Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل نوزدهم "آمده است!"
البته دکتر ترسو صبح فرستاده شده بود پس از کالین اوقات تلخی خود را داشته است.
او همیشه در یک بار ارسال شد که چنین چیزی رخ داده است و او همیشه در بر داشت ، زمانی که او
وارد می شود ، سفید تکان پسر دروغ گفتن در بستر خود ، رنجیده و هنوز هم هیستریک که او
آماده به تازه گریه شکستن در حداقل کلمه بود.
در واقع ، دکتر ترسو مخوف و منفور از مشکلات از این بازدیدکننده داشته است.
در این مناسبت او به دور از Misselthwaite مانور تا بعد از ظهر بود.
"او چگونه است؟" او پرسید : خانم Medlock نه irritably زمانی که او وارد است.
"او خون عروق در یکی از این شکستن متناسب با بعضی از روز است.
پسر نصف مجنون با هیستری و زیاده روی است. "
"خب ، آقا ،" پاسخ خانم Medlock ، "شما به ندرت خواهید باور چشم خود را هنگامی که شما می بینید
او را. کودک که ساده ترش رو که تقریبا
به عنوان بد خود او bewitched.
چگونه او آن را انجام داده هیچ گفتن وجود دارد. خداوند می داند هیچ چیز او را به نگاه و
شما به ندرت تا کنون او صحبت را بشنود ، اما او هیچ یک از ما جرات انجام.
او به تازگی در او یک گربه کوچک شب گذشته پرواز و مهر فوت او و دستور داد او را
متوقف فریاد ، و به نوعی او را مبهوت به طوری که او در حقیقت متوقف ، و این
بعد از ظهر -- و فقط تا می آیند و نگاه می کنید ، آقا.
این اعتبار گذشته است. "صحنه ای که دکتر ترسو مشهود زمانی که او
وارد اتاق بیمار را در واقع نه به او شگفت آور است.
همانطور که خانم Medlock در را باز کرد او شنیده می خندیدند و قروچه است.
کالین بر روی مبل خود را در پانسمان ، لباس شب خود بود و او نشسته بود کاملا مستقیم
نگاه کردن یک عکس در یکی از کتاب های باغ و صحبت کردن را به کودک ساده که در
آن لحظه به ندرت می تواند به نام دشت
در تمام زیرا صورت خود را درخشان با لذت بود.
: "کسانی که spiers طولانی از آنهایی آبی -- we'll بسیاری از آن ها ،" کالین اعلام شد.
"آنها به نام دل phin دانشگاه علوم پزشکی اصفهان."
"Dickon می گوید : آنها larkspurs ساخته شده بزرگ و بزرگ ،" گریه معشوقه مری است.
"توده وجود دارد در حال حاضر وجود دارد." سپس آنها را دیدم دکتر ترسو و متوقف شد.
ماری شد کاملا ثابت و کالین نگاه اخمو.
"من متاسفم برای شنیدن شما بیمار بودند شب گذشته ، پسر من ،" دکتر ترسو گفت بازیچه قرار دادن
عصبی است.
او به جای یک مرد عصبی است. "من بهتر است در حال حاضر -- خیلی بهتر" ، کالین
، و نه مانند راجه پاسخ داد. "من قصد دارم در صندلی من در یک یا دو روز
اگر آن را خوب است.
من می خواهم برخی از هوای تازه است. "دکتر ترسو شده توسط او نشست و احساس خود را
نبض و نگاه او جالب است.
"این باید روز بسیار زیبا ،" او گفت ، "و شما باید بسیار مراقب باشید به تایر
خودتان. "" هوای تازه به من تایر ، گفت : "جوانان
راجه.
به عنوان موارد وجود داشته است که این آقا همان جوان مجبور بوده اند با صدای بلند با shrieked
خشم و اصرار داشتند که هوای تازه را او را سرد و کشتن او ، آن است که نمی شود
تعجب که پزشک او احساس تا حدودی شگفت زده است.
"من فکر می کردم شما هوای تازه را دوست ندارم ،" او گفت.
