Tip:
Highlight text to annotate it
X
ماجراهای هاکلبری فین
فصل XXIX.
دلربا بود که آنها بسیار خوب ، به دنبال قدیمی
نجیب زاده همراه ، و خوب به دنبال جوان
یکی با دست راست خود را در زنجیر.
و ، روح من ، چگونه مردم و فریاد می زدند :
خندید ، و آن را نگه داشته.
اما من هیچ شوخی در مورد آن را نمی بیند ، و من
قضاوت این امر می دوک و کرنش
شاه برای دیدن برخی از هیچ.
من گمان می خواهم آنها را روشن رنگ پریده.
اما نه ، nary رنگ پریده بود به نوبه خود می کنند.
دوک او در او هیچ گاه اجازه نمی suspicioned
چه شد ، اما فقط رفت ماده چسبنده و لزج - gooing
در اطراف ، خوشحال و راضی بینند ، مثل کوزه
googling که از دوغ و از آنجا که برای
شاه ، او فقط آدم زل می زد و آدم زل می زد به پایین
اندوه در آنها جدید - comers مثل آن را بدهد
او معده درد در قلب خود را به
فکر می کنم می تواند وجود داشته باشد و چنین تقلبات
rascals در جهان است.
آه ، او این کار را تحسین میکنیم.
بسیاری از مردم اصلی gethered
در اطراف شاه ، به او اجازه دیدن آنها بود در
از طرف او.
این آقای مسن که تنها آمده بود
نگاه کن به اعدام به تعجب واداشت.
خیلی زود او شروع به صحبت می کنند ، و من را ببینید
مستقیم کردن او مثل تلفظ
انگلیسی -- و نه راه شاه ، هر چند
شاه بود خیلی خوب برای تقلید.
من می توانم کلمه آقا پیر نمی دهد ، و نه من
می تواند او را تقلید نیست ، اما او تبدیل به اطراف
جمعیت ، و می گوید ، در مورد ، مثل این :
"این برای من تعجب آور بود که من نه
به دنبال ؛ و من تصدیق ، صادقانه
و صادقانه ، من نه خیلی خوب ثابت به ملاقات
آن و آن پاسخ ، برای من و برادر من است
حال بدبختی ، او را شکست بازوی خود را ، و
چمدان ما خاموش در شهر بالا قرار کردم
اینجا شب گذشته در شب های اشتباه.
من پیتر Wilks 'برادر هاروی ، و این
است برادرش ویلیام ، که نمی تواند بشنود
نه صحبت می کنند -- و حتی نمی تواند علائم را به
به مقدار زیاد است ، او now't تنها داری
دست به کار با آنها.
ما که می گوییم ما هستند ، و در روز یا
دو ، زمانی که من دریافت چمدان ، من می توانم ثابت
آن.
اما تا تا آن زمان من چیزی می گویند نه بیشتر ،
اما رفتن به هتل و صبر کنید. "
پس او و ساختگی جدید شروع شد و
پادشاه او می خندد ، و blethers از :
"شکست بازوی خود را -- به احتمال بسیار زیاد ، نه آن را -- و
بسیار راحت است ، بیش از حد ، برای تقلب است که
کردم به نشانه ها ، و آموختنی است که چگونه.
وسایلم را گم کرده خود را!
توانا و این خوب است -- و توانا دارای قوه ابتکار --
تحت شرایطی! "
بنابراین او دوباره خندید و من هم همه
دیگری ، به جز سه یا چهار ، و یا شاید نیم
دوازده.
یکی از این که دکتر بود ، در یکی دیگر از
نجیب زاده تیز دنبال شد ، با
فرش - کیسه از نوع قدیمی ساخته شده است
از فرش - مسائل ، که فقط آمده بودند خاموش
از کشتی بخار و گفتگو شد و او را در
صدای کم ، و زود گذر به سمت پادشاه
در حال حاضر و پس از آن و nodding سر خود را -- آن
بود بل لوی ، وکیل است که تا رفته بود
به لویی و یکی دیگر بود بزرگ
نیرومند و درشت هیکل خشن آمده است که در امتداد و به گوش
تمام نجیب زاده پیر گفت ، و شد
گوش دادن به پادشاه در حال حاضر.
