Tip:
Highlight text to annotate it
X
فصل پانزدهم ساختمان لانه
پس از یک هفته دیگر از باران قوس بالایی از آسمان آبی به نظر می رسد و خورشید که
ریخته پایین کاملا داغ است.
اگرچه هیچ شانسی برای دیدن یا باغ مخفی یا Dickon وجود داشته است ،
معشوقه مری خودش بسیار برخوردار بودند.
هفته بود نه طولانی به نظر می رسید.
او ساعت از هر روز را با کالین در اتاق خود را گذرانده بود ، صحبت کردن در مورد Rajahs یا
باغ و یا Dickon و کلبه اهل شمال افریقا.
آنها در کتاب و تصاویر پر زرق و برق نگاه کرده بود و گاهی اوقات مری چیزها را خوانده بود
کالین ، و گاهی اوقات او خواندن یک کمی به او.
هنگامی که او سرگرم و علاقمند بود او فکر می کرد که به ندرت مانند نامعتبر نگاه
در همه ، جز این که چهره اش را تا بی رنگ بود و او همیشه روی مبل بود.
"شما یکی از حیله گر و جوان به گوش دادن و خارج شدن از تخت خود را برای رفتن به موارد زیر
مثل شما در آن شب ، "خانم Medlock گفت : یک بار.
"اما هیچ گفت آن نشده مرتب سازی بر اساس بسیاری از ما از برکت وجود دارد.
او اوقات تلخی و یا مناسب ناله به حال از شما دوستان.
پرستار فقط رفتن بود که مورد چون او بیمار از او بود ، اما
او می گوید : او مهم نیست ماندن در حال حاضر شما در وظیفه با او رفته ، "خنده
کم است.
در مذاکرات او با کالین ، مری ، باید بسیار محتاط در مورد باغ مخفی محاکمه بود.
چیزهای خاصی که او می خواست به پیدا کردن از او وجود دارد ، اما او احساس که او
پیدا کردن آنها را بدون پرسیدن ، او پرسش های مستقیم.
در وهله اول ، او به عنوان شروع به مثل با او باشد ، او می خواست برای کشف اینکه آیا
او نوع از پسر شما می توانید از یک راز را بگویم.
او در حداقل مانند Dickon نشده بود ، اما او آشکارا با این ایده از یک خوشحال
باغ هیچ کس هر چیزی می دانست که او فکر شاید او می تواند اعتماد.
اما او تا به حال او شناخته شده نیست به اندازه کافی طولانی تا مطمئن شوید.
دومین چیزی که او می خواست برای پیدا کردن این بود : اگر او می تواند اعتماد -- اگر او واقعا
می تواند -- wouldn't آن ممکن است او را به باغ بدون نیاز به هر یک پیدا
آن را؟
دکتر بزرگ گفته بود که او باید هوای تازه داشته و کالین گفته بود که او را
مهم نیست هوای تازه را در یک باغ مخفی.
شاید اگر او تا به حال مقدار زیادی از هوای تازه و می دانست Dickon و رابین و شاهد
چیزهایی رو به رشد او ممکن است فکر می کنم خیلی در مورد مرگ.
مری خودش را در شیشه ای دیده می شود گاهی اوقات به تازگی هنگامی که او تا به حال متوجه شدم که
او موجودی کاملا متفاوت از کودک او تا به حال دیده می شود نگاه کرد هنگامی که او وارد
از هند است.
این کودک نگاه بهتر. حتی مارتا تغییر در او دیده بود.
توریم هوا را از اهل شمال افریقا TH 'تو را خوب انجام داده است در حال حاضر ،" او گفته بود.
"Tha'rt نه نزدیک به طوری yeller و tha'rt نزدیک نه چندان لاغر و استخوانی.
حتی THA 'مو slamp نه سر تا مسطح در THA'.
برخی از زندگی در آن تا به عنوان میله های کمی است. "
مری گفت : "مثل من". "این در حال قویتر شدن و fatter.
من مطمئن هستم که بیشتر از آن وجود دارد. "
"به نظر می رسد ، برای مطمئن ، گفت : مارتا ، ruffling آن را دور کمی چهره اش.
"Tha'rt نیمی از خیلی زشت نیست که آن که راه' کمی there'sa قرمز در گونه THA 'O'. "
اگر باغ ها و هوای تازه خوبی برای او بوده است شاید آنها خوب خواهد بود برای کالین.
