Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل قسمت اول 1 زندگی اوایل متاهل MORELS
"باسن" موفق به "ردیف دوزخ" است. ردیف جهنم بلوک کاهگلی بود ، بر امده
کلبه که توسط brookside در Greenhill لین ایستاده بود.
به زندگی می کردند معدن که مشغول به کار در ماشین پنبه پاک کنی کمی چاله دو زمینه دور وجود دارد.
بروک زد زیر درختان توسکا ، به ندرت آلوده شده توسط این معادن کوچک ، که
زغال سنگ توسط الاغ که wearily در دور دایره plodded به سطح کشیده
ماشین پنبه پاک کنی.
و همه بیش از روستاها این چاله های مشابه ، که بعضی از آنها در کار کرده بودند
زمان چارلز دوم ، چند معدن و الاغ نقب مانند مورچه ها
به زمین ، ساخت تپه عجیب و غریب و
مکان های کوچک سیاه و سفید در میان مزارع ذرت و علفزار.
و کلبه از این معدنچیان ذغال سنگ ، در بلوک ها و جفت به اینجا و آنجا ، همراه
با مزارع عجیب و غریب و خانه از stockingers ، ضلالت بیش از بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا ،
تشکیل روستا از Bestwood.
در آن زمان حدود شصت سال پیش ، از یک تغییر ناگهانی صورت گرفت ، حیله و فن چاله کنار گذاشته شده توسط elbowed شد
معادن بزرگ از سرمایه داران است. حوزه زغال سنگ و آهن از Nottinghamshire
و Derbyshire کشف شد.
Carston ، Waite و شرکت ظاهر شد. در میان شور و هیجان فوق العاده ای ، لرد پالمرستون
به طور رسمی معدن اولین شرکت در بوته زار پارک باز ، بر روی لبه شروود
جنگل.
درباره این هم ردیف جهنم بدنام ، که از طریق قدیمی رو به رشد به دست آورده بود
شهرت بد ، سوزانده شد ، و خاک زیادی به دور پاک شد.
Carston ، Waite و شرکت آنها در یک چیز خوبی زده بود ، بنابراین ، پایین دره
بروکس از سلبی و Nuttall ، معادن جدید ، غرق شدند و تا به زودی در شش وجود دارد
چاله کار.
از Nuttall ، بالا در ماسه سنگ در میان جنگل ، راه آهن ، گذشته زد
priory خراب Carthusians و گذشته رابین هود خوب ، به بوته زار پارک ،
سپس بر روی به Minton در یک معدن بزرگ در میان ذرت
زمینه ها ، از Minton در سراسر مزارع valleyside به هیل سوخت رسان ، شاخه
خاموش ، و در حال اجرا در شمال به Beggarlee و سلبی ، وجود دارد که به نظر می رسد بیش از در Crich و
تپه Derbyshire : شش مین مثل سیاه و سفید
ناودانی ها در روستاها ، توسط یک حلقه زنجیره خوب ، راه آهن مرتبط است.
به جای هنگ از معدنچیان ، Carston ، Waite و شرکت ساخته شده مربع ،
چهارگوش بزرگ مسکن بر روی تپه Bestwood ، و پس از آن ، در
بروک دره ، در محل به صورت سطری دوزخ ، آنها بنا باسن.
باسن شامل شش بلوک از مسکن کارگران معدن ، دو ردیف سه ، مانند
نقطه بر روی یکی از مهره های بازی دومینو خالی و شش ، و دوازده خانه در یک بلوک.
این ردیف دو از خانه ها نشسته در پای شیب نسبتا تیز از
Bestwood ، و بیرون را نگاه ، از پنجره اتاق زیر شیروانی حداقل ، در صعود کند.
دره به سمت سلبی.
خانه خود قابل توجه و بسیار مناسب و معقول است.
یک نفر می تواند در تمام طول ، راه رفتن و دیدن باغ جلو کمی با auriculas و گیاه سنگروی
در سایه ای از بلوک پایین ، شیرین ویلیامز و pinks در بلوک بالا آفتابی ؛
دیدن پنجره های جلو شسته و رفته ، porches کمی ،
هجز برگنو کمی و پنجره ضرمر برای attics.
اما این خارج شد ، که نظر بر روی سرو های غیر مسکونی از همه بود
همسران معدن.
خانه اتاق ، آشپزخانه ، در برگشت به خانه ، رو به سمت داخل بین
بلوک ، به دنبال در یک باغ پشت گمنام ، و پس از آن در چاله خاکستر.
و بین ردیف ، بین صف های طولانی از خاکستر - چاله ، رفت و کوچه ، که در آن
بازی کودکان و زنان و مردان gossiped دودی.
بنابراین ، شرایط واقعی زندگی در باسن ، که تا به خوبی ساخته شده بود و
نگاه بسیار خوب ، بسیار ناگوار بود ، چرا که مردم باید در آشپزخانه زندگی می کنند ،
و از آشپزخانه باز در آن کوچه تند و زننده از خاکستر چاله.
خانم مورل مضطرب بود به باسن ، بود که در حال حاضر دوازده سال حرکت می کند
و در مسیر رو به پایین ، هنگامی که او به آن از Bestwood فرود.
اما او می تواند انجام دهید.
علاوه بر این ، او یک خانه پایان در یکی از بلوک های بالا و به این ترتیب است ، تنها یک
همسایه ، در طرف دیگر نوار اضافی از باغ.
