Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل اول
سرما با اکراه از زمین به تصویب رساند ، و fogs بازنشسته ارتش را نشان داد
بر روی تپه ها کشیده شده است ، استراحت است.
ارتش به عنوان چشم انداز تغییر از قهوه ای تا سبز ، بیدار و شروع به
مرتعش شدن با اشتیاق در سر و صدا از شایعات.
چشمان خود را بر جاده ها ، که در حال رشد از فرورفتگی های طولانی از گل مایع کاربر به سایر نظرسنجی
معابر مناسب.
رودخانه ، کهربایی رنگی در سایه از بانک های آن ، purled و در پای ارتش و در
شب ، هنگامی که جریان از سیاهی پر غصه تبدیل شده بود ، یک نفر می تواند در سراسر را ببینید
قرمز ، سوسو زدن eyelike متخاصم اردوگاه
آتش سوزی در ابرو پایین تپه های دور تنظیم می شود.
هنگامی که یک سرباز خاص بلند توسعه فضائل رفت و مصمم برای شستن
پیراهن.
او آمد پرواز از بروک تکان دادن bannerlike پوشاک خود را.
او با داستان ، او را از یک دوست قابل اطمینان ، که آن را شنیده بود ، شنیده بود دارای عقاید شد
از یک سرباز سواره راستگو ، که آن را از برادر قابل اعتماد خود ، یکی از شنیده بود
orderlies در دفتر مرکزی تقسیم.
او هوا مهم هرالد در رنگ قرمز و طلا به تصویب رسید.
"ما در حال goin' T 'حرکت t'morrah -- مطمئن ،" او گفت : pompously به یک گروه در شرکت
خیابان.
"ما در حال goin' راه تا رودخانه ، برش سراسر ، '' در اطراف EM behint. "
او به مخاطبان توجه خود جلب کرد با صدای بلند و استادانه درست شده از طرح بسیار درخشان
مبارزه است.
وقتی که او تا به حال به پایان رسید ، مردان آبی لباس به گروه های کوچک استدلال بین پراکنده
ردیف کلبه چمباتمه زدن قهوه ای.
کامیون ران سیاه پوست که بر جعبه ترقه با رقص خنده دار
تشویق سربازان twoscore ترک بود.
او شنبه mournfully پایین.
دود lazily را از بسیاری از دودکش ها عجیب و جالب زیرفشار.
"اتمام حجت دروغ! که تمام آن است -- دروغ thunderin "گفت :" یکی دیگر از خصوصی با صدای بلند.
صورت صاف او برافروخته شد ، و دستان خود را به sulkily به شلوار خود محوری شدند '
جیب. او ماده را به عنوان بی حرمتی به او را گرفت.
"من اعتقاد ندارم ارتش derned قدیمی است که تاکنون به حرکت می کند.
ما مجموعه ای. من آماده به حرکت می کند هشت بار در
دو هفته گذشته ، و ما نقل مکان کرد نشده است. "
سرباز بلند قد بر به دفاع از حقیقت از شایعه خود او مجبور به نام احساس
معرفی شده است. او و یکی از بلند آمد نزدیک به مبارزه با
بیش از آن.
بدنی شروع به قبل از مونتاژ قسم می خورم.
او فقط با قرار دادن طبقه هیئت مدیره هزینه داشت و در خانه خود ، او گفت.
در اوایل بهار او را از اضافه کردن گسترده به راحتی از خودداری کرده بود
محیط خود را به خاطر او احساس بود که ارتش ممکن است در ماه مارس در هر شروع
لحظه ای.
از اواخر سال ، با این حال ، او تحت تاثیر قرار شده بود که آنها در یک نوع از اردوگاه ابدی شد.
بسیاری از مردان است که در یک مناظره روحیه.
یکی در شیوه ای peculiarly شفاف مشخص شده تمام برنامه های از ژنرال فرمانده.
او توسط مردان که طرفدار که برنامه های دیگر از مبارزات انتخاباتی وجود دارد ، مخالف بود.
آنها در هر یک از دیگر clamored ، شماره گیری مناقصه بیهوده برای جلب توجه محبوب است.
در همین حال ، سرباز بود که از ذهن شایعه با اهمیت زیادی سرو.
او به طور مستمر سوالات هزینههای بود.
"چه ، جیم؟" "' ارتش goin 'TH T' حرکت می کند. "
"آه ، چه در مورد یه حرف'؟ چگونه یه می دانیم آن است؟ "
"خب ، یه خویشاوندان نزدیک من ER b'lieve ، نه استهزاء کردن به عنوان یه دوست.
من مراقبت از آویزان نیست. "زیادی برای فکر در مواد غذایی وجود دارد
شیوه ای که در آن وی پاسخ داد.
او آمد نزدیک به آنها را قانع کننده ای توسط disdaining به اثبات تولید.
آنها بیش از آن رشد بسیار هیجان زده است.
خصوصی جوانی وجود دارد که به کلمات بلند گوش با گوش مشتاق
سرباز و نظرات متنوع از رفقای خود.
پس از دریافت یک پر از بحث های مربوط به راه پیمایی ها و حملات ، او را به رفت
کلبه او و crawled شده از طریق سوراخ پیچیده است که آن را به عنوان یک درب در خدمت است.
او آرزو به تنهایی با برخی از افکار جدید بود که به تازگی به او می آیند.
او در یک بانک گسترده ای که در سراسر پایان از اتاق کشیده نهاده شده است.
در انتهای دیگر ، جعبه ترقه را به خدمت به عنوان مبلمان ساخته شد.
آنها در مورد شومینه گروه بندی می شدند.
یک عکس از بارگیری در این هفته نشان داده شده بود بر دیوار وارد شوید ، و سه تفنگ بودند
موازات در گیره.
تجهیزات پیش بینی دستی شکار ، و برخی از ظروف قلع گذاردن بر شمع کوچک
هیزم. چادر تاشده خدمت به عنوان یک سقف بود.
نور خورشید ، بدون ، ضرب و شتم بر آن ، ساخته شده آن را در تب و تاب بودن یک سایه زرد روشن است.
یک پنجره کوچک مربع مورب نور سفیدتر بر اساس طبقه هم ریخته را به گلوله بست.
دود از آتش در زمان غفلت دودکش خاک رس و wreathed به
اتاق و این دودکش شل و ول از خاک رس و چوب ساخته شده ، تهدید بی پایان به مجموعه ای به آتش کشیده
کل استقرار.
جوانان در ترنس کمی از حیرت بود.
از همین رو آنها در گذشته برای مبارزه با شد. در روز بعد ، شاید می شود وجود دارد
نبرد ، و او را در آن می شود.
برای مدتی او را به کار موظف شد را به خود باور است.
او نمی توانست قبول با تضمین فال بود که او در یکی از آن مخلوط
امور بزرگ زمین است.
او ، البته بودند ، جنگ تمام عمر خود را خواب می دیدند -- از درگیری های مبهم و خونین
که او را با جارو و آتش خود را هیجان زده کرده بود.
او در سند چشم انداز خود را در مبارزات بسیاری را دیده بود.
او مردم امن در سایه چشم عقاب دلاوری هایش تصور بود.
اما بیدار او جنگ به عنوان blotches قرمز سیر در صفحات گذشته در نظر گرفته شده بود.
او آنها را به عنوان چیزهایی از گذشته با خود فکر تصاویری از تاج سنگین و قرار داده بود
بالا قلعه.
بخشی از تاریخ جهان است که او به عنوان زمان جنگ در نظر گرفته شده بود وجود دارد ،
اما او فکر کردم ، مدت ها است که بیش از افق رفته بود و برای همیشه ناپدید شده بود.
از خانه اش چشم جوانی خود را به حال پس از جنگ در کشور خود را با نگاه
بی اعتمادی. باید نوعی از امر بازی است.
وی زمانی شاهد مبارزه Greeklike ناامید بود.
چنین خواهد بود نه بیشتر ، او گفته بود. مرد بودند بهتر است ، یا ترسو تر.
آموزش و پرورش سکولار و مذهبی غریزه گلو ، دست و پنجه نرم محو بود ، و یا دیگر شرکت
امور مالی در بررسی احساسات برگزار می شود. او چندین بار به خدمت نظام را سوزانده بود.
قصه های جنبش های بزرگ زمین را تکان داد.
آنها نه ممکن است و مجزا Homeric ، اما به نظر می رسید به شکوه بسیار در آنها وجود دارد.
او از راه پیمایی ها ، sieges ، درگیری ها را خوانده بود ، و او به دیدن آن همه مدت زمان طولانی تر بود.
ذهن مشغول او برای او کشیده شده تا به حال تصاویر عجیب بزرگ در رنگ ، کم رنگ و پریده با
تنگی نفس اعمال است. اما مادرش او را دلسرد کرده بود.
او با برخی از تحقیر نگاه بر کیفیت از تب و تاب جنگ خود را تحت تاثیر قرار بود و
میهن پرستی است.
او می تواند به آرامی صندلی خود و با هیچ مشکل ظاهری او را صدها
دلیل این که چرا او از اهمیت بسیار بیشتری در مزرعه شد ، در زمینه
نبرد.
او روش های خاصی از بیان است که به او گفت که اظهارات خود را در مورد این موضوع را داشته است
از اعتقادات راسخ و عمیق آمدند.
علاوه بر این ، در کنار او بود ، به باور خود را که انگیزه های اخلاقی خود را در استدلال بود
غیر قابل تسخیر است.
در گذشته ، با این حال ، او شورش شرکت در برابر این نور زرد پرتاب ساخته شده بود
بر رنگ جاه طلبی های خود را.
روزنامه ها ، شایعات بی اساس از روستا ، picturings خود او را تحریک کرده بود
درجه uncheckable. آنها در حقیقت مبارزه بطور عالی یا ظریف یا ریز پایین
وجود دارد.
تقریبا هر روز روزنامه ها چاپ حساب از یک پیروزی قاطع است.
یک شب ، او در رختخواب دراز ، باد به او انجام داده بود clangoring کلیسا
بل به عنوان برخی از علاقه مندان *** طناب دیوانه وار به بیان اخبار پیچ خورده از
نبرد بزرگ
این صدا از مردم شادی در شب او را از سرما لرزیدن در طولانی مدت ساخته شده بود
شور و شعف هیجان.
بعدها ، او را به اتاق مادرش رفته بود و به این ترتیب سخن گفته بود : "ما ، من قصد دارم
ثبت نام کند. "" هنری ، آیا شما نمی احمق "، مادرش
بود پاسخ داد.
او سپس صورت خود را با لحاف پوشانده شده است.
پایان دادن به این موضوع برای آن شب بود.
با این حال ، صبح روز بعد او به یک شهر بود که نزدیک به مزرعه مادرش رفته بود
و در یک شرکت بود که شکل گیری وجود دارد داوطلب خدمت سربازی بود.
وقتی او به خانه برگشته بود ، مادرش بود به دوشش گاو راه راه.
چهار نفر دیگر در انتظار ایستاده بود. او : "ما ، من داوطلب خدمت سربازی ، به او گفت :
diffidently.
در یک سکوت کوتاه وجود دارد. "از خداوند انجام خواهد شد ، هنری ،" او بود
در نهایت در پاسخ ، به حال و سپس ادامه داد : به شیر گاو راه راه.
هنگامی که او در راهرو ایستاده بود با لباس سرباز خود را در پشت او ، و با
نور از هیجان و امید در چشمان او تقریبا شکست تب و تاب بودن از پشیمانی
برای اوراق قرضه خانه ، او دو اشک دیده بود
ترک مسیرهای پیاده روی خود را بر روی گونه ها زخم مادرش.
با این حال ، او را با گفتن هیچ چیز نا امید شده بود هر آنچه در مورد بازگشت با او
سپر یا بر روی آن.
او خصوصی خود را برای یک صحنه زیبا ابتدا.
او برخی از احکام که به او فکر می تواند با دست زدن به اثر مورد استفاده قرار گیرد آماده کرده بود.
اما حرف های او برنامه هایش را ویران کردند.
او سرسختانه پوست کنده به حال سیب زمینی و او را به شرح زیر خطاب : "شما مراقب ،
هنری ، مراقبت خوب از yerself در این کسب و کار مبارزه -- شما مراقب ،
یک مراقبت خوب از yerself.
برو thinkin 'شما می توانید بدنه ارتش شورشی را در آغاز لیسیدن ، چون یه نمی تواند.
فلر Yer بذله گویی یکی کمی در میان بسیاری بدنه دیگران و yeh've ساکت
"انجام آنچه آنها می گویند یه.
من می دانم شما چطور است ، هنری. "من knet یه هشت جفت جوراب ، هنری ،
و من در تمام yer بهترین تی شرت ها قرار داده است ، چرا که من می خواهم پسر من به بذله گویی به عنوان گرم
و comf'able به عنوان کسی در ارتش.
هر زمان که آنها سوراخ هایی در 'EM ، من می خواهم یه به ارسال EM راست دور برگشت به من ، بنابراین من
EM KIN درن. "' allus مراقب باشید "را انتخاب کنید yer
comp'ny.
بسیاری از مردان بدی در ارتش ، هنری وجود دارد.
ارتش می سازد 'EM وحشی ، و آنها مانند هیچ چیز بهتر از کار منجر خاموش
allus فلر جوان مثل شما ، هرگز نشده است را از خانه خیلی دور است و
مادر ، 'یادگیری - EM برای نوشیدن و قسم می خورم.
آنها مردمی روشن نگه دارید ، هنری.
من نمی خواهم یه به هر چیزی ، هنری ، که یه خواهد بود خجالت به من اجازه دهید تا کنون انجام
بشناسند. بذله گویی فکر می کنم اگر من به عنوان یه watchin 'بود.
اگر یه که در allus ذهن yer ، من حدس می زنم yeh'll آمده در مورد حق خارج نگه دارید.
"باید یه allus به یاد داشته باشید پدر yer ، بیش از حد ، کودک ، به یاد داشته باشید" او مست هرگز یک قطره
licker در زندگی خود ، و به ندرت سوگند سوگند متقابل.
"من نمی دانم چه چیز دیگری برای گفتن یه ، هنری ، مگر که یه باید بدون هرگز
shirking ، فرزند ، در حساب من است.
اگر چنین است یک زمان می آید که یه به بالا زدن و یا انجام یک چیز متوسط ، به همین دلیل ، هنری ، نمی
از هر چیز 'cept چه حق فکر می کنم ، چرا که بسیاری از زن به تحمل وجود دارد
'ginst چیز عبارت جستجو این بار ، و خداوند خواهید keer همه ما را.
"آیا forgit در مورد جوراب و تی شرت ، فرزند نیست و من یک فنجان قرار داده
مربا توت سیاه با بسته نرم افزاری yer ، زیرا من می دانم آن را بالاتر از همه چیز یه دوست.
خوب شده توسط ، هنری.
