Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل X TAMES بز
من نمی توانم بگویم که پس از این ، برای مدت پنج سال ، هر چیز فوق العاده ای رخ داده به
من ، اما من در در همان دوره زندگی می کردند ، در همان وضعیت و مکان ، به عنوان قبل از ، از
چیزهایی که من در رئیس ، کار در کنار من
کار سالانه از کاشت جو و برنج به من ، و درمان کشمش من ، که از هر دو
من همیشه نگه داشته تا فقط به اندازه کافی به سهام به اندازه کافی از مقررات یک سال
از قبل ، من می گویند ، علاوه بر این سالانه
کار ، و پیگیری روزانه من از بیرون رفتن با اسلحه من ، من یک کار ، به ایجاد یک
قایق رانی ، که در گذشته من به پایان رسید : به طوری که ، با حفر یک کانال به آن شش فوت عرض
و چهار متر عمق ، من آن را به نهر آورده است ، تقریبا نیمی از یک مایل.
در مورد اول ، که بسیار بزرگ بود ، برای من آن را بدون در نظر گرفتن ساخته شده
از قبل ، که من باید انجام داده اند ، چگونه من باید قادر باشد که آن را راه اندازی ، بنابراین ، هرگز
قادر بودن به آن را در آب را ، و یا
آوردن آب به آن ، من اجازه دهید آن را به دروغ موظف شد که در آن به عنوان یک یادداشت به شد
آموزش من به عاقلانه تری را در کنار هم : در واقع ، هم ، هر چند که من می کنید
درخت مناسب برای آن ، و در یک محل
جایی که من می تواند آب را به آن می کنید و در هر فاصله کمتر از ، به من گفت ،
نزدیک به نیم مایل ، با این حال ، به عنوان من از آن عملی در گذشته بود ، من آن را هرگز بر.
و هر چند که من نزدیک به دو سال در مورد آن شده بود ،
من هنوز کار من grudged هرگز ، به امید داشتن یک قایق به رفتن به دریا در است.
با این حال ، هر چند کمی periagua من بود به پایان رسید ، هنوز به اندازه از آن در همه
پاسخگو به طراحی که در نظر بود که من اول ، من از معنی
جسارت را به firma زمین ، که در آن
بود بالاتر از چهل مایلی گسترده ، بر این اساس ، کوچکی قایق من کمک برای قرار دادن
پایان دادن به این که طراحی ، و در حال حاضر من بیشتر از آن فکر می کردم.
من تا به حال به عنوان یک قایق ، طراحی های بعدی من بود را به یک سفر دریایی دور جزیره ، برای من تا به حال به عنوان
شده در طرف دیگر در یک مکان ، عبور ، همانطور که قبلا هم به آن شرح داده شده ،
در زمین ، به طوری که کشفیات من در ساخته شده
که سفر کمی به من بسیار مشتاق به دیگر بخش های ساحل و در حال حاضر من تا به حال
یک قایق ، من از چیزی جز دور قایقرانی جزیره فکر.
برای این منظور ، ممکن است که من همه چیز را با اختیار انجام دهد و
در نظر ، من نصب یک دکل کوچک در قایق من ، ساخته شده و حرکت بیش از حد از برخی از
قطعات از بادبان کشتی است که در وضع
ذخیره ، و که من یکی از سهام بزرگ به من بود.
پس از نصب دکل و بادبان من ، و تلاش قایق ، من او را خیلی خوب بادبان.
پس من lockers کم و یا جعبه در انتهای هر قایق من ساخته شده ، به قرار دادن مفاد ،
necessaries ، مهمات ، و ج ، به ، به
خشک نگه داشته شود ، یا از باران یا از اسپری از دریا ، و کمی ، طولانی ، جای تو خالی من
برش در داخل قایق ، جایی که من می تواند تفنگ من ذخیره کردن ، ایجاد یک فلپ به قطع
در طول آن را به نگه داشتن آن خشک است.
من ثابت چتر من نیز در این مرحله در استرن ، مانند یک دکل ، برای ایستادن بر سر من ،
و حفظ گرما از خورشید را به من ، مثل یک سایه بان و در نتیجه من در هر حال حاضر و پس از آن
سفر کمی به دریا گرفت ، اما
دور از ، و نه دور از نهر کمی رفت و هرگز.
