Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل دوم.
گرگور برای اولین بار از غش کردن های سنگین مانند خواب خود را در گرگ و میش شب چشم گشودم.
او قطعا از خواب بیدار شده اند تا به زودی پس از آن بدون هیچ گونه اختلال ، برای او
احساس خود را به اندازه کافی استراحت و گسترده ای بیدار ، اگر چه آن را به او در صورت ظاهر
گام های عجولانه و بسته شدن محتاط از درب سالن او را تحریک کرده بود.
نور از streetlamps الکتریکی ذخیره کردن کم رنگ بر روی سقف و در اینجا و آنجا
قطعات بالاتر از مبلمان ، اما در قسمت پایین در اطراف گرگور و تاریک بود.
او خود را تحت فشار قرار دادند به آرامی به سمت درب ، هنوز هم groping ناشیانه با feelers او ،
که او در حال حاضر برای اولین بار به ارزش های آموخته شده ، به بررسی آنچه اتفاق می افتد وجود دارد.
سمت چپ او مدت unpleasantly کشیده اسکار به نظر می رسید ، و او واقعا
تا به حال به بر روی دو ردیف از پاهای خود لنگ لنگان راه رفتن.
علاوه بر این ، در یک پا و کوچک به طور جدی در این دوره از مجروح شده بود
حادثه صبح -- آن تقریبا به یک معجزه که فقط یک صدمه شده بود -- و کشیده
lifelessly پشت.
درب او برای اولین بار متوجه شد که واقعا چه اغوا شده بود و او وجود دارد : آن بوی بود
چیزی برای خوردن.
کاسه ایستاد وجود دارد ، پر از شیر شیرین ، که در آن شنا کرد تکه های کوچک سفید
نان است.
او تقریبا با شادی خندید ، برای او در حال حاضر به حال گرسنگی بسیار بیشتر از در صبح ،
و او بلافاصله سر خود را تقریبا به بالا و بیش از چشمان او را به شیر آغشته است.
اما او به زودی خود جلب کرد دوباره در ناامیدی ، نه فقط به دلیل آن
دشوار است برای او به حساب ظریف سمت چپ خود را خوردن -- او می تواند غذا خوردن تنها در صورتی
کل فرآیند له له زدن بدن خود را مشغول به کار در
هماهنگ راه -- بلکه به این دلیل شیر ، که در غیر این صورت نوشیدنی مورد علاقه او و بود
که خواهر او قطعا وجود دارد به همین دلیل قرار داده شده بود ، به او درخواست تجدید نظر ندارند
تمام.
او به دور از کاسه تقریبا با بیزاری تبدیل شده و دوباره به وسط رخنه کرد
اتاق.
در اتاق نشیمن ، به عنوان شاهد گرگور از طریق شکاف در درب ، گاز ، روشن بود ، اما
که در آن ، در موارد دیگر در این زمان از روز ، پدر خود را به خواندن عادت کرده بود
روزنامه بعد از ظهر در یک صدای بلند به او
مادر و گاهی هم به خواهر او ، در حال حاضر هیچ صدای قابل شنیدن است.
در حال حاضر ، شاید این خواندن با صدای بلند است که درباره آن خواهر او همواره صحبت کرده و
نوشته شده به او ، به تازگی از روال عمومی از آنها را کاهش یافته است.
اما پس از آن بود هنوز همه جا ، به رغم این واقعیت است که آپارتمان بود قطعا
میان تهی نیست.
"یک زندگی آرام خانواده منجر ، گفت :« گرگور به خود و به عنوان او خیره fixedly
در مقابل از او را به تاریکی ، او احساس غرور و افتخار بزرگ است که او قادر به شده است
ارائه چنین زندگی در زیبایی
آپارتمان مانند این کار را برای پدر و مادر و خواهر او.
اما چگونه می چیزهایی اگر در حال حاضر از همه آرامش ، رفاه ، و همه همه
قناعت باید به یک پایان وحشتناک می آید؟
به منظور خود را از دست دادن چنین در افکار ، گرگور ترجیح خود را تنظیم
در حال حرکت ، تا او به بالا و پایین در اتاق خود نقل مکان کرد.
هنگامی که در طول شب طولانی یک طرف درب و سپس درب باز شد فقط
شکاف کوچک و به سرعت بسته شده دوباره. کسی که احتمالا نیاز به در آمده ، اما
سپس فکر بهتر از آن است.
گرگور بلافاصله در زمان موقعیت درب اتاق نشیمن ، مصمم به ارمغان خواهد آورد
بازدید کننده مردد به نحوی دیگر و یا حداقل برای پیدا کردن که آن را ممکن است.
اما در حال حاضر درب هر باز نیست ، و گرگور منتظر بیهوده است.
پیش از این ، زمانی که درب منع شده بود ، همه آنها می خواستند برای آمدن به او ، در حال حاضر ،
وقتی که او یک درب باز بود و هنگامی که دیگران به حال بدیهی است که در طول باز شده
روز ، هیچ کس نمی آمد هیچ ، و کلید در قفل در خارج از گیر شدند.
نور در اتاق نشیمن خاموش تنها در اواخر شب ، و در حال حاضر از آن آسان بود
ایجاد که پدر و مادر و خواهر خود را بیدار نگه داشته شده بود همه این زمان ، برای یک
شنیدن به وضوح هر سه دور بر روی نوک پا راه رفتن نقل مکان کرد.
حالا مطمئن بود که هیچ کس به گرگور آمده تا صبح.
بنابراین ، او مدت طولانی به فکر دست نخورده در مورد چگونه باید سازماندهی مجدد او
عمر خود را ، از ابتدا.
اما اتاق بالا ، باز ، که در آن ، او مجبور شد به دروغ صاف روی زمین ، ساخته شده
او را مضطرب ، بدون او قادر بودن به دلیل ، برای او در زندگی بود
اتاق برای مدت پنج سال.
با نوبت نیم ناخودآگاه و بدون اندکی شرم او تحت scurried
نیمکت ، که در آن ، علی رغم این واقعیت که پشت خود را کمی تنگ شده بود و او می تواند
دیگر بلند سر او ، او احساس بسیار
راحت و متاسفم تنها بود که بدن خود را بیش از حد گسترده ای برای جا به طور کامل تحت
آن.
او تمام شب ، که او تا حدی در حالت نیمه خواب به سر برد باقی ماند ،
که گرسنگی خود را دائما او را با یک شروع را بیدار کرد ، اما تا حدودی در حالت
نگران و امیدوار تیره ، که منجر به
توان نتیجه گرفت که در حال حاضر او را مجبور به نگه داشتن آرام و با صبر و
بیشترین توجه به خانواده اش را تحمل مشکلات که در حال حاضر او
وضعیت او در حال حاضر مجبور شد به موجب آنها.
در حال حاضر در صبح زود -- آن هنوز تقریبا شب -- گرگور به حال فرصتی برای
آزمایش قدرت تصمیم گیری او بود ، ساخته شده برای خواهر خود ، تقریبا به طور کامل لباس ،
درب را از سالن به اتاق خود را باز و نگاه مشتاقانه در داخل.
او او را پیدا کند ، بلافاصله ، اما زمانی که او را زیر نیمکت متوجه -- خدا ، او
تا به حال به جایی و یا دیگر ، برای او به سختی می تواند به دور پرواز -- او چنین یک شوک است که ،
بدون اینکه قادر به کنترل خودش ، او
بسته درب بار دیگر از خارج از ناودان.
