Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 13
انفرادی و DUETT،
وزش باد چنان سخت است که بازدید کننده را در درب مغازه را به
تاریکی و گرد و خاک چاله Limehouse، که آن را تقریبا او را منفجر دوباره.
درب شدند کوبیدن خشونت، لامپ سوسوی یا خاموش، علائم تاب
در قاب هایشان، آب از آشیانه ها، باد پراکنده، در مورد قطره مانند پرواز
باران.
بی تفاوت نسبت به آب و هوا، و حتی آن را ترجیح می دهند به آب و هوا بهتر است خود را برای
ترخیص از خیابان، مرد او را با یک نگاه دقیق نگاه کرد.
بنابراین بسیار من می دانم، او زمزمه.
"من هرگز از آن شب، و هرگز نرفته ای، هرگز قبل از آن شب بود، اما
در نتیجه بسیار من تشخیص می دهم. من تعجب می کنم که راه ما را هنگامی که ما از آن پرتو ها آمدند
از آن مغازه.
ما را به سمت راست تبدیل شده که من تبدیل شده است، اما من می توانم بیشتر یاد.
آیا ما از این کوچه برود؟ و یا پایین آن کمی خط؟
او سعی کرد هر دو، ولی هر دو او را به همان اندازه اشتباه گرفته، و او آمد ضلالت به
همان نقطه.
من به یاد داشته باشید شدند قطب وجود دارد از پنجره های بالایی که در آن لباس شد به خشک شدن تحت فشار قرار دادند،
و من به یاد داشته باشید یک کم عمومی خانه، و صدای جریان پایین پاساژ باریک
متعلق به آن را از خراش دادن کمانچه و بر زدن پا.
اما در اینجا همه این چیزها را در خط، و در اینجا تمام این چیزها را در کوچه.
و من هیچ چیز دیگری در ذهنم بلکه یک دیوار، یک راهرو تاریک، پرواز از پله ها،
و یک اتاق است. '
او سعی کرد یک جهت جدید است، اما هیچ چیزی از آن، دیوارها، درگاه تاریک، پرواز
پله ها و اتاق ها، خیلی فراوان است.
و مانند بسیاری از افراد به طوری گیج، او دوباره و دوباره توصیف یک دایره، و متوجه شد
خود را در این نکته است که از آن او شروع شده بود.
"این مثل این است که آنچه که در روایات از فرار از زندان خوانده، گفت که او،
'که در آن مسیر کمی از فراریان در شب همیشه به نظر می رسد را به شکل
جهان گرد بزرگ، که بر روی آنها سرگردان، اگر آن را به عنوان یک قانون مخفی بود.
در اینجا او متوقف می شود الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری سر، الیاف قیراندود کنف مخصوص درزگیری مرد مودار در آنها خانم دلپذیر
Riderhood، نگاه کرده و اجازه می دهد برای او که هنوز در یک پالتو دریایی پیچیده،
شد می خواهم که از دست رفته همان خواست آقای
ژولیوس Handford، به عنوان مرد هرگز مانند دیگری در این دنیا بود.
او در سینه از پوشش مو و شارب bristling جمع شده، در یک لحظه، به عنوان
باد های مورد علاقه با او را یک مکان انفرادی رفت که آن را واضح و روشن از جاروب بود
مسافران.
اما در آن لحظه او را به وزیر امور خارجه بود، وزیر آقای Boffin را.
برای جان Rokesmith، بیش از حد، به عنوان مثل همان از دست رفته می خواستم آقای جولیوس Handford به عنوان
مرد هرگز مانند دیگری در این دنیا بود.
من هیچ سرنخی به صحنه مرگ من، گفت: "او.
که این مهم در حال حاضر است.
اما پس از کشف با جسارت در اینجا در به خطر انداخته، من باید خوشحالم که
پیگیری بخشی از راه است.
که با آن عبارت منحصر به فرد او را رها جستجوی خود را، خارج از سوراخ Limehouse آمد و
راه گذشته کلیسای Limehouse. در دروازه آهنی بزرگ حیاط کلیسا
ایستاد و نگاه شوید.
او در یک برج خیلی بلند spectrally از مقاومت در برابر باد نگاه کردم، و او نگاه دور در
سنگ قبر سفید، می خواهم به اندازه کافی برای مردگان خود را در سیم پیچ، ورق، و او
شمارش نه عوارض از زنگ ساعت.
این احساس فانی بسیاری را تجربه کرده است، گفت: "او، به دنبال
کلیسا در یک شب وحشی باد می وزد، و احساس می کنید که من که بیشتر از برگزاری یک جایی در میان
از این DO مرده، زندگی می کنند و حتی به دانستن
که من دروغ به خاک سپرده شد در جایی دیگر، که آنها دروغ می گویند اینجا به خاک سپرده شده است.
هیچ چیز به من استفاده می کند به آن است.
روح بود که یک بار یک مرد را به سختی می تواند غریبه یا تنهاتر احساس، رفتن
ناشناخته در میان مردم، نسبت به من احساس می کنم. اما این طرف خیالی است
وضعیت.
این طرف واقعی، بسیار دشوار است که، هر چند من فکر می کنم هر روز، من هرگز
کاملا آن فکر می کنم. در حال حاضر، به من اجازه تعیین به آن فکر می کنم که من
برم خونه.
من می دانم که آن را فرار از من، به عنوان بسیاری از مردان - شاید اکثر مردان - فرار از فکر راه خود را
از طریق بزرگ ترین سرگشتگی خود را. من تلاش خواهم کرد تا خودم را پین به معدن.
آیا فرار از آن، جان هارمون، آن را از سر باز کردن نیست، فکر می کنم!
