Tip:
Highlight text to annotate it
X
کتاب دو جنگ جهانی فصل 4 1918
دریغ خشمگینانه، کاپیتان، رالف Kinnison wrenched در چوب خود را - با نیمی از او
سطوح کنترل به ضرب گلوله به دور جعبه در hellishly سنگین بود.
او می تواند گام، البته، در حالی که saluting Jerries پیروز، اما او
هنوز - - در آتش بود و برخورد نشده بود -.
او ducked و flinched sidewise به عنوان یکی دیگر از پشت سر هم گلوله بخیه دیگر درز
در امتداد بدنه سرند خود و در مقابل موتور مرده اش whanged.
سوزان؟
هنوز رتبهدهی نشده است - خوب است! شاید او می تواند پشته، زمین بعد از همه!
به آرامی - آه، به طوری سست - SPAD شروع به سطح، به سمت لبه
wheatfield و خندق که دوستانه، و دعوت.
اگر krauts او را با پاس های بعدی خود را دریافت کنید ....
او شنیده قروچه در زیر او - Brownings، با خدا - و پشت سر هم انتظار می رود
نیامد.
او می دانست که او فقط در مورد بیش از جلو بوده است و هنگامی که موتور خود را conked؛
بازی شیر یا خط که آیا او خواهد آمد در قلمرو دشمن است یا نه.
اما در حال حاضر، به نظر می رسید، برای اولین بار در سن، مسلسل رفتن وجود دارد که
او را هدف نمی شد!
او فرود دنده swished در برابر ته ریش و او با تمام قدرت خود را از بدن می جنگیدند
و به پایین نگه داشتن دم SPAD. او تقریبا موفق به سرعت خود را تقریبا
صرف زمانی که او شروع به بینی بیش از.
پس از آن، او همگانی روندی، و به او زده زمین به او فر و نورد - او شده بود
مسابقه موتور سیکلت سال - احساس در او شستشو از گرما: یک ردیاب بود
مخزن گاز خود در گذشته!
thudding گلوله به زمین، یک گذشته سر خود را به عنوان فریاد می زد، دولا شدن بیش از
تاشو به کوچکترین هدف ممکن، او ناشیانه به سمت خندق چهار نعل.
Brownings به هنوز yammered، آسمان را پر با سرب cupro-nickeled؛ و در حالی که
Kinnison پرتاب خود را به طول کامل به حفاظت از آب و گل را شنید
یک تصادف فوق العاده ای است.
یکی از کسانی که هون قصد قتل شده بود، چند ثانیه بیش از حد طولانی نگه داشته شده بود.
چند متر بیش از حد نزدیک آمده بودند. سر و صدا از اسلحه ها به طور ناگهانی متوقف شد.
"ما!
ما رو! "یل از وجد و سرور است. "بمانید پایین!
نگه داشتن کم، شما boneheads! "غرش صوتی قدرت، کاملا آشکارا یک گروهبان.
"می خوام بلوک های خود را به ضرب گلوله خاموش؟
آنها اسلحه، ما باید به جهنم از اینجا.
با سلام، به شما بروشور! آیا شما خوب، یا زخمی و یا شاید مرده؟ "
Kinnison تف گل تا صحبت او می تواند.
"OK" او فریاد زد و شروع به بلند چشم بالاتر از بانک کم است.
او متوقف شد، با این حال، به عنوان سوت فلزی، ورق از شمال، هر به او گفت که
عمل خواهد بود قطعا از نا امن است.
"اما من این خندق را ترک نمی کنم در حال حاضر - خارج وجود دارد برای تلفن های موبایل توانا و گرم!"
"شما آن را گفت، برادر. این داغتر از لولا از جهنم، از
پشت این یال بیش از وجود دارد.
اما تراوش کنند که خندق قطعه در اطراف خم اول.
این به خوبی در روشن شود وجود دارد، و علاوه بر این، شما یک طاقچه از سنگ پیدا
در حال اجرا مستقیما در سراسر تخت است.
صلیب بیش از وجود دارد و بالا رفتن از تپه - ما که گره مرده وجود دارد.
ما رو از اینجا دریافت کنید.
این سوسیس بیش از وجود دارد، باید دید این بزم و این لعنتی تمام ضربه
سطح خاموش نقشه. ضربه محکم و ناگهانی آن.
