Tip:
Highlight text to annotate it
X
دوست مشترک ما از چارلز دیکنز فصل 12
سایه در حال عبور
باد و جزر و مد گل رز و به تعداد معینی از زمان سقوط کرد، حرکت زمین به دور
خورشید نیز یک تعداد معینی از زمان، کشتی بر اقیانوس ساخته شده است سفر خود را با خیال راحت و
به ارمغان آورده است خانه کودک بلا.
پس چه کسی و خوشحال عنوان جان Rokesmith خانم مبارک، صرفه جویی و استثناء آقای جان
Rokesmith! آیا می خواهید غنی باشد،
عزیزم؟ '
چگونه می تواند شما را به من چنین سوالی بپرسید، عزیز جان؟
من ثروتمند نیست؟ این میان واژه ها در اولین صحبت بودند
در نزدیکی بلا کودک او خواب دراز.
او خیلی زود نشان داد که این بچه از هوش فوق العاده، از evincing قوی ترین
اعتراض به جامعه مادربزرگ خود، و همواره با دردناک ضبط شده
اسیدیته معده هنگامی که آن بانوی با وقار او را با هر نوع توجه مفتخر.
جذاب بود به بلا فکر این بچه، و پیدا کردن فرورفتگی خود را
در آن انعکاس کوچک، تا اگر او در شیشه بدون شخصی
بینی.
از پدر cherubic او عادلانه به شوهرش اظهار کرد که نوزاد به نظر می رسید به او
جوان تر از قبل، او را به یاد روز هنگامی که او تا به حال عروسک حیوان خانگی مورد استفاده قرار گیرد و به
صحبت کردن با او انجام آن را در مورد.
جهان ممکن است به چالش گرفته شده است برای تولید یکی دیگر از بچه که به حال چنین فروشگاه
از چرند دلپذیر گفت و خوانده به آن، به عنوان بلا و به این بچه خوانده یا
و به عنوان اغلب برهنه در لباس پوشیدن و چهار
و بیست ساعت به عنوان بلا پوشیده و برهنه این کودک، که در پشت برگزار شد
درها و برخوردی خشن روبرو برای جلوگیری از راه پدر خود را هنگامی که او به خانه آمد، به عنوان این بچه بود؛
و یا در یک کلمه، که نیمی از تعداد
چیزهایی عزیزم، از طریق اختراع پر جنب و جوش یک مادر جوان گی و افتخار، که این
کودک پایان ناپذیر انجام داد.
کودک پایان ناپذیر بود دو یا سه ماه، هنگامی که بلا شروع به اطلاع
ابر بر پیشانی شوهرش.
می بینم که او را دیدم جمع آوری و تعمیق اضطراب وجود دارد، که ناشی از خود
بی قراری بزرگ.
بیش از یک بار، او را از خواب بیدار شد او را در خواب خود غرغر و، هر چند او گفتم هیچ چیز
بدتر از نام خود او، آن را ساده به او بود که بی قراری خود را در منشأ
برخی از بار مراقبت.
بنابراین، بلا در طول را در خود ادعا می کنند برای تقسیم این بار، و 1/2 خود را بشنود
آن است.
او گفت: "شما می دانید، جان عزیز، '، cheerily بازگشت به گفتگوهای سابق خود،
که من امیدوارم که من با خیال راحت می توانید در کارهای بسیار خوبی را قابل اعتماد است.
و آن را قطعا نمی تواند چیزی کم است که باعث می شود شما بسیار ناآرامی.
از شما بسیار با ملاحظه به آن سعی کنید از من پنهان است که شما ناراحت کننده در مورد
چیزی، اما این کاملا غیر ممکن است که باید انجام شود، جان عشق.
اعتراف میکنم که من به جای مضطرب، خود من است.
پس لطفا به من بگویید که چه چیزی در مورد، آقا. اما نه، او طفره رفت که.
ذهن هرگز! فکر بلا، مصمم است. «جان نیاز من برای قرار دادن ایمان کامل در
او را، و او نمی خواهد نا امید کرد.
او به لندن یک روز بالا رفت، به دیدار با وی، به منظور است که آنها ممکن است برخی از
خرید.
او را برای او در پایان سفر خود در انتظار او است، و آنها که رفتی
با هم از طریق خیابان.
او در روح های همجنسگرا بود، هر چند که هنوز harping که مفهوم خود را به دلیل غنی بودن، و او
گفت، در حال حاضر آنها را بر این باورند که حمل ان خوب خودمانی بود، و بود که
انتظار آنها را به خانه به یک خانه خوب
بودند چه خواهد بلا، در آن صورت، بهترین را در خانه پیدا می خواهم؟
خب! بلا نمی دانستند که: در حال حاضر با داشتن
هر چیزی که او می خواست، او می توانست بگوید.
اما، درجه او در رهبری می شد به اعتراف است که او می خواهم که برای
کودک پایان ناپذیر یک پرورشگاه به عنوان هرگز دیده می شود.
به یک رنگین کمان رنگ ها »به او کاملا مطمئن بود کودک متوجه رنگ؛
و راه پله بود که با نفیس ترین گل آراسته می شود، به عنوان او
کاملا خاص کودک متوجه گل؛
و بود که لانه در جایی، از زیباترین پرندگان کوچک وجود دارد، به عنوان وجود داشت
کوچکترین تردیدی در جهان است که کودک متوجه شدند که پرندگان.
