Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 6
Jurgis و Ona بسیار عاشق بودند ، آنها تا به حال منتظر یک مدت طولانی -- در حال حاضر
به سال دوم ، و Jurgis همه چیز ملاک کمک به آن را مورد قضاوت قرار
یا مانع از اتحاد آنها است.
تمام افکار خود را به آنجا بودند ، او خانواده را پذیرفت ، زیرا بخشی از Ona بود.
و او علاقه مند بود در خانه به دلیل آن بود که خانه Ona.
حتی کلاهبرداری و ظلم و ستم او در دورهام دیدم به معنی کمی برای او بود
در آن زمان ، صرفه جویی در آنها ممکن است رخ می دهد آینده خود را به با Ona تاثیر می گذارد.
این ازدواج می توانست در یک بار بوده است ، در صورتی که تا به حال به حال راه خود را ، اما این به معنی
است که آنها را بدون هیچ جشن عروسی ، و هنگامی که پیشنهاد این
آنها را به درگیری با افراد مسن آمد.
به Teta Elzbieta خصوص این پیشنهاد بسیار ابتلا بود.
چه! او گریه می کنند.
برای اینکه در کنار جاده ای مانند یک پاکت از گدا ازدواج کرد!
نه! ! -- Elzbieta تا به حال برخی از سنت های پشت سر او ، او یک فرد بوده است
اهمیت در دختری او را -- در املاک و بزرگ زندگی کرده بود و به حال بندگان ، و ممکن است
ازدواج به خوبی و بانوی بوده است ، اما برای
واقع است که نه دختر و بدون پسر در خانواده وجود داشته است.
با این حال ، با این حال ، او می دانست چه چیزی مناسب و معقول ، و چسبیده به سنت های خود را با
یاس و نومیدی.
آنها قصد ندارم به از دست دادن تمام کاست ، حتی اگر آنها به کارگران غیر ماهر باشد ، آمده بود
در Packingtown و Ona حتی از حذف veselija سخن گفته بود به اندازه کافی
نامادری او دروغ بیدار تمام شب.
آن را در بیهوده برای آنها می گویند که آنها به حال دوستان تا چند ، آنها مجبور بودند
دوستان در زمان ، و پس از آن دوستان که در مورد آن صحبت کنید.
آنها نباید داد تا آنچه درست بود برای پول کمی -- در صورتی که ، پول
هرگز آنها هر خوب ، آنها می توانند بر که بستگی دارد.
و Elzbieta بر Antanas Dede خواست تا او را حمایت و ترس در وجود دارد
روح این دو ، تا مبادا این سفر به یک کشور جدید به نحوی ممکن است قدیمی را تضعیف می کند
خانه فضائل از فرزندان خود را.
ساندی اولین آنها تمام شده است به جرم برده و فقیر بودند ،
Elzbieta توصیه به سرمایه گذاری کمی از منابع خود را در نمایندگی احساس
بیب از بیت لحم ، ساخته شده در گچ و رنگ در رنگ های درخشان است.
اگر چه تنها یک پا بالا ، حرم با چهار برف سفید steeples بود وجود دارد ، و
ایستاده ویرجین با کودک او را در آغوش او ، و پادشاهان و چوپانان و دانا
مردان رکوع قبل از او.
این پنجاه سنت هزینه کرده بودند ، اما Elzbieta به حال احساس که پول برای صرف چنین چیزهایی
به شمارش بیش از حد نزدیک بود ، آن را دوباره در راه پنهان.
قطعه در منتل اطاق نشیمن زیبا بود ، و یک نفر می تواند یک خانه داشته باشند
بدون نوعی از تزئین است.
هزینه جشن عروسی ، البته ، لازم است به آنها بازگردانده ، اما
مشکل این بود که آن را حتی به طور موقت افزایش.
آنها در محله شده بود و به قدری کوتاه است که آنها می توانند از اعتبار بسیار می کنید ،
بود و هیچ کس به جز Szedvilas از آنها ، آنها می توانند حتی یک کمی قرض وجود دارد.