و شما، شما goldbricks، سرب از شلوار شما! "
Kinnison به دنبال جهات. او لبه و ظهور، با خراش دادن
گل ضخیم و چسبناک از لباس خود را.
او در سراسر دشت کوچک crawled شده. گلوله گاه به گاه از طریق whined
هوا، بسیار بالاتر از او، اما، به عنوان گروهبان گفته بود، این بیت از زمین "در بود
روشن است. "
او صعود تپه، با نزدیک شدن بی ثمر، درخت لخت و تنه است.
را شنید، به مردان در حال حرکت، و با احتیاط خود را اعلام کرد.
"OK، fella، آمد:" باس عمیق گروهبان است.
"آره، آن را به ما است. لرزش پا "!
این آسان است! "
Kinnison خندید برای اولین بار در آن روز.
"من لرزان در حال حاضر، مانند empennage رقصنده حولا حولا-.
چه ساز و برگ است، و ما کجا هستیم؟ "
"BRROOM!" زمین لرزید، هوا ارتعاش شده است.
زیر و به سمت شمال، تقریبا دقیقا همان جایی که ماشین اسلحه شده بود، ترس،
ابر الهام بخش با شکوه را به هوا billowed ابر متشکل از دود، بخار،
زمین ساییده شده، تکه های سنگ و آوار چه درختان بوده است.
و نه آن را به تنهایی. "کرک!
بنگ!
صدای جیر جیر! بوم!
با تصادم ایجاد صدا! "پوسته تمام calibers، انفجاری بالا و
گاز، در droves آمد.
چشم انداز ناپدید شد. این شرکت کمی از آمریکایی ها، در
سکوت کامل و با یک ذهن، خود را وقف جمع آوری از راه دور.
در نهایت، زمانی که آنها تا به حال برای نفس کشیدن متوقف:
بخش B، متصل به میدان توپخانه 76، "گروهبان پاسخ داد:
سوال مثل اینکه آن خواسته شده بود.
"به جایی که ما، در جایی بین برلین و پاریس در مورد من می توانم بگویم
شما خواهد شد.
ما جهنم را خارج از ما را زد دیروز، شده اند و در حال اجرا در سراسر از دست رفته همیشه
از.
آنها به ضرب گلوله یک سیگنال تجمع در بالای این تپه، هر چند، و ما فقط کار نخواهد بود.
عازم شدن هنگامی که ما دیده می شود krauts تعقیب است. "
"با تشکر.
بهتر است با شما متحد، من حدس می زنم - پیدا کردن جایی که ما، و چه چیزی شانس
برگشت به ساز و برگ خود من. "" لعنت باریک، من می گویم.
Boches همه در اطراف ما هستند، ضخیم تر از کک در سگ است. "
آنها با نزدیک شدن اجلاس سران، به چالش کشیده شد، پذیرفته شد.
آنها دیدند که یک مرد با موهای خاکستری - مرد، برای چنین یک محل - به آرامی بر سنگ نشسته،
کشیدن یک سیگار.
لباس هوشمندانه طراحی شده خود را، که نصب شده کاملا شکل نه چندان بلند و باریک خود،
گل آلود و ژنده پوش است. یک پا تنبان خود را 1/2 دور پاره شده بود،
آشکار پانسمان خون الود.
اگرچه او آشکارا یک افسر، هیچ نشان قابل رویت بود.
به عنوان Kinnison و آرسنال با نزدیک شدن، یک ستوان یکم - عملا *** و
طول - به مرد روی سنگ سخن گفت.
او اعلام کرد: "اولین چیزی که به انجام آن به حل و فصل موضوع رتبه crisply نوبت.
"من ستوان راندولف، ...." "رتبه،؟
یکی نشسته خندیدی و از ته سیگار خود را تف کرد.
"اما بعد، آن را برای من مهم بود، بیش از حد، زمانی که من یک ستوان یکم بود -
زمان که شما متولد شدند.
Slayton، سرلشکر "" آه ... مرا ببخش، آقا. "
"آن است پرش کنند. چگونه بسیاری از از مردان شما کردم، و آنها چه هستند؟ "
هفت، آقا.
ما از جبهه ملی در یک سیم به ارمغان آورد ... "" سیم!
Hellanddamnation، چرا آن را با شما به شما نمی کردم، و سپس؟
آن را دریافت کند! "
افسر crestfallen ناپدید شد و به طور کلی تبدیل به Kinnison و
گروهبان. "آیا شما هر مهمات، گروهبان؟
"بله، آقا.