هیچ چیز دیگری وجود دارد؟
نه، عزیز جان. predilections نوزاد پایان ناپذیر
، بلا می تواند از هیچ چیز دیگری فکر می کنم.
چت در آنها در این راه، و جان، پیشنهاد دادند هیچ جواهرات خود را
می پوشند، به عنوان مثال؟ و بلا خنده جواب داده بود.
O! او که آمد، بله، ممکن است مورد عاج زیبا از جواهرات در او وجود دارد
پانسمان جدول، زمانی که این تصاویر در یک لحظه تیره شد و آ.
و آنها که یک گوشه، و ملاقات آقای نوعی درخت اقاقیا.
او ایستاد که اگر او نزد شوهر بلا تبدیل به سنگ شده بودند، که در همان
لحظه ای رنگ تغییر کرده بود. آقای نوعی درخت اقاقیا و قبل از من را ملاقات کرده اید، او
است.
قبل از ملاقات، جان؟ بلا مکرر در یک تن از تعجب.
آقای نوعی درخت اقاقیا به من گفت که او تا به حال ندیده بودم.
نوعی درخت اقاقیا، discomposed در حساب خود، گفت: "من نمی دانم که من تا به حال.
من معتقد بودم که من تا به حال شنیده - آقای Rokesmith.
با تاکید بر روی نام.
هنگامی که آقای نوعی درخت اقاقیا من دیدم، عشق من، مشاهده شوهرش، اجتناب از چشم او،
اما با نگاه کردن به او، نام من ژولیوس Handford بود.
ژولیوس Handford!
نام و نام خانوادگی که بلا را که اغلب در روزنامه های قدیمی دیده می شود، زمانی که او زندانی بود
خانه آقای Boffin را!
ژولیوس Handford، که به نظر می رسد عموم را entreated شده بود، و هوش
از آنها پاداش عمومی ارائه شده بود!
من از ذکر آن را در حضور شما خودداری شده است، گفت: "نوعی درخت اقاقیا به بلا،
ظرافت؛ اما از آنجا که شوهر خود را ذکر خود، من باید خود را تایید
پذیرش عجیب و غریب.
من او را عنوان ژولیوس Handford آقای دیدم، و من پس از آن (بدون شک او را به
دانش) در زمان دردهای بزرگ به او را ردیابی کند.
کاملا درست است.
اما آن شی یا علاقه من بود، گفت: Rokesmith، بی سر و صدا، می توان
است. بلا نگاه کرد از یکی به دیگری در
شگفتی.
آقای نوعی درخت اقاقیا، دنبال شوهرش، به عنوان شانس ما به ارمغان آورده است رو به در روبرو هستند
شود که نمی شود تعجب در تعجب است، که، با وجود تمام درد من
برعکس، احتمال مواجه نیست
ما با هم هر چه زودتر - من فقط به شما یادآوری می کنند که شما در خانه من بوده است، و
اضافه کردن که من آن را به محل اقامت من تغییر نکرده است.
'آقا' بازگشت نوعی درخت اقاقیا، با نگاه به معنی نسبت به بلا، سمت من است
واقعا دردناک است.
من امیدوارم که هیچ همدستی در یک معامله بسیار تاریک ممکن است به شما متصل است، اما شما
نمی تواند شکست که رفتار فوق العاده خود را تا به شما در زیر گذاشته
سوء ظن است. '
"من می دانم آن را دارد، پاسخ بود.
وظیفه حرفه ای من، گفت: "نوعی درخت اقاقیا مردد، با یکی دیگر از نگاه به سمت
بلا، به شدت در تضاد با تمایل شخصی من است، اما من شک دارم، آقای
در Handford، و یا آقای Rokesmith بود، که آیا من
موجه در مرخصی از شما در اینجا، با تمام خود را غیر قابل توضیح.
بلا شوهرش دست گرفتار. "آیا می شود نگران نباشید، عزیزم.
آقای نوعی درخت اقاقیا را پیدا خواهد کرد که او کاملا در مرخصی من موجه است.
در تمام حوادث، Rokesmith، 'او را پیدا خواهد کرد که منظور من از او بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
اینجا »بود.
"من فکر می کنم، آقا، گفت:" نوعی درخت اقاقیا، شما به ندرت می تواند انکار است که زمانی که من را به خود آمد
خانه به مناسبت که به شما مراجعه کننده، تو به من از هدف تعیین شده اجتناب شود.
آقای نوعی درخت اقاقیا، من به شما اطمینان دهم که من تمایل به آن را انکار و یا قصد
انکار آن.
من باید به شما اجتناب، در ادامه هدف همان مجموعه، برای
مدت کوتاهی دیگر، اگر ما در حال حاضر ملاقات کرده بود. دارم میرم خونه راست، و باید باقی می ماند
در خانه به-فردا تا ظهر.
آخرت، من امیدوارم که ما ممکن است بهتر آشنا شود.
خوب روز.
نوعی درخت اقاقیا مردد ایستاده بود، اما شوهر بلا او را در steadiest وجه به تصویب رساند.
با بلا در بازوی خود را، و آنها را بدون مواجه شدن با هر رفت
نکوهش و یا تعرض از هر یک.
