Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل یازدهم افکار در زندان
قسمت 1 اولین شب در زندان او آن را در بر داشت
غیر ممکن به خواب.
بستر سخت فراتر از هر گونه تجربه... او بود ، تخت لباس درشت و
ناکافی ، سلول در یک بار سرد و گرفتگی.
تیز و دلخراش کمی در درب ، حس بازرسی ثابت ، او نگران است.
او نگه داشته به باز کردن چشمانش و نگاه کردن به آن است.
او از نظر جسمی و ذهنی خسته بود ، و نه ذهن و نه بدن می تواند استراحت.
او آگاه شد که در فواصل منظم نور فلش بر چهره اش و
چشم bodiless او را در نظر گرفته ، و این ، به عنوان شب عینک ، یک عذاب تبدیل شد....
Capes برگشت به ذهن او آمد.
او خالی از سکنه حالت بین خواب گیج کننده و هذیان خفیف ، و او خودش را در بر داشت
صحبت کردن با صدای بلند به او.
در طول شب به طور کامل غیر ممکن است و به یاد ماندنی Capes مواجه
او ، و او را با او در مورد مردان و زنان استدلال.
او را در لباس یک پلیس را تجسم و کاملا بی حس.
در برخی از نمره مجنون او خیالی او تا به حال به دولت مورد خود را در آیه است.
او گفت : "ما موسیقی و ساز ،" ؛ "ما آیه و
شما نثر.
"برای مردان دلیلی ، زنان قافیه نمرات مرد همیشه ، در همه زمان ها است."
این دوبیتی به ذهن او از هیچ جا بر خاست ، و بلافاصله begot بی پایان
مجموعه ای از couplets مشابه که او شروع به آهنگسازی و آدرس به Capes.
آن ها آمدند پرتکاپو distressfully از طریق مغز درد او :
"یک مرد می تواند لگد زدن ، دامن او پاره نیست ؛ نمرات مرد همیشه ، همه جا.
"لباس او برای هیچ مردی میسازد کمند نمرات مرد همیشه ، در همه جا.
برای کلاه است که شکست و کلاه که از جا در رفتن. Toppers سایش جهانی خود ؛
نمرات مرد همیشه ، در همه جا.
"کمر مردان نه اینجا و نه آنجا ، نمرات مرد همیشه ، در همه جا.
"یک مرد می تواند بدون مو ها را مدیریت ، نمره انسان همیشه ، همه جا.
"بدون مردان در مردان به خیره وجود دارد ، نمرات مرد همیشه ، همه جا.
و کودکان باید ما زنان خرس --
"اوه ، لعنتی!" او ، به عنوان دوبیتی صد و اولین گریه یا بیشتر خود را در او ارائه شده
مغز تمایلی. برای یک زمان ، او در مورد آن نگران
حمام اجباری و بیماری های پوستی است.
سپس او را به سقوط تب ندامت برای عادت از زبان بد او به حال به دست آورد.
"یک مرد می تواند دود ، مرد می تواند قسم می خورم ؛ نمرات مرد همیشه ، در همه جا است."
او بر روی صورت خود نورد ، و انگشتان خود را در گوش او پر باختن
ریتم را از ذهن او. او هنوز هم برای مدت طولانی ذخیره کردن ، و ذهن او
در با سرعت قابل تحمل تر از سر گرفته است.
او خودش به Capes در موجود در زمینه پذیرش عقلانی صحبت کردن است.
"چیزی است که برای نظریه بانوی مانند بعد از همه توان گفت وجود دارد ،" او پذیرفته شده اند.
"زنان باید به افراد آرام و مطیع ، قوی فقط در فضیلت و در
مقاومت در برابر اجبار شر. عزیزم -- من می توانم به شما که در اینجا ، به هر حال تماس بگیرید --
من می دانم که.
ویکتوریاییها بیش از حد آن را کمی ، اعتراف میکنم.
