Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل بخش اول 2 زندگی اوایل متاهل MORELS
گرترود مورل بسیار بیمار بود وقتی که پسر در آن متولد شد.
مورل خوبی به او ، به خوبی به عنوان طلا بود. اما او احساس بسیار تنهایی است ، مایل به دور از
مردم خود را.
او احساس تنهایی با او در حال حاضر و حضور خود را در تنها شدیدتر ساخته شده است.
پسر در ابتدا کوچک و ضعیف بود ، اما او به سرعت در آمد.
او یک کودک زیبا بود ، با حلقه های باریک تیره طلا و چشمان آبی تیره که تغییر
به تدریج تعداد آن را به رنگ خاکستری روشن است. مادرش او را عاشقانه دوست داشت.
او آمد درست زمانی که تلخی خود را از بیداری از خواب و خیال بود سخت به خرس ، هنگامی که او را
ایمان در زندگی ، زده شده بود و روح او را دلتنگ کننده و تنها احساس.
او بسیاری از کودکان ساخته شده ، و پدر حسادت بود.
در گذشته خانم مورل منفور شوهرش. او را به کودک تبدیل شده و او از تبدیل
پدر است.
او به او غفلت آغاز شده بود ، به تازگی از خانه خود رفته بود.
او تا به حال بدون در حد grit ، او گفت : به تلخی به خودش.
ولی آنچه را که درست در دقیقه احساس که همه به او بود.
او نمی تواند پایبند به هر چیزی. هیچ چیزی در پشت همه او وجود دارد
نشان می دهد.
نبرد بین زن و شوهر آغاز شد -- ترس ، خونین نبرد که
تنها با مرگ یک پایان یافت.
او جنگیدند را به مسئولیت خود را انجام او را به خود عمل او را
تعهدات. اما او بیش از حد متفاوت از او بود.
طبیعت او صرفا حسی بود ، و او می کوشید تا او را اخلاقی ، مذهبی.
او سعی کردند به زور او را به چهره چیزها. او می تواند آن را تحمل نیست -- بلکه او را راند از
ذهن او.
در حالی که نوزاد هنوز کوچک بود ، خلق و خوی پدر را تحریک پذیر شد که در آن تبدیل شده بود
نباید مورد اعتماد است. کودکان به حال فقط برای دادن یک مشکل کوچک
زمانی که انسان شروع به قلدری.
کمی بیشتر و دست سخت کالیر ضربه نوزاد.
سپس خانم مورل منفور شوهرش ، او را برای روز منفور و رفت و
نوشیدند و از او مراقبت بسیار کمی از آنچه او آن را.
فقط در بازگشت خود ، او را با طنز خود scathed.
بیگانگی بین آنها به او ایجاد می شود ، دانسته یا ندانسته ، به شدت برای اذیت کردن
او جایی که او نمی توانست انجام شود.
ویلیام تنها یک ساله بود ، و مادرش از او افتخار بود ، او خیلی زیبا بود.
او خاموش بود نه به خوبی در حال حاضر ، اما خواهر او را پسر در لباس نگه داشته است.
سپس ، با کمی کلاه سفید خود را با پر شترمرغ فر ، و کت سفید او ، او
شادی را به او ، حلقه twining خوشه مو دور سر او بود.
خانم مورل دراز گوش دادن ، صبح یک روز یکشنبه ، به پچ پچ از پدر و
طبقه پایین کودک. سپس او dozed خاموش.
هنگامی که او به طبقه پایین آمد ، یک آتش سوزی بزرگ میدرخشد در رنده ، اتاق گرم ،
صبحانه تقریبا گذاشته شد و در صندلی خود نشسته ، در برابر تکه دودکش ،
شنبه مورل ، نه ترسو و ایستاده
بین پاهای او ، از کودک -- مانند گوسفند ، بریدن با چنین نظر سنجی عجیب و غریب دور -- به دنبال
تعجب در او و در یک روزنامه بر hearthrug پخش شده ، هزاران
فر به شکل هلال ، مانند گلبرگ از
گل جعفری پراکنده در اذرخش قرمزی.
خانم مورل هنوز ایستاده بود. این نوزاد اول خود را شد.
او رفت و بسیار سفید ، و قادر به صحبت بود.
"چه دوست فکر می کنم IM O' '؟" مورل uneasily خندید.
او گریبانگیر او دو مشت ، لغو آنها را ، و جلو آمد.
مورل کاهش. "من می توانم شما را بکشند ، من می توانم!" او گفت.
او با خشم خفه ، دو مشت او uplifted است.
"غیر Yer می خواهید منوده را فاحشه در' پیام رسانی فوری ، "مورل ، در لحن وحشت زده گفت ، خم شدن
سر خود را برای محافظت چشم خود را از مال انزن.
تلاش او در خنده از بین رفته بود. مادر در دندانه دار نگاه
نزدیک کوتاه سر از کودک خود. او دست خود را بر روی موهای خود قرار دهید ، و نوازش
و fondled سر خود را.
"آه -- پسر من" او با شک و تردید است. لب او می لرزید ، صورت خود را شکست ، و ،
ربودند تا کودک ، او صورت خود را در شانه اش به خاک سپرده شد و گریه دردناکی است.