حدود سی کمربند "" خدا را شکر! ما می توانیم از آن استفاده کنید و شما.
همانطور که برای شما، سروان، من نمی دانم نمی کند .... "سیم آمد.
به طور کلی کشف و ضبط ساز و cranked.
"دریافت من نعناع ... نعنا؟
Slayton - به من Weatherby ....
این Slayton است داده شده است ... بله، اما ... نه، اما من می خواهم ...
Hellanddamnation، Weatherby، خفه شو و به من اجازه صحبت - don't می دانید که این
سیم APT این به قطع هر 2؟
که درست است - ما را در بالای تپه، FO-wer نیکل یون، Sev-FA - در حدود دو صد و مردان؛
شاید سه. کامپوزیت - کسی، ظاهرا، از نصف
لباس در فرانسه است.
خیلی سریع و بیش از حد - هر دو جناحین گسترده ای را باز کردن - قطع ...
سلام! سلام!
سلام! "
او کاهش یافته است ابزار و تبدیل به Kinnison.
"شما می خواهید به عقب برگردید، کاپیتان، و من نیاز به یک دونده - بد.
می خواهید امتحان کنید برای دریافت از طریق؟ "
"بله، آقا" "اولین گوشی به شما می آیند، نعناع -
عمومی Weatherby.
به او بگو Slayton می گوید که ما قطع است، اما آلمانی در نیروی زیاد و نه در
موقعیت خوبی، و به خاطر خدا به برخی از هوا و تانک ها در اینجا به آنها را نگه دارید
از تحکیم.
فقط یک دقیقه. گروهبان، چه نام و نام خانوادگی خود را؟ "
او مورد مطالعه زبر و خشن غیر کام دقیقهای. "چاه ها، آقا."
"شما چه چیزی را باید با مسلسل باید انجام شود؟"
"برای پوشش دادن که دره تنگ و عمیق، وجود دارد، برای اولین بار. پس از راه اندازی روبروی هم قرار دادن آنها سعی می کنند برای آمدن
بیش از وجود دارد.
سپس، اگر من می تواند اسلحه هیچ، من می خواهم ... "
"به اندازه کافی. ستوان دوم ولز، از هم اکنون.
GHQ را تائید خواهد.
نگاهی به اتهام تمام اسلحه که ما داریم. گزارش هنگامی که شما را ساخته اند وضع.
در حال حاضر، Kinnison، گوش دادن است. من احتمالا تا امشب نگه دارد.
دشمن هنوز رتبهدهی نشده است که ما اینجا هستیم، اما ما به برخی از اقدام بسیار سریع
در حال حاضر، و هنگامی که ما آنها را بیابید - اگر بیش از حد بسیاری از واحدهای خود را در اینجا ذکر نشده،
بیش از حد - they'll صاف این تپه شبیه یک میز است.
بنابراین Weatherby به یک ستون در اینجا به پرتاب و به زودی به عنوان آن تاریک می شود و پیشرفت
شصت و هشت، بنابراین به عنوان تحکیم این کل منطقه است.
فهمیدی؟ "
"بله، آقا" "قطب نما؟
"بله، آقا." "بلند کردن کلاه قلع و رفتن.
مو در شمال غرب به علت، در حدود یک کیلومتر و نیم.
نگه داشتن پوشش، به دلیل رفتن خواهد بود دشوار است.
سپس شما به یک جاده آمده است.
It'sa ظروف سرباز یا مسافر، اما از آن خودمان است - و یا در حساب گذشته بود - تا بدتر از آن خواهد بود.
حدود دو کیلومتر در آن جاده، می رود که در جنوب غرب، علاوه بر این، شما می توانید پست های
-you'll آنرا با موتور سیکلت و.
تلفن را از وجود دارد.
موفق باشید! "گلوله شروع به ناله و به طور کلی
با سقوط به زمین و crawled شده به سمت بیشه، bellowing سفارشات رفت.
Kinnison crawled شده، بیش از حد، راست غرب، availing خود را از تمام پوشش ممکن،
تا زمانی که گروهبان هم تکیه زده اند رشته اصلی در برابر ضلع جنوبی بزرگ مواجه می شوند
درخت.
"سیگار، دوستان؟" که شخص خواستار. "مطمئنا.