داشتن یک خانه پایان ، او به نوعی از اشرافیت در میان سایر زنان لذت می برد
"بین" خانه ، چرا که اجاره خود را پنج شیلینگ و شش پنسی به جای بود
پنج شیلینگ در هفته.
اما این برتری در ایستگاه دلداری زیادی برای خانم مورل نیست.
او در سی و یک ساله ، و ازدواج شده بود و هشت سال است.
یک زن و نه کوچک ، قالب ظریف اما تحمل مصمم ، او کاهش کمی از
تماس اول با زنان باسن. او به پایین ، در جولای و در آمد
سپتامبر انتظار می رود کودک سوم خود را.
شوهر او یک معدنچی بود. آنها فقط در خانه جدید خود را سه شده بود
هفته زمانی که بیدار ، و یا عادلانه ، آغاز شد. مورل ، او می دانست ، مطمئن شوید تا تعطیلات
از آن است.
او در اوایل صبح روز دوشنبه رفت ، روز از این نمایشگاه است.
دو فرزند به شدت هیجان زده شدند.
ویلیام ، پسر هفت ، بلافاصله پس از صرف صبحانه فرار کرد ، به دور پرسه زدن
بیدار زمین ، ترک آنی ، که تنها پنج ، به ناله و شکایت کردن تمام صبح برای رفتن به همچنین.
خانم مورل کار او است.
او به ندرت می دانستند همسایگان خود ، و هیچ کس با آنها اعتماد می دانستند
دختر. او قول داد تا او را بیدار
بعد از شام.
ویلیام ظاهر در نیمه گذشته دوازده. او یک پسر بسیار فعال است ، با موهای عادلانه بود ،
freckled با لمس از مرد دانمارکی یا نروژی در مورد او شده است.
"آیا من می توانم شام من ، مادر؟" او گریه ، عجله با کلاه خود را بر روی.
"علت آن را در یکی از نیمه گذشته آغاز می شود ، مرد می گوید."
شما می توانید شام خود را در اسرع وقت آن را داشته باشد ، پاسخ داد : مادر.
"آیا آن را انجام داده است؟" او گریه ، چشمان آبی اش خیره در او در خشم است.
"پس من goin' می شود خارج آن است. "
"شما هیچ چیزی از مرتب کردن بر اساس را انجام دهد. آن خواهد شد در پنج دقیقه انجام می شود.
تنها نیم گذشته دوازده. "" آنها خواهید بود beginnin ، "نیمی پسر گریه ،
نیمی فریاد زد.
شما نمی خواهد مرد ، گفت : "اگر آنها مادر.
علاوه بر این ، تنها نیم گذشته دوازده ، بنابراین شما در یک ساعت کامل. "
LAD عجله شروع به ذخیره کردن جدول ، و به طور مستقیم این سه نشست.
آنها خوردن خمیر پودینگ و مربا ، زمانی که پسر بچه شروع به پریدن کرد صندلی خود را و ایستاد
کاملا سفت.
در فاصله ای دور می تواند شنیده شود braying کوچک برای اولین بار از چرخ فلک ، و
tooting از شاخ. چهره اش quivered به عنوان او را در خود نگاه
مادر است.
"من به شما گفت!" او گفت ، در حال اجرا به کمد برای کلاه خود.
"نگاهی پودینگ خود را در دست خود را -- و آن را تنها پنج گذشته یکی ، بنابراین شما در اشتباه بودند -- شما
مبلغ دو پنس شما نیست ، "مادر را در یک نفس گریه.
پسر آمد ، تلخی مایوس ، برای مبلغ دو پنس او ، و سپس بدون رفت
کلمه است. گفت : آنی : "من می خواهم برای رفتن ، من می خواهم برای رفتن" ،
شروع به گریه.
: : "خوب ، و شما باید بروید ، ناله ، wizzening چوب کمی!" گفت مادر.
و بعد در بعد از ظهر او trudged تپه زیر پرچین بلند با او
کودکان می باشد.
یونجه از مزارع جمع آوری شد ، و گاو به eddish تحویل داده شدند.
گرم و صلح آمیز است. خانم مورل بیدار دوست ندارم.
دو مجموعه از اسب وجود دارد ، یکی توسط بخار ، یکی دور توسط یک تسویه حساب کشیده سه
اندام های مخرب ، آمد و ترک های عجیب و غریب از تپانچه ، عکس ، ترس screeching وجود دارد
از تلق تلق کردن مرد نارگیل ، فریاد
عمه سالی مرد ، screeches از بانوی جوانه زدن ، نشان می دهد.
مادر درک پسرش زل زده enraptured خارج از غرفه والاس شیر ،
در تصاویر این شیر معروف است که سیاهپوستان کشته و معلول برای زندگی دو
سفید مردان.
او سمت چپ به تنهایی ، و رفت و به آنی چرخش تافی.
در حال حاضر ، پسربچه ایستاده بود در مقابل او ، به طور افراطی هیجان زده است.
"شما گفته اید هرگز به شما بود -- isn't' بسیاری از مسائل را -- که شیر منجر به کشته شدن سه
مردان -- I've صرف tuppence من -- 'در اینجا نگاه کنید".
او از جیب خود بیرون آورد دو تخم مرغ فنجان ، با صورتی خزه ، گل سرخ بر روی آنها.
"من این را از آن غرفه که در آن y'ave پخش آنها را در آنها ماربلز سوراخ کردم.
