Tip:
Highlight text to annotate it
X
PART 1 : دادگاه فصل دوم KING ARTHUR
لحظه ای که این شانس من کنار تضعیف بخش خصوصی و لمس مشترک باستان
به دنبال مرد بر روی شانه و در راه محرمانه و حیله گر ، گفت :
"دوست من مهربانی انجام دهید.
آیا شما متعلق به پناهندگی ، یا شما را تنها در یک دیدار و یا چیزی شبیه به آن؟ "
او به من نگاه ابلهانه و گفت : "ازدواج می کنند ، منصفانه آقا ، من seemeth --"
"که انجام خواهد داد ،" من گفتم : "من روی چیزی حساب کردن می کنم شما یک بیمار است."
من به دور نقل مکان کرد ، cogitating ، و در همان زمان نگه داشتن یک چشم را برای هر گونه احتمال
مسافر در ذهن راست خود را که ممکن است به همراه می آیند و برخی از نور را به من بدهد.
من مورد قضاوت قرار من یکی پیدا کرده بود ، در حال حاضر ، پس من او را کنار کشید و در گوش او گفت :
"اگر من می توانم ببینم حافظ سر یک دقیقه -- تنها یک دقیقه --"
"Prithee من اجازه نمی دهد."
"شما را به آنچه اجازه بدهید؟" "مانع من ، و سپس ، در صورتی که کلمه تو لطفا
بهتر است.
سپس او در ادامه گفت که او تحت پختن بود و نمی توانستم متوقف به شایعات ، اگر چه او
آن را زمان دیگری می خواهم و برای آن بر کبد بسیار خود را به دانید که در آن من را آرام
لباس های من.
همانطور که او شروع به دور او اشاره کرد و گفت انطرف یکی که بیکار به اندازه کافی برای من بود
هدف ، و من به دنبال علاوه بر این ، بدون شک.
این پسر باریک روح در لباس تنگ رنگ میگو ساخته شده است که او را مانند چنگال مانند نگاه بود
هویج ، بقیه دنده او ابریشم آبی و laces هر چیز ظریف و عالی بود و ruffles و او تا به حال
طولانی فر زرد ، عینک و کلاه plumed ساتن صورتی complacently بیش از گوش خود را کج شده.
او با نگاه او ، خوش مزاج و راه رفتن او ، او با خودش راضی شد.
او بسیار به اندازه کافی به قاب است.
او وارد شدند ، به من انداخت با لبخند زدن و کنجکاوی گستاخ و گفت او آمده بود
برای من ، و به من اطلاع داد که او را به عنوان صفحه. برو بلند ، "من گفتم :" شما بیش از یک
پاراگراف. "
این بسیار شدید است ، اما من nettled بود. با این حال ، که به او phazed هرگز ، او نمی
به نظر می رسد او بود صدمه.
او شروع به صحبت و خنده ، شاد ، ناشی از بی فکری ، مد جوان ، که ما راه می رفت
همراه ، ساخته شده و خود را دوستان قدیمی با من در یک بار از من خواست همه نوع از سوالات
در مورد خودم و در مورد لباس من ، اما
برای جواب منتظر هرگز -- همیشه chattered میماند ، تا اگر او نبود
می دانیم او یک سوال پرسیده شد و پاسخ انتظار نیست ، تا اینکه در آخرین
اتفاق افتاده به ذکر است که او در آغاز سال 513 به دنیا آمد.
این لرز سرد بر من خزش! من ایستاد و گفت : کمی کمرنگ :
"شاید من شما را نمی شنوند و فقط حق.
می گویند آن را دوباره -- و می گویند که آهسته است. چه سالی بود؟ "
"513" "513!
شما آن را به نظر نمی آید!
بیا ، پسر من ، من غریبه و بی دوست ، صادقانه و شرافتمندانه با
من است. آیا شما در ذهن راست خود را؟ "
او گفت که او.
"آیا این افراد دیگر در ذهن راست خود را؟"
او گفت : آنها بودند. "و این پناهندگی نمی باشد؟
منظورم این است که هیچ جای که در آن مردم دیوانه آنها را درمان؟ "
او گفت : چنین نیست.
