Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل XIII "منظره که من هیچ وقت فراموش نمی"
فقط به عنوان تنظیم خورشید بر آن شب افسرده بود من دیدم این رقم تنها از
هند بر دشت وسیع در زیر به من ، و من او را تماشا می کردند ، یکی از کم نور امید ما
نجات ، تا زمانی که در ناپدید شد
مه رو به افزایش است که شب دراز ، از خورشید تنظیم ، رنگی ، رز بین
دور رودخانه و من.
این کاملا تاریک در زمانی که من در گذشته تبدیل به اردوگاه زده ما ، و آخرین من
دید که من رفتم نور دادن به رنگ قرمز از آتش Zambo ، این نقطه یکی از نور در بود
جهان در زیر ، به عنوان وفادار حضور خود را در من روح خود سایه بود.
و با این حال من احساس شادتر از من تا به حال انجام شده از این سنگ شکن ضربه بر کاهش یافته بود
من ، برای خوب بود به فکر می کنم که جهان باید بدانند آنچه که ما انجام داده بود ، به طوری که در
بدترین نام ما را هلاک نگردد با
بدن ما ، اما باید به آیندگان در ارتباط با نتیجه کارگر است.
این یک چیز عالی به خواب که در اردوگاه بد بخت شد ، و در عین حال آن را حتی بیشتر بود
دلسردکننده به انجام این کار در جنگل.
یک یا دیگر باید آن را. احتیاط ، از یک سو ، به من هشدار داد که من
باید در سپاه پاسداران ، اما طبیعت خسته ، از سوی دیگر ، اعلام کرد که من
باید چیزی از نوع انجام دهد.
من صعود به یک اندام از درخت درخت چهل سکه بزرگ ، اما هیچ جای امن امن وجود دارد
در سطح آن گرد ، و من قطعا باید کاهش یافته اند را شکسته و من
گردن لحظه ای که شروع به چرت زدن.
من پایین است ، بنابراین ، و تأمل بر آنچه باید انجام دهد.
در نهایت ، من بست از zareba ، سه آتش سوزی جداگانه در یک مثلث روشن ، و
داشتن خورده شام دلچسب را به خواب عمیق کاهش یافته است ، که از آن من تا به حال
عجیب ترین و بیداری خوش آمدید.
در صبح زود ، فقط به عنوان روز می شد ، دست بر دست من گذاشته شد ، و
راه اندازی ، ، با همه اعصاب من در یک احساس سوزش و احساس دست من برای تفنگ ، من داد
فریاد شادی در نور سرد و خاکستری من خداوند جان Roxton زانو زدن در کنار من.
او بود -- و در عین حال از آن بود که او نیست. من او را در تحمل خود را آرام ، درست در سمت چپ بود
در شخص او ، رسمی و خشک ، در لباس خود.
در حال حاضر او رنگ پریده و چشمان وحشی و خیره ، نفس نفس زدن به او مانند کسی است که به اجرا به مراتب نفس و
سریع می باشد.
صورت لاغر او خراشیده و خونین بود ، لباس خود را حلق آویز در ژنده پوش بودند ، و خود را
کلاه بود رفته است. من در شگفتی خیره شد ، اما او به من ندارد
فرصتی برای پرسش.
او در فروشگاه های ما گرفتن بود در تمام مدت او صحبت کرد.
"سریع ، fellah جوان! سریع! "او گریه.
"هر لحظه به تعداد.
دریافت تفنگ ، هر دو باشد. من دو نفر دیگر.
در حال حاضر ، تمام کارتریج شما می توانید جمع آوری کنید. را پر کنید تا جیب شما.
در حال حاضر ، برخی از مواد غذایی است.
شش قوطی را انجام خواهد داد. که همه حق!
منتظر به صحبت یا فکر نمی کنم. یک حرکت ، و یا که ما انجام می شود! "
هنوز هم نیمه بیدار ، و قادر به تصور آن ممکن است به تمام معنی ، من خودم را در بر داشت
hurrying دیوانه وار بعد از او از طریق چوب ، تفنگ در هر دست و شمع از
فروشگاه های مختلف در دست من است.
او در داخل و خارج از طریق ضخیم از اسکراب dodged تا زمانی که به انبوه متراکم آمد
از قلم مو ، چوب.
به او این عجله ، بدون در نظر گرفتن از خار ، و خود را به قلب آن انداخت ،
کشیدن من را در کنار او. ! "وجود دارد" او panted.
"من فکر می کنم ما امن است.
آنها برای این اردوگاه به عنوان حاصل کنید که به عنوان سرنوشت است. خواهد بود ایده اول خود را.
اما این باید پازل 'دریافت." "تمام آنچه در آن است؟"
پرسیدم ، وقتی که من تا به حال هم نفس من.
"کجا هستند استاد؟ و چه کسی آن است که پس از ما؟ "
"که به میمون مردان ،" او گریه. "من خدا ، چه brutes!
آیا بالا بردن صدای شما ، برای آنها گوش بلند نیست -- چشم های تیز ، بیش از حد ، اما قدرت
عطر ، تا آنجا که من می تواند قاضی ، بنابراین من فکر نمی کنم آنها می تواند ما را از خر خر کردن.
از کجا آیا شما شده است ، fellah جوان؟
شما از آن را به خوبی می شد. "در چند جمله زمزمه من چه من تا به حال
انجام می شود. "خیلی بد ، گفت :" او ، زمانی که او از شنیده بود
دایناسور و گودال.