من این دو در دو می رود - 'aepennyGO - they've خزه ، گل رز ، در اینجا نگاه کنید.
من می خواستم این "او می دانستم که او آنها را برای او می خواستند.
"H'm!" او گفت ، خوشحال است.
"آنها خیلی!" "باید به حمل' EM ، 'علت من وحشت زده
روش breakin 'O' EM؟ "
او از هیجان tipful بود اکنون او آمده بود ، او را در مورد زمین منجر شد ، را نشان داد
همه چیز.
سپس ، در جوانه زدن ، نشان می دهد ، او توضیح داد : این عکسها ، در مرتب سازی بر اساس داستان ، که او
گوش به عنوان اگر افسون شده. او او را ترک نخواهد کرد.
تمام وقت او گیر کرده است و نزدیک به او ، bristling با غرور یک پسر کوچک از او.
برای هیچ زن دیگر نگاه یک خانم به او ، در او کلاه سر گذاشتن کمی سیاه و او
پنهان سازی.
او لبخند زد هنگامی که او را دیدم زنان او می دانستند. وقتی او خسته شده بود او به پسرش گفت :
"خب ، شما آینده در حال حاضر ، و یا بعد؟" "آیا شما goin' a'ready؟ "او گریه ، صورت خود را
پر از سرزنش است.
"در حال حاضر؟ گذشته چهار است ، من می دانم. "
"چه چیزی می goin' a'ready برای او افسوس می خورد که : ".
شما نیاز به بیا اگر شما نمی خواهید نیست ، "او گفت.
و او با دختر کوچک خود را به آرامی دور رفت ، در حالی که پسرش ایستاده بود به تماشای او ،
برش به قلب اجازه دهید او برود ، و در عین حال قادر به ترک بیدار.
همانطور که او به زمین باز در جلوی ماه عبور و ستارگان او شنیده مردان فریاد ،
و بوی آبجو ، و کمی عجولانه ، تفکر شوهرش احتمالا در
نوار.
در حدود نیم گذشته شش پسرش به خانه آمد ، در حال حاضر خسته شده ، و نه رنگ پریده ، و تا حدودی
رنجور. او پر از بدبختی بود ، اگر چه او نمی دانست
آن ، چرا که او تا به حال اجازه دهید او برود تنهایی.
از آنجا که او رفته بود ، او تا به حال بیدار او لذت می برد.
"پدرم بوده است؟" او پرسید. "نه ، گفت :« مادر.
"او کمک به در ماه و ستارگان صبر کنید.
من او را از طریق قلع که چیزهای سیاه WI دانه 'سوراخ در ، پنجره ، بی او آستین
نورد. "
"ولز" گفت مادر در مدت کوتاهی. "او هیچ پولی.
او خواهید بود اگر او راضی می شود خود را lowance ، که آیا آنها او را بیشتر یا دادن
. "
هنگامی که نور محو شد ، و خانم مورل می تواند بیشتر دوختن کنید ، او بلند شد و رفت
به درب.
همه جا صدای هیجان ، بی قراری از تعطیلات ، که گذشته در
آلوده او را. او را به سمت باغ رفت.
زن بودند از آمدن به خانه از خواب بیدار ، بچه ها بغل کردن و یا بره سفید با سبز
ساق پا ، یا یک اسب چوبی است. گاهی اوقات یک مرد lurched گذشته ، تقریبا به عنوان
کامل به عنوان او می تواند حمل.
گاهی اوقات یک شوهر خوب همراه با خانواده اش آمد ، مسالمت آمیز است.
اما معمولا زنان و کودکان بودند به تنهایی.
مادران خانه نشین غیبت در گوشه و کنار کوچه ایستاده بود ، به عنوان گرگ و میش
غرق ، تاشو سلاح خود را در زیر پیش بند سفید خود را.
خانم مورل بود به تنهایی ، اما او به آن مورد استفاده قرار گرفت.
پسر او و دختر کوچک خود را به طبقه بالا خواب ، پس ، به نظر می رسید ، خانه اش در پشت پرده وجود دارد
او ، ثابت و پایدار است.
اما او با فرزند آینده احساس رنجور.
دنیا محل دلتنگ کننده ، که در آن هیچ چیز دیگری را برای او اتفاق می افتد به نظر می رسید -- حداقل
تا ویلیام بزرگ شده است.
اما برای خود ، چیزی جز این استقامت دلتنگ کننده -- تا بچه ها بزرگ شده است.
و بچه ها! او نمی تواند استطاعت به این سوم است.
او آن را نمی خواهیم.
پدر مشغول خدمت شد آبجو در خانه ای عمومی ، swilling خود را مست.
او منفور است ، و به او گره خورده است. این کودک آینده بیش از حد برای او شد.
اگر آن را برای ویلیام و آنی نمی شد ، او بیمار بود از آن ، مبارزه با فقر
و زشتی و خسیسی.
او را به باغ جلو رفت ، احساس خودش را بیش از حد سنگین و در عین حال قادر به
ماندن در خانه. گرما او را خفه می شدند.
و نگاه های آینده ، چشم انداز زندگی او ساخته شده او را احساس می کنید که اگر او زنده زنده به خاک سپرده شدند.
باغ جلو یک مربع کوچک با پرچین برگنو شد.
او ایستاده بود وجود دارد ، در تلاش برای تسکین خودش را با بوی گل و محو شدن ،
زیبای شب.
