Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل هفدهم در چشم انداز
قسمت 1
حدود چهار سال و یک چهارم بعد -- به دقیق ، آن را چهار سال و چهار ماه بود --
Capes آقای و خانم کنار هم بر فرش قدیمی فارسی که وظیفه به عنوان یک ایستاد
hearthrug در اتاق ناهار خوری ، تخت خود
و بررسی درخشان شام میز برای چهار نفر ، روشن ماهرانه - سایهدار
چراغ های الکتریکی ، روشنتر شده توسط gleams مکرر از نقره ، و به دقت مطالعه کرده و به سادگی
آراسته با شکوفه شیرین ، نخود.
Capes به ندرت تغییر می یابد به حال در تمام در طول بازه ، به جز کیفیت جدیدی از
smartness در برش از لباس های خود را ، اما ان ورونیکا بود تقریبا نیم اینچ
بلندتر ، صورت خود را در یک بار قوی تر است و
نرمتر ، گردن خود را محکم تر و گرد و کالسکه او قطعا زنانه تر نسبت به
آن را در روز پس از شورش او شده بود.
او یک زن بود در حال حاضر به نوک انگشتان دست او را و او گفته بود خداحافظی به او
دختری در باغ های قدیمی چهار سال و یک چهارم قبل.
او در یک شب ساده ابریشم نرم خامه پوشیده شده بود از یوغ قدیمی تیره
گلدوزی که افزایش وزن ملایم از سبک او ، و موهای سیاه او سرازیر کردن
پیشانی باز خود را به تصویب تحت کنترل یک روبان ساده نقره است.
گردنبند نقره افزایش زیبایی تاریک گردن او.
هر دو زن و شوهر به سهولت غیر طبیعی از شیوه ای برای نفع را تحت تاثیر قرار
کارآمد اطاق نشیمن ، خدمتکار ، بود که قرار دادن نکات تکمیلی به میز دم دستی
ترتیبات.
"به نظر می رسد همه حق است ، گفت :" Capes. ان ، گفت : "من فکر می کنم حق همه چیز
ورونیکا ، با چشم رومینگ قادر اما اختصاص داده شده نمی خانه معشوقه است.
او برای بار سوم اظهار داشت : "من تعجب می کنم که اگر آنها تغییر خواهد کرد به نظر می رسد ،".
"وجود دارد که من نمی تواند کمک کند ، گفت :" Capes.
او از طریق یک گذرگاه طاقدار باز راه رفته ، curtained با پرده آبی عمیق ، به
آپارتمانی بود که به عنوان یک اتاق پذیرایی.
ان ورونیکا ، پس از بررسی آخرین قرار ملاقات شام ، او را ،
rustling ، به سمت او توسط فندر برنج بالا آمد ، و لمس دو یا سه
زیور آلات در منتل بالاتر شومینه شاد.
او گفت : "هنوز هم تعجب به من گفت که ما به بخشش ،" ، عطف است.
"افسون من از شیوه ای ، گمان می کنم.
اما ، در واقع ، او بسیار انسانی است. "" آیا شما به او بگویید از دفتر رجیستری؟ "
"-- ای -- است. مطمئنا نه چندان قاطعانه به عنوان من در مورد بازی"
"الهام بخش بود -- سخن گفتن به او؟"
"من احساس گستاخ. من اعتقاد دارم من گرفتن گستاخ.
من نزدیک به انجمن سلطنتی شده بود ، از سال -- از شما مرا خوار شده است.
چه خبر؟ "آنها هر دو ایستادند گوش دادن.
این بود ورود از مهمانان نیست ، بلکه تنها خدمتکار حرکت به در سالن.
"انسان شگفت انگیز!" ان ورونیکا ، اطمینان ، و stroking گونه خود را با او گفت :
انگشت.
Capes یک حرکت سریع که اگر به نیش می زنند که رقم تهاجمی ساخته شده است ، اما آن را به عقب نشینی
سمت ان ورونیکا. "من واقعا در مسائل خود را علاقه مند شده بود.
من صحبت او را قبل از من نام خود را بر روی کارت را در کنار ردیف از میکروسکوپ دیدم.
سپس ، به طور طبیعی ، من در صحبت کردن در رفت. او -- او است و نه افکار ضعیف او
معاصران.
البته ، او تا به حال هیچ نظری ندارم که من. "" اما چگونه او را به شما بگویم؟
شما به من گفت. آن را نمی --؟ کمی از یک صحنه "
"آه! اجازه دهید به من مراجعه کنید.
