Tip:
Highlight text to annotate it
X
قسمت 8 : سوره XL سه سال بعد
وقتی که من شکست پشت شوالیه دلاوری آن زمان ، من دیگر احساس موظف به کار
در نهان.
بنابراین ، روز بعد من را در معرض مدارس پنهان من ، معادن ، و سیستم بزرگ من
کارخانه ها و کارگاه های مخفی به جهان شگفت زده شده بودم.
این است که بگوییم ، من در معرض قرن نوزدهم به بازرسی از ششم.
خوب ، آن است که همیشه یک طرح خوب به دنبال یک مزیت فوری.
شوالیه شد به طور موقت پایین ، اما اگر من را نگه داشتن آنها پس من باید فقط به سادگی
فلج آنها -- هیچ چیز کوتاه است که بود پاسخ.
ببینید ، من "بلوف میزند" این بود که آخرین باری که در این زمینه ، این امر می تواند طبیعی برای آنها به
کار در اطراف که نتیجه ، اگر من به آنها فرصت داد.
بنابراین من نمی باید آنها را هم بدهد ؛ کنم و نکردم.
تجدید چالش ام ، آن را بر روی برنج کنده کاری شده ، نوشته شده تا هر کشیش می تواند
ادامه مطلب به آنها ، و همچنین نگه داشته آن را در ستون تبلیغات مقاله ایستاده.
من نه تنها آن را تمدید کرد ، اما به نسبت آن افزوده است.
من گفتم ، نام روز و من پنجاه دستیاران و ایستادگی در برابر
تعارف فراوان از کل زمین و نابودی آن.
من این هم بلوف میزند.
من به معنای آنچه من گفتم ، من می توانم انجام آنچه من وعده داده است.
به هیچ وجه دچار سوء تفاهم زبان این چالش وجود ندارد.
حتی dullest از جوانمردی دریافت که این یک مورد ساده از "قرار داده تا بود ، و یا
خفه شو. "آنها عاقلانه و دومی.
در تمام سه سال آینده آنها به من داد هیچ مشکلی به ذکر است.
سه سال با سرعت ، در نظر بگیرید. در انگلستان در حال حاضر در اطراف نگاه کنید.
کشور شاد و مرفه ، و به طرز عجیبی تغییر می یابد.
مدارس در همه جا ، ها و کالج های متعدد ، تعدادی از روزنامه ها خیلی خوب.
حتی نویسندگی که شروع ، سر Dinadan بذله گو بود برای اولین بار در
میدان ، با حجم جوک های خاکستری سر که من با آن آشنا در طول شده است
سیزده قرن است.
اگر او که یکی از قدیمی ترشیده در مورد مدرس دانشگاه را ترک کرده بودند من می خواهم که نمی گفت
هر چیزی ، اما من می توانم که ایستاده. سرکوب این کتاب و به دار آویخته
نویسنده است.
برده داری مرده بود و رفته ، تمام مردان در برابر قانون برابر بودند ؛ مالیات بوده است
تساوی کشاند.
تلگراف ، تلفن ، گرامافون ، ماشین تحریر ، دوخت
ماشین ، و همه هزار بندگان حاضر و مفید از بخار آب و برق
مشغول به کار بودند راه خود را به نفع است.
یا دو کشتی بخار بر روی رودخانه تیمز بود ، ما تا به حال کشتی های جنگی بخار ، و آغاز
بخار دریایی تجاری ، آماده به ارسال اکسپدیشن به کشف
امریکا است.
ما به ایجاد چندین خط راه آهن و خط ما از Camelot به لندن بود
در حال حاضر به پایان رسید و در عمل است.
من به اندازه کافی زیرک را به همه دفاتر و اماکن خدمات مسافر متصل بود
افتخار بالا و پست.
ایده من این بود برای جذب جوانمردی و شرافت ، و آنها را مفید و نگه داشتن
آنها از شرارت. این طرح خیلی خوب کار کرده ، رقابت
برای مناطق گرم است.
هادی از ابراز 4.33 دوک بود و نبود هادی مسافر وجود دارد
خط پایین تر از درجه ارل.
آنها مردان خوب ، هر کس بود ، اما آنها تا به حال دو نقص که من نمی توانستم درمان ، و غیره
تا به حال به چشمک در : آنها نمی وضع کنار زره پوش خود را ، و آنها را با ضربت بزمین کوبیدن
کرایه -- منظورم راب این شرکت است.