شب بعد از شب Jurgis و Ona نشسته بود و شکل هزینه ، محاسبه
مدت جدایی خود را.
آنها احتمالا می تواند آن را مدیریت آبرومندانه برای کمتر از دو صد هزار دلار ، و حتی
آنها استقبال در کل درآمد از Marija و جوناس شمارش ،
به عنوان یک وام می کنند ، آنها می تواند امید به افزایش این مبلغ را در کمتر از چهار یا پنج ماه.
بنابراین Ona تفکر به دنبال اشتغال خود را آغاز کرد و گفت که اگر او تا به حال حتی
شانس معمول خوب ، او ممکن است قادر به گرفتن دو ماه خارج از زمان است.
آنها فقط شروع خود را تنظیم به این ضرورت ، زمانی که از
آسمان روشن سقوط صاعقه بر آنها وجود دارد -- یک فاجعه است که پراکنده خود را
امیدوار است تا چهار باد.
در مورد یک بلوک دور از آنها زندگی می کردند یکی دیگر از خانواده لیتوانیایی وجود دارد ، شامل یک
بیوه افراد مسن و یک پسر کشت می شود. نام خود را Majauszkis بود ، و دوستان ما را لرزاند تا
آشنایی با آنها را قبل از اینکه طولانی است.
یک شب آنها برای بازدید آمد ، و به طور طبیعی اولین موضوع که بر اساس آن
گفتگو تبدیل محله و تاریخ آن بود و پس از آن مادربزرگ
Majauszkiene ، به عنوان بانوی پیر بود به نام ،
اقدام به تلاوت به آنها یک رشته از وحشت که نسبتا مسدود خون خود.
او یک شخص بر جسته کردن چین و چروک و پلاسیده بود -- او باید شده است هشتاد -- و
او به عنوان داستان تلخ از طریق لثه های بی دندان او mumbled ، او یک ساحره بسیار قدیمی به نظر می رسید
به آنها.
مادربزرگ Majauszkiene در میان بدبختی زندگی کرده بود تا زمانی که آن را به حال
آمده از عناصر خود را به ، و او در مورد گرسنگی ، بیماری ، و مرگ را به عنوان صحبت
افراد دیگر ممکن است در مورد مراسم ازدواج و تعطیلات.
چیزی که به تدریج آمد.
را در وهله اول به عنوان به خانه آنها تا به حال خریده ، موضوع تازه ای نیست در همه است ، چرا که آنها
قرار است حدود پانزده سال بود ، و چیز تازه ای بر آن وجود دارد اما
رنگ ، که آنقدر بد بود که آن نیاز به جدید در هر سال یا دو قرار داده می شود.
خانه یکی از کل یک ردیف که توسط یک شرکت است که وجود را به ساخته شده بود
پول غبن مردم فقیر.
خانواده پانزده صد دلار برای آن پرداخته بودند ، و آن را به حال سازندگان مقرون به صرفه نیست
پانصد ، هنگامی که آن جدید بود.
مادربزرگ Majauszkiene می دانستند که به خاطر پسرش متعلق به سیاسی
سازمان با یک پیمانکار که قرار داده تا دقیقا خانه چنین.
آنها با استفاده از مواد بسیار flimsiest و ارزانترین آنها ساخته شده است خانه های ده در
زمان ، و آنها در مورد هیچ چیز در همه به جز درخشش خارج مراقبت.
خانواده می تواند حرف خود را به عنوان و به زحمت آنها را ، برای او شده بود ،
از طریق آن همه -- او و پسرش خانه شان در شهر دقیقا به همان شیوه را خریداری کرده بود.
آنها شرکت را فریب خورده بود ، با این حال ، برای پسرش مرد ماهر ، که به عنوان بالا به ساخته شده بود
به عنوان یک صد دلار در ماه ، و او تا به حال به حال حس به اندازه کافی به ازدواج ، آنها تا به حال
توانسته به خانه پرداخت.
مادربزرگ Majauszkiene دیدم که دوستان خود را در این اظهار متعجب و متحیر شدند ، آنها
آیا کاملا ببینید که چگونه پرداخت برای خانه "را فریب دهد شرکت" بود.