من گفتم : من در شب نشینی انجمن سلطنتی شده بود ، به مدت چهار سال ، و او برای گفتن
من در مورد برخی از کارهای تازه Mendelian.
او را دوست دارد Mendelians زیرا او متنفر تمام نام های بزرگ از دهه هشتاد و
دهه نود است.
سپس من فکر می کنم من بیان کرد که علم disgracefully تحت - وقف بود ، و اعتراف
من تا به حال به را به دوره های سودآورتر است. این واقعیت از آن است ، به من گفت ، "من جدید هستم
نمایشنامه نویس ، توماس.
شاید شما شنیده ام -- "خوب ، می دانید ، او تا به حال" است.
"مشاهیر" "آیا نه؟
من خود بازی دیده می شود ، آقای ، او گفت ، اما من گفت که بیشتر سرگرم کننده
چیزی که در لندن در حال حاضر.
یکی از دوستان من ، Ogilvy' -- گمان می کنم که Ogilvy و Ogilvy ، که طلاق بسیاری از ،
Vee -- 'صحبت میکرد و بسیار بسیار از آن -- بسیار بسیار"
او را به چشم او لبخند زد.
ان ورونیکا گفت : "شما در حال توسعه بیش از حد حافظ حافظه برای ستایش".
"من هنوز هم به آنها است. اما پس از آن آسان بود.
من به او گفتم فورا و بی شرمانه است که بازی که قرار بود به ارزش ده هزار
پوند است. او موافقت شد ننگین.
سپس من به عهده گرفت شیوه ای نه بدشگون او را آماده کند. "
"چگونه؟ به من نشان بده. "" من می توانم بدفرجام نباشد ، عزیزم ، زمانی که می خواهید
در مورد.
این طرف دیگر من از ماه است. اما من بدشگون بود ، من می توانم به شما اطمینان دهم.
: نام من است نه بیشتر ، آقای استنلی ، من گفتم. 'که نام حیوان خانگی من است."
"بله؟"
"من فکر می کنم -- بله ، من در ترکیب خشنود voce گاه به گاه و sotto رفت ،'
واقع آن است ، آقا ، من اتفاق می افتد به پسر خود در قانون ، Capes.
شما می توانید آیند و شام خوردن با ما بعضی از شب.
این همسر من بسیار خوشحال خواهد ساخت. "او می گویند؟"
"چه هر یک می گویند به دعوت به شام نقطه خالی؟
یکی تلاش می کند برای جمع آوری عقل یکی از. "او به طور مداوم از شما فکر ،' من
گفت : "
"و او را پذیرفت فقیرانه؟" "عملا.
چه چیز دیگری می تواند انجام دهد؟
شما نمی توانید به افتتاح یک صحنه در خار از لحظه ای در چهره متضاد از جمله
ارزشی را به او قبل از او بود.
با رفتار من به عنوان اگر همه چیز بی نهایت ماده از واقع بود ، چه می توانست او
انجام دهید؟
و تنها پس از آن بهشت فرستاده قدیمی Manningtree -- من شما را قبل از خوش شانس بگویید
مداخله Manningtree ، من؟
او را به دنبال کاملا infernally محترم ، با روبان قرمز سیر گسترده ای
در سراسر او -- آنچه که روبان قرمز سیر گسترده ای؟ نوعی از نایت ، گمان می کنم.
او یک شوالیه است.
خب ، مرد جوان ، او گفت ، «ما شما را ندیده به تازگی ، و چیزی در مورد
'Bateson و شرکت' -- او frightfully ضد Mendelian -- داشتن آن همه راه خود را.
بنابراین من به او معرفی به پدرم در قانون مانند یک شات.
من فکر می کنم که تصمیم. بله ، آن را Manningtree بود واقعا امن خود را
پدر است.
او -- "" در اینجا آنها گفت : «ورونیکا ان به عنوان
بل صدا.
قسمت 2 آنها مهمانان را در زیبا خود را دریافت کرد
سالن کمی با پلورال واقعی.
دوشیزه استنلی انداخت کنار عبا سیاه و سفید به آشکار ترتیب با احتیاط و محترمانه
ابریشم قهوه ای ، و سپس ان ورونیکا را با گرمی در آغوش گرفت.
"بسیار روشن و سرد ،" او گفت.