اما پس از آن ، اگر او منفور مردم به او نگاه کنید ، شاید او نمی خواهد برای دیدن
Dickon.
"چرا شما را عصبانی هنگامی که شما در نگاه او نپرسید :" یک روز.
"من همیشه از آن متنفر ، او پاسخ داد :" حتی زمانی که من بسیار کمی بود.
پس از آن زمانی که آنها به من در زمان به کنار دریا و من استفاده می شود به دروغ گفتن در همه کالسکه من استفاده می شود
به خیره و خانم ها را متوقف خواهد کرد و به پرستار من صحبت و سپس آنها را آغاز
نجوا و من می دانستم سپس آنها گفت : من نباید زندگی به رشد است.
سپس گاهی اوقات خانمها چشمان من و پت می گویند : "فرزند ضعیف!'
هنگامی که بانوی من فریاد زد که با صدای بلند و کمی دست خود را.
او تا هراسان بود او فرار. "" او فکر شما دیوانه مثل یک سگ رفته بود ، "
گفت : ماری ، نه در تمام ضمن ستایش از شخصیت.
"من اهمیتی نمی دهند آنچه با خود فکر ، گفت :" کالین ، frowning.
"من تعجب می کنم که چرا شما فریاد نیست و نیش من وقتی که من را به اتاق خود شد؟ گفت :" ماری.
سپس او شروع به لبخند آرامی.
"من فکر کردم شما یک شبح یا یک رویا بود ،" او گفت.
"شما می توانید یک شبح یا یک رویا گاز نیست ، و اگر شما فریاد آنها اهمیتی نمی دهند."
"آیا آن را به شما نفرت اگر -- اگر پسر نگاه شما؟"
مریم پرسید : عدم اطمینان است. او دوباره روی کوسن خود را وضع و متوقف شد
متفکرانه است.
او گفت : "یک پسر وجود دارد ، کاملا به آرامی ، تا اگر او بیش از هر کلمه فکر می شد ،
"یکی از پسر من اعتقاد من نباید ذهن وجود دارد.
این که پسری که می داند که در آن روباه زندگی می کنند -- Dickon. "
مری "، گفت :" من مطمئن هستم که شما از او مهم نیست.
او گفت : "پرندگان و حیوانات دیگر ،" ، هنوز هم به آن فکر می بیش از "، شاید
که چرا من نباید. مرتب کردن بر اساس He'sa جانوری افسونگر و من
حیوانی پسر. "
سپس او خندید و او خندید بیش از حد در واقع آن را در خود هر دو خنده به پایان رسید
معامله بزرگ و پیدا کردن ایده پنهان کردن پسر بچه حیوانات در سوراخ خود را بسیار خنده دار
در واقع.
مری احساس پس از آن بود که او نیاز به ترس در مورد Dickon نیست.
در آن صبح روز اول زمانی که آسمان آبی بود دوباره به مری wakened خیلی زود است.
خورشید ریختن در slanting اشعه از طریق پرده بود و چیزی وجود دارد
شادی در چشم از آن است که او از رختخواب بیرون می پرید و به پنجره زد.
او کشید تا پرده و باز پنجره خود و وزش نسیم تازه ،
هوا معطر منفجر در بر او است.
اهل شمال افریقا آبی و کل جهان را نگاه کرد که اگر سحر و جادو چیزی اتفاق افتاده بود
به آن.
مناقصه برای تلفن های موبایل کاغذ کمی اینجا و آنجا و در همه جا وجود دارد ، تا اگر نمرات
پرندگان بودند شروع به کوک کردن برای یک کنسرت است.
مریم دست خود را از پنجره قرار داده و آن را در آفتاب برگزار شد.
"گرم -- گرم" او گفت.
"این نقاط سبز فشار بالا و بالا و بالا و آن را لامپ و
کار ریشه ها و مبارزه با تمام ممکن است خود را در زیر زمین است. "
او به پایین kneeled و از پنجره تکیه داد تا آنجا که او می تواند ، تنفس بزرگ
نفس و خرناس هوا تا او خندید چرا که او به یاد آنچه
مادر Dickon در مورد پایان بینی خود را با لرزش مانند خرگوش گفته بود.
"این باید خیلی زود ، او گفت. "ابرهای کوچک همه صورتی و من
دیده می شود هرگز نگاه آسمان شبیه به این.