نظر خود را از بی گناهی maidenly فقط یک سفید خالی -- مرتب کردن بر اساس تخت سفید که
می کند بدرخشد.
اما این بدان این واقعیت است که بی گناهی وجود دارد ایجاد نمی کند.
و من خوانده ام ، و فکر کردم ، و حدس زده و نگاه -- تا بی گناهی MY -- آن
smirched.
"Smirched!... ببینید ، عزیزم ، یکی از شور و حرارت اضطراب
برای چیزی -- آنچه در آن است؟ یکی می خواهد به تمیز.
شما می خواهید من می شود تمیز.
شما مایل من است سالم میباشد ، اگر شما به من فکر داد ، که است....
"من تعجب می کنم اگر شما به من فکر.... "من یک زن خوب نیست.
من این معنا نیست که من یک زن خوب نیست -- منظورم این است که من یک زن خوب نیست.
مغز ضعیف من آنقدر مخلوط شده است ، عزیزم ، من به سختی چه من و گفت می دانیم.
منظورم من یک نمونه خوب از یک زن نیست.
من رگه هایی از مرد است. چیزهایی که اتفاق می افتد برای زنان -- زنان مناسب -- و
همه آنها را مجبور به انجام است به آنها را. آنها فقط برای حفظ سفید است.
اما من همیشه در تلاش برای ایجاد چیزهایی اتفاق می افتد.
و من خودم را کثیف... "این همه خاک است که تمیز کردن ، عزیز است ، اما
آن خاک است.
"زن سفید unaggressive که تصحیح و پرستاران و در خدمت و است پرستش
و خیانت -- شهید ملکه مردان ، مادر سفید....
شما می توانید از چیزی که مرتب سازی بر اساس نیست مگر آنکه شما آن را بر سر مذهب ، و وجود ندارد
دین در من -- از آن مرتب سازی بر اساس -- ارزش رپ. "من مهربان نیست.
مطمئنا یک زن نجیب نیست.
"من درشت -- نه! اما من هیچ خلوص ذهن -- بدون واقعی
خلوص ذهن.
ذهن یک زن خوب فرشتگان را با شمشیر شعله ور در پورتال برای حفظ کاهش یافته است
افکار.... "من تعجب می کنم که اگر هر گونه زنان خوب وجود دارد
واقعا.
"من آرزو می کنم من قسم خورد. من قسم می خورم.
به عنوان یک شوخی شروع شد.... آن را به نوعی از راز توسعه و
خصوصی بد رفتار است.
این در مانند تنباکو ، خاکستر می شود بیش از همه گفته های من و کردم و بعد زدم زیر گریه....
آنها گفتند : "" آن کار کنند ، missie ، '." aht و پا زدن "من در آن پلیس قسم می خورد -- و بیزارند!
او را.
منزجر از او!
"مردان پلیس وهله هرگز انسان در تمام نمرات چیز بسیار...
"لعنت! همه چیز در حال گرفتن plainer.
باید طلوع خزنده شوید.
"حالا در اینجا خداوند بوده است dawning یک روز دیگر آبی ؛
من فقط یک زن بیچاره ، لطفا آن را دور.
"آه ، خواب!
خواب! خواب!
خواب! "
قسمت 2
"در حال حاضر ، گفت :" ان ورونیکا ، پس از نیم ساعت از ورزش ، و نشستن در
صندلی چوبی ناراحت کننده بدون پشت که در جای بلند قرار دادن خود را به روز بود ، آن را خوب
اقامت در اینجا را در نوعی از پیچ و خم است.
من چیزی برای انجام به مدت یک ماه ، اما فکر می کنم.
من به عنوان به خوبی ممکن است فکر می کنم. باید قادر فکر می کنم چیزهایی از.
"چگونه باید این سوال قرار داده؟
چه هستم من؟ چه کردم با خودم انجام دهید؟...