روبروی دروازه کوچک او بود سنگچین که منجر سربالائی ، زیر پرچین بلند بین
درخشش سوزاندن مراتع برش. آسمان بالای سر throbbed و پالس شده با
نور است.
تب و تاب بودن به سرعت در خارج از زمین غرق زمین و هجز دودی هوای گرگ و میش.
همانطور که رشد تاریک ، تابش خیره کننده گلچهره در بالای تپه آمد ، و از تابش خیره کننده
اغتشاش کاهش منصفانه.
گاهی اوقات ، پایین تغار از تاریکی مسیر زیر هجز ، مردان تشکیل
آمد lurching خانه.
یک مرد جوان را به اجرا پایین کمی شیب دار است که به پایان رسید تپه خاطر برده ، و رفت
با یک تصادف را به سنگچین. خانم مورل shuddered.
او خود را برداشت ، فحش وحشیانه ، نه pathetically ، تا اگر او فکر
سنگچین به او صدمه دیده بود می خواست. او رفت داخل خانه ، اگر چیز شد
هرگز برای تغییر.
او در حال حاضر آغاز شد تا درک کنند که آنها نمی.
او تا کنون به دور از دختری او به نظر می رسید ، او تعجب اگر آن را همان شخص شد
راه رفتن به شدت بالا باغ پشت در باسن که کار را به آرامی تا اجرا کرده بود
موج شکن در Sheerness ده سال قبل از آن.
"من چه کرده ام که با آن کار انجام دهید؟" او به خودش گفت :.
"من چه کرده ام با این همه انجام دهید؟ حتی کودک من باید!
به نظر نمی رسد که اگر من را در نظر گرفته شد. "
گاهی اوقات عمر طول می کشد نگه دارید از یکی از حامل بدن همراه ، انجام تاریخ در یک
و در عین حال واقعی نیست ، اما برگ های خود آن را به عنوان بیش از بریده بریده سخن گفتن شد.
"من صبر کنید ،" خانم مورل به خودش گفت : -- "من صبر کنید ، و آنچه که من نمی می توانند صبر کنید."
سپس او صاف آشپزخانه ، لامپ روشن ، mended آتش ، نگاه کردن
شستن برای روز بعد ، قرار داده و آن را به خیس خوردن.
پس از آن او نشستم به دوخت او.
از طریق ساعات طولانی سوزن خود را به طور منظم از طریق چیزهای فلش.
گاهی اوقات آهی کشید ، در حال حرکت به تسکین خودش.
و همه هم او فکر که چگونه بیشتر از آنچه او تا به حال ، برای
sakes کودکان. در یازده نیم گذشته شوهرش آمد.
گونه او بسیار قرمز و بالاتر از سبیل سیاه و سفید خود را بسیار براق بودند.
سر خود را کمی راننده سرشونو تکون دادن. او با خودش خوشحال بود.
"آه! آه! waitin برای من ، دختر؟
من آنتونی ، elpin 'بن' چه چیزی فکر می کنم او ژنرال من؟
Nowt b'ra hae'f شپشو ، تاج ، 'است که پنی ivry --"
"او فکر می کند شما ساخته ام بقیه در آبجو ،" او گفت : به زودی.
"aven't" من "-- که aven't من. من b'lieve شما ، من 'تبلیغ بسیار کمی این
روز ، من به همه. "
صدای او رفت مناقصه. "در اینجا ،" من browt تو O بیت "
brandysnap ، 'نارگیل برای کودکان TH'. "
شیرینی زنجفیلی و نارگیل ، یک شیء مودار او گذاشته ، روی میز است.
"نه ، THA niver thankyer برای زندگی تو nowt من گفت ، آیا منوده؟"
او به عنوان سازش ، برداشت نارگیل و از آن به لرزه در آورد ، تا ببینید که آیا تا به حال هر شیر.
"سازمان ملل متحد را ، شما ممکن است yer زندگی O' اتمام حجت خوب است که.
من FRA 'بیل Hodgkisson.
بیل ، من می گوید ، "THA غیر می خواهد آنها را سه آجیل ، آیا منوده است؟
منوده آرنا برای gi'ein "من یکی برای بیت من LAD' دختر؟
الکترونیکی "من هام ، والتر ، LAD من ،' '، می گوید :" ta'e که بر روی 'EM ذهن ter'sa'.
بنابراین من در زمان یکی ، 'تشکر' IM.
من مثل منوده آن لرزش جلو 'چشم ، اما می گوید :' E 'Tha'd بهتر ma'e اتمام حجت مطمئن
خوب سازمان ملل متحد ، والت. "بنابراین ، yer را ببینید ، من knowed آن بود.
He'sa خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ ، Hodgkisson بیل ، e'sa خوب اختتامیه جشنواره صنعت چاپ! "
"مرد خواهد کرد و بخشی را با هر چیزی که زمانی که او را مست است ، و شما مست همراه با
او گفت : "خانم مورل.
"EH ، ussy ، THA کمی کثیف" که در مست ، من مانند منوده sh'd می دانند؟ گفت : "مورل.
او با خودش فوق العاده بود ، چرا که از روز خود را کمک به
منتظر در ماه و ستارگان.
او در chattered. خانم مورل ، بسیار خسته است ، و او به علت بیماری ،
پر حرفی کردن ، رفت به رختخواب را در اسرع وقت ، در حالی که او raked آتش.
خانم مورل آمد از یک خانواده خوب شهرنشینان قدیمی ، مستقل مشهور که در حال مبارزه
با سرهنگ هاچینسون ، و چه کسی باقی مانده Congregationalists تنومند.
