Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل 5. نامه ای از خانم مینا موری به خانم لوسی
WESTENRA
9 ماه مه. عزیزترین من لوسی ،
ببخش تاخیر طولانی من در نوشتن ، اما من شده اند به سادگی با کار غرق شده است.
زندگی خانم دستیار گاهی اوقات در تلاش است.
اشتیاق من با شما باشد ، و در کنار دریا ، جایی که ما می توانیم صحبت با هم آزادانه و
ساخت قلعه ها در هوا.
کار بسیار سخت به تازگی ، زیرا من می خواهم به نگه دارید تا با جاناتان
مطالعات انجام شده ، و من تمرین تند نویسی بسیار پشتکاری قابل ملاحظه است.
هنگامی که ما با هم ازدواج باید قادر به مفید باشد به جاناتان ، و اگر من می توانم تند نویس
و به اندازه کافی من طول می کشد آنچه او می خواهد در این راه می گویند و نوشتن آن را برای او
در ماشین تحریر ، که در آن نیز من تمرین بسیار سخت است.
من و او گاهی اوقات بطور مختصر نامه نوشتن و او stenographic نگه
مجله از سفر خود در خارج از کشور.
هنگامی که من با شما هستم من باید دفترچه خاطرات را در همان راه نگه می دارد.
من یکی از آن معنی نیست که صفحات دو به هفته با یکشنبه ، فشرده در گوشه ای
خاطرات روزانه ، بلکه یک نوع مجله که من می تواند در هر زمان که احساس می کنم تمایل نوشتن.
من فرض کنید نه وجود خواهد داشت بسیاری از علاقه به مردم دیگر ، اما نمی باشد.
در نظر گرفته شده برای آنها.
من ممکن است آن را به جاناتان نشان می دهد برخی از روز اگر در آن وجود دارد هر چیزی ارزش به اشتراک گذاری ، بلکه آن است که
واقعا کتاب ورزش.
من باید سعی کنید به انجام می بینم روزنامه نگاران بانوی ، مصاحبه و نوشتن
شرح و تلاش برای به یاد داشته باشید مکالمات.
به من گفته شده که با کمی تمرین ، می توان تمام است که می رود یا که یکی به یاد داشته باشید
شنود گفت : در طول یک روز. با این حال ، ما باید ببینید.
من شما را از برنامه های کوچک من وقتی یکدیگر را ملاقات کنیم بگویید.
من فقط چند خطوط عجولانه از جاناتان از ترانسیلوانیا.
او به خوبی ، خواهد شد و در بازگشت در حدود یک هفته است.
من اشتیاق به شنیدن تمام اخبار خود را. باید برای دیدن به کشورهای عجیب و غریب است.
من تعجب می کنم که اگر ما ، منظورم جاناتان و من ، تا کنون با یکدیگر باید به آنها مراجعه کنید.
ده زنگ زنگ ساعت وجود دارد. خداحافظ.
محبت شما
مینا
تمام اخبار هنگامی که شما نوشتن را به من بگویید. شما باید گفت : نه من هیچ چیز را برای طولانی
زمان. من شنیدن شایعات ، و به خصوص از قد بلند ،
مرد خوش تیپ ، با موهای فرفری؟؟
نامه ، WESTENRA لوسی به مینا موری 17 ، خیابان چتم
چهارشنبه من عزیزترین در منا ،
من باید بگویم که من مالیات بر شما بسیار ناعادلانه با یک خبرنگار بد بودن.
من به شما نوشت : دو بار از آنجایی که ما یکدیگر جدا شدند و آخرین نامه خود را تنها دوم شما.
علاوه بر این ، من چیزی به شما بگویم.
واقعا هیچ چیز به شما علاقه وجود دارد. شهر بسیار دلپذیر است فقط در حال حاضر ، و ما بروید
معامله بزرگ به تصویر گالری و برای قدم زدن و سواری در پارک.
