Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 19
لرد هنری "بدون استفاده خود را به من گفتن که می خواهید به خوبی وجود دارد ،" گریه ،
فرو بردن انگشتان سفید خود را به یک کاسه مس قرمز پر از گلاب است.
"شما کاملا بی نقص است.
دعا کنید ، آنها را تغییر ندهید. "دوریان گری سرش را تکان داد.
"نه ، هری ، من بیش از حد بسیاری از چیزها وحشتناک در زندگی من انجام می شود.
من می خواهم به انجام هر گونه.
من شروع به اقدامات خوب من دیروز. "" کجا شما دیروز؟ "
"در کشور ، هری. اقامت در یک مسافرخانه کمی توسط خودم بود. "
"پسر عزیزم ،" لرد هنری گفت ، لبخند ، "هر کسی در این کشور می تواند خوب باشد.
وسوسه وجود دارد وجود دارد. این دلیل آن این است که چرا افرادی که زندگی می کنند از
شهر کاملا غیر متمدنانه است.
تمدن است به هر وسیله چیز آسان به دست یافتن به.
فقط دو راه وجود دارد که از طریق آن انسان می تواند به آن دست یابید.
یکی از آنها از کشت ، دیگر با فاسد بودن.
مردم کشور ندارند فرصت بودن یا آنها دچار رکود. "
"فرهنگ و فساد ، در واقع همان تکرار :" دوریان.
"من چیزی از هر دو شناخته شده است. این وحشتناک به نظر می رسد به من در حال حاضر که آنها
باید تا کنون یافت می شود با هم. برای من ایده آل های جدید ، هری.
من می خواهم برای تغییر است.
من فکر می کنم من تغییر کرده اند. "" شما هنوز رتبهدهی نشده است به من گفت خوب شما
اقدام شد.
به شما می گویند آیا شما بیش از یک انجام داده بود؟ "پرسید : همراه خود را به عنوان او را به خود ریخته
هرم قرمز سیر بشقاب کمی از توت فرنگی تخم و از طریق سوراخ ،
پوسته شکل قاشق ، شکر سفید را بر آنها را احساس کرد.
"من می تواند شما را به هری. این یک داستان می تواند به هر یک بگوید نمی باشد.
دیگری.
من بخشوده کسی. آن را برای تلفن های موبایل بیهوده است ، اما شما را در درک آنچه که من
متوسط. او بسیار جالب و زیبا
مانند دریچه ساحره می باشد.
من فکر می کنم از آن بود که برای اولین بار مرا جذب به او.
شما ساحره به یاد داشته باشید ، نه؟ چه مدت پیش که به نظر می رسد!
خوب ، Hetty در یکی از کلاس خود ما ، البته نه.
او به سادگی یک دختر در یک روستا است. اما من واقعا دوستش داشتند.
من کاملا مطمئن هستم که من او را دوست داشت.
همه در طول این می شگفت انگیز که ما شده اند ، استفاده می شود به پایین می دوند و نگاه کنید به او
دو یا سه بار در هفته. دیروز او به من در یک باغ کوچک با یکدیگر ملاقات کردند.
سیب شکوفه نگه داشته غلت و در پایین بر روی موهایش بود ، و او خنده.
ما رفته اند دور با هم امروز صبح سحرگاه شدند.
ناگهان من مصمم است تا او را به عنوان flowerlike ترک که من او را پیدا کرده بود. "
من باید فکر می کنم تازگی از احساس باید به شما داده شده هیجان واقعی
لذت ، دوریان ، قطع کرد : "لرد هنری.
"اما من می توانم چکامه در باره زندگی روستایی خود را برای شما به پایان برسد. شما مشاوره خوب او داد و پول به او
قلب است. این شروع از خود را بود
اصلاح است. "
"هری ، شما وحشتناک! شما باید این چیزها وحشتناک را می گویند نیست.
قلب Hetty خراب است. البته ، او گریه و تمام.
اما هیچ ننگ بر او وجود دارد.