"من می ترسید ما ممکن مه را داشته باشد." حضور خدمتگزار عمل به عنوان مفید
خویشتن داری.
ان ورونیکا اختصاص داده شده از عمه او را به پدرش ، قرار داده و سلاح های خود را در مورد او و
بوسید گونه او. عزیز بابا قدیمی! "او گفت ، و شگفت زده شد
برای پیدا کردن خودش ریختن اشک است.
او احساسات خود را با در نظر گرفتن پالتو خود محجبه است.
"و این Capes آقای؟" او شنیده عمه گفت.
هر چهار نفر انتقال داده شده کمی عصبی به اتاق نقاشی ، حفظ مرتب سازی بر اساس
از fluttered دلپذیری از صدا و حرکت است.
آقای استنلی استادانی یک نگرانی بزرگ برای گرم دست های خود را.
"کاملا غیر منتظره ای برای زمان از سال سرد ،" او گفت.
"همه چیز بسیار خوب ، من مطمئن هستم ،" دوشیزه استنلی زمزمه به Capes او هدایت او
را به یک جای بر مبل کمی قبل از آتش.
وی همچنین مانند بیدمشک کمی صدای طبیعت اطمینان بخش است.
و اجازه دهید یک نگاهی شما ، Vee! "آقای استنلی گفت ، ایستاده با ناگهانی
خوش مشربی و با مالش دست ها خود را با هم.
ان ورونیکا ، که می دانستم که لباس او به او شد ، کاهش یافته است سلام یا تواضع کردن به پدرش
توجه.
خوشبختانه آنها تا به حال هیچ کس دیگر به صبر ، و او را دلگرم mightily فکر می کنم که
او promptest خدمات ممکن است از شام را صادر کرده بود.
Capes ایستاده بود در کنار خانم استنلی ، بود که بشاش غیر طبیعی ، و آقای استنلی ، در
تلاش خود را به نظر می رسد در سهولت ، در اختیار داشتن تمام hearthrug گرفت.
"شما یافت نشد صاف به راحتی؟" گفت که Capes در مکث.
"تعداد کمی به سختی قابل دیدن در گذرگاه طاقدار است.
آنها باید به قرار دادن یک لامپ است. "
پدر او اعلام کرد بدون مشکل وجود داشته است.
"شام خدمت کرده است ، m'm ، گفت :" سالن کارآمد خدمتکار در گذرگاه طاقدار ، و بدترین
به پایان رسید.
"بیا ، بابا ،" ان ورونیکا گفت : به دنبال شوهرش و خانم استنلی و در
آگاهانه از قلب خود را به او داد فشار دوستانه به بازوی پدر و مادر.
"هموطنان عالی!" او جواب داد کمی irrelevantly.
"من درک نمی کند ، Vee." آپارتمان کاملا جذاب ، "دوشیزه استنلی
تحسین. "جذاب!
همه چیز بسیار زیبا و راحت است. "
شام به عنوان یک شام قابل تحسین بود و هیچ چیز اشتباه رفت ، از طلایی و
عالی سوپ روشن به marrons سرد لذت و خامه ؛ و خانم استنلی
ستایش درگذشت دور به رضایت سپاسگزار.
بحث های تند و تیز بین Capes و آقای استنلی بر خاست ، که دو بانوان
تابع خود هوشمندانه است.
موضوع سوختن جنجال Mendelian در یک یا دو نزدیک شد
موارد ، اما اجتناب کاربران آنلاین و آنها عمدتا از حروف و هنر سخن گفت و
سانسور از مرحله انگلیسی.
آقای استنلی به فکر می کنم سانسور باید به عرضه تمدید تمایل
از آنچه او به داستان دوم ، روز مدل دهید ، خوب داستان های سالم و بی خطر بودن سرنگون شد ، او
، "شریر ، مسائل فساد" که گفت : "طعم بد در دهان باقی مانده است."
او اعلام کرد که هیچ کتاب می تواند رضایت بخش است که طعم بد در سمت چپ
دهان ، با این حال مقدار از آن را تصرف کردند و علاقه مند به خواننده در آن زمان است.
او آن را دوست ندارم ، او گفت ، با یک نگاه قابل توجهی ، به هر کدام از یادآوری شود
آثار او و یا شام خود را پس از او با آنها انجام داده بود.
Capes موافقت با صمیمیت بیشترین.
آقای استنلی گفت : "زندگی به اندازه کافی ناراحت کننده است ، بدون رمان گرفتن سهم".