با این حال ، اگر او متاسفم برای رفتار او بود ، او بلافاصله در را باز کرد
دوباره و در tiptoes او راه می رفت ، تا اگر او را در حضور جدی بود
نامعتبر است و یا یک غریبه کل.
گرگور سر خود را تحت فشار قرار دادند به جلو فقط به لبه نیمکت و مشاهده
او.
آیا او واقعا متوجه او ایستاده شیر را ترک کرده بودند ، نه در واقع از هر فقدان
گرسنگی ، و او را در چیز دیگری برای غذا خوردن مناسب تر برای او به ارمغان بیاورد؟
اگر او آن را در خود کار را انجام ندهید ، او زودتر از گرسنگی مردن به مرگ از او تماس بگیرید
توجه به این واقعیت ، اگر چه او تا به حال یک انگیزه واقعا قدرتمند برای حرکت فراتر از
نیمکت ، پرتاب خود را در فوت خواهرش ،
و به او التماس برای چیزی یا دیگر خوب برای غذا خوردن.
اما خواهر او حق دور با حیرت متوجه شد که کاسه بود هنوز کامل
فقط با شیر کمی در اطراف آن ریخته.
او آن را برداشت ، بلافاصله ، البته نه با دست لخت او ، بلکه با یک کهنه و
در زمان خارج از اتاق است.
گرگور بسیار کنجکاو بود چه او را به عنوان یک جایگزین به ارمغان بیاورد ، و او را به تصویر
خود را متفاوت ایده ها در مورد آن.
اما او هرگز نتوانست حدس زد آنچه خواهر خود را از خوبی از قلب او
واقع بود.
او را ، برای آزمایش سلیقه خود انتخاب کل ، همه بر قدیمی گسترش
روزنامه.
نیمه فاسد سبزیجات ، استخوانها را از وعده غذایی شب ، تحت پوشش با
سس سفید است که تقریبا منجمد شده بود ، برخی از کشمش و بادام ، پنیر که
گرگور غیر قابل خوردن دو روز اعلام کرده بود
پیشتر گفته شد ، یک تکه نان خشک و یک تکه نان شور آغشته با کره.
علاوه بر این همه ، او را یک کاسه -- احتمالا تعیین شده یک بار و برای همه
به عنوان Gregor's -- به که او مقداری آب ریخته شد.
و خارج از ظرافت او را از احساس ، از او می دانستند که گرگور که غذا خوردن در جبهه
از او ، او رفت بسیار سریع است و حتی کلید در قفل تبدیل شده ، به طوری که گرگور
که اکنون که او می تواند خود را به عنوان راحت را به عنوان او آرزو را مشاهده کند.
اندام کوچک گرگور buzzed در حال حاضر که زمان برای خوردن آمده بود.
زخم های او باید در هر صورت ، در حال حاضر شفا به طور کامل.
او احساس هیچ نقص در آن نمره است.
او در آن شگفت زده شد و فکر که چگونه بیش از یک ماه پیش او قطع او
انگشت کمی با چاقو و چگونه این زخم به اندازه کافی صدمه زده بودند ، حتی روز قبل از
دیروز.
او فکر میکرد : "من در حال حاضر رفتن به کمتر حساس ،" ، در حال حاضر در مکیدن greedily
پنیر ، که به شدت جذب او را حق دور شده ، بیش از همه غذاهای دیگر.
به سرعت و با چشم های خود را آبیاری با رضایت او می خوردند ، یکی پس از دیگری
پنیر ، سبزیجات ، و سس. مواد غذایی تازه ، در مقابل ، طعم نیست
خوبی برای او است.
او می توانست بوی خرس نیست و حتی انجام چیزهایی که او می خواست به خوردن کمی
در فاصله ای دور.
تا زمانی که خواهر او به آهستگی کلید را به عنوان نشانه ای که او باید عقب نشینی تبدیل شده است ، او
مدت ها به پایان رسید و در حال حاضر lazily در همان نقطه باقی است.
سر و صدا بلافاصله او را مبهوت ، به رغم این واقعیت که او در حال حاضر
تقریبا خواب ، و او scurried دوباره زیر کاناپه.
اما این هزینه او را بزرگ خود کنترل به زیر نیمکت باقی می ماند ، حتی برای کوتاه
هم خواهر خود را در اتاق بود ، چرا که بدن خود را تا حدودی در حساب پر کرده بود
از وعده غذایی غنی و در فضای محدود وجود دارد که او به ندرت می تواند تنفس.
در میان حملات جزئی از خفگی ، او خود را با نگاه
تا حدودی بیرون زده چشم ها ، به عنوان خواهر unsuspecting خود را با یک جاروب جاروب ،
نه فقط باقی مانده ، اما حتی مواد غذایی
که گرگور به حال لمس نه در همه ، تا اگر این نیز اکنون بی فایده است ، و او به عنوان
انداختند همه چیز به سرعت به یک سطل ، که او را با یک درب چوبی بسته ، و
پس از آن انجام همه آن را خارج از اتاق است.
او به سختی تبدیل شده بود به اطراف قبل از گرگور از قبل کشیده بود خود را از
نیمکت ، کشیده شده ، و اجازه دهید بدن خود را گسترش.
در این راه گرگور مواد غذایی خود را هر روز ، یک بار در صبح ، هنگامی که پدر و مادرش و
دختر خدمتکار بودند هنوز هم در خواب ، و بار دوم بعد از وعده غذایی ظهر مشترک ، برای
پدر و مادرش بودند ، مانند قبل ، در خواب پس از آن
در حالی که کمی ، و دختر خدمتکار توسط خواهر او در برخی از ماموریت فرستاده شد
و یا دیگر.
آنها قطعا نمی خواستم گرگور به مرگ از گرسنگی مردن ، اما شاید آنها می توانند
را تحمل نمی پیدا کردن آنچه که او نسبت به توسط شنیدهها خوردند دیگر.
شاید خواهر او می خواست آنها را یدکی آنچه احتمالا تنها غم و اندوه های کوچک ، برای
آنها واقعا رنج می برند کاملا به اندازه کافی در حال حاضر است.
چه نوع عذر و بهانه مردم را به آن صبح اول استفاده کرده است تا پزشک و
قفل ساز از گرگور خانه به طور کامل قادر به معلوم بود.
از آنجا که آنها می تواند او را هیچ کس درک نمی کند ، حتی خواهر خود ، تفکر است که او
ممکن است قادر به درک دیگران ، و به این ترتیب ، زمانی که خواهرش در اتاق او بود ، او
تا به حال به محتوا با گوش دادن در حال حاضر و
سپس به آه او و فراخوانی به مقدسان.
تنها در بعد ، هنگامی که او به حال رشد تا حدودی به همه چیز عادت کرده اند -- به طور طبیعی وجود دارد
هرگز می تواند هر گونه صحبت از رو به رشد خود را به طور کامل به آن عادت کرده اند -- گرگور
گاهی اوقات گرفتار نظر بود که
به دوستانه در نظر گرفته شده یا می تواند به عنوان چون تفسیر است.