در گذشته ، که مشتاق به مشاهده دور از پادشاهی کوچک من ، من
حل و فصل کروز بر من و بر این اساس من من کشتی برای سفر victualled ، قرار دادن
در دو ده از loaves (کیک من باید تماس بگیرید
آنها را) از جو ، نان ، یک گلدان سفالی پر از برنج خشک (مواد غذایی خورده من یک معامله خوب
از) ، یک بطری کوچک رم ، نیم بز و پودر و به ضرب گلوله برای کشتن بیشتر ، و
two - کتهای بزرگ تماشا کنید ، از این که ، به عنوان من
قبلا گفته شد ، من از سینه ملوانان ذخیره کرده بود ، این من در زمان ، یک دروغ
بر ، و دیگر به من پوشش در شب.
این نوامبر 6 بود ، در سال ششم سلطنت یا من اسارت من ، که شما
لطفا ، که من در این سفر مجموعه ای ، و من آن را بسیار طولانی تر از من انتظار می رود ، برای
هر چند این جزیره به خودی خود بسیار نیست
بزرگ ، اما زمانی که من به سمت شرق از آن آمد ، من یک دانش بزرگ سنگ از دروغ
حدود دو لیگ را به داخل دریا ، آب بالا ، برخی از زیر آن و فراتر از آن است که
دسته شدن از شن و ماسه ، دروغ خشک نیم لیگ
بیشتر ، به طوری که من به یک راه عالی به دریا نقطه را به دو برابر موظف شد.
وقتی که من برای اولین بار آنها را کشف کرد ، من که قرار بود به بیش از شرکت من ، و دوباره
دوباره ، نمی دانستند تا چه حد ممکن است مجبور به رفتن به دریا و بالاتر از همه ،
چگونه شک من باید دوباره : من
به یک anchor ، برای من یک نوع از لنگر را با یک تکه از شکسته ساخته شده بود
دست و پنجه نرم که من از کشتی شد.
با امن قایق من ، من در زمان اسلحه من و رفت و در ساحل ، بالا رفتن از یک تپه است ، که
به نظر می رسید به چشم پوشی است که نقطه ای که من دیدم در حد کامل از آن ، و حل و فصل به
سرمایه گذاری.
در من مشاهده دریا که از تپه که در آن من بود ، من درک قوی ، و در واقع یک
بیشتر خشمگین فعلی ، که در فرار به شرق ، و حتی نزدیک به نقطه و
من در زمان اطلاع بیشتر از آن ، زیرا من تو را دیدم
ممکن است برای برخی خطر که زمانی که من به آن آمد که من ممکن است به دریا انجام شده توسط
قدرت از آن ، و نه قادر به جزیره دوباره ، و در واقع ، من به حال نیست
first به این تپه ، به اعتقاد من آن را
شده اند ، بنابراین ، برای همین بود که در حال حاضر در سمت دیگر این جزیره وجود دارد ، تنها
که آن را در فاصله بیشتر است ، و من تو را دیدم گردابی قوی در زیر بود
ساحل ، پس من هیچ اما به
از جریان اول ، و من در حال حاضر باید در گردابی می شود.
من وضع اینجا ، با این حال دو روز ، به دلیل وزش باد بسیار تازه در جنوب ، و
که فقط خلاف جریان است ، در نقض بزرگ از دریا به نقطه ساخته شده است : تا
بود که امن نیست برای من به نگه داشتن بیش از حد
نزدیک به ساحل برای نقض ، و نه به خیلی دور ، به دلیل جریان.
روز سوم ، در صبح ، باد کاهش خواهد یافت که در مدت یک شب ، دریا آرام بود
و من جرأت : اما من یک هشدار به تمام خلبانان راش و نادان ، برای زودتر بود
من به نقطه آمده ، زمانی که من حتی من
طول قایق را از ساحل ، اما من خودم را در عمق زیادی از آب در بر داشت ، و یک
در حال حاضر مانند سد از کارخانه ، آن را انجام قایق من همراه با آن را با چنین
خشونت است که تمام من می تواند انجام دهد نمی تواند نگه داشتن
او بسیار به عنوان بر روی لبه آن ، اما من آن را به من عجله دورتر و دورتر از آن
از گردابی که در دست چپ من.
هیچ باد تکان دهنده به من کمک کند وجود دارد ، و همه من می تواند با من به معنی تعطیل
هیچ چیز : و در حال حاضر من شروع به بیش از خودم را برای از دست داده ، برای به جریان در
هر دو طرف جزیره ، من در چند دانستند
فاصله لیگ های آنها باید دوباره پیوستن به ، و سپس من irrecoverably رفته بود ، نه من
هر امکان اجتناب از آن ، به طوری که من بدون چشم انداز ، اما قبل از من از حال
تلف شدن ، توسط دریا نیست ، برای این که به اندازه کافی آرام بود ، اما از گرسنگی از گرسنگی.