هنگامی که آنها تا به حال dined و تنها بودند، جان Rokesmith گفت: به همسر خود، که تا به حال
حفظ شادی خود را: "و شما از من بپرسید نیست، عزیزم، چرا که نام من با مته سوراخ؟
نه، جان دوست دارم.
من از صمیم قلب باید بدانند، البته؛ (که چهره مضطرب او را تایید کرد ؛) ولی من
صبر کنید تا شما می توانید به من اراده آزاد خود را بگویید.
تو به من می پرسید که آیا من می توانم ایمان کامل را در تو، و من گفتم بله، و این بدان معنی است.
اطلاع بلا که او آغاز کرد که به دنبال پیروزی فرار کنی.
او می خواست تقویت ثبات و استحکام خود را، اما اگر او بود، از هر نیاز
او می توانست آن را از چهره اش کیندلینگ مشتق شده است.
شما می توانید نشده است، جانم، آماده چنین یک کشف است که این
مرموز آقای Handford با شوهر خود را یکسان بود؟
نه، جان عزیزم، البته که نه.
اما شما به من گفت: به منظور آماده سازی برای محاکمه شود، و من خودم را آماده می کند.
او را به خود جلب کرد به نستله به او نزدیک تر است، و به او گفت آن را به زودی خواهد بود، و
حقیقت به زودی به نظر می رسد.
و در حال حاضر، او رفت و در دراز استرس، عزیز من، این کلمات است که من می خواهم برای
اضافه کنید. من در هیچ نوع خطر ایستاده و من می توانم با
امکان در دست هیچ کس صدمه دیده است. "
'شما کاملا، کاملا مطمئن شوید که، عزیز جان؟
یک مو از سر من! علاوه بر این، من انجام داده اند اشتباهی است، و
زخمی هیچ مردی.
باید آن را من قسم می خورم؟ "نه، جان 'گریه بلا، تخمگذار دست او
بر لب های او، با نگاه افتخار. نه من! '
اما شرایط، او بر روی 'رفت - من نمی توانم، و من، آنها را متفرق در یک لحظه -
من با یکی از عجیبترین سوء ظن است که تا کنون شناخته شده احاطه شده است.
شما شنیده ام آقای نوعی درخت اقاقیا معامله تاریک صحبت می کنند؟
: بله، جان 'شما آماده برای شنیدن به صراحت
او چیست؟
: بله، جان 'زندگی من، او به معنای قتل جان
هارمون، اختصاص داده شده خود را به شوهر است. "با قلب تپنده، بلا
او بازو درک.
عشق عزیز؟ شما می توانید نمایش داده نمی شود مشکوک، جان '، من می تواند - برای من
سکوت بین آنها وجود دارد، او به دنبال در چهره اش نشسته، با رنگ کاملا
رفته از صورت و لب خود را.
چگونه آنها جرات! او در طول گریه کردم، در یک انفجار خشم سخاوتمندانه.
شوهر مورد علاقه من، چگونه آنها جرات! او را در آغوش خود گرفتار او به عنوان باز
مخصوص اوست برگزار شد، و او را به قلب او.
حتی دانستن، شما می توانید به من اعتماد بلا؟
"من می تواند به شما اعتماد جان عزیز، با تمام روح من.
اگر من می توانم به تو اعتماد نمی کنم، من باید سقوط مرده در پای خود را.
پیروزی کیندلینگ در چهره اش درخشان بود در واقع، او به عنوان نگاه به بالا و شور
بانگ زد: آنچه که او انجام داده بود تا مستحق برکت این موجود ارکان عزیز
دل!
باز هم او دست خود را بر لب های او قرار داده و گفت: «ساکت باش! و سپس به او گفت، او در
طبیعی راه خود را کمی احساساتی، که اگر تمام جهان علیه او بودند، او را
برای او که اگر تمام جهان
شده لغو او، او او را بر این باورند که اگر او در چشم دیگر بدنام بود، او را
در ... او افتخار و از آن، تحت بدترین سوء ظن unmerited، او می تواند اختصاص
زندگی خود را به او مشاوره، و ترویج ایمان خود را در او به بچه خود.
آرامش گرگ و میش شادی و سپس به ظهر تابشی خود را به موفقیت،
باقی مانده در صلح، تا زمانی که صدای عجیب و غریب در اتاق مبهوت آنها را هر دو.
اتاق تاریکی زمانی که صدا گفت: «خانم اجازه ندهید که من احساس خطر
قابل توجه نور، و بلافاصله مسابقه rattled، و glimmered در دست است.
به دست و بازی و صدا و سپس توسط جان Rokesmith دیده می شد متعلق به آقای
بازرس، یک بار meditatively فعال در این وقایع.
من آزادی، گفت: آقای بازرس، در صورت کسب و کار مانند، به خودم را به
خاطراتی از آقای جولیوس Handford، که نام و آدرس خود را به من داد در ما
قرار دادن یک زمان قابل توجهی قبل.
خانم شی به نور من جفت شمع بر روی نمای بخاری به
پرتاب نور بیشتر بر موضوع؟ نه؟
تشکر از شما چیه خانوم.
در حال حاضر، ما نگاه شاد.