به سختی وجود دارد شوالیه در تمام زمین که در برخی از اشتغال مفید نیست.
آنها رفتن از کشور از پایان برای پایان دادن به تمامی شیوه های مفید مبلغ
ظرفیت و امادگی خود را برای سرگردان ، و تجربه خود را در آن ، آنها را
در مجموع پخش موثر ترین تمدن ما بود.
آنها رفت و لباس در فولاد و مجهز به شمشیر و نیزه و تبر جنگ ، و اگر
آنها می توانند به متقاعد کردن یک شخص نمی دوخت ماشین به طرح قسط را امتحان کنید ، و یا
ارگ پایی یا دستی ، یا حصار سیم خاردار ، یا یک
ممنوعیت مجله ، یا هر یک از هزار و یک چیزهای دیگر آنها را برای canvassed ،
آنها او را برداشته و به تصویب رساند. من بسیار خوشحال بود.
چیزهایی که به طور پیوسته به سوی مخفیانه نقطه مدت زمان طولانی تر برای مشغول به کار بودند.
ببینید ، من تا به حال دو طرح در سر من که vastest از تمام پروژه های من بودند.
یکی بود به سرنگونی کلیسای کاتولیک و راه اندازی دین پروتستان در
خرابه های آن -- نه به عنوان یک کلیسای تاسیس ، اما بروید به عنوان کنید لطفا یکی و از سوی دیگر
پروژه برای دریافت یک فرمان صادره توسط و
توسط فرماندهی که بر حق رای نامحدود مرگ آرتور باید معرفی ،
و با توجه به زنان و مردان به طور یکسان -- در هر نرخ به تمام مردان ، عاقلانه یا غیر عاقلانه است ، و به همه
مادرانی که در میانسالی را باید یافت
می دانم که تقریبا به اندازه پسران خود را در بیست و یک.
آرتور سی سال خوبی بود با این حال ، او در مورد سن خود من -- که است که می گویند ،
چهل -- و من معتقد بودم که در آن زمان من به راحتی می توانست بخشی فعال از
جمعیت آن روز آماده و مشتاق برای
یک رویداد است که باید اولین از نوع خود در تاریخ جهان -- گرد
و کامل دولتی انقلاب بدون خونریزی.
در نتیجه به یک جمهوری است.
خوب ، من نیز ممکن است اعتراف ، هر چند من احساس شرمندگی زمانی که من از آن فکر می کنم : من
شروع به یک پایگاه شوق وافر به اولین رئیس جمهور آن خودم.
بله ، طبیعت بیشتر و یا کمتر انسان در من وجود دارد ؛ که من پیدا کردم که.
کلارنس بود با من در خصوص انقلاب ، بلکه در راه اصلاح است.
ایده او این جمهوری بود ، بدون دستور ممتاز است ، اما با خانواده سلطنتی موروثی
در سر از آن را به جای دادرس رئیس انتخابی.
او بر این باور بودند که هیچ ملتی است که تا کنون شناخته شده بود و لذت از عبادت یک خانواده سلطنتی
می تواند تا به حال از آن بود دزدیدند و محو نمی دور و می میرند از مالیخولیا.
من خواست که شاه بودند خطرناک.
او گفت ، و سپس گربه. مطمئن بود که خانواده سلطنتی از گربه ها
به هر هدف پاسخ دهد.
آنها خواهد بود به آن مفیدی که ساختار هر خانواده سلطنتی دیگر ، به همان اندازه آنها را می دانیم ، آنها را
دارای همان فضایل و خیانتهای همان ، همان وضع به بلند شدن
shindies با گربه های دیگر سلطنتی ، آنها را
laughably بیهوده و پوچ و هیچ وقت نمی دانید آن ، آنها را به طور کامل ارزان ؛
در نهایت ، آنها را به عنوان یک حق الهی به عنوان هر خانه سلطنتی دیگر صدا ، و "تام
VII ، یا تام یازدهم ، یا چهاردهم تام توسط فضل
خدا کینگ ، "صدا را به خوبی به عنوان آن که هنگامی که به گربه نر سلطنتی عادی استفاده شود
با لباس تنگ در.