من تا به حال ، در واقع ، یک لاک پشت در ساحل در بر داشت ، به بزرگی تقریبا به من می تواند بلند ، و
به حال آن را به قایق پرتاب و من تا به حال یک شیشه بزرگ آب شیرین است که می گویند ،
یکی از گلدان ساز من ، اما چه تمام شد
این به حال وارد شدن به از اقیانوس پهناور ، که در آن ، تا مطمئن شوید که رانده می شود ، هیچ ساحل ، وجود ندارد
سرزمین اصلی و یا جزیره ، برای یک هزار فرسنگ حداقل؟
و اکنون من چگونه از آن آسان برای صرفه جویی از خدا بود که حتی بیشتر
وضعیت فلاکت بار بشر را بدتر کند.
حالا من به عقب بر متروک ، جزیره من تنها به عنوان لذت بخش ترین مکان نگاه
در جهان و تمام شادی قلب من می تواند برای آرزو بود اما دوباره وجود دارد.
من کشیده دست به دست من به آن ، مشتاق را با خواسته های "بیابان O خوشحال! گفت :" من ، "من باید
هرگز تو را بیشتر.
موجودی O بدبختی! کجا رفتن؟ "پس من خودم را با سرزنش unthankful من
خلق و خوی ، و که من در شرایط انفرادی من repined بود ؛ و در حال حاضر آنچه که من
را به در ساحل وجود داشته باشد دوباره!
بنابراین ما از دولت درست از وضعیت ما ، نگاه کنید هرگز تا آن را به ما نشان داده
contraries آن ، و نه می دانند چگونه به مقدار آنچه را که ما لذت ببرید ، اما از آن را می خواهم.
این است که به ندرت ممکن است به تصور کنید که بهت و حیرت من شد در حال حاضر در ، در حال رانده
از جزیره من (برای پس از آن به من ظاهر شد اکنون به) معشوق را به اقیانوس گسترده ای ،
تقریبا دو لیگ ، و در نهایت ناامیدی از همیشه آن را بازیابی کنید.
با این حال ، من سخت کار می کرد تا ، در واقع ، قدرت من تقریبا خسته شده بود ، نگه داشته و من
قایق به همان اندازه به سمت شمال ، است که ، به طرف در حال حاضر که در آن
گردابی در وضع ، به عنوان احتمالا من ، زمانی که
حدود ظهر ، به عنوان یکشنبه به تصویب نصف النهار ، من فکر کردم من احساس یک نسیم کمی از باد در
صورت من ، springing تا از SSE.
این قلب من را تشویق می کردند کمی ، و به ویژه هنگامی که در حدود نیم ساعت
بیشتر ، از آن منفجر باد بسیار ملایم.
در این زمان من در فاصله هراسان از جزیره رو به حال و حال حداقل
آب و هوا مه آلود و یا ابری مداخله ، من لغو شده بود ، راه دیگری ، بیش از حد ، برای من هیچ
قطب نما در هیئت مدیره ، و هرگز نمی باید
شناخته شده که چگونه به سمت این جزیره سازی ، اگر من تا به حال اما یک بار از دست داده از آن را دید.
اما آب و هوا ادامه روشن ، من خودم را اعمال کنید تا من دوباره ماست سل ها ، و گسترش
بادبان من ، ایستاده به دور از شمال تا حد امکان ، به خارج از جاری است.
من فقط به عنوان ماست سل ها و حرکت من شده بود ، و شروع به قایق دراز و دور ، من تو را دیدم و حتی توسط
سلاست از آب برخی از تغییر جریان در نزدیکی ، برای که در آن
در حال حاضر بود قوی آب ناپاک بود.
اما درک آب روشن ، من در حال حاضر کم شدن و در حال حاضر من به در بر داشت
شرق ، و در حدود نیم مایل است ، در نقض از دریا بر برخی سنگ : این سنگ ها که من پیدا کردم
ایجاد می شود که در حال حاضر به بخش دیگر ، و به عنوان
فشار اصلی از آن فرار بیشتر در جنوب ، خروج از سنگ به شمال
شرق ، به طوری که دیگر بازگردانده شده توسط دفع سنگ ، ساخته شده و گردابی قوی ، که
فرار دوباره به شمال غرب ، با یک جریان بسیار تیز.