مراقب باشید ، و یک پسر خوب است. "او ، البته ، بی تاب شده بود تحت
مصیبت از این سخنرانی. نشده بود کاملا او انتظار می رود ، و
او آن را با هوا از سوزش متحمل شده بود.
او ترک احساس تسکین مبهم است. با این حال ، زمانی که او از نگاه
دروازه ، او مادرش دو زانو در میان parings سیب زمینی دیده می شود.
چهره قهوه ای اش upraised شده ، با اشک آغشته شده بود ، و شکل یدکی او لرزش بود.
او متمایل شدن سر خود را و رفت ، ناگهان احساس شرم از اهداف خود است.
از خانه اش او را به حوزه رفته بود به پیشنهاد بخدا سپردیم به بسیاری از همکلاسی ها.
آنها به حال در مورد او با تعجب و تحسین thronged.
او احساس خلیج (فارس) در حال حاضر بین آنها بود و با افتخار آرام دارای عقاید.
او و برخی از همراهان او بود که donned آبی کاملا با دسترسی بر آنها غلبه کردند
برای همه از یک بعد از ظهر ، و آن چیزی که بسیار خوشمزه شده بود.
آنها بود strutted.
برخی از دختر با موهای روشن سرگرم کننده با نشاط را در روح رزمی خود ساخته شده بود ، اما
بود دیگر وجود دارد و تیره تر دختر آنها او gazed در صبورانه ، و او فکر
او سنگین و غم انگیز در نگاه آبی و برنج او بزرگ شد.
همانطور که او تا به حال راه می رفت پایین مسیر بین ردیف بلوط ، او سر خود را تبدیل کرده و
او را در یک پنجره تماشای عزیمت خود شناسایی شده است.
او را درک ، او بلافاصله آغاز کرده بود تا از طریق درخت بالا خیره
شاخه در آسمان.
او یک معامله خوب از سراسیمگی و شتاب در حرکت خود را دیده بود او به عنوان تغییر خود
نگرش. او اغلب از آن فکر کرد.
در راه به واشنگتن روح او افزایش یافت.
هنگ تغذیه شد و در ایستگاه بعد از ایستگاه caressed تا به حال جوانان
معتقد بودند که او باید یک قهرمان است.
مخارج اسراف از گوشت نان و سرد ، قهوه ، ترشی و شور و پنیر وجود دارد.
همانطور که او در لبخند از دختران basked و بود بصورت تماسهای مکرر و قدردانی توسط مردان قدیمی ،
او در حال رشد در درون او احساس قدرت به عمل صالح انجام داده توانا اسلحه بود.
پس از journeyings پیچیده با بسیاری از مکث ها ، ماه ها از خسته کننده می آیند وجود داشته
زندگی در اردوگاه.
او تا به حال این باور است که جنگ واقعی مجموعه ای از مبارزات مرگ با گذشت زمان کوچک بود
در بین خواب و غذا ، اما از آنجایی که هنگ او به میدان آمده بودند و ارتش
کمی انجام داده بود ، اما هنوز هم نشستن و خودتان را گرم نگهدارید.
او سپس به تدریج به عقب آورده شد به ایده های قدیمی خود است.
مبارزات Greeklike خواهد بود نه بیشتر.
مرد بودند بهتر است ، یا ترسو تر. آموزش سکولار و مذهبی بود محو
غریزه گلو ، دست و پنجه نرم ، و یا دیگری مالی شرکت برگزار شد ، در بررسی احساسات.
او توجه خود را صرفا به عنوان بخشی از یک تظاهرات گسترده ای آبی رشد کرده بود.
استان او به نگاه کردن ، تا آنجا که او می تواند ، برای راحتی شخصی خود.
او برای تفریح می تواند شست خود را تکان دادن و گمان در افکار که باید
تحریک ذهن ژنرال.
همچنین ، او و حفاری حفر شد و در بررسی و حفر شده و حفر و
بررسی. تنها دشمنان او به حال دیده می شود برخی از pickets شد
همراه بانک رودخانه.
آنها زیادی خورشید دباغی ، فلسفی ، که گاهی تاملی در آبی به ضرب گلوله کشته شدند
pickets.
هنگامی که برای این پس از آن سرزنش شده است ، آنها معمولا ابراز غم و اندوه ، و سوگند یاد شده توسط
خدایان خود را که اسلحه بدون اجازه آنها منفجر شده بودند.
جوانان ، وظیفه گارد یک شب ، در سراسر جریان را با یکی از conversed
آنها.
او یک مرد کمی پاره پاره ، که به طرز ماهرانه ای بین کفش خود را تف کرد و صاحب بود
یک صندوق بزرگ تضمین کودکانه و شیرین و مطلوب است.
جوانان او را دوست داشت شخصا.
"سرباز شمالی امریکا ، از سوی دیگر به وی اطلاع داده بود ،" yer حق dum خوب فلر. "
این احساسات ، شناور بر هوا هنوز به او ، او را به طور موقت پشیمانی ساخته شده بود
جنگ.
جانبازان های مختلف به او گفته بود داستان.
برخی از انبوهی از رنگ خاکستری ، bewhiskered که پیشرفت با لعنت بی امان بودند صحبت کرد و
جویدن توتون با شجاعت ناگفتنی ؛ بدن فوق العاده ای از سربازی شدید که
جارو همراه مانند Huns.
دیگران صحبت از مردان ژنده پوش و گرسنه ابد که پودر محزون را از کار اخراج.
"آنها از طریق آتش جهنم خواهید به اتهام' گوگرد T 'دستگاه گوارش هولت در یک کیسه پارچه ای ،'
معده عبارت جستجو lastin بلند نیست ، به او گفته بود.
از این داستان ها ، جوانان تصور قرمز ، استخوان ها زندگی می کنند با چسبیدن از طریق شکاف
در اونیفورم پژمرده است.
با این حال ، او می تواند تمام ایمان در داستانهای کهنه سربازان آمریکایی قرار داده نیست ، برای جذب آنها
شکار.
آنها بسیاری از دود ، آتش ، خون و صحبت کردیم ، اما او نمی تواند بگوید که چقدر ممکن است
نهفته است. آنها مصرانه فریاد می کشید "ماهی تازه" در
او باشد ، و در هیچ عاقل می شود قابل اعتماد بودند.
با این حال ، او در حال حاضر که آن را تا حد زیادی نیست مهم نیست که چه نوع از سربازان او درک
رفتن به مبارزه است ، بنابراین زمانی که آنها جنگیدند ، که حقیقت هیچ کس مورد مناقشه است.
یک مشکل جدی تر وجود دارد.
او در تختخواب سفری خود دراز تعمق بر آن است. او سعی کرد به ریاضی را به خودش ثابت کند
که او نمی توانست اجرا را از یک نبرد. پیش از او هرگز احساس موظف به
دست به گریبان شدن بیش از حد به طور جدی با این سوال ها.
او در زندگی اش کارهای معینی را مسلم گرفته شده بود ، به چالش کشیدن هرگز باور خود را در
موفقیت نهایی و آزار کمی در مورد وسایل و جاده ها.
اما در اینجا او با چیزی از لحظه ای مواجه شد.
ناگهان به او ظاهر شده بود که شاید در یک نبرد ، او ممکن است اجرا کنید.
او مجبور به اعتراف است که تا آنجا که به عنوان جنگ نگران بود او می دانست که هیچ چیز از خود بود.
زمان کافی قبل از او اجازه داده اند این مسئله را به پا زدن پاشنه های خود را در
پورتال های بیرونی از ذهن خود را ، اما در حال حاضر او احساس مجبور به دادن توجه جدی به
کمی وحشت : ترس در ذهن او رشد داشته است. همانطور که از تخیل خود را به جلو رفته و به یک مبارزه ،
امکانات شنیع او را دیدم.
او مداقه menaces کمین از آینده و شکست خورده در تلاش برای دیدن
خود ایستاده محکم در میان آنها است.
او چشم انداز خود را از شکوه شکسته تیغه به یاد می آورد ، اما در سایه قریب الوقوع
جنجال و هیاهو به او مشکوک آنها را به تصاویر غیر ممکن است.
او از تختخواب سفری بر خاست و شروع به سرعت حالتی عصبی پس وپیش.
"خوب خداوند ، ماده TH' با من چه؟ "او گفت : با صدای بلند.
او احساس کردند که در این بحران قوانین خود را از زندگی بی فایده است.
هر چه او از خود آموخته بود در اینجا بی فایده بود.
او آنلاین نیست.
او را دیدم که او دوباره خواهد بود موظف به تجربه او در جوانان اوایل بود.
او باید اطلاعات خود ، تجمع می یابد و در عین حال او حل و فصل باقی می ماند نزدیک
هنگام گارد خود را مبادا آن ها که او می دانست هیچ چیز everlastingly باید
رسوایی او را.
"پروردگار خوب!" او در ترسانیدن تکرار شده است. پس از یک زمان سرباز قد بلند داخل است و فقدان
کاربران آنلاین از طریق سوراخ. خصوصی با صدای بلند به دنبال.
آنها کشمکش.
که همه حق است ، گفت : "سرباز قد بلند او وارد است.
او دست تکان دادند دست خود را expressively. "شما می توانید من و یا باور بذله گویی به شما به عنوان ، نه
می خواهم.
شما به انجام این است که بنشینید و منتظر به عنوان آرام به آنجا که می توانید.
خیلی زود پس از آن شما پیدا کردن من درست بود. "
رفیق او سرسختانه grunted.
برای یک لحظه او به نظر می رسید به جستجو برای یک پاسخ بسیار خوبی است.
وی در پایان گفت : "خوب ، شما همه چیز را در جهان نمی دانم ، آیا شما؟"
"هنوز اعلام نکرده است من می دانستم که همه چیز را در جهان ،" retorted دیگر به شدت.
او شروع به پر کردن مقالات مختلف به کوله پشتی خود را به صورت چسبیده.
جوانان ، pausing در پیاده روی اعصاب خود ، در شکل مشغول نگاه.
"رفتن به جنگ ، مطمئن ، وجود دارد ، جیم؟" او پرسید :.
البته ، وجود دارد "پاسخ داد : سرباز قد بلند.
"البته وجود دارد. بذله گویی منتظر "درخت کنجد به فردا ، و شما
را ببینید یکی از بزرگترین جنگ تا کنون شد.
شما بذله گویی صبر کنید. "" تندر "گفت : جوانان.
"اوه ، شما به مبارزه با این زمان مراجعه کنید ، پسر من ، چه خواهید بود به طور منظم انجام شده مبارزه ،"
اضافه سرباز قد بلند ، با هوا از یک مرد است که در مورد نمایشگاه نبرد
به نفع دوستان خود.
متعجب! گفت : "یکی از با صدای بلند از یک گوشه. "خب ، اظهار داشت جوانان ،" مانند نه به عنوان
این story'll به نوبه خود از بذله گویی مانند آنها را به دیگران است. "
نه بسیار خواهد شد ، نه "پاسخ داد : سرباز قد بلند ، exasperated.
نه مقدار از آن را نمی خواهد. آیا سواره نظام نه همه شروع این صبح؟ "
او در مورد او glared.
هیچ کس اظهارات خود را تکذیب کرد. "سواره نظام آغاز شده امروز صبح ،" او
ادامه داد. "آنها می گویند به سختی هر سواره نظام وجود ندارد
در اردوگاه باقی مانده است.
آنها در حال رفتن به ریچموند ، و یا برخی از مکان ، در حالی که همه ما مبارزه با Johnnies.
برخی از گول زدن است که می خواهم. هنگ کردم سفارشات ، بیش از حد.
فلر آنچه دیده می شود 'EM به ستاد به من گفت که کمی در حالی که پیش.
و آنها بالا بردن blazes سراسر اردوگاه -- هر کسی می تواند که مراجعه کنید ".
"Shucks!" گفت : یکی از با صدای بلند.
جوانان برای مدتی سکوت باقی ماند. در گذشته او به سرباز قد بلند صحبت کرد.
"جیم" "چیست؟"
"چگونه می توانم شما فکر می کنید" reg'ment خواهید انجام دهید؟
"آه ، آنها خواهید همه حق است ، من حدس می زنم ، مبارزه با آنها پس از یک بار به آن را دریافت کند ، گفت :"
دیگر با قضاوت سرد. او استفاده خوب از سوم شخص ساخته شده است.
بوده است وجود دارد heaps از سرگرم کننده 'EM poked چون آنها ، البته ، و همه
که ، اما آنها همه حق مبارزه ، من حدس می زنم ".
"فکر می کنم هر یک از پسران خواهید اجرا کنید؟" پافشاری جوانان.
"اوه ، ممکن است وجود دارد چند" EM اجرا ، اما آنها وجود دارد نوع در هر هنگ ،
به خصوص زمانی که آنها برای اولین بار زیر آتش می رود ، "دیگری در راه متحمل گفت.
"البته که ممکن است رخ می دهد که بدنه کیت و boodle ممکن است شروع و اجرا ، اگر بعضی از
جنگ بزرگ آمد اول خاموش ، و بعد از آن دوباره آنها ممکن است باقی بماند و مبارزه مانند سرگرم کننده.
اما شما می توانید شرط هیچ چیز.
البته آنها زیر آتش هرگز نبوده است با این حال ، و این احتمال وجود دارد نیست ، آنها خواهید لیسیدن
بدنه ارتش شورشی به oncet اولین بار ، اما من فکر می کنم آنها خواهید مبارزه با بهتر از
برخی ، اگر بدتر از دیگران است.
این راه من figger است.
آنها به ماهی تازه reg'ment و همه چیز را ، اما پسران خوب
سهام ، و بیشتر از 'EM" خواهید مبارزه مانند گناه پس از oncet دستگاه گوارش 'shootin ،" او اضافه کرد ،
با تاکید توانا در چهار تاریخ و زمان آخرین کلمات است.
"آه ، شما فکر می کنید می دانید --" آغاز کرد و این سرباز با صدای بلند با تمسخر.
دیگر وحشیانه بر او تبدیل شده است.
آنها تا به حال نزاع سریع ، که در آن بر هر عجیب و غریب مختلف دیگر محکم
epithets. جوانان در آخرین آنها را قطع کرد.
"آیا تا به حال فکر می کنم شما ممکن است شخصی برای خود راه اندازی کنید ، جیم؟" او پرسید.
او در نتیجه گیری جمله خندید که اگر او به هدف یک شوخی به معنای بود.
سرباز با صدای بلند نیز منتظر بودند.
خصوصی بلند دست تکان دادند دست خود را.
"خوب ، گفت :" او عمیقا "من فکر کردم ممکن است بیش از حد گرم برای جیم Conklin در
برخی از آنها scrimmages ، و اگر کل بسیاری از پسران آغاز شده و اجرا شود ، به همین دلیل ، من s'pose من
شروع و اجرا شود.