: "خوب ، امروز آن را به او طعم خوب" او گفت ، اگر گرگور واقعا پاک بود
او به غذا خوردن ، در حالی که در وضعیت معکوس ، که به تدریج خود را تکرار
بارها و بارها ، او می گفت متاسفانه ، در حال حاضر همه چیز را متوقف کرده است دوباره. "
اما در حالی که گرگور می تواند هیچ اطلاعات جدید به طور مستقیم را دریافت کنید ، او بشنود خوب
معامله از اتاق بعدی درب ، و به زودی او شنیده صدای او scurried حق دور
به درب مناسب و تمام بدن خود را در برابر آن فشرده می شوند.
در اوایل روز به خصوص ، هیچ مکالمه وجود دارد که با نگران نیست
او را در برخی از راه و یا دیگر ، حتی اگر تنها در راز.
به مدت دو روز در همه وعده غذایی بحث در آن موضوع می تواند در مورد چگونگی شنیده
مردم باید رفتار کنند ، اما آنها نیز در مورد همین موضوع در زمان صحبت
بین وعده های غذایی ، برای همیشه وجود دارد در
دست کم دو تن از اعضای خانواده در خانه ، از هیچ کس واقعا می خواستم تا در خانه باقی می ماند
تنهایی و مردم می توانند تحت هیچ شرایطی ترک نمی آپارتمان
کاملا خالی است.
علاوه بر این ، در همان روز اول دختر خدمتکار -- بود به طور کامل روشن نیست
آنچه که چقدر او در مورد آنچه اتفاق افتاده می دانستند -- در زانو خود او التماس کرده بود
مادر به او برود بلافاصله ، و هنگامی که
او گفت : خداحافظ حدود پانزده دقیقه بعد ، او آنها را برای اخراج تشکر شده
با اشک در چشم او ، اگر او به عنوان بزرگترین نفع که مردم
او نشان داده بود وجود دارد ، و بدون هر کسی
خواستار آن را از او ، او سوگند سوگند ترس نه خیانت هر کسی ، نه حتی
کوچکترین بیت.
در حال حاضر خواهر او تا به حال برای تیم با مادر خود را به انجام پخت و پز ، هر چند که
نمی ایجاد نگرانی و مشکلی بود چرا که مردم از خوردن تقریبا هیچ چیزی.
دوباره و دوباره گوش گرگور به عنوان یکی از آنها بیهوده دعوت یکی دیگر به غذا خوردن و
هیچ پاسخ دیگری از "با تشکر از شما. من به حال به اندازه کافی "و یا چیزی شبیه به آن است.
و شاید آنها چیزی برای نوشیدن ، بیش از حد متوقف شده بود.
خواهر او اغلب از پدرش خواست که آیا او می خواست به آبجو و کمال مسرت از ارائه
واکشی آن خودش ، و زمانی که پدرش او سکوت کرده بود ، او گفت ، به منظور حذف
هر رزرو ، او ممکن است داشته باشد ، که او می تواند همسر سرایدار به آن را دریافت ارسال.
اما پس از آن پدر او در نهایت گفت : پر طنین "نه" ، و نه چیزی بیشتر خواهد بود
در مورد آن صحبت.
در حال حاضر در طول روز اول پدر خود گذاشته از همه شرایط مالی
و چشم انداز به مادرش و خواهرش را نیز.
او از زمان به زمان از جدول ایستاد و از lockbox کوچک کشیده
سالم از کار بیرون آورده شده از کسب و کار خود را ، که پنج سال سقوط کرده بود پیش از این ، برخی از
سند و یا دیگر و یا برخی از نوت بوک.
صدای قابل شنیدن بود او باز کردن قفل پیچیده و پس از از بین بردن آنچه
او به دنبال ، قفل آن را دوباره.
این توضیحات توسط پدرش ، در بخشی بودند ، اولین چیزی که لذت بخش است که گرگور
فرصتی برای گوش دادن به از زمان حبس خود را داشتند.
او که هیچ چیز در همه برای پدر خود را از آن کسب و کار باقی مانده بود فکر کرده بود ؛ در
پدرش به او گفته بود هیچ چیز به تناقض این دیدگاه ، و گرگور در هر
مورد او را در مورد آن سوال است.
در آن زمان تنها دغدغه گرگور به منظور اجازه به استفاده از او تا به حال شده است
خانواده اش را در اسرع وقت برای فراموش کردن بدبختی کسب و کار که تا به حال آورده
همه آنها را به حالت ناامیدی کامل.
و به این ترتیب او در آن نقطه می خواهم شروع به کار با یک شدت خاص و از
دستیار ، تقریبا یک شبه تبدیل شده بود ، فروشنده سفر ، که به طور طبیعی به حال
کاملا متفاوت امکان
کسب درآمد برای پرداخت هزینه ها و موفقیت های که در محل کار بلافاصله به شکل تبدیل شد
کمیسیون پول نقد ، که می تواند بر روی میز در خانه در مقابل او
شگفت زده و خوشحال خانواده.
آن روزها زیبا شده بود ، و آنها تا به حال هرگز به عقب پس از آن ، حداقل نه
با همان شکوه و جلال ، علی رغم این واقعیت که گرگور بعد پول زیادی را به خود کسب
که او در یک موقعیت به تحمل
مخارج کل خانواده ، هزینه های که او ، در واقع ، خرس.
آنها کاملا به آن عادت کرده اند تبدیل شده بود ، هر دو خانواده و گرگور نیز هست.
آنها با تشکر پول را گرفت و او با خوشحالی به آن تسلیم شد ، اما ویژه
گرما بود دیگر حاضر.
فقط خواهر هنوز باقی مانده بود نزدیک به گرگور ، و آن را طرح مخفی خود را برای ارسال بود
سال بعد او را به هنرستان ، بدون در نظر گرفتن هزینه بزرگ است که که
لزوما درگیر شده و خواهد بود که در راه های دیگر ساخته شده است.
در مقابل به گرگور او عاشق موسیقی بسیار و می دانست که چگونه به بازی ویولن
charmingly.
در حال حاضر و پس از آن در باقی می ماند کوتاه گرگور در شهر هنرستان ذکر شد
گفتگو با خواهر او ، اما همیشه تنها به عنوان یک رویای زیبا ، که
تحقق غیر قابل تصور بود ، و خود را
پدر و مادر به این انتظارات بی گناه با لذت گوش هرگز.
اما گرگور در مورد آنها با در نظر گرفتن ناشی از وسواس یا دقت زیاد فکر و هدف از آن
توضیح ماده ceremoniously ، در شب کریسمس.
در شرایط فعلی خود ، از جمله ایده های بیهوده از طریق سر او رفت ، در حالی که او تحت فشار قرار دادند
خود درست در مقابل درب و گوش.
گاهی اوقات در خستگی عمومی خود او می تواند هر گوش نکرده است و اجازه دهید سر خود را
listlessly انفجار در مقابل درب ، اما او بلافاصله خود را کشیده با هم ، برای
حتی صدای کوچک است که او توسط این ساخته شده
حرکت در نزدیکی شنیده شد و همه خاموش.
"او می رود وجود دارد دوباره ، پدرش پس از مدتی گفت ، به وضوح به سمت تبدیل
درها ، و تنها پس از آن که مکالمه قطع شده به تدریج از سر گرفته می شود دوباره.