و هنگامی که این پادشاه نیرومند و درشت هیکل تا انجام کردم
و می گوید :
"بگو ، looky در اینجا ، اگر شما در حال هاروی Wilks ،
when'd شما به این شهر؟ "
"روز قبل از مراسم تشییع جنازه ، دوست ، می گوید :"
پادشاه.
"اما آنچه روز درجه هم؟"
"در evenin' --'bout استروژن ساعت دو
قبل از غروب ".
"How'd شما آمده است؟"
"من آمده پایین در پاول سوزان از
سینسیناتی ".
"خب ، پس ، How'd شما آمده است می شود تا در
تر از مقدار متوسط در MORNIN' -- در قایق رانی "؟
"من warn't تا در تر از مقدار متوسط در' صبح. "
"It'sa دروغ است."
چندین نفر از آنها شروع به پریدن کرد و خواهش کرد که برای او
او را به صحبت نمی که راه را برای پیر مرد و
واعظ.
"واعظ به دار آویخته می شود ، تقلب و he'sa
دروغگو.
او فعالیت در تر از مقدار متوسط که صبح بود.
من زندگی می کنند وجود دارد ، من نمی توانم؟
خب ، من وجود دارد ، و او بود تا وجود دارد.
من به او وجود دارد.
او در قایق رانی می آیند ، به همراه تیم کالینز
و یک پسر. "
دکتر او به بالا و می گوید :
"آیا می دانید پسر دوباره اگر شما به
دیدن او ، Hines؟ "
"من روی چیزی حساب کردن من می خواهم ، اما من نمی دانم.
چرا ، ان او است ، در حال حاضر.
من می دانم که او را کاملا آسان است. "
این من بودم که او اشاره کرد در.
دکتر می گوید :
"اهل محل و همسایگان ، من چه دانم های جدید
زن و شوهر است تقلب یا نه ، اما اگر این دو
نمی باشد. تقلبات ، من احمق ، که همه.
من فکر می کنم این وظیفه ماست که برای دیدن آنها
نمی تواند دور از اینجا تا ما نگاه
به این نکته.
بیا همراه ، Hines ؛ آمده است همراه ، بقیه
شما.
خواهیم این همراهان به میخانه برد و
هتاکی و آنها را با زن و شوهر دومی ، و من
روی چیزی حساب می کنیم پیدا کردن چیزی پیش از ما
دریافت از طریق ".
این آجیل را برای جمعیت بود ، هر چند شاید نه
برای دوستان شاه ، پس همه ما آغاز شده است.
حدود غروب آفتاب بود.
دکتر او به من به رهبری همراه با دست ، و
شد مقدار زیادی نوع به اندازه کافی است ، اما او هیچ گاه اجازه نمی برو
دست من.
همه ما در یک اتاق در هتل بزرگ کردم ، و
روشن کردن برخی از شمع ، برداشته و در سال جدید
زن و شوهر.
اول ، دکتر می گوید :
"من نمی خواهید بیش از حد سخت در این دو
مردان است ، اما من فکر می کنم آنها تقلب ، و آنها
ممکن است complices که ما نمی دانیم
هیچ چیزی در مورد.
اگر آنها داشته باشد ، نمی خواهد complices دور
با این کیف از طلا پیتر Wilks چپ؟
بعید است ندارد.
اگر این مردان است تقلب نمی کنند ، آنها نمی خواهد
ارسال به شی برای این که پول و
اجازه آن را نگه داشتن ما تا آنها اثبات آنها
همه حق -- ain't که تا "؟
همه توافق داشتند به آن.
پس من قضاوت آنها باند ما را در زیبا بود
حق جای تنگ در outstart.
اما شاه او تنها نگاه پر غصه ، و
می گوید :
"آقایان ، ای کاش پول وجود داشت ، برای
من است ندارم هیچ وضع به پرتاب
هر چیزی در راه عادلانه ، باز ، خارج
و خارج تحقیقات درجه 'این misable
کسب و کار ، اما ، افسوس ، پول وجود ندارد ؛
شما k'n ارسال و ببینید ، اگر شما می خواهید. "
"در کجا از آن است ، پس از آن؟"
"خوب ، هنگامی که برادر یا خواهر من آن را به من برای حفظ
برای خود من در زمان و آن را در داخل ای مخفی
تیک تیک کاه ای تخت من ، wishin نه 'به بانک
آن را برای چند روز ما در اینجا خواهم بود ، و
considerin 'تخت جای امن ، ما نمی
bein 'استفاده می شود به *** ، و suppos'n' ، 'دریافت
صادق ، مانند بندگان در انگلستان است.