در نتیجه ، آنها بسیار بی تجربه است.
به عنوان خانه ارزان بود ، آنها با این ایده فروخته شد که افرادی که مبادرت به خرید
آنها قادر نخواهد بود برای آنها پرداخت.
هنگامی که آنها شکست خورده است -- اگر آن را تنها با یک ماه تنها بود -- آنها را از خانه و از دست دادن
همه که آنها بر روی آن پرداخت می شود بود ، و پس از آن شرکت خواهد آن را بیش از فروش دوباره.
و آنها اغلب فرصتی برای انجام این کار دریافت کنید؟
Dieve! (مادربزرگ Majauszkiene بزرگ او
دستها) آنها آن را -- هر چند وقت یکبار هیچ کس نمی تواند بگوید ،
اما مطمئنا بیش از نیمی از آن زمان است.
آنها ممکن است هر یک بخواهید که هر چیزی را در همه چیز در مورد Packingtown که می دانستند او تا به حال
زندگی در اینجا از زمان این خانه ساخته شده بود ، و او می تواند آنها را همه چیز در مورد بگویید
آن.
و به حال فروخته شده است قبل از؟ Susimilkie!
چرا ، از آن ساخته شده است ، کمتر از چهار خانواده که مخبر خود را می تواند
نام آن را خریداری سعی کرده بود و شکست خورد.
او آنها را یک کمی در مورد آن بگویید. خانواده اولین آلمانی شده بود.
خانواده همه از ملیت های مختلف بوده است -- وجود داشته است
نماینده نژادهای مختلف که به یکدیگر در stockyards آواره کرده بود.
مادربزرگ Majauszkiene با پسرش به آمریکا در یک زمان آمد که تا کنون
او می دانست تنها یک خانواده لیتوانیایی در این منطقه وجود دارد بود.
کارگران به حال تمام آلمانی ها شده و سپس -- ماهر
گاو قصابان که هکرها از خارج از کشور آورده بود برای شروع کسب و کار است.
پس از آن ، به عنوان ارزان تر کار آمده بود ، این آلمانی ها دور نقل مکان کرده بود.
بعد ایرلندی شد -- شش یا هشت سال وجود داشته است هنگامی که Packingtown شده بود
به طور منظم شهرستان ایرلندی.
مستعمرات تعداد کمی از آنها هنوز هم در اینجا وجود دارد ، به اندازه کافی برای اجرای تمام اتحادیه های کارگری و
نیروی انتظامی و تمام پیوند ، اما بسیاری از کسانی که مشغول به کار در بودند
بسته بندی خانه دور در افت بعدی در دستمزد رفته بود -- پس از اعتصاب بزرگ.
Bohemians پس از آن آمده بود ، و بعد از آنها لهستانی.
از مردم گفت که مرد دورهام خود را برای مهاجرت این مسئول بود ، او بود
قسم خورد که به مردم Packingtown به طوری که آنها هرگز دوباره ثابت
تماس اعتصاب بر او ، و به همین ترتیب او فرستاده بود
ماموران او را به هر شهر و روستا در اروپا به گسترش داستان شانس
کار و دستمزد بالا در stockyards.
مردم در انبوهی آمده بود و قدیمی دورهام آنها را تنگ تر فشرده بود و
تنگ تر ، سرعت آنها را و سنگ زنی آنها را به قطعات و ارسال های جدید.
لهستانی ها که توسط ده ها هزار نفر آمده بود ، به دیوار رانده شده بود ، توسط
لیتوانیایی ، و در حال حاضر لیتوانیایی دادن راه به اسلوواکها.
که وجود دارد به فقیرتر و بدبخت تر از اسلوواکها ، مادر بزرگ Majauszkiene بود
تا به حال هیچ ایده است ، اما هکرها آنها را ، پیدا کردن ترس هرگز.