برای یک زمان توجه ان ورونیکا علاقه عمه خود در منحرف شد
بادام شور.
"بسیار خوب ، به خصوص گفت :" عمه. "فوق العاده است."
هنگامی که ان ورونیکا دوباره می تواند به حضور او در بر داشت مرد بودند بحث در مورد اخلاق
استهلاک اموال خانه را از طریق جنجال و هیاهو از ترافیک افزایش در
پایان غرب ، و توافق با یکدیگر به حد ویرانگر.
را به سر او را با نیروی واقعی احساسی که این موضوع باید در برخی از ویژه آمد
مرتب کردن بر اساس خارق العاده از رویا.
به او به نظر می رسید که پدرش در برخی از راه های غیر قابل توضیح meaner ، به دنبال از
او تصور می کردند و در عین حال نیز ، به عنوان unaccountably ، جذاب است.
کراوات او یک مبارزه خواستار شده بود ، او باید به یک تمیز بعد از اولین بار او را گرفته
شکست. چرا او با اشاره به چیزهایی مثل این؟
Capes به نظر می رسید خود برخوردار و استادانه خوش مشرب و امری عادی است ، اما او را می دانستند به
عصبی درست و اجرای گاه به گاه کمی ، توسط faintest سایه
ابتذال در فوریت مهمان نوازی خود را.
او خواست او می تواند دود و کمی کسل کننده اعصاب خود را.
تند از بی صبری غیر منطقی منفجر از طریق بودن او است.
خوب ، آنها می خواهم به قرقاول کردم ، و در کمی در حالی که او می دود.
چه بود او تا به حال انتظار می رود؟
مطمئنا روحیه خود را گرفتن از کمی از دست.
او خواست پدرش و خاله که شام خود را با آرام مانند لذت بردن از
عزم.
پدر او و همسرش را ، که هر دو کمی رنگ پریده در ابتدا خود بوده است
روبرو می شوند ، رو به رشد در حال حاضر فقط کمرنگ برافروخته است.
ترحم به مردم مجبور به خوردن غذا شد.
: "گمان می کنم ، گفت که پدر او ،" من حداقل نیمی از رمان که در شده است را خوانده ام
همه موفق در طول بیست سال گذشته است.
سه هفته مجاز من است ، و اگر دریافت می کنم آنهایی که کوتاه ، چهار است.
من به آنها را تغییر دهید در صبح در خیابان کانن ، و کتاب من که من پایین آمده است. "
به او رخ داده است که او تا به حال پدرش را ندیده غذاخوری قبل از تماشا ، هرگز
او انتقادی به عنوان یک کشور برابر است.
برای Capes او تقریبا روی احترام بود ، و او تا به حال دیده اند ، هرگز به او باحرمت در قدیم
زمان ، هرگز. شام غریبه بود از او تا به حال همیشه
پیش بینی.
این بود که اگر او تا به حال درست گذشته پدرش را به چیزی قدیمی تر رشد کرده و
بی نهایت گسترده تر چشم انداز ، تا اگر او همیشه شده بود unsuspectedly مسطح
شکل ، و در حال حاضر او را از طرف دیگر کشف کرده بود.
این تسکین بزرگ بود در تاریخ و زمان آخرین رسید که در آن مکث زمانی که او می تواند به عمه او می گویند ،
"در حال حاضر ، عزیزم؟" و افزایش داده و نگه دارید پشت پرده را از طریق گذرگاه طاقدار است.
Capes و پدر او ایستاد ، و به سمت پدر خود را یک جنبش دیرتر از موقع ساخته شده
پرده. او متوجه شد که او مرتب کردن بر اساس انسان بود
فکر نمی کند که بسیار مورد در شام.
و Capes فکر بود که همسرش یک زن supremely زیبا بود.
او به سیگار برگ نقره و جعبه سیگار را از میز کناری رسید و آن را قبل از خود را قرار دهید
پدر در قانون ، و برای مدتی مقدمات سیگار کشیدن ، آنها را اشغال
هر دو.
سپس Capes به hearthrug flittered و poked آتش ، ایستاد ، و تبدیل مورد.
"ان ورونیکا به دنبال خیلی خوب ، آیا شما نمی فکر می کنید؟" او گفت ، کمی ناشیانه است.
"بسیار" آقای استنلی گفت :.
"بسیار" و ترک خورده یک گردو appreciatively.