پدر بزرگش ورشکسته در بازار توری در یک زمان وقتی بنابراین بسیاری از توری رفته بود
تولید کنندگان در ناتینگهام خراب شد.
بزرگ ، خوش تیپ ، مرد مغرور ، -- پدر او ، جورج Coppard ، مهندس شد
پوست خود را عادلانه و چشمان آبی ، اما افتخار هنوز از تمامیت خود افتخار.
گرترود ، مادر خود را در ساخت کوچک خود را شبیه است.
اما خلق و خوی او ، مغرور و سرکش ، او را از Coppards.
جورج Coppard به تلخی فقر خود را galled بود.
او سرکارگر از مهندسان در کارخانه کشتیسازی در Sheerness شد.
خانم مورل -- گرترود -- دختر دوم شد.
او طرفدار مادرش ، مادرش بهتر از همه دوست داشتم ، اما او تا به حال Coppards '
آبی روشن ، جسور چشم و ابرو گسترده خود را.
به یاد او به شیوه ای از خود راضی پدرش نسبت به ملایم او منفور ،
شوخ طبع ، مادر با مهربانی خوش طینت. او به خاطر در حال اجرا بر موج شکن
در Sheerness و پیدا کردن قایق.
او یاد شده و توسط تمام مردان او رفته بود petted flattered
به کارخانه کشتیسازی ، برای او فرزند ظریف ، و نه افتخار بود.
او به خاطر معشوقه قدیمی ، خنده دار که دستیار او تا به حال تبدیل شده است ، آنها او
برای کمک به در مدرسه خصوصی دوست بود. و او هنوز هم به حال کتاب مقدس که جان فیلد
او را داده بود.
او استفاده می شود به راه رفتن به خانه از کلیسای کوچک با میدان جان هنگامی که او بود نوزده.
او پسر بود به خوبی به تجار و عمده فروشان انجام بود ، در لندن به دانشگاه شده است ، و به
خود را وقف کسب و کار.
او همواره می تواند در جزئیات به یاد می آورند بعد از ظهر یکشنبه در ماه سپتامبر ، زمانی که آنها به حال
زیر درخت تاک در پشت خانه پدرش نشسته است.
خورشید آمد از طریق chinks از برگ درخت مو ساخته شده و الگوهای زیبا ،
مانند روسری توری ، سقوط بر او و بر او است.
برخی از برگها به رنگ زرد ، پاک مانند گل زرد مسطح شد.
"نشستن در حال حاضر هنوز هم ،" او تا به حال گریه است. "حالا موهای خود باردار کنید ، من نمی دانم آنچه در آن است
می خواهم!
آن را به عنوان درخشان به عنوان مس و طلا ، قرمز ، به عنوان مس سوخته ، و آن را تا تاپیک های طلا
که در آن خورشید بر روی آن می درخشد. علاقه داشتن به گفتن خود را از آن قهوه ای است.
مادر خود را از تماس آن ماوس رنگ می باشد. "
او چشمان درخشان خود را را ملاقات کرده بود ، اما چهره روشن خود را به ندرت نشان داد رفعت
که در درون او افزایش یافت. "اما به شما می گویند شما انجام کسب و کار ، دوست ندارم" او
دنبال شده است.
"من نمی. من آن را نفرت! "او به شدت مورد گریه.
"و شما می خواهم به این وزارتخانه ،" او نیمی از implored.
"من باید.
من باید آن را ، عشق اگر با خودم فکر کردم من می توانم یک واعظ درجه اول است. "
"پس چرا شما نمی --؟ چرا نمی کنید" صدای او زنگ زد با سرپیچی.
"اگر من یک مرد ، هیچ چیز به من را متوقف کند."
او برگزار شد سرش سیخ شده. او پیش از او و نه ترسو بود.
"اما پدر من تا گردن کلفت. او برای من یعنی به کسب و کار قرار داده ، و من
می دانم که او آن را انجام دهد. "
اما اگر شما یک انسان هستید؟ "او تا به حال گریه است. "یک مرد بودن همه چیز نیست ،" او در پاسخ ،
frowning با ناتوانی متعجب و متحیر.
در حال حاضر ، همانطور که او در مورد کار خود را در انتهای نقل مکان کرد ، با برخی از تجربه چه در حال
یک مرد به معنای ، او می دانست که آن همه چیز نیست.
در بیست ، به خاطر سلامتی اش ، او Sheerness را ترک کرده بودند.
پدر او در منزل خود به ناتینگهام بازنشسته شده بود. پدر جان فیلد خراب شده بود.
پسر به عنوان یک معلم در Norwood رفته بود.
او از او را نمی شنوند و تا دو سال بعد ، او پرس و جو تعیین است.
او زن مهمانخانه دار خود ، یک زن چهل ، بیوه با ملک ازدواج کرده بود.
و هنوز هم خانم مورل حفظ کتاب مقدس جان فیلد.
او در حال حاضر باور نمی کنید ، او را -- خوب ، او را درک خوبی او ممکن است یا
ممکن است بوده است.
بنابراین او را حفظ کتاب مقدس خود را ، و حافظه خود را دست نخورده را در قلب خود نگه داشتند ، برای خود او
به خاطر. به روز مرگ او ، به مدت سی و پنج سال ،
او از او صحبت می کنند.