بود آسان به آنها را ، برای دستمزد بودند واقعا بسیار بالاتر ، و آن را تنها زمانی که آن را
خیلی دیر شده است که مردم فقیر در بر داشت که هر چیز دیگری بالاتر بیش از حد بود.
آنها مانند موش در تله بود ، این حقیقت بود ؛ و تعداد بیشتری از آنها الوار یا تیر مخصوص ستون سازی در
هر روز.
و آنها که انتقام خود را داشته باشد ، هر چند ، برای چیزی بود فراتر از
استقامت بشر ، و مردم را افزایش یابد و به قتل عام هکرها.
مادربزرگ Majauszkiene سوسیالیستی ، و یا برخی از چنین چیزی عجیب و غریب بود ؛ پسر دیگر
... او در معادن سیبری مشغول به کار بود ، و بانوی پیر خودش سخنرانی ها ساخته شده بود
در زمان او -- که او را وحشتناک تر به حسابرسان در حال حاضر او به نظر می رسد.
آنها پشت خود را به داستان از خانه نامیده می شود.
خانواده آلمانی یک نوع خوب شده بود.
مطمئن باشید بسیاری از بزرگ از آنها ، که مشترک عدم در وجود داشته است
Packingtown ، اما آنها سخت کار کرده بود ، و پدر یک مرد ثابت شده بود ، و آنها
یک معامله خوب بیشتر از نصف پرداخت شده برای خانه.
اما او در حادثه آسانسور در دورهام به قتل رسانده اند.
سپس ایرلندی آمده وجود داشته ، و مقدار زیادی از آنها وجود داشته ، بیش از حد ، شوهر
نوشیدند و ضرب و شتم کودکان -- همسایه ها می تواند آنها را shrieking شنیدن هر شب.
پشت سر آنها با اجاره بها را در همه زمان ها بودند ، اما این شرکت خوبی برای آنها بود ؛
شد برخی از سیاست پشت آن وجود دارد ، مادر بزرگ Majauszkiene نمی توان گفت فقط
چه ، اما Laffertys به تعلق به حال
لیگ فریاد "جنگ" ، که به مرتب کردن بر اساس باشگاه سیاسی از همه اراذل و اوباش و rowdies بود
در این ولسوالی ، و اگر شما به آن تعلق دارد ، شما می تواند برای هرگز دستگیر
هر چیزی.
هنگامی که پس از یک زمان قدیمی Lafferty با باند است که گاوها به سرقت برده بود گرفتار شده بود
از چند تن از مردم فقیر از محله و آنها را در یک قدیمی butchered
پشت کلبه متری و آنها را به فروش می رسد.
او در زندان تنها سه روز برای آن شده بود و آمده بود خنده بود و حتی نمی
فراموش کردن جای خود را در خانه بسته بندی است.
او همه رفته بودند با نوشیدنی خراب کردن ، با این حال ، و قدرت خود را از دست داده ، یکی از
پسر ، که مرد خوبی بود ، او و خانواده برای یک یا دو سال نگه داشته بود ، اما بعد از آن
او تا به حال با مصرف مریض شدم.
این یک چیز دیگر بود ، مادر بزرگ Majauszkiene خودش قطع شده است --
خانه بود بد بخت. هر خانواده ای که در آن زندگی می کردند ، برخی از
حاصل کنید که برای به دست آوردن مصرف است.
هیچ کس نمی تواند بگوید به همین دلیل بود که باید چیزی در مورد خانه ، و یا راه آن وجود دارد
ساخته شده بود -- به گفته برخی از مردمی بود زیرا ساختمان در تاریکی آغاز شده بود
ماه.
ده ها تن از خانه ها نیز که در Packingtown وجود دارد.
گاهی اوقات یک اتاق خاص وجود خواهد داشت که شما می توانید اشاره -- اگر کسی خواب
او در آن اتاق فقط به عنوان به عنوان مرده بود.
با استفاده از این خانه اولین ایرلندی شده بود و پس از آن یک خانواده غیرمتعارف از دست داده بود
یک کودک از آن را -- هر چند ، تا مطمئن شوید ، که نامشخص است ، از آن به بگویید که چه سخت بود
موضوع را با کودکانی که در حیاط مشغول به کار شد.
