Tip:
Highlight text to annotate it
X
بي جان دل را
بي جان دل را بي جان دل را
بي جان دل را ترا عشق که خود زنده بکرد
باز ترا عشق که خود است اين دل را تبه بکرد
تلپ تلپ از اين دل که آه همي سر بر کشد
من را سزاي عشق بداد اينسان چرا گنه بکرد
که باخته ام ، ها باخته ام که باخته ام خود را در محبت تو
تلپ تلپ از اين دل که آه همي سر بر کشد
من را سزاي عشق بداد اينسان چرا گنه بکرد
که باخته ام ، ها باخته ام که باخته ام خود را در محبت تو
اگر بينم خدا را پرسمي خدايا
جسم مرا خاکي پرداختي شيشه سان دل چون بساختي
و او را داده اي فطرت که به کردار است محبت بَه و اي بَه ترا قدرت ه
بَه و اي بَه ترا قدرت ه او را بر داده يي قسمت گهي ديدار گهي فرقت ه
گهي ديدار گهي فرقت ه همين آيا آن محبت بَه و اي بَه ترا قدرت ه
زار زار از اين دل که آه همي سر بر کشد
من را سزاي عشق بداد اينسان چرا گنه بکرد
که باخته ام ، ها باخته ام که باخته ام خود را در محبت تو
تلپ تلپ از اين دل که آه همي سر بر کشد
من را سزاي عشق بداد اينسان چرا گنه بکرد
که باخته ام ، ها باخته ام که باخته ام ، ها باخته ام
که باخته ام خود را در محبت تو