وقتی که من به انگلستان آمد، جذب به این کشور که من تا به حال هیچ اما اغلب
انجمن ها، حساب میراث خوب من است که مرا در بر داشت در خارج از کشور، بدبخت من
برگشتم، کاهش از پدرم
پول، کاهش حافظه پدرم، بدگمان از یک سرباز مزدور مجبور
همسر، عدم اعتماد را از قصد پدرم در thrusting که ازدواج در من،
بدگمان است که من در حال حاضر در حال رشد بود
حریص، بدگمان است که من در قدردانی slackening به 2 عزیز
دوستان بزرگوار صادقانه که تنها نور خورشید را در زندگی کودکانه من یا که از من ساخته شده بود
خواهر دل شکسته.
من برگشتم، ترسو، تقسیم در ذهن من، ترس از خودم و همه در اینجا،
شناخت چیزی جز نفرت تمام برادر که ثروت پدرم آورده بودند.
در حال حاضر، متوقف کردن، و تا کنون به آن فکر می کنم، جان هارمون است.
آیا این است؟ است که دقیقا همان طوری.
در خدمت هیئت مدیره به عنوان همسر سوم جورج Radfoot بود.
من می دانستم که هیچ چیز از او است.
نام او برای اولین بار شناخته شد برای من حدود یک هفته قبل از سفر ما، از طریق بودن من
مواجه توسط یکی از کارمندان کشتی عامل به عنوان "آقای Radfoot."
یک روز وقتی که من روی به دنبال آماده سازی من رفته بود، و کارمند بود.
پشت سر من که من بر روی عرشه ایستاده بود، من بر روی شانه ها شنود گذاشته و گفت: "آقای راد، پا،
در اینجا نگاه کنید، "با اشاره به برخی مقالات که او را در دست او بود.
و نام من برای اولین بار به Radfoot شناخته شد، از طریق یکی دیگر از فروشنده در داخل یک یا دو روز،
و در حالی که کشتی هنوز در بندر بود، پشت سر او، ضربه زدن به او را بر روی شانه
و شروع، "من فرمودید، آقای هارمون -
من معتقدم که ما به طور یکسان به صورت فله و قد بود، اما در غیر این صورت نیست، و نبود
کاملا یکسان است، حتی در کسانی که از جهات، هنگامی که ما باهم بودیم و می تواند
مقایسه شده است.
با این حال، یک کلمه خوش مشرب یا دو بر روی این اشتباهات معرفی آسان شد
بین ما، و آب و هوا گرم بود، و او به من کمک کرد تا کابین سرد بر روی عرشه در کنار
خود، و اولین مدرسه خود را در شده بود
بروکسل به عنوان معدن بوده است و او تا به حال آموخته فرانسه که من تا به حال آن را آموخته، و او
سابقه کمی از خود به ارتباط - تنها خدا می داند چقدر از آن درست است، و چگونه
بسیاری از آن غلط - که شباهت آن به معدن است.
من ملوان بوده است.
بنابراین ما با هم محرمانه بود، و به راحتی در عین حال، چون او و هر
یکی در هیئت مدیره است که توسط شایعه به طور کلی شناخته شده بود و آنچه که من در سفر به انگلستان
برای.
درجه و ابزار، او به دانش از ناآرامی من از ذهن آمد، و از
تنظیمات خود را در آن زمان در جهت تمایل برای دیدن و تشکیل برخی از قضاوت
از همسر اختصاص داده شده، قبل از اینکه او می تواند
احتمالا من برای خودم می دانم و همچنین سعی کنید به خانم Boffin و دادن او تعجب خوشحالم.
بنابراین طرح از ما لباس ملوانان مشترک ساخته شده بود (به عنوان او قادر به
راهنمای من در مورد لندن)، و پرتاب خود را در محله بلا Wilfer را،
و تلاش خود را در راه خود را قرار دهید، و
انجام هر فرصت ممکن است در نقطه ای به نفع و دیدن آنچه از آن آمد.
اگر هیچ چیز از آن آمد، من باید بدون خاموش بدتر خواهد بود و صرفا وجود داشته باشد کوتاه
تاخیر در من خودم مراجعه کننده به نوعی درخت اقاقیا.
من تمام این حقایق درست است؟ بله.
همه آنها با دقت راست. مزیت او در همه این بود، که برای
زمان من بود از دست داده می شود.
ممکن است برای یک روز یا دو روز باشد، اما باید دید در فرود را از دست داده، و یا
به رسمیت شناختن، پیش بینی، و عدم وجود نخواهد داشت.
بنابراین، من با کیف من در دست من disembarked - به عنوان Potterson مباشر و آقای
یعقوب Kibble شخص مسافر پس از آن به یاد - و برای او در تاریکی منتظر
که توسط کلیسای Limehouse بسیار است که در حال حاضر پشت سر من است.
همانطور که من همیشه دوری کردند تا به حال بندر لندن، من تنها کلیسا را از طریق او می دانستند
با اشاره به مارپیچ خود را در هیئت مدیره.
شاید ممکن است به یاد می آورند، اگر آن را هر خوب را امتحان کنید، که من به آن رفت و به تنهایی بود
از رودخانه، اما ما دو تا از آن را به مغازه Riderhood رفت، من نمی دانم - هر
از من می دانم که چیزی است که چرخش ما را گرفت و دو برابر ما ساخته شده، بعد از ما آن را ترک کرد.
راه عمدا اشتباه شد، بدون شک.
اما اجازه دهید من در فکر حقایق، و جلوگیری از به اشتباه آنها را با من
گمانه.
این که آیا او به من راه راست یا راه کج گرفت، چه است که به هدف
در حال حاضر؟ ثابت، جان هارمون.