"زندگی -- چیز -- من چشم انداز او فکر نمی کنم در حال حاضر -- چشم انداز امیدوار است."
"شما در یک موقعیت دشوار بود ،" آقای استنلی تلفظ ، و به نظر می رسید به دریغ
آیا او تا به حال نرفته بیش از حد است.
او را در شراب پورت خود را به نظر می رسید که یاقوت سبزه حاوی راه حل از
ماده. او گفت : "همه خوبی که به پایان می رسد و ،" "و
یکی کمتر در مورد چیزهایی می گوید بهتر است. "
"البته ، گفت :" Capes ، و سیگار برگ تازه را به آتش روشن از طریق محض انداخت
عصبی بودن. "داشتن شراب برخی از پورت ، آقا؟"
"اتمام حجت شراب مناسب ، آقای استنلی گفت : ، رضایت توأم با عزت است.
"ان ورونیکا نگاه کرده است هرگز کاملا قدری خوب ، من فکر می کنم ، گفت :" Capes ، چسبیده ،
زیرا از یک طرح از پیش پنداشته ، به موضوع سرکوب است.
قسمت 3
در آخرین شب شد ، و Capes و همسرش رفته بود به آقای استنلی
و خواهر خود را به یک تاکسی بود و از پیاده رو وداع مهربان دست تکان دادند
مرحله انجام شد.
بزرگ عزیزان! گفت : "Capes ، به عنوان وسیله نقلیه خارج از دید به تصویب رساند.
: : "بله ، آنها نمی؟" ان ورونیکا گفت : ، پس از یک مکث اندیشمندانه.
و سپس ، "آنها به نظر می رسد تغییر کرده است."
: "بیا در از سرما ، گفت : Capes ، و بازوی او را گرفت.
"آنها کوچکتر به نظر می رسد ، شما می دانید ، حتی از لحاظ جسمی کوچکتر ،" او گفت.
"شما از آنها بزرگ شده ام....
عمه شما دوست قرقاول. "" او دوست همه چیز.
آیا می شنیدن ما را از طریق گذرگاه طاقدار ، صحبت کردن در پخت؟ "
آنها آمده به وسیله آسانسور در سکوت رفت.
گفت : ان : "این فرد" ورونیکا ، دوباره وارد تخت.
"چه عجیب و غریب؟" "اوه ، همه چیز!"
او لرزیدند ، و به آتش رفت و آن را poked.
Capes در بازوی صندلی کنار او نشسته است. او گفت : "زندگی آنقدر عجیب و غریب ،" زانو زدن و
نگاه کردن به شعله های آتش.
"من تعجب می کنم -- من تعجب می کنم که اگر ما همیشه باید مانند آن دریافت کنید."
او تبدیل چهره firelit به شوهرش. آیا شما به او بگوید؟ "
Capes با لبخند کمرنگ است.
"بله" و "چگونه؟"
"خوب -- یک کمی ناشیانه است." "اما چگونه"؟
"من او را ریخت از برخی از شراب پورت ، و من گفتم : -- اجازه دیدن من -- اوه ،' شما در حال رفتن به
پدر بزرگ! "" بله.
او خوشحال است؟ "
"آرامش! او گفت : -- شما گفتن من شما مهم نیست؟
"نه کمی." "او گفت ،" آلیس پور کردم هیچ پایانی است! '"
"آلیس متفاوت هستند ،" ان ورونیکا گفت : پس از یک بازه ی زمانی است.
"کاملا متفاوت است. او مرد خود را انتخاب کنید....
خوب ، من گفت : عمه....
شوهر معدن ، من فکر می کنم ما نه مبالغهشده ظرفیت احساسی از کسانی که --
آن عزیزان است. "" عمه خود را می گویند؟ "
"او حتی به من بوسه.
او گفت : "-- ان ورونیکا لرزیدند دوباره --" من امیدوارم که آن را نمی خواهد شما را ناراحت کننده ، من
dear' -- می خواهم که -- 'andهر چه شما باید انجام دهید ، انجام می شود مراقب مو شما!
من فکر می کنم -- من از شیوه ای خود را قاضی -- که او فکر بود فقط کمی بی نزاکت
ما -- همه چیز در نظر گرفتن ، اما او سعی می شود عملی و دلسوز و زنده
پایین به استانداردهای ما است. "
Capes نگاه در چهره unsmiling همسرش است. "پدر شما ،" او گفت ، "اظهار داشت که
همه خوبی که به خوبی به پایان می رسد ، و او به اجازه bygones شود bygones دفع شد.