آقای بازرس، در تیره آبی کت رهبانیت دکمههای بالا و pantaloons، ارائه
سرویس، نیمه پرداخت، رویال نوع سلاح ظاهر، او به عنوان جیب خود را اعمال
دستمال به بینی خود را تسلیم خانم.
آقای بازرس: شما طرفدار من، آقای Handford، گفت: "، 'با نوشتن نام و نام خانوادگی خود را و
آدرس و تولید قطعه ای از کاغذ که در آن شما آن را نوشت من.
مقایسه همین کار را با نوشتن در پرواز برگ از این کتاب روی میز است - و
شیرین حجم بسیار است - من نوشتن را از ورود "خانم جان Rokesmith.
از شوهرش در روز تولد او را "- و بسیار لذت بخش احساسات یادبود چنین
- مطابقت دقیقا. آیا می توانم یک کلمه با شما داشته باشم؟ "
"بدیهی است.
در اینجا، اگر شما، پاسخ.
"چرا، retorted آقای بازرس، دوباره با استفاده از دستمال جیب خود، هر چند وجود دارد
، هنوز، هیچ چیزی برای خانم در تمام هشدار دهنده در خانمها مستعد را به زنگ در
مسائل مربوط به کسب و کار - که شکننده
جنسی است که آنها به آنها عادت کرده اند نه یک شخصیت کاملا داخلی -
و من به طور کلی این یک قانون به پیشنهاد بازنشستگی از حضور
بانوان، قبل از ورود بر موضوعات کسب و کار.
یا شاید، آقای بازرس اشاره کرد: «اگر خانم به گام تا پله بود، و نگاهی به
عزیزم الان!
خانم Rokesmith - شوهرش بود، هنگامی که آقای بازرس، با توجه به
کلمات به عنوان یک مقدمه، گفت: "مبارک من مطمئن هستم، به افتخار است.
و با دلاوری متمایل است.
خانم Rokesmith، شوهرش را از سر گرفت، راضی است که او می تواند دلیلی برای
احساس خطر، هر کسب و کار است. "واقعا؟
آیا این است؟ گفت: "آقای بازرس.
اما it'sa جنسی به زندگی و آموختن از، و هیچ چیز یک خانم می توانند انجام وجود دارد
هنگامی که او یک بار به طور کامل می دهد ذهن او به آن است. این مورد با همسر خود من است.
خوب، خانم، این آقا خوب از شما بوده است، افزایش به مقدار نسبتا زیادی از داده
مشکل است که ممکن است اجتناب شود اگر او به جلو آمده بود و خود را توضیح داد.
خوب می بینید!
او نمی آمد جلو و خودش را توضیح دهد.
در نتیجه، در حال حاضر است که یکدیگر را ملاقات کنیم، او و من، شما می گویند - و درست می گویند - که وجود دارد
هیچ می شود، احساس خطر من پیشنهاد او را به جلو - و یا قرار دادن
همان معنی در شکل دیگری، به همراه با من -. و خود را توضیح دهد '
هنگامی که آقای بازرس در آن صورت دیگر قرار داده، با من همراه بود.
relishing رول در صدای او، و چشم خود را با درخشش رسمی مخابره شده است.
پرسید: آیا شما پیشنهاد من را بازداشت کنند؟ جان Rokesmith، بسیار خونسردی.
؟ چرا استدلال می کنند آقای بازرس را در مرتب کردن بر اساس راحت نکوهش بازگشته است آن را نمی
به اندازه کافی است که پیشنهاد می کنم که شما با من همراه خواهد آمد؟
'برای چه دلیل؟
خداوند برکت روح و جسم من! بازگشت آقای بازرس، من در آن یک مرد خود را از تعجب
آموزش و پرورش. چرا استدلال می کنند؟
چه شما را در مقابل من هزینه؟
من شما قبل از یک خانم تعجب گفت: "آقای بازرس، تکان دادن سر خود reproachfully:
من تعجب می کنم، به ارمغان آورد تا به عنوان شما شده اند، شما haven'ta ذهن ظریف تر.
من تو را به اتهام، و سپس، با برخی از راه مربوطه در قتل هارمون.
من چه قبل، یا در، یا پس از آن، این واقعیت را می گویند.
من که آیا با داشتن برخی از دانش آن است که نیامده می گویند نه
"شما من تعجب نیست. گیراندم بازدید شما در این بعد از ظهر.
اینکار را نکنید! گفت: "آقای بازرس.
"چرا، چرا استدلال می کنند؟ این وظیفه من است به اطلاع شما که هر چه
به شما می گویند، خواهد شد بر علیه شما مورد استفاده قرار گیرد. "من فکر نمی کنم آن را.
اما من به شما بگویم آن خواهد شد، گفت: آقای بازرس.
در حال حاضر، با احتیاط، آیا شما هنوز هم می گویند که شما گیراندم سفر من
بعد از ظهر؟ '
: بله. و من چیزی بیش از این می گویند، اگر تو با من قدم به اتاق بعدی.
با بوسه ای اطمینان بخش بر لب بلا وحشت زده، شوهر او (به چه کسی آقای
بازرس obligingly ارائه بازوی خود را)، در زمان شمع، و با آن کناره گیری کرد
آقا.