هنگامی که ما در Riderhood را متوقف و از او خواست که ارقه یک یا دو سوال،
purporting به مراجعه به خانه های مسکن است که در آن اقامت وجود دارد
ما، به حال من کمترین سوء ظن را از او؟
ندارد. مطمئنا هیچ کدام تا پس از آن زمانی که من برگزار شد
سرنخ.
من فکر می کنم او باید از Riderhood در یک مقاله، دارو، و یا هر چه که بود، که کردم
پس از آن من stupefied، اما من به دور از اطمینان حاصل کنید.
من احساس امنیت در شارژ او را به شب همدم قدیمی در شرارت بود
بین آنها را.
صمیمیت undisguised خود، و شخصیت من در حال حاضر می دانیم Riderhood به خرس،
که نه در همه پرماجرا ساخته شده است. اما من در مورد این دارو مشخص نیست.
فکر کردن در شرایطی که به نظر من سوء ظن من، آنها تنها دو.
اول: من به یاد داشته باشید خود را تغییر کاغذ تاشده کوچک از یک جیب به دیگری، بعد از ما
بیرون آمد، که او را لمس کرد نه قبل از.
دوم: من در حال حاضر می دانیم های Riderhood قبلا در نگران
سرقت از ملوان بخت برگشته، به چه کسی چنین برخی از زهر داده شده بود.
این اعتقاد من است که ما می توانیم یک مایل از آن مغازه نرفته، قبل از ما آمد
به دیوار، راهرو تاریک، پرواز از پله ها و اتاق.
به خصوص شب بود تاریک و باران سخت.
همانطور که من فکر می کنم شرایط، من می شنوم پاشش باران روی کف خیابان سنگ
از پاساژ، که تحت پوشش نبود.
اتاق مشرف رودخانه یا حوض یا نهر، و جزر و مد بود.
که از آن زمان به آن نقطه برخوردار است، من ساعت می دانیم که باید آن را
در مورد کم آب بوده، اما در حالی که قهوه داشت آماده می شد، من به خود جلب کرد پشت پرده
(یک پرده به رنگ قهوه ای تیره)، و، به دنبال
می دانستم که توسط نوع انعکاس به زیر، از چند چراغ همسایه، که آنها
منعکس شده در گل و لای جزر و مدی است. او زیر بازوی او یک کیسه بوم انجام شده بود،
حاوی یک دست کت و شلوار لباس خود را.
من تا به حال هیچ تغییر لباس های خارجی با من، که من برای خرید slops بود.
"شما بسیار مرطوب است، آقای هارمون» - من می توانم بشنوم که او را گفت - "و من کاملا خشک و در زیر این
خوب پوشش ضد آب است.
قرار بر این لباس من است. شما ممکن است تلاش آنها را پیدا کنید که آنها را
هدف خود را به فردا، و همچنین به عنوان slops منظور شما برای خرید، یا بهتر پاسخ دهید.
در حالی که شما تغییر کند، من قهوه داغ است. عجله بسر می رسانید "
هنگامی که او آمد، من تا به حال لباس های خود را، و یک مرد سیاه پوست با او وجود دارد، پوشیدن
کت کتانی، مثل مباشر، که سیگار کشیدن قهوه را روی میز را در یک سینی قرار داده و
به من نگاه کرد هرگز.
من تا کنون تحت اللفظی و دقیق است؟ خوانش دقیق، و من مطمئن هستم.
در حال حاضر، من به برداشت مریض و آشفته عبور، آنها خیلی قوی هستند، که من
تکیه بر آنها، اما فاصله ای که بین آنها وجود دارد که هیچ چیزی در مورد من می دانم، و
آنها توسط هر ایده از زمان نفوذ.
من تا به حال نوشید برخی از قهوه، زمانی که به حس من از نزد او شروع به تورم فوق العاده، و
چیزی از من خواست به او عجله. ما تا به حال مبارزه در نزدیکی درب.
او از من، از طریق من نمی دانستند که در آن به اعتصاب، در دور چرخش
اتاق و چشمک زن از شعله های آتش از آتش در بین ما است.
من کاهش یافته است.
دروغ گفتن ناتوان بر روی زمین، من بیش از یک پا تبدیل شد.
من گردن به گوشه ای کشیده شده است. شنیدم مردان صحبت می کنند با هم.
من بیش از پای دیگر تبدیل شده بود.
من تو را دیدم یکی از چهره های مثل خودم در لباس من دراز کشیده روی تخت با لباس.
چه ممکن است، برای هر چیزی من می دانستم، سکوت روز، هفته، ماه، سال،
توسط یک کشتی خشونت آمیز از مردان در سراسر اتاق شکسته شده است.
شکل مثل خودم، دروغ را و چمدان را در دست خود من بود.
من پیموده بود پس از سقوط بیش از. من شنیدم سر و صدا می وزد، و فکر می
چوب، برش قطع یک درخت است.
من می توانم گفت که نام من جان هارمون - من نمی توانست تصور -
آن را نمی دانید - اما وقتی شنیدم می وزد، من برش چوب و تبر او فکر،
و تا به حال برخی از ایده مرده است که در جنگل خوابیده بود.
این است که هنوز هم درست است؟
هنوز هم درست است، به استثنای که من احتمالا می تواند آن را بیان به خودم
بدون استفاده از کلمه I. اما اول نیست
اما هیچ چیز مانند من وجود دارد، در درون دانش من.
این تنها پس از یک اسلاید رو به پایین از طریق چیزی شبیه به یک لوله بود، و پس از آن بزرگ
سر و صدا و درخشان و آمیزش را به عنوان آتش سوزی، که آگاهی آمد بر من،
این غرق شدن جان هارمون است!
