشتراک گذاشتن می باشد.
M. مارکی لو به نظر نمی رسد که اگر او نادان بودند.
این باید جالب به او باشد wooed.
ممکن است هنوز هم با او ازدواج جالب تر است ، و من فکر می کنم ، زمانی که همه در نظر گرفته شده است ،
که من احتمالا باید -- بسیار احتمالا -- تصمیم به انجام این کار "است.
او او نگاه ، نگاه شیرین ، خوشگلی و چالش انگیز است که کودکانه
روبرو هستند به طوری محکم در بیضی از خز سفید قاب ، و تمام زندگی به نظر می رسید به بیرون رفتن از
لقاء خود او.
: : "خدا به شما کمک کند ، Aline!" او تشکر. او مهر شده پای خود است.
او واقعا بسیار طاقت فرسا است ، و مغرور چیزی بیش از حد ، او فکر کردم.
"شما خیره ، آقا."
"این است که خیره به دعا هرگز ، Aline. و من بیشتر از دعا ، که من باید
ادامه را انجام دهد. شما نماز من نیاز ، من فکر می کنم. "
"شما غیر قابل تحمل هستند!"
او در حال رشد بود خشم ، او اخم عمیق تر شدن ، افزایش رنگ را دیدم.
"است که چون من رنج می برند.
اوه ، Aline ، پسر عموی کوچک ، فکر می کنم به خوبی از آنچه که شما انجام می دهند ، فکر می کنم به خوبی از این واقعیت ها
مبادله کالا با شما خواهد بود برای این شمس -- واقعیت است که شما هرگز نمی دانید ، به دلیل
این شمس لعنت خواهد راه خود را به آنها را مسدود کند.
هنگامی که م د لا تور D' Azyr می آید را به دادگاه خود را ، او به مطالعه ، مشورت خوب
غرایز ، طبیعت نجیب خود را برای قضاوت این حیوانات توسط شهودهای آن را ترک کنند.
در نظر بگیرید که... "
"به نظر من ، مسیو ، که شما را بر محبت من همواره به شما نشان داده شده است تصور است.
موقعیت از تحمل سوء استفاده که در آن شما ایستاده.
شما چه کسانی هستند؟
شما چه هستند ، که شما باید به اهانت به این لحن با من داشته باشند؟ "
او تعظیمی ، بلافاصله سرد ، خود و جدا شده خود را دوباره از سر گرفت و مسخره است که او بود
عادت طبیعی.
"من تبریک می گویم ، مادموازل ، بر آمادگی که شما با آن شروع به انطباق
خودتان را به نقش بزرگ شما را به بازی کند. "
"آیا شما وفق دهند خودتان نیز ، آقا ،" او retorted عصبانیت ، و شانه او را تبدیل
به او. "به عنوان گرد و غبار زیر پا پر افاده
مادام لا نوعی گلابی است.
من امیدوارم که من باید جای من در آینده می دانم. "عبارت او را بازداشت.
او به او را تبدیل دوباره ، و او متوجه شد که چشمانش درخشان در حال حاضر
به طرز مشکوکی.
در یک لحظه به مسخره به او در ندامت فرو نشستن بود.
"پروردگار ، چه جانور ، من ، Aline!" او گریه ، او به عنوان پیشرفته.
"مرا ببخش اگر شما می توانید."
تقریبا او تبدیل شده بود به شکایت آمرزش از او.
اما ندامت خود را حذف نیاز است. : "من سعی ، گفت :" او ، "ارائه شده است که شما
تعهد دوباره برای اذیت کردن نیست. "
"اما من باید ، گفت :" او. "من می خواهم که هستم.
مبارزه با من را ذخیره کنید ، از خودتان در صورت نیاز ، اینکه آیا من شما را ببخشد یا نه. "
آنها ایستاده بنابراین ، مقابله با یکدیگر کمی نفس نفس زنان ، کمی
ئی ، هنگامی که دیگران از ایوان صادر شده است.
اول آمد مارکی لا تور D' Azyr ، تعداد از Solz ، شوالیه از دستور
روح القدس و سنت لوئیس ، و سرتیپ در ارتش پادشاه.