"خب ، پس ،" من گفتم : «یا من دیوانه یا چیزی فقط به عنوان افتضاح است
اتفاق افتاده است. حالا به من ، به صادقانه و واقعی ، جایی که من هستم؟ "
"در دادگاه شاه آرتور".
من منتظر یک دقیقه ، به اجازه دهید که ایده راه خانه خود میلرزد ، و سپس گفت :
و با توجه به مفاهیم خود ، چه سالی است؟ "
528 -- نوزدهم ژوئن است. "
من احساس غرق شدن سوگوارانه در قلب ، و muttered : "من باید دوستان من هرگز
دوباره -- هرگز هرگز دوباره. آنها برای بیش از متولد نشده
سیزده صد سال نشده است. "
من به نظر می رسید به این باور پسر ، من نمی دانستم چرا.
چیزی در من ، به نظر می رسید به او باور -- آگاهی من ، همانطور که شما ممکن است بگویند ، اما من
دلیل نداشت.
سر راست دلیل من آغاز شد که به سر و صدا ؛ این طبیعی بود.
من نمی دانستم چگونه به ارضای آن برود ، چون من می دانستم که شهادت
مردان نمی خدمت -- دلیل من خواهند گفت که lunatics بودند ، و پرتاب کردن خود
شواهد.
اما همه ناگهان من چیزی که بسیار تصادفا ، فقط با شانس.
من می دانستم که تنها تحت الشعاع قرار دادن کل خورشید در نیمه اول قرن ششم
رخ داده در 21 ماه ژوئن ، A. 528 ، OS ، و در 3 دقیقه پس از 12 ظهر آغاز شد.
من همچنین می دانستند که هیچ تحت الشعاع قرار دادن کل خورشید به علت در آنچه به من بود حاضر بود
سال -- به عنوان مثال ، 1879.
بنابراین ، اگر من می تواند اضطراب و حس کنجکاوی من از خوردن قلب از من نگه دارید
به مدت چهل و هشت ساعت ، من پس از آن باید برای برخی که آیا این پسر پیدا کردن
به من گفتن حقیقت است یا نیست.
بچه دلیل ، عملی بودن مرد کانکتیکات ، من در حال حاضر این مشکل کاملا روشن را راندند
از ذهن من تا روز و ساعت منصوب آن باید ، به منظور است که من ممکن است
به نوبه خود تمام توجه من به شرایط
از لحظه ای حاضر می شود و هشدار و آماده را بیشتر از آنها که
می تواند ساخته شده است.
یک چیز در یک زمان ، شعار من است -- و فقط بازی است که چیزی که برای تمام آن را به ارزش ، حتی
اگر آن را تنها دو جفت و جک.
من ساخته شده ذهن من به دو چیز است : اگر آن را هنوز هم در قرن نوزدهم بود و من بود
در میان lunatics و نمی توانست گرفتن و دور ، من در حال حاضر که رئیس که پناهندگی و یا می دانم
به همین دلیل به همین دلیل ، و اگر ، از سوی دیگر ،
بود واقعا در قرن ششم ، حق همه ، من هیچ چیز نرمتر را نمی خواهم : به نظر من
رئیس کل کشور در داخل از سه ماه ، برای من مورد قضاوت قرار من شروع
مرد بهترین تحصیل در انگلستان
ماده سیزده صد سال و به سمت بالا.
من انسان را به اتلاف وقت نیست پس ذهن من ساخته شده و کار بر روی دست وجود دارد ، بنابراین من گفت :
به صفحه :
"در حال حاضر ، کلارنس ، پسر من -- در صورتی که ممکن است اتفاق می افتد که نام خود را به -- من شما را به
پست من یک کمی اگر شما از ذهن نیست. چیست نام آن ظهور که
مرا؟ "
"استاد من و تو؟ این شوالیه های خوب و بزرگ پروردگار سر
کی Seneschal ، برادر رضاعی به لیژ ما پادشاه است. "
"بسیار خوب ، برو ، من همه چیز را بگویم."