جان هارمون، مبارزه برای زندگی خود. جان هارمون، در بهشت و نجات
خود را! "
من فکر می کنم گریه کردن با صدای بلند در عذاب بزرگ، و پس از آن سنگین نفرت انگیز
چیزی نامفهوم از میان رفت، و من آن بود که تنها در تلاش وجود دارد
آب است.
"من بسیار ضعیف بود و ضعف می کند، با خواب آلودگی ناگوار مظلوم و رانندگی سریع
با جزر و مد.
به دنبال بیش از آب سیاه و سفید، مسابقه چراغ گذشته من در این دو بانک را دیدم
رودخانه، اگر آنها به عنوان مشتاق بودند که بری و من رو ترک کنی در تاریکی در حال مرگ است.
جزر و مد در حال اجرا بود، اما من می دانستم که هیچ چیزی از بالا یا پایین.
زمانی که خودم هدایت با خیال راحت با کمک بهشت قبل از مجموعه ای شدید
من در گذشته گرفتار در یک قایق لنگر، آب، یکی از ردیف قایق در جاده بود، من
مکیده زیر او، و آمد، فقط زنده است، در طرف دیگر.
بود من مدت ها در آب؟ به اندازه کافی بلند به قلب سرد، اما
من نمی دانم چه مدت است.
اما سرد بود و مهربان، آن شب هوا سرد بود و باران که ترمیم
مرا از غش کردن در سنگ از جاده.
آنها به طور طبیعی من تصور به در، مست، سرنگون کرده اند وقتی به خانه عمومی رخنه کرد
آن را به، برای من مفهوم نیست که در آن من بود، و نه می تواند بیان - از طریق
سم که من بی شعور داشتن ساخته شده بود
تحت تاثیر سخنرانی من - و من قرار است شب به شب گذشته، آن گونه که بود
هنوز تاریک و باران. اما من بیست و چهار ساعت از دست داده بود.
"من چک محاسبه اغلب، و آن را باید دو شب که من دراز شده اند
دوره نقاهت بعد در آن خانه عمومی. اجازه بدهید من را ببینید.
بله.
من مطمئن هستم که بود در حالی که من در این بستر وجود دارد غیر روحانی، که فکر وارد سر من از
تبدیل خطر من را از طریق تصویب کرده بود، به حساب برای برخی از زمان قرار
به طرز مرموزی ناپدید شده اند، و اثبات بلا.
ترس از ما در یکی اجباری، و تداوم سرنوشتی که
به نظر می رسید به ثروت پدرم افتاده اند - سرنوشت که آنها باید خود را برای رهبری
چیزی جز شر - قوی بر اخلاق بود
بزدلی و ترسویی است که مربوط با خواهر فقیر من از دوران کودکی من است.
در این ساعت می توانید آن طرف رودخانه جایی که من بهبود درک نمی
ساحل، که طرف مقابل به آن که من دچار نیرنگ شده بود، من باید هرگز
درک آن.
حتی در این لحظه، در حالی که من را ترک رودخانه را پشت سر من، رفتن به خانه، نمی توانم
تصور آن که میان من و آن نقطه ای، و یا دریا است که در آن است نمیچرخد.
اما این به آن فکر نشده است، این جهش به زمان حال است.
"من می توانستم آن را انجام داده است، اما برای ثروت در کمربند ضد آب دور من
بدن است.
ثروت بزرگ، چهل و پوند عجیب و غریب برای وارث صد و عجیب و غریب
هزار! اما به اندازه کافی بود.
بدون آن من باید خودم را افشا کرده است.
بدون آن، من می توانم به آن قهوه خانه محاسبات هرگز از دست رفته و یا گرفته شده خانم
مسافرخانه Wilfer.
چند روز 12 که در هتل زندگی می کردند، قبل از اینکه شب وقتی دیدم جسد
Radfoot در ایستگاه پلیس.
وحشت روانی غیر قابل بیان که من در زیر زحمت کشیده، به عنوان یکی از عواقب
سم، باعث می شود که فاصله به نظر می رسد تا حد زیادی طولانی تر، اما من می دانم که نمی تواند
شده است دیگر.
که درد و رنج به تدریج ضعیف و ضعیف از، است و تنها بر من می آیند
توسط شروع می شود، و من امیدوارم که من از آن در حال حاضر، اما حتی در حال حاضر، من گاهی اوقات به
فکر می کنم، خودم را محدود، و توقف قبل از
صحبت کردن، یا من می توانم من می خواهم بگویم می گویند.
باز هم پرسه زدن به دور از فکر آن به پایان است.
این است که تا کنون به پایان است که من نیازی به وسوسه شکسته شدن نیست.
در حال حاضر، در راست! "من به بررسی روزنامه های هر روز برای
بشارت ده بود که من از دست رفته، اما دیدم هیچ.
بیرون رفتن از آن شب به راه رفتن (برای من نگه داشته بازنشسته شد در حالی که آن را نور)، که من پیدا کردم
جمعیت گرد هم دور اعلان شده در وایت هال.
آن را توصیف خودم، جان هارمون، به عنوان مرده و قطع عضو در رودخانه تحت
شرایط از سوء ظن قوی، به توصیف لباس من، توصیف مقالات چاپ شده در
جیب من، و اظهار داشت که من برای به رسمیت شناختن خوابیده بود.
در راه وحشی بی پروا شتاب زده به من وجود دارد، و در آنجا - با ترس و وحشت از مرگ
را فراری دادند، قبل از چشم من در هولناک ترین شکل آن، افزوده شده به غیر ممکن
وحشت عذاب من در آن زمان هنگامی که
چیزهای سمی قوی در من بود - من درک که Radfoot به قتل رسیده بودند
برخی از دست ناشناخته برای پول که او را من به قتل رسیده اند، و
احتمالا ما هر دو به ضرب گلوله کشته شده
رودخانه از همان محل تاریک به جزر و مد تاریک، زمانی که جریان عمیق زد
و قوی.