او می تواند زندگی می کنند ، مانند Perdita ، در باغ خود را از نعناع و گل جعفری. "
"و گریه بیش از Florizel بی وفا ،" لرد هنری گفت : ، خنده ، به عنوان او به عقب تکیه داد در
صندلی خود را.
"دوریان عزیز من ، شما باید جالب جوان ترین خلق و خو است.
آیا شما فکر می کنم این دختر هرگز واقعا محتوا در حال حاضر با هر یک از رتبه خود را؟
گمان می کنم او خواهد شد که بعضی ها روز به کارتر خشن یا plowman grinning ازدواج.
خوب ، این واقعیت از داشتن ملاقات نمود ، و شما را عاشق او شوهرش را به خوار شمردن آموزش ،
رنجور او خواهد شد.
از نقطه نظر اخلاقی از نظر ، من نمی توانم بگویم که من فکر می کنم بسیار بزرگ خود را
اعراض. حتی به عنوان یک آغاز ، آن ضعیف است.
علاوه بر این ، چگونه می دانید که Hetty است در زمان حال شناور در برخی از
روشن شده از نور ستاره آسیاب تالاب ، با آب دوست داشتنی - نیلوفرهای او دور ، مانند Ophelia؟ "
"من می توانم این را تحمل نمی کند ، هری!
شما در همه چیز ساختگی ، و پس از آن نشان می دهد جدی ترین تراژدی.
من متاسفم من به شما گفت در حال حاضر است. برای من مهم نیست آنچه که شما به من می گویند.
من می دانم من درست در اقدام به عنوان من بود.
پور Hetty! همانطور که من گذشته مزرعه سوار امروز صبح ، من تو را دیدم
چهره سفید خود را در پنجره ، مثل یک اسپری از یاس.
اجازه ندهید که ما را در مورد آن صحبت هیچ نیست ، و سعی نکنید به من را متقاعد کند که اولین
اقدام خوب من برای سال ها انجام می شود ، اولین کمی از خود گذشتگی
تا کنون شناخته شده است ، در واقع نوعی گناه است.
من می خواهم بهتر است. من می خواهم به بهتر است.
من چیزی در مورد خودتان بگویید. در شهر چه می گذرد؟
من به باشگاه به مدت چند روز بوده است. "
"مردم هنوز هم بحث در مورد ناپدید شدن ریحان فقیر است."
"من باید فکر بودند که در این زمان خسته ، گفت :" دوریان ، ریختن
خود کردن برخی از شراب و frowning کمی.
"پسر عزیزم ، آنها فقط صحبت کردن در مورد آن به مدت شش هفته ، و بریتانیا
عمومی واقعا برابر فشار روانی به داشتن بیش از یک موضوع در هر نیست
سه ماه.
آنها بسیار خوش شانس بوده است اما به تازگی ،.
آنها را به حال خود من طلاق مورد و خودکشی آلن کمپل.
حالا آنها ناپدید شدن مرموز یک هنرمند است.
اسکاتلندیارد هنوز هم اصرار دارد که انسان را در اولستر خاکستری که برای پاریس از چپ
قطار نیمه شب نهم نوامبر ریحان فقیر بود ، و پلیس فرانسه اعلام
که ریحان در پاریس رسیدند هرگز در همه.
من در حدود دو هفته فرض کنید ما باید گفته شود که او در سن دیده شده است
فرانسیسکو.
این چیز عجیب و غریب است ، اما هر یک که ناپدید است ، گفت : در سن دیده می شود
فرانسیسکو. این باید یک شهر لذت بخش ، و دارای
همه از جاذبه های جهان آینده است. "
"شما چه فکر میکنید به ریحان اتفاق افتاده است؟" پرسید : دوریان ، برگزاری کبود او
در برابر نور و تعجب کنید که چگونه از آن بود که او می تواند این موضوع را با آرامش مورد بحث است.
"من کوچکترین ایده نیست.
اگر ریحان را انتخاب تا خود را پنهان کردن ، آن است که هیچ کسب و کار من است.
اگر او مرده است ، من نمی خواهم در مورد او فکر می کنم.
مرگ تنها چیزی است که تا کنون من terrifies است.
من آن را نفرت. "" چرا؟ "گفت : مرد جوان wearily.