نگاهی بسته. من دیگری که به من طول بکشد - شاید
بیشتر.
اما آنچه در اینجا می رود جهنم؟ چه کسی یک ژنرال بزرگ شدن شنیده می شود
به اندازه کافی جلو در پا به ضرب گلوله کشته شده، و او حرف می زند، به عنوان اینکه او بدانند در
لیس کل ارتش آلمان است.
آجیل پرنده، و یا چه؟ "" نه شما می توانید آن را متوجه.
Didn'cha تا به حال از 'Hellandamnation' Slayton را بشنود؟
از شما دوستان، به شما خواهد شد.
اگر پرشینگ نمی دهد او را بعد از این سه ستاره، او crazier از جهنم است.
او قرار است به مبارزه در همه باشد - او از GHQ و می تواند باعث شکستن کسی
AEF.
اینجا در یک نگاه سفر و نمی تواند به عقب بر گردیم.
اما شما از آن دست به او - او به دست آوردن چیزهایی که در شکل بزرگ.
من در با او بود - I'm که از آنها باقی مانده است که - فقط برای انتظار
این نسیم به مردن، اما بدتر شدن است.
بیش از وجود دارد "- ما بهتر اردک!
گلوله سوت کشید و یورش، شکستن شاخه و شاخه های بیشتر از حال حاضر
شکسته شده است، عملا های عریان درختان. این دو precipitately به تضعیف
پوسته نشان داده شده، سوراخ، به گل متعفن است.
اسلحه ولز پشت سر هم به عمل است. "لعنت!
من متنفر بودم برای انجام این کار، "گروهبان گله" در accounta من فقط 1/2 و خشک است. "
آگاهانه من، "Kinnison کارگردانی.
"بیشتر در مورد چیزهایی می دانیم، بیشتر APT من برای دریافت از طریق.
"این همان چیزی است که از دو گردان، و بسیاری از casuals باقی مانده است.
آنها هدف ساخته شده، اما آن را تبدیل لباس در سمت راست خود را چپ و نمی توانست،
ترک پهلوها خود را در هوا باز است.
سفارشات آمده در فلاشر برای اصلاح خط افتادن بازگشت، اما سپس آن را
نمی تواند انجام می شود. تحت نظر است. "
Kinnison راننده سرشونو تکون دادن.
او می دانست آنچه که به یک رگبار می توانست به یک نیروی تلاش برای عبور زمین از جمله باز در انجام
روز روشن.
"یک مرد prob'ly می تواند از آن، را هر چند، اگر او مواظب بود نگه داشته و چشمان خود را عرض
باز کردن، "گروهبان بزرگ ادامه داد. اما شما هیچ دوربین دوچشمی ندارم،
شما؟ "
"نه" "یک جفت به اندازه کافی آسان است.
شما را دیدم چکمه بدون هیچ hobnails اونا، چسبیده از تحت
پتو؟
"بله. من به شما. "Kinnison می دانستم که ماموران مبارزه با آن
پوشیدن hobnails، و معمولا انجام دوربین دوچشمی است.
"چگونه در یک بار می آیند؟"
"فقط در مورد تمام افسران که به این دوری.
از Conniving، حدس من این است، پشت قدیمی Slayton است.
به هر حال، EM نقاط کلم ترش خلبان و غواصی.
ما مسلسل او را کردم، اما نه تا زمانی که او یک بمب heaved.
مرکز مرده.
مسیح، چه افتضاحی! اما شش هفت لیوان خوب وجود دارد
وجود دارد.
من می خواهم با شتاب خودم، اما به طور کلی آن را - او می تواند از طریق درب را ببینید
یک ظرف غذا کیت.
خوب، پسر خاموش کنند krauts، بنابراین من پیر مرد را شکار می کنند و به او بگو
متوجه شدم. این لعنتی گل! "
Kinnison ظهور sinuously و snaked راه خود را به یک ردیف از پتو فرم های تحت پوشش.
او بلند پتو و gasped: پس از استفراغ کردن همه چیز، به نظر می رسید، که او
به مدت چند روز خورده.
اما او تا به حال به دوربین دوچشمی است. او آنها را کردم.
سپس، هنوز هم اغ زدن مشاهده، سفید و متزلزل، او رخنه کرد به سمت غرب. availing خود را از هر
قلم دوم از اقلام ممکن را پوشش میدهد.