*** آن را به سرقت برده صبح بسیار آینده
پس از من تا به حال رفتم پایین پله ها ، و هنگامی که من
اونا فروخته 'من تا به حال yit پول از دست رفته نیست ، پس
آنها به تمیز برداشته و به همراه آن.
بنده من اینجا k'n تقلا شما 'آن را بگویید ،
آقایان ".
دکتر و چند گفت : "Shucks!" و من
ببینید آیا در دسترس نباشد هیچ کس نیست به او ایمان بیاورید.
مردی از من پرسید اگر من *** سرقت
آن.
من گفتم : نه ، اما من آنها را از sneaking
اتاق و hustling دور ، و من هرگز
هیچ چیز فکر کردم ، فقط من گمان آنها بود
ترس آنها تا به حال waked استاد من بود و
تلاش برای بدست آوردن دور قبل از او ساخته شده مشکل
با آنها.
که تمام شد آنها از من پرسید.
سپس دکتر whirls بر من و می گوید :
"آیا شما انگلیسی ، بیش از حد؟"
من می گوید : بله ؛ و او و برخی دیگر
خندید و گفت : "موارد!"
خب ، پس آنها را در در سمت عمومی
تحقیقات ، و ما تا به حال وجود آن ، بالا و
پایین ، در ساعت ، از ساعت ، و هیچ کس هرگز
گفت : یک کلمه در مورد شام ، و نه همیشه به نظر می رسید
فکر می کنم در مورد آن -- و به طوری که آنها آن را نگه داشته تا ،
و آن را نگه داشته تا ؛ و آن را بدترین مخلوط
تا چیزی که شما تا کنون را مشاهده کنید.
آنها ساخته شده شاه بگویید نخ او ، و آنها
ساخته شده آقای مسن به ارسال his'n و
کسی اما بسیاری از تعصب
chuckleheads می دیده که قدیمی
نجیب زاده حقیقت نخ ریسی و دومی شد
یک دروغ است.
و با و با آنها به من تا به حال به من بگویید چه
knowed.
پادشاه او به من نگاه چپ دست از
از گوشه ای از چشم او ، و برای همین من knowed
به اندازه کافی برای بحث در سمت راست.
من شروع به ارسال اطلاعات مربوط به شفیلد ، و چگونه ما
زندگی می کردند وجود دارد ، و همه چیز در مورد انگلیسی
Wilkses ، و به همین ترتیب ، اما من دریافت نمی زیبا
خز تا دکتر شروع به خنده و
بل لوی ، حقوقدان ، می گوید :
"تنظیم کردن ، پسر من ، من خودم فشار نمی
اگر من به شما بود.
من روی چیزی حساب کردن شما استفاده شده است برای دروغ گفتن نیست ، این کار را انجام نمی
به نظر می رسد آمده دستی ؛ آنچه که می خواهید می باشد
عمل.
شما آن را خیلی بی دست و پا ".
من هیچ چیز مراقبت از تعارف نیست ،
اما من خوشحالم که اجازه خاموش ، به هر حال.
دکتر شروع کرد به چیزی می گویند ، و
نوبت و می گوید :
"اگر شما می خواهم در شهر در ابتدا بوده است ، بل لوی -
-- "شاه را شکست و در رسید از خود
دست ، و می گوید :
"چرا ، من ضعیف است این برادر مرده های قدیمی
دوست که او نوشت به طوری که اغلب در مورد؟ "
وکیل و او را تکان داد دست ها ، و
وکیل لبخند زد و نگاه خوشنود است و آنها
صحبت حق همراه چندی ، و سپس رو به
از یک طرف و کم صحبت کردیم و در آخرین
وکیل صحبت می کند و می گوید : تا :
"تخم ریزی که' آن را حل کنند.
من سفارش و ارسال آن را ، همراه با
برادر شما ، و بعد آنها خواهم می دانم که این
همه درست است. "
بنابراین برخی از آنها به کاغذ و قلم ، و
پادشاه او مجموعه ای پایین و سر خود را به پیچ خورده
یک طرف ، و chawed زبان او ، و
scrawled کردن چیزی ، و سپس آنها را
قلم به دست دوک -- و سپس برای اولین بار
زمان دوک نگاه بیمار.
اما او در زمان قلم و نوشت.