"از آنجا که گفت :" لرد هنری ، در عبور در زیر سوراخ های بینی او داربست های زراندود از باز
جعبه سرکه بریزید ، می توان همه چیز را امروزه به استثنای این که زنده بمانند.
مرگ و ابتذال تنها دو واقعیت در قرن نوزدهم را که می توان
توضیح دور. قهوه ما به ما در اتاق موسیقی ،
دوریان.
شما باید شوپن برای من بازی کنید. مرد با آنها همسرم فرار بازی
شوپن کاملأ پیچیده. پور ویکتوریا!
من از او بسیار علاقه مند بود.
خانه است و نه بدون او تنهایی است. البته ، زندگی ازدواج تنها یک عادت است ،
یک عادت بد است. اما پس از آن ابراز تاسف از دست دادن حتی یک فرد
بدترین عادات.
شاید یکی متاسف آنها بیشتر است. آنها از جمله یک بخش ضروری از یکی است
شخصیت. "
دوریان گفت : هیچ چیز ، ولی از جدول افزایش یافت و عبور را به اتاق بعدی ، شنبه
به پیانو و انگشتان خود را در سراسر عاج سفید و سیاه و سفید ولگرد
کلید.
بعد از قهوه آورده شده بود ، او را متوقف و به دنبال بیش از لرد هنری ،
گفت : "هری ، آن را به حال برای شما اتفاق می افتد که ریحان به قتل رسیده بود؟"
لرد هنری yawned.
"ریحان بسیار محبوب بود ، و همیشه عینک دیده بان Waterbury.
چرا باید او به قتل رسیده اند؟ او هوشمندانه به دشمنان را به اندازه کافی نیست.
البته ، او تا به حال یک نابغه فوق العاده برای نقاشی است.
ولی یک مرد می تواند مانند Velasquez رنگ و در عین حال به عنوان کسل کننده که ممکن است.
ریحان بود واقعا و نه کسل کننده است.
او فقط به من علاقه مند یک بار ، و زمانی که او به من گفت ، سال ها پیش ، که او تا به حال
ستایش وحشی برای شما و به شما انگیزه غالب هنر او بود. "
"من ریحان بسیار علاقه مند بود ،" دوریان با توجه داشته باشید از غم و اندوه در صدای او گفت.
اما آیا مردم نمی گویند که او کشته شده است؟ "
"اوه ، برخی از مقالات انجام است.
این کار برای من به نظر نمی رسد در تمام احتمالی باشد.
من می دانم که مکان های بسیار ناراحت کننده در پاریس وجود دارد ، اما ریحان مرتب کردن بر اساس انسان به داشته شد
رفته به آنها است.
او تا به حال هیچ کنجکاوی. این نقص اصلی او بود. "
"شما چه چیزی را ، هری ، اگر من به شما گفته که من ریحان به قتل رسیده بود؟" گفت :
جوان مرد.
او تماشا بدقت پس از او سخن گفته است.
"من می گویند ، همکار عزیزم ، که شما برای یک شخصیت است که مناسب نیست نما
شما خواهد شد.
همه جرم است مبتذل ، درست در حالی که همه ابتذال است جرم و جنایت است.
در شما نیست ، دوریان ، به ارتکاب قتل است.
من متاسفم اگر غرور خود را با گفتن این کار صدمه دیده است ، اما من به شما اطمینان دهم که درست است.
جرم به آن تعلق دارد به طور انحصاری به سفارشات کمتر است.
من آنها را در کوچکترین درجه را سرزنش نیست.
من باید علاقه داشتن که جرم به آنها چه هنر به ما ، به سادگی روش از گرداندن مراکز فساد
احساس فوق العاده ای است. "" روش گرداندن مراکز فساد احساس؟
آیا شما فکر می کنم ، پس از آن که یک مرد که یک بار مرتکب قتل شده ، احتمالا می تواند انجام دهد
همان جرم دوباره؟ آیا من که بگویم. "
"آه! هر چیزی می شود لذت اگر کسی آن را می کند اغلب اوقات ، گریه : "لرد هنری ،
خندیدن. "این یکی از مهم ترین اسرار است
از زندگی است.