آن شب من تقریبا داد تا رمز و راز من، هر چند گمان هیچ کس می تواند بدون ارائه
اطلاعات، می دانستم که هیچ را نجات دهد که مرد به قتل رسیده بود، اما
Radfoot.
روز بعد در حالی که من تردید، و روز بعد در حالی که من تردید، به نظر می رسید آن را به عنوان اگر
کل کشور به من مرده انجام شد.
استنطاق اعلام کرد من مرده است، دولت اعلام کرد من مرده، من می توانم
گوش دادن در پای بخاری من به مدت پنج دقیقه به صداهای بیرونی، اما آن را به من متحمل شد
گوش که من مرده بود.
پس جان هارمون درگذشت، و ژولیوس Handford ناپدید شد، و از جان Rokesmith متولد شد.
قصد جان Rokesmith به شب شده است برای تعمیر یک اشتباه که او هرگز نتوانست
ممکن است تصور، در آینده را به گوش خود را از طریق نوعی درخت اقاقیا بحث مربوط به او،
و او هر توجه به درمان محدود است.
در آن قصد جان Rokesmith خواهد مقاومت، به عنوان وظیفه خود است.
در حال حاضر، از آن همه فکر؟
در این زمان؟ هیچ چیز حذف شده؟
نه، هیچ چیز نیست. اما فراتر از این زمان؟
به آن فکر می کنم از طریق آینده، سخت تر هر چند کار بسیار کوتاه تر نسبت به
فکر می کنم آن را در گذشته است. جان هارمون مرده است.
جان هارمون باید به زندگی؟
اگر بله، چرا؟ اگر نه، چرا؟
"نگاهی بله، برای اولین بار.
برای روشن عدالت انسانی در رابطه با جرم از یکی فراتر از آن hero اینکه چه کسی قهرمان ممکن است
زندگی مادر.
آن را با چراغ دفع سنگ، پرواز از پله ها، قهوه ای روشن
پنجره پرده، و یک مرد سیاه پوست است.
برای آمدن به در اختیار داشتن پول پدر من است، و با آن sordidly برای خرید
موجودی زیبا که من دوست دارم - من می توانم آن را کمک نمی کند، دلیل است که چیزی برای انجام با آن؛
من او را دوست دارم در برابر دلیل - که به عنوان
به زودی من را به خاطر خودم دوست دارم، او به عنوان گدا در گوشه عشق.
استفاده از پول، و چه شایسته از سوء استفاده های قدیمی خود را!
در حال حاضر، را ندارد.
دلیل این که چرا جان هارمون نباید رسیدن به زندگی است.
از آنجا که او منفعلانه اجازه این عزیز دوستان وفادار به تصویب
در اختیار داشتن اموال.
از آنجا که می بیند و آنها را با آن خوشحال می کند، استفاده مناسب از آن، effacing قدیمی زنگ و
لکه دار کردن در پول. از آنجا که آنها را عملا به تصویب رسید بلا،
و برای او فراهم کند.
از آنجا که محبت به اندازه کافی در طبیعت خود، گرما و به اندازه کافی در قلب او وجود دارد،
توسعه به چیزی enduringly خوب، در شرایط مطلوب است.
از آنجا که گسل او شده اند جای خود را در اراده پدرم شدت یافته است و او است
در حال حاضر رو به رشد بهتر.
از آنجا که ازدواج او با جان هارمون، پس از آنچه که من از لب های خود را شنیده،
مسخره تکان دهنده خواهد بود، که هم او و هم من همیشه باید آگاه باشد، و
که او را در ذهن او کاهش می یابد، و من در معدن، و هر یک از ما در دیگران.
از آنجا که اگر جان هارمون به زندگی می آید و با او ازدواج می کند، ملک می افتد به
بسیار دست که آن را نگه دارید.
چه داشته باشم؟
مرده پیدا کرده اند، من هنوز هم به عنوان دوستان واقعی عمر من به عنوان مناقصه و به عنوان حق
وفادار زمانی که من زنده بود، و ساخت حافظه من انگیزه ای برای اقدامات انجام شده در
نام من.
مرده، من آنها را در بر داشت زمانی که آنها ممکن است slighted نام من، و greedily گذشت
بر سر قبر من به راحتی و ثروت، طولانی شده توسط راه، مانند کودکان بی ریا،
به یاد عشق خود را برای من وقتی که من یک کودک فقیر وحشت زده بود.
مرده، من از زن که همسر من بوده است اگر من زندگی می کرده اند، شنیده
حقیقت شورش است که من باید او را خریداری شده، مراقبت از هیچ چیز برای من، به عنوان یک
سلطان خریداری می برده است.
چه داشته باشم؟ اگر مرده را می دانید، و یا نمی دانم، چگونه
زندگی می کنند استفاده از آنها را، که در میان میزبان مرده پیدا کرده است یک بی طرف
وفاداری بر روی زمین از من؟
که به اندازه کافی برای من نیست؟ اگر من پشت آمده بود، این موجودات شریف
من استقبال، گریستم بر من، همه چیز را به من داده شده تا با شادی.
من نیامدم دوباره، و آنها را دست نخورده به جای من گذشت.
اجازه دهید آنها را در آن استراحت کنید، و اجازه بلا بقیه در مخصوص اوست.
'چه دوره برای من پس از آن؟
این.
برای زندگی همان زندگی آرام وزیر، به دقت اجتناب از احتمال به رسمیت شناختن،
تا زمانی که آنها باید تبدیل شده اند به حالت تغییر یافته آنها عادت کرده اند، و
تا ازدحام زیادی از کلاهبرداران تحت نام های بسیاری باید طعمه های جدیدتر.