برای برخی از زمان، از نقطه جایی در شمال مسیر خود، مسلسل بوده است
متناوب در کار است.
نزدیک بود، اما شدت از سر و صدای آن، اشتباه و پر طنین بود
پژواک، آن را غیر ممکن ساخته شده تا در همه موقعیت دقیقا سلاح کردهاید.
Kinnison رخنه به جلو inchwise اسکن هر پا از زمین قابل مشاهده از طریق خود
شیشه ای قدرتمند. او را صدا می دانستند بود که آلمانی است.
، از آنچه او در مورد مسلسل نمی دانم می توانست در چاپ
لایحه پوستر نوع بر پشت دست خود را، او می دانست که آن را ماکسیم، مدل 1907 بود -
معنی، معنی تفنگ.
او نتیجه گرفت که انجام شده بود مقدار زیادی از آسیب را به همراهان خود را به پشت تپه، و
که آنها قادر به انجام بسیاری از هر چیزی در مورد آن نشده است.
و به زیبایی آن پنهان شده بود و حتی او هم، نزدیک او باید باشد، می تواند آن را نمی بیند.
اما لعنتی آن، تا به حال وجود دارد ....
دقیقه پس از دقیقه، صرفه جویی در unmoving برای گذشتن از دوربین دوچشمی خود، او جستجو،
و در نهایت او در بر داشت. ستون کوچک - veriest بصورت حلقه در اوردن - بخار،
افزایش از سطح بروک.
بخار! بخار حاصل از ژاکت خنک کننده که ماکسیم
1907! و لوله وجود دارد!
با احتیاط او به اطراف می رفت تا زمانی که او می تواند که لوله برای پایان دادن به کسب و کار خود را ردیابی -
به دقت پنهان جا. آن وجود داشت.
او می تواند بدون آنها به او لکه بینی است، البته به سمت غرب خود را حفظ کند و نه می تواند برود
در اطراف به اندازه کافی دور است.
و علاوه بر ... و علاوه بر آن، می تواند وجود داشته باشد حداقل یک گشت، اگر آن را به حال
بالا رفته تپه در حال حاضر است. شد و نارنجک در دسترس، حق وجود دارد
نزدیک ....
او رخنه کرد تا به یکی از اشیاء مخوف او اجتناب کرده بود، و هنگامی که او رخنه کرد
دور او را نیمه انجام شده، نیمه کشیده سه نارنجک در کیسه بوم.
او راه خود را به تخته سنگ خاص wormed.
او صاف، کشیده سه پین، چرخش بازوی خود را سه بار.
بنگ! بم! POW! استتار ناپدید شد. هم
بوته زار برای کارگاههای اطراف.
Kinnison ducked پشت سنگ بود، اما او هنوز هم ducked عمیق تر به عنوان یک تکه از
چیزی، نیروی خود را به خوبی صرف، clanged: در برابر کلاه فولاد خود است.
یکی دیگر از شی thudded در کنار او - یک پا، خاکستری، چادری و پوشیدن بوت زمینه سنگین!
Kinnison می خواستم به بیمار دوباره، اما او تا به حال نه وقت و نه مطالب.
و لعنتی!
پرتاب شپشو! او هرگز در بیس بال است، اما
او قرار است که او می تواند چیزی را به عنوان بزرگ به عنوان اسلحه گودال رسید - اما نه یکی از
نارنجک شوید. رفته بود
خدمه احتمالا مرده باشد - از صدمه و تکان مغز که منجر به بیهوشی میشود، اگر هیچ چیز دیگری - اما تفنگ
احتمالا حتی صدمه وارد نشود. او برای رفتن بیش از وجود دارد و به فلج
که خودش در آن است.
او رفت - و نه دقیقا با قاطعیت - چهل و پنج در دست است.
آلمانی ها نگاه مرده. یکی از آنها sprawled بر روی دیواره، درست است
در راه او.
او بدن را به جلو پرتاب، به تماشای آن را رول پایین شیب.
همانطور که نورد، با این حال، آن را به زندگی آمد و فریاد زد و در آن یل وجود دارد رخ داده است
چیزی که در آن مو جوان Kinnison را مستقیما در داخل کلاه آهن خود را ایستاده بود.
در خاکستری دامنه لعنتی تا کنون نهان اشکال خاکستری نقل مکان کرد. نقل مکان کرد
خود را نسبت به رفیق زوزه.