"من زمانی که من خودم هستم" راجه پاسخ : "اما پسر عموی من است بیرون رفتن با
من. "" و پرستار ، البته پیشنهاد دکتر
ترسو.
"نه ، من پرستار را ندارند ،" بی نقص و که مریم نمی تواند کمک کند
به خاطر سپردن چگونه شاهزاده جوان بومی با الماس و زمرد او نگاه کرده بود و
مروارید گیر بیش از همه به او و بزرگ
یاقوت بر روی دست های کوچک تیره او تا به حال دست تکان دادند به فرمان بندگان خود را به رویکرد با
salaams و دریافت سفارشات خود را. "پسر عموی من می داند که چگونه به مراقبت از من است.
من همیشه بهتر است زمانی که او با من است.
او از من بهتر شب گذشته است. پسر بسیار قوی است من می دانم که به من فشار
کالسکه "دکتر ترسو احساس و نه نگران.
اگر این پسر خسته کننده هیستریک باید فرصت برای به دست آوردن و او خود را از دست بدهند
همه احتمال ارث بردن Misselthwaite ، اما او یک مرد بی پروا نیست ، هر چند او
یکی از ضعیف بود ، و او قصد نیست که اجازه دهید او را به خطر واقعی اجرا کنید.
"او باید یک پسر بچه قوی و یک پسر ثابت ،" او گفت.
"و من باید چیزی در مورد او بدانند.
او چه کسی است؟ نام او چیست؟ "
"را Dickon" ماری صحبت کرد تا به طور ناگهانی. او احساس می کرد به نحوی که هر کسی که می دانست
اهل شمال افریقا باید Dickon می دانم.
و او بود که ، بیش از حد. او که در یک لحظه دیدم دکتر ترسو
چهره جدی را به یک لبخند را برطرف آرام است. "اوه ، Dickon ،" او گفت.
"اگر آن را Dickon شما ارسال خواهد شد به اندازه کافی امن.
مری گفت : "او را به عنوان قوی به عنوان یک تسویه حساب اهل شمال افریقا ، Dickon است." "و قابل اعتماد او.
او trustiest LAD هفتم 'من یورکشایر." او صحبت شده بود یورکشایر به کالین و
او خودش را فراموش کرده.
"Dickon آموزش آیا شما که پرسید :" دکتر ترسو ، خنده آشکار است.
"من آن را یادگیری که اگر آن را فرانسه بود ، گفت :" مری و نه بطور سرد.
"این مانند یک گویش های بومی در هند است.
بسیار زیرکانه از مردم سعی می کنید به آنها یاد بگیریم. من آن را دوست دارم و به همین ترتیب کالین می کند. "
"خوب ، خوب ،" او گفت. "اگر آن را به شما amuses شاید آن را به شما انجام نمی
هیچ آسیبی.
آیا شما را بروماید خود را شب گذشته ، کالین؟ "
"نه ،" کالین پاسخ.
"من آن را در ابتدا و پس از مری ساخته شده من آرام او به من صحبت کردیم به خواب -- در
صدای کم -- در مورد بهار خزنده را به یک باغ ".
دکتر ترسو ، درمانده تر از همیشه است و یک نظر اجمالی "که برای تلفن های موبایل دارای اثر تسکین دهنده ، گفت :"
وری در معشوقه مری در مدفوع خود نشسته و به دنبال سکوت ، در
فرش.
"شما ها آشکارا بهتر است ، اما شما باید به یاد داشته باشید --"
"من نمی خواهم به خاطر داشته باشید ،" را قطع راجه ، دوباره ظاهر می شود.
"هنگامی که من خودم دروغ گفتن و به یاد داشته باشید من شروع به درد همه جا هست و من فکر می کنم
چیزهایی که من شروع به جیغ چون من آنها را نفرت است.