آنها که می دانند آنچه در آن است که مهلت به آنها بر نردبان آورده ، و یا به
نجات از دزد فقط به آنها را به قتل ، و یا که در اندام مانند شده است ،
حدس بزنید چه ممکن است تعجب در حال حاضر من از شادی
بود ، و چگونه خوشحالی من قایق من به از این جریان گردابی قرار داده و باد نیز
زایش ، چگونه خوشحالی من گسترش بادبان من به آن ، در حال اجرا ، قبل از خوش باد ، و
با یک موج قوی یا گردابی زیر پا.
این گردابی من در مورد یک لیگ در راه انجام دوباره ، به طور مستقیم به سمت
جزیره ، اما در مورد دو لیگ های بیشتر به سمت شمال از فعلی که من انجام
دور اول در. به طوری که وقتی من نزدیک
جزیره ، من پیدا کردم خودم را به ساحل شمالی آن را باز کنید ، که می گویند ، در انتهای دیگر
جزیره ، مقابل که من رفتم از.
وقتی که من چیزی بیشتر از یک لیگ از راه های کمک به این جریان ساخته شده بود
یا گردابی ، من از آن بود به سر برد ، و در خدمت من نه بیشتر.
با این حال ، متوجه شدم که بین دو جریان بزرگ ، viz. که در سمت جنوب ،
که من عجله به حال به دور ، و در شمال ، که در مورد یک لیگ در وضع
طرف دیگر ، من می گویند ، بین این دو ، در
پس از این جزیره ، که من پیدا کردم آب حداقل هنوز هم ، در حال اجرا و راه و
هنوز هم با یک نسیم از عادلانه باد برای من ، من در فرمان به طور مستقیم برای این جزیره نگه داشته ،
هر چند که ساخت چنین نیست ، راه تازه تا من قبل از.
درباره 04:00 در شب ، که پس از آن در یک لیگ جزیره ، که من پیدا کردم
نقطه از سنگ که occasioned این کشش از فاجعه ، به عنوان
قبل از شرح داده شده ، به جنوب ، و
ریخته گری کردن در حال حاضر بیشتر در جنوب ، ، البته ، ساخته شده بود یکی دیگر از گردابی به
در شمال ، و این که من پیدا کردم بسیار قوی ، اما به طور مستقیم نمی تنظیم راه البته من غیر روحانی ،
که در غرب به دلیل بود ، اما تقریبا کامل شمال.
با این حال ، یک باد تازه ، من در سراسر این گردابی کشیده ، slanting شمال غرب ، و
در حدود یک ساعت در حدود یک مایل از ساحل ، که در آن ، آن را به آب صاف بود ،
من به زودی هم به زمین.
وقتی که من در ساحل بود ، خدا من زانو من افتاد و به خدا با تشکر از نجات من ،
حل و فصل به وضع کنار تمام افکار من با قایق نجات من است و طراوت
خودم را با چیزهایی مثل من تا به حال ، من به ارمغان آورد
قایق من نزدیک به ساحل ، در یک آدم کمی که من در زیر برخی از درختان جاسوسی بود ، و
گذاشته من به خواب ، که کاملا با کار و خستگی از سفر به سر برد.
من در حال حاضر در از دست دادن بزرگ است که راه به خانه با قایق من بود!
من خطر بسیار اجرا کرده بود ، و می دانست که بیش از حد از این مورد ، به تلاش آن فکر می کنم
راه من رفت و آنچه ممکن است در طرف دیگر باشد (منظور من سمت غرب) من
دانستند ، و نه به حال من هر ذهن برای اجرای هر
بیشتر سرمایه گذاری ، پس من در صبح روز بعد حل و فصل را به راه من به سمت غرب در امتداد
ساحل ، و اگر به هیچ نهر جایی که من ممکن است وضع تا ناوچه من در ایمنی وجود دارد ،
تا که به او دوباره اگر من او را می خواستم.
در حدود سه مایل یا thereabouts ، coasting ساحل ، من به یک بسیار خوب آمد
ورودی و یا خلیج ، بیش از یک مایل ، که تنگ شده تا آن را به یک بسیار کمی در آمد
جوی کوچک یا بروک ، جایی که من پیدا کردم بسیار
بندرگاه مناسب برای قایق من ، و جایی که او به عنوان اگر وضع او در یک حوض کوچک شده است
ساخته شده بر روی هدف برای او.
در اینجا من در قرار داده ، و داشتن حالت کاربردی قایق من بسیار امن است ، من در ساحل رفت و به دنبال اطلاعات مربوط به
من ، و ببینید که در آن من شد.