"این کاملا برای درمان استراحت است. چه؟
اما من تا به حال هیچ ایده چه چیزی امکانات آن شد تا این شیاطین رو نگه دارید از ما.
Papuans مرد ، eatin "من به حال یک بار ، اما آنها نسبت به این Chesterfields
جمعیت. "" چگونه رخ داد؟ "
پرسیدم.
"این در mornin اولیه بود. آموخته دوستان ما فقط stirrin شدند.
حتی شروع به استدلال است. ناگهان آن را بارید میمون.
آنها آمد به عنوان ضخامت سیب از درخت.
آنها assemblin در تاریکی شده بود ، گمان می کنم ، تا زمانی که درخت بزرگ بر سر ما
سر سنگین بود با آنها.
من یکی از آنها را از طریق شکم شات ، اما قبل از ما می دانستیم که در آن ما شد و آنها به ما به حال
در پشت ما گسترده eagled.
من آنها را میمون ، اما آنها به چوب و سنگ را در دست خود انجام و jabbered بحث
به یکدیگر ، و توسط tyin "دست ما با creepers به پایان رسید ، به طوری که آنها قبل از
هر جانور که من آن را در من wanderin است دیده می شود.
میمون مردان -- این چیزی است که آنها -- Missin ، لینکها ، و من آرزو می کنم که آنها به حال missin ماند.
آنها انجام زخمی کردن خود رفیق -- او bleedin مانند یک خوک بود -- و پس از آن شنبه
در اطراف ما ، و اگر تا به حال دیدم قتل منجمد آن را در چهره آنها شده است.
آنها همراهان بزرگ ، به بزرگی یک مرد و یک برخورد قوی تر شد.
عجیب چشم شیشه ای خاکستری آنها ، تحت تافتز قرمز ، و آنها فقط شنبه و gloated
و gloated.
چلنجر نه مرغ است ، اما حتی او cowed.
او به مبارزه به پا خود را ، و در آنها را فریاد می کشید که با آن کار انجام داده اند و
آن را بیش از.
من فکر می کنم او کمی سر خود را در پشت سر آن رفته بود ، برای او و raged
در آنها را مانند یک دیوانه شوم.
اگر آنها یک ردیف از Pressmen مورد علاقه اش شده بود او نمی توانست آنها را slanged
بدتر است. "" خب ، آنچه انجام می دهند بود؟ "
من از داستان های عجیب و غریب که همراه من زمزمه را به گوش من بود و شیفته شد ،
در حالی که در همه زمان ها چشم مشتاق خود را در هر جهت تیراندازی شد و دست خود را
بتواند تفنگ cocked است.
"من فکر کردم آن پایان از ما بود ، اما به جای آن که آنها را بر روی جدید آغاز شده
خط. همه آنها jabbered و chattered با هم.
سپس یکی از آنها را در کنار چلنجر بود.
شما لبخند ، جوان fellah ، اما "PON کلمه من از آنها ممکن است kinsmen.
من می توانستم آن را اعتقاد بر این اگر من به حال آن را با چشم خود ندیده است.
این قدیمی میمون انسان -- او فرمانده بود -- یک نوع قرمز چلنجر بود ، با هر یک از
دوست ما نقاط زیبایی ، فقط فقط یک چیز جزیی بیشتر از آن.
او بدن کوتاه ، شانه های بزرگ ، دور سینه ، بدون گردن ، قرمز رنگ بزرگ
افراط از ریش ، ابرو tufted ، به "چه می خواهید ، لعنت به شما!' نگاه در مورد
چشم ها ، و فروشگاه است.
زمانی که میمون انسان ایستاده چلنجر و پنجه خود را بر روی شانه خود قرار داده ، چیزی بود
کامل است. Summerlee بود کمی عصبی و هیجانات زیاد ، و او
خندید تا او گریه.
که به میمون خندید مردان بیش از حد -- و یا حداقل آنها قرار داده تا شیطان از cacklin' -- و آنها
مجموعه ای را به کار کشیدن را به ما از طریق جنگل.
آنها به اسلحه و همه چیز را لمس نیست -- فکر آنها خطرناک است ، من انتظار دارم -- اما آنها
انجام دور تمام مواد غذایی شل است.
Summerlee و من برخی از handlin "خشن در راه -- به پوست و لباس را به من وجود دارد
اثبات آن -- را برای آنها در زمان ما یک زنبور خط از طریق خاردار و پنهان خود را
مانند چرم است.
اما چلنجر همه حق بود. چهار نفر از آنها انجام او شانه بالا ، و
او مثل یک امپراطور روم رفت. که چه؟ "
این عجیب و غریب سر و صدا با کلیک کردن در فاصله نه بر خلاف نوع الت موسیقی بود.
"وجود دارد که آنها برود" گفت : همراه من ، لغزش کارتریج را به دو برابر second
خمرهای شکل "اکسپرس."
"همه آنها را بار تا ، جوان fellah پسر من ، برای ما نمی شود زنده ، و
آیا شما به آن فکر نمی کنم! که در ردیف آنها را زمانی که آنها را
هیجان زده است.
توسط جورج! آنها چیزی را به آنها تحریک اگر ما قرار داده تا آنها را داشته باشد.
این "پایه از تاریخ و زمان آخرین های خاکستری" نمی خواهد در آن است.