و اگر من یک بار شروع به اجرا ، من می خواهم شیطان است ، و بدون اشتباه اجرا کنید.
اما اگر هر کسی ایستاده و مبارزه ، ، چرا ، من ایستاده و مبارزه.
jiminey ، من.
من بر روی آن شرط می بندم. "" متعجب! "گفت : با صدای بلند.
جوانان از این داستان قدردانی برای این کلمات از رفیق خود احساس می شود.
او که همه از مردان ناازموده دارای اعتماد به نفس بزرگ و درست می ترسید بود.
او در حال حاضر در یک اقدام اطمینان بود.
فصل دوم.
صبح روز بعد جوانان کشف کردند که رفیق بلند خود را به سرعت پرواز شده است
رسول یک اشتباه.
scoffing زیادی در دومی توسط کسانی که دیروز بوده است و پیروان شرکت وجود دارد
از نظرات او ، و حتی در آنجا sneering کمی توسط مردان بود که اعتقاد بر این هرگز
شایعه است.
یکی از بلند قد با یک مرد از گوشه Chatfield جنگیدند و ضرب و شتم او را به شدت.
جوانان احساس می شود ، با این حال ، که مشکل خود را در هیچ عاقلانه برداشته از او بود.
، بر خلاف انتظار ، طولانی شدن تحریک کننده وجود دارد.
داستان را در او ایجاد کرده و نگرانی های بزرگ برای خودش.
در حال حاضر ، با این سوال نوزاد در ذهن او ، او به غرق بازگشت به قدیمی خود مجبور شد
محل به عنوان بخشی از یک تظاهرات آبی.
روزها محاسبات پیوسته او ساخته شده ، اما آنها تمام wondrously
رضایتبخش است. او در بر داشت که او چیزی می تواند ایجاد.
او در نهایت به این نتیجه رسیدند که تنها راه اثبات خود را به جار زدن بود ، و
پس از آن شاید به تماشای پاهای خود را به کشف شایستگی ها و گسل های خود را.
او با اکراه اعتراف است که او نمی تواند آرام و با یک تخته سنگ روانی و
مداد مشتق یک جواب.
برای به دست آوردن آن ، او باید جار زدن ، خون و خطر ، حتی به عنوان یک شیمیدان نیاز به این ،
آن ، و از سوی دیگر است. به همین دلیل او را برای یک فرصت مضطرب.
در عین حال او به طور مستمر تلاش کردند تا خود را با رفقای خود را اندازه گیری کند.
سرباز قد بلند ، یک ، به او اطمینان.
لاقیدی بی سر و صدا این مرد برخورد او را اندازه گیری اعتماد به نفس ، برای او شناخته شده بود
از دوران کودکی ، و از دانش صمیمی او ، او نمی بینم که او چگونه می تواند
قادر به هر چیزی است که فراتر از او ، جوانان.
در این حال ، او تصور می کردند که رفیق او ممکن است در مورد خود اشتباه گرفته است.
یا ، از سوی دیگر ، او ممکن است یک مرد پیش از این محکوم به صلح و ابهام ،
، اما در واقعیت ، ساخته شده در جنگ بدرخشد. جوانان را که دوست داشته باشند
کشف دیگری که خود مشکوک.
مقایسه دلسوز از یادداشت های ذهنی یک شادی به او می شده اند.
او گاهی سعی برای درک عمق رفیق با جملات اغوا کننده است.
او نگاه در مورد مردان در خلق و خوی مناسب است.
همه تلاش های شکست خورده را به جلو هر بیانیه ای که به هیچ وجه شبیه به یک نگاه
اعتراف به کسانی که شک و تردید است که او بطور خصوصی و برای خود اذعان.
او ترس را از نگرانی های خود را اعلام باز بود ، چرا که او مخوف به محل
برخی از محرم بی پروا بر هواپیما بالا unconfessed که از آن
ارتفاع او می تواند مذموم است.
با توجه به همراهانش ذهن خود را wavered بین دو نظر ، با توجه به
خلق و خوی خود. گاهی اوقات او را به باور همه آنها تمایل
قهرمانان.
در واقع ، او معمولا در سری توسعه برتر بالاتر اعتراف
کیفیت در دیگران.
او می تواند از مردان بسیار نبود در مورد جهان را تحمل تصور
بار شجاعت نامرئی ، و اگر چه او بسیاری از رفقای خود را از طریق بچگی شناخته شده بود ،
او شروع به ترس که قضاوت خود را از آنها کور شده بود.
سپس ، در لحظه دیگر ، او مسخره گرفته این نظریه ها ، و اطمینان خود را که او
همراهان همه خصوصی تعجب و quaking.
احساسات او را احساس عجیب و غریب در حضور مردان که با هیجان از صحبت
نبرد آینده نگر تا یک درام آنها در مورد شاهد ، با چیزی جز
اشتیاق و کنجکاوی ظاهری در چهره خود.
در اغلب این بود که او مشکوک آنها را به دروغگو.
او چنین افکار بدون محکومیت شدید از خود عبور نمی.
او سرکوفت میزند در زمان dinned.
او خود را از بسیاری از جنایات شرم آور در برابر خدایان به اعدام محکوم شده
سنت.
در اضطراب های بزرگ خود را ، قلب خود را به طور مستمر تقاضاهای مصرانه در آنچه او در نظر گرفته
کندی غیر قابل تحمل از ژنرال.
آنها به نظر می رسید محتوا به جای بلند قرار دادن tranquilly در بانک رودخانه ، و ترک او متمایل شده توسط
وزن یک مشکل بزرگ است. او می خواست آن ساکن شدند فورا.
او مدت ها نمی توانست تحمل چنین بار ، او گفت.
گاهی اوقات خشم خود را در فرماندهان مرحله حاد رسیده ، و او بیدارم
در مورد اردوگاه مانند یک کهنه.
یک روز صبح ، با این حال ، او خود را در صفوف هنگ آماده شده خود را در بر داشت.
مرد بودند زمزمه گمانه زنی ها و بازگویی شایعات قدیمی است.
در دل تنگی قبل از استراحت از روز یونیفورم خود را عمق رنگ بنفش میدرخشد.
از سراسر رودخانه چشم قرمز هنوز هم مشابه بودند.
در آسمان شرق بود پچ زرد مانند یک فرش گذاشته پا آینده وجود دارد
خورشید و در برابر آن ، سیاه و patternlike ، loomed رقم عظیمی از سرهنگ
یک اسب غول پیکر است.
از خاموش در تاریکی آمد زیر پا گذاشتن پا.
جوانان گاهی اوقات می تواند سایه تیره که نقل مکان کرد مانند هیولا را ببینید.
هنگ در زمان استراحت برای آنچه که یک مدت طولانی به نظر می رسید ایستاد.
جوانان بی تاب رشد. این راه طاقت فرسا بود و این امور
اداره می شود.
او تعجب چه مدت آنها می شود در انتظار نگه داشته شدند.
همانطور که او همه چیز در مورد او نگاه کرد و بمب بر دل تنگی عارف ، او شروع به باور
که در هر لحظه ممکن است از راه دور شوم aflare و سقوط نورد
تعامل را به گوش خود آمده است.
یک بار خیره در چشم های قرمز در سراسر رودخانه ، او آنها را درک می شود در حال رشد
بزرگتر ، به عنوان orbs از یک ردیف از اژدها پیشبرد.
او به سمت سرهنگ ، چرخیدم و دیدم بازو های غول پیکر خود را بلند او و با آرامش سکته مغزی او
سبیل.
در گذشته او از در امتداد جاده ها در پای تپه صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب از اسب شنیده
galloping hoofs. باید از دستورات.
او به جلو خم شده ، تنفس کمیاب.
هیجان انگیز clickety کلیک کنید ، تا آن را با صدای بلند و بلندتر رشد ، به نظر می رسید به ضرب و شتم
پس از روح خود.
در حال حاضر اسب سوار با jangling تجهیزات مهار قبل از سرهنگ کشید
هنگ. دو برگزار کوتاه ، تیز دقت کنید
گفتگو.
مردان در صفوف مهمترین craned گردن خود را.
به عنوان اسب سوار چرخ حیوانی خود و galloped دور او تبدیل به فریاد بر او
شانه ، "فراموش نکنید که جعبه سیگار برگ!"
سرهنگ در پاسخ mumbled.
جوانان تعجب یک جعبه سیگار برگ با جنگ است.
یک لحظه بعد هنگ نوسانی به تاریکی رفت.
در حال حاضر مثل یکی از آن هیولا در حال حرکت wending با فوت های بسیاری شد.
هوا سنگین و سرد با شبنم بود. جرم چمن مرطوب ، راهپیمایی بر rustled
مثل ابریشم.
فلش گاه به گاه و یا نشانی از فولاد ، از پشت همه این بزرگ وجود دارد
خزنده خزندگان است. از جاده آمد creakings و grumblings
به عنوان برخی از اسلحه های تندخو و گستاخ دور کشیده شد.
مردان تصادفا همراه من من هنوز گمانه زنی است.
بحث تسخیر کرده وجود دارد.
هنگامی که یک مرد به زمین افتاد ، و او برای تفنگ خود رفیق رسید ، unseeing ، گام زد بر
دست خود را. او از انگشتان دست مجروح سوگند یاد تلخی
و با صدای بلند.
خنده tittering و پایین ، رفت و در میان همنوعان خود.
در حال حاضر آنها را به وسط خیابان گذشت و به جلو گام آسان به راهپیمایی پرداختند.
هنگ تاریک نقل مکان کرد قبل از خود ، و از پشت سر نیز آمد صدای جرنگ جرنگ کردن تجهیزات
در بدن مردان راهپیمایی است. زرد عجله از روز در حال توسعه
در پشت سر خود رفت.
هنگامی که sunrays در آخرین و کامل mellowingly بر زمین زده ، جوانان را دیدم
که چشم انداز با دو بلند ، نازک ، ستون سیاه و سفید که ناپدید شد streak شدند
بر روی پیشانی از تپه ای در جلو و عقب دار بین رفت در چوب.
آنها مانند دو serpents خزنده از غار شب شد.
رودخانه را در نظر بود.
سرباز قد بلند را به ستایش از آنچه او تصور می شود قدرت خود را از ادراک پشت سر هم.
برخی از اصحاب یکی از قد بلند گریه با تاکید که آنها ، بیش از حد ، تکامل یافته بود
همان چیز ، و آنها خود را بر آن تبریک گفت.
اما دیگران که گفت که طرح یکی از قد بلند بود یکی از واقعی در وجود دارد
تمام. آنها با تئوری های دیگر همچنان ادامه داشت.
بحث شدید وجود دارد.
جوانان هیچ نقشی در آنها را گرفت. همانطور که او در امتداد در خط بی دقتی راه رفته بود
با او بحث خود را ابدی درگیر است. او می توانست خود را از خانه مانع
بر آن است.
او محزون و عبوس ، و نگاهها تغییر در مورد او انداخت.
او نگاه به پیش رو ، اغلب انتظار از پیش شنیدن تلق تلق کردن از شلیک.
اما serpents طولانی crawled شده به آهستگی از تپه به تپه بدون هیاهو از دود.
ابر اسب کهر رنگ از گرد و غبار شناور دور به سمت راست.
سربار آسمان آبی پری بود.
جوانان مورد مطالعه چهره همراهانش ، تا کنون در سازمان دیده بان برای تشخیص
احساسات خویش و قوم. او دچار ناامیدی.
برخی از گرمی هوا بود که باعث دستورات کهنه به حرکت با خوشحالی -- تقریبا
با ترانه -- هنگ جدید آلوده کرده بودند. مردان از پیروزی صحبت می کنند به عنوان یک آغاز شد
چیزی که آنها می دانستند.
همچنین ، سرباز قد بلند را دریافت اثبات حقانیت خود بود.
آنها مطمئنا در اطراف پشت دشمن.
آنها ترحم که بخشی از ارتش که بر چپ شده است ، ابراز
رودخانه بانک ، felicitating خود را پس از به بخشی از یک میزبان انفجار.
جوانان ، توجه خود را به عنوان از دیگران جدا شده ، توسط نرم و ملایم غمگین بود
و سخنرانی های فراخ که از رتبه به رتبه رفت.
شرکت همه افراد شوخ طبع ساخته شده بهترین آنها تلاش.
هنگ tramped به لحن از خنده.
سرباز آشکار اغلب فایل های کل توسط sarcasms گاز گرفتن خود را با هدف در تکان
یکی از بلند قد. و آن زمانی قبل از تمام مردان نیست
به نظر می رسید به ماموریت خود را فراموش کرده ام.
تیپ مجموع grinned هماهنگ ، و هنگ خندید.
سرباز به جای چربی ، اقدام به کش رفتن یک اسب از حیاط منزل.
او قصد دارد بار خود را بالای تپه ، گونی بر آن است.
او با جایزه او فرار می کرد زمانی که یک دختر جوان با عجله از خانه و برداشت
یال حیوانی. پس داد و بیداد کردن وجود دارد.
دختر جوان با گونه های صورتی و چشم های درخشان ، ایستاده بود مانند سرانداز
مجسمه.
هنگ ناظر ، در حالت استراحت در وسط خیابان ایستاده ، whooped در یک بار ، و وارد
سخاوتمند بر طرف قبل از ازدواج.
مردان تا کاملا اشغال شده در این امر شد که آنها به طور کامل متوقف شد به یاد داشته باشید خود را
خود جنگ بزرگ است.
آنها piratical خصوصی و خواستار توجه به نقص های مختلف خود را در jeered
شخصی ظاهر ، و آنها به طور افراطی در حمایت از دختر جوان مشتاق بودند.
به او ، از برخی از راه دور ، مشاوره جسورانه آمد.
"آمار او را با چوب میزند." کلاغ و catcalls باران بر وجود دارد
او زمانی که او بدون اسب عقب نشینی است.
هنگ در سقوط او خشنود است. با صدای بلند و پر سر و صدا تبریک
باران بر پدری ، که در مقابل فرآیند له له زدن و در خصوص نیروهای نظامی و با تمرد و سرپیچی.
در شب هنگام ستون شکست را به قطعات هنگ ، و قطعات رفت
را در فیلدهای مربوط به اردوگاه. چادرهای مانند گیاهان عجیب و غریب بر خاست.
آتش سوزی اردوگاه ، مانند قرمز ، شکوفه های عجیب و غریب ، نقطه چین شب.
جوانان از مقاربت با همراهانش به همان اندازه که شرایط را نگه داشته
او اجازه می دهد.
در شب آن روز ، او چند قدم را به دل تنگی سرگردان.
از این فاصله کمی بسیاری از آتش سوزی ها ، با فرم سیاه و سفید از مردان عبور به و
وپیش قبل از اشعه قرمز سیر ، اثرات عجیب و غریب و شیطانی است.
او در چمن باقی است.