در آن روزها هیچ قانونی در مورد سن کودکان وجود داشته است -- هکرها کار کرده بودند
اما بچه ها.
در این اظهار خانواده نگاه متعجب و متحیر و مادربزرگ Majauszkiene دوباره تا به حال به
توضیح -- که آن را در برابر قانون ، برای کودکان قبل از آنها کار می کنند
شانزده بودند.
حس از آن چه بود؟ آنها می پرسند. آنها اجازه کمی فکر به حال
Stanislovas برو به کار است.
خب ، هیچ نیازی به نگرانی وجود دارد ، مادر بزرگ Majauszkiene گفت -- قانون ساخته شده
تفاوت جز که آن را مجبور مردم را به دروغ در مورد سنین فرزندان خود.
یکی می خواهم بدانم قانونگذاران انتظار می رود آنها را به انجام بودند خانواده ها وجود دارد
که به هیچ وجه ممکن حمایت ، به جز بچه ها بود ، و قانون
آنها هیچ راهی برای گرفتن یک زندگی.
خیلی اوقات یک مرد می تواند بدون کار در Packingtown برای ماه ها ، در حالی که کودک می تواند
بروید و یک مکان به راحتی و همیشه وجود دارد برخی از ماشین های جدید ، که توسط هکرها
می تواند به همان اندازه کار کردن یک کودک به عنوان
آنها قادر به خارج شدن از یک مرد ، و برای یک سوم از دستمزد بوده است.
برای برگشت به خانه دوباره آن زن از خانواده بعدی که فوت شده بودند شد.
که پس از نزدیک به چهار سال در آنجا شده بود و این زن دوقلوها داشته است
به طور منظم هر سال -- و از شما می توانید تعداد دفعات مشاهده هنگامی که حرکت آنها وجود داشته است
وارد
پس از او درگذشت مرد ، رفتن به محل کار در تمام طول روز و آنها را برای تغییر مکان خود
همسایه های آنها را در حال حاضر و پس از آن کمک ، برای آنها تقریبا به یخ
مرگ است.
در پایان سه روز است که آنها بودند به تنهایی وجود دارد ، قبل از آن وجود داشت که
پدر مرده بود.
او یک "floorsman" در را جونز بود ، و زخمی هدایت شل و له شده شکسته شده بود
او را در برابر یک ستون.
سپس بچه ها گرفته شده بود دور و شرکت خانه که بسیار به فروش می رسد بود
همان هفته به یک حزب از مهاجران. بنابراین این زنان تیره و تار را با او رفت
داستان از وحشت.
چقدر از آن اغراق شده بود -- که می تواند بگوید؟
فقط بیش از حد قابل قبول است. که در مورد مصرف وجود دارد ، برای
به عنوان مثال.
آنها می دانستند هیچ چیزی در مورد مصرف هر چه از آن ساخته شده ، جز این که سرفه مردم ؛
و به مدت دو هفته آنها نگران کننده شده است به حال در مورد سرفه طلسم Antanas.
به نظر می رسید به لرزش او را بیش از همه ، و هرگز از آن را متوقف کرد ، شما می توانید از یک لکه قرمز را ببینید
هر جا که او بر زمین تف بود. و در عین حال همه این چیزها را به عنوان چیزی برای
آنچه آمد کمی بعد.
آنها به سوال بانوی پیر به همین دلیل یک خانواده قادر به پرداخت شده بود آغاز کرده بود ،
تلاش او را چهره است که آن را باید شده است ممکن است نشان می دهد و مادر بزرگ
Majauszkiene ارقام مورد مناقشه بود --
"شما می گویند دوازده دلار در ماه ، اما این بدان بهره را شامل نمی شود."
سپس آنها به او خیره شد. «بهره!" آنها گریه.
"سود پول شما هنوز هم مدیون" او جواب داد.
"اما ما مجبور به پرداخت هر گونه علاقه به آنها بانگ زد ، سه یا چهار در یک بار.