بنابراین پس از آن نوبت به وکیل قدیمی جدید
نجیب زاده و می گوید :
"شما و برادر خود را لطفا یک خط
یا دو نشانه و نام خود را. "
آقای مسن نوشت ، اما هیچ کس
قادر به خواندن آن را ندارد.
وکیل قدرتمند نگاه شگفت زده شده ، و
می گوید :
"خب ، آن را ضربه به من" -- و بسیاری از snaked
نامه های قدیمی از جیب خود ، و مورد بررسی قرار
آنها ، و سپس به بررسی ساله انسان
نوشتن ، و سپس آنها را دوباره و پس از آن
می گوید : "این نامه قدیمی از هاروی
Wilks ، و در اینجا این دو handwritings ،
و هر کسی می تواند آنها را مشاهده کنید آنها را نوشتن نیست "
(کینگ و دوک و فروش نگاه
احمق ، من به شما بگویم ، ببینید که چگونه به وکیل
به حال آنها را در زمان) ، "و در اینجا این قدیمی
نوشتن دست نجیب زاده ، و هر کسی می تواند
بگویید ، به اندازه کافی آسان ، او آنها را یادداشت نمی --
حقیقت این است که او می سازد خش نمی باشد.
درست نوشتن را در همه.
در حال حاضر ، در اینجا برخی از نامه ها را از -- "
نجیب زاده جدید قدیمی می گوید :
"اگر شما لطفا اجازه دهید من توضیح دهید.
هیچ کس نمی تواند دست من ، اما برادر من بخوانید
وجود دارد -- بنابراین او را برای من کپی.
این دست خود را به شما داریم ، معدن وجود ندارد. "
"خب!" می گوید : وکیل ، "این دولت
چیزها می شود.
من به برخی از نامه ویلیام است ، بیش از حد ، پس
اگر شما گرفتن او را به نوشتن یک خط و یا پس ما
کام می تواند -- "
"او می تواند با دست چپ خود را بنویسید ، می گوید :"
آقای مسن.
"اگر او می تواند دست راست خود استفاده کنید ، شما می توانید
می بینیم که او نامه نوشت و خود من خود را
بیش از حد.
نگاهی به هر دو ، لطفا -- they're توسط همان
دست. "
وکیل آن را انجام داده و می گوید :
"من باور دارم آن چنان -- و در صورتی که این طور نیست ،
پر کردن there'sa قوی تر از شباهت
من قبل از اینکه متوجه می خواهم ، به هر حال.
خوب ، خوب ، خوب!
فکر کردم که ما درست بود در مسیر از
راه حل ، اما آن را به چمن رفته ، تا حدودی.
اما به هر حال ، یک چیز ثابت شده است -- دو معمول این
است یا نه از 'Wilkses اونا" -- و او wagged
سر خود را نسبت به شاه و دوک.
خوب ، شما چه فکر میکنید؟
این احمق muleheaded قدیمی نمی خواست منصرف در
آن زمان!
در واقع او را ندارد.
گفتم که این warn't بدون آزمون عادلانه باشد.
گفت برادرش ویلیام بود cussedest
بذله گو در جهان است ، و تا به حال نه به سعی
نوشتن -- او را مشاهده کنید ویلیام که قرار بود برای بازی
یکی از جوک ها را لحظه به لحظه او را قلم
به کاغذ.
و به این ترتیب او گرم و به آنجا رفتند و warbling
warbling حق همراه او بود تا actuly
ابتدا به این باور آنچه که او میگفت
خود ، اما خیلی زود نجیب زاده جدید
در شکست ، و می گوید :
"من از چیزی فکر.
آیا کسی در اینجا وجود دارد که کمک به ذخیره کردن
من از برزیلی -- کمک کرد تا روی سطح پخش کردن پیتر اواخر
Wilks برای دفن؟ "
"بله ، می گوید :" کسی ، "من و آب ترنر
اگر این کار را.