اگر دکتر در هر نقطه که می تواند شما را فراموش وجود دارد شما بیمار بودند به جای
به یاد آوردن آن ، من می خواهم که او را به اینجا کشانده است. "
و او دست تکان دادند دست نازک که باید واقعا به با مهر سلطنتی تحت پوشش
حلقه های ساخته شده از یاقوت. است چرا که پسر عموی من مرا فراموش می کند
، که او را می سازد من بهتر است. "
دکتر ترسو به حال چنین یک دوره کوتاه بستری پس از "اوقات تلخی" ساخته شده ، معمولا او موظف
به زمان بسیار طولانی باقی می ماند و انجام بسیاری از کارهای بسیار خوبی را.
این بعد از ظهر به او هر گونه دارو و یا ترک هر سفارشات جدید و او بخشوده شد
صحنه های ناخوشایندی است.
وقتی که او به طبقه پایین رفت و او نگاه بسیار اندیشمندانه است و زمانی که او به خانم صحبت
Medlock در کتابخانه او احساس کردند که او مرد بسیار متعجب و متحیر شده بود.
"خب ، آقا ،" او جرأت ، "می تواند شما را که آن را اعتقاد بر این است؟"
بدون تردید این یک حالت جدیدی از امور ، گفت : "دکتر.
و وجود ندارد انکار آن است که بهتر از یکی از قدیمی است. "
خانم Medlock گفت : "من معتقدم که حق سوزان Sowerby -- من که ،".
"من در کلبه خود را در راه به Thwaite دیروز من ایستاد و تا به حال کمی از بحث
با او.
و او به من می گوید ، "خوب ، سارا ان ، او mayn't یک کودک خوب ،" او mayn't شود
خیلی ، اما کودک she'sa ، "کودک نیاز کودکان است.
ما به مدرسه رفت و با هم ، سوزان Sowerby و من. "
دکتر ترسو "، گفت :" او بهترین پرستار بیمار من می دانم.
"زمانی که من او را پیدا کنید در کلبه من می دانم که این امکان وجود دارد که من باید بیمار را نجات است."
خانم Medlock لبخند زد. او علاقه سوزان Sowerby است.
"او راه را با او است ، سوزان ،" او در ادامه کاملا volubly.
"من فکر تمام صبح روز یک چیز او گفت : دیروز.
او می گوید : «پس از زمانی که من givin کودکان امین' کمی از موعظه پس از آنها می خواهم
fightin EM همه "من به SES' ، "وقتی که من در مدرسه بود jography من گفت به عنوان جهان TH'
به شکل یک پرتقال 'متوجه شدم قبل از
من ده بود که پرتقال کل TH می کند به هیچ کس تعلق ندارد.
هیچ کس دارای بیش از کمی خود را از یک چهارم این زمان محلی وجود دارد به نظر می رسد مانند وجود ندارد
چهارم enow برای رفتن به دور است.
اما نمی کنید -- هیچ O '-- فکر می کنم که شما خود پرتقال کل هفتم" و یا شما پیدا کردن
اشتباه می کنید ، یک شما آن را پیدا نمی بدون سخت ضربه است. "
آنچه کودکان می آموزد از کودکان ، او می گوید ، 'این است که هیچ حس در grabbin'
در نارنجی کل -- پوست 'TH همه. اگر این کار را بکنید شما به احتمال زیاد حتی پنجمین '
پیپ ، 'آنها را بیش از حد تلخ برای خوردن."
"زن She'sa زیرک ،" گفت : دکتر ترسو ، قرار دادن بر روی کتش.
"خوب ، او راه را برای گفتن این کارها ، خانم Medlock پایان یافت ، بسیار خوشحال است.
"برخی اوقات برای من به او گفت ،' EH سوزان ، اگر شما یک زن متفاوت بود "بحث
از جمله یورکشایر گسترده ای را دیده ام وقتی که من باید گفت : شما هوشمندانه است. "
آن شب ، کالین خواب بدون بیداری یک بار و زمانی که او چشمهایش را باز کرد
صبح روز او هنوز دراز و بدون دانستن آن لبخند زد -- لبخند زد چرا که او احساس
جالب و راحت است.