تیغه tenderly در برابر گونه خود را فشرده می شوند.
ماه روشن شده بود و در نوک درخت آویزان شد.
سکون از شب احاطه او را به حالت مایع ساخته شده او احساس ترحم گسترده برای
خودش.
نوازش در باد نرم و خلقی تمام تاریکی ، که به تصور او ،
یکی از همدردی خود را در پریشانی او بود.
او ، بدون رزرو آرزو ، که او در خانه بود دوباره ساخت دور بی پایان از
خانه به انبار از انبار به مزارع ، از زمینه ها به انبار ، از
انبار خانه.
او به یاد او اغلب لعنت به حال گاو راه راه و جفت او را ، و به حال
گاهی پرت مدفوع دوشش.
اما ، از نقطه فعلی خود را از نظر ، هاله از شادی در مورد هر یک از آنها وجود داشت
سر ، و او همه دکمه های برنج در این قاره شده اند قربانی
به فعال ساختن را به آنان بازگرداند.
او خود را گفت که او برای یک سرباز تشکیل شد.
و او به طور جدی بر تفاوت های اساسی بین خود و کسانی که مردان mused در
بودند که dodging IMP - مانند در اطراف آتش سوزی است.
همانطور که او mused در نتیجه او شنیده خش خش از علف ، و پس از چرخاندن سر خود را ،
کشف سرباز با صدای بلند. او به نام ، "اوه ، ویلسون!"
دومی با نزدیک شدن و نگاه کردن.
"چرا ، میهمان گرامی ، هنری ، آن را به شما؟ چه کنی؟ "
جوانان گفت : "اوه ، فکر ،". نشستم و با دقت روشن
لوله خود را.
"شما در حال گرفتن آبی ، پسر من است. شما دنبال آن هستید غرش peeked.
دیکنز اشتباه است با شما اومد؟ "" آه ، هیچ چیز ، گفت : "جوانان.
سرباز با صدای بلند و سپس به موضوع مبارزه با پیش بینی راه اندازی شد.
"اوه ، ما داریم' EM در حال حاضر! "
همانطور که او صحبت کرد چهره جوان خود را در یک لبخند شاد wreathed بود ، و صدای او را به حال
حلقه شاد. "ما باید' EM در حال حاضر است.
در گذشته ، توسط ابدی ویکتوریا ، خواهیم لیسیدن 'EM خوب!"
او افزود : "اگر حقیقت شناخته می شد ، بیشتر soberly :" آنها درباره هر licked
کلیپ تا به امروز ، اما این زمان -- این زمان -- خواهیم لیسیدن 'EM خوب"!
"من فکر می کردم شما در اعتراض به این راهپیمایی کمی در حالی که پیش گفت :" جوانان بطور سرد.
"اوه ، این بود که ، نه" توضیح داد : از سوی دیگر است. "من راهپیمایی ذهن نیست ، اگر وجود دارد.
مبارزه در پایان آن است.
نفرت گرفتن نقل مکان کرد در اینجا نقل مکان کرد و در وجود دارد ، با خوب آمدن آن ، به عنوان
تا جایی که من مشاهده می کنید ، مگر پا درد و سر در گم جیره کوتاه. "
"خب ، جیم Conklin می گوید ما می خواهیم مقدار زیادی از مبارزه با این زمان را دریافت کنید."
"او برای یک بار ، من حدس می زنم ، هر چند که من نمی توانید ببینید که چگونه آن آمده است.
این بار ما برای یک نبرد بزرگ هستید ، و ما داریم بهترین پایان آن ، برخی از مطمئن.
میله هی! چگونه ما با چیز پهن و سنگین زدن EM '!" او به وجود آمد و شروع به سرعت پس وپیش
هیجان.
هیجان از شور و شوق او ساخته شده ، او را با یک قدم الاستیک راه رفتن.
او با نشاط ، شدید ، آتشین را در باور خود را در موفقیت بود.
او به آینده روشن ، چشم افتخار نگاه ، و او را با هوای قدیمی سوگند
سرباز. جوانان او را برای یک لحظه در تماشا
سکوت.
هنگامی که او در نهایت سخن گفت ، صدای او به عنوان باقی مانده به عنوان تلخ بود.
"اوه ، شما برای انجام کارهای بزرگ ، به من s'pose!"
سرباز با صدای بلند ابر اندیشمندانه از دود از لوله خود را منفجر.
"اوه ، من نمی دانم ،" او با کرامت اظهار داشت "من نمی دانم.
من s'pose من انجام دهید و همچنین بقیه.
من قصد دارم مثل رعد و برق را امتحان کنید. "او آشکارا خود را بر قدردانی
عفت از این بیانیه. "چگونه می توانم شما را اجرا خواهد کرد که شما می دانید
زمان می آید؟ "از جوانان خواست.
"؟ اجرای" یکی از با صدای بلند گفت : "اجرای -- البته که نه!"
خندید.
"خب ، ادامه داد :" جوانان "، بسیاری از مردان خوب ،'nough فکر می کردند که قرار بود به
انجام کارهای بزرگ قبل از مبارزه ، اما هنگامی که زمان می آیند آنها skedaddled. "
"اوه ، درست است که همه است ، من s'pose ،" پاسخ داد : "اما من قصد ندارم به پا بفرار گذاردن.
مرد از آن است که شرط در حال اجرا من پول خود را از دست بدهند ، که تمام است. "
او راننده سرشونو تکون دادن اطمینان.
"اوه ، shucks!" گفت : جوانان. "شما دلیرترین مرد در جهان است ،
شما؟ "
"نه ، من نمی باشد. ، سرباز با صدای بلند گفت indignantly" و من نداشتم که بگویم من در
دلیرترین مرد در جهان است ، نه. من گفتم : من که قرار بود به انجام سهم من از
مبارزه با -- این چیزی است که من گفتم.
و من ، بیش از حد. شما چه کسانی هستند ، به هر حال.
شما صحبت می کنید اگر شما فکر می کنید شما ناپلئون بناپارت بود. "
او برای یک لحظه در جوانان glared ، و پس از آن strode دور.
جوانان نامیده می شود در صدای وحشیانه پس از رفیق او : "خوب ، شما نیاز به دستگاه گوارش دیوانه
در مورد آن! "
اما از سوی دیگر ادامه داد و در راه او ساخته شده و بدون پاسخ.
او به تنهایی در فضا احساس زمانی که زخمی خود رفیق ناپدید شده بود.
شکست او برای کشف هر گونه کنه از شباهت در دیدگاه خود از او ساخته شده است
بدبخت تر از قبل. هیچ کس به نظر می رسید به کشتی با چنین
فوق العاده مشکل شخصی است.
او رانده روانی شد. او رفت و به آرامی به چادر خود را کشیده و
خود را بر روی یک پتو طرف سرباز خروپف بلند.
در تاریکی او را دیدم چشم انداز از ترس هزار زبان است که در سخن نامفهوم گفتن
پشت او و علت او را به فرار ، در حالی که برخی دیگر قرار بود با خونسردی در مورد آنها
کسب و کار کشور است.
او اعتراف کرد که او قادر نخواهد بود به مقابله با این هیولا.
او احساس کردند که هر عصب در بدن او خواهد بود گوش به شنیدن صدای ، در حالی که دیگر
مردان باقی خواهد ماند بی عاطفه و ناشنوا است.
و او به عنوان با درد ناشی از این افکار عرق ، او می تواند کم ، بی سر و صدا را بشنود
جملات. "من پنج پیشنهاد است."
"آن را شش."
"هفت" "هفت می رود."
او در رنگ قرمز خیره ، لرز پس از بازتاب از آتش بر روی دیوار سفید رنگ چادر خود را
تا خسته و بیمار را از یکنواختی از درد و رنج خود را ، او خوابش برد.
فصل سوم.
وقتی که دیگر شب آمد و ستون ها ، تغییر به رگه های بنفش ، پس از عبور از دو واصل
پل جسر. آتش خودنمایی میکند شراب رنگی آب
رودخانه.
اشعه آن ، درخشان بر توده ها در حال حرکت از نیروهای مطرح در اینجا و آنجا ناگهانی
gleams از نقره یا طلا. بر ساحل دیگر تاریک و مرموز
طیف وسیعی از تپه ها در برابر آسمان کج شده بود.
صدای حشرات شب رسما خواند.
بعد از این عبور از جوانان خود اطمینان داد که در هر لحظه آنها ممکن است
به طور ناگهانی و ترس از غارها و جنگل کاهش حمله شده است.
او چشم خود را watchfully بر تاریکی نگه داشته است.
اما هنگ خود را به محل کمپینگ unmolested رفت ، و سربازان خود را خواب
خواب شجاع از خسته مردان است.
در صبح با انرژی اولیه روت شد ، و hustled در امتداد یک باریک
جاده که منجر به اعماق جنگل.
آن را در طول این راهپیمایی سریع بود که هنگ از دست رفته به بسیاری از نشانه های جدید
فرمان. مردان برای شمارش مایل بر آغاز کرده بود
انگشتان دست خود را ، و آنها را رشد خسته است.
پا درد «سر در گم جیره های کوتاه ، که همه ، گفت :" سرباز با صدای بلند است.
تعریق و grumblings وجود دارد. بعد از یک زمان ، آنها شروع به ریختن آنها
knapsacks.
برخی از آنها را پرتاب unconcernedly پایین ، آنها را مخفی دقت ، ادعا طرح های خود را
برای بازگشت آنها را در برخی از زمان مناسب است. مردان خود را از ضخامت extricated
پیراهن.
در حال حاضر چند انجام هیچ چیز به جز لباس های ضروری خود را ، پتو ، haversacks ،
محیط های اغذیه فروشی ، و سلاح و مهمات. ، گفت : ":" شما هم اکنون می توانید از خوردن و ساقه بلند
سرباز به جوانان.
"که همه شما می خواهید به انجام" تغییر ناگهانی از سنگین وجود دارد
پیاده نظام از نظریه به پیاده نظام سبک و سریع عمل.
هنگ ، رها شده از بار ، انگیزهای جدید را دریافت.
اما از دست دادن بسیاری از knapsacks ارزشمند وجود دارد ، و در کل ، بسیار خوب
پیراهن.
اما هنگ بود هنوز رتبهدهی نشده است veteranlike در ظاهر.
هنگ جانبازان در ارتش بودند ، به احتمال زیاد به اجتماع بسیار کمی از مردان است.
یک بار ، هنگامی که دستور برای اولین بار به میدان آمده بود ، برخی از جانبازان perambulating ،
با توجه به طول ستون خود ، آنها را مواجه بود ، بنابراین : "هی ، fellers ، چه
تیپ آن است؟ "
و هنگامی که مردان بود پاسخ داد که آنها تشکیل یک هنگ و نه یک تیپ ،
مسن تر سربازان ، خندید و گفت ، "O Gawd!"
همچنین ، بیش از حد بزرگ است وجود دارد شباهت در کلاه.
کلاه از هنگ به درستی باید سابقه روسری برای نمایندگی
مدت چندین سال.
و علاوه بر این ، هیچ نامه طلا پژمرده صحبت از رنگ ها وجود دارد.
آنها جدید و زیبا ، و حامل رنگ روغن عادت قطب.
در حال حاضر ارتش دوباره نشستم فکر می کنم.
بوی سنبه صلح آمیز در سوراخهای بینی مردان بود.
صدای ضربات تبر یکنواخت زنگ زد از طریق جنگل ، و از حشرات ،
nodding بر perches خود را مانند زنان مسن ، crooned.
جوانان بازگشت به نظریه خود را از تظاهرات آبی.
یکی از سپیده دم خاکستری ، با این حال ، او در پا بود توسط سرباز قد بلند لگد ، و پس از آن ،
قبل از او به طور کامل بیدار بود ، متوجه شد که خود در حال اجرا را در جاده چوب در
میان مردان که فرآیند له له زدن از اولین اثر سرعت بودند.
او می تواند نوجوان منظم بر ران خود را ضرب دیده و خورجین او bobbed آرام.
شاهین کوچک نر او یک چیز جزیی از شانه خود را در هر یک از گام های بلند برداشتن کلاه خود را منعکس و ساخته شده
بر سر خود احساس نامعلوم. او می تواند بشنود زمزمه مردان تشنجی
جملات : "بگو : -- این همه -- در مورد؟"
"تندر -- ما -- skedaddlin' هفتم این راه FER انجام گرفت؟ "
"بیلی -- نگه داشتن پاها متر. مانند یک گاو "-- یه اجرا.
و صدای جیغ کشیدن سرباز با صدای بلند شنیده می شود : "شیطان چه پنجمین آنها در sich
عجله؟ "
جوانان مه مرطوب از صبح زود از عجله از بدن بزرگ نقل مکان کرد
سربازان. از راه دور آمد ترشح کردن ناگهانی
شلیک.
او سر در گم. همانطور که او با رفقای خود را زد او قاطعانه
محاکمه فکر می کنم ، اما همه او می دانست این بود که اگر او به زمین افتاد کسانی که در پشت آینده
آج بر او.
همه دانشکده ها را به نظر می رسید به است لازم باشد به او را بیش از راهنمای و انسداد گذشته است.
او احساس همراه توسط اراذل و اوباش انجام شده است.
خورشید گسترش اشعه افشای ، و ، یک به یک ، هنگ به نظر مثل مسلح پشت سر هم
مرد عادل از زمین به دنیا آمد. جوانان متوجه شد که آن زمان آمده بود.
او در مورد اندازه گیری می شود.
برای یک لحظه او را در مواجهه با دادگاه بزرگ خود را مانند یک بیب احساس ، و گوشت بیش از
قلب او بسیار نازک به نظر می رسید بوده است. او را مصادره زمان به دنبال او
calculatingly.
اما او بلافاصله دیدم که این امر می تواند غیر ممکن است او را به فرار از
هنگ. که به او inclosed.
قوانین آهن از سنت و قانون در چهار طرف وجود دارد.
او در یک جعبه در حال حرکت بود.
همانطور که وی در درک این واقعیت آن را به او رخ داده است که او تا به حال آرزو هرگز برای آمدن به
جنگ. او از اراده آزاد خود را داوطلب خدمت سربازی نداشته است.
او از سوی دولت بی رحم کشیده شده است.
و اکنون آنها او را گرفتن به کشتار است.
هنگ داخل است و فقدان یک بانک و در سراسر جریان کمی wallowed.
جریان ماتمزده نقل مکان کرد به آرامی ، و از آب ، سایه سیاه و سفید ، برخی از سفید
چشم به حباب نگاه مردان.
از آنجا که تپه در توپخانه سمت دورتر صعود شروع به رونق است.
جوانان را فراموش کرده بسیاری از چیزها را به عنوان او احساس یک ضربه ناگهانی از روی کنجکاوی.