من باید فانتزی ، با این حال ، آن قتل است همیشه اشتباه است.
یکی باید هر چیزی که کسی نمی تواند صحبت در مورد بعد از شام را هرگز.
اما اجازه دهید ما را از ریحان فقیر عبور.
ای کاش من می توانستم بر این باورند که او به چنین پایان واقعا رمانتیک آمده بود که به شما پیشنهاد ،
اما نمی توانم.
من به جرات گفت که وی به سن خاموش اتوبوس و سقوط کرد تا هادی hushed
رسوایی. بله : من باید فانتزی که پایان خود بود.
من می بینم او را دروغ گفتن در حال حاضر بر روی پشت خود را تحت آن آب های سبز تیره ، با بارج سنگین
شناور بیش از او و علف های هرز بلند ابتلا در موهای او.
آیا شما می دانید ، من فکر نمی کنم او کار بسیار خوب انجام داده اند.
در طول ده سال گذشته نقاشی او بسیار رفته بود. "
دوریان heaved آه ، و لرد هنری در سراسر اتاق و شروع به قدم
ضربه به سر طوطی کنجکاو جاوا ، بزرگ ، خاکستری plumaged پرنده با صورتی تاج
و دم ، که خود بر جای بلند قرار دادن بامبو متعادل.
همانطور که انگشت اشاره اش را لمس ، آن کاهش یافته سفید سفیدک زدن درب crinkled
بیش از سیاه و سفید ، چشم glasslike و شروع به یک فاجعه را عقب و جلو.
"بله ، او ادامه داد : دور چرخش و گرفتن دستمال خود را از جیب خود ؛
نقاشی او کاملا رفته بود. به نظر من این از دست داده اند به نظر می رسید به چیزی.
این ایده آل از دست داده بود.
هنگامی که شما و او متوقف می شود دوستان بزرگ ، او را متوقف می شود یک هنرمند بزرگ است.
چه آن جدا شد شما؟ گمان می کنم او به شما خسته.
اگر چنین است ، او شما هرگز نبخشیدند.
bores عادت اتمام حجت کرده اند. به هر حال ، آنچه که تبدیل به
پرتره فوق العاده او از شما؟ من فکر نمی کنم که من تاکنون آن را دیده از او
پایان رسید آن را.
آه! من خود را به من گفتن سال پیش به یاد داشته باشید که
شما به آن فرستاده شده بود به سلبی ، و یا mislaid بود و در راه رو به سرقت رفته است.
شما آن را کردم هرگز به عقب؟
چه حیف! آن واقعا یک شاهکار است. من به یاد داشته باشید من می خواستم به آن را خریداری.
ای کاش من تا به حال در حال حاضر. به ریحان بهترین دوره تعلق دارد.
از آن زمان به بعد ، کار او این است که ترکیبی عجیب نقاشی بد و نیات خوب بود
که همیشه حق انسان را به هنرمند نماینده بریتانیا نامیده می شود.
آیا شما برای آن تبلیغ می کنید؟
دوریان ، گفت : "شما باید." "را فراموش کردهام.
"گمان می کنم من. اما من هرگز واقعا آن را دوست.
من متاسفم برای آن نشسته است.
حافظه از چیزی که برای من نفرت انگیز است. چرا شما از آن صحبت کنم؟
از آن استفاده به من از آن دسته از خطوط کنجکاو در برخی از بازی به یاد -- هملت ، من فکر می کنم -- چگونه می توانم آنها
راه اندازی کنید؟ --
"مانند نقاشی از غم و اندوه ، یک چهره بدون قلب."
بله این همان چیزی است که که آن را مانند "لرد هنری خندید.
او پاسخ داد : "اگر یک مرد رفتار زندگی از دیدگاه هنرمندانه ، مغز او قلب خود را ، و غرق شدن
به بازو و صندلی. دوریان گری سرش را تکان داد و لرزاند برخی از
نرم آکورد در پیانو.