"با تفنگ خود را در دست خود stiffened درک ، اواسط یک حلقه از مرده و
dyin '،' به عنوان برخی از fathead آواز می خواند. آیا شما می توانید آنها را هم اکنون می شنوید؟ "
"خیلی دور."
"که کمی زیادی را خوب انجام دهد ، اما من انتظار دارم طرف های جستجوی خود را بیش از همه هستند
چوب. خوب ، من گفتن شما داستان من از غصه.
آنها به ما هم به زودی به این شهر از آنها -- حدود یک هزار کلبه از شاخه ها و
برگ در بیشه درختان بزرگ در نزدیکی لبه صخره.
این سه یا چهار مایل از اینجا.
جانوران کثیف من fingered بیش از همه ، و من احساس می کنم که اگر من هرگز باید تمیز شود.
آنها به ما گره خورده است تا -- بچه که رفتار من می تواند مانند یک افسر کشتی کراوات -- و ما وضع وجود دارد
با ما تا انگشتان پا ، زیر یک درخت ، در حالی که یک حیوان بزرگ نگهبان بر ما با یک باشگاه بود
در دست دارد.
وقتی می گویم "ما" منظور من Summerlee و خودم.
قدیمی چلنجر بود تا یک درخت ، eatin 'سنبه و havin' زمان از عمر خود را.
من ملزم به می گویند که او موفق به گرفتن برخی از میوه ها به ما ، و با دست های خود را
شل اوراق قرضه است.
اگر شما دیده می شود او را به نشستن در آن درخت سرو صدا ایجاد کردن ، nobbin با برادر دوقلو خود را -- و
آواز در که rollin 'باس از خود ، از حلقه ، زنگ وحشی ،' باعث موسیقی از هر نوع
به نظر می رسید برای قرار دادن 'دریافت در یک طنز خوب ، شما می خواهم
باید لبخند زد ، اما ما در خلق و خوی برای "laughin نمی شد ، که شما می توانید حدس بزنید.
آنها ، در محدوده تمایل بودند ، به او اجازه انجام آنچه او دوست داشت ، اما آنها جلب
خط خیلی به شدت در ما.
این تسلی بزرگ به ما بود و همه می دانیم که شما runnin 'شل و حال
بایگانی در keepin شما. "خب ، در حال حاضر ، جوان fellah ، من به شما بگویم
چه چیزی شما را به تعجب.
شما می گویید که شما شاهد نشانه هایی از مردان ، و آتش سوزی ، تله ، و مانند آن.
خب ، ما را دیده اند ، بومی خود. شیاطین ضعیف آنها ، پایین رو کمی
شلوار بی خشتک گاوداران ، و به حال به اندازه کافی به آنها است.
به نظر می رسد که انسان در نگه داشتن یک طرف این فلات -- بیش از آنجا ، جایی که شما را دیدم
غارها -- و میمون مردان نگه این سمت است ، و جنگ خونین بین همه آنها وجود دارد
آن زمان بود.
که وضعیت است ، تا آنجا که من می تواند آن را دنبال کنید.
خوب ، روز گذشته که به میمون مردان رو نگه دارید از یک دوجین از انسان ها به ارمغان آورد و آنها را در به عنوان
زندانیان.
شما چنین jabberin و shriekin در زندگی شما را شنیده است.
مردان کمی فلو قرمز شد ، و گاز گرفته شده بود و چنگال دار به طوری که آنها می توانند
به سختی راه رفتن.
که به میمون مردان قرار داده و دو نفر از آنها به مرگ وجود دارد و پس از آن -- نسبتا دست کردن یکی از کشیده
آنها را -- آن را کاملا وحشی. شلوار بی خشتک گاوداران کمی دلیر هستند ، و به سختی
جیر جیر کردن داد.
اما آن را تبدیل به ما کاملا مریض. Summerlee غش ، و حتی به حال چلنجر
تا آنجا که او می تواند ایستاده اند. من فکر می کنم آنها را پاک ، نه؟ "
ما بدقت گوش ، اما هیچ چیز ذخیره تماس از پرندگان را شکست صلح عمیق
از جنگل. خداوند Roxton در داستان با او رفتم.
"من فکر می کنم شما تا به حال فرار از زندگی خود را ، جوان fellah پسر من است.
این catchin "کسانی که هندی ها قرار داده است که شما تمیز و از سر خود ، آنها را چیز دیگری بود
اند به اردوگاه را برای شما به عنوان به عنوان سرنوشت مطمئن شده است و شما را جمع آوری کنید.
البته ، به گفته شما ، آنها شده اند watchin 'ما را از beginnin" از که
درخت ، و آنها می دانستند که ما کاملا خوب شد یکی کوتاه.
با این حال ، آنها تنها می تواند فکر می کنم از این مسافت های جدید ، پس از آن من بود ، و یک دسته از میمون نیست ،
که در را بر شما در صبح کاهش یافته است. خوب ، ما تا به حال یک کسب و کار زشت پس از آن.
خدای من! چه یک کابوس که کل است!
شما به یاد داشته باشید موی سیخ زیادی از نی های تیز را در زیر جایی که ما در بر داشت
اسکلت از آمریکا؟
خوب ، است که فقط تحت میمون شهر ، و این محل jumpin' کردن از خود را
زندانیان. من انتظار دارم انبوه وجود دارد از اسکلت وجود دارد ،
اگر ما برای 'دریافت کردند.