او مردی قد بلند ، و برازنده بود ، راست و soldierly حمل ، با سر خود را
disdainfully بر شانه های خود را تنظیم می شود.
او بی نقص و در یک کت تمام skirted مخملی توت بود که لباس پوشیده بودم
laced با طلا.
نیم تنه یا ژیلت او ، از مخمل بیش از حد ، رنگ طلایی زردآلو ؛ تنبان خود را و
جوراب ساق بلند از ابریشم سیاه و سفید بودند ، و لاکی او ، کفش های پاشنه بلند قرمز buckled در
الماس است.
مو پودر خود را پشت در یک روبان گسترده ای از ابریشم آب گره خورده بود ، او به اجرا درآمد
کمی سه کلاه گوشه زیر بازوی او ، و با شمشیر بلند و باریک لباس طلا hilted است آویزان
در کنار او.
با توجه به او را در حال حاضر در پارگی کامل ، مشاهده شکوه از او ،
ظرافت حرکات او ، هوا بزرگ ، در فوق العاده ای به شیوه ای ترکیب
عار و graciousness ، آندره لویی برای Aline لرزید.
در اینجا بود خواستگار تمرین ، مقاومت ناپذیر ، که bonnes ثروت تبدیل شدند
کلمه ، یک مرد بود که تاکنون ناامیدی dowagers با ازدواج شده است
دختران و ویرانی از شوهران با همسران جذاب است.
وی بلافاصله توسط M. د Kercadiou دنبال شد ، در تضاد completest می باشد.
در پاها از کوتاه ترین ، خداوند از Gavrillac انجام بدن که در چهل و پنج
بود شروع به متمایل به فربهی و سر عظیم حاوی بی تفاوت
سهم از هوش.
قیافه او بود صورتی رنگ و لکه دار ، آزادانه توسط آبله که تا به حال مارک
تقریبا او را در جوانان خاموش می شود.
در لباس او به نقطه untidiness بی دقت است ، و این به این واقعیت
که او هرگز ازدواج نکرده بود -- نادیده گرفتن وظیفه برای اولین بار یک آقایی به ارائه
خود را با وارث است -- او بدهکار شخصیت
از زن ستیز ، به او حومه نسبت داد.
بعد از د Kercadiou م آمد م د Vilmorin ، بسیار رنگ پریده و خود شامل ، با تنگ
لب ها و ابرو پوشیده از ابر.
برای برآورده کردن آنها ، پا را از حمل یک نجیب زاده جوان بسیار ظریف وجود دارد ،
Chabrillane شوالیه د ، م د لا تور D' Azyr's پسر عموی ، که در حالی که در انتظار او
بازگشت با قابل توجهی تماشا بود
علاقه -- حضور خود را ناپیدا -- perambulations آندره لوئیس و
مادموازل.
Aline ادراکی ، M. د لا تور D' Azyr خود را از دیگران جدا شده و
طول گشاد گشاد راه رفتن خود را مستقیما در سراسر تراس آمد به او.
به آندره لویی مارکی سر خود را با آن مخلوط courtliness تمایل و
واگذاری که او با استفاده از. اجتماعی ، وکیل جوان بودند ، در
موقعیت کنجکاو.
به موجب نظریه از تولد او ، او رتبه نه نجیب و نه به عنوان ساده ، اما
در جایی بین دو کلاس ایستاده بود ، و در حالی که نه او و مورد استفاده قرار گرفت ادعا
خودمانی شده توسط هر دو.
بطور سرد در حال حاضر او بازگشت M. د لا تور D' Azyr's پستال ، و discreetly حذف
خود را به رفتن و پیوستن به دوست خود.
این دو خودرو به دست گرفت که دختر خانم به او تمدید ، و رکوع بیش از آن ، با مته سوراخ کردن
به لب هایش را.
"دختر خانم" او گفت ، به دنبال به عمق آبی از چشم او ، که زل زل نگاه کردن او را ملاقات
خندان و untroubled ، "مسیو عموی خود را به من این افتخار را اجازه است که من
پرداخت اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه من به شما.