"ما تنها مجبور به پرداخت دوازده دلار در هر ماه."
برای این که وی در آنها خندید. او گفت : "شما مثل همه بقیه هستند ،" ؛
"شما را فریب و خوردن شما زنده.
آنها خانه ها را بدون بهره به فروش برساند.
دریافت کردار خود ، و ببینید. "
سپس ، با غرق شدن وحشتناک از قلب ، Teta Elzbieta قفل دفتر او و
کاغذ را بیرون آورده که در حال حاضر باعث شده بود آنها را agonies بسیاری است.
در حال حاضر آنها گرد شنبه ، به ندرت تنفس ، در حالی که بانوی پیر ، که قادر به خواندن انگلیسی ،
فرار بیش از آن.
"بله ، او گفت ، در نهایت ،" در اینجا آن است ، البته : «با آن را برعهده بهره ماهانه ، در
نرخ هفت درصد سالانه است. "و به دنبال سکوت مرده وجود دارد.
"به چه معنا است؟" پرسید : Jurgis در نهایت ، تقریبا در نجوا.
پاسخ داد : "این بدان معناست که ،" که شما باید به آنها پرداخت هفت دلار در ماه آینده ،
و همچنین دوازده دلار است. "
سپس دوباره یک صدا وجود ندارد. مشمئز کننده بود ، مثل یک کابوس ، در
که ناگهان چیزی می دهد راه را در زیر شما ، و شما احساس می کنید خودتان را غرق ،
غرق شدن را به abysses ته.
همانطور که اگر در یک فلش از رعد و برق آنها را دیدم خود را -- قربانیان از سرنوشت بی امان ،
گوشه گرفتار شده در چنگال تخریب است.
ساختار عادلانه امید خود را در مورد گوش های آنها وجود آمدند crashing.-- و تمام
زمان پیرزن که در صحبت کردن بود.
آنها آرزو که او هنوز هم خواهد بود ؛ صدای او به مانند croaking برخی از صدا
کلاغ سیاه دلتنگ کننده.
Jurgis با دست گره خود و دانه های عرق بر پیشانی اش نشسته و
یک توده بزرگ در گلو Ona وجود دارد ، از خفگی او.
سپس ناگهان Teta Elzbieta با ناله سکوت را شکست ، و Marija شروع به
به زور گرفتن دست ها و گریه او ، «هوش مصنوعی! هوش مصنوعی! مرد Beda! "
همه اعتراض خود را به آنها خوب است ، البته.
شنبه Majauszkiene مادربزرگ وجود دارد ، بی امان ، از typifying سرنوشت.
نه ، البته آن عادلانه نیست ، اما پس از آن انصاف به حال به چیزی برای انجام با آن.
و البته آنها تا به حال شناخته شده نیست. آنها در نظر گرفته نشده بود آن را می دانم.
اما آن را در کردار بود ، و این بود که لازم بود ، به عنوان این که
ساعت هم آمدند.
به طریقی و یا دیگر آنها از مهمان خود را از شر ، و سپس آنها تصویب یک شب
مرثیه خوانی.
بچه ها از خواب بیدار و متوجه شد که چیزی اشتباه بود ، و آنها wailed و
نه آرامش خواهد بود.
در صبح ، البته ، بسیاری از آنها تا به حال برای رفتن به محل کار ، خانه های بسته بندی نمی
برای غم خود را متوقف ، اما توسط هفت ساعت Ona و نامادری اش بودند
ایستاده در درب دفتر عامل.
بله ، او به آنها گفت ، هنگامی که او آمد ، آن را کاملا درست بود که آنها مجبور به پرداخت
علاقه.
و سپس Teta Elzbieta چهارم را سرکوفت میزند و اعتراضات آغاز شد ، به طوری که
مردم در خارج را متوقف و در پنجره peered.
این عامل به عنوان شیرین و مطلوب به عنوان افراد بود.
او عمیق pained بود ، او گفت. او آنها را به حال گفته نشده است ، صرفا به خاطر او
قرار است آنها را درک کنند که آنها مجبور به پرداخت بهره بر بدهی خود ، به عنوان یک
موضوع البته.