گرگور در بر داشت از وضوح کافی -- برای پدرش تمایل به تکرار خود را اغلب در
توضیحات خود را ، تا حدی به خاطر او خود را با این شخصا نگران نیست
مسائل مربوط برای مدت زمان طولانی در حال حاضر و تا حدودی
همچنین به خاطر مادر او همه چیز را درک نمی حق دور اولین بار -- که
به رغم همه بد شانس ، بخت ، هر چند بسیار کوچک ، در دسترس بود از
زمان محلی قدیمی ، که منافع ، که تا به حال
نشده لمس بود ، در زمان مداخله به تدریج مجاز به افزایش
کم است.
علاوه بر این ، علاوه بر این ، پولی که گرگور به خانه آورده بود و هر ماه --
او تنها چند florins برای خودش شده بود ، نه به طور کامل صرف نگه داشته بود و
رشد را به یک مقدار کوچک سرمایه است.
گرگور ، در پشت درب خود ، راننده سرشونو تکون دادن مشتاقانه ، شادی بیش از این پیش بینی پیش بینی نشده
و صرفه جویی.
درست است ، با این پول اضافی ، او می توانست پرداخت کردن از بدهی های پدرش به خود
کارفرما و روز که در آن او می تواند از شر این موقعیت می شده اند بسیاری
نزدیک تر است ، اما در حال حاضر چیزهایی بودند بدون شک
بهتر راه پدرش آنها تنظیم شده بود.
در حال حاضر ، با این حال ، این پول تقریبا کافی به اجازه خانواده به
زندگی در بهره پرداخت.
شاید این کافی خواهد بود خانواده را برای یک یا حداکثر دو سال حفظ کند ، که
تمام.
بنابراین ، آن را تنها به یک مقدار که کدام یک واقعا بر اساس نباید طراحی و که
باید کنار برای مواقع اضطراری است. اما به پول برای زندگی تا به حال به دست آورده است.
در حال حاضر ، هر چند پدر او بود و قدیمی ، او یک مرد سالم که کار نکرده بود در همه برای
پنج سال و در نتیجه می تواند باشد نه برای بسیار شمارش.
او در این پنج سال ، تعطیلات برای اولین بار از خود مشکل پر اما
زندگی ناموفق ، قرار داده شده بر روی یک معامله خوب چربی و در نتیجه واقعا سنگین تبدیل شده بود.
و باید مادر قدیمی خود در حال حاضر شاید برای پول کار می کنند ، زنی که دچار
آسم ، برای آنها سرگردان از طریق آپارتمان ها و حتی در حال حاضر یک سویه بود و
که هر روز دوم روی مبل توسط زحمتکش پنجره باز نفس نفس می گذراند؟
باید با خواهر خود کسب درآمد ، یک دختر بود که هنوز کودک هفده ساله ای که
سبک زندگی قبل از آن بسیار لذت بخش است که آن را تا به حال شامل شده بود
پانسمان و خودش را به سادگی ، خواب در اواخر ،
کمک در اطراف خانه ، از شرکت در چند enjoyments متوسطی است و ، مهمتر از همه ،
نواختن ویولن؟
هنگامی که آن را به صحبت کردن در مورد این نیاز به کسب پول ، در ابتدا گرگور آمد رفت از
درب و خود را روی مبل چرم خنک در کنار درب انداخت ، برای او
کاملا داغ از شرم و غم و اندوه است.
او اغلب از وضع تمام شب طولانی وجود دارد. او یک لحظه خواب نیست و فقط خش
چرم ساعت ها در یک زمان. او کار بسیار دشوار بر عهده گرفت
تنه زدن به صندلی را به پنجره.
سپس او در آستان پنجره رخنه کرد و در صندلی آماده شده ، در برابر خم
پنجره به بیرون نگاه کنید ، بدیهی است که با برخی از حافظه و یا دیگر رضایت که
استفاده می شود که او را در زمانهای گذشته به ارمغان بیاورد.
در واقع ، او روز به روز چیز را با وضوح کمتر و کمتر درک شده ، حتی
در کسانی که فاصله کوتاه ای دور : بیمارستان در سراسر خیابان ، همه بیش از حد و مکرر
نزد که او قبلا لعنت کرده بود ،
همه بیشتر قابل مشاهده نیست ، و اگر او تا به حال شده است نه دقیقا آگاه است که او زندگی می کردند
در خیابان آرام ، اما به طور کامل شهری شارلوت ، او می تواند اعتقاد داشته اند که از
پنجره را به او مشابه در
زمین بایر سیما یا جنبه بخصوص ، که در آن آسمان خاکستری و زمین خاکستری بود با هم ادغام شدند و در
بودند غیر قابل تشخیص است.
خواهر متوجه او باید چند بار که روی صندلی ایستاده بود توسط مشاهده
پنجره و پس از آن ، پس از تمیز کردن اتاق ، هر بار ، او تحت فشار قرار دادند صندلی عقب سمت راست
در مقابل پنجره و از حالا به بعد او حتی سمت چپ پنجره لولادار داخلی باز.
اگر گرگور تنها شده بود قادر به صحبت به خواهرش و او را برای همه چیز متشکرم
که او تا به حال برای او انجام دهید ، او را تحمل خدمات خود را آسان تر است.
همانطور که بود ، او را تحت آن رنج می برد.
خواهر مسلما به دنبال سرپوش گذاشتن بر awkwardness همه چیز را به عنوان حد
ممکن است ، و با گذشت زمان ، او به طور طبیعی در آن موفق تر است.
اما با گذشت زمان گرگور به درک همه چیز بیشتر آمد
دقیقا. حتی ورود او را برای او وحشتناک بود.
به محض او وارد شد ، او مستقیما به پنجره زد ، بدون در نظر گرفتن زمان به بسته
درها ، به رغم این واقعیت که او در غیر این صورت بسیار با ملاحظه در مقدار کمی
هر کسی نزد اتاق ، گرگور ، و
yanked پنجره باز را با دست های مشتاق ، که اگر او تقریبا خفه کننده بود و باقی ماند
در حالی که با تنفس پنجره عمیقا ، حتی زمانی که آن را هنوز هم تا سرد بود.
با این حال اجرا و سر و صدا او را وحشت زده گرگور هر روز دو بار.
تمام زمان او تحت نیمکت می لرزید ، و با این حال او می دانستند بسیار خوب که او
که قطعا در امان او را با خوشحالی می پذیریم اگر آن را تنها شده بود امکان پذیر باقی می ماند با
پنجره بسته در یک اتاق که در آن گرگور زندگی.
در یک مناسبت است -- در حدود یک ماه در حال حاضر از گرگور رفته
تحول ، و در حال حاضر هیچ دلیلی وجود دارد هر خاصی را برای خواهر خود را
در ظاهر ، گرگور مبهوت -- او
وارد کمی زودتر از حد معمول و بر گرگور می آمدند که او هنوز هم دنبال شد
از پنجره بیرون را ، بی حرکت و از موقعیت خوبی جهت ترساندن کسی.
آن را به عنوان تعجب به گرگور اگر او تا به حال در نمی آمدند ، زیرا او
موقعیت بود او را جلوگیری از باز کردن پنجره فورا.
اما او نه تنها قدم نه در داخل ، او حتی عقب نشینی و در را بست.
یک غریبه واقعا ممکن است از این نتیجه گرفت که گرگور شده است که در انتظار برای دروغ گفتن
او و می خواستند او را نیش می زنند.