ما هر دو اینجا. "
سپس پیر مرد تبدیل به سوی شاه ،
و می گوید :
"شاید این آقا می توانید به من بگویید چه
بود بر سینه خود را خالکوبی؟ "
سرزنش اگر پادشاه نداشت به تحریک احساسات تا
توانا سریع ، یا he'da پایین مانند squshed
بانک حریف را از میدان که رودخانه است ، تحت ، برش آن
در زمان او به طوری ناگهانی و ، ذهن شما بود ، در
چیزی که برای ایجاد ترین محاسبه شد
sqush کسی که به دریافت چنین برداشته جامد
به عنوان یکی که بدون هیچ گونه اطلاع قبلی است ، زیرا چگونه
بود او از رفتن به دانستن آنچه که در خالکوبی شده بود
مرد؟
او سپید کوچک ، او می تواند از آن کمک نمی کند ؛
و آن را بزرگ هنوز در آن وجود دارد ، و
همه خم شدن به جلو و کمی
زل زده بود به او.
می گوید که من به خودم ، در حال حاضر او به کناره گیری کردن از
اسفنج -- هیچ استفاده بیشتر وجود ندارد.
خب ، او؟
بدن به سختی می تواند آن را باور نمی کند ، اما او
نداشت.
من روی چیزی حساب کردن که او فکر کرد می خواهم چیزی را ادامه دهید
تا او خسته مردم از آنها ، به طوری که آنها می خواهم
از نازک ، و او و دوک می تواند شکسته
گشاد و چاک.
به هر حال ، او مجموعه ای وجود دارد ، و خیلی زود او
شروع به لبخند و می گوید :
"فرگوسن!
It'sa سوال بسیار دشوار است ، نه!
بله ، آقا ، من k'n شما بگویید چه که در خالکوبی
سینه اش.
این شوخی کوچک ، باریک ، فلش آبی --
که آنچه در آن است و اگر شما نگاه نکن
clost ، شما می توانید آن را نمی بیند.
حالا چه چیزی به شما می گویند -- هی "؟
خوب ، من هرگز چیزی شبیه به آن قدیمی را ببینید
تاول برای تمیز کردن گونه و انجام می شود.
نجیب زاده جدید قدیمی تبدیل سریع به سمت
آب ترنر و یار خود ، و چراغ های چشم او
تا مثل او قضاوت او پادشاه این رو می خواهم
زمان ، و می گوید :
"وجود دارد -- you've شنیده آنچه که او گفت!
بود آیا در چنین علامت پیتر Wilks '
مادر؟ "
هر دو تا از آنها صحبت کردم و می گوید :
"ما هیچ گونه علامت را نمی بینیم."
"خوب!" می گوید آقای مسن.
"حالا ، که چه کرده ای بر سینه خود را ببینید بود
کوچک فسفر کم نور ، و ب (که اولیه
او کاهش یافته است وقتی که او جوان بود) ، و عرض ،
خط فاصله میان آن دو ، پس : فسفر -- ب -- عرض "--
و او آنها را مشخص شده است که راه را بر روی یک تکه از
مقاله.
"بیا ، این است که آنچه شما را دیدم نه؟"
هر دوی آنها سخن گفت تا دوباره ، و می گوید :
"نه ، ما نداشت.
ما هر نشانه در تمام ندیده. "
خب ، هر کس در دولت از ذهن در حال حاضر ،
و آنها آواز می خواند از :
"م BILIN کل' از '،' تقلب ها!
اونا اردک لو را! لو اونا غرق 'است! لو سوار است
اونا 'در راه آهن!" و همه سیاه بود
در یک بار ، و کاهن تند بود.
اما وکیل او میپرد روی میز و
yells ، و می گوید :
"آقایان -- آقایان!
گوش کن من فقط یه کلمه -- فقط یک کلمه -- اگر
لطفا!
یک راه وجود ندارد -- برویم و حفاری تا
جسد و نگاه کنند. "
که آنها را گرفت.
"هورا!" همه آنها فریاد زد و شد
حق با شروع کردن ، اما وکیل و
دکتر سونگ از :
"دست نگه دار ، نگه!
یقه همه این مردان و چهار پسر و
واکشی آنها را همراه ، بیش از حد! "
"ما باید این کار را انجام" همه آنها فریاد زد : "و اگر ما
را پیدا کند آنها را نشانه خواهیم لینچ کل
باند! "
من ، ترس بود در حال حاضر ، من به شما بگویم.
اما warn't بدون دور شدن وجود دارد ، شما می دانم.
آنها ما را گریبانگیر همه است و ما حق راهپیمایی
همراه ، مستقیم به سمت قبرستان ، که
بود یک مایل و نیم پایین رودخانه ، و
تمام شهر در پاشنه ما ، برای ما ساخته شده است
سر و صدا به اندازه کافی ، و آن را تنها در نه بود
شب.