او یکی از آن دسته از زنان که نه می تواند گریه بود ، آنها به آن لطمه می زند و آن را به عنوان یک مرد لطمه می زند.
مانند پاره چیزی از او ، او گریه بود.
مورل ش با آرنج خود را بر روی زانو خود را ، دست خود را تا بند انگشتان با هم گریبانگیر
شد سفید. او در آتش gazed است ، تقریبا احساس
حیرت زده کرد ، که اگر او نمی تواند تنفس است.
در حال حاضر او به پایان رسید ، کودک را ساکت و پاک دور میز صبحانه.
او سمت چپ روزنامه ، آشغال با فر ، بر hearthrug گسترش است.
در گذشته شوهرش آن را جمع آوری و قرار دادن آن در پشت آتش.
او در مورد کار خود را با دهان بسته رفت و بسیار آرام است.
مورل بود اندک است.
او رخنه کرد در مورد wretchedly ، و غذا به او بدبختی آن روز بودند.
او به او مودبانه صحبت کرد ، و هرگز اشاره به آنچه که او انجام داده بودند.
اما او احساس چیزی نهایی به حال اتفاق افتاده است.
پس از آن او گفت که او احمقانه شده بود ، که موی پسر که تا به حال به
برش ، دیر یا زود.
در پایان ، او حتی خودش را به ارمغان آورد برای گفتن به شوهرش بود و او تا به حال
بازی سلمانی هنگامی که او.
اما او می دانستند ، و مورل می دانستند ، که این عمل باعث به حال چیزی با اهمیت را به
در روح او.
او به یاد صحنه همه زندگی او را ، به عنوان یکی که در آن او بیشتر رنج می برد به حال
به شدت.
این عمل درست و اجرای مردانه نیزه از طریق طرف از عشق خود به بود
مورل.
قبل از اینکه ، در حالی که او علیه او تلاش کرده بود به تلخی ، او بعد از او مضطرب بود ، به عنوان اگر
او گمراه از او رفته بود. در حال حاضر او متوقف شد به عشق او اخم : او
یک خارجی به او.
این زندگی ساخته شده بسیار تحمل پذیر تر است. با این وجود ، او هنوز به تلاش خود ادامه
با او. او هنوز هم تا به حال بالا احساس اخلاقی خود را ،
به ارث برده از نسل پیورتین است.
هم اکنون توسط آن غریزه مذهبی ، و او تقریبا یک متعصب با او بود ، زیرا او
عاشق او ، یا او را دوست داشتنی بود. اگر او گناه کرده ، او را شکنجه کرده اند.
اگر او نوشید ، و دروغ گفته بود ، اغلب ادم جبون و سرگردان ، گاهی اوقات یک پست و حقیر ، او اختیار داشت
تازیانه نامهربان. ترحم بود ، او بیش از حد خود
مخالف است.
او نمی تواند محتوای با کمی او ممکن است ؛ او را او را از حد که
او باید باشد. بنابراین ، در به دنبال او را نسبت به او nobler
می تواند ، او را نابود.
او مجروح و زخمی شده و دارای بافت جوشگاهی خودش ، اما او هیچ یک از ارزش خود را از دست داد.
او همچنین تا به حال بچه ها.
او نوشید و نه به شدت ، هر چند نسبت به بسیاری از کارگران معدن ، و همیشه آبجو نه بیشتر ، به طوری که
در حالی که سلامت خود را تحت تاثیر قرار بود ، زخمی شد.
پایان هفته عیاشی ارشد او بود.
او اسلحه کارگران معدن تا زمان عطف سه شنبه هر جمعه ، هر شنبه و
هر یکشنبه عصر. او در روز دوشنبه و سه شنبه تا به حال برای بالا بردن و
اکراه نسبت به ده ساعت را ترک کنند.
بعضی اوقات او را در خانه در شب های چهارشنبه و پنجشنبه در آنجا ماند ، و یا تنها برای
یک ساعت. او عملا تا به حال هرگز دست به علت کار
به نوشیدن او.
اما اگر چه او بسیار مداوم در محل کار ، دستمزد او سقوط است.
او وراجی کردن دهن ، زبان wagger. مقامات به او نفرت بود ، بنابراین او
تنها می توانست از گودال ، مدیران سوء استفاده است.
او خواهد گفت ، در پالمرستون : "TH' پیر مرد روستایی به غرفه ما آمده این
صبح ، 'E' می گوید ، "شما می دانید ، والتر ، این ere'll' نمی.
چه در مورد این بربس؟ "
"من به او می گوید :" چرا ، چه در مورد هنر حرف؟
D' خیابان هفتم متوسط 'بربس؟' 'آن هرگز انجام دهید ، این' قبل از 'e' را می گوید.
'شما havin' امین 'سقف ، یکی O' این روز است. "
'من می گوید ، بهتر استن' در درجه بیت clunch Tha'd ، و سپس ، یک "آن را نگه دارید تا WI' ead تو. '
بنابراین واژ الکترونیکی است که از جا در رفته ، 'E cossed' E 'سوگند' دیگری شلوار بی خشتک گاوداران آنها خنده.
مورل بود خوب تقلید کند. او تقلید چربی مدیر ، دارای صدای شبیه جغد یا موش
صدا ، با تلاش خود را در خوب انگلیسی.