"من تعجب می کنم که اگر بسیاری از مردم فکر چیزهایی خارج؟
"آیا همه ما فقط تصرف نگه دارید از عبارات و اطاعت خلق و خو؟
"بود با افراد کهنه پرست به طوری ، آنها می دانستند خوب را از بد بودند
روشن ، ایمان مذهبی است که به نظر می رسید برای توضیح همه چیز و به یک قاعده برای
همه چیز.
ما نیست. من ، نه به هر حال.
و این هیچ خوب وانمود یکی وجود دارد که وجود ندارد....
گمان می کنم من به خدا اعتقاد دارند....
واقعا هرگز در مورد او فکر -- افراد ندارند....
گمان می کنم مرام و منش من است ، من معتقدم که نه indistinctly در خداوند متعال پدر ،
زیر لایه از روند تکاملی و در سیاهرگ از احساسات مبهم که
آیا نمی دهد شیی برای هر چیزی در همه ، به عیسی مسیح ، پسر او.'...
"هیچ نوع خوب ، ان ورونیکا ، تظاهر یکی از معتقدم هنگامی که یکی از
نمی کند....
"و برای دعا برای ایمان -- این نوع از تک صدایی است که به عنوان هر یک از من نزدیک
مرتب کردن بر اساس تا کنون به نماز می شود. من درخواست -- درخواست سادگی در حال حاضر...
"ما تمام شده است مخلوط کردن ایده های ما ، و ما باید coppers فکری گرم -- هر خوبان
یکی از ما.... "سردرگمی انگیزه -- این چیزی است که من
هستم!...
"این ولع مصرف پوچ برای Capes آقای وجود دارد --" Capes طلب ، 'آنها تماس بگیرید
آن را در امریکا. چرا او را می خواهم تا بد؟
چرا او را من می خواهید ، و فکر می کنم در مورد او را ، و موفق به دور شدن از او؟
: «همه از من است. "اولین کسی شما را دوست دارم ، ان ورونیکا ،
است خود را -- نگه که!
روح شما را مجبور به نجات روح ان ورونیکا...."
او بر کف سلول او زانو زد و دست هایش را clasped و برای طولانی باقی ماند
زمان در سکوت.
"اوه ، خدا!" او در آخرین گفت : "ای کاش من آموزش داده شده بود تا دعا!"
قسمت 3 او به حال برخی از ایده قرار دادن این ظریف
و مسائل دشوار به کشیشی که عبادتگاه ویژه هنگامی که او از ظهور او هشدار داده شده بود.
اما او با قوانین و مقررات Canongate بود بازشناخت.
او بلند شده ، به عنوان او گفته شده بود ، در ظاهر خود را انجام و او را شگفت زده شده توسط
نشسته ، با توجه به سفارشی ، در مدفوع خود را.
او هنوز عینک کلاه خود ، نشان می دهد که روز از معجزات و مسیح مدنی را به
گناهکاران بر برای همیشه لطفا برای.
او متوجه شد که قیافه خود را تنها با یک تلاش بزرگ تشکیل شده بود ، ویژگی های او
به شدت فشرده. او ، ژولیده بود و گوش خود را قرمز ، هیچ
شک از برخی اختلاف مجاور.
او را طبقه بندی شده که او خود را نشسته است. "یکی دیگر از زن جوان ، گمان می کنم ،" او گفت ،
"چه کسی می داند بهتر از ساز خود را در مورد جایگاه او در جهان است.
آیا شما هر چیزی از من بپرسید؟ "
ان ورونیکا دوباره ذهن او عجله. او stiffened.
او از اعماق از غرور خود توجه داشته باشید investigatory زشت مدرن
منطقه بازدید کننده.
آیا شما یک نوع خاص از روحانی ، بعد از یک مکث گفت ، و به دنبال پایین او
بینی در او ، "و یا می توانم شما را به دانشگاه برود؟"
"اوه!" او گفت ، عمیقا.