وی با درهم تا بانک با سرعت که می تواند توسط یک خون اشام تجاوز نشود
مرد است. او انتظار می رود یک صحنه نبرد.
برخی از زمینه های کمی و جنگل girted و فشرده وجود دارد.
گسترش بیش از چمن و در میان تنه درخت ، او می تواند گره ها و با تکان دادن خطوط را ببینید
skirmishers بودند که در حال اجرا اینطرفی و انطرف تر و اخراج در چشم انداز.
خط تیره نبرد دراز پس از پاکسازی sunstruck که gleamed رنگ نارنجی است.
پرچم fluttered. هنگ دیگر چالش روبرو شد تا بانک.
تیپ در خط نبرد شکل گرفته است و پس از یک وقفه به آرامی آغاز شده از طریق
جنگل در عقب skirmishers عقب کشیدن ، که به طور مستمر ذوب شد
را به صحنه به نظر می رسد دوباره دورتر.
آنها همیشه مشغول به عنوان زنبورها ، ریشه ای عمیق در مبارزه های کوچک آنها را جذب می شود.
جوانان سعی به رعایت همه چیز است.
او و مراقبت استفاده برای جلوگیری از درختان و شاخه ها ، و فراموش شده او پا شد
دائما در حال ضربه زدن در برابر سنگ و یا گرفتار در briers.
او آگاه بود که این گردان با commotions خود را قرمز بافته شده بودند و
شگفت انگیز را به بافت ملایم از سبز و قهوه ای ملایم تر.
این نگاه به جای اشتباه برای میدان نبرد.
skirmishers در پیش او را مجذوب.
عکس های خود را به بیشه و درختان دور و برجسته سخن گفت او را از
تراژدی -- پنهان ، مرموز ، موقر. هنگامی که خط بدن از مواجه
سرباز مرده.
او بر پشت او خیره به آسمان نهاده شده است. او در کت و شلوار بی دست و پا از لباس شد
زرد قهوه ای.
جوانان می تواند ببیند که پاشنه کفش خود را به لاغر شده بود فرسوده
نوشتن مقاله ، و از اجاره بها در یک پا مرده بینی piteously.
و این بود که اگر سرنوشت سرباز خیانت کرده بود.
به مرگ آن را به دشمنان خود را در معرض که فقر که در زندگی او تا به حال شاید
از دوستان خود پنهان می شود.
صفوف باز مخفیانه برای جلوگیری از جسد است.
رویین تن مرد مرده راه را برای خود مجبور می شدند.
جوانان کاملا در چهره خاکستری نگاه کرد.
باد مطرح ریش گندم گون است. این نقل مکان کرد که اگر یک دست شد آن را stroking.
او مبهم مورد نظر را به اطراف و در سراسر بدن راه رفتن و خیره ، ضربه
زندگی را امتحان کنید به خواندن پاسخ به این سوال در چشم مرده.
در طول مارس تب و تاب است که جوانان را هنگامی که خارج از نظر این زمینه به دست آورده بود
به سرعت به هیچ چیز پژمرده. کنجکاوی او به راحتی راضی بود.
اگر یک صحنه شدید او را با نوسان های وحشی خود را گرفتار کرده بود که او به بالا آمد
بانک ، او ممکن است رفته اند خروش در. این پیشرفت بر طبیعت بیش از حد آرام بود.
او فرصت را منعکس.
او هم که در آن در مورد خود تعجب و به تلاش برای کاوشگر خود را
احساس. ایده های پوچی در زمان برگزاری بر او.
او تصور می کردند که او چشم انداز را رغبت نیست.
که به او تهدید می شود.
سردی جاروب بر پشت او ، و درست است که شلوار خود را ، با هم از ایران خارج شده و به او احساس که
آنها مناسب برای پاهای خود را در تمام شد. خانه ایستاده placidly در زمینه های دوردست
تا به حال به او نگاه شوم.
سایه از جنگل هولناک بود. او مطمئن بود که در این ویندوز ویستا وجود دارد
lurked میزبان شدید ، چشم. فکر سریع به او آمد که
ژنرال آیا نمی دانند که آنها در مورد.
این همه دام بود. ناگهان آن جنگل نزدیک رویه تجاوزکارانه داشتن
با بشکه تفنگ. تیپ Ironlike که در پشت ظاهر می شود.
همه آنها ادامه داشت باید قربانی شود.
ژنرال stupids شد. دشمن در حال حاضر تمام بلع
فرمان. او در مورد او glared ، انتظار برای دیدن
رویکرد یواشکی از مرگ او.
او فکر کرد که او باید از صف را می شکند و صدای بلند نطق کردن رفقای خود.
همه آنها باید مثل خوک کشته شدند و او مطمئن بود که این امر می آیند به تصویب مگر اینکه
آنها از این خطرات آگاه بودند.
ژنرال احمقها به ارسال آنها را به یک قلم به طور منظم راهپیمایی شد.
بود ، اما یک جفت چشم در سپاه وجود دارد.
او را به جلو گام و یک سخنرانی است.
جیغ کشیدن و کلمات پرشور آمد به لب هایش را.
خط به قطعات در حال حرکت با زمین شکسته شده است ، رفت و با آرامش از طریق زمینه های
و جنگل.
جوانان نگاه مردان نزدیکترین به او ، و در بیشتر قسمت ها را دیدم ، عبارات از
علاقه عمیق ، تا اگر آنها به بررسی چیزی که به حال شیفته
آنها.
یک یا دو پا با AIRS overvaliant که اگر آنها در حال حاضر به جنگ بودند فرو برد.
دیگران به عنوان بر یخ نازک راه می رفت. بخش بیشتری از مردان تست نشده
ظاهر آرام و جذب می شود.
آنها قرار بود در جنگ ، حیوان قرمز -- جنگ ، خدای خون متورم است.
و آنها عمیقا در این راهپیمایی کاملا اشغال شد.
همانطور که وی در نگاه جوانان اعتراض خود را در گلو خود را گریبانگیر است.
او را دیدم که حتی اگر مردان tottering با ترس آنها را در هشدار خود بخندند.
آنها او را استهزاء و در صورت اجرا ، او را پی درپی زدن با موشک.
اعتراف به این که او ممکن است اشتباه ، خوانندگی دیوانه وار از نوع نوبه خود
او را به یک کرم.
او به عهده گرفت ، پس از آن ، رفتار از چه کسی می داند که او تنها به نانوشته محکوم
مسئولیت. او با نگاههای غم انگیز در آسمان عقب مانده است.
او در حال حاضر توسط ستوان جوان شرکت خود ، که آغاز شد ، متعجب بود
صمیمانه به ضرب و شتم او را با شمشیر ، خواستار در صدای بلند و خیره : "بیا ،
مرد جوان به صفوف وجود دارد.
بدون skulking'll اینجا انجام دهید. "او با سرعت خود را با عجله مناسب mended.
و او متنفر ستوان ، که تا به حال هیچ قدردانی از ذهن زیبا.
او یک حیوان صرف بود.
پس از یک زمان تیپ در کلیسای جامع نور از جنگل ها متوقف شد.
skirmishers مشغول است هنوز هم ظاهر شدند. از طریق راهرو چوب می تواند
شاهد دود شناور از تفنگ خود را.
گاهی اوقات آن را در توپ های کوچک ، سفید و جمع و جور رفت.
در طول این توقف بسیاری از مردان در هنگ احداث تپه کوچک در مقابل از آنها آغاز شد.
آنها با استفاده از سنگ ، چوب ، خاک ، و هر چیزی که فکر می کردند ممکن است گلوله به نوبه خود.
برخی از ساخته شده است آنهایی که نسبتا بزرگ ، در حالی که برخی دیگر مطالب را با آنهایی که کمی به نظر می رسید.
این روش موجب بحث در میان مردان است.
برخی از آرزو را در راه مبارزه مانند duelists ، باور آن را به صورت صحیح به ایستادن سیخ
و ، از پای خود را به پیشانی خود را ، یک علامت.
آنها گفتند : آنها تکبر و دستگاه های محتاط.
اما دیگران به تمسخر این ارسال در پاسخ و با اشاره به کهنه سربازان در پهلوها که
حفاری در زمین مانند terriers شد.
در مدت کوتاهی کاملا مانع شدن در امتداد جبهه هنگ وجود دارد.
به طور مستقیم ، با این حال ، آنها از آن محل خارج دستور داده شد.
جوانان این شگفت زده است.
او stewing خود را بیش از پیش جنبش را فراموش کرده است.
"خب ، پس ، چه ما آنها مارس از اینجا؟" او سرباز قد بلند را خواستار است.
دومی با ایمان آرام آغاز کرد و توضیح سنگین ، اگر چه او مجبور شده بود
ترک حفاظت کمی از سنگ و گرد و خاک که او مراقبت مقدار اختصاص داده شده بود و
مهارت.
وقتی هنگ در دیگر موقعیت در نظر گرفتن هر یک از مرد برای ایمنی خود تراز وسط قرار دارد
باعث خط دیگر از intrenchments کوچک. آنها وعده غذایی ظهر خود را پشت یک سوم می خوردند
یکی.
آنها از این یکی نیز منتقل شدند. آنها از جایی به جای دیگر نقل مکان راهپیمایی کردند بودند با
aimlessness آشکار. جوانان آموزش داده شده بود که یک مرد تبدیل شد
چیز دیگری که در یک نبرد است.
او را دیدم نجات خود را در چنین تغییر. از این رو این انتظار مصیبت به او بود.
او در تب بی صبری شد. او در نظر گرفته که از عدم استفاده می شود وجود داشت
هدف از بر روی بخشی از ژنرال.
او شروع به شکایت به سرباز بلند قد. "من نمی توانم این ایستادن بسیار طولانی تری است ،" او گریه کرد.
"من نمی بینیم و چه خوب آن ما را فرسوده پاهای ما برای چیزی" است. "
او آرزو برای بازگشت به اردوگاه ، دانستن است که این امر یک تظاهرات آبی بود ؛
دیگری برای رفتن به یک نبرد و کشف کنند که او یک احمق در شک و تردید او شده بود ، شد و ،
در حقیقت ، انسان را از شجاعت سنتی.
سویه از شرایط حال حاضر او احساس می شود غیر قابل تحمل است.
سرباز قد بلند فلسفی اندازه گیری ساندویچ از ترقه و گوشت خوک و بلعیده
آن را در شیوه ای سهل انگار.
"آه ، من فرض کنید ما باید reconnoitering در اطراف بذله گویی کشور برای حفظ' EM از
گرفتن بیش از حد نزدیک ، و یا به منظور توسعه 'EM ، و یا چیزی است."
"متعجب!" گفت : سرباز با صدای بلند.
"خب ، گریه جوانان ، هنوز هم بی قراری ،" من ترجیح می دهم هیچ چیز را بیشتر از رفتن
tramping دور کشور در تمام طول روز کاری خوبی برای هیچ کس و بذله گویی خسته کننده خود را
خارج.
"پس من را ، گفت :" سرباز با صدای بلند. "این حق است.
من به شما بگویم اگر کسی با هر معنا runnin 'ارتش آن بود --"
"اوه ، خفه شو!" roared خصوصی بلند.
"شما کمی احمق. شما کمی لعنتی فحش دادن.
شما به حال شده است که کت و شلوار در مدت شش ماه ، و در عین حال به شما وجود دارد صحبت
تا اگر -- "
"خوب ، من wanta انجام برخی از جنگ به هر حال ، قطع کرد :" از سوی دیگر است.
"من نمی آمد در اینجا به راه رفتن. من می توانم 'خیابان راه می رفت به صفحه اصلی --'round
'گرد انبار ، اگر من بذله گویی می خواست به راه رفتن است."
بلند ، قرمز رو بلعیده یک ساندویچ دیگر به عنوان اگر مصرف سم در ناامیدی.
اما به تدریج ، به عنوان او خسته ، صورت خود را دوباره آرام و رضایت شد.
او نمی تواند در حضور ساندویچ از جمله خشم در استدلال شدید.
در هنگام غذا خوردن خود او همیشه عینک هوا تفکر فرخنده ، از غذای او تا به حال
بلعیده است.
روح خود در او به نظر می رسید و سپس به communing با viands.
او محیط جدید و شرایط را با خنکی بزرگ را پذیرفت ، خوردن
از کیسه پارچه ای خود را در هر فرصت.
او در ماه مارس همراه با گام های بلند برداشتن یک شکارچی رفت ، در اعتراض به نه راه رفتن نه
از راه دور.
و او به حال صدای او بزرگ نیست که او دستور داده شده است به دور از سه کمی به حال
شمع های حفاظتی از زمین و سنگ ، که هر کدام یک شاهکار مهندسی شده بود
شایسته که ساخته شده به نام مادر بزرگ خود را مقدس.
در بعد از ظهر هنگ بر سر همان زمین آن را در گرفته بود رفت
صبح.
چشم انداز پس از آن متوقف شد به تهدید جوانان.
او نزدیک به آن شده بود و با آن آشنا شوند.
هنگامی که ، با این حال ، آنها شروع به یک منطقه جدید منتقل ، ترس او از حماقت و
بی کفایتی او را reassailed ، اما این بار او سرسختانه به آنها اجازه سخن بیهوده است.
او با مشکل خود را اشغال شده بود ، و در یاس و نومیدی خود او به این نتیجه رسیدند که
حماقت به شدت مهم نیست.
هنگامی که او فکر او است که این امر می تواند بهتر به کشته به طور مستقیم و به این نتیجه رسیدند
پایان دادن به مشکلات خود را.
با توجه به مرگ در نتیجه از گوشه چشم خود ، او تصور آن را به چیزی جز
استراحت ، و او با حیرت لحظه ای پر می شد که او را ساخته اند
اغتشاش فوق العاده بیش از ماده صرف کشته شدن است.
او مرد ، او را به برخی از مکان که در آن او فهمیده شود.
فایده ای نداشت به انتظار تقدیر از حواس عمیق و خوب خود را از چنین مردانی
به عنوان ستوان. او باید به قبر نگاه
درک مطلب.
آتش زد و خورد به یک صدای بلند قروچه افزایش یافت.
با دور به دور مخلوط بود تشویق. یک باتری صحبت کرد.
به طور مستقیم جوانان را ببینید skirmishers در حال اجرا است.
آنها با صدای آتش تفنگ ها دنبال شد.
بعد از یک زمان گرم ، چشمک می زند خطرناک تفنگ قابل مشاهده است.
ابر ها آرام و insolently در سراسر زمینه مانند فانتوم ناظر رفت.
DIN اوج شد ، مثل غرش قطار می دوزند.
تیپ جلوتر از آنها و در سمت راست وارد عمل را با غرش خارق رفت.
این بود که اگر آن را به حال منفجر شده است.
و پس از آن دراز کشیده در فاصله پشت یک دیوار بلند خاکستری ، که
به دنبال دو بار در اطمینان حاصل کنید که آن را دود بود موظف شد.