و Kinnison، برکت برای اولین بار در زندگی خود بی منطق پرتاب بازوی خود را، امیدوار است
fervently که ماکسیم هنوز در دستور کار خوب بود.
چند ثانیه بازرسی او را نشان داد که در آن بود.
این توپ عملا کمربند کامل و مقدار زیادی بیشتر وجود دارد.
او قرار می گیرد یک جعبه - او هیچ شماره دو به او کمک کند - در زمان برگزاری از
مدتها، هل ایمنی، و این سفر را فشرده است.
تفنگ غرش - زرق و برق دار، چه آسمانی راکت که ماکسیم ساخته شده!
او طی تا زمانی که او می تواند که در آن گلوله بسیار جالب بود: پس از آن چرخش
جریان از فلز و وپیش.
یک اتصال به کمربند و آلمانی به طور کامل منحل شد، دو کمربند و او می تواند بدون
نشانه هایی از زندگی. او کشیده بلوک ماکسیم و آن را پرتاب کرد
دور، به ضرب گلوله کشته آب ژاکت پر از سوراخ است.
اسلحه انجام شد. و نه او افزایش خطر خود کرده بود.
مگر در مواردی که بیشتر آلمانی بود خیلی زود، هیچ کس هرگز که چه، یا انجام داده بود.
آنها.
او slithered دور و البته به سمت غرب خود را از سر گرفت صادقانه به سرعت به عنوان -
گاهی اوقات یک چیز جزیی سریع تر - با احتیاط اجازه را خواهد داد.
اما بیشتر آلارم وجود دارد.
او در حدی بود که فراتر از زمین خطرناکی باز به سرعت از طریق ناگوار sulked
شکسته چوب. او به جاده رسید، strode همراه آن را در سراسر
خم و متوقف شد، وحشت زده.
او از چنین چیزهایی شنیده بود، اما او ندیده و توصیف صرف است
همیشه بوده و همیشه خواهد بود کاملا ناکافی است.
حالا او حق را به آن راه رفتن - چیزی که او بود که در کابوس دیدن بقیه
نود و شش سال از عمر. در واقع، بسیار کمی وجود دارد برای دیدن.
این جاده به پایان رسید به طور ناگهانی.
چه راه بوده است، چه wheatfields و مزارع، چه جنگل بوده است بوده است.
عملا غیر قابل تشخیص بودند، یکی از دیگری بود فوق العاده و
غیرممکن است.
کل منطقه نوتبوک شده است. بدتر - آن را به عنوان اینکه به زمین و
هر شی سطحی از طریق یک کارخانه عظیم الجثه اجرا شده بود و در خارج از کشور spewed.
تراشه چوب، قطعات riven از فلز، چند تکه از گوشت خونین.
پس از آن، Kinnison داد زدم، و فرار و فرار به عقب و اطراف آن وسعت زمین به جریب لعنتی.
و او فرار، ذهن او ساخته شده است تا تصاویر، تصاویر که فقط زنده تر شد
به دلیل تلاش های کوره در رفته خود را به پاک کردن آنها.
این جاده، شب قبل، یکی از جهان پر رفت و آمد بوده است
بزرگراه. موتور سیکلت، کامیون، دوچرخه.
آمبولانس.
آشپزخانه. ستاد ماشین ها و اتومبیل های دیگر است.
اسلحه، از هفتاد و سپاس تا پسر بزرگ، وزن فوق العاده ای که سوار خود را
گسترده اینچ کاترپیلار آج عمیق به زمین جامد.
اسب.
قاطرها. و مردم - به خصوص مردم - مانند
خودش.
ستون های جامد از مردان، راهپیمایی سریع آنها می تواند گام - کامیون وجود ندارد
به اندازه کافی برای حمل و نقل همه آنها را. که جاده شلوغ شده بود - این ماجرا است.
مانند امور خارجه و مدیسون در ظهر، تنها تر از آن است.
با تمام پرسنل، همه ابزار و incidentalia بیش از حد این ماجرا، تمام
اسلحه، جنگ است.
و بر که پرتکاپو، بزرگراه seething باران روکشی از فولاد فرود وجود داشته است
با قدرت انفجاری بالا. احتمالا برخی از گاز است، اما احتمالا نه.