او یک داستان طولانی از آن ساخته شده ، اما بخشی که منافع فوری برای من بود
: او گفت : من زندانی سر کی بود ، و این که در این دوره به دلیل سفارشی من خواهد بود
پرت را به یک سیاه چال و در آنجا در سمت چپ
عوام اندک تا زمانی که دوستان من ransomed من ، مگر من chanced به پوسیدگی ، برای اولین بار.
من تو را دیدم که آخرین شانس بهترین نشان می دهد ، اما من هیچ زحمت زباله نیست
که ، زمان بیش از حد ارزشمند می باشد.
این صفحه گفت ، علاوه بر این ، که شام در مورد در تالار بزرگ به پایان رسید در این زمان ،
و در اسرع وقت قابل معاشرت بودن و آشامیدنی سنگین باید شروع شود ، سر کی
من و نمایشگاه من قبل از پادشاه
آرتور و شوالیه های برجسته خود را در دور میز نشسته و رجز خوانی در مورد
بهره برداری خود را در تسخیر من ، و احتمالا حقایق مبالغه است ، اما
آن را نمی خواهد باید فرم خوب برای من برای اصلاح
او ، و نه بیش از امن ، یا ، و وقتی که من انجام شد که نشان می دهد ، سپس هو برای
سیاه چال ، اما او ، کلارنس ، که راه را برای آمد و مرا در هر حال حاضر و پس از آن ، پیدا کردن و
تشویق من ، و کمک به کلمه من دوستان من.
کلمه را بشر برای دوستان من!
من از او تشکر شده من نمی کمتری می تواند انجام دهد و در مورد این زمان چاکر آمد بگم من شد
می خواستند ، بنابراین کلارنس من منجر شد و مرا به یک طرف و پایین شده توسط من نشسته است.
خب ، این یک نوع عجیب از منظره بود ، و جالب است.
این محل بسیار زیاد بود ، و نه برهنه -- بله ، و پر از تضاد با صدای بلند.
این بسیار ، بسیار بلند پروازانه بود ، پس بلند پروازانه که بسته بنر از تیرهای قوسی و
girders دور در نوعی از گرگ و میش شناور وجود دارد ؛ گالری railed سنگ وجود دارد
در هر انتها ، تا ، با نوازندگان در
و زنان ، لباس در رنگ های خیره کننده ، در سوی دیگر.
این طبقه بود از پرچم سنگ بزرگ گذاشته شده در مربع های سیاه و سفید ، و نه توسط کتک
سن و استفاده ، و نیاز به تعمیر.
به زینت ، شد وجود ندارد ، صرفا صحبت کردن ، هر چند بر در و دیوار آویزان
پرده بزرگ که احتمالا به عنوان آثار هنری مشمول مالیات شد ؛ جنگ قطعات ، آنها ،
با اسب مانند آنهایی که شکل گرفته
کودکان از کاغذ را قطع و یا ایجاد در شیرینی زنجفیلی ؛ با مردان آنها را در مقیاس
زره که فلس ها توسط سوراخ گرد نمایندگی -- به طوری که کت مرد نظر می رسد اگر
آن را با بیسکویت - پانچ انجام شده بود.
شومینه به اندازه کافی بزرگ به اردوگاه را در وجود دارد و پیش بینی آن طرف و هود ،
کنده کاری شده و سنگ کاری pillared ، نگاه از درب کلیسای جامع است.
امتداد دیوار ایستاده بود مردان در اسلحه ، در breastplate و morion ، با halberds برای
تنها سلاح خود را -- به عنوان مجسمه سفت و سخت و آن چیزی است که آنها مانند نگاه.
در وسط این groined و طاقی شکل عمومی مربع جدول ساخته شده از چوب بلوط بود که آنها
که به دور جدول گفته می شود.
این عنوان بزرگ به عنوان یک حلقه سیرک بود و در اطراف آن نشسته یک شرکت بزرگ مردان
لباس پوشیدن و در رنگ های مختلف و پر زرق و برق است که از جمله آن صدمه زدن به چشم فرد به آنها نگاه.