آنها نیم ساعت کامل در کنفرانس بودند. وقتی آنها برگشتند، آقای بازرس نگاه
قابل ملاحظه ای شگفت زده شده است.
این افسر شایسته دعوت من، عزیز من، گفت: جان، کوتاه
گردش با من که در آن شما شریک خواهد بود.
او چیزی برای خوردن و نوشیدن را، من به جرات می گفت، در دعوت خود را، در حالی که شما
گرفتن کلاه سر گذاشتن شما.
آقای بازرس کاهش یافته است: خوردن، اما موافقت به پیشنهاد یک لیوان کنیاک و
آب است.
مخلوط کردن این سرما، و مصرف pensively آن، او در فواصل زمانی به چنین شکست
soliloquies که او هرگز چنین حرکتی را می دانستید، که او پس هرگز بوده است
gravelled، و این که یک بازی این بود که
سعی کنید نوع از مسائل در نظر یک مرد را از خودش ساخته شده بود!
همزمان با این نظر، او بیش از یک بار پشت سر هم از خنده، با
نیمه لذت بردن و نیمه piqued هوا از یک مرد، که داده بود و یک معمای خوب، پس از
حدس زدن بسیار، و گفته شده است پاسخ.
بلا از او بسیار ترسو بود، که او این چیزها را در یک نیمه، کوچک شدن اشاره کرد، نیمه
راه درک، و به همین ترتیب به ذکر است که تغییر زیادی در رفتار او وجود دارد
نسبت به جان.
که آینده همراه با رفتار او در حال حاضر در غرق در افکار طولانی از دست داده بود به نظر می رسد در جان و
خودش و گاهی در صدای سایش پریکاردی سنگین آهسته دست خود را در سراسر پیشانی خود را، تا اگر او
اتو کردنی دارم. قطع شد چین که عمیق خود را تعمق ساخته شده وجود دارد.
او تا به حال برخی از سرفه بود و سوت ماهواره مخفیانه نسبت به او را با جذب شدن
در مورد محل، اما در حال حاضر اخراج شده بودند، و او را به چشم جان تا اگر او بود
به منظور انجام خدمات عمومی، اما بود متاسفانه پیش بینی شده است.
چه بلا ممکن است اشاره کرده اند که هر چیزی بیشتر، اگر او کمتر از ترس او شده بود،
او نمی تواند تعیین، اما همه غیر قابل توضیح بود به او، و نه کمترین
فلش از حالت واقعی از شکست در بر ذهن او بود.
توجه افزایش یافته است آقای بازرس از خود و شناخت از راه بالا بردن ابرو
هنگامی که چشم خود را با هر گونه احتمال ملاقات نمود، به عنوان اگر او را سوال "آیا شما نمی بینید؟" تکمیل شده
جبن خود، و در نتیجه، سرگشتگی او.
به خاطر تمام این دلایل، زمانی که او و او و جان، به سمت نه ساعت از زمستان
شب به لندن رفت و شروع به رانندگی از پل لندن، در میان آب های کم ارتفاع
wharves جانبی و اسکله ها و مکان های عجیب و غریب،
بلا در دولت از یک خیال باف بود، کاملا ناتوان به حساب کاربری برای بودن او
، کاملا قادر به پیش بینی آنچه رخ خواهد داد، و یا کجا بود
رفتن، و یا به همین دلیل برخی از هیچ چیز در
فوری در حال حاضر، اما او در جان محرمانه، و جان به نظر می رسید به نحوی به
بیشتر پیروز است. اما آنچه به یقین است که بود!
آنها در گذشته در گوشه ای از دادگاه alighted، که در آن یک ساختمان با یک وجود دارد
چراغ روشن و دریچه است.
ظاهر منظم آن بسیار بر خلاف آن از محله های اطراف، و
توضیح ایستگاه کتیبه پلیس.
ما در اینجا قصد ندارم، جان؟ گفت: بلا، چسبیده به او.
بله، عزیزم، اما خود ما است. ما باید از بیرون آمدن دوباره به راحتی، هرگز
ترس است. '
اتاق whitewashed سفید خالص را به عنوان قدیمی بود، روش نگهداری کتاب در
پیشرفت صلح آمیز به عنوان قدیمی، و برخی از زوزه کش دور کوبیدن در برابر یک سلول
درب به عنوان قدیمی.
محراب بود دائم مطیع مکان، بلکه یک نوع جنایی Pickford نیست.
احساسات و رذیلت های پایین تر به طور منظم در کتاب ticked، warehoused در
سلول ها، به عنوان هر به همراه فاکتور carted، و علامت کوچک را بر آن را ترک کرد.
آقای بازرس دو عدد صندلی برای بازدید کنندگان خود قرار می گیرد، قبل از آتش، و communed در
صدای کم با برادر سفارش خود را (نیز از نیمه پرداخت، و سلاح های سلطنتی
جنبه)، که تنها به اشغال خود در نظر گرفته
در حال حاضر، ممکن است یکی از نوشته های استاد، تنظیم نسخه.
کنفرانس آنها انجام می شود، آقای بازرس بازگشت به شومینه، و، داشتن
مشاهده کرد که او را به بورس قدم دور و مسائل ایستاده بود، رفت
است.
او به زودی دوباره گفت: «هیچ چیز بهتر می تواند برای آنها در شام هستیم
خانم ابی در نوار؛ 'و پس از آن هر سه با هم بیرون میرفتند.