"من باید آن را نداشته باشند ، والتر. چه کسی می داند در مورد آن ، من یا شما؟
بنابراین من می گوید : "من لذت niver چقدر THA' می داند ، آلفرد.
این شما 'appen حمل تو تخت منوده'. '
بنابراین مورل تفریحی از اصحاب بخشش او.
و برخی از این درست باشد. گودال مدیر یک مرد تحصیل کرده نیست.
او یک پسر بچه همراه با مورل شده بود ، به طوری که ، در حالی که این دو به یکدیگر علاقه ای نشان ندادند ،
آنها بیشتر یا کمتر ، در زمان هر یک از دیگری برای اعطا.
اما آلفرد Charlesworth butty این گفته های دولتی و خانه را نمی بخشیدم.
در نتیجه ، اگر چه مورل یک معدنچی خوب بود ، گاهی اوقات درآمد به همان اندازه به عنوان پنج
پوند در هفته جاری زمانی که او ازدواج کرد ، او آمد و به تدریج تعداد آن را به اصطبل بدتر و بدتر ،
که در آن زغال سنگ نازک ، و سخت را بگیرید ، و بی ثمر بود.
همچنین ، در تابستان ، چاله کساد است.
اغلب ، در صبح روشن و آفتابی ، مردان دیده می شود trooping خانه در ده
یازده ، یا دوازده ساعت. کامیون های خالی در دهان گودال ایستاده اند.
زنان در تپه نگاه کنید به عنوان در سراسر آنها را شدیدا تکان بدهم hearthrug در برابر حصار ،
و تعداد واگن موتور گرفتن در امتداد خط بالا دره است.
و بچه ها ، به عنوان آنها از مدرسه ، در زمان شام می آیند ، به دنبال زمینه و
دیدن چرخ ایستاده headstocks ، می گویند :
"Minton در زدند.
dad'll من در خانه است. "است و نوعی از سایه بر همه وجود دارد ،
زنان و کودکان و مردان ، از آنجا که پول در پایان هفته کوتاه خواهد شد.
مورل به همسرش سی شیلینگ در هفته ، برای ارائه همه چیز قرار بود --
اجاره ، غذا ، لباس ها ، باشگاه ها ، بیمه ، پزشکان.
گاهی اوقات ، اگر او بودند خیط و پیت کردن ، او او سی و پنج.
اما این موارد به هیچ وجه متعادل آن زمانی که او به او بیست و پنج.
در زمستان ، با یک غرفه مناسب و معقول ، ممکن است معدنچی کسب پنجاه و یا پنجاه و پنج شیلینگ
در هفته است. سپس او خوشحال بود.
او در شب جمعه ، شنبه و یکشنبه ، صرف خسروانه ، خلاص شدن از حاکمیت خود
یا thereabouts.
و از بسیار ، او به ندرت بچه ها را بخشوده پنی اضافی و یا خریداری آنها
پوند سیب. این همه در نوشیدنی رفت.
در زمان بد ، مسائل نگران کننده تر است ، اما او اغلب نمی مست ، بنابراین
که خانم مورل می گفت :
"من مطمئن هستم که من ترجیح می دهند که نمی شود کوتاه ، زمانی که او را خیط و پیت کردن ، هیچ دقیقه وجود دارد
از صلح است. "
اگر او به دست آورده چهل شیلینگ او نگه داشته ده ؛ از سی و پنج او نگه داشته شود پنج ؛ از سی و
دو او نگه داشته چهار از بیست و هشت او نگه داشته ، از بیست و چهار او نگه داشته دو از
بیست او نگه داشته و شش از هجده
او را نگه داشته شیلینگ و از شانزده او شش پنسی را نگه داشته است.
او یک پنی نجات داد ، و او به همسرش هیچ فرصت از صرفه جویی به جای آن ، او
گاهی اوقات به پرداخت بدهی های خود ، بدهی های عمومی ، خانه نیست ، برای کسانی که هرگز
تصویب به زنان است ، اما بدهی های زمانی که او
قناری ، و یا یک پیاده روی ، چوب فانتزی خریده بود.
مورل در زمان بیدار شد کار بد ، و خانم مورل بود در تلاش برای نجات در برابر
حبس او.
بنابراین او را به تلخی galled به فکر می کنم او باید از گرفتن لذت خود و
خرج کردن پول ، در حالی که او در خانه می ماند ، مورد آزار و اذیت قرار داده است.
تعطیلات دو روز وجود دارد.
در صبح روز سه شنبه مورل اولیه افزایش یافت. او در روحیه خوبی بود.
بسیار زود ، قبل از شش ساعت ، او شنیده ام او سوت زدن دور به خود طبقه پایین.
او راه لذت بخش از سوت زدن ، سرزنده و موسیقی است.
او تقریبا همیشه whistled سرودهای.
او یک گروه آواز ، پسر با صدای زیبا شده بود ، و تکنوازی در Southwell گرفته بود
کلیسای جامع است. صبح او سوت زدن به تنهایی آن را خیانت.
همسر او دراز گوش دادن به او را سرهم بند دور در باغ ، سوت زدن او زنگ
او را به عنوان اره و چکش دور.
همیشه به او احساس گرمی و صلح او را بشنوند در نتیجه به عنوان او را در رختخواب دراز ،
کودکان ، هنوز رتبهدهی نشده است بیدار در صبح روشن اوایل ، در مد مرد را خوشحال.