هیچ کس است. من حتی نمی شنیدن پسر با ثبات است. "
یک فکر ناگهانی تقلا خود را به پای او.
"من نمی توانم صبر کنید!
من می خواهم برای دیدن باغ! "او آموخته بود به خودش این لباس زنانه
زمان و او را بر لباس خود را در پنج دقیقه قرار داده است.
او می دانست درب جانبی کوچک است که او می تواند خودش را رها کردن و او به طبقه پایین پرواز در
پا جوراب زنانه ساقه بلند او و در کفش خود را در سالن قرار داده است.
او unchained و unbolted و قفل و زمانی که درب باز شد او در سراسر پیمود ،
مرحله با یک محدود کننده است ، و در آنجا او ایستاده بود در چمن ، که به نظر می رسد
سبز روشن ، و با خورشید ریختن پایین
بر او و گرم wafts شیرین در مورد او و کاغذ و چهچه و آواز
که از هر بوته و درخت است.
او دست هایش را برای شادی خالص clasped و در آسمان نگاه کرد و پس از آن بود و آبی
صورتی و مروارید وار و سفید و با نور در فصل بهار آب گرفتگی است که او احساس اگر او
باید فلوت و آواز خواندن با صدای بلند خودش و می دانست
که thrushes و robins و skylarks احتمالا نمی توانست از آن کمک کند.
او در اطراف درختچه ها و مسیرهای به سمت باغ مخفی زد.
"این است که همه در حال حاضر ،" او گفت.
علف سبزتر است و همه چیز چسبیده تا در همه جا و همه چیز
uncurling و جوانه های سبز برگها در نشان.
این بعد از ظهر من مطمئن هستم Dickon خواهد آمد. "
باران گرم طولانی ، چیزهای عجیب به تخت های گیاهی که هم مرز انجام داده بود
راه رفتن توسط دیوار پایین تر است.
چیزهایی وجود دارد جوانه و هل دادن از ریشه انبوهی از گیاهان و
در واقع در اینجا وجود دارد و در حد یک نگاه اجمالی سلطنتی بنفش و unfurling زرد در میان وجود دارد
ساقه از crocuses.
شش ماه قبل از معشوقه مری دیده نشده که چگونه جهان بیدار شدن از خواب ، اما
در حال حاضر او هیچ چیز از دست رفته است.
او هنگامی که او محل رسیده بود که در آن درب خود را در زیر پیچک مخفی ،
مبهوت شده توسط صدا با صدای بلند کنجکاو.
قارقار -- قارقار کلاغ و آن را از بالای دیوار آمد و هنگامی که او
نگاه کردن ، شنبه بزرگ plumaged پرنده آبی سیاه براق وجود دارد ، به دنبال در بسیار او
عاقلانه در واقع.
او تا به حال کلاغ دیده اند ، هرگز تا این حد نزدیک قبل از او ساخته شده و او را کمی عصبی است ، اما
لحظه بعد او بالهای خود و به دور در سراسر باغ flapped.
او امیدوار بود که قرار بود به درون خانه بمانید و تحت فشار قرار دادند و او باز تعجب اگر
او را.
وقتی که او نسبتا به باغ او را دیدم که او احتمالا قصد اقامت به دلیل
او در یک کوتوله درخت سیب alighted بود و زیر درخت سیب بود دروغ گفتن کمی
حیوانات مایل به قرمز با دم پر پشت و هر دو
از آنها تماشای بدن دولا شدن و زنگ قرمز سر از Dickon بود که دو زانو
روی چمن ها کار سخت است. مری پرواز در سراسر چمن را به او.
"اوه ، Dickon!
Dickon! "او گریه. "چگونه می تواند شما را در اینجا این قدر زود!
چگونه می تواند شما را! خورشید تنها درست کردم! "
او خودش ، خنده و درخشان ، و tousled ، چشمان او مثل یک بیت از
آسمان است. "EH!" او گفت.
"من مدتها قبل از او بود.
چگونه می تواند من مانده اند عابد! جهان TH 'تمام عادلانه آغاز دوباره این
mornin '، است.
آن workin 'hummin' 'scratchin' 'pipin' 'لانه buildin' " ؛ 'breathin
خارج بوی ، تا شما در آن جا lyin o 'را روی پشت خود.
وقتی TH 'یکشنبه پرش ، TH' اهل شمال افریقا رفت و شادی دیوانه ، 'من در میان هفتم بود'
خلنگ زار ، یک "من مثل خودم دیوانه اجرا shoutin' 'آواز'.