البته ، گرگور بلافاصله خود را در زیر کاناپه پنهان ، اما او تا به حال به صبر
تا زمانی که وعده غذایی ظهر را قبل از خواهرش بازگشت ، و او آرام و بسیار کمتر به نظر می رسید
از حد معمول است.
از این رو ، او متوجه شد که ظاهر خود را هنوز هم دائما به او غیر قابل تحمل بود و
باید در آینده باقی می ماند غیر قابل تحمل ، و که او واقعا تا به حال بسیاری از خود برای اعمال
کنترل را به فرار از یک نگاه اجمالی
تنها بخش کوچکی از بدن خود را که از زیر نیمکت گیر.
داد تا او را حتی با این دید یدکی ، یک روز او را به ورق در بازگشت خود را کشیده و
بر روی نیمکت -- این کار انجام گرفت او چهار ساعت -- و آن را در گونه ای که ترتیب داد
او در حال حاضر به طور کامل پنهان و خود را
خواهر ، حتی اگر او خم شد ، می تواند او را نمی بینم.
اگر این نت لازم را تا آنجا که او نگران بود ، پس او می تواند حذف
آن ، برای آن به اندازه کافی روشن بود که گرگور می تواند هر گونه لذت بردن از مشتق نیست
منزوی خود را دور تا به طور کامل.
اما او را ترک ورق فقط عنوان آن بود ، و بر این باور گرگور ، او حتی لحظه نگاه از
قدردانی زمانی که در یک مناسبت ، او با دقت برداشته تا ورق کمی با
سر خود را به چک ، به عنوان خواهر خود را به سهام جدید از آرایش صورت گرفت.
در دو هفته اول ، پدر و مادر خود می تواند به خود آورد به او مراجعه ، و او
اغلب شنید که چگونه آنها به طور کامل کار حال حاضر خواهر او را تصدیق کرد. در حالی که در اوایل
آنها اغلب کردم در خواهر او اذیت
چرا که او به آنها یک زن جوان تا حدودی بی فایده به نظر می رسید بود.
با این حال ، در حال حاضر هر دو پدر و مادر او اغلب در مقابل درب گرگور منتظر
در حالی که خواهر خود را پاکسازی در داخل ، و او به محض بیرون آمد ، او تا به حال به توضیح دهید که در
جزئیات چه کارهایی نگاه در اتاق ،
گرگور ، را خورده است چگونه او این زمان رفتار کرده بود ، و اینکه آیا شاید اندکی
بهبود محسوس بود.
در هر صورت ، مادر خود را نسبتا به زودی برای دیدار گرگور ، اما پدرش و
خواهرش او را مهار ، در ابتدا با دلایل است که گرگور به خیلی گوش
دقت و که او را کاملا تایید.
بعدها ، با این حال ، آنها به حال او را مانع به زور ، و سپس هنگامی که او فریاد : "من اجازه دهید
برو به گرگور.
او پسر بد بخت من! آیا نمی دانند که من مجبور به رفتن به
او را؟ "
گرگور پس از آن فکر که شاید این امر می تواند چیز خوبی است اگر مادر او در آمد ، و نه
هر روز ، البته ، اما شاید یک بار در هفته است.
او را درک همه چیز خیلی بهتر از خواهر او ، که به رغم همه او را
شجاعت ، هنوز یک کودک و در تجزیه و تحلیل گذشته ، شاید انجام چنین
کار دشوار تنها از recklessness کودکانه.
گرگور آرزو برای دیدن مادرش به زودی متوجه شد.
در حالی که در طول روز گرگور ، خارج از در نظر گرفتن برای پدر و مادرش ، آیا می
برای نشان دادن خود را توسط پنجره ، او نمی تواند دست و پا رفتن در اطراف بسیار بر روی مربع چند
متر از کف.
او متوجه شد به سختی به تحمل دروغ بی سر و صدا در طول شب و به زودی غذا خوردن دیگر
به او کوچکترین لذت است.
بنابراین برای انحراف او به دست آورد عادت خزنده به عقب و جلو در سراسر دیوار
و سقف. او به ویژه علاقه حلق آویز از
سقف.
تجربه کاملا متفاوت از دروغ روی زمین بود.
بود آسان تر برای تنفس ، لرزش خفیف رفت و از طریق بدن خود را ، و در
میان تفریحی تقریبا خوشحال که گرگور در بر داشت کردن وجود دارد ، می تواند رخ دهد
که در کمال تعجب خود را ، او اجازه رفتن و ضربه زدن به کف.
با این حال ، در حال حاضر او به طور طبیعی کنترل بدن خود را کاملا متفاوت ، و او نبود
زخمی خود را در چنین سقوط بزرگ.
خواهر او متوجه بلافاصله تفریحی جدید که گرگور برای پیدا کرده بود
خود -- برای او رخنه کرد در اطراف او را پشت سر گذاشت اینجا و آنجا اثری از چسبنده خود
مسائل -- و به همین ترتیب او ایده ساخت
گرگور خزنده در اطراف به آسانی به عنوان امکان پذیر و در نتیجه از بین بردن مبلمان
که رو در راه ، به خصوص قفسه سینه از زیر شلواری و میز نوشتن.
اما او در هیچ موقعیتی برای انجام این کار توسط خود بود.
او جرات پدر خود را به درخواست برای کمک به ، و دختر خدمتکار قطعا نمی
او را کمک اگر چه این دختر ، حدود شانزده سال ، به حال شجاعانه
باقی مانده از زمان اخراج از
قبلی آشپزی و او برای امتیاز از مجاز شدن به ماندن بگیرید التماس بود
به طور دائم محدود به آشپزخانه و نیاز به باز کردن درب تنها در پاسخ به
احضار خاص.
بنابراین ، خواهر او انتخاب دیگری نداشتند ، اما شامل مادرش در حالی که پدر او بود
وجود ندارد.
مادر او با نزدیک شدن اتاق ، گرگور با فریادهای شادی هیجان زده ، اما او سکوت سقوط کرد
درب. البته ، خواهر او برای اولین بار چک کند که آیا
همه چیز در اتاق بود به منظور.
فقط در آن زمان او اجازه مادرش راه رفتن با عجله فراوان وارد گرگور ورق کشیده بود
پایین حتی بیشتر و آن را چین و چروک بیشتری است. تمام چیزی که واقعا درست مثل یک نگاه
لحاف سردستی که بیش از کاناپه پرتاب می شود.
در این گردهمایی ، گرگور از جاسوسی از زیر ورق برگزار شد.
بنابراین ، او را از نگاه مادر او این زمان خودداری کرد و فقط خوشحال بود که
او آمده بود.
"بیا ، او قابل رویت نیست ، گفت :" خواهر او ، و در آشکارا مادر خود را با رهبری
دست.
در حال حاضر گرگور گوش به عنوان این دو زن ضعیف منتقل قفسه سینه هنوز هم سنگین قدیمی
زیر شلواری از سمت خود ، و به عنوان خواهر خود را به طور مداوم بر خودش در زمان
بخش اعظم کار ، بدون گوش دادن
هشدار از مادرش که نگران بود که او را به خودش کرنش است.
این کار به مدت طولانی به طول انجامید.