آنها یک نوع روشن رژه زمین در بالا ، و آنها را در یک مراسم مناسب
در مورد آن.
یک به یک شیاطین ضعیف به پرش ، و در بازی این است که ببینیم که آیا آنها
فقط به تکه های نقطه چین و یا اینکه آیا آنها در نی skewered.
آنها ما را به آن را ببینید ، و قبیله کل تا در لبه پوشیده شده است.
چهار نفر از سرخپوستان شروع به پریدن کرد ، و عصا را از طریق رفت 'دریافت knittin مانند سوزن
از طریق یک نوازش از کره.
جای تعجب نیست که ما متوجه شدیم که اسکلت فقیر یانکی با نی "growin بین خود را
دنده. این وحشتناک بود -- اما این doocedly
'interestin است.
ما همه شیفته بود برای دیدن فرو رفتن آنها را ، حتی زمانی که ما فکر این امر می تواند ما
به نوبه خود در بهار سال آینده هیئت مدیره. "خب ، چنین نیست.
آنها نگهداری می شود شش نفر از سرخپوستان برای به روز - - که چگونه من آن را درک -- اما من علاقه داشتن به ما
شد که به نوازندگان ستاره در نشان می دهد. چلنجر ممکن است ، اما Summerlee و
من در این لایحه شد.
زبان آنها این است که بیشتر از علائم و نیم ، و آن سخت نیست به آنها را دنبال کنید.
بنابراین من فکر کردم آن زمان ما ساخته شده برای شکستن آن شد.
من plottin شده بود آن را از یک ، و یک یا دو چیز واضح و روشن در ذهن من بود.
این همه در من بود ، برای Summerlee بی فایده بود و رقیب بسیار بهتر است.
ساعت هم فقط آنها را با هم آنها slangin چون آنها نمی توانند توافق بر
طبقه بندی علمی از این شیاطین قرمز سر که به حال من را نگه از ما.
یکی گفت که dryopithecus از جاوا بود ، دیگر گفت که pithecanthropus.
جنون ، من آن را -- Loonies ، هر دو. اما ، به من می گویند ، من از فکر به حال یک یا دو
نقاط که مفید است.
یکی این بود که این brutes نمی تواند اجرا شود و به سرعت به یک مرد در را باز کنید.
آنها کوتاه ، رد و بدل کردن پاها ، شما را ، و اجسام سنگین است.
حتی چلنجر می تواند چند متری در صد به بهترین آنها را بدهد ، و شما یا من
خواهد بود Shrubb کامل است. نکته دیگر این بود که آنها می دانستند nothin '
در مورد اسلحه.
من اعتقاد ندارم که تا به حال آنها که چگونه به دیگر من آمد به ضرب گلوله های صدمه دیده است.
اگر ما می تواند ما را در تفنگ بود sayin "آنچه که ما می تواند انجام دهد وجود دارد.
"بنابراین ، من جدا" در اوایل این mornin ، به نگهبانی من ضربه در شکم که او را گذاشته
، و sprinted برای اردوگاه. من شما وجود دارد و اسلحه ، و در اینجا ما
"اما استاد!" من ، در بهت و حیرت گریه.
"خوب ، ما فقط باید به عقب بروید و واکشی' دریافت. من نمی تواند را 'دریافت با من است.
چلنجر بود تا درخت ، و Summerlee بود برای تلاش های مناسب.
تنها شانس بود که اسلحه و سعی کنید یک نجات.
البته آنها ممکن است آنها را در یک بار در انتقام راه آب.
من فکر نمی کنم آنها را لمس چلنجر ، اما من برای پاسخ Summerlee.
اما آنها او را در هر مورد است.
از این که من مطمئن هستم. من را ساخته اند نه هر گونه مسائل بدتر
'boltin. اما ما افتخار ملزم به بازگشت و
آنها را و یا آن را از طریق با آنها.
بنابراین شما می توانید روح شما را تشکیل می دهند ، جوان fellah پسر من ، برای آن خواهد شد و یا یکی از راه های دیگر
قبل از 'evenin."
من سعی کردم به تقلید در اینجا بحث تشنجی Roxton خداوند است ، کوتاه خود را ، احکام قوی ،
نیمه طنز آمیز ، نیمه بی پروا تن بود که از طریق آن همه.
اما او یک رهبر به دنیا آمد.
به عنوان خطر به صورت ضخیم نما خود را افزایش خواهد داد ، سخنرانی خود را با نشاط تر ، خود را
سرد و زرق و برق چشم ها را به زندگی تند و تیز ، و خود دون کیشوت مو سبیل با شادی
هیجان.
عشق او از خطر ، درک شدید خود را از درام ماجراجویی --
تمام شدید برای شدیدا در برگزار شد -- نمایش سازگار خود را که هر خطر در
زندگی یک شکلی از ورزش ، یک بازی شدید است
در میان شما و سرنوشت ، با مرگ به عنوان جریمه ، او را فوق العاده همراه در
مثل ساعت.
اگر آن را برای ترس ما را به عنوان به سرنوشت اصحاب ما نمی شد ، از آن می شده اند
شادی مثبت به خودم پرتاب با چنین مردی را به این امر.