"من می آیند مستقیم در اینجا.
من می توانم جرات نزدیک شدن ندارند. چرا TH اینجا waitin '' باغ lyin شد! "
مری دست هایش را روی سینه اش قرار داده ، فرآیند له له زدن ، تا اگر او بوده است در حال اجرا بود خودش.
"اوه ، Dickon!
Dickon! "او گفت. "من بسیار خوشحالم من به ندرت می تواند نفس کشیدن!"
با دیدن او را به یک غریبه صحبت ، دم پر پشت حیوان کمی از آن افزایش یافت
زیر درخت و به او آمد ، و رخ ، cawing یک بار ، از آن پرواز
شاخه و بی سر و صدا را بر روی شانه خود را حل و فصل شده است.
او گفت : "این روباه کمی TH توله" ، مالیدن سر حیوان کمی مایل به قرمز.
"به نام کاپیتان. 'این اینجا دوده.
دوده او اهل شمال افریقا در سراسر TH 'با من' پرواز کاپیتان او را اجرا همان که اگر hounds TH
پس از او. آنها هر دو احساس همان من است. "
نه از موجودات نگاه کرد که اگر او بودند حداقل ترس از مری.
هنگامی که Dickon شروع به راه رفتن در مورد دوده روی شانه اش ماند و کاپیتان مماشات
بی سر و صدا نزدیک را به سمت خود.
اینجا را ببینید! گفت : "Dickon. ببینید که چگونه این تحت فشار قرار دادند تا به تا ، 'این'
این! EH '! نگاه کنید این در اینجا! "
او خود را بر زانو خود را انداخت و مری پایین در کنار او رفت.
آنها پس از انبوه کل crocuses پشت سر هم را به بنفش و نارنجی آمده بود و
طلا.
مری صورت او خم پایین و بوسید و آنها را بوسید.
"شما یک فرد را در آن راه بوسه هرگز به او گفت :" هنگامی که او سرش را بلند است.
"گل ها خیلی متفاوت است."
او نگاه متعجب و متحیر شده ، اما لبخند زد.
"EH!" او گفت ، "من بوسید مادر بسیاری از زمان است که زمانی که من از اهل شمال افریقا هفتم" می آیند
پس از یک روز roamin '' او وجود دارد در 'درب در TH' یکشنبه هفتم ایستاده بود ، نگاه "تا خوشحال'
راحت است. "
آنها از یک قسمت از باغ خود را به دیگری زد و بسیاری از شگفتی تا را در بر داشت که آنها
به خود یادآوری می کنند که آنها باید زمزمه یا کم صحبت می کنند موظف شدند.
او نشان داد leafbuds تورم خود را بر روی گل رز شاخه که مرده به نظر می رسید به حال.
او نشان داد او ده هزار نقطه سبز فشار از طریق قالب.
آنها قرار داده بینی جوان مشتاق خود را نزدیک به زمین و بهار گرم آن را استنشاقی
تنفس آنها حفر و کشیده و کم با خلسه تا مو معشوقه مری خندید
به عنوان به عنوان در Dickon سقوط بود و در گونه خود را تقریبا به عنوان خشخاش قرمز خود را به عنوان بودند.
هر شادی بر روی زمین در باغ مخفی وجود دارد که آن روز صبح ، و در میان
آنها آمدند لذت بیشتر از همه لذت بخش است ، چرا که آن را شگفت انگیز تر بود.
سریع چیزی پرواز در سراسر دیوار و darted از طریق درختان را به نزدیک رشد
گوشه ، شعله ور شدن سینه پرنده ای قرمز با چیزی از منقار خود را حلق آویز.
Dickon کاملا ایستاده بود هنوز و دست خود را بر روی مری قرار داده تقریبا به عنوان اگر آنها تا به حال به طور ناگهانی
خود را در یک کلیسا خنده. او در گسترده ای زمزمه : "ما munnot هم بزنید ،
یورکشایر.
"ما munnot کمیاب تنفس. من knowed کردم او همسر - huntin بود که من دانه
او تاریخ و زمان آخرین. این رابین بن Weatherstaff است.
او buildin "لانه خود را است.