فرماندهان عالی آلمانی را دستور داده بود به ساییدن آن منطقه خاص که در آن
زمان خاص و صدها و یا شاید هزاران نفر، اسلحه های آلمانی، در
سمفونی micrometrically همزمان قدرت شلیک، آن را ساییده بود.
درست است که. به معنای واقعی کلمه.
دقیقا.
هیچ راه و مسیری باقی مانده است، هیچ مزرعه، میدان، بدون ساختمان، بدون درخت یا درختچه است.
بیت از گوشت ممکن است از مرد یا اسب یا قاطر می آیند چند در واقع بودند
تکه فلز که به اندازه کافی از شکل اصلی خود باقی می ماند برای نشان دادن چیزی است که آنها در حال
یک بار بوده است.
یا مبهوت - ها - که در اطراف لکه زشت و ناپسند و تلاش دوباره به Kinnison زد
جاده ها است. پوسته pocked، اما قابل قبول بود.
او امیدوار است که پوسته سوراخ در تعداد کاهش رفت همراه است، اما
آنها نکردند. دشمن تمام این جاده قرار داده بود از
خدمات.
و آن مزرعه، PC، باید به اطراف خم می شود.
بود، اما از آن بود دیگر این پست سودمند از فرماندهی است.
یا با هدایت آتش - ستاره پوسته روشنایی - یا بطرزی عجیب دقیق
نمودار کار، آنها برخی از پوسته های سنگین قرار داده بود دقیقا همان جایی که آنها بیشتر انجام
آسیب می رساند.
ساختمانها رفته بودند. انبار که در آن کامپیوتر شده بود اکنون خمیازه
دهانه. قطعات موتور سیکلت و اتومبیل های کارکنان
آشغال زمین.
تنه درخت استارک - تمام لخت برگها، از همه جز بزرگترین شاخه riven،
چند قالب بندی نشده این مطلب هستید حتی پوست - gauntly ایستاده بود.
Kinnison در فاق از یک، دیدم با وحشت رو به افزایش آویزان شل و را درهم شکست
نیم تنه برهنه یک انسان دمیده شده به طور کامل از لباس های خود را.
پوسته - حق همراه بوده است - آینده بیش از گهگاه.
آنهایی که بزرگ است، اما بالا برای اهداف خوب به غرب بر عهده داشت.
هیچ چیز به اندازه کافی نزدیک به نگرانی در مورد.
دو دستگاه آمبولانس، چند صد متر از هم جدا بودند، آینده، کار راه خود را در طول
جاده، بین سوراخ. یکی از اولین آهسته ... متوقف شده است.
"کسی بازدید - مراقب!
اردک! "Kinnison در حال حاضر شنیده بود که
بی تردید، جیغ کشیدن و فراموش نشدنی بود، در حال حاضر غواصی بی پروا به نزدیکترین
سوراخ.
یک تصادف بود که هر چند جهان بودند درهم می شکنم.
چیزی است که او را smote به نظر می رسید به او رانندگی بدن به زمین است.
نور خود را رفت.
وقتی که او بهبود آگاهی او بر برانکار دراز کشیده بود و دو مرد
خم شدن بیش از او. "چه به من اصابت" او gasped:.
"صبح I. ..؟"
او متوقف شده است. ترسیده بود بپرسم: ترس حتی به تلاش برای
حرکت کند، تا مبادا او باید که او بازوها یا ساق پا.
"چرخ، و شاید برخی از محور آمبولانس های دیگر، همه،" یکی از
مردان او تضمین شده است. "هیچ چیز بسیار، شما عملا به خوبی
مثل همیشه.
شانه و بازو bunged کم و چیزی - شاید گلوله، هر چند - با برخوردی خشن روبرو
شما در احشاء است. اما ما همه شما را ثابت کردن، پس آن را
آسان و ... »
"آنچه ما می خواهند بدانند این است،" شریک زندگی خود را قطع شود، "آیا کس دیگری زنده
اینجا؟ "" آه، متعجب، "Kinnison سرش را تکان داد.
"OK فقط می خواستم مطمئن شوید.
بسیاری از کسب و کار وجود دارد، و آن را به هر صدمه ای به یک نگاه پزشک به شما نمی کنند. "
"من به گوشی، به همان سرعتی که شما می توانید:" Kinnison، در صدا به کارگردانی که او
اندیشه قوی و پر قدرت بود، اما در واقع نه.