آیا شما ، دختر خانم ، من این افتخار را دریافت من وقتی که من ، فردا می آیند؟
من باید چیزی از اهمیت زیادی را برای گوش خود داشته باشد. "
"از اهمیت مارکی لو ، محمد؟
شما تقریبا مرا بترساند "اما هیچ ترس در کمی بی سر و صدا وجود دارد
چهره در کاپوت باردار خود را.
برای هیچ چیز نبود که او در مدرسه ورسای از فارغ التحصیل شده بود
artificialities. "است که ،" گفت که او "بسیار دور از من
طراحی کنند. "
اما از اهمیت به خودتان ، آقا ، و یا من؟ "
"ما هر دو ، من امیدوارم که" او ، یک دنیا معنا در جریمه خود ، چشم سرسخت پاسخ داده است.
"شما بر انگیختن حس کنجکاوی من ، مسیو ، و ، البته ، من یک خواهر زاده وظیفه شناس است.
چنین بر می آید که من باید افتخار دریافت می کنید. "
"افتخار نیست ، دختر خانم ، شما افتخار مشورت است.
فردا در همین ساعت ، پس ، من باید سعادت را بر شما صبر کنید. "
او متمایل دوباره و دوباره او را با مته سوراخ انگشتان خود را به لب هایش را ، چه زمان او
curtsied. پس از آن ، با بیش از این رسمی
شکسته شدن یخ ، آنها تقسیم می شود.
او کمی تنگی نفس در حال حاضر ، کمی به زیبایی مرد خیره شدن ، خود را
هوا شاهزاده ، و اعتماد به نفس از قدرت او جهت پرتو افکندن به نظر می رسید.
غیر ارادی تقریبا ، او را با نقد خود مقایسه -- ناب و عاری از شرم
آندره لوئیس در کت ساده قهوه ای خود و buckled کفش فولاد -- و او احساس گناه
جرم unpardonable در داشتن و ضوابط
حتی یک کلمه از آن انتقاد مغرور است.
برای فردا M. مارکی لو خواهد آمد به او یک موقعیت بزرگ ، رتبه بزرگ ارائه دهد.
و هم اکنون او از افزایش کرامت accruing او را از derogated بود
قصد بسیار خود او را ترجمه به افتخاری که آنقدر بزرگ.
نه دوباره که او از آن رنج می برند ، نه دوباره که او به قدری ضعیف و کودکانه به عنوان
اجازه آندره لویی به نظر بد دهن خود را پس از یک مرد در مقایسه با آنها مطلق
او بهتر از نوکر.
بنابراین غرور و جاه طلبی را با او خود بهتر و دلخوری قریب به اتفاق او را استدلال
بهتر خود اعتقاد تمام اعتراف نیست.
در همین حال ، محمد د لا تور D' Azyr کوهنوردی را به حمل او بود.
او یک کلمه از خداحافظی به م د Kercadiou سخن گفته بود ، و او نیز تا به حال تا به حال یک کلمه برای
Vilmorin م د در پاسخ به که م د Vilmorin تعظیمی در assenting سکوت بود.
کالسکه نورد دور ، شاطر پودر به رنگ آبی و طلا بسیار سفت پشت
آن ، م د لا تور D' Azyr رکوع به دختر خانم ، که در پاسخ به او دست تکان دادند.
سپس م د Vilmorin بازویش را از طریق آندره لوئیس قرار دهید ، و به او گفت ،
"، آندره." "اما شما می مانم به شام خوردن ، هر دو از شما!"
گریه پروردگار مهمان نواز از Gavrillac.
winking چشم منحرف به سمت "ما می خواهیم نان تست خاص را می نوشند ،" وی افزود :
دختر خانم ، که بود نزدیک. او تا به حال هیچ لطافت ها ، روح خوب است که او
شد.
م د Vilmorin قلبش به درد قرار ملاقات است که مانع او انجام خود افتخار.
او بسیار خشک و رسمی بود. "و شما ، آندره؟"
اوه ، من سهم انتصاب ، پدرخوانده ، "او دروغ گفته ،" و من یک خرافه در برابر
toasts "او هیچ مایل به باقی می ماند.
او با Aline برای پذیرش خندان او را م د لا تور D' Azyr و عصبانی بود
معامله کثیف او مجموعه خود را در ساخت دیدم. او از از دست دادن رنج بود
توهم.