او در اینجا می مانم اگر ما او را مبارزه با "آنها حل و فصل کردن آرام بر چمن و
وجود دارد و بدون حرکت نشسته. "ما نباید به نظر می رسد اگر ما به عنوان watchin او بود
بیش از حد نزدیک است ، گفت : "Dickon.
"او با ما باشد برای خوب اگر او' مفهوم ما interferin بود TH در حال حاضر.
او خواهید بود کمی خوب های مختلف تا این همه به پایان رسیده است.
او تا housekeepin 'settin.
او خواهید بود shyer readier 'را به چیزهای بد.
او هیچ زمانی برای visitin 'gossipin'.
ما هنوز هم باید کمی 'را امتحان کنید به نگاه اگر ما به عنوان علف بود' درختان بوته.
پس از آن زمانی که او استفاده می شود به seein 'ما من کمی جیک جیک' او خواهید بدانید که us'll نمی شود
راه او. "
معشوقه مری در تمام اطمینان حاصل کنید که او می دانست نبود ، به عنوان Dickon به نظر می رسید ، چگونه به را امتحان کنید
شبیه علف و درخت و بوته.
اما او گفت چیزی که عجیب و غریب که اگر آن را ساده ترین و طبیعی ترین چیز در
جهان ، و او احساس می کرد که باید به او کاملا آسان ، و در واقع او را تماشا برای
چند دقیقه با دقت ، تعجب اگر آن را
ممکن بود او را به بی سر و صدا به نوبه خود سبز قرار داده و از شاخه و برگ است.
اما او تنها در شنبه زیبا هنوز هم ، و زمانی که او صحبت کرد صدای او به چنین کاهش یافته
نرمی که کنجکاو است که او می تواند او را بشنود ، اما او می تواند.
"این بخشی بهار امین' O ، این 'لانه buildin است ،" او گفت.
"من حکم شده goin' در راه همان TH 'هر سال از جهان هفتم" آغاز شد.
آنها thinkin 'خود را راه O و' چیزهایی 'doin بدن بهتر دخالت نداشته است.
شما می توانید یکی از دوستان در بهار آسان تر از هر فصل دیگر ، اگر شما بیش از حد از دست دادن
کنجکاو. "
"اگر ما در مورد او صحبت نمی تواند کمک کند به نگاه او ،" مری به نرمی گفت که ممکن است.
"ما باید از چیز دیگری صحبت کنید. چیزی است که من می خواهم به شما بگویم وجود دارد. "
Dickon ، گفت : ":" او آن را بهتر می خواهم اگر ما مذاکرات O 'somethin' دیگری.
"چه THA کردم و به من بگوید؟" "خب -- نظر شما در مورد کالین بدانند" او؟
زمزمه.
او سرش را تکان می کرد به او نگاه کنید. چه THA را در مورد او می دانند؟ "او پرسید.
"من او را دیده است. من شده اند به صحبت به او هر روز به این
در هفته است.
او می خواهد من آمده. او می گوید که من او را در مورد بودن را فراموش کرده ام
بیمار و در حال مرگ است ، پاسخ داد : "ماری. Dickon نگاه در واقع ، رها در اسرع وقت
تعجب به دور از صورت گرد او درگذشت.
"من خوشحالم O' است که ، "او بانگ زد. "من حق را خوشحال است.
من ساده تر می کند. من knowed من باید چیزی می گویند : "در مورد او" من
دوست ندارند havin 'برای مخفی کردن چیزها می شود."
"آیا دوست دارید مخفی نیست؟ در باغ گفت :" ماری.
"من هرگز در مورد آن بگویید ،" او جواب داد. "اما من به مادر می گوید :" مادر ، من می گوید ، "من
یک راز نگه دارید.
این بد نیست سازمان ملل متحد را ، THA می داند که. این بدتر از "hidin که در آن یک پرنده
لانه است. THA "مهم نیست ، آیا THA'؟ '"
ماری همیشه می خواستم در مورد مادر بشنود.
"آنچه که او می گویند؟" او ، نه در تمام ترس بشنوند پرسید.
Dickon grinned شیرین temperedly. "این درست مثل او بود ، آنچه او گفت ،" او
پاسخ داده شد.
"او کمی مالش دادن سر من" خندید "او می گوید ،' EH ، LAD ، THA می تواند
دوست دارد همه پنجمین 'اسرار THA داشته باشند. من knowed تو دوازده سال '.' "
"چگونه شما را در مورد کالین می دانند؟ پرسید :" ماری.