بعد از حدود یک چهارم از یک ساعت در حال حاضر رفته ، مادرش گفت : این امر می
بهتر است در صورتی که سمت چپ قفسه سینه از زیر شلواری که در آن ، به دلیل در وهله اول ،
آن را بیش از حد سنگین بود : آنها نخواهد بود
قبل از ورود پدرش به پایان رسید ، می روم و در وسط قفسه سینه از زیر شلواری
اتاق تمام مسیرهای گرگور ، بلوک ، اما در وهله دوم ، آنها
نمی تواند مطمئن باشد که گرگور خواهد بود با حذف مبلمان خوشحال.
به او معکوس به نظر می رسید درست باشد ؛ دید از دیوارهای خالی سوراخ حق خود
به قلب ، و چرا باید گرگور همان احساس نیست ، از او عادت کرده بوده است
مبلمان اتاق را برای یک مدت طولانی و
در یک اتاق خالی احساس خود را رها؟
"و آن مورد ،" مادر او به این نتیجه رسید بسیار بی سر و صدا ، تقریبا زمزمه
اگر او خواست برای جلوگیری از گرگور ، که مکان دقیق که او واقعا نمی دانستند ، از
حتی شنیدن صدا از صدای او --
او متقاعد شده بود که او کلمات خود را درک نمی کنند -- و نه یک واقعیت
که با از بین بردن مبلمان ما نشان می دهد که ما دادن تا تمام امید از
بهبود و ترک او به منابع خود را بدون هیچ ملاحظهای؟
من فکر می کنم بهتر است اگر ما تلاش برای نگه داشتن اتاق دقیقا در شرایط
در قبل بود ، به طوری که ، زمانی که گرگور به ما باز می گرداند ، می بیند که همه چیز بدون تغییر و
می تواند فراموش هم دخالت آسان تر است. "
همانطور که او شنیده واژگان مادرش گرگور متوجه شدم که کمبود از همه فوری
تماس با انسان ، همراه با زندگی خسته کننده شده توسط خانواده بیش از احاطه
البته از این دو ماه باید
اشتباه گرفته شود درک کرد ، زیرا در غیر این صورت او نمی تواند توضیح دهد تا خود را
چگونه او در تمام جدیت ، می توانست آنقدر مشتاق به اتاق خود را تخلیه.
او واقعا مشتاق به اجازه اتاق گرم ، به راحتی و با تکه های او تا به حال مبله
به ارث برده ، باید به غار است که در آن او را ، البته ، و سپس قادر به خزیدن تبدیل
در مورد در همه جهات بدون
اختلال ، اما در همان زمان با فراموش کردن سریع و کامل انسانی خود را
گذشته نیز هست؟
او سپس در این نقطه در حال حاضر در آستانه فراموشی بود و آن را تنها
صدای مادر خود را ، که او برای یک مدت طولانی ، که او را تحریک کرده بود شنیده بود؟
هیچ چیز به حذف شده بود -- همه چیز باید باقی می ماند.
در شرایط او ، او نمی تواند به کارکرد بدون تأثیرات مفید او
مبلمان.
مبلمان و اگر او را مانع از انجام خزنده بی معنی خود را در مورد
همه جا ، و سپس هیچ آسیبی در آن وجود داشت ، بلکه سود بزرگ است.
اما خواهر او متاسفانه فکر در غیر این صورت.
او عادت کرده اند رشد کرده بود ، قطعا بدون توجیه نیست ، تا جایی که به
بحث در مورد مسائل مربوط به گرگور ، نگران بود ، به عنوان یک متخصص خاص با عمل می کنند
احترام به پدر و مادر خود را ، و بنابراین در حال حاضر
مشاوره مادر دلیل خواهر او کافی بود تا اصرار بر حذف ،
نه تنها از قفسه سینه از زیر شلواری و میز نوشتن ، که تنها اقلام او
بود در ابتدا فکر کردم ، بلکه از همه
مبلمان ، به استثناء از نیمکت ضروری است.
البته ، آن را تنها سرپیچی کودکانه و اخیر خود بسیار غیر منتظره و
به سختی موفق به کسب اعتماد به نفس را که به او منجر به این تقاضا.
او همچنین در واقع مشاهده شده است که گرگور به مقدار زیادی از اتاق به خزش در مورد نیاز ؛
مبلمان ، از سوی دیگر ، تا آنجا که یک نفر می تواند از کوچکترین نشده بود
استفاده کنید.
اما شاید حساسیت مشتاق از زنان جوان از سن او نیز نقشی.
این احساس آزادی را در هر فرصتی به دنبال و با آن در حال حاضر احساس گرته
وسوسه مایل به ایجاد وضعیت گرگور حتی وحشتناک تر ، به طوری که پس از آن او
قادر به انجام حتی بیشتر برای او را از اکنون خواهد بود.
مطمئنا هیچ کس به جز گرته هرگز خود برای ورود به یک اتاق که در آن اعتماد
گرگور دیواره های خالی توسط خود اداره می شود.
و به این ترتیب او اجازه نمی دادند خود را از تصمیم او توسط مادرش ، که در منصرف
این اتاق نامشخص خودش را در بی قراری محض او به نظر می رسید و به زودی سکوت ،
کمک به خواهر خود را با تمام انرژی خود را به قفسه سینه از زیر شلواری در خارج از اتاق است.
در حال حاضر ، گرگور هنوز هم می تواند بدون قفسه سینه از زیر شلواری در صورت نیاز انجام دهید ، اما
میز تحریر واقعا تا به حال به ماندن بگیرید.
و به ندرت تا به حال زنان اتاق با قفسه سینه از زیر شلواری ، خوراکی های روی آنها به عنوان
تحت فشار قرار دادند آن ، هنگامی که گرگور گیر سر خود را از زیر مبل را نگاه که او چگونه
می تواند دخالت احتیاط و با در نظر گرفتن حد ممکن است.
اما متاسفانه آن را مادر خود را که به داخل اتاق آمد برای اولین بار بود ، در حالی که گرته
اسلحه خود را در اطراف قفسه سینه از زیر شلواری در اتاق پیچیده بود و آن را تاب
به جلو و عقب توسط خودش ، بدون حرکت آن را از موضع آن است.
مادر او را به نزد گرگور استفاده نمی شود و او می تواند بیمار او ، و به همین ترتیب ،
ترس ، گرگور scurried عقب راست به سمت انتهای دیگر از مبل ، اما او می تواند
دیگر جلوگیری از ورق از حرکت به جلو کمی.
که به اندازه کافی برای گرفتن توجه مادرش بود.
او را به توقف آمد ، هنوز هم برای یک لحظه ایستاد و پس از آن به عقب رفت و به گرته.
اگرچه گرگور تکرار به خود نگه داشته و بیش از بیش است که واقعا چیزی غیر معمول
بود ، که فقط چند قطعه از مبلمان که بخواهند صفحاتی دوباره مرتب شد ، او به زودی
تا به حال به اعتراف به خود است که جنبش
از زنان و وپیش گفتگوهای آرام خود را ، و خارش از
مبلمان روی زمین ، او را به مانند اغتشاش بزرگ تورم در همه طرف تحت تاثیر قرار ، و ،
بنابراین بصورتی پایدار و محکم بود که او در سر او کشیده و
پاها و فشار دادن بدن خود را به طبقه ، او باید به خود بگویید صراحت که
او قادر نخواهد بود به تحمل این همه بسیار طولانی تری است.