همانطور که به مرد قد بلند ، موهای فرفری ، گمان می کنم آن را به یکی بود که با من در آخرین بود
پاپ. کسی تا به آشکارا گفتن داستان است.
آقای Holmwood بود.
او اغلب به ما می آید ، و او و ماما بر روی خیلی خوب با هم ، آنها را
چیزهای زیادی به صحبت کردن در مورد مشترک.
ما چند وقت پیش یک مرد ملاقات کرد که فقط برای شما انجام دهد ، اگر شما در حال حاضر مشغول نیست
به جاناتان. او parti عالی است ، خوش تیپ بودن ،
و خاموش ، و تولد خوب است.
او یک دکتر است و واقعا باهوش است. فانتزی!
او تنها نه و بیست است ، و او دارای پناهندگی بسیار زیاد دیوانه زیر خود را
مراقبت.
آقای Holmwood او را به من معرفی ، و او به نام در اینجا به ما مراجعه کنید ، و اغلب می آید در حال حاضر است.
من فکر می کنم او یکی از مردان مصمم من دیدم ، و در عین حال اغلب آرام است.
او به نظر می رسد کاملا ساکت است.
من می توانم فانتزی فوق العاده قدرت او باید بیش از بیماران خود.
او عادت کنجکاو به دنبال یکی مستقیم در صورت ، تا اگر تلاش برای خواندن
افکار.
او تلاش می کند این کار را با من بسیار است ، اما خودم تملق گفتن من او یک مهره سخت به
کرک. من می دانم که از شیشه ای من.
آیا شما تا به حال سعی کنید چهره خود را به خواندن؟
من ، و من می توانم به شما آن است که یک مطالعه بد نیست ، می دهد و شما مشکل را بیش از شما
می توانید و اگر شما آن را هرگز تلاش نکرده فانتزی.
او می گوید که من او را مطالعه کنجکاو روانی استطاعت ، و من متواضعانه من فکر می کنم
من ، همانطور که می دانید ، نه علاقه کافی در لباس قادر به توصیف
مد جدید. لباس با مته سوراخ است.
این زبان عامیانه است ، اما ذهن هرگز.
آرتور می گوید که بتوان آن را هر روز است. وجود دارد ، آن است که همه ، مینا ، به ما گفته
تمام اسرار ما را به یکدیگر از آنجایی که ما کودکان بودند.
ما خوابیده با هم و با هم خورده ، و خندید و گریه با هم ، و در حال حاضر ،
هر چند که من صحبت کرده اند ، من می خواهم به صحبت می کنند بیشتر است.
اوه ، مینا ، می تواند شما را نه حدس می زنم؟
من او را دوست دارم. من فروتن که من می نویسم ، هر چند من
فکر می کنم او به من را دوست دارد ، او به من گفت نه در کلمات.
اما ، اوه ، مینا ، من او را دوست دارم.
من او را دوست دارم! وجود دارد ، که به من می کند خوب است.
ای کاش من با شما بودند ، عزیزم ، توسط آتش در آوردن لباس به شیوه نشسته ، به عنوان استفاده می شود به نشستن ، و
من سعی کنید که به شما بگوید آنچه من احساس می کنم.
من نمی دانم که چگونه من به نوشتن این حتی به شما.
من می ترسم برای متوقف کردن ، و یا من باید نامه را پاره کردن ، و من نمی خواهم برای متوقف کردن ، برای من
این کار را می خواهم به شما بگویم.
اجازه دهید من از شما در یک بار می شنوند و من تمام است که شما را در مورد آن فکر می کنم بگویید.
مینا ، دعا برای شادی من. لوسی
PS -- من باید به شما بگویم این یک راز نیست.
خیر دوباره. L.
نامه WESTENRA لوسی به مینا موری 24
من عزیزترین مینا ، با تشکر از شما و با تشکر از شما و با تشکر از دوباره برای
نامه شیرین خود.