در نه ساعت ، در حالی که کودکان با پاهای برهنه و پا نشسته بودند بازی در
مبل ، و مادر بود شستشو ، او در از نجاری خود آمد ، آستین های خود را
نورد ، نیم تنه یا ژیلت خود را باز حلق آویز.
او هنوز هم خوب به دنبال یک مرد ، با سیاه و سفید ، مو موجی ، و سیاه و سفید بزرگ
سبیل.
چهره اش شاید بیش از حد ملتهب و در مورد او وجود دارد یک نگاه تقریبا از
peevishness. اما اکنون او خوشحال بود.
او رفت و مستقیما به سینک که در آن همسرش بود شستن.
"چه ، تو وجود دارد!" او گفت : boisterously.
"Sluthe خاموش' اجازه دهید mysen wesh من است. "
شما نمی توانید صبر کنید تا من پایان رسید ، گفت : "همسر او است.
"آه ، من MUN؟ چه می شود اگر من shonna؟ "
این تهدید خوش نیت سرگرم خانم مورل.
"سپس شما می توانید بروید و خود را در وان آب نرم شستشو."
"هکتار! من می توانم '' '، کمی کثیف THA' ussy. "
که با او ایستاده به تماشای یک لحظه خود را ، و سپس رفت تا برای او صبر کنید.
هنگامی که او تصمیم گرفت او هنوز هم می تواند خود را دوباره گالانت واقعی.
معمولا او ترجیح به بیرون رفتن با روسری دور گردن او.
در حال حاضر ، با این حال ، او به توالت.
ذوق بسیار در راه او puffed وجود دارد به نظر می رسید و swilled او خود را شسته ، به طوری
چابکی بسیار است که با او به آینه در آشپزخانه عجولانه و خم شدن به دلیل
آن را خیلی کم برای او بود ، موشکافانه ی جدا
موهای خیس خود را سیاه و سفید ، که آن را تحریک شده خانم مورل.
او بر روی یقه نوبه خود پایین ، تعظیم سیاه قرار داده ، و یکشنبه دم او کت را به تن.
از جمله ، او نگاه صنوبر ، و لباس های خود را نمی خواهد ، غریزه خود را برای
ساخت بسیاری از نظر می رسد خوب او. در نیم گذشته نه جری Purdy آمد تماس بگیرید
برای پال خود.
جری دوست مورل بود ، و خانم مورل او را دوست نداشتند.
او مردی قد بلند ، نازک با چهره و نه روباه صفت ، نوع چهره است که به نظر می رسد به فقدان بود
مژه ها.
او با کرامت شکننده و سفت ، راه می رفت ، اگر سر خود را در بهار چوبی بودند.
طبیعت او سرد و زیرک است.
سخاوتمندانه جایی که او در نظر گرفته می شود سخاوتمندانه او به نظر می رسید می شود بسیار علاقه مورل ، و
بیشتر یا کمتر را به اتهام او را. خانم مورل از او متنفر بودم.
او همسر خود ، که از مصرف جان خود را از دست داده اند شناخته شده بود ، و که در پایان بود ،
درک چنین دوست نداشتن خشونت آمیز شوهرش ، که اگر او را به اتاق خود از آن آمد
باعث خونریزی او.
که هیچ یک از آن جری به ذهن به نظر می رسید بود. و اکنون دختر بزرگش ، یک دختر
پانزده ، یک خانه فقیر برای او نگه داشته ، و پس از دو فرزند جوان نگاه.
"متوسط ، چوب wizzen دل!"
خانم مورل گفت : از او. "من شناخته شده هرگز جری متوسط در زندگی من"
اعتراض مورل.
"یک درب بازکن داری دست و آزادتر اختتامیه جشنواره صنعت چاپ شما نمی تواند در هر نقطه ، accordin به من
دانش است. "" باز کردن دست به شما "retorted خانم مورل.
اما مشت خود را بسته تنگ است به اندازه کافی به فرزندان خود ، چیز ضعیف است. "
"پور چیز! و آنچه برای آنها چیزهای فقیر ، من باید
می خواهم بدانم. "
اما خانم مورل خواهد بود نه بر نمره جری appeased.
موضوع استدلال ، craning گردن نازک خود را بر روی پرده شربت خانه دیده شد.
او گرفتار چشم خانم مورل.
"Mornin' ، missis! Mester؟ "
"بله -- وی" جری وارد ناپرسیده و ایستاده
درگاه آشپزخانه.
او بود دعوت به نشستن ، اما در آنجا ایستاده بود ، خونسردی دفاع از حقوق مردان
و شوهران. "روز خوبی داشته باشید ،" او به خانم مورل گفت.
"بله.
"بزرگ کردن این صبح -- بزرگ پیاده روی" "آیا شما قصد دارید برای یک پیاده روی" او؟
پرسیده می شود. "بله. منظور ما walkin 'ناتینگهام ،" او
پاسخ.
! H'm "دو مرد استقبال یکدیگر ، هر دو خوشحال :
جری ، با این حال ، پر از اطمینان ، مورل و نه مقهور ، ترس به نظر می رسد بیش از حد شادمان هلهله کننده
در حضور همسرش.
اما او laced چکمه های خود را به سرعت ، با روح است.