با این حال، همانطور که در خواب، بلا فهمید که ورود گرم کهنه پرست خانه،
خودش را کمی سه چندگوشه اتاق تقریبا در مقابل نوار قاچاق
از آن نظام است.
آقای بازرس قاچاق خودش را و جان را به این اتاق عجیب و غریب،
نام Cosy در کتیبه بر روی درب، با وارد کردن در گذرگاه باریک برای اولین بار در
نظم، و ناگهان چرخش دور بر آنها
با آغوش گسترده، اگر آنها به عنوان دو گوسفند شده بود.
اتاق را برای پذیرش خود را روشن بود.
در حال حاضر، گفت: آقای بازرس به جان، تبدیل گاز را کاهش می دهد؛ EM در من با ترکیب '
راه گاه به گاه، و وقتی که من می گویند شناسایی، شاید شما خودتان را نشان می دهد
جان راننده سرشونو تکون دادن، و آقای بازرس رفت و به تنهایی به نیمه درب از نوار است.
از درگاه ورودی کم Cosy، که در آن بلا و همسرش ایستاده بود، آنها می توانند
یک حزب کوچک و راحت از سه نفر نشسته در شام در نوار، و می تواند
بشنوید همه چیز که گفته شد.
سه نفر خانم ابی و دو مهمان مرد بودند.
به آنها در مجموع، آقای بازرس اظهار داشت که آب و هوا برش و برش
موقع از سال.
به آن نیاز دارند تیز را با توجه به عقل خود را، آقا، گفت: خانم ابی.
چه شما در دست در حال حاضر؟
با سپاس از شما به خاطر تعریفتان: خانم ابی، آقای بازرس
جواب. که شما در Cosy؟ خواسته دوشیزه
ابی.
فقط یک نجیب زاده و همسرش، خانم و که هستند؟
اگر ممکن است آن را بدون ضرر به طرح های عمیق خود را در منافع صادقانه مطرح کنید
عمومی؟ گفت: خانم ابی، افتخار آقای بازرس به عنوان یک نابغه اداری.
آنها غریبه در این بخش از شهر، خانم ابی.
آنها منتظر هستند تا من باید نجیب خود را نشان می دهد در جایی می خواهم برای
نصف یک لحظه '
می گوید: "در حالی که آنها انتظار، وی افزود: خانم ابی، می تواند شما را به ما بپیوندند؟
آقای بازرس فورا به نوار خورد، و در کنار نشست 1/2
درها، با پشت خود را نسبت به تصویب و به طور مستقیم با این دو مهمان مواجه است.
من شام من تا بعد از آن در شب را ندارد، گفت که او، و به همین دلیل نمی خواهد
مزاحم فشردگی جدول. اما من یک شیشه تلنگر، اگر که
تلنگر در کوزه در سپر.
این تلنگر، 'پاسخ خانم ابی، و آن ساختن من، و حتی اگر می توانید پیدا کنید
بهتر است، من خوشحال خواهد بداند کجا.
پر او، با دست نواز، لیوان بخار پز، خانم ابی جایگزین
کوزه آتش این شرکت که هنوز در مرحله تلنگر از شام خود را وارد،
اما عنوان به هنوز skirmishing با آل قوی است.
'ه - H' گریه آقای بازرس. "که با صدا غذا خوردن!
کارآگاه در نیروی خانم ابی، که می تواند پیدا کردن چیزهای بهتر وجود ندارد
دوباره به خانم: از آن. 'خوشحالم که خود را می شنوید می گویند،
ابی.
'شما باید بدانند، اگر کسی می کند.' آقای ایوب Potterson، آقای بازرس ادامه داد:
'سلامت خود را می نوشم. آقای یعقوب Kibble، من مال تو نوشند.
امیدوارم که شما یک خانه سفر موفق، آقایان هر دو است.
آقای Kibble، یک مرد گسترده ای چرب و نرم را از چند کلمه و mouthfuls بسیاری، گفت،
به طور خلاصه از تیز، بالا بردن آل خود را به لب های او: "شما هم همینطور."
آقای ایوب Potterson، مرد نیمه دریا نوردی از رفتار اجباری، گفت، متشکرم، آقا.
خداوند برکت روح و جسم من! 'گریه آقای بازرس.
صحبت از معاملات، خانم ابی، و راه آنها علائم خود را بر مردان تعیین می کنند (یک موضوع
که هیچ کس) با نزدیک شدن بود؛ که برادر خود را نمی دانند به مباشر!
There'sa چشمک زدن در چشم او، روشن و آماده neatness there'sa در عمل خود را،
smartness there'sa در شکل خود، هوا از قابلیت اطمینان در مورد او در مورد شما وجود دارد
می خواستم یک حوضه، که اشاره مباشر!
و آقای Kibble. مسافری، بیش از همه است؟
در حالی که برش بازرگانی بر او که می تواند شما را خوشحال به او بدهد وجود دارد
اعتبار پانصد پوند، آیا شما نمی بینید دریا نمک درخشان به او بیش از حد؟
شما انجام دهد، من به جرات گفت، بازگشت خانم ابی، اما من ندارم.