خود را در انگلیسی مدرن شسته و رفته ، و به عنوان یک قاعده ، گفت : "او ،" شخصیت از این
گربه ، بطور قابل توجهی بالاتر از شخصیت شاه به طور متوسط می شود ، و این
می شود یک مزیت بسیار زیاد اخلاقی
ملت ، به این دلیل است که یک ملت همیشه اخلاق خود را پس از آن پادشاه مدل.
پرستش (پرداخت) حق امتیاز که در بی خردی تاسیس شد ، این گربه برازنده و بی ضرر
که به راحتی به عنوان مقدس به عنوان هر حق امتیاز دیگر تبدیل شده است ، و در واقع بیشتر از آن ، به دلیل آن
در حال حاضر که متوجه می شود که آنها به دار آویخته شد
هیچ کس ، هیچ کس سر بریده ، هیچ کس زندانی ، تحمیل هیچ ظلم و ستم و بی عدالتی از هر
مرتب کردن بر اساس ، و به همین ترتیب باید شایسته عشق و احترام عمیق تر از انسان عرفی
کینگ ، و قطعا آن را دریافت کند.
چشم از جهان Harried در کل به زودی بر این انسانی و ملایم باشد ثابت
سیستم ، و قصابان سلطنتی در حال حاضر شروع به ناپدید می شوند ، افراد خود را
پر کردن جای خالی را با catlings از ما
سلطنتی خود خانه ، ما باید تبدیل به یک کارخانه ، ما باید کرسی عرضه
جهان ، ظرف مدت چهل سال تمام اروپا خواهد بود توسط گربه حکومت ، و ما باید
مبله کردن گربه.
سلطنت صلح جهانی پس از آن آغاز خواهد شد ، برای پایان دادن به نه بیشتر برای همیشه لطفا برای....
ME - EE - yow - OW - OW - OW -- fzt -- وای "!
چسبیدن به او ، من قرار است او با جدیت تمام شد ، و شروع به توسط او متقاعد شود ، تا
او منفجر شد که گربه فریاد زدن و مبهوت من تقریبا از لباس من است.
اما او به صورت جدی هرگز نمی توان.
او نمی دانست آنچه در آن بود.
او بهبود متمایز و کاملا منطقی و عملی بر عکس بود.
قانون اساسی سلطنت ، اما او بیش از حد پر سر آن را می دانم ، و یا هر چیز مراقبت
در مورد آن ، یا.
من که قرار بود به او سرزنش بدهد ، اما شنی آمد پرواز در آن لحظه ، وحشی
با ترور ، و به همین ترتیب با sobs خفه شده است که او برای یک دقیقه می تواند صدای خود را می کنید.
من زد و او را در آغوش گرفت ، و دل بازی صرف خرید caresses بر او و گفت : beseechingly :
"صحبت می کنند ، عزیزم ، صحبت می کنند! آن چیست؟ "
سر او سقوط لنگی بر اغوش حمل کردن من ، و او gasped ، تقریبا inaudibly :
"سلام مرکزی!" سریع! "
من به کلارنس فریاد زد : "تلفن homeopath پادشاه می آیند!"
در دو دقیقه توسط CRIB کودک دو زانو بود ، و سندی بود اعزام
بندگان اینجا ، و در همه جا ، همه بیش از قصر است.
من در این وضعیت تقریبا در یک نگاه - - غشایی کروپ در زمان!
من خم شد و زمزمه کرد : "از خواب بیدار شوید ، یار!
خوش مرکزی. "
او باز چشم نرم او languidly ، ساخته شده و می گویند :
"پاپا" این راحتی بود.
او به دور از مرده بود هنوز.
من برای آماده سازی گوگرد فرستاده می شود ، من rousted کروپ - کتری خودم ، برای من
نشستن و منتظر برای پزشکان وقتی که شنی و یا کودک است ، بیمار است.
من می دانستم که چگونه به هر دو پرستار از آنها ، و تجربه داشته است.
این کمی اختتامیه جشنواره صنعت چاپ در آغوش من زندگی می کردند به حال خوب بخشی از زندگی کوچک خود ، و اغلب من
دور می تواند تسکین مشکلات خود را دریافت و آن را از طریق اشک آور dews در آن خنده چشم
ضربه شلاق حتی مادر خود را نمی توانست.