زمانی که او بیست و سه ساله بود ، او در یک مهمانی کریسمس ، یک مرد جوان از ملاقات کرد
دره Erewash. مورل شد و سپس بیست و هفت ساله.
او به خوبی تنظیم کردن بود ، راست میشود ، و بسیار هوشمند.
او مو موجی سیاه و سفید است که شدت بیشتری دوباره ، و ریش سیاه و سفید شدید که تا به حال هرگز
شده است تراشیده.
گونه او گلچهره شد ، و قرمز ، دهان خود را مرطوب بود قابل توجه است زیرا او خندید
اغلب و بنابراین صمیمانه از. او تا به حال چیزی که نادر ، غنی ، زنگ
میخندند.
گرترود Coppard او را تماشا کرده بود ، مجذوب.
او پر از رنگ و انیمیشن ، صدای او که به راحتی به چیز عجیب و غریب کمیک زد ،
او با همه آماده و لذت بخش است.
پدر خود را تا به حال یک صندوق سرشار از طنز ، اما هزلی بود.
این مرد متفاوت بود : نرم ، غیر عقلانی ، گرم ، یک نوع از gambolling.
او خودش مخالف بود.
او ، ذهن کنجکاو و پذیرا که در بر داشت لذت بسیار و تفریحی در
گوش دادن به قوم دیگر. او باهوش بود در پیشرو قوم به صحبت.
او دوست ایده ها ، و فکری در نظر گرفته شد.
آنچه که او دوست داشت بیشتر از همه ، استدلال در مذهب یا فلسفه یا سیاست با بود
برخی از انسان تحصیل کرده است.
او اغلب نه لذت بردن. بنابراین او همیشه به مردم بگویید به حال او را در مورد
خود ، پیدا کردن لذت او.
او در شخص بود و نه کوچک و ظریف است ، با پیشانی بزرگ ، و رها
مجموعه ای از فر ابریشم قهوه ای. چشمان آبی او بسیار راست ، صادقانه بود ،
و به جستجو میکرد.
او دست های زیبا از Coppards.
لباس او را همیشه تسخیر کرده بود. او عینک ابریشم آبی تیره ، با عجیب و غریب
زنجیره نقره نقره حلزون اسکالوپ.
این مسئله ، و یک سنجاق سینه سنگین طلا هم پیچیده ، تنها زینت او بود.
او هنوز کاملا دست نخورده است ، عمیقا مذهبی ، و پر از خلوص زیبا است.
والتر مورل به نظر می رسید پیش از او دور ذوب شده است.
او به معدنچی بود که چیزی از رمز و راز و شیفتگی ، بانوی.
هنگامی که او به او صحبت می کرد ، آن را با تلفظ جنوبی و خلوص بود
انگلیسی که هیجان زده او را بشنوند.
او را تماشا می کنند. او به خوبی رقصید ، که اگر آن را طبیعی و
شادی در او را به رقص است.
پدر بزرگ او یک پناهنده فرانسوی که یک گارسون انگلیسی ازدواج کرده بود -- اگر تا به حال
بوده است ازدواج است.
گرترود Coppard تماشا معدنچی جوان را به عنوان او رقصید ، وجد و سرور خاصی ظریف مانند
زرق و برق در جنبش خود را ، و صورت او گل را از بدن خود ، گلچهره ، با سقوط
موهای سیاه و خندیدن به طور یکسان هر شریک او متمایل بالا.
او فکر به او و نه شگفت انگیز است ، داشتن هرگز به ملاقات کسی مانند او.
پدرش به نوع او را از تمام مردان بود.
و جورج Coppard ، افتخار در تحمل او ، خوش تیپ ، و نه تلخ ، که ترجیح
الهیات که در خواندن ، و به خود جلب کرد در نزدیکی در همدردی فقط به یک مرد ، پولس رسول ؛
که خشن در دولت بود و در
آشنایی کنایه دار که تمام لذت مبنی بر لذات جسمانی را نادیده گرفت : -- او بسیار متفاوت بود
از معدنچی.
گرترود خودش بود و نه تحقیر از رقص او تا به حال کوچکترین
تمایل رسیدن به این دستاورد ، و تا به حال حتی یک د راجر آموخته هرگز
Coverley.
او پیورتین ها بود ، مانند پدرش ، با فکر بالا ، و واقعا استرن.
بنابراین تاریک ، نرمی طلایی شعله مبنی بر لذات جسمانی از زندگی این مرد ، که
سرازیر کردن گوشت او مثل شعله از شمع ، بافل نیست و گریبانگیر را به
افروختگی فکر و روح و روان به عنوان او
زندگی بود ، به نظر می رسید به چیزی فوق العاده است ، فراتر از او او.
او آمد و بالاتر از او متمایل. گرما تابش از طریق او را به عنوان اگر او تا به حال
شراب مست.
"در حال حاضر نمی آیند و این یکی WI من ،" او گفت caressively.
"این آسان می کند ، شما می دانید. من pining به شما رقص است. "
او گفته بود قبل از او نمی تواند رقص.
او در فروتنی او نگاه و لبخند زد. لبخند او بسیار زیبا است.
با انتقال مرد به طوری که او را فراموش کرده همه چیز.
"نه ، من نمی رقص ،" او گفت : آرام. کلمات او آمدند تمیز و زنگ زدن است.
نمی دانستند آنچه که او انجام شده بود -- او اغلب درست غریزه بود -- او در کنار شنبه
او ، تعظیم reverentially. اما شما باید رقص خود را از دست نیست ، "او
reproved.