همانطور که ما با خانه ما رفت و من آرزو داشتم نه
ارسال مری جین را به خارج از شهر ، چون در حال حاضر اگر
من می توانم او را نوک چشمک نور از او می خواهم
و منو نجات بده ، و ضربه در ضربان دل مرده ما -.
خب ، ما در کنار جاده پایین رودخانه swarmed ،
فقط در حمل wildcats مانند و به
آن ترسناک تر بود آسمان darking تا ، و
رعد و برق شروع به چشمک و
حرکت تند و سریع ، و باد به لرزیدن می کنه در میان
ترک می کند.
این مشکل ترین افتضاح بود و بیشتر
dangersome من همیشه در و من مهربانتر بود
خراشیده ؛ که قرار بود همه چیز خیلی متفاوت
از آنچه که من برای اجازه داده بودند ؛ جا بودن
ثابت تا بتوانم خودم را هم اگر من
می خواستم ، و ببینید که تمام لذت ، و
جین مری در پشت سرم من رو نجات بدن و تنظیم من
آزاد زمانی نزدیک جا آمده است ، در اینجا بود
هیچ چیزی در جهان در میان من و ناگهانی
مرگ اما فقط آنها را به خال کوبی - علائم.
اگر آنها نتوانستند آنها را پیدا کند --
من نمی توانستم تحملش را در مورد آن فکر می کنم ، و در عین حال ،
به هر حال ، من نمی توانستم فکر می کنم در مورد چیزی
دیگری.
این رو تیره تر و تیره تر ، و آن را
ساعت زیبا برای دادن جمعیت لغزش ؛
اما نیرومند و درشت هیکل بزرگ که به من شده توسط مچ دست بود --
Hines -- و بدن و همچنین ممکن است سعی کنید برای دادن
Goliar لغزش.
او از من کشیده میشوند ، حق همراه او شد تا
هیجان زده ، و من تا به حال برای اجرای به نگه داشتن.
هنگامی که آنها به وجود آنها را به swarmed
قبرستان و شسته شده را روی آن می خواهم
سرریز.
و هنگامی که آنها را به گور کردم که آنها پیدا کردند
آنها حدود صد برابر بسیاری به حال
بیل به عنوان آنها می خواست ، اما هیچ کس نداشته است
فکر کردم به بهانه فانوس.
اما آنها را به سمت هر حال حفر شده توسط
سوسو زدن از رعد و برق ، خبر داده و انسان را به
نزدیکترین خانه ، نیم مایل خارج ، به
قرض یکی.
از همین رو آنها حفر شده و حفر خواهم همه چیز را و آن را
تاریک کردم افتضاح است ، و باران آغاز شده ، و
باد swished و swushed همراه ، و
رعد و برق آمد و brisker brisker ، و
رعد و برق رونق گرفت ، اما مردم آنها را هرگز در زمان
بدون اطلاع از آن ، آنها خیلی کامل از این
کسب و کار و یک دقیقه شما می توانید ببینید
همه چیز و در هر صورت در آن بزرگ
جمعیت ، و shovelfuls از قایقرانی خاک
تا از قبر ، و بعد دوم
تاریکی محو آن را تمام کردن ، و شما می توانید نیست
ببینید چیزی در همه.
در گذشته آنها از آنجا خارج تابوت و شروع
برای باز کردن درب ، و پس از آن از جمله دیگر
تراکم و shouldering و تنه زدن به
بود ، وجود دارد به scrouge در دید و دریافت ،
تو هرگز به دیدن و در تاریکی ، به این ترتیب ،
افتضاح بود.
Hines او صدمه مچ دست من ناراحت کننده کشیده و
عمل کشیدن چنین است ، و من حساب او پاک فراموش کردم
در جهان ، او خیلی هیجان زده شد و
نفس نفس.
ناگهان رعد و برق اجازه رفتن
از بند یا دریچه جاریشدن کاملی از تابش خیره کننده سفید و کسی
آواز می خواند از :
"با اجی مجی زندگی می کنند ، در اینجا از کیسه در
طلا بر سینه خود! "
Hines اجازه را به فریاد ، مثل بقیه ،
کاهش یافته است و مچ دست من بدهد و موج بزرگ
به سینه راه خود را در گرفتن و نگاه ، و
راه من روشن کردن و shinned برای جاده در
تاریک هیچ کس می تواند بگوید وجود ندارد.