"" مثل نقاشی از غم و اندوه ، "او تکرار شود ،" یک چهره بدون قلب. "
انسان بزرگتر دراز و او را با چشمان نیمه بسته نگاه شده است.
"به هر حال ، دوریان ،" او گفت : پس از یک وقفه ، "چه مرد آن را سود اگر او
دست آوردن تمام جهان و از دست دادن -- چگونه نقل قول اجرا -- روح خود را ""؟
موسیقی jarred ، و دوریان گری آغاز شده و خیره در دوستش.
"چرا شما به من بپرسید که هری؟"
"هم میهنان عزیزم ، گفت :" لرد هنری ، بالا بردن ابرو خود را در تعجب ، "من
پرسید : شما چرا من فکر کردم شما ممکن است بتواند به من جواب بدهد.
یعنی تمام.
من از طریق پارک یکشنبه گذشته ، و نزدیک توسط طاق مرمر ایستاد وجود دارد
جمعیت اندکی از مردم نخ نما ، به دنبال گوش دادن به برخی از خیابان مبتذل ، واعظ.
همانطور که توسط گذشت ، من شنیده ام مرد فریاد این پرسش را به مخاطبان خود است.
من به عنوان نه دراماتیک اصابت کرد. لندن بسیار غنی است در اثر عجیب
این نوع.
یکشنبه مرطوب ، زشت مسیحی در مکینتاش ، حلقه ای از چهره های رنجور سفید
زیر یک سقف شکسته چکیدن چتر ، و یک عبارت شگفت انگیز را به هوا پرت شده
توسط لب های هیستریک جیغ کشیدن -- آن را واقعا بسیار خوب در راه آن ، کاملا یک پیشنهاد بود.
من از گفتن پیامبر (ص) است که هنر تا به حال روح فکر کردم ، اما آن مرد نداشته.
من می ترسم ، با این حال ، او را ندارند من قابل درک باشد. "
"آیا ، نه هری. روح یک واقعیت وحشتناک است.
می توان آن را خرید و فروش ، و bartered دور است.
می توان آن را مسموم ، و یا ساخته شده کامل است. در هر یک از ما یک روح وجود دارد.
من آن را می دانم. "
"آیا شما احساس می کنید کاملا مطمئن که ، دوریان؟" کاملا مطمئن است. "
"آه! سپس آن را باید توهم است. چیزهایی یکی از احساس کاملا خاص
در مورد درست هرگز.
این مرگ و میر از ایمان ، و درس عاشقانه است.
چگونه گور شما! آیا می شود به طوری جدی نیست.
چه من یا تو با خرافات سن ما؟
: ما باور ما به روح داده اند.
من چیزی بازی کند.
قطعه موسیقی دل انگیز و رویایی ، دوریان ، و ، همانطور که شما بازی کنند ، به من بگویید ، در صدای کم ، چگونه شما بازی
نگه داشته جوانان. شما باید برخی از راز داشته باشد.
من فقط ده سال از شما مسن تر هستند ، و من چروکیده و فرسوده ، و زرد است.
شما واقعا فوق العاده است ، دوریان است. شما باید نگاه هرگز جذاب تر از
شما به شب.
به من یادآوری شما از روز من برای اولین بار شما را دیدم. شما نه دارای گونه های برامده بودند ، بسیار خجالتی است ، و
کاملا غیرعادی است. شما باید تغییر ، البته ، اما نه در
ظاهر.
من آرزو می کنم شما به من راز خود را بگویید. به عقب بر گردیم جوانان من من هیچ چیزی را در انجام
جهان ، به جز گرفتن ورزش ، بلند شدن زود هنگام ، یا احترام باشد.
جوانان!
چیزی شبیه به آن وجود دارد. این پوچ به از نادانی صحبت
جوانان است.
مردم تنها که نظرات من گوش در حال حاضر با هر گونه احترام مردم بسیار
جوانتر از خودم. آنها در مقابل از من به نظر می رسد.
زندگی به آنها نشان داد آخرین او را تعجب است.
همانطور که برای سالمندان ، من همیشه سن تناقض.
من آن را در اصل.