در آن زمان، روش من ایجاد از طریق تمام امور، و با آن
هر روز درد جدید را به هر دو آنها را آشنا خواهد شد، ممکن است من امید،
دستگاه در چنین دستور کار که آنها می توانند آن را فعال نگهدارد.
من می دانم که نیاز دارم اما سخاوت خود را بپرسید، به.
هنگامی که زمان مناسب می آید، من از شما خواهند خواست بیش از من در مسیر سابق من جایگزین
زندگی و جان Rokesmith باید آن را به عنوان آج contentedly که او ممکن است.
اما جان هارمون باید برنگرد.
ممکن است که من در روز آمد دور، هرگز، هر گونه سوء تفاهم ضعیف که بلا
ممکن است در هر احتمالی، از من به خاطر خود من گرفته شده من به سادگی خواسته بود او را،
من به سادگی به او بپرسید: اثبات فراتر از همه سوال من در حال حاضر می دانیم خیلی خوب است.
و هم اکنون تمام فکر، از آغاز تا پایان، و ذهن من است
آسان تر است.
عمیقا به آن مشغول بود مرد مرده زنده، در نتیجه شود ارتباط با خود، که
او نه باد و نه راه را در نظر گرفته بود، و جمهوری سابق مقاومت بود
او به طور غریزی به عنوان دومی را دنبال کرده است.
، او ایستاده بود اما در حال حاضر به شهر می آیند، جایی که یک مربی ایستادن وجود دارد
مردد که آیا برای رفتن به مسافرخانه خود، و یا اول به خانه آقای Boffin را.
او تصمیم گرفت تا به دور از خانه، با این استدلال، او به عنوان انجام پالتو خود را بر
بازوی خود را، که آن را کمتر به احتمال زیاد برای جلب توجه اگر به سمت چپ وجود دارد، اگر به گرفته
هالووی: هر دو Wilfer خانم و خانم Lavinia
ravenously کنجکاو لمس کردن هر مقاله ای که در آن ساکن ایستاده بود
برخوردار است.
پس از رسیدن به خانه، او متوجه شد که آقای و خانم Boffin در اما خانم Wilfer
در طراحی اتاق.
خانم Wilfer در خانه بود، باقی مانده است در نتیجه احساس خیلی خوب و
در شب نپرسید اگر آقای Rokesmith بودند در اتاق خود.
تعارف من را به دست Wilfer، و می گویند من اینجا هستم.
تعارف خانم Wilfer در عوض آمد، و اگر آن را بیش از حد نه
مشکل، آقای Rokesmith خیلی مهربان به عنوان آمد تا قبل از او رفت؟
این بیش از حد مشکل نیست، و آقای Rokesmith آمد.
آه، او خیلی زیبا به نظر می رسید، او خیلی، خیلی زیبا!
اگر پدر مرحوم جان هارمون داشت، اما از خروج از پول خود را بدون قید و شرط خود را به
پسر، و اگر پسر خود را در این دختر دوست داشتنی برای خود داشت، اما روشن بود و
شادی را به دوست داشتن خود را به عنوان به عنوان دوست داشتنی!
عزیز من! آیا شما خوب نیست، آقای Rokesmith؟
بله، کاملا.
من متاسفم برای شنیدن، زمانی که من در آمد، که نبودند.
"هیچ چیز صرف.
من تا به حال سردرد - رفته - و برای تئاتر داغ کاملا مناسب نیست، بنابراین من در ماند
صفحه نخست. من تو را پرسید که اگر شما خوب نیست، زیرا
شما نگاه کنید خیلی سفید است.
"آیا من؟ من تا به حال شب مشغول است.
او قبل از آتش سوزی در عثمانی کم بود، با کمی گوهر درخشان از جدول و
کتاب او و کار او را، در کنار او.
آه! چه زندگی متفاوت مرحوم جان هارمون، اگر خوشحال خود بوده است
امتیاز را به مکان خود را بر اساس آن عثمانی، و رسم دست خود را در مورد آن کمر،
و می گویند: "من امیدوارم که آن زمان تا به مدت طولانی بدون من بوده است؟
الهه صفحه اصلی شما نگاه کنید، عزیزم!
اما، در حال حاضر Rokesmith جان، به دور از مرحوم جان هارمون برداشته شده است، باقی مانده است
ایستاده در راه دور. فاصله کمی در رابطه با فضا، اما
فاصله زیادی در مورد جدایی.
آقای Rokesmith، گفت: بلا، گرفتن کار او، و بازرسی آن در تمام طول
گوشه و کنار، من می خواستم چیزی برای گفتن به شما وقتی که من می تواند این فرصت را داشته باشند، به عنوان یک
توضیح به همین دلیل من به شما بی ادب بود روز دیگر.
شما حق ندارند فکر می کنم بد من، آقا.
راه کمی تیز است که در آن او darted نگاه به او، نیمی از حساسیت نفر مجروح و
1/2 pettishly، می توانست بسیار توسط مرحوم جان هارمون تحسین است.
شما نمی دانید که چگونه به خوبی تو فکر می کنم، دوشیزه Wilfer.
به راستی، شما باید یک نظر بسیار بالا از من، آقای Rokesmith، زمانی که فکر می کنید که
در رفاه من غافل و فراموش خانه قدیمی من است.
آیا به اعتقاد من است؟
شما بود، آقا، در هر حال، بازگشت بلا.
"من در زمان آزادی به یاد شما را از حذف کمی که در آن افتاده بود -
insensibly و به طور طبیعی کاهش یافته است.