ما از خار و خاشاک در پنهان ما محل رو به افزایش بود که ناگهان من گرفتن خود را به من احساس
بازو. "جورج!" او زمزمه ، "در اینجا به آنها
می آیند! "
که در آن ما از ذخیره کردن ما می تواند به دنبال کردن یک راهرو قهوه ای ، قوسی با سبز ، تشکیل شده توسط
تنه و شاخه. در کنار این حزب از میمون مرد
عبور از.
آنها در فایل تنها رفت ، با پاهای خم شده و پشت گرد ، دست خود را گاه به گاه
دست زدن به زمین ، سر خود را تبدیل به چپ و راست به آنها مماشات همراه.
آنها خیزان راه رفتن در زمان دور از ارتفاع خود را ، اما من باید آنها را در پنج فوت قرار داده است
یا ، با سلاح بلند و سینه بسیار زیاد است.
بسیاری از آنها به اجرا در چوب ، و در فاصله آنها مانند یک خط از بسیار نگاه
مو و تغییر شکل انسان. برای لحظه ای که من گرفتار این نگاه اجمالی روشن از
آنها را.
سپس آنها را در میان بوته ها گم شد. "این زمان ، گفت :" خدا جان ، که
گرفتار کردن تفنگ خود را. "ما بهترین فرصت است که به دروغ آرام تا زمانی که
داده اند تا جستجو می باشد.
سپس خواهیم دید که آیا ما نمی توانیم به بازگشت به شهر خود و ضربه زدن به 'دریافت که در آن لطمه می زند
بیشتر. به 'دریافت یک ساعت و ما در ماه مارس."
ما در زمان باز کردن یکی از مواد غذایی در قوطی و اطمینان از صبحانه ما پر شده است.
خداوند Roxton چیزی جز برخی از میوه صبح قبل از خوردن به حال و حال مانند یک
مرد گرسنه.
سپس ، در گذشته ، جیب ما امده با کارتریج و تفنگ در هر دست ، ما
کردن بر اساس ماموریت ما نجات آغاز شده است.
قبل از خروج از آن را به دقت مشخص شده کوچک ما پنهان کردن محل در میان براش چوب
و تحمل خود را به قلعه چلنجر ، که ما ممکن است آن را دوباره پیدا و اگر ما آن مورد نیاز است.
ما از طریق بوته در سکوت slunk تا زمانی که ما را به لبه بسیار از در آمد
صخره ، نزدیک به اردوگاه کار قدیمی است. ما متوقف وجود دارد ، و پروردگار جان به من داد برخی از
ایده برنامه های خود.
"تا زمانی که ما در میان درختان ضخیم خوکی این استاد ما هستند ، گفت :" او.
"آنها می توانید با ما و ما می توانیم آنها را مشاهده کنید. اما در باز کردن آن متفاوت است.
وجود دارد ما می توانیم به حرکت سریع تر از آنها.
بنابراین ما باید به همه ما می توانیم از چوب باز کردن. لبه فلات بزرگ کمتر است
درختان از درون کشور است. به طوری که خط ما را از پیشرفت است.
برو به آرامی ، حفظ چشم خود را باز و تفنگ خود را آماده.
بالاتر از همه ، اجازه دهید ، هرگز آنها را به شما زندانی است در حالی که کارتریج سمت چپ وجود دارد -- که من
آخرین کلمه را به شما ، جوان fellah. "
هنگامی که ما به لبه صخره من نگاه و دیدم خوب ما سیاه و سفید قدیمی
Zambo نشسته و سیگار کشیدن در زیر ما یک سنگ.
من با توجه به یک معامله بزرگ به او را مورد ستایش قرار داد و به او گفت چگونه ما قرار داده ،
اما آن را بسیار خطرناک ، تا مبادا ما باید شنیده شود.
جنگل به نظر می رسید پر از میمون مرد ، دوباره و دوباره ما شنیده کنجکاو خود را
کلیک کردن بر روی پچ پچ.
در زمان هایی که ما را به نزدیکترین انبوه بوته فرو برد و هنوز هم تا زمانی که وضع
صدا در گذشته بود.
پیش ما ، در نتیجه ، بسیار کند بود ، و دو ساعت حداقل باید قبل از تصویب
من از جنبش محتاط خداوند جان را دیدم که ما باید به قسمت ما.
او به من motioned به دروغ هنوز هم ، و او خود را به جلو crawled شده.
در یک دقیقه او دوباره ، چهره اش لرزش با اشتیاق.
"بیا!" گفت که او.
"بیا سریع! من به امید خدا ما خیلی دیر نیست
در حال حاضر! "
خودم را با شور و هیجان عصبی تکان دادن که من درهم رو به جلو و ذخیره کردن
را در کنار او ، به دنبال از طریق بوته ها در یک پاکسازی کشیده که قبل از
تماس با ما.
این دید که من هیچ وقت فراموش نمی تا من در روز در حال مرگ بود -- تا عجیب و غریب ، تا
غیر ممکن است ، که من نمی دانم که چگونه من آن را به تحقق بخشیدن به شما ، و یا چگونه در چند سال
من خودم به آن اعتقاد را اگر من
زندگی می کنند یک بار دیگر به نشستن در یک سالن در باشگاه وحشی و نگاه کردن در یکنواخت و خسته کننده
استحکام از خاکی. من می دانم که آن را به نظر می رسد پس از آن به برخی از
کابوس وحشی ، برخی از هذیان تب.