این در واقع به بیدار خوب ، و او تحویل داده و اندام خود را کشیده
luxuriously. او احساس که اگر رشته تنگ است که تا به حال برگزار
او خود را سست کرده بود و به او اجازه دهید رفتن.
او نمی دانست که دکتر ترسو گفته اند که اعصاب خود و آرامش و استراحت بود
خود را دارند.
به جای دروغ گفتن و خیره در دیوار و مایل او بیدار نیست ، ذهن او
پر از برنامه های او و مری ، دیروز ، ساخته شده از تصاویری از باغ و
Dickon و موجودات وحشی او.
بنابراین خوب بود که همه چیز را به فکر کردن در مورد.
و او بیدار شده بود ، بیش از ده دقیقه وقتی که او شنیده پا در حال اجرا در امتداد
راهرو و مری در درب.
دقیقه بعد او در اتاق بود و در سراسر تخت او اجرا شود ، در آوردن با او
وزش نسیم از هوای تازه پر از بوی صبح.
"شما بوده ام!
شما بوده ام! که بوی خوبی از برگها وجود دارد! "او
گریه کرد.
او شده است در حال اجرا بود و موهایش را شل و دمیده و او با هوا روشن بود
و - cheeked صورتی ، هر چند او می تواند از آن نمی بینم.
"آن چنان زیبا!" او گفت ، کمی با سرعت او را به نفس.
"شما هرگز چیزی بسیار زیبا را دیدم! آمده است!
من فکر کردم که آن روز صبح دیگر آمده بودند ، اما آن را تنها آینده بود.
این است که در اینجا در حال حاضر! آمده است ، بهار!
Dickon می گوید! "
"آیا این است؟" گریه کالین ، و اگر او واقعا می دانستم هیچ چیزی در مورد آن او احساس قلب او
ضرب و شتم. او در واقع در بستر نشسته است.
"باز کردن پنجره!" او اضافه کرد ، خنده نیمی با هیجان و نیم با نشاط در خود
فانتزی. "شاید ما ممکن است ترومپت طلایی! شنیدن"
و اگر چه او خندید ، مری در پنجره در یک لحظه و در یک لحظه بیشتر از آن
گسترده ای باز شد و تازگی و نرمی و بوی و آهنگ پرندگان ریختن
از طریق.
او گفت : "این هوای تازه ،". "دروغ پشت و قرعه کشی خود را در تنفس های طولانی
از آن است. که چه Dickon می کند وقتی که او دراز کشیده بر روی
اهل شمال افریقا.
او می گوید که او آن را احساس در رگ های او و او را قوی می سازد و او احساس می کند که اگر او
بود برای زندگی برای همیشه و همیشه. تنفس و تنفس آن است. "
او فقط تکرار شد و چه Dickon به او گفته بود ، اما او گرفتار فانتزی کالین.
"" برای همیشه لطفا برای و همیشه!
آیا او را می خواهم که احساس می کنید؟ "او گفت ، و او را به عنوان او را گفت ، رسم در طولانی
تنفس عمیق بارها و بارها تا او احساس که چیزی کاملا جدید و
لذت بخش بود به او اتفاق می افتد.
مری در کنار بستر او دوباره. "چیزهایی که تراکم را از زمین ،
او در عجله دوید.
و uncurling گل و جوانه های هر چیز و در حجاب سبز وجود دارد
تحت پوشش نزدیک به خاکستری و پرندگان در چنین عجله در مورد لانه خود را برای
ترس آنها ممکن است خیلی دیر است که برخی از آنها
حتی برای مکان هایی در باغ مخفی مبارزه است.
و گل رز بوته نگاه به عنوان فتیله به عنوان چیزی که بجای فتیله بکار رود می تواند ، و primroses در وجود دارد
خطوط و جنگل ، و دانه های کاشته شده ی ما هستند ، و Dickon به ارمغان آورده است روباه و
کلاغ ها و سنجاب ها و بره تازه متولد شده است. "
و سپس او برای نفس متوقف شد.