من به زودی در بر داشت ، اما من تا به حال کمی از جایی که قبل از من شده بود به تصویب رسید ، زمانی که من
سفر با پای پیاده به ساحل ، پس از در نظر گرفتن هیچ چیزی از قایق من اما اسلحه و
چتر ، برای آن بود بسیار گرم ، من شروع به ماه مارس است.
راه به اندازه کافی راحت بود پس از سفر به عنوان من از شده بود ، و من به من
باغ قدیمی در شب ، جایی که من همه چیز ایستاده و من آن را در سمت چپ ، برای من
همیشه آن را در جهت خوب نگه داشته ، که ، به عنوان قبل از من گفت ، خانه کشور من.
من بیش از نرده ها رو ، و گذاشته من را در سایه به بقیه اندام من ، برای من خیلی
خسته ، و خوابش برد ، اما قاضی شما ، اگر شما می توانید ، که مطلب من ، چه
تعجب من باید در زمانی که من از awaked شد
از خواب من با صدای تلفن مرا به نام خودم چند بار ، "رابین ، رابین ، رابین
Crusoe : ضعیف رابین Crusoe! کجا ، رابین Crusoe؟
کجا؟
از کجا آیا شما شده است؟ "
من مرده بود به خواب رفتن در اول ، با قایق ، یا بخشی از روز خسته ،
و با راه رفتن در بخش دوم ، که من از خواب کامل نیست ، اما فکر dozing
رویای من که کسی صحبت می کرد به من ، اما به عنوان
صدا ادامه داد : به تکرار ، "رابین Crusoe ، رابین Crusoe ،" در گذشته من شروع به
پس بیشتر کامل ، و در ابتدا dreadfully ترس ، آغاز شده و در
در کمال بهت و حیرت ، اما به محض
شد چشم من باز است ، اما من تو را دیدم نظرسنجی ها من نشسته در بالای پرچین و
بلافاصله می دانست که او که سخن می گفت به من بود ، فقط در زبان از جمله bemoaning
من به صحبت با او و آموزش او استفاده کرده بودند.
و او آن را آموخته بود به طوری که او کاملا بر انگشت من نشسته ، و ذخیره کردن صورتحساب خود را
نزدیک به صورت من و گریه ، "پور رابین Crusoe!
کجا؟
شما از کجا بوده است؟ چگونه آمد و شما در اینجا؟ "و چیزهایی مثل من
او آموخته بود.
با این حال ، حتی اگر من می دانستم که آن را به طوطی بود ، و در واقع از آن می تواند هیچ کس
دیگری ، آن را در حالی که خوب بود قبل از اینکه بتوانم خودم را ساخت.
اول ، من چگونه موجودی رو به آنجا شگفت زده بود ، و پس از آن ، چگونه او فقط باید
در مورد مکان ، و هیچ جای دیگری ، اما به من و رضایت از آن می تواند ، اما هیچ کس
نظرسنجی صادقانه ، من بیش از آن را کردم و از برگزاری
دست من ، و تماس او را با نام او ، "نظرسنجی" ، موجودی اجتماعی به من ،
و شنبه بر شست من ، به عنوان او با استفاده از به انجام و ادامه داد : صحبت کردن به من ، "رابین پور
Crusoe! و چگونه من به اینجا آمده بود؟ و که در آن
به حال من شده است "اگر او فقط به عنوان overjoyed شده بود برای دیدن من دوباره؟ و من انجام
او و مرا به خانه.
من در حال حاضر به حال به حال به اندازه کافی از درهم و برهم به دریا برای برخی از زمان ، و به حال به اندازه کافی برای بسیاری از
روز آرام و به خطر من وارد شده بود را منعکس
من بسیار خوشحالم که بود قایق من دوباره در کنار من از این جزیره ، اما من
می دانست که چگونه آن را عملی به آن را دریافت مورد نیست.
همانطور که به سمت شرق این جزیره ، که من دور رفته بود ، من می دانستم که به اندازه کافی وجود دارد
هیچ فعالیت اقتصادی در آن راه ، قلب من کوچک ، و بسیار خون سرد من اجرا شود ،
اما به آن فکر می کنم ، و به دیگر
از طرف جزیره ، من نمی دانم چگونه آن وجود دارد ممکن است ، اما فرض کنید در حال حاضر
با نیروی مقابل همان ساحل در شرق بود که آن را توسط آن در گذشت
دیگر ، ممکن است خطر ابتلا به همان حال اجرا
به پایین جریان ، و انجام شده توسط این جزیره ، که من قبل از بودن شده بود
انجام از آن دور : بنابراین با این افکار ، من رضایت خودم به بدون
هر قایق ، هر چند که محصول شده است
تا ماه کار بسیاری از آن را ، و از بسیاری از بیشتر به آن را دریافت به دریا.