با این وجود من به آن مجموعه در حال حاضر ، در حالی که هنوز هم تازه و در حافظه من ، و حداقل ،
مردی که غیر روحانی در چمن مرطوب در کنار من خواهد شد ، می دانم که اگر من دروغ گفته.
گسترده ، فضای باز وضع قبل از تماس با ما -- برخی از صدها نفر از سراسر متری -- همه سبز چمن
کم و سرخس در حال رشد را به لبه خیلی از صخره.
دور این پاکسازی یک نیم دایره از درختان با کلبه عجیب ساخته شده از شاخ و برگ وجود دارد
فوق دیگر در میان شاخه های انباشت اشیاء بدست آمده.
زادگاه زاغ ها و پرندگان مشابه ، با هر لانه کمی خانه ، بهترین ایده انتقال.
دهانه از این کلبه و شاخه های درختان با جمعیت متراکم thronged شد
از میمون مردم ، که از اندازه خود من در زمان به زنان و کودکان از قبیله.
آنها شکل گرفته پس زمینه تصاویر ، و همه به دنبال با مشتاق
علاقه در صحنه همان است که شیفته و سر در گم ما.
در باز ، و در نزدیکی لبه صخره ، یک جمعیت از گرد بود
صد ها از این کرک ، قرمز با موهای موجودات ، بسیاری از آنها از اندازه بسیار زیاد ،
و همه آنها وحشتناک بر است.
نظم و انضباط خاصی در میان آنها وجود دارد ، برای هیچ یک از آنها اقدام به شکستن
خط که تشکیل شده است.
ایستاده در مقابل یک گروه کوچک از سرخپوستان وجود دارد -- کم ، پاکیزه ، قرمز و همراهان ،
پوست که میدرخشد ، مانند برنز براق در نور شدید آفتاب.
بلند ، باریک مرد سفید در کنار آنها ایستاده بود ، سر خود را تسلیم ، اسلحه خود را خورده ، خود را
تمام نگرش بیانگر ترس و افسردگی است.
هیچ اشتباه وجود دارد که به شکل زاویه ای از استاد Summerlee.
در مقابل و اطراف این گروه نژند از زندانیان چندین میمون مردان ، که
آنها را از نزدیک تماشا می کردند و همه فرار غیر ممکن است.
پس از آن ، حق از همه به دیگران و نزدیک به لبه صخره ، دو
آمار و ارقام ، بنابراین عجیب و غریب ، و در شرایط دیگر تا مضحک ، که آنها
جذب توجه است.
یکی از رفیق های ما ، پروفسور چلنجر بود.
بقایای کت خود را در نوار هنوز هم از شانه خود آویزان است ، اما پیراهن خود را
تمام شده بود ، پاره پاره ، و ریش خود را بزرگ خود را در هم ادغام شدند که سیاه و سفید درهم و برهم کردن
تحت پوشش قفسه سینه بزرگ است.
او کلاه خود را از دست داده بود ، و مو خود را ، که مدت طولانی در wanderings ما رشد کرده بود ، بود
پرواز در اختلال وحشی.
یک روز به نظر می رسید او را از بالاترین محصول از مدرن تغییر
تمدن به وحشیانه ترین ناامید در جنوب امریکا.
در کنار او ایستاده بودند و با استاد خود ، پادشاه میمون از مردان است.
در همه چیز او بود ، به عنوان خداوند جان گفته بود ، تصویر بسیار از استاد ما ، نجات
که رنگ او قرمز بود به جای سیاه و سفید.
همان طور خلاصه ، به شکل گسترده ، شانه همان سنگین ، همان از جلو آویزان
بازوها ، ریش همان bristling ادغام خود را در قفسه سینه مو.
فقط بالای ابرو ها ، که در آن پیشانی شیب دار و کم ، جمجمه از منحنی که به میمون
مرد شد در تضاد به پیشانی پهن و جمجمه با شکوه از
اروپا ، می تواند تفاوت one مشخص شده است.
در هر نقطه دیگر پادشاه تقلید مسخره امیز پوچ از استاد بود.
همه این ها ، که من تا زمانی که برای توصیف ، خود را بر من در چند تحت تاثیر قرار
ثانیه است. سپس ما به حال چیزهای بسیار متفاوت فکر می کنم
از ، برای نمایش فعال در حال پیشرفت بود.
دو تن از مردان که به میمون یکی از سرخپوستان از این گروه ضبط شده بود و او را کشیده
به جلو به لبه صخره. شاه دست خود را به عنوان یک سیگنال مطرح شده است.
آنها انسان های ساق پا و دست او را دستگیر و او را سه بار چرخش به عقب و
به پیش با خشونت بسیار زیاد است. سپس ، با یک هراسان بلند کردن آنها شلیک
بدبخت فقیر بیش از پرتگاه.
با نیروی او را از جمله پرتاب آنها که او را در هوا قبل از شروع به منحنی
قطره.
او از چشم ، مونتاژ کامل ، به جز سپاه پاسداران از میان رفت ، به سرعت رو به جلو
به لبه پرتگاه و از یک وقفه طولانی در سکوت مطلق ، شکسته شده بود
فریاد دیوانه از لذت.
آنها می پیمود ، در مورد ، جای خود غلت بزنید طولانی خود ، بازوها مو در هوا و با زوزه
وجد و سرور.
سپس آنها را از لبه سقوط کرد ، شکل گرفته خود را دوباره به خط ، و منتظر
قربانی بعدی. این بار Summerlee.