Dickon بره تازه متولد شده به سه روز قبل از دروغ گفتن توسط مادر مرده خود را در میان پیدا شده است
سرو کوهی بوته بر اهل شمال افریقا است. این اولین بره مادر او تا به حال نیست
یافت می شود و او می دانست که چه چیزی را با آن انجام.
او آن را به کلبه پیچیده در ژاکت خود را گرفته بود و او تا به حال اجازه دهید آن دروغ در نزدیکی
آتش و آن را با شیر گرم تغذیه شده بود.
این یک چیز نرم با چهره عزیزم کودک احمقانه و پاها و نه طولانی برای آن
بدن است.
Dickon آن را بیش از اهل شمال افریقا در آغوش او انجام شده بود و بطری تغذیه آن در او
جیب با یک سنجاب ، و هنگامی که ماری زیر یک درخت با گرمای لنگی آن نشسته بودند
نشسته اند روی پای خود او به عنوان اگر او بیش از حد پر از شادی عجیب و غریب به صحبت می کنند احساس کرده بود.
گوشت بره -- گوشت بره! گوسفند زنده که در دامان خود را مانند یک دراز
عزیزم!
او آن را توصیف با شادی بزرگ و کالین گوش دادن و رسم در طولانی
تنفس از هوا هنگامی که پرستار وارد است. او یک کمی در بینایی از آغاز
پنجره باز کنید.
او شنبه در اتاق تنگ به حال بسیاری از یک روز گرم چرا که بیمار خود اطمینان حاصل کنید که
پنجره ها را باز مردم سرد داد. "آیا شما مطمئن هستید که شما سرد نیست ، کارشناسی ارشد
کالین؟ "او نپرسید.
"نه" بود پاسخ به. "من تنفس تنفس طولانی از هوای تازه است.
این شما را قوی می سازد. من می خواهم تا مبل
صبحانه.
پسر عموی من صبحانه با من داشته باشد. "پرستار رفت ، اختفای یک لبخند ،
را برای دو صبحانه.
او در بر داشت سالن بندگان سرگرم کننده تر از اتاق نامعتبر است و فقط
در حال حاضر همه می خواستند به شنیدن اخبار از طبقه بالا.
یک معامله بزرگ از شوخی در مورد دور افتاده منفور و جوان وجود دارد که به عنوان آشپز
گفت : "استاد خود را پیدا کرده بود ، و برای او خوب است."
سالن بندگان خسته از کج خلق شده بود ، و باتلر ، که یک مرد بود
با یک خانواده ، بیش از یک بار ابراز کرده و نظر خود را که نامعتبر خواهد بود تمام
بهتر است برای پنهان کردن خوب است. "
هنگامی که کالین بر روی مبل خود و صبحانه برای دو بر اساس جدول قرار داده بود
اعلام به پرستار در بیشتر راجه مانند شیوه ای خود است.
یک پسر و روباه و کلاغ ، و دو سنجاب و بره تازه متولد شده ، می آیند
به من امروز صبح مراجعه کنید. من می خواهم آنها را به ارمغان آورد طبقه بالا در اسرع وقت
آنها می آیند ، "او گفت.
"شما شروع به بازی با حیوانات در سالن بندگان و نگه داشتن آنها
وجود دارد. من آنها را در اینجا می خواهم. "
پرستار به نفس نفس زدن خفیف و تلاش کرد تا آن را با سرفه پنهان.
"بله ، آقا ،" او جواب داد. "من شما را چه می توانید انجام دهید بگویید"
کالین ، تکان دادن دست خود را.
"شما می توانید مارتا به آنها را بگویید. پسر برادر مارتا است.
نام او Dickon است و او ساحر حیوانات است. "
پرستار "، گفت :" من امیدوارم که حیوانات نمی خواهد گاز ، استاد کالین.
"من به شما گفتند او ساحر بود ، گفت :" کالین austerely.
"حیوانات Charmers گاز هرگز."
charmers مار در هند وجود دارد ، گفت : "ماری.