آنها برای قدم زدن های ده مایل در سراسر مزارع به ناتینگهام.
صعود از تپه از پایین ، آنها پر زرق و برق را به صبح نصب شده است.
در ماه و ستارگان بودند به نوشیدنی اولین آنها ، و سپس به نقطه قدیمی است.
سپس پنج مایل طولانی از خشکسالی به آنها را حمل به Bulwell به یک پاینت شکوهمند
تلخ است.
اما آنها در یک میدان با برخی از haymakers که بطری گالن پر بود در آنجا ماند ، بنابراین
که هنگامی که در معرض دید شهر آمد ، مورل خواب آلود بود.
شهر به سمت بالا را قبل از آنها گسترش مبهم در تابش خیره کننده نیمروز ، سیگار کشیدن ،
fridging تاج را به جنوب با spiers و کارخانه توده ها و دودکش ها.
در زمینه تاریخ و زمان آخرین مورل در زیر درخت بلوط دراز و کاملا برای بیش از خواب
ساعت می باشد. وقتی او افزایش یافت برای رفتن به جلو او احساس عجیب و غریب است.
این دو در مرغزار ، شام با خواهر جری ، سپس به پانچ تعمیر
کاسه ای ، جایی که آنها در هیجان مسابقه کبوتر مخلوط شده است.
مورل هرگز در زندگی خود مشغول کارت بازی ، با توجه به آنها را به عنوان داشتن برخی از اسرار امیز ،
قدرت نحس -- عکس شیطان ، "او از آنها به نام!
اما او یک استاد skittles و از دومینو بود.
او چالش را از یک مرد نیوآرک در زمان ، در skittles.
همه مردان در قدیم ، نوار طولانی زمان طرف ، شرط بندی یا یک راه یا دیگری.
مورل در زمان خاموش کتش. جری برگزار کلاه حاوی پول.
مردان در جداول در تماشا.
بعضی ها با لیوان خود را در دست خود ایستاد. مورل احساس توپ چوبی بزرگ خود را به دقت ،
سپس آن را راه اندازی شد.
او ویران کردن در میان نه پین بازی و برنده نیم تاج ، که او را دوباره بازسازی شد به
پرداخت بدهی. هفت ساعت دو خوب
بیماری است.
آنها گرفتار 7.30 قطار خانه. در بعد از ظهر باسن بود
غیرقابل تحمل است. هر ساکن باقی مانده بود از
درها هم.
زنان ، در twos و threes ، بدون کلاه و پیش بند سفید ، gossiped در کوچه
بین بلوک. مردان ، داشتن استراحت بین نوشیدنی ، شنبه
پاشنه خود و صحبت کردیم.
محل بیات بوی سقف تخته سنگ در حرارت خشک glistered.
خانم مورل در زمان دختر بچه را به بروک در علفزار ، که نه بیشتر
از دو صد متری دور.
آب به سرعت بیش از سنگ و گلدان شکسته زد.
مادر و کودک تکیه بر راه آهن از پل قدیمی گوسفند ، تماشای.
در فرو بردن ، چاله ، در انتهای دیگر از علفزار ، خانم مورل می تواند برهنه را ببینید
اشکال از پسران فلش دور آب عمیق زرد ، یا روشن و گاه به گاه
DART شکل پر زرق و برق بیش از علفزار راکد مشکی رنگ است.
او می دانست ویلیام در فرو بردن ، چاله ، و آن ترس از زندگی خود مبادا او بود
باید غرق شدند.
آنی بازی تحت پرچین بلند قدیمی ، چیدن مخروط توسکا ، که او به نام
بیدانه. کودک نیاز به توجه زیادی ، و
مگس ها بودند اذیت کردن.
بچه ها در ساعت هفت به رختخواب قرار داده است.
سپس او به کار می کرد چندی.
هنگامی که والتر مورل و جری در Bestwood وارد آنها احساس یک بار خاموش ذهن خود ؛
یک سفر راه آهن دیگر impended ، بنابراین آنها می توانند نکات تکمیلی برای قرار دادن
روز با شکوه.
نلسون با رضایت مسافران بازگردانده وارد شده باشد.
روز بعد روز بود ، و فکر آن دمپر در مردان قرار داده
ارواح.
بیشتر از آنها ، علاوه بر این ، پول خود را صرف کرده بود.
برخی در حال حاضر نورد بودند dismally خانه ، در آماده شدن برای فردا خواب.
خانم مورل ، گوش دادن به آواز خواندن پر ولع آنها ، رفت داخل خانه.
ساعت نه گذشته است ، و ده ، و هنوز هم "جفت" بازگشته بود.
در آستان در جایی یک مرد بود آواز خواندن با صدای بلند ، در اهسته و کشیده ادا کردن : "منجر شود ، لطفا" نور. "
خانم مورل همیشه خشمگین با مردان مست بود که آنها باید بدانند که سرود آواز
زمانی که آنها رو ضعیف وخیلی احساساتی.
او گفت : "همانطور که اگر GENEVIEVE' بودند به اندازه کافی خوب نیست ، ".
آشپزخانه پر از بوی سبزی آب پز و هاپ بود.
سنبه قالب یک ماهی تابه بزرگ و سیاه بخار به آرامی.