سر Launcelot ، در ثروتمندترین زره او ، آمد striding همراه سالن بزرگ در حال حاضر خود را در
راه به سهام ، هیئت مدیره ، او رئیس جمهور هیئت مدیره سهام بود ، اشغال و محاصره
خطر ناک که او از سر خریده بود
Galahad برای سهام در هیئت مدیره شامل شوالیه های میزگرد ، و آنها
استفاده میزگرد برای اهداف کسب و کار در حال حاضر است.
کرسی در آن ارزش بود -- خوب ، شما می توانید این رقم را باور هرگز ، پس از آن بدون استفاده
به آن دولت.
Launcelot سر خرس بود ، و او به گوشه ای در یکی از خطوط جدید قرار داده بود ، و
فقط آماده به فشار شلوارک به روز ، اما آنچه که؟
او از Launcelot همان قدیمی بود ، و زمانی که او در او عبور درب نگاه و
یافت که حیوان خانگی او بیمار بود ، که به اندازه کافی برای او بود ، گاو نر و خرس ممکن است مبارزه با
آن را راه خود را برای همه به او ، او را
درست در اینجا و ایستادن کمی سلام ، مرکزی برای همه ارزش داشت.
و این بود آنچه او آن را.
او کلاه خود را به گوشه خودداری ، و در نیم دقیقه او یک فتیله جدید در
لامپ الکل و شلیک کردن در کروپ - کتری.
در این زمان شنی تاج پوشش پتو بیش از CRIB ساخته شده بود ، و همه چیز بود
آماده شده است.
سر Launcelot بلند بخار ، من و او لود کتری با unslaked آهک و
اسید ، carbolic با لمس از اسید لاکتیک افزوده آنها نمیدهد ، و سپس پر چیز
با آب و بخار فواره زدن اب در زیر سایبان قرار داده می شود.
همه چیز کشتی شکل بود در حال حاضر ، و ما در هر دو طرف از CRIB نشسته به ایستاده
سازمان دیده بان ما.
شنی تا سپاسگزار بود و آرامش به طوری که او را متهم زن و شوهر از کلیسا نگهبانان با
- تنباکو ، پوست درخت بید و سماق برای ما ، و به ما گفت به سیگار کشیدن را تا آنجا که ما خوشحال ، آن را
نمی تواند در زیر سایه بان ، و او بود
مورد استفاده به دود ، به عنوان بانوی اول در زمین که تا کنون دیده بود و ابر دمیده است.
خوب ، می تواند دید رضایت و یا راحت تر از سر Launcelot خود را در
زره نجیب نشسته در آرامش بخشنده در پایان از حیاط کلیسا ، سرپرست برفی.
او یک مرد زیبا ، مرد دوست داشتنی بود ، و تنها در نظر گرفته شده را به همسر و
بچه ها خوشحال.
اما ، البته Guenever -- با این حال ، آن را بدون استفاده به گریه بیش از آنچه که انجام می شود و نمی تواند
کمک کرده است.
خوب ، او تماشا و تماشا با من ایستاده بود ، درست مستقیم از طریق ، به مدت سه روز و
شب ، تا کودک را از خطر بود و پس از آن او را گرفت تا در آغوش بزرگ خود و
بوسید او را ، با plumes خود را سقوط در مورد
طلایی سر او ، و سپس او را گذاشته آرام در دامان شنی دوباره و در زمان راه باشکوه خود را
پایین سالن وسیع ، در بین صفوف توصیف مردان در اسلحه و menials ، و غیره
ناپدید شد.
و هیچ غریزه به من هشدار داد که من هرگز نباید بر او بار دیگر در این جهان!
خداوند ، جهان از شکستن قلب.
پزشک گفت : ما باید کودکان را دور کنند ، اگر ما پشت او را به سلامت هم محور
و قدرت دوباره. و او باید هوا دریا را داشته باشد.
بنابراین ما در زمان یک مرد جنگی ، و یک مجموعه ای از دویست و شصت نفر ، و رفت
کروز ، و پس از دو هفته از این ساحل در سواحل فرانسه پا ،
و پزشکان فکر این امر می تواند ایده خوبی برای ایجاد چیزی از اقامت وجود دارد.
پادشاه کمی از آن منطقه ارائه hospitalities خود را برای ما ، و ما با خوشحالی به من
را بپذیرید.