در این دولت از خلق و خوی من نزدیک به یک سال باقی مانده است و زندگی بسیار آرام ،
بازنشسته و زندگی ، به عنوان شما ممکن است فرض کنید و افکار من که خیلی به تشکیل
وضعیت من ، و به طور کامل در آرامش
استعفا خودم به امیال از پراویدنس ، من فکر می کردم زندگی واقعا بسیار
خوشبختانه در همه چیز جز این که از جامعه است.
من خودم در این زمان در تمام تمرینات مکانیک که نیازهای من را بهبود
من بر استفاده از به خودم و من اعتقاد دارم که باید ، به مناسبت ، ساخته شده اند بسیار
خوب نجار ، به خصوص با توجه به نحوه چند ابزار من است.
علاوه بر این ، من در کمال غیر منتظره در سفال من وارد شدند ، و ساختگی
به اندازه کافی به آنها را با یک چرخ است ، که من بی نهایت ساده تر و بهتر را.
زیرا من اوضاع را به شکل گرد و ،
که قبل از همه چیز کثیف شد در واقع به دنبال در.
اما من فکر می کنم بیهوده بود از عملکرد خود من ، و شادی بخش تر برای هر چیزی هرگز من
یافت ، از برای من قادر به ایجاد یک لوله تنباکو ، و اگر چه بسیار
زشت ، چیزی که آن را دست و پا چلفتی انجام شد ، و
تنها سوخته ، قرمز مانند سفال های دیگر ، هنوز آن را به عنوان سخت بود و شرکت ، و می ترسیم
دود ، من بسیار با آن راحت بود ، برای من همیشه استفاده شده بود به دود.
و لوله ها در کشتی وجود دارد ، اما من
آنها در ابتدا خود را فراموش کرده ، فکر نمی شد دخانیات در جزیره وجود دارد و پس از آن ،
وقتی که من جستجو کشتی دیگر ، من نمی توانستم آمده در هر لوله.
من در ترکهای افزار نیز به من بسیار بهبود یافته ، ساخته شده و فراوانی سبد لازم ، به عنوان
و اختراع من به من نشان داد. هر چند که بسیار خوش تیپ است ، اما آنها مانند بودند
بسیار مفید و مناسب برای گذاشتن در همه چیز ، و یا دلربا خانه همه چیز.
برای مثال ، اگر من کشته شدن یک بز در خارج از کشور ، من می تواند آن را در قطع یک درخت ، پوست کندن از آن ، لباس
آن ، و آن را برش در قطعات ، و آوردن آن به خانه در یک سبد ، و مانند آن توسط یک لاک پشت من
می تواند آن را کاهش دهد ، را از تخم مرغ و یک
یا دو قطعه از گوشت است ، که به اندازه کافی برای من بود ، و آنها را در خانه در یک سبد ،
و بقیه پشت سر من.
همچنین ، سبد بزرگ و عمیق گیرنده ذرت من بود ، که من همیشه از مالش را به عنوان
پس از آن خشک و درمان ، و آن را در سبد بزرگ نگهداری می شود.
من آغاز شد اکنون به درک قابل توجهی کاهش خواهد یافت پودر من ، این می خواهید که آن را بود
برای من غیر ممکن به عرضه ، و من به طور جدی شروع به در نظر گرفتن آنچه که من باید انجام وقتی که من
باید پودر نه بیشتر. است که می گویند ، من باید هر بز را بکشند.
من تا به حال ، به عنوان در سال سوم که من در اینجا مشاهده شده ، نگهداری می شود یک بچه جوان و تربیت
او را اهلی ، و من به امید گرفتن او ، بز ، اما من به هیچ وجه نمی توانست
آن را به تصویب ، تا من بچه بزرگ شد قدیمی
بز ، و من هرگز به عنوان می تواند در قلب من به کشتن او ، وی در گذشته از سن تنها درگذشت.
اما اکنون که در یازدهمین سال اقامت من ، و به من گفت ، من
مهمات کم در حال رشد ، من خودم را به مطالعه برخی از هنر را به تله و دام بز ،
برای دیدن اینکه آیا من می توانم برخی از گرفتن نیست
آنها را زنده زنده و به خصوص من خواست او ، بز بزرگ با جوان است.