من تا به حال جاده همه به خودم ، و من نسبتا
پرواز -- اقلا ، من آن را به حال همه به خودم
به جز تاریکی جامد ، و در حال حاضر و پس از آن ،
glares ، و وزوز باران ، و
خرمن کوبی از باد ، و
جدا از رعد و برق و مطمئن به شما به عنوان
به دنیا می آیند من کلیپ آن را به همراه!
زمانی که من زده شهر من وجود دارد warn't
از هیچ کس در طوفان ، بنابراین من هرگز شکار
بدون هیچ خیابان برگشت ، اما خم راست
از طریق یکی از اصلی و زمانی که من شروع به
دریافت به سمت خانه خود می رود من با هدف چشم من و
تنظیم آن.
بدون نور وجود داشته است ؛ خانه تمام تاریک -- که
به من احساس تاسف و نا امید ، من
نمی دانست چرا.
اما در گذشته ، فقط همانطور که من در دریانوردی توسط ،
فلش می آید در نور مری جین
پنجره! و قلب من تا بی سابقه ای برخوردار ناگهانی ،
می خواهم به سینه و دوم همان خانه
و همه پشت سر من در هوا تاریک بود ، و
بود هرگز قبل از رفتن به من باشه نه بیشتر
در این جهان است.
او بهترین دختر رو خواهم دید ، و به حال
ترین شن و ماسه.
دقیقه بود من به اندازه کافی بالا شهر
برای دیدن من می توانم را پریشان گیسو ، من شروع به
نگاه تیز برای قرض گرفتن قایق به ، و
اولین بار رعد و برق به من نشان داد که
زنجیر بود من آن را ربوده و سوار نیست.
این قایق رانی ، و warn't بسته با شد
چیزی جز طناب.
پریشان گیسو از راه دور تند بزرگ بود
خاموش ، دور خارج وجود دارد در وسط
رود ، اما من هیچ وقت از دست دادن نیست و هنگامی که
من قایق در گذشته رخ داد خیلی مانده بود من
را گذاشته فقط به پایین ضربه و اگر نفس بریده
من می توانم آن را فراهم.
اما من دیگر چنین نکردم.
همانطور که فنر روی من از سونگ :
"با شما ، جیم ، و مجموعه ای از دست او!
منزه است خدای ، ما از آنها بسته! "
جیم روشن خارج شد و در آینده ، برای من با
هر دو گسترش سلاح ، او پر از شادی ؛
اما زمانی که من او را در من دیدم رعد و برق
قلب در دهان من شلیک و من رفتم
دریا به عقب ، برای من او را فراموش کرده بود
قدیمی شاه لیر و drownded - رب همه در
یکی ، و آن را بیشتر می ترسم و کبد
چراغ از من.
اما من جیم fished خارج ، و که قرار بود در آغوش بگیرید.
من و من را برکت دهد ، و به همین ترتیب ، او خیلی خوشحال شدم
من به عقب و ما از شاه بسته شد و
دوک ، اما من می گوید :
"حالا نه ؛ آن را برای صبحانه ، آن را
برای صبحانه!
برش گشاد و اجازه اسلاید او! "
بنابراین در دو ثانیه دور ما رفتند - کشویی
پایین رود ، و این کار را کرد به نظر می رسد خیلی خوب به
آزاد و دوباره همه با خودمان در
رودخانه بزرگ ، و هیچ کس به ما زحمت.
من تا به حال به جست و خیز در اطراف بیت ، و پرش به بالا و
شکاف پاشنه من چند بار -- من نمی تواند کمک کند
آن ، اما در مورد من متوجه شکاف سوم
صدا که من knowed توانا و خوب ، و برگزار می شود
نفس من و گوش فرا داده و صبر و مطمئن
به اندازه کافی ، زمانی که فلش بعد از بیش از گران
آب ، در اینجا آنها آمده است -- و فقط -
تخمگذار به oars و ساخت قایق خود را
زمزمه!
این پادشاه و دوک شد.
بنابراین من wilted حق کردن در را به تخته های
پس از آن ، و تسلیم و آن را تمام چیزی بود که می تواند
کار از گریه به نگه دارید.
رونوشت به نثر Ccprose Audiobook ادبیات کتاب های صوتی کلاسیک بسته نوشتن شرح تصاویر و Captioning زیرنویسها پرشین همزمان متن کامل بخشهای رایگان کامل