"نه ، من نمی خواهم به رقص است که -- آن را نه به عنوان من در مورد مراقبت است."
اما شما از من دعوت به آن است. "او بسیار صمیمانه در این خندید.
"من هرگز فکر نمی' O که.
Tha'rt نمی طولانی در گرفتن حلقه از من است. "
این نوبت او را به خنده به سرعت بود. "شما به نظر نمی آید که اگر شما بسیار می خواهم آمد
uncurled ، "او گفت.
"من می خواهم دم خوک هستم ، من حلقه چون من گل اختر کمک ،" او خندید ، و نه
boisterously. "و شما یک معدنچی!" او در گفت
تعجب.
"بله. من رفت زمانی که من ده سال داشت. "او در او را در تعجب بی میلی نگاه.
هنگامی که شما ده شد! و خیلی سخت نیست؟ "او پرسید.
"شما به زودی به آن عادت است.
شما مثل هفتم زندگی می کنند 'موش ،' شما پاپ در شب به دیدن چه خبر است. "
"این باعث می شود من احساس کور" او دیده می شود. "مانند moudiwarp!" خندید.
"یی ،' برخی از شلوار بی خشتک گاوداران وجود دارد به عنوان به گرد مانند moudiwarps. "
او محوری چهره اش رو به جلو با این در راه کور ، پوزه مانند یک مول ، ظاهری به خر خر کردن
و همکار جهت.
"آنها اسب کهر هر چند!" او اعتراض naively. "دانه niver THA چنین راه آنها دریافت شوید.
اما THA MUN اجازه دهید من از تو ta'e برخی از زمان ، THA 'می تواند برای thysen را ببینید."
او در او نگاه کرد ، شگفت زده است.
این دستگاه جدید از زندگی پیش از او به طور ناگهانی باز شد.
او متوجه شدم زندگی معدنچیان ، صدها نفر از آنها زحمتکش در زیر زمین و
در شب است.
او به نجیب او به نظر می رسید. او به خطر انداخته عمر خود را در روز ، و با خوشنودی.
او در او نگاه کرد ، با یک لمس از درخواست تجدید نظر در تواضع خالص خود است.
"باید منوده مانند آن نیست؟" او پرسید : tenderly.
"" Appen آن ، UD تو کثیف نیست. "او" thee'd "و" thou'd "هرگز
قبل از.
کریسمس بعدی آنها ، ازدواج کرده بودند و به مدت سه ماه ، او کاملا خوشحال بود :
به مدت شش ماه او بسیار خوشحال بود.
او این تعهد را امضا کرده بود ، و به تن روبان آبی totaller توپ را روی گوه : او هیچ اگر بود
زرق و برق دار نیست. آنها ، او فکر کردم ، در خانه خود زندگی می کردند.
این کوچک ، اما به اندازه کافی راحت و کاملا ظریفانه ، مبله با جامد ، شایسته
چیزهای که مناسب روح صادقانه او.
زنان ، همسایگان او و نه خارجی بودند به او ، و مادر مورل و
خواهران APT بودند در راه با وقار او را استهزاء.
اما او به خوبی می تواند توسط خود زندگی می کنند ، تا زمانی که او به حال شوهرش
نزدیک است.
گاهی اوقات ، هنگامی که او خودش را خسته از عشق صحبت ، او سعی کردم برای باز کردن قلب او
به طور جدی به او. او را دیدم او با احترام گوش دادن ، اما
بدون درک.
این تلاش خود را در صمیمیت بهتری به قتل رساندند ، و او تا به حال چشمک می زند از ترس.
گاهی اوقات او یک شب ناآرام بود : این کافی نیست برای او فقط به نزدیک او باشد ،
او متوجه شد.
او خوشحال بود که او خودش مجموعه را به شغل های کمی است.
او یک مرد قابل ملاحظه ای دستی بود -- قادر به ایجاد و یا ترمیم هر چیزی.
بنابراین او می گویند :
"من می خواهم که زغال سنگ با چنگک جمع کردن از خود را mother's آن را کوچک و چالاک است."
"آیا منوده ، دختر بازی کردن من؟ خوب ، من ساخته شده که ، بنابراین من می توانم تو یکی را! "
"چه! به همین دلیل ، فولاد اتمام حجت یکی! "
"" چه می شود اگر آن را! THA s'lt ha'e بسیار مشابه ، اگر نه
دقیقا همین است. "او ظرف غذا مهم نیست ، و نه
چکش و سر و صدا.
او شلوغ و شاد بود. اما در ماه هفتم ، زمانی که او
مسواک زدن کت یکشنبه خود ، او احساس مقالات در جیب سینه ، و ضبط با
کنجکاوی ناگهانی ، آنها را در زمان به خواندن.
او بسیار به ندرت به تن رهبانیت کت او ازدواج کرده بود : و از آن رخ داد به حال او را
قبل از احساس کنجکاو در مورد مقالات.
آنها صورتحساب مبلمان خانگی بودند ، هنوز پرداخت نشده است.
"در اینجا نگاه کنید ، در شب گفت : پس از او شسته بود و شام خود را داشته است.
"من این را در جیب کت خود را عروسی در بر داشت.
آیا شما حل و فصل صورتحساب هنوز رتبهدهی نشده است؟ "" شماره من شانس نداشته است. "
اما شما به من گفت تمام آن پرداخت شده است.
من تا به حال بهتر است به ناتینگهام در روز شنبه و حل و فصل آنها.