برای این منظور من snares به آنها مانع و من اعتقاد آنها بیش از
یک بار در آنها را گرفته ، اما مبارزه من بود خوب نیست ، برای من هیچ سیم ، و من همیشه در بر داشت
آنها را خراب و طعمه من بلعیدم.
من در طول حل و فصل را به دام امتحان کنید ، پس من چند چاله بزرگ در زمین حفر شده ، در
مکان هایی که من از بز استفاده می شود برای تغذیه مشاهده کرده بود ، و بیش از آن گودال های من قرار می گیرد
موانع از خود من را بیش از حد ، با یک بزرگ
وزن بر آنها ، و چندین بار گوش من از جو و برنج خشک قرار داده و بدون تنظیم
دام و من به راحتی می تواند که بز در رفته بود و خورده تا درک
ذرت ، برای من می تواند آثار پای خود را ببینید.
در طول سه تله در یک شب است ، و رفتن صبح روز بعد من آنها را در بر داشت ،
همه ایستاده ، و در عین حال از طعمه خورده و رفته اند و این بسیار دلسرد.
با این حال ، من تغییر تله من و نه شما مشکل خاص ، رفتن one
صبح به دام من ، من در یکی از آنها بزرگ و قدیمی او ، بز یافت و در یکی از
سه بچه دیگر ، یک مرد و دو زن.
همانطور که به یکی از قدیمی ، من می دانستم که چه با او را ، او بود تا شدید من durst رفتن نیست
درون گودال به او ، است که می گویند ، او را زنده به دور بود که آنچه که من
می خواستم.
من می توانستم او را کشتند ، اما این بود کسب و کار من ، و نه پایان آن پاسخ من ، پس
من حتی از او اجازه دهید ، و او فرار را به عنوان اگر او وحشت زده شده است از عقل بود.
اما من پس از آن نمی دانند چه پس از آن من آموخته ، که گرسنگی یک شیر اهلی.
اگر من تا به حال به او اجازه اقامت سه یا چهار روز بدون غذا ، و سپس او را به انجام
برخی از آب برای نوشیدن و سپس ذرت ، او را به عنوان اهلی به عنوان یکی از شده است
بچه ها ، برای آنها توانا و با هوش ،
موجودات رام کردنی ، جایی که آنها به خوبی استفاده می شود.
با این حال ، برای من در حال حاضر به او اجازه دهید برود ، شناخت بهتر که در آن زمان : پس من رفتم
به سه بچه ، و مصرف آنها را یکی یکی ، من آنها را با رشته ها با هم گره خورده ، و
با برخی از مشکلات همه آنها را به خانه آورد.
این در حالی که خوب بود قبل از آنها خواهد بود ، اما پرتاب آنها ذرت شیرین ، به آن
وسوسه آنها را ، و آنها شروع به اهلی.
و اکنون که من پیدا کردم که اگر من انتظار می رود که خودم را با گوشت بز عرضه ، زمانی که من تا به حال
بدون پودر و یا شات سمت چپ ، اصلاح برخی از اهلی کردن تنها راه من ، وقتی که ، شاید ، من
ممکن است آنها را از خانه من مثل یک گله گوسفند.
اما بعد آن را به من رخ داده که من باید از اهلی و وحشی را ، و یا آنها را
همیشه وحشی زمانی که آنها بزرگ شده را اجرا کنید ، و تنها راه برای این بود که برخی از بسته
قطعه ای از زمین ، و یا با حصار
پرچین و یا رنگ پریده ، آنها را نگه دارید تا در effectually ، که در آن ممکن است
شکستن ، و یا کسانی که بدون شکستن شوید.
این یک تعهد بزرگ برای یک جفت از دست هنوز بود ، و دیدم بود
ضرورت مطلق برای انجام آن ، کار من این بود برای پیدا کردن یک قطعه مناسب از
زمین ، که در آن بود به احتمال زیاد وجود دارد
شاخ و برگ برای آنها به غذا خوردن ، آب برای آنها را به نوشیدنی ، و پوشش دادن به آنها را از نور خورشید نگه دارید.
