Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 10
خیاط زنانه عروسک کشف یک کلمه
یک اتاق تاریک و ساکت. رودخانه در خارج از پنجره جاری در قریب به اتفاق
اقیانوس، یک شکل روی تخت، swathed و پانسمان و محدود آن، دروغ گفتن درمانده
برگشت، با دو اسلحه در استفاده از آتل در دو طرف آن بیفایده است.
تنها دو روز پس از مصرف آشنا خیاط زنانه، کمی با این صحنه، که آن را
دو روز پیش برگزار شد، محل خاطراتی از سال اشغال کردند.
او به ندرت از زمان ورود او را به حال منتقل شده است.
گاهی اوقات چشمان خود را باز، گاهی بسته.
هنگامی که آنها باز است، هیچ معنای در خیره unwinking خود را در یک نقطه وجود دارد
مستقیما قبل از آنها، مگر اینکه برای یک لحظه پیشانی به بیان ضعف کشباف
خشم، یا تعجب.
سپس، مورتیمر نوعی درخت اقاقیا را به او صحبت می کنند، و در موارد او خواهد بود تا کنون
roused عنوان را به تلاش برای تلفظ نام دوست خود را.
اما، در آگاهی از طریق مسنجر دوباره رفته بود، و هیچ روح اوژن در
فرم های بیرونی له یوجین.
آنها جنی را با مواد برای پیمودن کار خود را ارائه، و او تا به حال یک جدول کوچک
قرار گرفته در پای تخت او نوشته شده است.
نشسته وجود دارد، با دوش غنی خود را از ریزش مو بیش از پشت صندلی، آنها امیدوار بودند او
ممکن است متوجه خود جذب کند.
با همان جسم، او را به آواز بخواند، درست بالاتر از نفس او، زمانی که او چشمهایش را باز کرد،
یا او را دیدم پیشانی خود را به که بیان ضعف گره، به طوری ناپایدار که آن را مانند
شکل ساخته شده در آب است.
اما هنوز او مثبت نیست. 'آنها' در اینجا ذکر شده پزشکی
همراه، لیز، که وجود دارد در تمام فواصل استراحت بود و نوعی درخت اقاقیا، که هرگز
او را ترک کرد.
دو روز سه شد و به مدت سه روز چهار شد.
در طول، کاملا غیر منتظره، او گفت: چیزی در نجوا.
«آن چه بود، یوجین عزیز؟
آیا شما، مورتیمر - "آیا من -؟
- برای او ارسال "همکار عزیزم، به او در اینجا.
کاملا ناخودآگاه از خالی، او قرار است که آنها هنوز هم صحبت شد
با هم.
خیاط زنانه کوچک در پای تخت ایستاد، زمزمه آهنگ او و راننده سرشونو تکون دادن
او روشن است.
من می توانم دست تکان دادن نیست، جنی، گفت: "یوجین، با چیزی از نگاه های قدیمی خود را؛ اما من
بسیار خوشحالم تو رو ببینم.
مورتیمر تکرار این به او، آن را تنها می توان با خم شدن بیش از او ساخته شده و
از نزدیک به تماشای تلاش خود را به آن می گویند. در حالی که کمی، افزود:
ازش بپرس اگر او تا به بچه ها.
مورتیمر می تواند این را درک نمی کنند، نه می تواند جنی خودش، تا او اضافه کرد:
ازش بپرس اگر او تا به گداخته شدن گل است. "آه! من می دانم! 'گریه جنی.
"من او را درک میکنم!
سپس، نوعی درخت اقاقیا تسلیم جای خود را به روش سریع او، و او گفت، خم شدن بیش از
تخت، با نگاه بهتر: 'شما معنی بلند من روشن ردیف slanting از کودکان،
که استفاده می شود را به من سهولت و استراحت؟
منظور شما از کودکانی که به من، و من نور؟
یوجین لبخند زد، "بله." من آنها را دیده نه از من تو را دیدم.
من به آنها مراجعه کنید هرگز در حال حاضر، اما من به ندرت درد در حال حاضر است.
یوجین به 'گفت: خیلی فانتزی بود.
اما من شنیده ام پرنده ام بخوانم، 'گریه مخلوق کوچک، و من قال من
گل. بله، در واقع من!
و هر دو زیبا ترین و الهی ترین!