اگر شما از آنها نظر خود را در چیزی که اتفاق افتاده است دیروز بپرسم ، آنها را رسما بدهد
شما در حال حاضر نظرات در سال 1820 ، زمانی که مردم به تن ذخایر بالا ، در اعتقاد بر این
همه چیز ، و می دانست که هیچ.
چگونه دوست داشتنی که چیزی که شما در بازی است! من تعجب می کنم ، شوپن ارسال آن را در Majorca ،
با گریند دریا دور ویلا و اسپری نمک بی باک در برابر پانل؟
marvelously رمانتیک است.
چه یک برکت و رحمت آن این است که یک هنر از چپ به ما است که تقلیدی نیست!
را متوقف کند. من می خواهم موسیقی به شب.
به نظر من که شما آپولو جوان است و من Marsyas گوش دادن به
شما خواهد شد. من غم ، دوریان ، از خود من ، که
حتی شما می دانید چیزی از.
تراژدی از سن است که یکی از قدیمی نیست ، اما که یکی از جوان است.
من گاهی اوقات در صداقت خود من شگفت زده شده است. آه ، دوریان ، خوشحالم شما چطور است!
چه زندگی نفیس شما داشته اند!
شما مست عمیقا از همه چیز. شما باید انگور را در برابر خود را خرد
کام. هیچ چیز را از شما پنهان شده است.
و همه به شما نه بیش از صدای موسیقی شده است.
این شما را خدشه دار نمی. شما هنوز هم همان است. "
"من همان ، هری."
"بله ، شما همان است. من تعجب می کنم که آنچه را که بقیه عمر خود را
باشد. آیا از بین بردن آن توسط renunciations نیست.
در حال حاضر شما به یک نوع ایده آل است.
خودتان ناقص نمیدهیم. شما در حال حاضر کاملا بی عیب و نقص است.
شما نیاز به تکان دادن سر خود را : شما می دانید شما هستند.
علاوه بر این ، دوریان ، آیا خودتان را گول بزنند.
زندگی توسط اراده یا قصد اداره می شود. زندگی یک سوال اعصاب و الیاف است ،
و به آرامی ساخته شده است تا سلول ها را در آن پنهان خود و شور تا به رویاهای خود را.
شما نمی توانید به فانتزی خود را امن و فکر کنید که خودتان قوی.
اما شانس تن رنگ در یک اتاق و یا آسمان صبح ، عطر خاص است که شما
بودند یکبار را دوست داشت و به ارمغان می آورد که خاطرات ظریف با آن ، یک خط از فراموش
شعری که شما در سراسر کشور مجددا آمده بودند ،
اهنگی از یک قطعه موسیقی است که شما به بازی متوقف کرده بود -- من به شما بگویم ، دوریان ، که آن را
در مورد چیزهایی مثل این است که زندگی ما بستگی دارد.
براونینگ می نویسد که در جایی ، اما حواس خود ما آنها را برای ما تصور است.
لحظاتی که بوی lilas بلان عبور به طور ناگهانی در سراسر من وجود دارد ، و من
عجیب ترین ماه از زندگی ام را دوباره و دوباره به زندگی.
من آرزو می کنم می تواند جای خود را با شما تغییر کند ، دوریان.
جهان علیه ما هر دو گریه ، اما همواره شما پرستش است.
همیشه شما را پرستش است.
نوع سن در حال جستجو برای شما ، و آنچه در آن است ترس از آن است
در بر داشت.
خوشحالم که شما هیچ چیزی هرگز انجام نداده ، حک شده هرگز یک مجسمه یا نقاشی
یک تصویر ، یا هر چیزی خارج از خود!
زندگی شده است هنر خود را.
شما باید خودتان را به موسیقی مجموعه ای است. روز غزل های خود را. "
دوریان از پیانو بلند شد و دست خود را از طریق موهای خود را به تصویب رساند.
: "بله ، زندگی شده است نفیس ، او زمزمه ،" اما من قصد ندارم به
زندگی همان ، هری. و شما باید از این عجیب می گویند نه
همه چیز را به من.
شما همه چیز در مورد من نمی دانم. من فکر می کنم که اگر شما ، حتی شما را
نوبه خود از من. شما میخندند.