جوانان ، با فراموش کردن طرح شسته و رفته خود را از کشته شدن ، gazed طلسم محدود.
چشمان او رشد گسترده و با عمل صحنه مشغول است.
دهانش راه کمی باز شد.
ناگهان او احساس دست سنگین و غمگین بر شانه او گذاشته است.
بیداری از ترنس خود را از مشاهده او بدل شده بود و سرباز با صدای بلند مشهود است.
"این اولین و آخرین نبرد من ، پسر ، گفت :" که دومی با دل تنگی شدید.
او کاملا رنگ پریده و لب دختر وار او بود لرزش.
"EH؟" زمزمه جوانان در حیرت بزرگ.
"این اولین و آخرین نبرد من ، پسر ، ادامه داد :" سرباز با صدای بلند است.
"چیزی به من می گوید --"
؟ "" من رفته راگون این اولین بار است -- و من
W - بخواهید شما را به این اینجا چیز -- به -- من -- است. مردمی "
او در گریه quavering ترحم برای خود به پایان رسید.
جوانان را به دست یک بسته کوچک در یک پاکت زرد رنگ انجام می شود.
"چرا ، چه شیطان --" شروع دوباره جوانان.
اما از سوی دیگر به او نگاه از عمق آرامگاه ، و دستش را بلند لنگی او
در شیوه ای نبوی و تبدیل دور.
فصل چهارم.
تیپ در حاشیه بیشه متوقف شد.
مرد دولا در میان درختان و با اشاره تفنگ بی قرار خود را در
زمینه ها.
آنها سعی کردند به فراتر از دود نگاه. از این کدورت آنها می توانند در حال اجرا
مردان است. برخی از اطلاعات فریاد زد و اشاره کرد به عنوان
آنها عجولانه است.
مردان از هنگ جدید را تماشا و گوش مشتاقانه ، در حالی که زبان خود را زد
در شایعات بی اساس از نبرد. آنها دهن شایعات که مانند پرواز کرده بود
پرندگان از ناشناخته ها.
"آنها می گویند پری شده است همراه با از دست دادن بزرگ رانده می شود."
"بله ، Carrott رفت بیمارستان امین' T. او گفت که او بیمار بود.
شرکت که ستوان هوشمند فرمانده 'G' است.
TH 'پسران می گویند که آنها نمی خواهند تحت Carrott اگر همه آنها T' بیابان.
آنها allus می دانستند او یک -- "
Hannises 'batt'ry است انجام گرفته است." "است یا نه.
من تو را دیدم "batt'ry در هفتم" Hannises more'n پانزده دقیقه پیش. "
"خوب --"
"توریم عمومی ، او SES او goin' T 'امین' هال cammand از 304 TH 'هنگامی که می رویم
inteh اقدام ، سپس او SES خواهیم انجام عبارت جستجو fightin به عنوان یکی دیگر هرگز reg'ment یکی
انجام می شود. "
"آنها می گویند ما catchin' TH 'چپ آن را بیش از.
آنها می گویند هفتم "دشمن driv خط ما inteh شیطان از باتلاق زمان :' Hannises '
batt'ry. "
"هیچ چیزی عبارت جستجو Hannises 'batt'ry بلند اینجا تقلا
دقیقه پیش. "" که Hasbrouck جوان ، او خوب می سازد
off'cer.
او می ترسد 'چیزی' نیست. "" آشنا شدم یکی از پسران 148 TH 'مین او
SES تیپ هفتم خود را مناسب بدنه ارتش شورشی FER چهار ساعت بر روی جاده شاهراه TH ''
حدود پنج هزار نفر از 'EM کشته شدند.
او SES یک مبارزه عبارت جستجو به عنوان 'امین' جنگ 'خواهید بود."
"بیل ترس بود یا نه. نه ، آقا!
این بود که نه.
بیل آسان ترس gittin - 'نمی باشد. او بذله گویی دیوانه ، که آنچه او بود.
هنگامی که فلر در دست خود گام زد ، او "SED شد که او willin' T 'را او
دست T 'کشور خود ، اما او dumbed اگر او goin' T 'هر bushwhacker گنگ در
دور kentry TH 'walkin' 'بر روی آن.
سه رفت disregardless بیمارستان امین 'T از مبارزه TH'.
سه انگشت نیز بود crunched. درن دکتر می خواست TH 'T' 'م ،' قطع
بیل ، او بزرگ یک ردیف heluva ، من را بشنود.
فلر He'sa خنده دار. "DIN در جلو دارای عقاید فوق العاده ای
کر. جوانان و همراهان او به منجمد شد
سکوت.
آنها می توانستند پرچم که پرتاب در دود عصبانیت را ببینید.
در نزدیکی آن در فرم های مبهم و آشفته سربازان.
آمد یک جریان آشفته از مردان در سراسر زمینه ها وجود دارد.
باتری موقعیت در حال تغییر در چهار نعل کوره در رفته پراکنده حق stragglers و
باقی مانده است.
پوسته جیغ مانند موجود وهمی بشکل روح طوفان رفت و بیش از سر هم نشسته اند از ذخایر است.
در بیشه فرود آمد ، و انفجار redly پرت زمین قهوه ای است.
دوش کمی از سوزن های کاج وجود دارد.
گلوله شروع به میان شاخه ها و سرمازدگی در درختان سوت.
شاخه های کوچک و برگ آمد قایقرانی پایین. این عنوان اگر هزار محور بود ، لحظهای و
نامرئی ، در حال اختیار داشت شدند.
بسیاری از مردان به طور مداوم dodging شد و ducking سر خود را.
ستوان از شرکت جوانان در دست به ضرب گلوله کشته شد.
او شروع به قسم می خورم تا wondrously که خنده عصبی رفت و در امتداد هنگ
خط. ناسزا افسر صدا
معمولی است.
این درد حواس تنگ تر از مردان است.
این بود که اگر او انگشت خود را با چکش میخ سرپهن کوچک در منزل برخورد کرده بود.
او عضو زخمی را به دقت از طرف او دور برگزار شد به طوری که خون نمی
چکه بر شلوار خود را.
کاپیتان شرکت ، tucking شمشیر خود را زیر بازوی او ، تولید
دستمال و شروع به اتصال با آن زخم ستوان.
و آنها به عنوان اتصال چگونه باید انجام شود مورد مناقشه است.
پرچم نبرد در فاصله *** در مورد دیوانه وار.
به نظر می رسید به مبارزه خود را از عذاب آزاد است.
دود billowing با چشمک می زند افقی پر شد.
مردان در حال اجرا به سرعت از آن پدید آمده است.
آنها در اعداد بزرگ شد تا آن که تمام فرمان فرار دیده شد.
پرچم به طور ناگهانی غرق کردن به عنوان اگر در حال مرگ است. حرکت آن به عنوان آن می سقوط یک ژست بود
ناامیدی.
وحشی yells آمد از پشت دیوارهای دود.
طرح در رنگ خاکستری و قرمز به بدن moblike از مردان که مانند وحشی galloped حل
اسب.
هنگ کهنه کار در سمت راست و سمت چپ 304 بلافاصله شروع به هو کردن.
با ترانه پرشور از گلوله و shrieks موجود وهمی بشکل روح از پوسته مخلوط شد
catcalls با صدای بلند و بیت از مشاوره اهل شوخی بیجا در مورد مکان های ایمنی.
اما هنگ جدید با وحشت نفس بود.
"Gawd! ساندرز کردم له! "زمزمه مرد
در آرنج جوانان.
آنها کاهش و دولا که اگر مجبور به منتظر سیل.
جوانان یک نگاه سریع در طول صفوف آبی هنگ به گلوله بست.
پروفایل بیحرکت است ، carven بودند و پس از آن به یاد او که رنگ
گروهبان با پاهای خود ایستاده بود از هم جدا ، تا اگر او انتظار می رود که به تحت فشار قرار دادند
زمین.
جمعیت زیر رفت چرخان در اطراف پهلو.
در اینجا و افسران همراه در جریان هم مثل همان چیپس های exasperated انجام شده وجود دارد.
آنها در مورد آنها چشمگیر بود با شمشیر خود و با مشت چپ خود ، مشت زدن
هر سر آنها می تواند برسد. آنها مانند highwaymen لعنت.
یک افسر نصب شده نمایش داده می شود خشم آتشین یک بچه لوس است.
او با سر ها ، بازوها او ، و ساق پاها خود را raged.
یکی دیگر ، فرمانده تیپ ، galloping در مورد bawling بود.
کلاه او رفته بود و لباس های خود را شد چپ چپ. او یک مرد است که از تخت به آمده شبیه
رفتن به آتش است.
hoofs از اسب خود اغلب تهدید سر از مردان در حال اجرا است ، اما آنها
scampered با ثروت منحصر به فرد است. در این عجله آنها ظاهرا همه ناشنوا بودند
و کور.
آنها توجه بزرگترین و طولانی ترین سوگند که در آنها پرتاب شد از همه
جهت.
غالبا بیش از این جنجال و هیاهو شنیده میشد جوک تلخ از جانبازان بحرانی ؛
اما ظاهرا مردان ها هنگام عقب نشینی از حضور آگاهانه حتی
مخاطبان دارد.
بازتاب نبرد که برای یک لحظه در چهره ها در جریان دیوانه تاباند
احساس جوانان ساخته شده است که دست قوی از آسمان را نداشته اند قادر به
او را در جای خود نگاه اگر او می توانست کنترل هوشمند از پاهای خود است.
مشخصات ناشر هولناک بر این چهره ها وجود داشت.
مبارزه در دود اغراق از خود در بلیچ تصویر
گونه ها و در چشم های وحشی با یک اشتیاق است.
دید این صدای کوبیدن پا به اعمال یک نیروی floodlike به نظر می رسید که قادر به کشیدن
چوب و سنگ و مردان از زمین. آنها از ذخایر برای نگهداری در.
آنها کم رنگ و سفت ، قرمز و quaking بزرگ شد.
جوانان یکی از کمی تفکر به ما در میان این هرج و مرج به دست آورد.
هیولا کامپوزیت که سربازان دیگر به فرار باعث شده بود به حال و سپس ظاهر شد.
او مصمم به دست آوردن یک دیدگاه از آن ، و پس از آن ، او معتقد بود او به احتمال بسیار زیاد ممکن است بهتر اداره کرد
از بهترین آنها را.
فصل پنجم
لحظات انتظار وجود دارد. جوانان فکر خیابان روستا در
صفحه اول قبل از ورود رژه سیرک در یک روز در بهار.
او به یاد چگونه او ، ایستاده بودند به حال پسر کوچک thrillful ، آماده است تا به دنبال تیره رنگ
بانوی بر اسب سفید ، و یا گروه در آن ارابه پژمرده.
جاده زرد ، خط افراد باردار ، و خانه عاقل او را دیدم.
او به ویژه به یاد یک همکار قدیمی که مورد استفاده بر جعبه ترقه نشستن در مقابل
فروشگاه و وانمود کردن به چنین خوار شمردن نمایشگاه.
هزار جزئیات رنگ و فرم در ذهن او رسید.
عضو قدیمی بر جعبه ترقه ظاهر در برجستگی میانی است.
برخی از گریه ، "در اینجا آنها می آیند!"
بود rustling وجود دارد و من من در میان مردان است.
آنها نمایش داده می شود تمایل توام با تب به هر کارتریج ممکن آماده خود را به
دست.
به اطراف جعبه را به وضعیت های مختلف به دام افتاده اند ، و تنظیم با دقت فراوان است.
این بود که اگر هفت صد bonnets جدید بودن محاکمه شدند در.
سرباز قد بلند ، از تهیه تفنگ خود را تولید دستمال قرمز برخی از
نوع.
او در بافندگی آن را در مورد گلو خود را با توجه نفیس به آن مشغول بود
موقعیت ، فریاد تکرار شد و پایین خط را در سر و صدا خفه صدا.
"در اینجا آنها می آیند!
در اینجا آنها می آیند! "قفل تفنگ کلیک.
در سراسر زمینه های آلوده به دود آمد ازدحام قهوه ای از مردان در حال اجرا بودند که دادن
جیغ کشیدن yells.
آنها در آمد ، دولا شدن و نوسانی تفنگ خود را در تمام زوایای.
پرچم ، کج به جلو ، سرعت نزدیک به جبهه.
همانطور که او لحظه چشم از آنها جوانان را لحظه ای تصور می کردند که مبهوت
شاید تفنگ خود را لود نمی شد.
او ایستاده تلاش برای گرد عقل متزلزل خود را به طوری که او ممکن است در بحر تفکر غوطهور شدن
لحظه ای که او لود شده بود ، اما او نمی توانست.
به طور کلی hatless کشیده چکیدن خود اسب ایستاده نزدیک سرهنگ از 304.
او مشت خود را در صورت های دیگر را تکان داد. "شما' کردم برای برگزاری 'EM عقب!" او فریاد زد ،
وحشیانه ، "شما ام برای برگزاری' EM عقب! "
در بی قراری او سرهنگ شروع به لکنت.
"همه R - حق ، عمومی ، همه حق است ، توسط Gawd!
ما -- we'll انجام ما -- ما - we'll DD - -- بهترین ما ، ژنرال "
به طور کلی یک ژست پرشور ساخته شده و galloped دور.
سرهنگ ، شاید برای تسکین احساسات خود ، شروع به مانند یک طوطی مرطوب چوبکاری کردن.
جوانان ، چرخش سریع تا مطمئن شوید که عقب بود unmolested ، شاهد
فرمانده در رابطه با مردان خود را در شیوه ای بسیار پشیمان ، تا اگر او پشیمان بالا
همه چیز ارتباط خود را با آنها است.
مرد در آرنج جوانان بود منمن کردن ، تا اگر به خودش : "اوه ، ما دوباره در آن
در حال حاضر! اوه ، ما در آن دوباره در حال حاضر! "کاپیتان این شرکت بوده است به قدم زدن بود
هیجان و وپیش در عقب.
او در مد مدیره اموزشگاه ، coaxed به عنوان جماعت از پسران با پرایمرهای.
بحث او تکرار بی پایان بود.
"رزرو آتش خود ، پسران -- ساقه don't تا به شما بگویم من -- صرفه جویی در آتش خود -- صبر کنید تا آنها
نزدیک -- don't احمق سر در گم -- "
عرق کردن جریان صورت جوانان ، که خاکی مانند که از یک
گریند خارپشت. او بارها با یک حرکت عصبی ،
چشم خود را با آستین کتش پاک کرد.
دهان او هنوز راه کمی باز است. او یک نگاه دشمن swarming
زمینه در مقابل او ، و فورا متوقف بحث سوال از قطعه خود را که
لود می شود.
قبل از او آماده بود برای شروع -- قبل از او به خود اعلام کرده بود که او در مورد به
مبارزه با -- او تفنگ مطیع ، متعادل را به موقعیت انداخت و از کار اخراج وحشی اول
به گلوله بست.