پس از آن بود به خوبی توانست به شما بگوید و همدردی خود را.
عزیزم ، باران هرگز اما هرچه است. درست چگونه ضرب المثل قدیمی.
در اینجا هستم ، که باید بیست در ماه سپتامبر ، و در عین حال من یک پیشنهاد به حال هرگز
تا امروز ، یک پیشنهاد واقعی نیست ، و امروز من تا به حال سه.
فانتزی!
سه پیشنهاد در یک روز! آن را نه افتضاح!
من احساس می کنم متاسفم ، واقعا و واقعا پوزش می طلبیم ، برای دو نفر از همراهان فقیر.
اوه ، مینا ، من خیلی خوشحال هستم که من نمی دانم چه چیزی را باید با خودم انجام است.
سه پیشنهاد!
اما ، به خاطر نیکی '، هر یک از دختران به ، و یا آنها خواهد بود تمام
انواع ایده های عجیب و تصور خود را مجروح و slighted اگر خود را در
اولین روز در خانه آنها شش می کنید حداقل.
بعضی از دختران تا بیهوده!
شما و من ، مینا عزیز ، که درگیر و در حال رفتن به حل و فصل کردن به زودی soberly به
قدیمی زنان ، ازدواج می تواند پوچی خوار شمردن.
خوب ، من باید به شما در مورد سه بگویید ، اما شما باید آن را یک راز نگه دارید ، عزیزم ، از هر
یکی به جز ، البته ، جاناتان. شما او را به چون من ، اگر من
در محل شما ، قطعا آرتور بگویید.
زن باید که به همه چیز شوهرش.
آیا فکر نمی کنید به طوری عزیز؟ من باید عادلانه باشد.
مردان مانند زنان ، قطعا همسران خود ، کاملا عادلانه است را آنها.
و زن ، من می ترسم ، همیشه نه کاملا عادلانه است که باید به آنها.
خب ، عزیز من ، شماره یک درست قبل از ناهار.
من به شما از او به خبرنگاران گفت ، دکتر جان سوارد ، پناهندگی مرد دیوانه ، با فک قوی و
پیشانی خوب است.
او بسیار سرد بود ظاهر شد ، اما عصبی همان.
او آشکارا به حال تحصیل خود را به عنوان به تمام انواع چیزهای کمی و
به یاد آنها است ، اما او تقریبا موفق به نشستن بر روی کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی خود ، که مردان نمی
عموما زمانی که آنها خنک ، و پس از آن
وقتی که او می خواست تا در سهولت ظاهر می شود او بازی با لانست در راه است که من ساخته شده نگه داشته
تقریبا فریاد می زنند. او به من صحبت می کرد ، مینا ، بسیار
صریح.
او به من گفت چقدر عزیز من به او بود ، هرچند او مرا بسیار کمی شناخته شده بود ، و عمر خود را
خواهد بود با من برای کمک و تشویق او را.
او که قرار بود به من بگویید چگونه ناراضی او خواهد بود اگر من برای او اهمیتی نمی دهند ، اما
وقتی که من گریه او را دیدم او گفت : او را به حیوان بود و نمی اضافه کردن به مشکل حال حاضر من.
سپس او را شکست و پرسید : اگر من می تواند او را در زمان عشق ، و زمانی که من را تکان داد سر من او
دست لرزید ، و پس از آن با برخی از تردید او از من پرسید که آیا من در حال حاضر مراقبت
برای هر کس دیگر.
او آن را بسیار ظریفانه و گفت که او نمی خواست به زور گرفتن اعتماد به نفس من از من ،
اما فقط می دانیم ، چرا که اگر قلب یک زن آزاد بود ، یک مرد ممکن است امید داشته باشند.
و سپس ، مینا ، احساس کردم نوعی وظیفه به او بگویید که یکی وجود دارد.