آیا خنده نیست. "
"چرا شما بازی را متوقف ، دوریان؟ برو به عقب و به من قطعه موسیقی دل انگیز و رویایی را بیش از
دوباره. به دنبال که در آن بزرگ ، ماه عسل رنگ
که در هوا تاریک آویزان است.
او منتظر شما را به افسون او را ، و اگر شما بازی او خواهد آمد و نزدیک به زمین است.
شما نه؟ اجازه دهید ما به باشگاه بروید ، سپس.
شده است یک شب جذاب است ، و ما باید آن را charmingly پایان است.
برخی از سفید وجود دارد که می خواهد فوق العاده به شما می دانید -- جوان پروردگار پول ،
پسر ارشد بورنموث.
او در حال حاضر کپی کراوات خود ، و به من التماس او را به شما معرفی.
او بسیار لذت بخش است و نه من به یاد شما می باشد. "
"من امیدوارم که نیست ،" دوریان با نگاه غمگین در چشمان او گفت.
"اما من خسته به شب ، هری. من نباید به باشگاه بروید.
نزدیک به یازده است ، و من می خواهم برای رفتن به بستر اولیه است. "
"آیا باقی بماند. شما هرگز بازی کرده اند و تا به خوبی به عنوان به شب.
چیزی در تماس خود را که بود فوق العاده وجود دارد.
این بیان بیشتر از من هرگز از آن شنیده بود قبل از. "
او جواب داد : "است ، زیرا من می خواهم به خوبی" و خندان.
"من یک کمی تغییر در حال حاضر است." "شما نمی توانید تغییر دهید به من ، دوریان ، گفت :
لرد هنری.
"من و شما همیشه به دوستان می باشد." "با این حال شما با یک کتاب به من مسموم یک بار.
من باید که ببخشد. هری ، من قول می دهم که شما هرگز به من قرض بدهید
این کتاب را به هر یک.
این آسیب برساند. "" پسر عزیزم ، شما واقعا برای شروع
نتیجه اخلاقی گرفتن از.
شما به زودی از رفتن می شود و اطلاعات مربوط به مانند تبدیل ، و احیاگر هشدار
مردم در برابر همه گناهان که شما بزرگ شده اند خسته.
شما بسیار بیش از حد لذت بخش را به انجام این کار است.
علاوه بر این ، آن را بدون استفاده است. من و شما همان چیزی است که ما ، خواهد شد و چه
ما خواهد شد. همانطور که برای مسموم شدن توسط یک کتاب ، وجود دارد
هیچ چیز مانند آن.
هنر هیچ تاثیر بر عمل است. این نابود تمایل به عمل است.
باشکوهی است استریل است. کتابهایی که جهان در تماس های غیر اخلاقی
کتابهای که نشان می دهد که جهان شرم خود را.
یعنی تمام. اما ما ادبیات را مورد بحث قرار نداد.
بیا دور و فردا. من می خواهم در یازده سوار شود.
ممکن است ما با هم ، و من شما را به نهار را پس از آن با بانوی Branksome.
او یک زن جذاب است ، و می خواهد به شما مشاوره در مورد برخی از پرده او است
فکر خرید.
ذهن شما آمده است. یا باید ما را با دوشس و کوچک ما را ناهار؟
او می گوید : او شما را می بیند هرگز در حال حاضر است. شاید شما از گلادیس خسته؟
من فکر کردم شما خواهد بود.
زبان باهوش او می شود بر روی اعصاب یکی. خب ، در هر صورت ، لازم است در اینجا در یازده است. "
"باید من واقعا آمده ، هری؟" "بدیهی است.
این پارک بسیار دوست داشتنی است در حال حاضر.
من فکر نمی کنم lilacs وجود داشته است از جمله از سال من به شما ملاقات کرد. "
"بسیار خوب. من در اینجا باید در یازده ، گفت : "دوریان.
"شب بخیر ، هری."
همانطور که وی به درب رسید ، او برای یک لحظه تردید ، تا اگر او چیزی بیشتر برای گفتن داشتند.
سپس آهی کشید و رفت.