"همه در مورد Mester ترسو knowed knowed LAD کمی وجود دارد به عنوان مثل
به فلج ، آنها knowed Mester ترسو را دوست نداشت او را به صحبت.
مردمی متاسفم برای Mester ترسو چون خانم ترسو چنین بانوی بسیار جوان بود
آنها از یکدیگر بسیار علاقه مند بود.
خانم Medlock توقف در کلبه ما هر زمان که او می رود به Thwaite او مهم نیست
"حرف به مادر قبل از کودکان ما ، زیرا او می داند ما شده است تا به ارمغان آورد
شود قابل اعتماد.
چگونه THA پیدا کردن در مورد او؟ مارتا بود در زمان تاریخ و زمان آخرین هفتم مشکل ریز '
او به خانه آمد.
او گفت که او را frettin '' تن 'tha'd شنیده askin' 'او نمی دانست که
چه بگویم. "
مری به او به داستان خود را در مورد نظرات نیمه شب باد که او را wakened بود گفت :
و در مورد ضعف دور صدای صدای شکایت که او را به رهبری بود
دالان های تاریک با شمع او بود و
با باز کردن او را از درب اتاق dimly چراغ دار با carven چهار پایان یافت
بستر نوشته شده در گوشه.
وقتی که او توصیف کوچک عاج سفید چهره و چشم سیاه rimmed عجیب و غریب
Dickon سر خود را تکان داد.
"آنها را درست مانند چشم مادرش ، تنها فرزند او بود که همیشه laughin' ، آنها می گویند ، "او
گفت.
"آنها می گویند به عنوان آقای ترسو نمی تواند تحمل او را ببیند وقتی که او بیدار" به خاطر او
چشم مادرش را "هنوز خیلی متفاوت به نظر می رسد در بیت بدبختی خود را از
مواجه خواهند شد. "
"آیا شما فکر می کنم او می خواهد به مرگ؟" زمزمه مری.
"نه ، اما او بخواهد او هرگز متولد شده است. مادر به او می گوید : که بدترین چیز در هفتم '
زمین برای یک کودک.
آنها را به عنوان خواسته نمی کمیاب تا کنون رشد. Mester ترسو او می خواهم anythin به عنوان پول خرید
می تواند خریداری برای LAD فقیر TH ، اما او می خواهم برای فراموش کردن او بر روی زمین است.
برای یک چیز ، او را ترس او در او نگاه برخی از روز و پیدا کردن او را growed
کوهان دار است. "" کالین ترس از آن خود را که او
نمی خواهد بنشیند ، گفت : "ماری.
"او می گوید که او همیشه فکر که اگر او باید احساس وجود یک توده های آینده او باید برود
دیوانه و خود را فریاد می زنند به مرگ است. "" EH! او نباید به دروغ وجود دارد thinkin
چیزهایی مانند آن ، گفت : "Dickon.
"هیچ LAD خوبی می تواند به عنوان فکر چیز O' مرتب سازی بر اساس آنها. "
روباه دراز کشیده بر روی چمن نزدیک او بود ، به دنبال به پت بپرسید در حال حاضر و
پس از آن ، و Dickon خم شد و در اثر مالش گردن خود را آرام و چند دقیقه فکر در
سکوت.
در حال حاضر او را بلند سر او و دور باغ نگاه.
"وقتی برای اولین بار ما در اینجا ،" او گفت ، "به نظر می رسید مثل همه چیز خاکستری بود.
در حال حاضر به دنبال دور و به من بگویید اگر THA تفاوت نمی بینم. "
مریم نگاه کرد و گرفتار نفس خود را کمی. "چرا!" او گریه "دیوار خاکستری
حال تغییر است.
این است که اگر غبار سبز خزنده بیش از آن بودند.
این عیب تقریبا شبیه گاز سبز حجاب است. "" رای مثبت ، گفت : "Dickon.
"" خواهید بود آن را سبزتر و سبزتر تا TH 'خاکستری همه رفته.
آیا می توانم THA 'حدس بزنید چه شد thinkin؟" "من می دانم که چیزی خوب بود ، گفت :" ماری
با اشتیاق.
"به اعتقاد من آن را چیزی در مورد کالین بود."
"من thinkin که اگر او از اینجا او نمی خواهد watchin" به وجود برآمدگی به رشد
پشت او ، او می خواهم watchin گل سرخ بوته جوانه TH شکستن ، او به احتمال زیاد می خواهم
سالم ، توضیح داد : "Dickon.