ماندن و کمک به پرستار به من گفت: "یوجین، بی سر و صدا.
"من باید می خواهم به شما علاقه داشتن به در اینجا، قبل از مرگ من.
او لب خود را با دست خود لمس، و چشم خود را که با همان دست پوشیده او به عنوان
رفت و بازگشت به کار او و آهنگ کم کم او را.
او شنیده ام آهنگ با لذت آشکار، تا زمانی که او اجازه داد آن را به تدریج به غرق دور
را به سکوت. 'مورتیمر.'
"یوجین عزیز من. '
اگر شما می توانید هر چیزی به من اینجا تنها برای چند دقیقه به من می دهد -
به روز نگه دارید، یوجین؟
برای جلوگیری از من سرگردان دور من نمی دانم از کجا - برای من شروع به منطقی که من
فقط به پشت، و من باید خودم را دوباره از دست دادن - انجام این کار، عزیز پسر!
مورتیمر به او محرک چنین می تواند او را با ایمنی (آنها همیشه
در دست، آماده)، و خم شدن بیش از او بار دیگر، به او هشدار می دهند، هنگامی که او
گفت:
آیا به من بگو به آن صحبت کنم، من باید صحبت می کنند.
اگر شما می دانستید اضطراب اذیت و آزار که gnaws می پوشد و من وقتی که من از سرگردانی در
آن مکان ها - که در آن کسانی هستند مکان های بی پایان، مورتیمر؟
آنها باید در یک فاصله بسیار زیاد باشد! '
او در چهره دوست خود را دیدم که او خود را از دست دادن، برای او پس از اضافه شده
لحظه ای: "نترس - من رفته هنوز رتبهدهی نشده است.
آن چه بود؟
'شما می خواستم به من چیزی بگویید، یوجین.
همکار عزیز من فقیر، شما می خواستم بگم چیزی به دوست قدیمی خود را - به دوست
که همواره تو را دوست داشتم، شما را تحسین تقلید شما، خود را بر شما تاسیس شده،
بدون تو چیزی بوده است، و کسانی که، خدا
می داند، در اینجا خواهد بود در محل خود را اگر او می تواند!
'اوه، اوه!' گفت: یوجین با نگاه مناقصه ها و مزایده به عنوان دیگر دست خود را قبل از خود را قرار دهید
صورت می شود.
"من به ارزش آن است. من اذعان می کنم که من آن را دوست عزیزم پسر است، اما
من ارزش آن را ندارد. این حمله، مورتیمر عزیز من، این قتل
با توجه تجدید دوستان خود را بر او تکیه داد، گفت: 'شما و من شک دارم برخی از
است. "از مشکوک.
اما، مورتیمر، در حالی که من دروغ می گویم، و زمانی که من دروغ می گویم در اینجا دیگر، من به شما اعتماد کند که
مرتکب می شود هرگز به عدالت است. "آورده یوجین؟ '
شهرت بی گناه او را خراب خواهد بود، دوست من است.
مجازات او خواهد بود، او. من به اندازه کافی او را در واقع ستم من
ستم او هنوز هم در قصد.
پند چه آسفالت گفته می شود که از نیات خوب ساخته شود.
این است که نیت سوء ساخته شده است. مورتیمر، من بر روی آن دراز کشیده، و من می دانم!
شود آرامش، یوجین عزیز من. '
"من، هنگامی که شما به من وعده داده اند. عزیز مورتیمر، مرد هرگز نباید
دنبال کرد. اگر او باید متهم شوند، شما باید او را حفظ
ساکت و او را نجات دهد.
انتقام من فکر نمی کنم و فکر می کنم تنها از hushing داستان و حفاظت از او را.
شما می توانید این مورد، اشتباه را روشن کنید و کنار شرایط.
گوش دادن به آنچه که من به شما می گویم.
مدرسه، برادلی سنگ مزار.
آیا صدایم را می شنوی؟ دو بار آن مدرسه، برادلی
سنگ قبر.
آیا صدایم را می شنوی؟ سه بار در آن مدرسه بود،
برادلی سنگ مزار او متوقف شد، خسته است.
سخنان او زمزمه شده بود، شکسته و نا معلوم است، اما توسط یک تلاش بزرگ او
آن را ساده به اندازه کافی به unmistakeable. عزیز همکار، من سرگردان دور.