من فقط به او گفتم که زیاد است ، و سپس او ایستاد ، و او نگاه بسیار قوی و
بسیار جدی او هر دو دست من را در خود گرفت و گفت که او امیدوار است من خوشحال می شود ، و
که اگر من همیشه می خواستم به دوستان من باید او را را یکی از بهترین من شمارش.
اوه ، مینا عزیز ، من نمی تواند کمک کند گریه ، و شما باید این نامه که تمام خشک را بهانه ای.
پیشنهاد به منظور بسیار خوب و همه آن نوع از چیزی که است ، اما آن را در تمام نمی باشد.
خوشحال چیز زمانی که شما برای دیدن یک شخص فقیر ، که شما می دانید شما را دوست دارد صادقانه ،
رفتن دور و به دنبال همه دل شکسته ،
و می دانیم که ، بدون توجه به آنچه که او ممکن است در حال حاضر می گویند ، شما در حال عبور از خود
زندگی است. عزیزم ، من در اینجا باید متوقف شود ، من در حال حاضر
بنابراین احساس بدبختی ، هر چند که من خیلی خوشحال هستم.
شب. آرتور به تازگی رفته ، و من در بهتر احساس
ارواح نسبت به زمانی که من سمت چپ خاموش ، بنابراین من می توانم در گفتن شما در مورد روز.
خب ، عزیز من ، شماره دو پس از صرف ناهار.
او یک شخص خوب ، از تگزاس آمریکا است ، و او خیلی جوان است و تا تازه به نظر می رسد
که آن را تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد که او به مکان های بسیاری از شده است و چنین
ماجراجویی.
من با فقرا Desdemona همدردی زمانی که او تا به حال چنین جریان ریخت در گوش او را ، حتی
یک مرد سیاه پوست.
گمان می کنم که ما زنان هستند بزدل به طوری که ما فکر می کنیم یک مرد به ما از صرفه جویی در
ترس ها ، و ما از او ازدواج. من می دانم که در حال حاضر آنچه من انجام دهید اگر من یک مرد بود
و می خواستم به یک دختر مرا دوست.
نه ، من برای آقای Morris در گفتن داستان خود را برای ما ، نه ، و آرتور هرگز
گفت : هیچ ، و در عین حال... عزیزم ، من قدری قبلی است.
آقای کوئینسی P. موریس من به تنهایی در بر داشت.
به نظر می رسد که انسان همیشه پیدا کردن یک دختر به تنهایی.
نه ، او می کند ، نه برای آرتور دو بار سعی کردم به احتمال ، و من کمک به او تمام من
می تواند ، من شرمنده به آن می گویند.
من باید شما را از قبل می گویند که آقای Morris در همیشه نمی صحبت عامیانه است که به گفتن نیست ،
او هرگز تا به غریبه ها و یا قبل از خود ، برای او است که واقعا به خوبی تحصیل کرده و
دارای منش های نفیس می کند ، اما او متوجه
است که آن را به من خوشحال به شنیدن زبان عامیانه آمریکایی صحبت او را ، و هر زمان که من وجود داشت ، و
هیچ کس به شوکه شده وجود دارد ، او گفت : چنین چیزهایی خنده دار.
من می ترسم ، عزیز من ، او آن را اختراع از همه ، برای آن را دقیقا به هر چیز دیگری متناسب با
او برای گفتن دارد. اما این راه زبان عامیانه است.
من خودم نمی دانم اگر من همیشه باید صحبت عامیانه.
من نمی دانم اگر آرتور آن را دوست دارد ، به عنوان من شنیده ام که هرگز و هر گونه استفاده او را به عنوان رتبهدهی نشده است.
خب ، آقای Morris در کنار من نشسته و نگاه او می تواند به عنوان شاد و با نشاط است ، اما
من می توانم همه همان است که او بسیار عصبی بود.
او دست من را در خود گرفت ، و گفت : تا کنون خوش...