به طور مستقیم او در اسلحه خود مشغول به کار بود مثل امر به صورت خودکار.
او ناگهان نگرانی برای خودش را از دست داد ، و به سرنوشت شوم را فراموش کرده.
او مرد اما نه یک عضو.
او احساس که چیزی که او را به بخشی بود -- هنگ ، ارتش ، علت ، و یا
کشور -- در یک بحران بود. او را به یک شخصیت مشترک جوش داده شده بود
که توسط یک میل واحد تحت سلطه بود.
برای برخی از لحظات ، او نمی تواند فرار بیشتر از یک انگشت کوچک می تواند متعهد
انقلاب از دست.
اگر او تا به حال تصور میشد که این هنگ برای نابود می شود شاید او می توانست
خود را از آن قطع شده است. اما سر و صدا خود را به او اطمینان.
هنگ مانند یک آتش بازی که ، پس از شعله ور بود ، درآمد حاصل نسبت به شرایط
تا محو سرزندگی خود را دنباله دار. wheezed و با یک قدرت توانا و ضرب دیده است.
او تصویر زمین قبل از آن را به عنوان با discomfited اطراف پراکنده شده است.
آگاهی همیشه از حضور رفقای خود را در مورد او وجود دارد.
او احساس برادری نبرد ظریف قوی تر حتی از علت که آنها
درگیر بودند. این برادری مرموز بود که از متولد شد
دود و خطر مرگ است.
او در کار بود. او مثل یک نجار که ساخته شده است بسیاری از بود
جعبه ، ساخت هنوز هم یکی دیگر از جعبه ، فقط عجله پرهیجان در جنبش های او وجود داشت.
او در فکر او بود ، careering در جاهای دیگر ، حتی به عنوان نجار که به عنوان
او به کار می کند سوت و فکر می کند از دوست یا دشمن خود او ، خانه اش و یا سالن.
و این رویاها jolted به او هیچ گاه کامل نیست پس از آن ، اما باقی مانده توده ای از
تار اشکال است.
در حال حاضر او شروع به احساس اثرات اتمسفر جنگ -- عرق تاول زدن ،
حس که کره چشم او به مانند سنگ داغ کرک.
سر و صدا در حال سوختن ، گوش او پر است.
پس از این خشم قرمز آمد. او غضب حاد از
pestered حیوانات ، گاو خوش نیت توسط سگ های نگران.
او احساس دیوانه در برابر تفنگ خود را ، که تنها می تواند در برابر یک زندگی استفاده می شود
در یک زمان. او خواست و با عجله به جلو و خفه با
انگشتان خود را.
او قدرت که قادر می سازد او را به یک حرکت گسترده جهانی و با قلم مو تمام craved
بازگشت. ضعف جنسی او به نظر او ، ساخته شده و خود را
خشم را از یک جانور محور.
دفن شده در دود تفنگ بسیاری از خشم خود را نه آنقدر در برابر کارگردانی شد.
مردان آنها او می دانست با عجله به سمت او بودند در برابر نبرد فانتوم چرخش است که
او خفگی ، چاشنی روسری دود خود را پایین گلو خشک خود را.
او دیوانه وار مهلت برای حواس خود جنگیده اند ، برای هوا ، به عنوان یک بیب در حال خفه
حمله پتو مرگبار است.
جار زدن خشم گرم شده مخلوط با بیان خاصی از intentness وجود دارد
مواجه است.
بسیاری از مردان بودند و کم صدای زیر صداهای با دهان خود خاموش کنند ، و این مطیع
احساسات ، snarls ، imprecations ، نماز ، ساخته شده ، وحشی ، ترانه و وحشیانه است که رفت و به عنوان یک
زیر موج از صدا ، عجیب و
chantlike با آکورد توجهی از راهپیمایی جنگ.
مردی در آرنج جوانان پر حرف بود. در آن نرم و حساس به لمس وجود دارد
مثل مونولوگ از بیب است.
سرباز قد بلند ادای سوگند در صدای بلند بود.
از لبان او آمد صفوفی سیاه کنجکاو سوگندهای.
ناگهان یکی دیگر در راه گله مند مثل یک مردی که تا به mislaid شکست
کلاه خود. "خب ، چرا آنها نمی ما حمایت؟
چرا آنها نمی بفرستید حمایت های؟
آیا آنها فکر می کنند -- "جوانان در خواب نبرد او شنید این را به عنوان
که dozes می شنود. فقدان مفرد از قهرمانانه
شمار.
مردان خمش و فزاینده در عجله و خشم خود را در هر نگرش غیر ممکن است.
ramrods فولاد clanked و clanged با DIN پی در پی به عنوان مردان آنها را pounded
خشمگینانه به بشکه تفنگ داغ.
زبانه های جعبه کارتریج همه unfastened بودند ، و bobbed idiotically با
هر حرکت.
تفنگ ، یک بار بارگذاری می شود ، به شانه *** و بدون هدف آشکار از کار اخراج شدند
به دود و یا در یکی از فرم های تاری و تغییر است که بر زمینه قبل از
هنگ رشد بزرگتر و
بزرگتر مثل عروسک تحت دست شعبده باز است.
از افسران ، در فواصل زمانی ، بطرف عقب خود را ، مورد غفلت قرار گرفته به ایستادن در منظره
نگرش.
آنها bobbing و وپیش جهت خروشان و مشوق است.
ابعاد howls آنها فوق العاده بودند.
آنها ریه خود را با بخواهد پر تجمل هزینه است.
و اغلب آنها بر سر خود را تقریبا در اضطراب خود را به رعایت دشمن ایستاد
در طرف دیگر از دود غلت.
ستوان یک سرباز که به حال فرار از شرکت جوانان مواجه شده بود
جیغ در اولین رگبار از رفقای خود را.
پشت خطوط این دو نفر اقدام یک صحنه کمی جدا شده است.
مرد بود blubbering و خیره با چشمان sheeplike در ستوان ، که تا به حال
او یقه ضبط و او را pommeling.
او راند عقب به صفوف با ضربات بسیاری است.
سرباز رفت و مکانیکی ، dully ، با چشم های حیوانی مانند او بر افسر.
شاید به او وجود دارد الوهیت بیان شده در صدای دیگر -- استرن ،
سخت ، با هیچ انعکاسی از ترس در آن است. او سعی بازنگری تفنگ خود را ، اما لرزش خود را
دست مانع است.
ستوان به او کمک موظف شد. مردان کاهش یافته است در اینجا و آنجا دوست
بسته نرم افزاری. کاپیتان از شرکت جوانان شده است
کشته شده در اوایل از عمل است.
بدن او دراز در موقعیت یک مرد خسته استراحت کشیده ، اما بر چهره اش
نگاه شگفت زده شده بودم و پر غصه وجود دارد ، اگر او فکر برخی از دوستان به او انجام داده بود
به نوبه خود بیمار است.
انسان پر حرف قرق شده توسط یک شات است که جریان خون به طور گسترده ای پایین چهره اش ساخته شده بود.
او کف هر دو دست به سر خود را. "آه!" او گفت ، و فرار.
یکی دیگر از grunted به طور ناگهانی به عنوان اگر او باشگاه در معده شده بود اصابت کرد.
او نشستم و gazed ruefully. در چشمان او لال بود ، نامحدود وجود دارد
دورتر تا خط یک مرد ، پشت یک درخت ایستاده ، زانو خود را متلاشی مشترک داشته است
یک توپ. بلافاصله او اسلحه اش کاهش یافته بود و
درخت با هر دو بازو گریبانگیر.
و او باقی مانده وجود دارد ، به شدت چسبیده و گریه برای کمک که او ممکن است
برداشت نگه داشتن او بر درخت. در تاریخ و زمان آخرین فریاد زدن شاد رفت و در امتداد
لرزش خط.
شلیک از داد و بیداد به آخرین کینه جو ظاهر کاهش یافته است.
با توجه به دود به آرامی eddied دور ، جوانان را دیدم که مسئول دفع شده است.
دشمن به گروه تمایلی پراکنده شدند.
او را دیدم یک مرد صعود به بالا از نرده ها ، راه آهن را گشاد گشاد راه رفتن و آتش فراق شات.
امواج فروکش بود ، خروج از بیت باقی مانده ی تاریک بر زمین است.
برخی در هنگ شروع به فریاد frenziedly.
بسیاری از سکوت.
ظاهرا آنها در تلاش بودند تا خود را تامل است.
بعد از تب رگهای او را ترک کرده بودند ، جوانان که در گذشته او قرار بود به
خفه.
او از جو ناپاک که او در آن تلاش شده بود ، آگاه شد.
او کثیف و چکیدن مانند یک کارگر در ریخته گری.
او درک غذاخوری خود و در زمان بلع طولانی از آب گرم.
یک جمله را با تغییرات بالا رفت و پایین خط.
"خب ، ما EM بازگشت helt کرده اید.
ما EM بازگشت helt کرده اید '؛ derned اگر ما را ندارند".
مرد گفت : خوش ، leering در هر یک از دیگری با لبخند کثیف.
جوانان تبدیل به پشت سر به او نگاه و خاموش را به سمت راست و خاموش را به سمت چپ.
او تجربه لذت یک مرد که در آخرین اوقات فراغت می یابد که در آن درباره او نگاه کنید.
زیر پا اشکال مخوف چند حرکت وجود دارد.
آنها دراز پیچ خورده در contortions فوق العاده است. تسلیحات و خم شد و سر در تحویل داده شدند
باور نکردنی راه.
این به نظر می رسید که مردان مرده را باید از برخی از ارتفاع زیادی کاهش یافته به
از جمله مواضع. آنها نگاه به خارج پس از ریخته
زمین از آسمان.
از یک موقعیت عقب بیشه باتری پوسته پرتاب شد بیش از آن است.
فلش از اسلحه ، جوانان در ابتدا مبهوت.
او فکر کرد که آنها به طور مستقیم به او را هدف قرار داد.
از طریق درختان او را تماشا چهره های سیاه و سفید از توپچی ها به عنوان آنها مشغول به کار
سریع و بدقت. کار خود به یک چیز پیچیده به نظر می رسید.
او تعجب که چگونه آنها می تواند فرمول خود را در میان سردرگمی به یاد داشته باشید.
اسلحه در یک ردیف مانند روسای وحشیانه چمباتمه زده اند.
آنها با خشونت ناگهانی استدلال.
ترسناک POW وق بود. بندگان پر مشغله خود فرار اینطرفی و انطرف تر است.
در صفوف منظم کوچک از مردان زخمی خواهند شد drearily به سمت عقب.
این جریان خون را از بدن پاره شده از تیپ بود.
به سمت راست و به سمت چپ خطوط تاریک نیروهای دیگر است.
دور در مقابل او فکر می کرد می تواند توده های سبک تر بیرون زده در امتیاز از
جنگل. آنها حاکی از بی شمار
هزار است.
هنگامی که او را دیدم یک باتری کوچک بی باک در امتداد خط افق.
سواران کوچک بودند به ضرب و شتم اسب کوچک است.
از یک تپه شیب دار آمد صدای cheerings و درگیری.
دود به آرامی از طریق برگ welled. باطری با صاعقه وار صحبت می کردند
وابسته به سخنرانی تلاش.
در اینجا و آنجا پرچم ، قرمز در خطوط مسلط است.
آنها بیت رنگ گرم را بر اساس خط تیره از نیروهای آب و تاب منعکس است.
جوانان هیجان قدیمی در نزد آرم احساس می شود.
آنها مانند پرندگان زیبا در یک طوفان عجیب و بی باک بودند.
همانطور که وی به DIN از تپه گوش ، به رعد و برق عمیق ضرباندار که
آمد از دور به سمت چپ ، و به clamors کمتر که از بسیاری از
جهت ، آن را به او رخ داده است که آنها
درگیر بودند ، بیش از حد ، بیش از وجود دارد ، و بیش از وجود دارد ، و بیش از وجود دارد.
پیش از او تصور می کردند که تمام نبرد به طور مستقیم در زیر بینی او بود.
همانطور که او در اطراف او gazed جوانان احساس فلش از حیرت در آسمان آبی ، و خالص
و gleamings آفتاب بر روی درختان و رشته های.
این تعجب آور بود که طبیعت tranquilly با روند طلایی خود را در رفته بود
میان وسوسهء شیطانی بسیار.
فصل ششم.
جوانان بیدار به آرامی. او آمد به تدریج به یک سمت از
که او می تواند خود را در نظر.
برای لحظه های او بوده است مورد نقد و شخص او در راه خیره شدن به عنوان اگر او تا به حال هرگز
قبل از خود دیده می شود. سپس او کلاه خود را از زمین برداشت.
او در کت خود wriggled را مناسب راحت تر ، و دو زانو relaced او
کفش. او متفکرانه mopped reeking او
ویژگی های.
به همین دلیل در سراسر در گذشته! دادگاه عالی کشور تصویب شده بود.
قرمز ، مشکلات بسیار خوبی از جنگ مغلوب شده بود.
او را به وجد از خود رضایت رفت.
او احساس لذت بیشتر از زندگی خود را.
اگر جدا از خود ایستاده ، او مشاهده شده که صحنه آخر است.
او درک شده است که مردی که در نتیجه مبارزه کرده بود با شکوه بود.
او احساس کرد که او یک شخص خوب بود.
او خود را حتی با کسانی که ایده آل است که او تا آنجا فراتر از او در نظر گرفته شده بود دیدم.
او در ارضاء عمیقی لبخند زد. بر همنوعان خود او مخابره تندرنس و
خوب خواهد شد.
"هی! است ، نه داغ ، سلام؟ "او گفت : affably به یک مرد بود که صیقل جریان خود را
چهره با آستین کت اش. "شما شرط می بندم!" گفت : از سوی دیگر ، grinning
sociably.
"من hotness عبارت جستجو گنگ دیده می شود هرگز." او sprawled luxuriously بر روی زمین است.
"هی ، بله! "من امیدوارم که ما لازم نیست که بیشتر fightin"
تا یک هفته از دوشنبه است. "
برخی از handshakings و سخنرانی های عمیق با مردان که ویژگی ها وجود دارد
آشنا ، اما با آنها جوانان اکنون احساس اوراق قرضه از قلب گره خورده است.
او به یک رفیق لعن با اتصال به یک زخم ساق پا.
اما ، ناگهان فریاد از شگفتی در طول صفوف از هنگ جدید آغاز شد.
در اینجا با آنها آمده ag'in!
در اینجا آنها آمده ag'in! "مردی که بر زمین sprawled بود
شده و گفت : "Gosh!" جوانان سریع چشم را بر این رشته تبدیل شده است.
او اشکال تشخیص شروع به در توده متورم از چوب دور.
او دوباره دیدم پرچم کج سرعت رو به جلو است.