"من یک پیام مهم برای Weatherby عمومی، نعناع.
"بهتر است به ما می گویند آنچه در آن است، حال شما؟" آمبولانس اکنون jolting در امتداد چه
جاده ها بوده است.
"آنها به تلفن های همراه در بیمارستان که در آن ما قصد کردم، اما شما ممکن است ضعف و یا
چیزی قبل از ما وجود دارد. "Kinnison گفت، اما جنگیدند برای حفظ
آگاهی او بود.
او در طول که سوار خشن و طولانی، مبارزه می کردند. او به دست آورد.
او خود صحبت Weatherby - پزشکان، دانستن او به عنوان یک کاپیتان
حمل و نقل هوایی و تحقق است که پیام خود را به مستقیم به او کمک کرد تلفن.
او خود sizzlingly گوگردی اطمینان عمومی است که امداد
ارسال می شود که خط quadruply شایسته جبران شود که
شب.
سپس کسی که او را با یک سوزن jabbed و او به حالت اغما رفت و فازی و سرگیجه، منقضی شده است، از
که او ظهور به طور کامل برای هفته ها.
او با فواصل شفاف در زمان بود، اما او در آن زمان، نه در گذشته و حال، می دانم که قطعا
واقعی بود و چه خیال بود. پزشکان، پزشکان، پزشکان وجود دارد؛
عملیات، عملیات، عملیات.
چادر بیمارستان وجود دارد، که به مرد آرام انجام شد که از آن هنوز هم ساکت تر
مردان برداشته شد. بیمارستان های بزرگتر، از چوب ساخته شده بود وجود دارد.
یک ماشین که مردان buzzed و سفید و چادری که فیلم و مقالات را مورد مطالعه وجود دارد.
یادداشت گفتگو وجود دارد.
"زخم شکم بد است،" Kinnison فکر - او هرگز - که او شنیده ام یکی از
آنها می گویند.
"و contusions و شکستگی های متعدد و ترکیب به عنوان کسانی که کمک نمی کند
بیتی. پیش آگهی نامطلوب - و مجزا به طوری - اما
ما به زودی ما می توانیم انجام دهید را ببینید.
مورد جالب ... جذاب. چه کار می کنید، دکتر، اگر شما
انجام آن؟ "" من می خواهم آن را به تنهایی اجازه!
صدای جوان تر، قوی تر اعلام، fervently به.
"چند سوراخ، عفونت، نشت، تورم - UH-بودیم و در باره
من تماشای، دکتر، و یادگیری!
یکی دیگر از میان پرده، و دیگری. دیگر.
و دیگران است. تا در نهایت، دستور داده شد که
Kinnison را نمی شنوند و در همه حال.
"آدرنالین! ماساژ!
ماساژ جهنم از او! "
Kinnison دوباره آمد - تا حدی، و نه - در هر فیبر خود را مضطرب
است.
یکی چسبیده فلش خاردار به کسی در هر اینچ مربع از پوست خود؛
دیگری تپش و mauling او همه بر این، مصرف دردهای خاصی به زدن و
آچار در تمام مکان هایی که در آن او صدمه دیده است و بدترین.
او در بالای صدای خود را فریاد زد و فریاد می کشید و به تلخی سوگند یاد کرد: در حال ترک IT!
جان کلام expurgated خود را از تظاهرات luridly بی حرمتی.
او سر و صدا تقریبا به همان اندازه که او قرار است، اما او به اندازه کافی ساخته شده است.
"خدا را شکر!" Kinnison شنیده صدای سبکتر، نرمتر.
شگفت زده کرد، او را متوقف ادای سوگند در دادگاه محاکمه و به ما زل می زنند.
او نمی تواند خیلی خوب باشد، اما او کاملا مطمئن بود که متوسط وجود دارد
زن میانسال وجود دارد.
بود، وجود دارد و چشمانش خشک نیست. "او برای زندگی، بعد از همه!
همانطور که روزها گذشت، او شروع به خواب رفتن، به طور طبیعی و عمیق است.
او بزرگ گرسنه تر و گرسنه تر است، و آنها نمی خواهد به او به اندازه کافی به غذا خوردن.
او توسط تبدیل کج خلق، عصبانی، و وسواسی است. به طور خلاصه، او نقاهت بود.
برای کاپیتان رالف K. Kinnison، جنگ بود.