او برای لحظه ای با پاسخ های unuttered panted ، و سپس ، با یک ژست scornful ،
بالا و سمت چپ سلول.
به طوری که ان ورونیکا قادر به گرفتن مشاوره متخصص او قطعا بر اساس نیاز نیست
حالت معنوی او.
قسمت 4 پس از یک روز یا بیشتر به او فکر بیشتر
به طور پیوسته است.
او خودش را در یک مرحله از واکنش خشونت آمیز علیه جنبش حق رای در بر داشت ،
فاز تا حد زیادی توسط یکی از کسانی که مردم اعتراض غیر معقول از ان ترویج
خلق و خوی ورونیکا را در زمان -- به دختر در سلول بعدی را به خود او.
او یکی از بزرگ ، دختر ، انعطاف پذیر با یک لبخند احمقانه ، هنوز هم احمقانه تر بود
بیان از حرارت و صدای بم ترین صدای زنانه صدای گرفته و خشن.
او پر سر و صدا و خنده دار و مشتاق بود و موهایش همیشه
abominably انجام می شود.
در کلیسای کوچک او با ذوق باز lunged که ساکت و خاموششان ان ورونیکا خواند
در مجموع ، و در دور ورزش و حیاط slouched با سردستی پراکنده
فوت است.
ان ورونیکا تصمیم گرفت که "ragger hoydenish" عبارت تنها به بیان او بود.
او همواره شکستن قوانین ، زمزمه asides ، intimating سیگنال.
او در زمان تجسم ورونیکا ان ساخته شده است که حق رای شد
جنبش معیوب و unsatisfying. او همیشه شروع شد نقض خرده
نظم و انضباط.
بزرگترین بهره برداری از او زوزه قبل از وعده غذایی اواسط روز بود.
این تقلید از صداهای توسط carnivora در باغ جانورشناسی در ساخته شده بود
تغذیه در زمان ، این ایده توسط زندانی پس از زندانی گرفته شد تا زمانی که کل
محل زنده بود با barkings ، yappings ،
roarings ، chatterings مرغ ماهیخوار ، و yowlings گربه ها ، آمیخته با shrieks
خنده هیستریک. برای بسیاری در این تنهایی شلوغ آمد آن را به عنوان
امداد رسانی فوق العاده ای است.
بهتر بود حتی از سرود و آواز. اما اذیت ان ورونیکا.
در "تازه ها!" ، وی گفت ، زمانی که وی شنیده ام این دوزخ ، و با اشاره خاص
به این بانوی جوان با زیرترین صدای گرفته و خشن در کنار درب.
"غیر قابل تحمل احمقها!..."
این چند روز برای این مرحله در زمان تصویب ، و برخی از زخم ها و چیزی شبیه به آن را ترک
تصمیم گیری. خشونت آن را ندارند ، گفت : "ان ورونیکا.
"آغاز خشونت ، و زن می رود تحت....
"اما همه بقیه مورد ما حق است.... بله. "
به عنوان طولانی ، روز انفرادی به تن در ، ان ورونیکا تعدادی از قطعی را در بر داشت
نگرش ها و نتیجه گیری در ذهن او.
یکی از این طبقه بندی از زنان را به زنان هستند ، و به زنانی که نه بود
خصمانه نسبت به مردان است. "دلیل واقعی همین دلیل من از جای خود بیرون
در اینجا ، "او گفت ،" چون من می خواهم مرد.
من می توانم با آنها صحبت کنید. من هرگز آنها را دشمن.
من هیچ احساس کلاس زنانه است. من نمی خواهم هر گونه قوانین یا آزادی ها به
محافظت مرا از یک مرد مانند Capes آقای.
من می دانم که در قلب من من هر چه داد....
"زن می خواهد یک اتحاد مناسب با یک مرد ، یک مرد است که بهتر است چیزهای از
خودش.
او می خواهد که به آن نیاز دارد و بیش از هر چیز دیگری در جهان است.