پوسته ، که به مشکل هنگ برای مدتی متوقف شده بود ، آمد چرخش دوباره ،
و در چمن و یا در میان برگ های درختان منفجر شد.
آنها نگاه می شود گل های عجیب و غریب جنگ سرشار به شکوفه شدید.
مردان تشکر. درخشش را از چشمان آنها پژمرده شده است.
countenances smudged آنها در حال حاضر ابراز افسردگی عمیق است.
حرکت آنها به stiffened خود بدن به آرامی ، و تماشا در خلق و خوی غیر معاشر کوره در رفته
رویکرد دشمن.
بردگان زحمتکش در معبد این خدای شورش در تند او شروع به احساس
این کارها. آنها مضطرب و شکایت هر کدام به هر یک.
"آه ، می گویند ، این بیش از حد از چیز خوبی است!
چرا می تواند کسی نیست به ما پشتیبانی؟ ":" ما هرگز نمی goin 'برای ایستادن این دومین
banging. من نمی آمد لعنتی بدنه اینجا برای مبارزه با '
ارتش قیام کنند. "
که مطرح فریاد مغموم وجود دارد. "من آرزو می کنم Smithers بیل در دست من گام زد کرده بود ،
insteader من treddin his'n.
درد مفاصل از هنگ creaked آن را به عنوان دردناکی را به موقعیت به چالش روبرو
دفع. جوانان خیره شد.
مطمئنا ، او فکر کردم ، این کار غیر ممکن بود اتفاق می افتد.
او منتظر اگر او انتظار می رود دشمن به طور ناگهانی متوقف کردن ، معذرت خواهی ، و بازنشسته
رکوع.
این همه اشتباه بود. اما شلیک جایی بر روی آغاز شد
خط هنگ و همراه در هر دو جهت پاره پاره.
سطح ورق از شعله توسعه ابرهای بزرگی از دود که به سقوط و پرتاب در
باد ملایم در نزدیکی زمین برای یک لحظه ، و سپس از طریق صفوف به عنوان نورد
از طریق یک دروازه است.
ابرها آغشته به رنگ زرد earthlike در sunrays و در سایه بودند
با عرض پوزش آبی.
گاهی پرچم خورده بود و از دست رفته در این توده بخار ، اما اغلب آن
پیش بینی شده ، آفتاب را لمس ، پر تلالو.
را در چشمان جوانان می آمد نگاه وجود دارد که می تواند در orbs یابو یا اسب خسته
اسب.
گردن او لرزش با ضعف اعصاب و عضلات بازوها خود را احساس
بی حس و بدون خونریزی. دست او ، بیش از حد ، بزرگ و بی دست و پا عنوان به نظر می رسید
اگر او به پوشیدن دستکش نامرئی.
و عدم قطعیت زیادی در مورد مفاصل زانو خود را وجود دارد.
کلمات که رفقا به حال زبان آمده قبلی برای شلیک شروع به عود به
او.
"آه ، می گویند ، این بیش از حد از چیز خوبی است! چه ما آنها را برای -- چرا آنها نمی
ارسال پشتیبانی می کند؟ من نمی آمد پوست سر در گم برای مبارزه با
ارتش قیام کنند. "
او شروع به مبالغه استقامت ، مهارت و شجاعت از کسانی بودند که
آینده.
خود را از خستگی وضعیتی وخیم ، او فراتر از اندازه گیری در چنین شگفت زده شده بودم
دوام. آنها باید ماشین از فولاد است.
این بسیار غم انگیز بود مبارزه با امور از جمله ، زخم تا شاید برای مبارزه با تا
غروب آفتاب.
او به آرامی بلند تفنگ خود و ابتلا به گوشه ای از زمینه thickspread او تبحر
در یک خوشه cantering است. او پس از آن متوقف و شروع به همکار به عنوان بهترین
او را از طریق دود می تواند.
او گرفتار در حال تغییر زمین تحت پوشش با مردان که در حال اجرا بود مانند
دنبال IMPS ، و فریاد. آن را به جوانان یورش بود
اژدها سهمناک.
او مانند مردی که پاهای خود را در رویکرد هیولای سبز و قرمز از دست داده شد.
او در نوع نگرش به وحشت انداخت ، و گوش دادن منتظر است.
او به نظر می رسید ، چشمان او بسته و منتظر به gobbled است.
یک مرد در نزدیکی او که تا این زمان مشغول به کار بود feverishly در تفنگ خود را به طور ناگهانی
ایستاد و دوید با howls.
LAD که صورت بیان شجاعت متعال ، عظمت او که متحمل شده بود
جرأت را برای زندگی خود ، در یک لحظه ، چقدر ابله smitten بود.
او مانند است که در نیمه شب به لبه صخره آمده blanched و به طور ناگهانی است.
آگاه است. وحی وجود دارد.
او ، بیش از حد به زمین انداخت و اسلحه اش و فرار کرد.
هیچ شرم در چهره اش وجود دارد. او مانند یک خرگوش زد.
دیگران شروع به چهار نعل دور از طریق دود.
جوانان تبدیل شده سر خود را ، از ترنس خود را با این جنبش متزلزل به عنوان اگر هنگ
ترک او را پشت سر است. او را دیدم چند اشکال زودگذر است.
او سپس با وحشت فریاد می کشید و در مورد وضع روانیش.
برای یک لحظه ، در سر و صدا بزرگ ، او را مانند یک مرغ ضرب المثلی بود.
او جهت ایمنی را از دست داد. تخریب او را از تمام نقاط تهدید.
به طور مستقیم را آغاز کرد به سرعت به سمت عقب در جهش بزرگ است.
تفنگ و کلاه او بودند رفته است. کت گشوده او bulged در باد.
فلپ جعبه کارتریج خود bobbed طور افراطی و غذاخوری اش ، بلند و باریک خود را
بند ناف ، چرخش از پشت سر. در چهره اش بود همه وحشت از آن
چیزهایی که او تصور کرد.
ستوان جلو شکلی ناگهانی ظهور bawling. جوانان ویژگی های خود را wrathfully قرمز را دیدم ،
و دیدم او را به د افغانستان بانک با شمشیر خود.
یکی از فکر او از این حادثه بود که ستوان یک مخلوق عجیب و غریب بود
احساس علاقه مند به مسائل از جمله به این مناسبت.
او مانند یک مرد کور می زد.
دو یا سه بار او کاهش یافت. هنگامی که به او زدم شانه او چنان به شدت
در مقابل یک درخت که او رفت و بی پروا. از آنجا که او پشت خود را بر مبارزه تبدیل شده بود
ترس خود را wondrously بزرگ شده بود.
مرگ او را بین تیغه شانه رانش بود به مراتب وحشتناک تر از
مرگ او را بین چشم ذلیل.
هنگامی که او از آن فکر بعد ، او تصور این تصور که بهتر است برای مشاهده
هولناک تر از صرفا در درون شنوایی.
صداهای از نبرد بودند مانند سنگ ، او بر این باور خود موجب خرد می شود.
همانطور که او زد او را با دیگران مخلوط است. او dimly دیدم مردان در حق خود و خود را در
سمت چپ ، و او رد پای پشت او را نیز شنیده است.
او فکر کرد که همه هنگ در حال فرار بود ، توسط این سقوط شوم دنبال.
در پرواز خود صدا از این رد پای زیر به او یکی امدادی خود را ناچیز است.
او احساس مبهم که مرگ باید انتخاب اول از مردان بودند که نزدیکترین ؛
سپس morsels اولیه برای اژدها خواهد بود کسانی که بودند که او به دنبال.
پس از او نمایش داده تعصب قهرمان دو سرعت دیوانه در هدف خود آنها را در حفظ
عقب. نژاد وجود دارد.
همانطور که وی ، که منجر ، رفت و در سراسر یک میدان کوچک ، او خود را در یک منطقه از پوسته در بر داشت.
آنها سر خود را با فریادهای بلند وحشی hurtled.
همانطور که او گوش او تصور کرد که آنها را به ردیف دندان ظالمانه که او grinned.
هنگامی که یکی قبل از او روشن و رعد و برق کبود از انفجار effectually
راه خود را در جهت انتخاب محروم شده است.
او بر روی زمین groveled و پس از آن springing تا رفت careering از طریق
بعضی از بوته ها. او تجربه هیجان شگفتی
او در درون یک باتری را در عمل آمد.
مردان وجود دارد به نظر می رسید در حالات متعارف باشد ، در دسترس نباشد غافل از قریب الوقوع
نابودی.
باتری ابراز مخالفت با یک آنتاگونیست از راه دور بود و آرسنال در پیچیده شد
تحسین تیراندازی خود را. آنها به طور مداوم در حال خم شدن در coaxing
حالت بیش از تفنگ.
آنها به نظر می رسید به آنها را نوازش بر پشت و تشویق آنها را با کلمات.
اسلحه ، بی عاطفه و بی باک ، با شجاعت لجوج صحبت کرد.
توپچی دقیق خونسردی مشتاق بودند.
آنها بلند چشم خود را هر فرصتی برای برامدگی در سطح صاف دود wreathed از چه رو
باتری خصمانه آنها را خطاب.
جوانان ، آنها را pitied او زد. روشمند احمقها!
ماشین مثل احمق ها!
شادی های تصفیه شده از پوسته کاشت در میان تشکیل باتری دیگر
یک چیز کوچک به نظر می رسد زمانی که پیاده نظام آمد موجد خسارت از جنگل.
چهره سوار جوان بود که حرکات تند و سریع اسب کوره در رفته خود را با رها
خلق و خوی او ممکن است در یک محوطهء اطراف انبار متین نمایش ، عمیقا بر او تحت تاثیر قرار شد
ذهن داشته باشند.
او می دانست که او پس از یک مرد که در حال حاضر خواهد بود مرده نگاه کرد.
بیش از حد ، او احساس ترحم برای اسلحه ، ایستاده ، شش رفقای خوب ، در یک ردیف با حروف درشت.
او را دیدم یک تیپ رفتن به تسکین آن فلو pestered.
او برفراز یک تپه اندکی درهم و تماشا آن را جارو بطور عالی یا ظریف یا ریز ، حفظ شکل گیری در
مشکل مکان.
رنگ آبی از خط با رنگ فولاد دلمه بسته بود ، و پرچم های درخشان پیش بینی شده است.
افسران فریاد میزدند. این چشم نیز او را با تعجب پر شده است.
تیپ hurrying سریع به gulped به دهان دوزخی جنگ
خدا. چه شیوه ای از مردان بودند ، به هر حال؟
آه ، آن را برخی از نژاد عجیب وشگفت انگیز بود!
و یا دیگری آنها را درک نمی -- احمق. سفارش خشم ناشی از اغتشاش در
توپخانه. افسر بر اسب در محدوده ساخته شده
حرکات قاتلی دیوانه با آغوش خود را.
این تیم رفت و نوسانی را از عقب ، اسلحه چرخید در مورد ، و
باتری scampered فاصله دارد.
slantingly توپ با بینی خود را در زمین poked grunted و
بیدارم مانند مردان تنومند ، شجاع ، اما با اعتراض به عجله.
جوانان رفت ، تعدیل سرعت خود را از او از صداها را ترک کرده بودند.
او بعدها پس از کلی تقسیم نشسته بر اسب آمد که آغشته گوش آن
در راه علاقه مند در نبرد است.
gleaming بزرگ از چرم زرد و ثبت اختراع در مورد زین و افسار بود وجود دارد.
مرد آرام پاهای گشاد از هم رنگ ماوس بر چنین شارژر پر زرق و برق نگاه.
کارکنان jingling بود galloping اینطرفی و انطرف تر است.
گاهی اوقات به طور کلی توسط سواران احاطه شده بود و در زمان های دیگر ، او کاملا
به تنهایی.
او نگاه شود بسیار مورد آزار و اذیت. او تا به حال ظاهر انسان کسب و کار
بازار که در تلاطم است بالا و پایین. جوانان slinking در اطراف این نقطه رفت.
او به عنوان نزدیک او جرأت تلاش برای کلمات را بشنود رفت.
شاید به طور کلی ، قادر به درک هرج و مرج ، ممکن است بر او برای کسب اطلاعات تماس بگیرید.
و او می تواند او را بگویید.
او می دانست که همه آن مربوط به است. ضامن نیروی ثابت ، و هر
به همین دلیل -- احمق می تواند که اگر آنها عقب نشینی نیست در حالی که آنها به حال فرصت را ببینید --
او احساس کردند که او می خواهم به طور کلی به خرمن کوبی کردن ، و یا حداقل روش و به او بگو
به عبارت ساده دقیقا همان چیزی است که فکر او می شود.
جنایی را به ماندن و به آرامی در یک نقطه و از هیچ تلاشی برای ماندن نابودی بود.
او در تب اشتیاق برای فرمانده بخش درخواست به او loitered.
همانطور که او از روی احتیاط در مورد نقل مکان کرد ، او شنیده فراخوان عمومی irritably : "Tompkins ، به
بر سر 'تیلور ، به او بگو T نه در چنین عجله تمام از کار اخراج می شود ، او T بگویید'
توقف تیپ خود را در لبه TH 'TH جنگل ؛
مرکز خواهید شکستن اگر ما آن را کمک نمی کند -- او T 'می گویند من فکر می کنم امین جدا reg'ment بگویید
برخی او عجله T "به".
جوانان و باریک بر روی شاه بلوط هندی خوب این کلمات سریع از دهان گرفتار
برتر خود را.
او اسب خود را به چهار نعل تقریبا از یک پیاده روی با عجله خود را موظف بر
ماموریت خود را. ابری از گرد و غبار وجود دارد.
یک لحظه بعد جوانان جستن هیجان عمومی در زین او را دیدم.
: : "بله ، با آسمان ها ، آنها را!" افسر خم به جلو است.
چهره اش با هیجان شعله ور بود.
"بله ، توسط آسمان ها ، آنها ام شد' IM! آنها ام شد 'IM!"
او به blithely غرش در کارکنان خود را آغاز کرد : "IM ما LL شلاق زدن در حال حاضر است.
LL شلاق زدن "ما IM در حال حاضر.
ایم EM مطمئن "او به طور ناگهانی بر کمک های تبدیل شده :" در اینجا -- شما -
جونز -- سریع -- سوار پس از Tompkins -- تیلور -- او بگویید 'T برو در -- everlastingly --
مانند blazes -- هر چیزی ".
به عنوان افسر دیگر اسب خود را پس از رسول اول سرعت ، به طور کلی پس از مخابره
زمین مانند یک خورشید. در چشم او بود میل به شعار رجز.
او تکرار نگه داشته ، آنها ام شد 'EM ، توسط آسمان!"
هیجان او غوطه اسب خود را ، و او خوش لگد و در آن قسم می خورد.
او برگزار شد کارناوال کمی از لذت سوار بر اسب.