دو نفر از محافظان او را از مچ دست گرفتار کشیده و او را وحشیانه به جلو.
او به شکل نازک و اندام بلند و تلاش fluttered مثل یک مرغ در حال کشیده
از یک قفس.
چلنجر به شاه تبدیل شده بود و دست تکان دادند دست خود را دیوانه وار قبل از او.
او التماس ، تمنا ، درخواست برای زندگی رفیق خود است.
که به میمون مرد او را تحت فشار قرار دادند و تقریبا کنار سرش را تکان داد.
این جنبش آخرین آگاهانه او را به زمین بر می شد.
تفنگ خداوند جان ترک خورده ، و پادشاه غرق کردن ، یک درهم قرمز چیزی وسیع ،
بر زمین. "شوت به ضخامت از آنها!
شوت! پسرم ، شلیک! "گریه همراه است.
عجیب و غریب هستند قرمز در اعماق روح انسان بیشتر پا افتاده وجود دارد.
من tenderhearted از طبیعت ، می شود و چشم مرطوب بسیاری از زمان در طول
فریاد یک خرگوش زخمی شدند.
با وجود این شهوت خون در من است.
من خودم را در پاهایم تخلیه one مجله ، پس از آن دیگر ، کلیک کردن باز کردن
بریچ دوباره بار ، خوراکی آن را به دوباره ، در حالی که تشویق و فریاد با خالص
درنده خویی و کشتار به عنوان لذت من است.
با ما four اسلحه دو نفر از ما یک خرابی وحشتناک است.
هر دو سپاه پاسداران که Summerlee برگزار شد ، به او در مورد مثل خیره کننده بود ،
مرد مست در حیرت خود ، قادر به درک کنند که او یک مرد آزاد بود.
جمعیت متراکم از میمون در مورد مردان بود در سردرگمی ، marveling از چه رو این طوفان
مرگ بود و یا در آینده ممکن است آنچه در آن بود. آنها دست تکان دادند ، gesticulated ، فریاد زد ، و
تا بیش از کسانی که افتاده بود tripped.
سپس ، با یک ضربه ناگهانی ، همه آنها در یک جمعیت زوزه با عجله به درختان برای
سرپناه ، از خروج از زمین در پشت آنها را کشف و با رفقای خود را زده.
زندانیان برای لحظه ای ایستاده به تنهایی و در وسط سمت چپ بود
نقل و انتقال. مغز سریع چلنجر (Challenger) را درک کرده بود
وضعیت.
او Summerlee سر در گم توسط دست گرفت ، و در هر دو آنها نسبت به ما بود.
دو نفر از نگهبانان خود را محدود و آنها را پس از سقوط به دو گلوله را از خداوند جان.
ما به جلو به باز زد به ملاقات دوستان ما ، و فشرده تفنگ لود شده
دست هر. اما Summerlee بود در پایان خود را
قدرت است.
او به سختی می تواند پس و پیش رفتن. در حال حاضر مرد میمون شد و دوره نقاهت بعد از
ترس و وحشت خود را. آنها از خار و خاشاک در آینده شد و
تهدید به قطع تماس با ما.
چلنجر (Challenger) و من فرار Summerlee همراه ، یکی در هر یک از آرنج خود را ، در حالی که خداوند جان
تحت پوشش عقب نشینی ما ، شلیک دوباره و دوباره به عنوان سر وحشیانه snarled ما در خارج از
بوته.
برای یک مایل یا بیشتر brutes قروچه شد در پاشنه بسیار است.
سپس پیگیری slackened ، برای آنها آموخته قدرت ما و دیگر چهره
که تفنگ بی تردید.
هنگامی که ما در گذشته به حال به این اردوگاه ، ما نگاه کرد و خود به تنهایی در بر داشت.
بنابراین آن را به ما به نظر می رسید و هنوز ما در اشتباه است.
ما به سختی بسته شده بود از درب بوته خار از zareba ما ، clasped دست در دست یکدیگر ، و
نفس نفس خود را بر زمین در کنار ما در بهار ، زمانی که ما شنیده تند تند پرتاب
از پا و سپس آرام ، گریه سوزناک از خارج از ورودی است.
خداوند Roxton عجله به جلو ، تفنگ در دست ، و پرتاب آن را باز کنید.
وجود دارد ، سجده بر چهره خود ، وضع چهره های قرمز کمی از بازمانده four
هندی ها ، لرزش با ترس از ما و در عین حال حفاظت از درخواست ما است.
رفت و برگشت با بیانی از دست یکی از آنها با اشاره به جنگل اطراف آنها ،
و نشان داد که آنها پر از خطر است.
سپس ، darting به جلو ، به او انداخت پاها بازوها دور او خداوند جان و استراحت خود را به صورت
بر آنها.
"جورج" گریه همکار ما ، کشیدن در سبیل خود را در سرگشتگی بزرگ ، "من می گویم -- چه
شیطان هستند و ما با این افراد انجام دهید؟ بلند شو ، chappie کمی ، و صورت خود را
خاموش چکمه های من. "
Summerlee نشسته بود و پر از توتون و تنباکو را به گل رشتی قدیمی است.
"ما باید به آنها امن ، گفت :" او. "شما کشیده همه ما از فک ها از
مرگ.
کلمه من! آن را کمی خوب از کار بود. "" قابل تحسین! "گریه چلنجر.
"قابل تحسین!