و آنها می توانند سر مار را در دهان خود قرار داده است. "
"خوبی!" shuddered پرستار.
آنها صبحانه خود را با هوای صبح ریختن بر آنها خورده است.
صبحانه کالین یکی از بسیار خوب بود و مری او را با علاقه جدی تماشا.
"شما آغاز خواهد شد برای دریافت fatter درست مثل من ،" او گفت.
"من هرگز صبحانه ام می خواست وقتی که من در هند بود و در حال حاضر من همیشه آن را می خواهم."
من می خواستم معدن صبح امروز ، گفت : "کالین.
"شاید آن هوای تازه بود. هنگامی که شما فکر می کنید Dickon خواهد آمد؟ "
او زمانی در آینده نیست. در حدود ده دقیقه مری برگزار شد تا دست او را.
گوش کنید! "او گفت.
آیا می شنوید قارقار؟ "کالین گوش و آن را شنیده oddest
صدا در جهان برای شنیدن در داخل یک خانه ، خشن "قارقار قارقار."
بله ، او پاسخ داد.
مری گفت : "این دوده ،. "گوش دادن دوباره.
آیا می شنوید ناله کردن -- یکی از کوچک "" اوه ، بله "گریه کولین ، کاملا گرگرفتگی است.
که بره تازه متولد شده ، گفت : "ماری.
"او." Dickon در خلنگ زار چکمه های ضخیم و
دست و پا چلفتی و هر چند سعی کرد به راه رفتن بی سر و صدا آنها ساخته شده صدا تجمع او به عنوان راه می رفت
از طریق راهروی طولانی است.
مریم و کالین شنیده او راهپیمایی -- راهپیمایی ، تا زمانی که از طریق به تصویب رساند
درب پرده نقش دار بر روی فرش نرم عبور خود کالین.
"اگر شما لطفا ، آقا ،" اعلام کرد مارتا ، باز کردن درب "، اگر شما لطفا ، آقا ،
در اینجا Dickon بندگان خود. "Dickon آمد در لبخند زدن بهترین خود را گسترده ای
لبخند بزنید.
بره تازه متولد شده بود در آغوش گرفته و روباه قرمز کوچک در کنار او مماشات است.
دانه روی شانه چپ و دوده فراوان خود را در حق خود نشسته و سر و پنجه های شل peeped
از جیب کت خود را.
کالین به آرامی شنبه و خیره شد و خیره -- به او خیره شد زمانی که او برای اولین بار شاهد مری ؛
اما این خیره از تعجب و لذت بود.
حقیقت این بود که در وجود او شنیده بود او در دست کم درک نیست
این پسر چه می خواهم و روباه او و کلاغ او و سنجاب ها خود را و
بره نزدیک به او بودند و او
دوستی که آنها به نظر می رسید تقریبا به بخشی از خود.
کالین به یک پسر بچه به حال هرگز در زندگی اش صحبت کردیم و او را با خود غرق شد
لذت و کنجکاوی که او از صحبت کردن حتی فکر می کنم.
اما Dickon احساس نمی کمترین خجالتی یا بی دست و پا.
او به حال احساس خجالت نمی کشند چرا کلاغ به حال زبان او شناخته شده نیست و به حال
فقط خیره شد و تا به حال به او صحبت اولین بار آنها ملاقات کرد.
موجودات همیشه که تا زمانی که در مورد شما می خواهم.
او رفت به مبل کالین قرار داده و بره تازه متولد شده بی سر و صدا روی زانوی او ، و
بلافاصله تبدیل به موجود کوچک مخملی گرم سس گوجه فرنگی ، لباس شب و شروع به
با پوزه کاویدن یا بو کردن و با پوزه کاویدن یا بو کردن به چین و لب به لب آن
آن تنگ با بی صبری نرم در برابر طرف او سر فر.
البته هیچ پسر می تواند صحبت پس از آن کمک کرده اند.
"آنچه در آن است؟ گریه :" کالین.