خانم مورل در زمان panchion ، یک کاسه بزرگ زمین غلیظ قرمز ، جاری و پشته از سفید
قند به پایین ، و پس از آن ، زور زدن خود را به وزن ، ریختن بود
مشروب.
فقط پس از آن مورل آمد شوید. او بسیار با نشاط در نلسون بوده است ، اما
آمدن به خانه تحریک پذیر رشد کرده بود.
او کاملا بر احساس تحریک پذیری و درد ، پس از خوابیده
بر روی زمین وقتی که او آنقدر گرم بود و وجدان بد مبتلا او را به عنوان او نزدیک شدن
خانه.
او نمی دانست او عصبانی بود. اما هنگامی که از دروازه باغ مقاومت خود را
تلاش برای باز کردن آن ، او آن را لگد و لچ را شکست.
او وارد شده فقط به عنوان خانم مورل بود ریختن تزریق از گیاهان را از ماهی تابه.
Swaying کمی ، او در مقابل جدول lurched.
مشروب جوش تن به تن.
خانم مورل آغاز شده. "خوب بخشنده ،" او گریه ، "آمدن به خانه در
مستی او! "" بیا "در آنچه خود را به خانه؟" به او snarled ، او
کلاه بیش از چشم او.
ناگهان خون خود را در یک هواپیمای جت افزایش یافت. "می گویند شما مست نیستند!" او فلش.
او پایین قرار داده بود ماهی تابه او ، و به هم زدن قند به آبجو.
او کاهش یافته است دو دست خود به شدت بر روی میز ، و جلو صورت خود را در او تراست.
"" می گویند شما مست نیستند ، "تکرار کرد. "چرا ، هیچ کس اما فاحشه کمی تند و زننده مانند
شما UD 'خیابان چنین تصور می شد."
او محوری چهره اش رو به جلو به او. "پول به bezzle با وجود دارد ، اگر وجود دارد
پول برای هیچ چیز دیگری است. "" من صرف کمی دو shillin 'این
روز ، "او گفت.
"از شما دریافت نمی مست به عنوان پروردگار در چیزی ،" او جواب داد.
"و" او گریه ، فلش را به خشم ناگهانی ، "اگر شما بوده ام سور چرانی خود را در
معشوق جری ، به همین دلیل ، به او اجازه دهید پس از فرزندان خود نگاه کنید ، برای آنها به آن نیاز دارند. "
"اتمام حجت دروغ ، دروغ اتمام حجت.
چهره خود را خفه ، زن. "آنها در حال حاضر در جنگ زمین بودند.
هر را فراموش کرده همه چیز صرفه جویی در نفرت از دیگری و نبرد بین آنها است.
او آتشین و خشم او به عنوان است.
آنها در ادامه تا او به نام او دروغگو است. "نه ،" او گریه ، راه اندازی ، قادر کمیاب
به نفس کشیدن.
"آیا من که نیست -- شما دروغگو ترین شنیع است که تا کنون در راه می رفت کفش
چرم. "او آخرین کلمات خارج از خفه مجبور
ریه ها.
"شما دروغگو هستید!" و فریاد زد ، banging جدول با مشت او.
"شما دروغگو هستید ، شما دروغگو هستید." او خودش را stiffened ، با مشت گره.
"این خانه با شما کثیف است ،" او گریه کرد.
"سپس بر روی آن قرار بگیرید -- این معدن. بر روی آن! "او فریاد زد.
"من به ارمغان می آورد whoam پول TH ، تو نمی.
خانه من ، مال تو نیست.
سپس GER خارج on't -- GER خارج on't "" و من گریه ، "او ، به طور ناگهانی متزلزل
به اشک ناتوانی جنسی. "آه ، من نیست ، نه من رفته اند مدت
پیش است ، اما برای آن دسته از کودکان است.
AY ، من نه قصد توبه سال پیش ، زمانی که من می خواهم تنها یک "-- ناگهان خشک کردن
به خشم. "آیا شما فکر می کنید آن را برای شما را متوقف کنم -- آیا شما
فکر می کنم من می خواهم یک دقیقه برای شما متوقف؟ "
"برو ، و سپس ،" او ، در کنار خود فریاد زد. "برو!"
"نه!" او به دور مواجه است.
"نه ،" او گریه با صدای بلند ، "شما نباید آن را تمام راه خود را داشته باشند ، شما باید همه شما
می خواهم. من این کودکان به مراجعه کنید.
کلمه من به او خندید ، "من باید به خوبی نگاه کنید آنها را ترک به شما."
"برو" ، او گریه نسبتا ضخیم ، بلند کردن مشت خود است. او ترس از او بود.
"برو!"
"من باید فقط خیلی خوشحالم. من باید خنده ، خنده ، پروردگار من ، اگر من می تواند
دور از شما ، پاسخ او. "
او آمد ، چهره اش را که رنگی قرمز خود را ، با چشمان خون خود ، رانش رو به جلو ، و گریبانگیر
بغل. او در ترس از او گریه ، تلاش می شود
رایگان.
آمدن کمی به خود ، فرآیند له له زدن ، او را تحت فشار قرار دادند تقریبا به درب بیرونی ، و
محوری او را به جلو ، slotting پیچ پشت سر او با صدای بلند.