این نه ممکن است ، آن را نمی ممکن است عادلانه ، اما قضایا به این.
این قانون است ، و نه سفارشی ، و نه خشونت مردانه حل و فصل که.
چقدر اتفاق می افتد به.
او می خواهد آزاد باشد -- او می خواهد از نظر قانونی و اقتصادی آزاد ، تا به عنوان به
به مرد اشتباه ، اما تنها خدا ، که جهان را ساخته شده ، می تواند کارها را برای تغییر
جلوگیری از برده بودن خود را به یک حق.
"و اگر او می تواند یک حق ندارند؟ "ما چنین کیفیت
ترجیح! "او پنجه های خود را به پیشانی خود مالیدند.
"آه ، اما زندگی سخت است!" او تشکر.
"هنگامی که درهم و برهم کردن شل در یک مکان به یک گره در دیگری کراوات شما....
قبل از هر گونه تغییر ، هر گونه تغییر واقعی وجود دارد ، من باید مرده باشد -- مرده -- مرده و
به پایان رسید -- دو صد سال!..."
قسمت 5
یک بعد از ظهر ، در حالی که هنوز هم همه چیز بود ، نگهبان و محافظزن در زندان شنیده ام او به طور ناگهانی از گریه و
نگران کننده ، و با شور بزرگ و بی تردید ، "چرا در نام نیکی من
که بیست پوند را می سوزانند؟ "
قسمت 6 : شنبه در مورد شام او.
گوشت را درشت و disagreeably خدمت کرده است.
"گمان می کنم برخی از یکی از باعث می شود کمی در غذا ، او گفت :....
یکی از ایده های چنین مسخره از مردم ستمکار را مشترک و زیبا
ماشین آلات نظم است که طناب آنها را وارد
و در اینجا این مکان ها ، پر از سرایت!
"البته ، این است که بافت زندگی واقعی ، این چیزی است که ما تصفیه مردم امن
فراموش کرده ام.
ما فکر می کنیم چیز تمام شده است در پایین راست و نجیب ، و آن نمی باشد.
ما فکر می کنیم اگر ما فقط سرپیچی از دوستانی که ما داریم و بیرون رفتن را به همه چیز جهان
آسان و پر زرق و برق تبدیل خواهد شد.
می کند ، درک نمی کنند که حتی مرتب کردن بر اساس تمدن یک پارک در Morningside است
همراه با سختی برگزار می شود. توسط پلیس نباید شوک.
"این جهان هیچ دختر معصوم به راه رفتن در مورد سیستم وارد نشدهاید.
اتمام حجت جهان از بیماری ها و انگل خاک و پوست.
جهان اتمام حجت است که در آن قانون را می توان در خوک های احمق و کثیف پلیس و ایستگاه
غارها. یکی می خواهد کمک کننده ها و محافظ -- و تمیز
آب است.
"من تبدیل شدن به معقول یا من رام؟
"من به سادگی کشف که زندگی چند پهلو و پیچیده و گیج کننده است.
من فکر کردم یکی از تنها به آن گلو را.
"این گلو نیست!"
بخش 7 یک روز این ایده از خود گذشتگی آمد
به سر او ، و او ساخته شده ، او فکر کردم ، برخی از اکتشافات مهم اخلاقی است.
با اثر افراطی دوباره کشف ، تازگی قابل توجه آمد.
"چه شده است این همه وقت؟" او خودش پرسیده می شود ، و در جواب گفت : "درست خودپسندی صریح ،
ادعای خام ان ورونیکا ، بدون یک کهنه و متعادلی از دین یا نظم و انضباط و یا
احترام به اقتدار را به من پوشش! "
به او به نظر می رسید هر چند او تا به حال در تاریخ و زمان آخرین در بر داشت معیار و محک رفتار.
او درک او تا به حال از هیچ کس واقعا تصور هرگز اما خودش را در همه اعمال خود را و
برنامه.