بیش از آن بود. "و درخواست می کنم تا از شما بپرسیم، Rokesmith آقای،
بلا، گفت: «چرا شما در زمان است که آزادی - من امیدوارم که هیچ جرم در عبارت وجود دارد؟
خود را، به یاد داشته باشید.
از آنجا که من واقعا، عمیقا، عمیقا در شما علاقه مند، خانم Wilfer.
از آنجا که من آرزو می کنم به شما همیشه در بهترین حالت.
از آنجا که من - باید بروم بر روی '؟
نه، آقا، بازگشت بلا، با چهره در حال سوختن، به شما گفته اند که بیش از اندازه کافی.
تمنا می کنم، التماس می کنم که شما نمی خواهد رفت. اگر شما هر بخشندگی و سخاوت، هر افتخار، شما
هیچ می گویند
مرحوم جان هارمون، به دنبال در صورت افتخار با چشم به پایین ریخته گری، و در
تنفس سریع آن را به عنوان سقوط از موهای قهوه ای روشن بر گردن زیبا را هم زده،
احتمالا باقی مانده اند سکوت.
من آرزو دارم با شما صحبت کنم، آقا، گفت: بلا، یک بار برای همه، و من نمی دانم که چه کاری انجام دهید
آن است.
من در اینجا این همه شب نشسته، می خواهند با شما صحبت کنم، و تعیین کننده به صحبت می کنند
به شما و احساس که من باید. من برای یک لحظه التماس.
وی همچنان ساکت و آروم، و او باقی ماند که با سر و صورت خود را برطرف، گاهی اوقات کمی
جنبش به عنوان اگر او را روشن کرده و صحبت می کنند. او در طول کار را انجام دادند.
شما می دانید که چگونه من واقع شده در اینجا، آقا، و شما می دانید که چگونه من در خانه واقع شده است.
من باید به شما برای خودم صحبت می کنند، از آنجا که هیچ کس در مورد من چه کسی می تواند درخواست برای انجام این کار وجود دارد
است.
سخاوتمند است در شما نیست، آن را در شما محترم نیست، به خودتان انجام
سمت من شما انجام دهد. 'آیا آن لئیم یا بیشرمی به
اختصاص داده شده به شما مجذوب شده توسط شما؟
'مضحک' گفت: بلا. مرحوم جان هارمون ممکن است تصور آن
نه یک کلمه تحقیر و بلند از انکار.
من اکنون احساس می کنید مجبور به رفتن در، دنبال وزیر امور خارجه، هر چند آن را فقط در خود بود
توضیح و دفاع از خود است.
من امیدوارم که دوشیزه Wilfer، آن است که unpardonable نیست - حتی در من - به صادق
اعلام سرسپردگی صادقانه به شما خواهد شد. 'اعلام صادقانه! تکرار بلا،
با تاکید است.
است آن را در غیر این صورت من باید درخواست، آقا، گفت: بلا، به دست گرفتن
پناه در لمس تنفر موقع، که من را نمی توان مورد پرسش.
شما باید به من اگر کاهش متقابل مورد بررسی قرار بهانه.
اوه، دوشیزه Wilfer، این است که به سختی خیریه.
من از شما درخواست چیزی جز تاکید خود را نشان می دهد.
با این حال، حتی به این سوال من از قانون مستثنی کردن. اما آنچه که من اعلام کرده اند، ایستاده، من را
توسط.
من می توانم اعتراف جدی و وابستگی شدید به شما من را به خاطر آورید، و من ندارم
به یاد آن "من آن را رد، آقا، گفت:" بلا.
من باید کور و کر است اگر من برای پاسخ نمی شد.
ببخش جرم من، آن را حمل مجازات خود را با آن است.
چه مجازات؟ پرسید: "بلا.
"در حال حاضر من هیچ استقامتی است؟ اما ببخشید، من نباید به
بررسی دوباره.
استفاده شما از یک کلمه شتابزده از من، بلا با یک نیش کمی از گفت
سرزنش خود را به من به نظر می رسد - من نمی دانم چه.
من بدون در نظر گرفتن صحبت کرد زمانی که من از آن استفاده می شود.
در صورتی که بد بود، من متاسفم، اما شما آن را تکرار پس از بررسی و که به نظر می رسد
من را به حداقل بهتر باشد.
برای بقیه، تمنا می کنم، التماس می کنم ممکن است آقای Rokesmith، که پایان این وجود دارد
بین ما، در حال حاضر و برای همیشه است. "در حال حاضر و برای همیشه، تکرار شده است.
: بله. من به شما تقاضا، آقا، بلا با روح افزایش اقدام، نه به
دنبال من.
من به شما درخواست تجدید نظر به امکان استفاده از موقعیت خود را در این خانه را
موقعیت در آن ناراحت کننده و ناخوشایندی.
من به شما درخواست تجدید نظر به قطع عادت خود را از ساخت نابجا توجه خود را به عنوان
ساده به خانم Boffin به من. 'آیا من کار را انجام دهید؟ "
بلا "پاسخ داد: من فکر می کنم باید داشته باشید، '.
در هر صورت، این تقصیر شما نیست اگر شما آقای Rokesmith، نه.
"من امیدوارم که شما در این تصور اشتباه هستند. من باید بسیار متاسفم به توجیه
آن است.
من فکر می کنم من نیست. برای آینده است، بدون درک وجود دارد.
این همه بیش از حد است. "من رها به آن را بشنوند، گفت:
بلا.
"من دور دیگر در زندگی، و به همین دلیل باید خود را هدر دادی؟
"مال من است، گفت: وزیر امور خارجه است. 'زندگی من!'
لحن کنجکاو او باعث بلا به در لبخندی کنجکاو است که با او گفت: نگاه.