نه تنها ما به عنوان افراد ، اما علم در اروپا جمعی ، شما مدیون بدهی های عمیق
قدردانی از برای آنچه که شما انجام داده اند.
من دریغ نکنید که به ناپدید شدن استاد Summerlee و به
خودم را به سمت چپ یک شکاف قابل ملاحظه در تاریخ مدرن وحش.
دوست جوان ما در اینجا شما انجام داده اند و بیشتر خوبی است. "
او ما را با لبخند قدیمی پدری مخابره ، اما علم در اروپا می شده اند
تا حدودی شگفت زده می تواند آنها را دیده اند ، انتخاب فرزند خود را ، امید به آینده ، با
درهم ، سر خود را شانه نکرده ، قفسه سینه خود را برهنه ، و لباس های پاره او را.
او یکی از قوطی گوشت در بین زانوهای او ، و شنبه با یک قطعه بزرگ از سرد
گوشت گوسفند در استرالیا بین انگشتان دست خود.
هند در او نگاه کرد ، و سپس ، با یک کمی جیغ زدن ، cringed به زمین و
چسبیده به پای خداوند جان.
"آیا شما می شود ترس ، پسر من جذاب نیست ، گفت :" خدا جان ، نوازش سر matted در مقابل
از او. "او می تواند ظاهر خود را به چوب نیست ،
چلنجر ، و ، جورج!
من تعجب نیست. همه حق ، کمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، او تنها یک انسان ،
همان بقیه از ما. "" واقعا ، آقا! "گریه استاد.
"خوب ، آن را خوش شانس برای شما ، چلنجر ، که شما می توانید از کمی از مردم عادی.
اگر شما تا به حال نشده است مانند ---- پادشاه "" پس از کلمه من ، خدا جان ، شما اجازه می دهد
عرض خود بزرگ است. "
"خب ، اتمام حجت واقعیت است." "من خواهش کردن ، آقا ، که شما تغییر
موضوع. سخنان شما بی ربط و
ناخوانا.
سوال قبل از ما آن چیزی است که ما به کار با این هندی ها؟
چیزی که واضح و آشکار است که آنها را اسکورت خانه ، اگر ما می دانستیم که در خانه خود بود. "
"هیچ مشکل در مورد آن وجود دارد ، گفت :" I.
"آنها در غار در طرف دیگر از دریاچه های مرکزی زندگی می کنند."
"دوست جوان ما در اینجا می داند که در آن زندگی می کنند.
من در جمع آوری آن است که برخی از راه دور. "" خوب بیست مایل ، گفت : "I.
Summerlee داد ناله.
"من ، یک ، می تواند وجود دارد هرگز. مطمئنا من از شنیدن آن brutes هنوز زوزه
به دنبال ما است. "
همانطور که وی صحبت می کرد ، از recesses تیره از جنگل ما شنیده دور فریاد jabbering
از میمون مردان است. هندی ها یک بار دیگر یک ناله ضعیف
از ترس.
"ما باید حرکت می کند ، و حرکت سریع!" گفت : خداوند جان.
"به شما کمک کند Summerlee ، fellah جوان است. این هندی ها فروشگاه حمل خواهد شد.
در حال حاضر ، پس از آن ، آمده است همراه قبل از آنها می تواند ما را ببینید. "
در کمتر از نیم ساعت ، ما عقب نشینی خار و خاشاک ما رسیده بود و پنهان
خودمان.
همه روز ما شنیده خواستار هیجان زده از میمون مردان در جهت اردوگاه قدیمی ما ،
اما هیچکدام از آنها آمد راه ما ، و فراریان خسته ، قرمز و سفید ، به حال طولانی ،
خواب عمیق.
من خودم dozing در شب زمانی که کسی plucked آستین من ، و من
چلنجر دو زانو در کنار من.
"شما که یک یادداشت از این وقایع ، و شما انتظار می رود در نهایت به انتشار آن ، آقای
مالون ، "او گفت ، با هیبت. "من تنها در اینجا به عنوان خبرنگار مطبوعات ،" من
پاسخ داده شد.
"دقیقا. شما ممکن است برخی از شنیده و نه بی شعور
سخنان خداوند جان Roxton که به نظر می رسید که حاکی از وجود دارد -- برخی از
شباهت ---- "
"بله ، من آنها را شنیده است." "من می گویند که هر گونه تبلیغات به داده نشده است
چنین ایده -- هر سبک سری در روایت خود را از آنچه رخ داده است -- بسیار خواهد بود
حمله به من. "
"من را حفظ خواهد کرد و در حقیقت است."
"مشاهدات خداوند جان غالبا بسیار خیالی ، و او قادر است
نسبت ترین دلایل پوچ به احترام است که همیشه توسط بیشتر نشان داده شده
مسابقه توسعه نیافته به کرامت و شخصیت.
شما به دنبال معنی من است؟ "" به طور کامل. "
"من ترک این موضوع به صلاحدید خود را."
سپس ، پس از یک وقفه طولانی ، او افزود : "پادشاه میمون مردان واقعا موجود
از تفاوت های بزرگ -- ترین شخصیت قابل ملاحظه ای خوش تیپ و باهوش است.
آیا آن را به شما حمله نیست؟ "
"یک موجود قابل توجه ترین ، گفت :" اول و استاد های زیادی را در ذهن خود کاسته ،
به خواب خود را حل و فصل یک بار دیگر.