و عنوان برای stewarding، من فکر می کنم آن زمان برادر من داد که تا، و در زمان خانه خود را در
دست بر روی خواهر او بازنشسته است.
خانه را به قطعات اگر او این کار را نکنید. من آن را برای هر پولی که می تواند به فروش برسد
گفته شود، به یک شخص است که من نمی توانستم بستگی دارد قانون را به باربرها، به عنوان
من شده اند.
وجود دارد شما راست دست، گفت: آقای بازرس.
خانه بهتر نگه داشته، به مردان ما شناخته نشده است.
چه می توانم گفت؟
نیمه را به خوبی یک خانه نگه داشته شده به مردان ما شناخته شده است.
نمایش نیروی شش باربرها یاران پرچم دزدان، و نیرو - پاسبان -
به شما قطعه ای از کمال، آقای Kibble نشان می دهد.
این آقا، با تکان های بسیار جدی از سر خود، مشترک است.
و صحبت از زمان لغزش شده توسط شما، اگر آن را به عنوان حیوانات در ورزش روستایی با آن
دم soaped، گفت: آقای بازرس (دوباره، یک موضوع است که هیچ کس بود با نزدیک شدن) به همین دلیل،
به خوبی شما ممکن است.
خوب شما ممکن است.
چگونه آن را با ما خورد، از آن زمان، هنگامی که آقای ایوب Potterson اینجا حال حاضر، آقای
یعقوب Kibble حال حاضر، و یک افسر نیروی حاضر، اولین بار
با هم در یک ماده از شناسایی!
شوهر بلا پا آرام به نیمه درب از نوار، و در آنجا ایستاده بود.
چگونه زمان تضعیف شده توسط ما، آقای بازرس رفت و به آرامی، با چشمان خود را به دقت
ناظر دو مهمان، 'از سه مرد بسیار، در یک جستار در این بسیار
خانه - آقای Kibble؟
گرفته بد، آقا؟ "آقای Kibble، مبهوت با پایین خود را به
فک کاهش یافته است، ابتلا به Potterson شانه، و با اشاره به نیمه-درب.
او در حال حاضر گریه کردن: Potterson
نگاه کن! نگاه کنید!
Potterson آغاز شده، شروع به عقب و گفت: «بهشت ما دفاع، که چه!
شوهر بلا پا به بلا، او را در آغوش گرفت (برای او وحشت زده شد
ترور ناخوانا از این دو نفر)، و بسته درب اتاق کوچک.
عجله صداها موفق، که در آن صدای آقای بازرس شلوغ ترین، آن را به تدریج
slackened و غرق شد و آقای بازرس دوباره.
شارپ کلمه، آقا! "او گفت، به دنبال با چشمک دانستن،.
"ما خانم شما را در یک بار.
بلافاصله، بلا و شوهرش را در زیر ستارگان، راه خود را،
به تنهایی، به وسیله آنها را در انتظار نگه داشته بود.
این همه از استثنایی ترین و بلا می تواند چیزی از آن را که جان
در سمت راست است. چگونه در سمت راست، و مظنون به
بودن در اشتباه است، او می تواند الهی نیست.
برخی از ایده مبهم است که او واقعا هرگز به عهده گرفت نام Handford، و
شباهت قابل توجهی بین او و آن شخص مرموز وجود دارد، نزدیکترین او بود
رویکرد به هیچ گونه توضیحی قطعی.
اما پیروزی جان بود که خیلی آشکار ساخته شده بود و او می تواند برای بقیه صبر کنید.
هنگامی که جان به شام به خانه آمد روز بعد، او گفت، نشسته روی مبل بلا و
کودک بلا: "عزیزم، من تکه ای از اخبار را به شما بگویم.
من خانه را ترک کرده اند چین است. "
همانطور که او به نظر می رسید به دوست داشتن آن باقی مانده، بلا آن را در زمان مسلم است که وجود ندارد
بدبختی در این مورد. در یک کلام، عشق من، گفت: "جان،" چین
خانه شکسته و منسوخ است.
چنین چیزی بیشتر. 'وجود ندارد، شما در حال حاضر در یکی دیگر از مجلس،
بله جان؟ ''، عزیزم.
من در یکی دیگر از راه کسب و کار هستم.
و من به جای بهتری است.
کودک پایان ناپذیر بلافاصله ساخته شده بود را به او تبریک می گویم و به گفتن نیست، با
اقدام مناسب در بخشی از یک بازوی بسیار شل و خال دار مشت: سه
سلامتی، خانمها و gemplemorums ها.
نرو - ری "من می ترسم، زندگی من، گفت: جان، که
شما تبدیل شده اند که بسیار به این کلبه؟
هراس من، جان؟
البته من. 'به همین دلیل من گفت: ترس،' بازگشت
جان است، چرا که ما باید حرکت می کند. "ای جان!
بله، عزیزم، ما باید حرکت می کند.
ما باید به ما سر چهارم در لندن در حال حاضر.
در کوتاه مدت، there'sa مسکن خانه اجاره آزاد، متصل به موقعیت جدید من و ما
باید آن را اشغال
افزایش That'sa، جان 'بله، عزیزم، آن است که بدون شک افزایش است.'
او خود را نگاه بسیار نرم و ملایم است، و نگاه بسیار حیله گر است.