از همین رو آنها آمدند دور و Ona به حیاط رفت ، و در موقع ظهر دیدم Jurgis و گفت :
او را. Jurgis آن را در زمان stolidly -- او ساخته شده بود خود را
ذهن به آن در این زمان.
این بخشی از سرنوشت بود ، آنها آن را به نحوی مدیریت -- پاسخ معمول خود او ساخته شده ، "من به
کار سخت تر است. "
این برنامه های خود را برای یک زمان را ناراحت و شاید لازم بود و برای Ona به
کار بعد از همه.
سپس Ona افزود که Teta Elzbieta که Stanislovas کمی که تصمیم گرفته بود
به کار بیش از حد.
این عادلانه بود به اجازه Jurgis و پشتیبانی خود را از خانواده -- خانواده داشته
برای کمک به آن می تواند.
پیش Jurgis بود scouted این ایده است ، اما در حال حاضر گره ابرو او و راننده سرشونو تکون دادن سر خود را
به آرامی -- بله ، شاید بهتر خواهد بود ، همه آنها را مجبور به ایجاد برخی از فداکاری در حال حاضر.
بنابراین Ona مجموعه ای از آن روز به شکار برای کار و در شب Marija به خانه آمد و گفت که
او یک دختر به نام Jasaityte که تا به حال دوست که مشغول به کار در یکی از لفاف ملاقات کرده بود
اتاق در براون ، و ممکن است مکان برای دریافت کنید
Ona وجود دارد ؛ تنها forelady نوع طول می کشد که ارائه شد -- از آن هیچ استفاده برای هر
کس به او بخواهید مکان مگر اینکه در همان زمان آنها را تضعیف لایحه ده دلاری
را به دست او است.
Jurgis در حداقل تعجب در این نیست -- او صرفا به آنچه که دستمزد خواست
محل خواهد بود.
بنابراین مذاکرات ، گشوده شد و پس از مصاحبه Ona به خانه آمد و گزارش که
forelady به نظر می رسید او را می خواهم ، و گفته بود که ، در حالی که او مطمئن نیستید ، او
فکر کردم او ممکن است قادر به قرار دادن او در
کار دوخت را پوشش می دهد در همسترینگ ، یک کار که در آن او را کسب تا آنجا که هشت یا ده
دلار در هفته جاری
این یک پیشنهاد بود ، بنابراین Marija ، پس از مشاوره دوستان خود گزارش و پس از آن وجود داشت
کنفرانس اضطراب در خانه.
کار در یکی از زیرزمینهای انجام شده بود ، و Jurgis انجام می Ona به کار در چنین
یک مکان ، اما سپس این کار آسان بود ، و یک نفر می تواند همه چیز را ندارند.
بنابراین در پایان Ona ، با یک اسکناس ده دلاری سوختن یک سوراخ در کف او ، یکی دیگر از
مصاحبه با forelady.
ضمن Teta Elzbieta Stanislovas به کشیش گرفته شده بود و بدست
گواهی بر این که او دو سال مسن تر از او بود و با آن
پسر بچه کوچک اکنون sallied چهارم را به شانس و بخت خود در جهان است.
این chanced که دورهام به حال فقط در یک ماشین فوق العاده گوشت خوک جدید قرار داده ، و هنگامی که
پلیس ویژه در مقابل ایستگاه زمان شاهد Stanislovas و سند خود را ،
او به خودش لبخند زد و گفت : او را برای رفتن -- "Czia!
Czia! "اشاره است.
و به این ترتیب Stanislovas رفت سنگ راهرو طولانی و تا پرواز از پله ها ، که
او را به یک اتاق روشن توسط برق انجام گرفت ، با ماشین های جدید برای
پر کردن قوطی های گوشت خوک در محل کار در آن است.
گوشت خوک در طبقه بالا به پایان رسیده بود ، و آن را در کمی جت آمد ، مثل زیبایی ،
wriggling ، برف سفید مارها از بوی نامطبوع.