او سپس با مهربانی پدرانه خاصی از گذشته صحبت کرد...."
و قلب من ached برای او! "" اوه ، بدون شک او آن را قطع در آن زمان است.
باید او را بریده می شوند. "
"ما حتی ممکن است داشته باشند -- به آن برای آنها" "من اگر ما می تواند شگفت انگیز".
"گمان می کنم همه به خوبی به پایان می رسد و. به نوعی به شب -- من نمی دانم ".
"گمان می کنم.
من خوشحالم که زخم قدیمی است assuaged. بسیار خوشحالم.
اما اگر ما تحت رفته بود -- "
آنها در نظر گرفته یکی دیگر در سکوت ، و ان ورونیکا یکی از نافذ او
چشمک می زند.
، گفت : "ما در حال مرتب کردن بر اساس است که می رود زیر" ان ورونیکا ، دست خود را به طوری که
بازتاب های قرمز را از چشم او از میان رفت. "ما حل و فصل مدتها پیش -- مسائل we're سخت است.
ما چیزهای سخت! "
سپس او در رفت : "فکر می کنم که پدر من!
آه ، عزیزم!
او بیش از من مانند یک صخره ایستاده بود و فکر او نزدیک من شد جدا از
آنچه ما انجام داده اند. او نظم اجتماعی بود ، او قانون بود و
و آنها به اینجا می آیند ، و آنها را در مبلمان ما نگاه کنید تا ببینید که اگر از آن خوب است و آنها
خوشحالیم نیست ، آن را نشانی از آنها را به هم بزنید ، که در تاریخ و زمان آخرین ، در گذشته ما می توانیم به جرات داشته باشند
بچه ها. "
او را به یک نگرش خیزان کاهش یافته و شروع به گریه.
"اوه ، عزیزم!" او ، فریاد و ناگهان خودش را پرتاب شود ، زانو زدن ، به همسرش
بازو دارد.
"آیا شما به یاد داشته باشید کوه ها؟ آیا شما به یاد داشته باشید که ما چگونه عاشق یکدیگر؟
چگونه به شدت عاشق یکدیگر! آیا شما به یاد داشته باشید نور را در چیزها و
جلال چیزها؟
من حریص ، طماع هستم! من می خواهم کودکان مانند کوه و زندگی
مانند آسمان است. آه! و عشق -- عشق!
ما پر زرق و برق هم داشته ایم و مبارزه مبارزه ما و برنده است.
و آن را مانند گلبرگ در حال سقوط از یک گل است.
اوه ، من عشق دوست داشتنی ام ، عزیز!
من دوست عشق و شما ، و شکوه از شما و زمان زیادی به پایان رسیده است ، و من
دقت و تحمل فرزندان ، و -- مراقبت از موهای من -- و وقتی که من انجام می شود
که من باید یک پیرزن.
گلبرگ افتاده اند -- گلبرگ های قرمز پس از لذت بردیم.
ما در مورد با discretions hedged -- و همه این مبلمان -- و موفقیت!
ما در گذشته موفق!
موفق! اما کوه ، عزیز!
ما کوه ها را فراموش نکنید ، عزیزم ، همیشه. که شیب درخشان از برف ، و چگونه ما
صحبت از مرگ!
ما ممکن است فوت کرده اند!
حتی زمانی که ما قدیمی هستند ، زمانی که ما ثروتمند هستند که ما ممکن است ، ما لحن فراموش نکنید زمانی که ما
هیچ چیز برای هیچ چیز به جز شادی از یکدیگر مراقبت ، زمانی که ما همه چیز را به خطر انداخته برای
یکی دیگر ، هنگامی که تمام wrappings و
پوشش به نظر می رسید از زندگی افتاده اند و چپ آن نور و آتش است.
استارک و استارک! آیا شما به یاد داشته باشید آن همه...
بگو : شما هرگز فراموش نخواهم کرد!
که این چیزهایی مشترک و چیزهایی ثانویه sha'n't ما پایمال کردن.
این گلبرگ! من مایل به گریه تمام شب ،
گریه روی شانه گلبرگ من.
گلبرگ!... زن همه کس!...
من این قبل از انجام این کار متناسب با گریه به حال هرگز...."
"خون قلب من!" زمزمه Capes ، برگزاری نزدیک خود را به او.
"من می دانم. من درک می کنم. "