: "خانم لوسی ، من می دانم که من به اندازه کافی خوب است برای تنظیم fixin از کفش های کوچک خود را ،
اما من حدس می زنم اگر شما صبر کنید تا شما پیدا کردن یک مرد است که شما به آنها هفت جوان پیوستن
زنان مبتلا به لامپ هنگامی که شما را ترک.
آیا شما فقط گیر کردن در کنار من و اجازه دهید ما به پایین جاده طولانی با هم نیست ،
رانندگی در مهار دو؟ "
خب ، او نگاه خیلی خوب خوش خلق و با نشاط است که به نظر نمی رسد نیمی از پس به سخت
امتناع او آن را به عنوان فقیر دکتر سوارد.
من هم گفتم ، تا به آرامی به عنوان من می تواند ، که من چیزی از hitching نمی دانم ، و
من شکسته در مهار هنوز.
سپس به او گفت که او را به شیوه ای نور سخن گفته بود ، و او امیدوار است که اگر او تا به حال ساخته شده
اشتباه در انجام این کار در مناسبت تا گور است ، چنان با اهمیت ، و برای او ، من
ببخشد او را.
او واقعا نگاه جدی زمانی که او در آن گفت ، و من نمی تواند کمک کند احساس
مرتب کردن بر اساس از وجد و سرور که او شماره دو در یک روز بود.
و سپس ، عزیزم ، قبل از اینکه بتوانم یک کلمه می گویند او شروع به ریختن از تورنت کامل
عشق ساخت ، تخمگذار قلب و روح خود را در پاهای من است.
او نگاه به طوری جدی بیش از آن که من دوباره باید هرگز فکر می کنم که یک مرد باید
بازیگوش همیشه ، و هرگز جدی ، چرا که او در زمان های فراخ است.
گمان می کنم او را دیدم چیزی در چهره ام که او را چک ، برای او به طور ناگهانی متوقف و
گفت : با نوعی غیرت مردانه است که من می توانستم او را برای من شده بود دوست
آزاد...
"لوسی ، دختر دل صادقانه شما ، من می دانم.
من باید در اینجا صحبت کردن با شما من در حال حاضر اگر من اعتقاد نداشت در حد grit تمیز کنید ،
حق را از طریق به عمق روح خود را.
به من بگو ، مثل یک رفیق شفیق خود را به دیگری است ، هر کس دیگری که به شما برای مراقبت وجود دارد؟
و اگر وجود دارد من هرگز به شما وسعت مو مشکل دیگر ، اما خواهد بود ، اگر شما
شما اجازه من ، یک دوست بسیار وفادار است. "
مینا عزیز من ، چرا مردان نجیب تا زمانی که ما زنان بسیار کمی از آنها را به ارزش؟
در اینجا بود من تقریبا سرگرم کننده ساخت این دل نجیب زاده واقعی.
من را به اشک پشت سر هم ، من می ترسم ، عزیز من ، شما این نامه بسیار درهم و برهم در فکر می کنم
راه بیش از ، و من واقعا احساس بسیار بد است.
چرا نمی توانند به دختر اجازه می دهد تا ازدواج با سه مرد ، و یا به عنوان بسیاری از او می خواهید ، و صرفه جویی در همه این
مشکل؟ اما این الحاد است ، و من باید آن را می گویند.
من خوشحالم که بگویم که ، هر چند من گریه میکرد ، من قادر به شجاع آقای Morris در 'نگاه
چشم ها ، و من به او گفتم از راست... "بله ، برخی از من عاشق وجود دارد ، هر چند او
به من گفته نشده است که او حتی به من را دوست دارد. "
من حق را به او صحبت می کنند تا رک و پوست کنده ، واقعا برای نور را به چهره اش آمد ، و او
قرار دادن هر دو دست خود و معدن را در زمان ، من فکر می کنم آنها را من به او و گفت : در
دلچسب راه...