اقامت من برای لحظه ای دیگر، اگر شما می توانید.
نوعی درخت اقاقیا سر خود را در گردن بلند، و یک شیشه شراب را به لب خود.
او بسیج. "من نمی دانم که چگونه مدتها پیش از آن انجام شد،
که آیا هفته، روز، یا چند ساعت.
مهم نیست. پرس و جو بر پا، و پیگیری وجود دارد.
بگو! ؟ وجود ندارد 'بله.
آن را چک کنید، منحرف کردن آن!
اجازه ندهید که او را در مورد سؤال قرار داد. سپر او.
انسان گناهکار، به عدالت آورده، نام او را مسموم کنند.
گناهکار بدون مجازات بماند.
لیز و غرامت من قبل از همه! به من قول بده!
"یوجین را انجام می دهم. من به شما قول می دهم!
به عمل گردش چشمان او در سپاسگزاری نسبت به دوست خود، او سرگردان دور.
چشمان او هنوز ایستاده بود، و به آن خیره نگاه کردن قصد بی معنی سابق حل و فصل است.
ساعت ها و ساعت ها، روزها و شب ها، او در این وضعیت باقی مانده است.
زمان محلی شما وجود دارد زمانی که او با آرامش به دوست خود پس از یک دوره طولانی صحبت می کنند
بیهوشی، و می گویند او بهتر خواهد بود و بخواهید چیزی.
قبل از آن می تواند به او داده شد، او را رفته ام.
خیاط زنانه عروسک، تمام نرم شفقت در حال حاضر، او را با تماشا
earnestness که آرامش هرگز.
او به طور منظم یخ، یا روح های خنک کننده، تغییر در سر او، خواهد بود و حفظ
گوش خود را در بالش betweenwhiles، گوش دادن به هر یک از عبارات ضعف که سقوط کرد
از او در سرگردان خود را.
شگفت انگیز را از طریق چند ساعت در یک زمان او را در کنار او باقی می ماند، در
زانو درآمده اند نگرش، توجه به کوچکترین او زاری.
همانطور که او می تواند دست را حرکت نمی کند، او می تواند بدون نشانه ای از ناراحتی، اما، از طریق این
تماشای نزدیک (در صورتی که از طریق هیچ همدردی مخفی یا قدرت) مخلوق کوچک
حاصل درک او که نوعی درخت اقاقیا ندارند.
مورتیمر اغلب به او به نوبه خود، اگر او به عنوان مترجم بین این حساس بودند
جهان و انسان نامحسوس و او را پانسمان زخم، تغییر و یا سهولت
دو یا چند حرف متصل بهم، به نوبه خود و یا چهره اش، یا تغییر
فشار رختخواب بر او، با یقین مطلق انجام حق.
روشنایی طبیعی و ظرافت از لمس بود که تبدیل به عمل تصفیه
مینیاتور در کار او، بدون شک در این شرکت شد، اما ادراک او بود
حداقل به عنوان خوب.
یک کلمه، لیز، او میلیون ها بار گفتم.
در مرحله خاصی از حالت پریشان خود را، که بدترین برای کسانی که
تمایل او، او سر خود را بر بالش رول، نام پیوسته در تکرار
شیوه ای به شتاب و بی تاب، با
بدبختی از یک ذهن آشفته، و یکنواختی از یک ماشین.
به همان اندازه، زمانی که او هنوز دراز و خیره، او آن را برای ساعت ها بدون تکرار
قطع، اما پس از آن، همواره در لحن هشدار رام و وحشت است.
حضور او و لمس خود را بر سینه و یا صورت خود را اغلب این، متوقف و پس از آن
آنها یاد گرفتند که انتظار می رود که او برای مدتی باقی می ماند هنوز هم، با چشمان خود را
بسته است، و او را در باز کردن آنها آگاه باشد.
اما، ناامیدی سنگین از امید خود را - احیا به سکوت خوش آمدید.
اتاق - بود، که روحیه خود را به سر خوردن و دور دوباره و از دست داده، در لحظه ای از خود را
شادی که در آنجا بود.
این افزایش مکرر از یک مرد غرق شدن از عمیق، دوباره به نزول بود، بسیار ناراحت کننده به
beholders. اما، به تدریج تغییر به سرقت برده بر او
که آن را به خود وحشتناک شد.