آنها به عینک کلاه plumed آنها ، حق همراه ، به جز که هر زمان که یکی از خود را مورد خطاب
به طور مستقیم به شاه ، او را بلند کلاه خود را بازیچه قرار دادن فقط به او آغاز سخن گفتن او است.
عمدتا آنها بودند نوشیدن -- از شاخ گاو نر کل ، اما هنوز چند خوردن نان شدند
یا gnawing استخوان گوشت گاو است.
در مورد به طور متوسط از دو سگ به یک مرد وجود دارد و این نشست باردار
نگرش تا استخوان صرف به آنها پرت شد ، و سپس آنها را برای آن توسط تیپ رفت
و تفرقه ، با عجله ، و وجود دارد
مبارزه گرفت که چشم انداز با هرج و مرج پر سر و صدا سر انداخت پر
و بدن و دم فلش و طوفان howlings و barkings deafened تمام
سخنرانی برای زمان ، اما که هیچ بود
ماده ، برای سگ جنگ بود که همیشه علاقه بزرگتر به هر حال ، مردان افزایش یافت ،
گاهی اوقات ، آن را مشاهده بهتر و شرط بندی بر روی آن ، و خانم ها و نوازندگان
کشش خود را بیش از خود
balusters با همان جسم و همه را به انزال خوشحال از زمان شکست
به زمان.
در پایان ، سگ برنده خود را کشیده به راحتی با استخوان او
بین پنجه های خود را ، و به غرغر کردن بیش از آن اقدام ، و ساییدن آن ، و چربی کف
با آن ، فقط به عنوان پنجاه نفر دیگر در حال حاضر
انجام و بقیه دادگاه صنایع قبلی خود را از سر گرفت و
تفریحات.
به عنوان یک قاعده ، گفتار و رفتار این مردم مهربان و مودب بود و من
متوجه شده که آنها شنونده های خوب و جدی بودند که هر کسی گفتن بود
هر چیزی -- من در یک بازه ی سگ fightless متوسط.
و بطور واضح ، بیش از حد ، آنها مقدار زیادی کودکانه و بی گناه بودند ، با دروغ گفتن از
stateliest الگوی با بی ریایی مهربان ترین و برنده ترین ، و آماده و حاضر به
گوش دادن به دروغ هر کس دیگری ، و بر این باورند که ، بیش از حد.
بسیار دشوار بود به مرتبط آنها را با هر چیزی که ظالمانه و یا بسیار ناراحت کننده و در عین حال آنها در برخورد
داستان های خون و درد و رنج با لذت بردن از بی تزویر ساخته شده است که من تقریبا فراموش
به خود میلرزد.
من در حال حاضر زندانی تنها نیست. بیست یا بیشتر وجود دارد.
شیاطین پور ، بسیاری از آنها معلول شده بودند ، هک ، حک شده است ، در راه هراسان شده و
موهای خود را ، چهره ، لباس خود را با رنگ سیاه سفت بودند و stiffened
drenchings از خون.
آنها رنج درد تیز و فیزیکی البته ، و خستگی و گرسنگی و
تشنگی ، بدون شک و حداقل هیچ کدام آنها را داده بود به راحتی از شستشو ، و یا حتی
این موسسه خیریه فقیر از لوسیون را برای خود
زخم ، حال شما شنیده هرگز زاری و یا ناله مطلق آنها ، یا هر نشانه ای را نشان می دهد آنها را دیدم
از بی قراری ، و یا هر گرایش به شکایت.
بر من فکر مجبور شد "اراذل -- آنها را در خدمت مردم دیگر تا
در روز خود را ، که به نوبه خود خود را ، در حال حاضر ، آنها بهتر از انتظار نیست
درمان از این ؛ بنابراین فلسفی خود را
بلبرینگ نتیجه ذهنی آموزش ، شکیبایی فکری نمی باشد.
استدلال ، آن را صرف آموزش حیوانی است ؛ آنها سرخپوستان سفید "است.