چندین نوع و اندازه از جت وجود دارد ، و پس از یک مقدار خاص دقیق به حال
بیرون می آیند ، هر یک متوقف شد به صورت خودکار ، و ماشین فوق العاده ساخته شده به نوبه خود ، و در زمان
می تواند تحت یک جت دیگر ، و به همین ترتیب ، تا زمانی که
منظمی به لبه پر شد ، و فشار محکم و صاف کردن.
به همه این شرکت را پر کنید و چند صد قوطی از گوشت خوک در هر ساعت ، وجود داشت
لازم دو موجودات انسانی ، یکی از آنها می دانستند چگونه می توان گوشت خوک خالی می توانید بر روی
نقطه خاص در هر چند ثانیه ، و
دیگر آنها می دانستند چگونه به گوشت خوک کامل می توانید خاموش یک نقطه خاص هر چند ثانیه
و آن را بر یک سینی.
و به این ترتیب ، پس از Stanislovas کمی به حال ایستاده بود زل زده timidly او را برای چند دقیقه ،
یک مرد به او نزدیک ، و پرسید که چه او می خواست ، که Stanislovas گفت ، "کار است."
سپس آن مرد گفت : "چند سالته؟" و Stanislovas جواب داد ، "Sistine."
یک یا دو بار در هر سال یک بازرس دولت خواهد آمد سرگردان را از طریق بسته بندی
گیاهان ، از یک کودک برای این مورد درخواست به اینجا و آنجا چند ساله او و بنابراین هکرها خیلی
مراقب باشید که مطابق با قانون ، که به قیمت
آنها را به عنوان مشکل اندازه به در حال حاضر در رئیس شرکت داشت ، در نظر گرفتن سند از
پسر کوچک ، و یک نظر اجمالی به آن ، و سپس ارسال آن به دفتر واصل دور.
سپس او کس دیگری در کار های مختلف تعیین می کنند ، و نشان داد LAD چگونه می توان گوشت خوک
می تواند هر زمانی که بازوی خالی از دستگاه ظالم به او آمد و به همین ترتیب بود
در جهان از کمی تصمیم گرفت
Stanislovas ، و سرنوشت خود را تا پایان روز او.
ساعت به ساعت ، روز پس از روز ، در سال پس از سال ، آن است که او باید ایستادن اور بود
پس از فوت مربع خاصی از طبقه از هفت صبح تا ظهر ، و دوباره
از نیمه گذشته ، دوازده تا نیمه گذشته پنج ،
هرگز حرکت و تفکر هرگز فکر ، برای تنظیم از قوطی های گوشت خوک را نجات دهد.
در تابستان بوی گوشت خوک گرم ، تهوع آور ، و در فصل زمستان به قوطی
همه یخ به کمی انگشتان برهنه خود را در دخمه unheated.
نیمی از سال آن را به عنوان شب تاریک زمانی که او در به کار رفت ، و به عنوان شب تاریک
دوباره وقتی که او بیرون آمد ، و بنابراین او هرگز به خورشید نگاه می خواهم در
روزهای هفته.
و برای این ، در پایان هفته ، او به خانه را حمل سه دلار به او
خانواده ، حقوق خود را در نرخ پنج سنت در هر ساعت -- فقط در مورد سهم مناسب خود را
از کل درآمد میلیون و
سه چهارم از کودکانی که در حال حاضر درگیر در درآمد های ساکن خود را در
ایالات متحده است.
و در عین حال ، چرا که آنها جوان بودند ، و امید است تا قبل از زمان خود را خفه می شود ،
Jurgis و Ona مجددا محاسبه شدند ، برای آنها تا به حال کشف شده است که دستمزد
Stanislovas کمی بیش از پرداخت
بهره ، که آنها را ترک فقط در مورد آنها قبل از شده بود!
این امر می تواند اما منصفانه به آنها می گویند که پسر کوچک با کار او بسیار خوشحال شد ،
و در ایده بدست آوردن یک مقدار پول و همچنین داده شد که این دو نفر بسیار در
عشق با یکدیگر.