تمایل او برای بیان چیزی که در ذهن او بود، غیر قابل بیان اشتیاق خود را به
گفتار را با دوست خود و ایجاد ارتباط به او، او را مشکل هنگامی که
او بهبود آگاهی، که مدت آن در نتیجه کوتاهتر شد.
به عنوان مردی که از عمیق افزایش ناپدید می شوند هر چه زودتر برای مبارزه با
آب، تا او در مبارزه از جان گذشته خود رفت دوباره پایین.
یک بعد از ظهر وقتی که او به دروغ گفتن کرده بود هنوز هم، و لیز، به رسمیت شناخته نشده، به سرقت برده بود
از اتاق به دنبال شغل او، او را ادا نام نوعی درخت اقاقیا.
"یوجین عزیز من، من اینجا هستم.
چه مدت است به گذشته، مورتیمر، نوعی درخت اقاقیا سرش را تکان داد.
با این حال، اوژن، شما بدتر از شما بودند.
اما من می دانم که هیچ امیدی وجود دارد.
با این حال دعا می کنم ممکن است خیلی طولانی به اندازه کافی برای شما برای من یکی از این سرویس گذشته انجام، و برای من به انجام
یک عمل گذشته. مرا به خاطر چند لحظه، مورتیمر.
سعی کنید، سعی کنید!
او را به کمک او می تواند، و او را تشویق به این باور که او بود
تشکیل شده است، حتی پس از آن چشمان او بود از دست دادن بیان آنها طوری به ندرت
را بدست آورد.
مرا در آغوش بگیر اینجا، همکار گرامی، شما می توانید. من سرگردان دور.
من می خواهم "هنوز رتبهدهی نشده است، هنوز نه.
به من بگو، یوجین عزیز، چه چیزی است که من باید انجام دهم؟
ادامه در اینجا برای من فقط یک دقیقه. من می خواهم دور دوباره.
اجازه ندهید که برم.
گوش من 1 صحبت می کنند. توقف من - متوقف کردن من!
من فقیر یوجین، سعی کنید را آرام می شود. من را امتحان کنید.
من سعی می کنم خیلی سخت است.
اگر شما فقط می دانستم چگونه سخت است! اجازه ندهید که به من سرگردان تا من صحبت کرده اند.
شراب کمی بیشتر به من بدهید. نوعی درخت اقاقیا پیروی.
یوجین، با مبارزه در برابر احساساتی ترین بیهوشی که بود
بیش از او، و با نگاه از حق درخواست تجدید نظر تحت تاثیر قرار است که دوست خود را عمیقا، گفت:
شما می توانید من را با جنی را ترک کند، در حالی که شما به او صحبت می کنند و به او بگو من از التماس
او. شما می توانید من را با جنی را ترک کند، در حالی که شما
رفته است.
بسیار وجود ندارد برای شما انجام دهد. شما نمی دور خواهد بود.
نه، نه، نه. اما به من بگو آنچه در آن است که من باید انجام دهید،
یوجین! '
"من می خواهم! شما می توانید مرا در آغوش بگیر.
به من بگو و در یک کلام، یوجین!
چشمان خود را دوباره ثابت شد، و تنها کلمه ای که از لب های او کلمه بود
میلیون ها بار تکرار شده است. لیز، لیز، لیز.
اما، خیاط زنانه کمی مراقب به عنوان افراد در سازمان دیده بان او شده بود، هوشیار، و او
در حال حاضر آمدند و برای لمس بازوی نوعی درخت اقاقیا را به عنوان او را در دوست خود را نگاه، despairingly به.
صدا در نیاوردن! وی، با انگشت خود را بر روی لب های او گفت.
چشمان او بسته است. آگاهانه او خواهم بود زمانی که او بعد از آنها باز می شود.
باید من به شما یک کلمه که منجر به به او بگو به من بدهید؟
O جنی است، اگر فقط می تواند کلمه حق را به من بدهد! '
"من می توانم.
خم شدن. به او stooped، و او را در گوش او زمزمه.
او در او گوش یک کلمه کوتاه تنها از یک هجا به آرامی.
نوعی درخت اقاقیا آغاز شده، و به او نگاه کرد.
سعی کنید آن را می کنند! این مخلوق کوچک گفت: با چهره هیجان زده و شاد.