او به عنوان نگاه به عقب رفته بود.
ببخشید من، Wilfer خانم اقدام، هنگامی که چشمان خود را ملاقات کرد؛ شما استفاده کرده اند
کلمات سخت، که من شک نیست که شما باید در ذهن خود توجیه، که من
درک نمی کنم.
خسیس و بیشرمی. در چه؟
من ترجیح می دهم از او خواسته نشود، گفت: بلا، haughtily نگاه کردن.
"من ترجیح می دهند که نمی خوای، اما سوال این است که بر من تحمیل شده است.
لطفا توضیح، یا اگر نه مهربانی، عادلانه است.
اوه، آقا! "گفت: بلا، بالا بردن چشمان او به او، پس از یک مبارزه کمی به اجتناب کردن از،
است آن را سخاوتمندانه و محترم به استفاده از قدرت که به نفع شما و آقای
خانم Boffin و توانایی خود را در محل خود را به شما بدهد، در برابر من؟
بر علیه شما؟
"آیا آن را سخاوتمندانه و محترم به شکل یک طرح برای آوردن به تدریج نفوذ خود را
به تحمل بر یک دست کت و شلوار که من شما را نشان داده است که من دوست ندارم، و من به شما بگویم
که من کاملا رد
مرحوم جان هارمون را متحمل معامله خوب است، اما او را به قطع
قلب چنین سوء ظن به عنوان این است.
آیا آن را سخاوتمندانه و محترم به قدم به محل خود را - اگر شما چنین است، برای من
نمی دانم که شما انجام داد، و من امیدوارم که شما - پیش بینی، یا دانستن از قبل،
که من اینجا می آیند، طراحی و به من در این نقطه ضعف؟
وزیر امور خارجه گفت: "این نقطه ضعف متوسط و بی رحمانه، '.
بله، موافقت بلا.
وزیر سکوت را برای مدتی نگه داشته و پس از آن صرفا گفت: 'شما کاملا
اشتباه، فراموش Wilfer زیبا اشتباه گرفته شود.
من نمی توانم بگویم، با این حال، آن است که تقصیر شما است.
اگر من مستحق چیزها را بهتر از شما هستند، شما آن را نمی دانم.
حداقل، آقا، retorted بلا، با خشم های قدیمی خود را افزایش، "شما می دانید
سابقه بودن من در اینجا و در همه حال.
من شنیده ام آقای Boffin می گویند که شما استاد از هر خط و کلمه است که خواهد شد،
شما به عنوان استاد تمام امور خود است.
شد و این کافی نیست که من باید شده اند خواست دور، مانند یک اسب یا سگ،
یا یک پرنده است، اما باید به شما بیش از حد دور از من در ذهن خود را شروع، و حدس و گمان
در من، به زودی که من تا به حال متوقف شده به بحث و از این خنده از شهر؟
من که تا کنون ساخته شده است اموال از غریبه؟
باور کن، 'بازگشت وزیر امور خارجه، "شما زیبا و اشتباه است.
بلا "جواب داد: من باید خوشحالم که آن را می دانم، '.
من شک ندارم اگر شما هرگز.
خوب شب البته باید مراقب باشید برای پنهان کردن هر
رگه هایی از این مصاحبه از آقای و Boffin خانم، تا زمانی که من اینجا باقی می ماند.
به من اعتماد کن، شما از گله و شکایت برای همیشه به پایان رسیده است.
"من خوشحالم من صحبت کرده اند، پس از آن، آقای Rokesmith.
بوده است دردناک و دشوار است، اما آن انجام شده است.
اگر من به شما صدمه دیده اند، من امیدوارم که شما مرا خواهد بخشید.
من بی تجربه و بی پروا، و کمی خراب شده اند، اما من واقعا هستم
آنقدر بد که من به جرات می گفت من ظاهر می شود، یا به عنوان شما به من فکر می کنم نیست.
او quitted اتاق هنگامی که بلا بود گفت که این، توبه پذیر در متناقض عمدی او
راه.
سمت چپ به تنهایی، او خودش را انداخت در عثمانی خود را، و گفت: من نمی دانم
زن دوست داشتنی، مانند یک اژدها بود! '
سپس، او برخاست و در شیشه نگاه کرد و به تصویر خود را گفت، 'شما شده اند
مثبت تورم ویژگی های خود را، به شما کمی احمق
سپس، او در زمان پیاده روی بی تاب به انتهای دیگر اتاق و پشت، و گفت،
"من آرزو می کنم پا به بحث در مورد ازدواج حریص بود، اما او بهتر است به دور،
فقیر عزیز، برای من می دانم که من باید موهای خود را اگر او را بکشد.
و سپس او پرتاب کرد، کار او را از شما دور، و کتاب خود را پس از آن انداخت، و نشستم و hummed
لحن، و آن hummed از لحن، و کج خلقی با آن است.
و تو جان Rokesmith، چه می کرد؟
او به اتاق خود رفت و به خاک سپرده شد جان هارمون بسیاری اضافی fathoms عمیق.
او کلاه خود، و رفت، و او به عنوان به هالووی رفت یا هر جای دیگری - و نه در
تمام minding که در آن - تپه بر تپه زمین بیش از قبر جان هارمون نشانه رفته است.
راه رفتن او بود او را تا سپیده دم روز در منزل حضور نداشت.
و چنان گرفتار او شده بود تمام شب، ستون و ستون وزن بر وزن زمین
در بالای قبر جان هارمون، که در آن زمان جان هارمون دراز دفن شده در زیر یک کل
دامنه آلپ و هنوز هم خادم
Rokesmith کوه بر او انباشته شده است، روشن کار خود را با نوحه سرایی
او را بپوشانید، خرد او، او را!