آن دختر شجاع من است. بهتر است ارزش که دیر برای شانس
برنده شدن به شما از بودن در زمان برای هر دختر دیگری در جهان است.
آیا گریه ، عزیز من ندارد.
اگر آن را برای من ، مهره هستم سخت به کرک و من آن را ایستاده.
در صورتی که دیگر نشانی از شادی خود را نمی دانم ، خوب ، او بهتر است برای آن نگاه کنید
به زودی ، و یا او باید برای مقابله با من.
دختر کوچولو ، صداقت و شهامت را ساخته اند من یک دوست ، و که نادرتر از
عاشق ، خودخواه تر به هر حال. عزیزم ، من قصد دارم به تنهایی زیبا
راه رفتن بین این و پادشاهی بیا.
آیا شما به من یک بوسه به من بدهید؟ این خواهید بود چیزی برای حفظ کردن تاریکی
در حال حاضر و پس از آن.
شما می توانید ، می دانید ، اگر دوست دارید ، برای آن دیگر خوب ، و یا به شما نمی تواند عشق
او صحبت کرده است ، نشده است. "
که کاملا من برنده شد ، مینا ، برای آن بود شجاع و شیرین از او ، نجیب و بیش از حد ، به
رقیب بود؟ و او آنقدر غمگین ، بنابراین من خم شدن بیش از و بوسید
او.
او با دو دست خود را در ایستاد ، و به عنوان او را به صورت من نگاه کرد ، من می ترسم
من شد سرخ شدن بسیار ، او گفت ، "دختر کوچولو ، من دست خود را ، و شما را بوسید
من ، و اگر این چیزها را ندارد ما هیچ چیز دوستان هرگز.
با تشکر از شما برای صداقت شیرین خود را به من ، و خداحافظ. "
او واپیچیدن دست من ، و گرفتن کلاه خود ، مستقیما از اتاق را بدون رفت
نگاهی به گذشته ، بدون پارگی و یا یک تیردان یا مکث ، و من گریه مانند یک نوزاد.
آه ، چرا باید یک انسان مانند آن ساخته می شود ناراضی زمانی که تعداد زیادی از دختران مورد وجود دارد
که زمین او در گام زد عبادت؟
من می دانم من اگر من آزاد بودند ، فقط من نمی خواهم به صورت آزاد.
عزیزم ، این کاملا به من عصبانی می شوند ، و من احساس می کنم من نمی توانم فقط در یک بار نوشتن از شادی ،
پس از گفتن شما از آن ، و من نمی خواهید از شماره سه تا زمانی که می تواند
همه خوشحال.
همیشه دوست داشتنی خود را... لوسی
PS -- اوه ، در مورد شماره سه ، من باید به شما بگویم از عدد سه ، نیاز دارم؟
علاوه بر این ، آن بود همه تا اشتباه است.
این به نظر می رسید فقط یک لحظه از آمدن او را به داخل اتاق تا هر دو دست خود گرد
من ، و او به من بوسیدن. من بسیار بسیار خوشحالم ، و من نمی دانم
آنچه که من انجام داده اند به آن شایسته است.
من فقط باید در آینده سعی کنید به نشان می دهد که من برای همه او ناسپاس به خدا
خوبی به من در ارسال به من چنین عاشق ، از جمله شوهر ، و یک دوست.
خداحافظ.
DR. خاطرات سوارد "(مخفی خواهد ماند در گرامافون) 25.-- جزر و مد در اشتها فروکش کردن امروز.
می تواند غذا خوردن ، و نه می تواند استراحت ، بنابراین دفتر خاطرات به جای. از زمان رد من از دیروز من یک مرتب سازی بر اساس
احساس خالی.
به نظر می رسد هیچ چیز در دنیا از اهمیت کافی به ارزش انجام است.
همانطور که من می دانستم که تنها درمان برای این نوع از چیزی که به کار بود ، من در میان رفت
بیماران می شود.
من برداشت فراهم کرده است که مطالعه علاقه زیادی به من.