"من wonderin اگر ما تا به حال می تواند او را در طنز TH' در اینجا به بیرون آمدن یک دروغ "تحت
درختان TH در کالسکه خود را "،" تعجب من بوده ام که خودم را.
من از آن تصور تقریبا هر بار که من به او صحبت کرد ، گفت : "ماری.
"من تعجب اگر او می تواند به صورت یک راز نگه دارید و من تعجب اگر ما می تواند او را
در اینجا بدون هیچ یکی از دیدن ما.
من فکر کردم شاید شما می توانید از کالسکه خود فشار.
دکتر گفت : او باید هوای تازه و اگر او می خواهد ما را به او را ندارد جرات یکی
نافرمانی او.
او نمی خواهد بیرون رفتن برای مردم دیگر و شاید آنها خوشحال خواهد شد اگر او نخواهد از بیرون رفتن
با ما. او می توانست از باغبان ها به دور سفارش
به طوری که آنها نمی خواهد فهمید. "
Dickon فکر بسیار سخت او خراشیده پشت کاپیتان.
او گفت : "می شود خوب برای او ، من حکم".
"Us'd نمی شود thinkin او بهتر است هرگز متولد شده است.
Us'd تنها دو فرزند watchin یک باغ رشد ، 'او می خواهم دیگر.
دو بیابان دختر کمی فقط نگاه 'در بهار امین' است.
من حکم می شود آن را بهتر از چیزهای دکتر. "
"او دروغ گفتن در اتاق خود را آنقدر طولانی و او همیشه ترس از پشت او که بوده است
او عجیب و غریب ساخته شده است ، گفت : "ماری. "او می داند چیزهای خوب بسیاری از کتاب
اما او هر چیز دیگری را نمی دانند.
او می گوید او شده است بیش از حد بیمار متوجه کارها و ابراز نفرت از بیرون رفتن از درها و
متنفر باغ و باغبان. اما او دوست دارد در مورد این باغ را بشنود
چرا که آن را یک راز است.
من daren't او را بسیار بگوید ، اما او گفت : او می خواست به آن را ببینید. "
Dickon ، گفت : ":" او را داشته Us'll از اینجا گاهی اوقات برای مطمئن.
"من می توانم کالسکه او را به خوبی به اندازه کافی فشار.
THA "متوجه TH' رابین 'همسر او شده است workin در حالی که ما شده ایم sittin
اینجا؟
نگاه او را در آن شاخه wonderin که در آن می شود آن را برای قرار دادن که کها
ترکه او در منقار او. "
او یکی از کم او تماس سوت و رابین سرش را تکان می کرد و به او نگاه
inquiringly ، هنوز هم برگزاری خود ترکه.
Dickon صحبت کرد به او را به عنوان بن Weatherstaff انجام داد ، اما لحن Dickon یکی از دوستانه بود
مشاوره. "Wheres'ever THA به آن قرار می دهد ،" او گفت ، "آن را خواهید
همه حق ها ،.
THA 'می دانست که چگونه به ساخت THA" لانه قبل از THA 'O' تخم مرغ هفتم "را بیرون آمد.
در با تو ، LAD. Tha'st کردم هیچ زمانی را از دست بدهد. "
"آه ، من می خواهم برای شنیدن شما به او صحبت کنید!"
مری گفت ، خنده delightedly. "بن Weatherstaff او scolds و سرگرم کننده را می سازد
از او ، و او هاپ و به نظر می رسد که اگر او را درک هر کلمه ، و من به او می دانند
دوست دارد آن را.
بن Weatherstaff می گوید او بسیار متکبر او ترجیح می دهند که سنگ او را از پرتاب
متوجه نمی شود. Dickon خندید : "بیش از حد رفت و در صحبت کردن.
"THA' می داند که ما تو مشکل نیست ، "او به رابین گفت.
"ما نزدیک چیزهایی که وحشی bein' خودمان است. ما لانه buildin 'بیش از حد ، به تو برکت می باشد.
متوجه THA می کند به ما می گویند. "
و هر چند رابین پاسخ نیست ، چرا که منقار خود را اشغال شده بود ، ماری می دانستند
که وقتی او را با خود ترکه به گوشه خود را از باغ تاریکی از پرواز
شبنم روشن چشم خود بدان معنی است که او که راز خود را برای جهان بگویید.