آنها تمیز کردن اتاق خود را ، به دست گرفتن دور از او همه چیز او گرامی ، آنها
در حال حاضر کشیده قفسه سینه از زیر شلواری است که در آن اخم را دیدم و دیگر
ابزار ، نگه داشته بودند و آنها در حال حاضر
شل شدن میز نوشتن که محکم به زمین ثابت شده بود ، میز که بر روی او ،
به عنوان یک دانشجوی کسب و کار ، دانش آموز ، در واقع حتی به عنوان یک مدرسه ابتدایی
دانش آموز ، نوشته بود و تکالیف خود را.
در آن لحظه او واقعا هر زمان برای چک کردن نیات خوب داشته باشند
دو زن ، که وجود او در هر صورت به حال تقریبا به فراموشی سپرده ، چون خود را در
خستگی آنها مشغول به کار بودند واقعا
در سکوت ، و سکندری سنگین از پای خود بایستند ، تنها صدا شنیده شود.
و به این ترتیب او scuttled -- زنان فقط propping خود روی میز نوشتن
در اتاق بعدی به منظور مکی -- تغییر جهت او
مسیر چهار بار.
او واقعا نمی دانند آنچه که او باید اولین عملیات نجات.
سپس او را دیدم به حلق آویز آشکارا بر روی دیوار بود ، که در غیر این صورت در حال حاضر خالی است ،
تصویری از زن ملبس به چیزی جز خز.
او به سرعت بیش از آن scurried و خود را در برابر شیشه ای که برگزار شد ، در فشار
محل و که شکم گرم خود احساس خوبی است.
حداقل این تصویر ، که گرگور در حال حاضر به طور کامل پنهان ، قطعا هیچ کس
که اکنون دور کنند.
او سرش را به سمت درب اتاق نشیمن به هم پیچیده ، مشاهده زنان به عنوان آنها
آمد دوباره وارد آنها اجازه ندارند خود را بسیار
استراحت و به آینده را حق دور.
گرته بازوی خود را در سراسر مادرش قرار داده بود و برگزار شد او را محکم است.
: "پس چه باید ما را در حال حاضر؟ گفت :" گرته و در اطراف خود نگاه کرد.
سپس نگاه خود را گرگور از دیوار ملاقات کرد.
او نگه داشته خونسردی او را تنها از آنجا که مادر او آنجا بود.
او صورت خود را نسبت به مادرش خم داد تا او را مانع از نگاه می کنم ،
و گفت : هر چند که در صدا لرزش و سرعت بیش از حد ، "آمده ، آن را نه بهتر
برگشت به اتاق نشیمن فقط برای لحظه ای دیگر؟ "
هدف گرته به گرگور روشن بود : او می خواست به همراه مادرش به یک مکان امن نگاه دارید
و سپس او را وادار به فرار از دیوار.
خوب ، اجازه دهید او فقط سعی کنید! او در تصویر خود چمباتمه زده اند و دست
آن را بیش از او زودتر به صورت گرته بهار.
اما کلمات گرته بلافاصله مادر را بسیار ناراحت ساخته شده بود.
او را به کنار می رفتند ، نزد لکه قهوه ای عظیم در گل گرفتار
تصویر زمینه و قبل از او واقعا آگاه شد که آنچه او نگاه بود
گرگور ، در خام تن به تن بالا فریاد زد
صدای "آه خدا ، آه خدا" و با آغوش outstretched سقوط کرد ، تا اگر او بود
تسلیم شدن همه چیز ، از پایین بر روی نیمکت و دراز وجود دارد حرکت است.
"گرگور ، شما.
. . "گریه خواهر خود را با یک مشت بزرگ
و تابش خیره کننده فوری.
از زمان تحول خود این کلمات که او درست در کارگردانی بود
او.
او را به اتاق فرار درب بعدی را به برخی از ارواح و یا دیگری که با آن او می تواند
احیای مادرش از طلسم غش او.
گرگور می خواست برای کمک به -- زمان کافی برای ذخیره تصویر وجود دارد -- اما او
سریع ، بر روی شیشه چسبیده بود و خود را پاره سست زور و اجبار است.
سپس او را به اتاق بعدی scurried ، تا اگر او می تواند به خواهر او برخی از مشاوره ،
در زمانهای گذشته ، اما پس از آن او را به ایستادگی idly پشت سر او ، در حالی که او
در مورد در بطری های مختلف کوچک rummaged.
با این حال ، او وحشت زده شد زمانی که او برگشته بود.
یک بطری را بر روی زمین سقوط کرد و درهم شکست.
تراشه شیشه ای زخمی گرگور در صورت ، برخی از دارو خورنده و یا سایر
چکیده بیش از او را.
در حال حاضر ، بدون گرته طولانی دیگر ، در زمان به عنوان بسیاری از بطری های کوچک که او می تواند صورت گرفت
نگه دارید و آنها را به مادرش زد. او ناودان را درب بسته با پای خود است.
گرگور در حال حاضر از مادرش ، که شاید مرگ نزدیک ، به لطف او بسته است.
او می توانست درب را باز نمی کند ، و او نمی خواست به تعقیب و دور خواهر خود را که تا به حال به
با مادر خود باقی می ماند.
در این مرحله ، او تا به حال هیچ ربطی به ولی صبر کنید ، و غرق ملامت نفس
و نگران ، او شروع به خزش و بیش از همه چیز دست و پا رفتن : دیوارها ، مبلمان ، و سقف.
در نهایت ، در ناامیدی خود را ، به عنوان کل اتاق شروع به چرخش در اطراف او ، او را بر روی کاهش یافت
وسط میز بزرگ. یک زمان کوتاه سپری شده است.
گرگور دراز وجود دارد limply.
دور تا دور هنوز. شاید که نشانه خوبی بود.
سپس حلقه در درب وجود دارد.
دختر خدمتکار بود به طور طبیعی در آشپزخانه او را بسته ، و در نتیجه گرته تا به حال به
برای باز کردن درب. پدر بود وارد.
"چه اتفاقی افتاد؟" اولین کلمات خود.
ظاهر گرته به او گفته بود همه چیز. گرته پاسخ با یک صدای مبهم ؛ آشکارا
او فشار دادن صورت خود را به قفسه سینه پدرش : "غش مادر ، ولی او را گرفتن
بهتر است در حال حاضر.
گرگور شکسته است گشاد است. "" بله ، من انتظار می رود که گفت : "او
پدر ، "من همیشه به شما گفته است که است ، اما شما زنان نمی خواهند به گوش دادن است."
به گرگور به وضوح مشخص بود که پدر خود را به شدت اشتباه گرفته بود و پیام کوتاه گرته
و فرض کنید که گرگور برخی از جرایم خشونت آمیز و یا دیگر متعهد شده بود.
بنابراین ، گرگور در حال حاضر تا به حال برای پیدا کردن پدرش به او آرام ، برای او تا به حال نه وقت و
و نه توانایی توضیح همه چیز را به او است.