سپس او به آشپزخانه رفت ، کاهش یافته است را به صندلی راحتی خود ، سر خود را ، سرشار کامل
خون ، غرق شدن در بین زانوهای او. بنابراین ، وی به تدریج به بی حسی غوطه ور ،
از خستگی و مسمومیت.
ماه بالا و با شکوه در شب اوت بود.
خانم مورل ، خشکیده با شور و شوق ، به خود پیدا کردن وجود دارد در سفید بزرگ لرزیدند
نور ، که سرما بر روی او افتاد ، و به یک شوک را به روح ملتهب خود است.
او برای چند لحظه بی اراده خیره در ریواس بزرگ و درخشان ایستاد
برگ در نزدیکی درب. سپس او هوا را به سینه اش کردم.
او پایین مسیر باغ راه می رفت ، لرزش در هر اندام ، در حالی که کودک آب پز
در درون او.
در حالی که او می تواند آگاهی خود را کنترل نیست ؛ مکانیکی او رفت و بیش از
تاریخ و زمان آخرین صحنه ، و سپس دوباره بیش از آن ، برخی عبارات ، لحظاتی خاص در هر زمان
مانند یک نام تجاری قرمز داغ را بر روی روح او ؛
هر بار او دوباره ساعت گذشته به تصویب رسید ، هر بار که نام تجاری را در همان آمد
امتیاز ، تا علامت سوخته بود ، و درد سوخته ، و در آخر به او به آمد
خودش.
او باید نیم ساعت در این وضعیت هذیانی.
سپس حضور شب دوباره آمد به او.
او دور در ترس نگاه.
او سرگردان به سمت باغ ، جایی که او به راه رفتن بالا و پایین مسیر در کنار
کشمش بیدانه بوته در زیر دیوار بلند است.
باغ یک نوار باریک از جاده ها محدود شده ، که در عرضی بین قطع شد
بلوک ، پرچین خار ضخیم است.
او از باغ طرف به جلو ، که در آن او می تواند ایستادن ، همچنانکه اگر در هول هولکی
خلیج بسیار زیاد نور سفید ، ماه جریان بالا در برابر او ،
مهتاب ایستاده از تپه ها در
جلو ، و پر کردن دره که باسن دولا ، تقریبا blindingly.
، فرآیند له له زدن و گریند نیمی در واکنش از استرس وجود دارد ، او به خودش زمزمه
بارها و بارها : "مزاحمت! مزاحمت! "
چیزی در مورد او آگاه شد.
با تلاش او از خودش roused به آنچه در آن بود که نفوذ خود را
هوشیاری می شود.
نیلوفرهای سفید بلند در وضعیتی وخیم در مهتاب ، و هوا را با عنوان شده بود
عطر خود را به عنوان با حضور. خانم مورل کمی در ترس gasped.
او را لمس بزرگ ، گل رنگ رفته بر روی گلبرگ های خود ، و سپس لرزیدند.
آنها به نظر می رسید به کشش در مهتاب.
او دست خود را به یک سفید بن قرار داده : طلا به ندرت بر روی انگشتان دست او نشان داد
مهتاب. او خم شد به در binful نگاه کنید
گرده زرد ، اما آن را تنها ظاهر مبهم است.
سپس او پیش نویس عمیق بوی عطر را نوشیدند. تقریبا سرگیجه او ساخته شده است.
خانم مورل در دروازه باغ تکیه ، به دنبال ، و او خودش را از دست داد چندی.
او نمی دانستم که او چه فکر.
به جز احساس خفیف بیماری ، و آگاهی او را در کودکی ، خودش را
مثل بوی ، هوا را به زرق و برق دار و رنگ پریده ذوب میشود.
کودک پس از یک زمان ، بیش از حد ، ذوب با او را در دیگ مخلوط کردن از مهتاب ، و او
استراحت با تپه ها و نیلوفرهای ها و خانه ها ، همه swum با هم در نوع
غش کردن.
هنگامی که او به خودش آمد او خسته شده بود به خواب.
Languidly او در مورد او نگاه کرد و انبوهی از فلوکس سفید به نظر می رسید مانند بوته گسترش
با کتانی ، بید ricochetted بر آنها ، و به حق در سراسر باغ است.
پس از آن را با چشم خود او را roused.
whiffs چند خام ، عطر و بوی قوی از فلوکس او را قوت بخشیده است.
او در طول مسیر به تصویب رساند ، مردد در رز سفید بوش است.
بوی شیرین و ساده است.
او را لمس سفید ruffles از گل سرخ. عطر و بوی تازه آنها و سرد ، برگ نرم
او را از زمان صبح و آفتاب یادآور شد.
او بسیار علاقه آنها است.
اما او خسته شده بود ، و می خواست به خواب. در مرموز خارج از منزل او احساس
بی چاره. هیچ سر و صدا وجود دارد در هر نقطه.
بدیهی است کودکان نشده wakened ، و یا دوباره به خواب رفته بود.
قطار ، سه مایل دورتر ، roared در سراسر دره.
شب بسیار بزرگ و بسیار عجیب و غریب بود ، کشش فاصله سفید مایل به خاکستری خود را به بی نهایت است.
و خارج از مه خاکستری نقره ای از تاریکی آمد صداها مبهم و خشن : corncrake
نه چندان دور خاموش ، صدای قطار مانند آه و فریاد دور از مردان است.