کسانی که درک محوطه چنین فکر می کنم من تا به حال تدبیر بسیار کمی که من
تن به تن بر یک مکان بسیار مناسب برای همه این (در حال ساده ، باز کردن قطعه ای از چمن زار
زمین ، یا در دشت بی درخت ، و مردم ما آن را در تماس
مستعمرات غرب) ، که دو یا سه مته کمی از آب تازه در آن بود ،
و در انتهای آن بسیار چوبی ، من می گویم ، آنها را در پیش بینی من لبخند ، وقتی که من باید
به آنها بگویید من از میان گذاشتن این قطعه آغاز شد
از زمین در چنین شیوه ای که ، پرچین یا کمرنگ شده اند باید حداقل دو مایل
در مورد.
و نه جنون بود که از آن به عنوان بزرگ به قطب نما ، اگر آن را برای ده مایل در مورد ،
من مانند زمان کافی برای انجام این کار را به در ، اما من نمی داند که من بز
به عنوان وحشی در قطب نمای بسیار به عنوان اگر آنها
بود جزیره کامل ، و من باید اتاق بسیار به آنها که باید در تعقیب کرده اند
هرگز گرفتن آنها را.
پرچین من آغاز شد و در انجام ، به اعتقاد من ، حدود پنجاه متری در زمانی که این
فکر به من رخ داده است ، پس من در حال حاضر متوقف کوتاه ، و ، برای شروع ، من
حل و فصل محصور به یک تکه از یک
صد و پنجاه متر طول و 100 متری در وسعت ، که ، آن را به عنوان
را به عنوان بسیاری از من باید در هر زمان معقول اند ، بنابراین ، به عنوان سهام من حفظ
افزایش یافته است ، من می تواند زمین را به محوطه من اضافه کنید.
این عمل با احتیاط بود ، و من با شجاعت به کار می کنند.
من حدود سه ماه به کیفیت خدمات در بخش اولین قطعه ای بود و ، تا من آن را انجام داده بود ، من
افسار سه بچه ها در بهترین بخشی از آن ، مورد استفاده قرار گرفته و آنها را به عنوان نزدیک به من غذا را به عنوان
ممکن است ، که آنها را به آشنا و بسیار
اغلب من و برخی از آنها را گوش جو ، و یا یک مشت برنج حمل و خوراک
آنها را از دست من خارج ، به طوری که پس از محوطه من تمام شده بود و من به آنها اجازه
شل ، آنها من را دنبال و پایین ، bleating پس از من برای تعداد انگشت شماری از ذرت است.
این پاسخ پایان من ، و در حدود یک سال و نیم من تا به حال یک گله از حدود دوازده
بز ، کودکان و همه و در دو سال بیشتر از من تا به حال سه و چهل ، علاوه بر چند که
من در زمان کشته و برای مواد غذایی است.
پس از آن ، من محصور پنج قطعه زمین به چند تن از آنها را در غذا ، کمی با قلم
به درایو آنها را به آنها را به عنوان من می خواستم ، و دروازه از یک تکه از زمین را به
دیگر.
اما این همه ، برای من نه تنها به حال گوشت بز به غذا را در زمانی که من خوشحال ،
اما بیش از حد شیر ، چیزی که ، در واقع ، در آغاز ، من از خیلی نه فکر می کنم ،
و که ، زمانی که آن را به افکار من آمد ،
در واقع جای تعجب حاضر ، در حال حاضر برای راه اندازی لبنی من ، و گاهی اوقات یک گالن
یا دو شیر در روز.
و به عنوان طبیعت ، که می دهد تامین مواد غذایی برای هر موجودی ، دیکته ، حتی به طور طبیعی
چگونه استفاده از آن ، بنابراین من ، که تا به حال یک گاو دوشیده هرگز ، بسیار کمتر بز ، و یا دیده می شود
کره و یا پنیر ساخته شده است تنها زمانی که من بود
پسر ، پس از یک مقاله بسیار زیادی از سقط جنین و ساخته شده ، هر دو کره ، پنیر و
در گذشته ، نیز (هر چند که من پیدا کردم از آن تا حدودی به وسیله گرما از به دست من نمک ساخته شده
یکشنبه بر برخی از سنگ ها از دریا) ، و آن را می خواستم پس از آن هرگز.
چگونه می تواند شکر خدا خالق ماست درمان مخلوقات خود ، حتی در آن شرایط در
به نظر می رسید که آنها در تخریب می شود غرق!
چگونه می توان تلخ providences او شیرین ، و به ما می شود به ستایش
او برای سیاه چال ها و زندان!
چه یک جدول در اینجا برای من بود گسترش در بیابان ، جایی که من دیدم هیچ چیز در ابتدا
اما به هلاک برای غذا!