او است تا عجیب و جالب است که من مصمم هستم و همچنین من می توانم او را درک.
امروز به نظر می رسید برای دریافت نزدیکتر از هر زمان دیگری قبل از قلب رمز و راز خود را.
من او را مورد پرسش به طور کامل از من تا کنون انجام داده بود ، با نظر به ساخت خودم استاد
از واقعیت از توهم خود.
به روش من انجام آن وجود دارد بود ، من در حال حاضر ، چیزی از ظلم و بیداد.
من به نظر می رسید مایل به نگه داشتن او را به نقطه ای از دیوانگی اش ، چیزی که من با اجتناب از
بیماران من دهان جهنم.
(Mem. ، تحت چه شرایطی من گودال جهنم اجتناب نیست؟)
گوشی Romae venalia sunt. قیمت آن جهنم است!
اگر هر چیزی در پشت این غریزه وجود دارد ، آن را ارزشمند باشد آن را ردیابی پس از آن
با دقت ، بنابراین من بهتر است به انجام این کار اغاز ، در نتیجه...
R. M ، Renfield ، سن 59.
خلق و خوی خوش مشرب ، توانایی فیزیکی بزرگ ، مرضی تحریکی ، دورههای
تیره ، پایان دادن که من نمی توانم را ، در برخی از ایده های ثابت.
من فرض که خلق و خوی خوش مشرب خود و پایان دادن به نفوذ اخلال در
تمام ذهنی ، انجام شده ، یک مرد احتمالا خطرناک ، احتمالا خطرناک است اگر
بدون خود خواهی.
در احتیاط مردان خودخواه است که به عنوان یک زره برای دشمنان خود را به عنوان را برای خود امن.
آنچه من بر این نکته فکر می کنم این است ، هنگامی که خود نقطه ثابت ، قوه جاذبه مرکز
متعادل با گریز از مرکز.
هنگامی که وظیفه ، یک علت ، و غیره ، نقطه ثابت است ، نیروی دوم بزرگتر است ، و
تصادف تنها و یا یک سری از حوادث می توانید آن را تعادل می باشد.
نامه QUINCEY P. موریس به محترم. ARTHUR HOLMOOD
25 ماه مه است. هنر عزیزم ،
ما نخ شده توسط آتش در دشتهای گفته ، و لباس پوشیدن و زخم های یکدیگر
پس از تلاش فرود در مارکاز ، و healths مست در ساحل تیتیکاکا.
نخ به گفته شود ، و زخم های دیگر شفا می شود ، و دیگری سلامت را به وجود دارد
نباید مست. آیا شما اجازه این در آتش من
فردا شب؟
من هیچ تردیدی در شما خواسته است ، که من می دانم بانوی مسلم است این است به برخی از درگیر
مهمانی شام ، و شما آزاد هستید. تنها وجود داشته باشد یکی دیگر ، PAL قدیمی ما
در کره ، جک سوارد.
او آینده ، بیش از حد ، و ما هر دو می خواهند به مخلوط weeps ما بیش از فنجان شراب ، و
نوشیدن سلامت با تمام قلب ما را به شادترین انسان را در تمام جهان گسترده ای است که
برنده noblest قلب که خدا ساخته شده است و بهترین ارزش برنده شده است.
ما به شما قول استقبال دلچسب و درود دوست داشتنی ، و سلامت به عنوان واقعی به عنوان
دست راست خود را.
ما باید هر دو سوگند به شما را در خانه را ترک اگر شما می نوشند خیلی عمیق است به یک جفت خاصی از
چشم. بیا!
مال شما ، همیشه و همیشه ،
Quincey P. Morris در
تلگراف از ARTHUR HOLMWOOD QUINCEY P. نوعی رقص شش نفری
26 ممکن است در هر زمان تعداد.
پیام های که هر دو احساس سوزش و خود را گوش میدهم.
هنر