حتی Capes برای او صرفا برانگیزنده به عشق شهوانی بوده است -- صرف بت در
که فوت یک نفر می تواند wallowings تخیلی لذت ببرید.
او تا به حال برای بدست آوردن یک زندگی زیبا ، یک زندگی آزاد ، با قدرتی نامحدود ، خود توسعه ،
بدون احتساب هزینه یا برای خودش یا دیگران.
او گفت : "من صدمه دیده است پدر من ،" من صدمه عمه ام.
من زخمی شده و به سرزنش فقیر تدی. من هیچ کس خوشحال است.
من سزاوار تقریبا آنچه من....
"اگر تنها به دلیل از راه لطمه می زند و دیگران اگر یکی از ضربات شل و آزاد ، یکی است
ارائه.... شکسته در مردم!
گمان می کنم جهان فقط تمام کودکان خود پسندی و شکسته در افراد است.
"پرچم های کوچک خود را از غرور باید فلوتر پایین با بقیه از آنها ، ان
"مصالحه -- و محبت. "مصالحه و مهربانی.
"شما چه کسانی هستند که جهان باید در پای خود را دراز کشیدن؟
"شما باید یک شهروند نجیب ، ان ورونیکا.
نگاهی به قرص نان نیمی خود را با دیگران.
شما نمی باید برود clawing پس از یک مرد که می کند به شما تعلق ندارند -- است که حتی نمی
علاقه مند به شما است. این یک چیز روشن است.
"شما رو به راه مناسب و معقول و منطقی است.
شما به خودتان تنظیم به مردم خدا در مورد شما.
هر کس دیگری می کند. "
او فکر بیشتر و بیشتر در امتداد آن خط. هیچ دلیلی وجود دارد که چرا او نمی باید
دوست Capes. او مانند او انجام داد ، به هر حال ، او همیشه
با او باشد.
هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا او نمی باید دوست دار و محترمانه او وجود دارد.
پس از همه ، که زندگی بود.
هیچ چیز دور داده بود ، و هیچ کس آمد آنقدر غنی هستند به غرفه را به عنوان فرمان تمام است که آن را
به حال برای ارائه. هر کس برای انجام یک معامله با
جهان است.
این امر می تواند بسیار خوب دوست Capes می شود. او ممکن است قادر به رفتن با زیست شناسی ،
احتمالا حتی پس از پرسش همان است که او با آن برخورد کار....
شاید نوه او ممکن است نوه اش ازدواج می کنند....
این رشد به او که در سراسر حمله وحشی خود را برای استقلال او تا به حال
هیچ چیزی برای هر کسی ، و بسیاری از مردم چیز برای او انجام داده بود.
او عمه او و کیف پول است که بر روی میز کنار گذاشته شد فکر کردم ، و بسیاری از
مزاحم و بد - requited kindnesses ؛ او کمک Widgetts فکر ،
تحسین تدی ؛ او با فکر
موسسه خیریه تازه متولد شده ، از پدرش ، از unselfishness وجدان منینگ ،
وقف دوشیزه قاقم. و برای من از آن شده است غرور و غرور و
"من دختر پر تجمل است. من بوجود می آیند و به پدرم و
می گویند نزد او -- "گمان می کنم غرور و خودپسندی
گناه؟
گناه در برابر آسمان -- بله ، من در برابر آسمان و قبل از تو گناه....
"بابا پور قدیمی! من تعجب می کنم که اگر او از حد بر روی fatted صرف
گوساله؟...
"زندگی wrappered انضباط! یکی که در گذشته می آید.
من شروع به درک جین آستن و چیت گلدار را پوشش می دهد و نجابت و پالایش
و تمام بقیه از آن است.
یکی قرار می دهد دستکش انگشتان حریص. یکی می آموزد برای نشستن...
و به نحوی یا دیگر "او اضافه کرد ، پس از یک فاصله طولانی ،" من باید آقای Ramage پرداخت
پوند چهل او. "