و به این ترتیب او با عجله دور درب اتاق خود و خود را در برابر آن تحت فشار قرار دادند ، به طوری که
پدرش می تواند حق دور ، او را از سالن وارد است که گرگور به طور کامل
در نظر گرفته شده برای بازگشت در یک بار به اتاق خود ،
که آن را لازم بود به او رانندگی نمی کند ، اما تنها مورد نیاز برای باز کردن
درها ، و او بلافاصله ناپدید می شوند. اما پدر خود را در خلق نشده بود
مشاهده niceties چنین.
"آه ، فریاد زد : به محض او وارد ، با لحن که اگر او بودند همه در یک بار عصبانی و
راضی است.
گرگور کشیده سر خود را از پشت درب و آن را در جهت خود را مطرح
پدر. او پدر خود را به عنوان او واقعا نمی تصویر
در حال حاضر همانجا ایستاد.
البته ، چه او با سبک جدید خود را از خزنده در سراسر ، در گذشته به حال
در حالی که مورد غفلت قرار گرفته تا توجه به آنچه که قرار بود در بقیه آپارتمان
او قبل از انجام داده بود ، و واقعا باید
درک این واقعیت است که او به شرایط مختلف روبرو می شوند.
با این وجود ، با این وجود ، این بود که هنوز هم پدرش؟
این بود که همان مرد که خسته و مدفون در بستر در روزهای گذشته ، lain بود
هنگامی که گرگور تنظیم در سفر کسب و کار ، که او را در شب دریافت کرده بود
بازگشت خود را در لباس خواب و بازو
صندلی ، کاملا ناتوان از ایستاده بود ، که تنها بازوی خود را به عنوان نشانه ای از بلند
شادی ، و چه کسی در strolls نادر خود را با هم یکشنبه ها چند سال و در
تعطیلات مهم ساخته شده راه خود را به آرامی
جلو بین گرگور و مادرش -- که خود نقل مکان کرد به آرامی -- همیشه یک کمی بیشتر
آهسته تر از آنها ، در کت های قدیمی خود را همراه ، تمام وقت تنظیم کردن پیاده روی خود را
چوب با دقت ، و که ، زمانی که او بود
می خواستم به چیزی می گویند ، تقریبا همیشه هنوز ایستاده بود و همراهان وی را جمع آوری
در اطراف او؟
اما در حال حاضر او ایستاده بود واقعا راست ، ملبس به یونیفورم آبی تنگ اتصالات
با دکمه های طلا ، مانند آنهایی که بندگان در شرکت بانکی می پوشند.
بالای یقه سفت بالای کت خود چانه شرکت خود را دو برابر گیر برجسته ،
زیر ابرو پر پشت خود را نگاه چشم سیاه او تازه نافذ بود و
هشدار ، در غیر این صورت ژولیده موی سفید خود
پایین را به دقت دقیق بخشی درخشان خار بود.
او انداخت کلاه خود را ، که در آن طغرا طلا ، ظاهرا نماد بانک ،
در یک قوس در سراسر تمام اتاق بر روی مبل ، نصب و نقل مکان کرد ، پرتاب به عقب
لبه کت بلند یکنواخت خود را ، با
دست خود را در جیب شلوار خود و چهره ای ترسناک ، درست به گرگور.
او واقعا نمی دانم آنچه را که در ذهن داشت ، اما او مطرح پای خود را غیر بالا
به هر حال ، و گرگور در اندازه های غول پیکر از تنها از بوت خود را شگفت زده شده بود.
با این حال ، او در آن نقطه معطل.
برای او از اولین روز از زندگی جدید خود را می دانست که تا آنجا او نگران بود ، او
پدر بزرگترین نیروی تنها پاسخ مناسب را در نظر گرفته است.
و به این ترتیب او scurried به دور از پدر خود ، متوقف زمانی که پدر او همچنان ایستاده ،
scampered رو به جلو و دوباره در زمانی پدر خود را صرفا بر انگیخت.
به این ترتیب آنها راه خود را در اطراف اتاق ساخته شده بارها و بارها ، بدون هر چیز تعیین کننده
نمیافتد. در واقع به علت سرعت آهسته ،
مانند تعقیب به نظر نمی آید.
گرگور روی زمین برای هم بودن باقی ماند ، به خصوص از او نگران بود که
پدرش می تواند پرواز را بر روی دیوار یا سقف به عنوان یک عمل واقعی
کینه توزی.
در هر صورت ، گرگور به حال به خود بگوید که او نمی تواند نگه دارید تا در حال اجرا
در اطراف برای یک مدت طولانی ، چرا که هر زمان که پدر او در زمان تنها یک گام ، او تا به حال برای رفتن
از طریق تعداد زیادی از حرکات است.
در حال حاضر او شروع به از کمبود نفس رنج می برند ، فقط همانطور که در گذشته او
روزهایی که ریه های خود کاملا غیر قابل اعتماد شده بود.
همانطور که او در حال حاضر در اطراف این راه به منظور جمع آوری تمام انرژی خود را برای مبهوت
در حال اجرا ، به سختی نگه داشتن چشم هایش را باز و احساس بی تا که او تا به حال هیچ مفهوم
همه از هر نوع فرار به غیر از در حال اجرا توسط
و تقریبا در حال حاضر فراموش کرده بودم که دیوار به او در دسترس بود ، اگر چه آنها
مبلمان دقت حک شده کامل از نقاط تیز و سنبله مسدود شدند ،
در آن لحظه چیزی یا دیگر پرتاب
معمولی پایین پرواز نزدیک و در مقابل از او نورد.
این یک سیب بود. بلافاصله یک ثانیه پس از آن پرواز کرد.
گرگور هنوز هم در وحشت به پا خاسته است.
علاوه بر این فرار بی فایده بود ، پدرش تصمیم گرفته بود به او بمباران.
از کاسه میوه بر روی میز کناری ، پدر او جیب خود را پر کرده بود.
و اکنون ، بدون آنکه برای لحظه ای که هدف دقیق ، او پرتاب سیب پس از
اپل.
این سیب کوچک قرمز رنگ در اطراف روی زمین نورد ، تا اگر برق ، و برخورد با
یکدیگر. سیب ضعیف پرتاب قرق پشت گرگور
اما skidded بدون ضرر است.
با این حال ، یکی دیگر از پرتاب بلافاصله پس از که سوار به در گرگور واقعا
سخت است.
گرگور می خواست خود را بکشید ، تا اگر درد غیر منتظره و باور نکردنی
دور اگر او تغییر موضع خود را.
اما او احساس که اگر او در جای خود میخ شده بود و کشیده دراز و به طور کامل اشتباه
در تمام حواس خود.
او فقط با نگاه نهایی خود را مشاهده کردند که چگونه درب اتاق خود را باز کشیده شد
و چگونه ، درست است در مقابل خواهر خود -- بود که فریاد -- مادرش در او زد
undergarments ، برای خواهر او برهنه بود
او را به منظور به او برخی از آزادی برای نفس کشیدن در طلسم غش او را بدهد ، و چگونه خود را
مادر پس از آن زد تا به پدرش ، در راه او را بستند تا دامن به سمت تضعیف
طبقه یکی پس از دیگری ، و چگونه ،
tripping بیش از دامن او ، او خود را بر روی پدرش پرتاب و پرتاب او
اسلحه در اطراف او ، در اتحاد کامل با او را -- اما در این لحظه قدرت گرگور از
دید راه داد -- به عنوان دست هایش رسیده است.
پشت سر پدرش و او التماس او را به زندگی ، گرگور یدکی.