که با occasioned نوزاد پایان ناپذیر در او مربع با مشت های خال دار، و
تقاضا در صورت تهدید او به معنای؟
عشق من، تو گفت آن را افزایش بود، و من گفت: این افزایش بود.
سخن گفتن بسیار بی گناه، قطعا. '
من گفت: "نوزاد پایان ناپذیر، - اجازه می دهد - شما - به - را - بازی - از - من -
ارجمند - کارشناسی ارشد در هر بخش اداره یک جام پر نرم
با یکی از مشت های خال دار.
جان پس از stooped برای دریافت این ملاقاتها مجازات، بلا از او پرسید،
است لازم باشد آن را به حرکت به زودی؟ چرا بله، در واقع گفت: جان، او پیشنهاد
که آنها باید خیلی زود حرکت می کند.
با توجه به مبلمان با آنها، البته؟ (گفت: بلا).
چرا، نه گفت: جان، این واقعیت بود که خانه بود - در مرتب کردن بر اساس نوع راه -
مبله در حال حاضر است.
پایان ناپذیر کودک، با شنیدن این، از سر گرفت حمله و گفت: "اما
پرستاری برای من وجود دارد، آقا. شما چه معنی، سنگ مرمر، دل پدر و مادر؟
که پدر و مادر عاری از احساسات دوباره که بود - مرتب کردن بر اساس نوع وجود دارد -
پرستاری، ممکن است "ساخته شده برای انجام.
'کاری انجام دهید؟' بازگشت و پایان ناپذیر، اداره مجازات بیشتر، 'آیا شما
را همراه خودم ببرم؟ "بود و سپس بر روی پشت خود را در تبدیل
دامان بلا، و خفه شده با بوسه.
اما در واقع، جان عزیز، بلا، در کاملا به صورت دوست داشتنی شده توسط این برافروختگی گفت:
ورزش، خانه جدید، فقط به عنوان آن می ایستد، برای نوزاد انجام دهد؟
این سوال است.
احساس کردم که به این سوال، او بازگشت، و بنابراین من مرتب
شما باید با من بیا و به آن نگاه کنید، تا فردا صبح.
انتصاب ساخته شده، بر این اساس، بلا به رفتن با او به فردا صبح جان
بوسید و بلا خوشحال است.
هنگامی که آنها لندن را در تسریع طرح خود رسیده است، آنها در زمان مربی و
سوار به سمت غرب.
نه تنها به سمت غرب راندند، اما به آن بخش خاص، به سمت غرب راند که
بلا آخرین دیده بود و هنگامی که او چهره خود را از درب آقای Boffin در تبدیل.
نه تنها به آن بخش خاص راند، اما در گذشته به آن بسیار راندند
خیابان. نه تنها سوار را که خیابان بسیار است، اما
متوقف در گذشته در این خانه بسیار.
جان عزیز! 'گریه بلا، به دنبال از پنجره بال بال زدن.
آیا شما ببینید که در آن ما؟ "بله، عشق من.
درشکه چی کاملا درست است.
بدون هر گونه ضربه زدن یا زنگ درب خانه باز شد، و جان بی درنگ
به او کمک کرد.
بنده که دم در ایستاده بود نگه داشتن، ازش پرسید سوال جان، نه او
پیش از آنها یا به دنبال آنها رفتند راست تا پله.
تنها محاصره شوهرش بازو، خواسته او را در، که بلا مانع از
توقف در پای پله ها نشسته است.
از آنجا که صعود، به tastefully با زیبا ترین تزئین مشاهده شد
گل. ای جان! 'گفت: بلا، کمرنگ است.
"به چه معنا است؟
هیچ چیز، عزیزم، هیچ چیز. اجازه دهید ما را به در.
کمی بالاتر، آنها را به لانه مرغ جذاب آمد، که در آن تعدادی از
پرندگان گرمسیری، زرق و برق دار رنگ از گل، در مورد پرواز شد و
در میان کسانی که پرندگان طلا و نقره
ماهی و خزه، و نیلوفرهای آب، و چشمه، و همه شیوه ای از شگفتی.
ای عزیزم جان گفت: "بلا. "به چه معنا است؟
هیچ چیز، عزیزم، هیچ چیز.
اجازه بدهید به ما. آنها در ادامه، تا زمانی که آنها را به درب آمد.
همانطور که جان را از دست خود را برای باز کردن آن، بلا گرفتار دست خود را.
"من نمی دانم، معنی آن چه بود، اما برای من بیش از حد.
بغلم می کنی، جان، عشق و جان وی را گرفت در بازوی خود را، و به آرامی
نقش برآب به داخل اتاق با او.
ناگهان آقا و خانم Boffin، بشاش!
ناگهان خانم Boffin کف زدن دست خود را در جذبه، در حال اجرا با اشک شوق به بلا
ریختن چهره خوبرو خود، و تاشو خود را به سینه اش، با کلمات: "من
deary deary، deary دختر، که ساده لوح و من
دیدم ازدواج کرده و می تواند شادی را به آرزو نیست، و یا آنقدر به صحبت می کنند!
deary من، deary، deary، همسر جان و مادر فرزند کوچک خود را!
دوست داشتنی دوست داشتنی، روشن روشن، خوشگل خوشگل!
به خانه و خانه خود را، deary من خوش آمدید! '