"چه می خواهید؟" "آن را می خواهد مادر خود را ، گفت : Dickon ، لبخند
بیشتر و بیشتر. "من آن را آورده به تو کمی گرسنه به دلیل
من مایل به دیدن آن خوراک tha'd knowed. "
او مبل زانو زد و تغذیه بطری را از جیب خود انجام گرفت.
"در تاریخ آمده ، سازمان ملل متحد کمی" ، "او گفت ، تبدیل کوچک سر سفید پشمالو با قهوه ای ملایم
دست.
"این است که THA پس از چیست. Tha'll بهره بیشتری ببرید 'از THA' درجه
کردن کتهای مخملی ابریشم O '.
در حال حاضر ، وجود دارد و او نوک لاستیکی بطری را به دهان nuzzling تحت فشار قرار دادند و
بره آغاز شد تا آن را با شور و شعف بسیار گرسنه مکیدن.
پس از آن بود بدانم چه می گویند وجود دارد.
تا زمانی که بره سقوط در خواب پرسش های جلو ریخت و Dickon پاسخ همه آنها را.
او به آنها گفت که چگونه او بره درست مثل خورشید بود رو به افزایش سه صبح پیش پیدا کرده بود.
او ایستاده بود اهل شمال افریقا گوش دادن به تفریح و جست و خیز کردن و تماشای او نوسان بالاتر
و بالاتر به آسمان بود تا زمانی که فقط یک ذره در ارتفاعات آبی.
"من تقریبا می خواهم او را از دست داده ، اما برای ترانه اش به نام" من wonderin بود که چگونه یک اختتامیه جشنواره صنعت چاپ می تواند از آن هنگامی که شنیدن
به نظر می رسید آن را به عنوان اگر او می خواهم جهان هفتم 'O را در یک دقیقه -- فقط من شنیده ام
somethin 'دیگری دور در میان بوته ها سرو کوهی TH'.
bleatin ضعیف "من knowed بره بود به عنوان گرسنه' من آن را knowed بود
گرسنه نخواهد بود اگر آن را تا به حال مادر خود را از دست داده نه به نحوی ، بنابراین من مجموعه ای 'searchin.
EH! من به دنبال آن.
من در رفت و "در میان بوته ها سرو کوهی TH' 'دور' دور 'من همیشه به نظر می رسید
نگاهی "turnin اشتباه TH.
اما در گذشته من دانه کمی O 'توسط سنگ سفید در بالا O' امین 'اهل شمال افریقا" من صعود '
'کمی' یافت هفتم سازمان ملل نیمی مرده 'سرما' WI clemmin '."
در حالی که او صحبت کردیم ، دوده رسما در داخل و خارج از پنجره باز و اظهارات cawed پرواز
در مورد مناظر در حالی که مغزها و شل سفرهای تفریحی را به درختان بزرگ در خارج ساخته شده و
دوید بالا و پایین تنه و شاخه به کاوش.
سروان در نزدیکی Dickon ، که در اجاق ، فرش را از اولویت نشسته فر.
آنها در تصاویر در کتاب های باغبانی نگاه کرد و Dickon می دانستند تمام
گل با نام کشور خود و دقیقا می دانستند آنهایی که در حال حاضر در حال رشد بودند در
باغ مخفی.
"من couldna می گویند که نام" او گفت ، با اشاره به یکی که تحت آن نوشته شده بود
"Aquilegia" ، "اما ما می نامد که کلمباین ،' وجود دارد که یکی اتمام حجت
گل میمون و آنها هر دو در رشد وحشی
آنهایی که باغ هجز ، اما این است : "آنها هم بزرگتر' عظیمتر است.
برخی از توده های بزرگ کلمباین در TH 'O باغ وجود دارد.
آنها مانند 'آبی' O تخت نگاه پروانه سفید 'flutterin وقتی آنها است."
من قصد دارم آنها را ببینید ، گریه : "کالین. "من می خواهم به آنها را ببینید!"
"رای مثبت ، که MUN THA" ، گفت : "ماری کاملا جدی است.
"munnot' تن 'از دست دادن هیچ زمانی در مورد آن."