من دوست ندارم روی صندلی مرد دیگری نشسته و غذا خوردن را از جدول پرداخت نشده است. "
او پاسخ دهد.
"من می توانم کتاب های بانکی خود را داشته باشد ، نمی توانم؟" "THA می توانید آن را ha'e ، برای چه خوب من رو می شود
تو "" من فکر می کردم -- "او شروع.
او را گفته بود او کمی خوب از پول باقی مانده است.
اما او متوجه آن بدون پرسیدن سوال استفاده بود.
او شنبه سفت و سخت با تلخی و خشم.
روز بعد او رفت به دیدن مادرش.
"آیا شما خرید مبلمان برای والتر؟" او پرسید.
"بله ، من ،" tartly retorted زن سالمندان است.
و چقدر شما را بدهد به آن پرداخت؟ "
زن سالمند با خشم خوب stung شد.
"هشتاد پوند ، اگر شما خیلی مشتاق' knowin ، "او جواب.
"هشتاد پوند! اما چهل و دو پوند وجود دارد هنوز
به علت! "
"من نمی می تواند کمک کند." "اما جایی که همه را دارد رفته؟"
"شما همه مقالات ، من فکر می کنم ، اگر شما نگاه -- در کنار ده پوند به عنوان او به من بدهکار ،
'شش پوند به عنوان عروسی هزینه پایین."
"شش پوند!" در واقع همان تکرار "گرترود مورل.
به هیولا او به نظر می رسید که پس از مرگ پدر خود را به شدت برای او پرداخت کرده بود
عروسی ، شش پوند بیشتر شده اند را در خوردن و نوشیدن در از دست دادن
خانه پدر و مادر والتر "، با هزینه او.
"و تا چه حد او در خانه های خود غرق شده؟" او پرسید.
"خانه هایش -- که در خانه های" گرترود مورل رفت سفید به لب.
او گفته بود خانه او در زندگی می کردند ، و بعد ، خود او بود.
"من فکر می کردم خانه ما در آن زندگی می کنند --" او شروع.
آنها خانه من ، آن دو ، گفت : "مادر در قانون است.
"و روشن است یا نه. آن را تا آنجا که من می توانید انجام دهید برای حفظ
بهره وام مسکن پرداخت می شود. "
گرترود شنبه سفید و ساکت است. او پدرش بود در حال حاضر.
"پس ما باید به پرداخت اجاره ،" او گفت : بطور سرد.
مادر «والتر پرداخت ، پاسخ داد :" من اجاره.
"و چه اجاره؟ پرسید :" گرترود. "شش و شش هفته" retorted مادر.
بود از خانه ارزش بود.
گرترود برگزار شد سر سیخ شده او ، نگاه مستقیم را پیش از او.
"خوش شانس است شما ، گفت :" زن از بزرگان ، bitingly ، "به یک شوهر به عنوان
همه نگران از پول طول می کشد ، و برگ شما یک دست آزاد. "
همسر جوان سکوت کرده بود.
او گفت بسیار کمی به شوهرش است ، اما شیوه ای خود نسبت به او تغییر کرده است.
چیزی در افتخار ، روح و محترم او را سخت به عنوان سنگ متبلور شده بود.
وقتی اکتبر در آمد ، او تنها از کریسمس فکر کردم.
دو سال پیش ، در روز کریسمس ، او را ملاقات کرده است.
تاریخ و زمان آخرین کریسمس او ازدواج کرده بود.
این کریسمس او را به او یک کودک تحمل.
: : "شما خودتان را رقص من نبود ، آیا شما ، missis؟" پرسید : نزدیکترین همسایه خود ، در ماه اکتبر ،
زمانی که بحث بزرگ از باز کردن یک کلاس رقص بیش از آجر و کاشی مسافرخانه وجود دارد
در Bestwood.
خانم مورل پاسخ : "-- من حداقل تمایل به هرگز".
"خیال! چه خنده دار به عنوان شما باید در هکتار 'متاهل
Mester شما.
شما می دانید او کاملا یک معروف برای رقص است. "
من نمی دانم او معروف بود ، خندید : "خانم مورل.
"پیش فرض ، او است هر چند!
چرا او که رقص کلاس در اسلحه معدنچیان اتاق باشگاه - برای بیش از پنج سال زد. "
"آیا او؟" "بله ، او."
زن دیگر مبارز بود.
"" آن را هر سه thronged بود ، و پنج شنبه ، 'Sat'day --' وجود داشت
carryin's ، 'accordin به تمام حساب."
این نوع از چیزی که صفرا و تلخی به خانم مورل بود ، و او تا به حال سهم عادلانه از
آن.
زنان او یدکی نیست ، در ابتدا ، برای او فوق العاده بود ، اگرچه او نمی تواند کمک کند
آن. او شروع می شود و نه در اواخر آمدن به خانه.
"آنها کار خیلی دیر در حال حاضر ، آنها نیست؟" او به او واشر زن گفت.
نه بعد از آنها allers ، من فکر نمی کنم.
اما آنها توقف پاینت خود را در الن داشته باشند ، آنها گرفتن حرف ، وجود دارد '
شما هستند! شام سرد سنگ -- آن را در خدمت 'EM
درست است.
اما آقای مورل هیچ نوشیدنی را ندارد. "زن کاهش یافته لباس نگاه
خانم مورل ، سپس با کار او رفت ، گفت : هیچ چیز.