اگر او به راحتی به عنوان بسیاری داشته است که او فاقد شده است که ما باید به مقدار زیادی
راحت به اندازه کافی و حتی آن را به عنوان ما به خوبی خود را در قلعه عجیب و غریب قدیمی ،
کمک از وسایل رفاهی و تجملات از کشتی.
در پایان یک ماه من خانه کشتی برای تامین تازه فرستاده شده ، و برای اخبار.
ما پشت خود را در سه یا چهار روز انتظار می رود.
او را به من را همراه با سایر خبرها ، در نتیجه از یک آزمایش خاص که من
شده بود ، شروع است.
این پروژه از معدن به جای این مسابقات با چیزی که ممکن است
مبله کردن فرار بخار اضافی از جوانمردی ، حفظ کسانی که دیگران را سرگرم
و از شرارت ، و در همان زمان
حفظ بهترین چیزی که در آنها ، که هاردی روح خود را از تقلید بود.
من تا به حال یک گروه انتخاب از آنها در آموزش خصوصی برای برخی از زمان بود ، و تاریخ بود
اکنون خود را برای اولین تلاش عمومی ورود است.
این آزمایش بیس بال بود. به منظور ارائه رواج چیز از
شروع ، و محل آن را از دسترس انتقاد ، من nines من توسط رتبه را انتخاب ، و نه
ظرفیت.
نبود شوالیه در هر دو تیم که نبود حاکمیت دارای عصای سلطنتی وجود دارد.
همانطور که برای مواد از این نوع ، حرص و ولع خوردن از آن وجود دارد همواره در اطراف آرتور.
شما می توانید پرتاب آجر در هر جهت و فلج یک شاه نیست.
البته ، من نمی تواند این مردم را به ترک کردن زره خود ، آنها را نمی خواهد انجام
که زمانی که آنها حمام.
آنها راضی به افتراق زره به طوری که بدن می تواند یک تیم را از بگویید
دیگر ، اما بسیاری از آنها را انجام دهید.
بنابراین ، یکی از تیم های عینک ulsters های زنجیره ای ، و از سوی دیگر به تن ورق ضد زره
ساخته شده از فولاد جدید Bessemer من. عمل خود را در این زمینه بود
چیز فوق العاده دیدم.
در حال توپ ضد ، آنها از راه هرگز صرفنظر است ، اما ایستاده بود هنوز و در زمان
در نتیجه ؛ زمانی Bessemer در خفاش و یک توپ به او برخورد ، آن را محدود صد
و پنجاه متری گاهی اوقات.
و هنگامی که یک مرد در حال اجرا بود ، و خود را بر روی شکم او انداخت خود را به اسلاید
پایه ، آن را مانند آهن ، ملبس به پورت بود.
در ابتدا من منصوب مردان هیچ رتبه ها به عنوان داوران عمل می کنند ، اما من تا به حال به قطع آن.
این افراد هیچ آسان تر لطفا از nines دیگر است.
تصمیم اولین داوری بود معمولا او و آنها او را به دو با خفاش آغاز شد ، و
دوستان خود toted او به خانه بر روی شاتر.
هنگامی که آن را متوجه شده بود که هیچ داوری بازی جان سالم به در بردند ، umpiring می شود
نامحبوب است.
بنابراین من انتصاب کسی که رتبه و جایگاه رفیع تحت موظف شد
دولت او را محافظت می کند. نام nines :
BESSEMERS KING ARTHUR. LOT KING OF LOTHIAN.
پادشاه OF NORTHGALIS. KING MARSIL.
پادشاه کمی بریتانیا. کار KING.
PELLAM KING OF LISTENGESE. KING BAGDEMAGUS.
KING TOLLEME LA FEINTES.
ULSTERS لوسیوس امپراتور شد. KING LOGRIS.
KING MARHALT ایرلند. KING MORGANORE.
MARK KING OF کرن. NENTRES KING OF GARLOT.
MELIODAS KING OF LIONES. پادشاه دریاچه.
SOWDAN سوریه.
داور مسابقات -- کلارنس.
بازی اول عمومی قطعا پنجاه هزار نفر در قرعه کشی و برای تفریح جامد
رفتن به ارزش در سراسر جهان برای دیدن خواهد بود.
همه چیز را مطلوب باشد ، آن را دارای خاصیت مرهم بود و آب و هوای بهار زیبا در حال حاضر ، و
طبیعت بود و همه در لباس های جدید خود طراحی شده است.