او سپس بر روی انسان ناخودآگاه خم، و، برای اولین بار، او را بوسید
گونه، و از طرف ضعیف معلول را بوسید که نزدیک ترین به او بود.
سپس، او به پا از تخت کناره گیری کرد.
حدود دو ساعت پس از آن، نوعی درخت اقاقیا مورتیمر دیدم آگاهی خود را دوباره،
و بلافاصله، اما بسیار tranquilly، خم بر او.
"صحبت نمی کنم، اوژن.
آیا بیش از من نگاه کن، و به من گوش بده.
شما به دنبال چیزی که می گویم. او سر خود را در موافقت نقل مکان کرد.
من می خواهم را از نقطه ای که ما به قطع.
کلمه ای است که ما به زودی می آیند باید به - آن - همسر؟
O خداوند به شما برکت دهد، مورتیمر!
"ساکت باش! آشفته نمی شود.
حرف نزن. بشنو از من، عزیز یوجین.
ذهن شما در صلح و صفا خواهد بود، دراز کشیده، اگر شما را لیز همسر خود را.
شما می خواهید من به او صحبت می کنند، و به او بگو به طوری، و او را ببخش، چیزی است همسر خود را به.
ازش بپرس به زانو زدن در این بالین می شود و به شما ازدواج کرده، که جبران خسارت شما ممکن است
کامل است. این است که؟
: بله. خدا به شما برکت دهد! بله. '
این باید انجام شود، یوجین. اعتماد آن را به من.
من باید بروم برای برخی از چند ساعت، برای اثر بخشیدن به خواسته های خود را.
شما از دیدن این اجتناب ناپذیر است؟
دوست عزیز، من گفتم. "درست است.
اما من تا به حال نشانه نیست. به نظر شما چگونه من آن را کردم؟
زود گذر wistfully اطراف، یوجین خانم جنی در پای تخت دید، به دنبال در
او را با آرنج خود را روی تخت، و سر خود را بر دست او است.
اثری از هوای غریب خود را بر او وجود دارد، او تلاش کرد تا به او لبخند بزنم.
بله، در واقع، گفت: "نوعی درخت اقاقیا، 'کشف لیزا بود.
مشاهده عزیز یوجین من در حالی که من به دور شما می دانید که من آن را مرخص اعتماد کنم
با لیز، با پیدا کردن او در اینجا، در محل حاضر من در کنار بستر شما، شما را ترک
نه بیشتر.
حرف آخر قبل از من رفتن. این البته حق یک انسان واقعی است،
یوجین.
و من قاطعانه باور دارم، با تمام روح من، که اگر مشیت شکر خدا باید
بازگرداندن شما به ما، شما خواهد شد با یک همسر نجیب در نگاهبان زندگی خود را پر برکت،
چه کسی به شما از صمیم قلب خواهد شد. را دوست دارم
"آمین. من مطمئن هستم که.
اما من نمی خواهد آمد از طریق آن، مورتیمر '،' شما نمی خواهد بود امیدوار کمتر یا کمتر
قوی، برای این، یوجین. '
'تعداد لمس صورت من با شما، در مورد من نباید نگه دارید تا شما به پشت.
من تو را دوست دارم، مورتیمر. برای من مضطرب نمی شود در حالی که شما از بین رفته اند.
اگر دختر شجاع عزیز من به من، من احساس می کنم متقاعد کرد که من باید زندگی می کنند به اندازه کافی بلند به
ازدواج، هم میهنان عزیز. '
خانم جنی داد در مجموع در این فراق بین دوستان،
و با بازگشت او نشسته به سمت تخت در باغ ساخته شده توسط موهای روشن او، گریستم
صمیمانه، هر چند noiselessly.
مورتیمر نوعی درخت اقاقیا به زودی رفته بود. همانطور که نور شب طولانی سنگین
بازتاب درختان در رودخانه، یکی دیگر از رقم در آمد با یک گام نرم به
اتاق بیمار.
آیا او آگاهانه؟ پرسید: خیاط زنانه های کوچک، به عنوان رقم در زمان ایستگاه آن
بالش.
، جنی جای خود را به آن داده بود، بلافاصله، و می تواند را ببینید
چهره زحمتکش، در اتاق تاریک، به موقعیت های جدید و حذف از او.
او آگاه است، جنی، یوجین برای خود زمزمه.
او می داند همسرش.