قلب ساکت او شروع به ضرب و شتم به سرعت دوباره ، او عجولانه پایین سمت
باغ به پشت خانه. آرام او را بلند محکم نگاه داشتن درب
هنوز پیچ شده است ، و سخت علیه وی است.
او به آرامی rapped ، منتظر ، و سپس دوباره rapped.
او باید از خواب بیدار شدن نیست کودکان ، و نه همسایه.
او در خواب باید باشد ، و او نمی توانست بیدار به راحتی.
قلب او شروع به رایت می شود در داخل خانه. او به درب و دسته چسبیده.
در حال حاضر آن سرد بود ، او را لرز ، و در شرایط حال حاضر خود را
قرار دادن صحن او را بر سر خود و سلاح او ، او عجولانه دوباره به باغ جانبی ،
به پنجره آشپزخانه.
تکیه بر آستان ، او فقط می تواند ، تحت کور ، بازوها شوهرش گسترش
بر روی میز ، و سر سیاه و سفید خود را در هیئت مدیره.
او با چهره اش دروغ روی میز خواب بود.
چیزی در نگرش خود ساخته شده او را از چیزهایی احساس خستگی.
لامپ سوزش smokily ، او می تواند با رنگ مس از نور بگویید.
او در پنجره شنود گذاشته و بیشتر و بیشتر noisily.
تقریبا به نظر می رسید آن را به عنوان اگر شیشه شکستن.
او بیدار نیست.
پس از تلاش های بیهوده ، او شروع به لرز ، بخشی از آن از تماس با سنگ و
از خستگی. ترس همیشه برای کودک متولد نشده ، او
تعجب آنچه او می تواند برای گرما انجام دهید.
او رفت به خانه زغال سنگ ، که در آن بود hearthrug او تا به حال انجام شده وجود دارد
برای دستمال مرد روز قبل از. این او بر شانه اش پیچیده است.
این گرم بود ، اگر کثیف.
سپس او راه می رفت و پایین مسیر باغ ، peeping در هر حال حاضر و پس از آن تحت
کور ، ضربه زدن و گفتن خودش که در پایان سویه از موقعیت خود
باید بیدار او است.
در گذشته ، پس از حدود یک ساعت ، او طولانی و کم در پنجره rapped.
به تدریج صدا نفوذ به او.
، در ناامیدی ، وقتی که او به شیر متوقف شده بود ، او را دیدم او را به هم بزنید ، سپس صورت خود را بلند
کورکورانه. کار قلب خود را به او صدمه دیده را به
هوشیاری می شود.
او imperatively در پنجره rapped. او شروع به بیدار.
فورا او را دیدم مجموعه خود را مشت و تابش خیره کننده خود چشم است.
او تا به حال یک دانه از ترس فیزیکی نیست.
اگر آن را بیست سارق شده بود ، او که کورکورانه برای آنها رفته است.
او به دور glared ، سر در گم ، اما آماده برای مبارزه با.
"باز کردن درها ، والتر ،" او گفت : بطور سرد.
دست های خود را در آرام است. بر روی او dawned آنچه که او انجام داده بودند.
سر خود را کاهش یافته است ، عبوس و ترشرو. او را دیدم او را به درب عجله ، شنیده
پیچ بهم متصل.
او روش گفته شده در لچ را امتحان کردم ،. آن را باز کرد -- و ایستاد نقره ای و خاکستری وجود دارد
شب ، ترس به او ، پس از گندم گون نور لامپ.
او عجولانه.
هنگامی که خانم مورل وارد شده ، او را دیدم او را تقریبا از طریق درها را به پله ها در حال اجرا است.
او با عجله خود را به رفته قبل از اینکه آمد او را در گریبان خود را خاموش گردن او پاره پاره بود ، و
آن وضع وجود دارد با bursten دکمه سوراخ.
عصبانی او ساخته شده است. او گرم و ساکت خودش.
در ماندگی خود را فراموش کردن همه چیز ، او در کارهای کمی است که نقل مکان کرد
باقی مانده که باید انجام شود ، مجموعه ای از صبحانه خود را شستشو داده گودال خود بطری ، قرار دادن لباس شخصی خود را گودال
در اجاق گرم ، تعیین - چکمه های خود را گودال
در کنار آنها ، او را از روسری تمیز و ضربه محکم و ناگهانی کیسه و دو سیب ، raked آتش ،
به رختخواب رفت. او در حال حاضر مرده خواب است.
ابروهای سیاه و سفید باریک او در نوعی از بدبختی تند مزاج به پیشانی او کشیده شد
در حالی که گونه خود را به پایین سکته مغزی ، و دهان بد اخم او ، به نظر می رسید گفت : "من نمی
مراقبت که شما می شوند و نه آنچه به شما هستند ، من باید راه خودم را داشته باشند. "
خانم مورل او را می دانستند بیش از حد به او نگاه کنید.
او به عنوان سنجاق سینه خود را در آینه unfastened ، او با لبخند کمرنگ برای دیدن چهره اش همه
آغشته با گرد و غبار زرد از نیلوفرهای است. او آن را براق کردن ، و در آخرین زمین بگذارند.
برای برخی از زمان ، ذهن او را به خوراکی و jetting جرقه ادامه داد ، اما او خواب بود
قبل از شوهرش از خواب برای اولین بار از مستی خود را بیدار.